خانه » همه » مذهبی » کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

يكي ديگر از كاركردهاي مراجعه به منابع روايي اهل سنت و نقل احاديث تفسيري، فهم بهتر روايات شيعي و گاه، تصحيح معناي مستفاد از آنهاست. اين فايده را مي توان در سه مرحله پي گرفت: نخست، در مرحله كشف قرينه هاي صدور حديث، سپس مرحله كشف قراين فهم متن روايت و دست آخر، در كشف قراين جهت صدور.

a4ef70aa 18d3 40ff 9adf 15fab7b0a8c9 - کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

zz52 - کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)
کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

 

نويسندگان: حميد باقري و دکتر محمد کاظم رحمان ستايش

 

1. تبيين جهات معنايي روايات شيعي
 

يكي ديگر از كاركردهاي مراجعه به منابع روايي اهل سنت و نقل احاديث تفسيري، فهم بهتر روايات شيعي و گاه، تصحيح معناي مستفاد از آنهاست. اين فايده را مي توان در سه مرحله پي گرفت: نخست، در مرحله كشف قرينه هاي صدور حديث، سپس مرحله كشف قراين فهم متن روايت و دست آخر، در كشف قراين جهت صدور.
در تعريف قرينه، به فراخور موضوع بحث، مي توان گفت كه قرينه نشانه اي است كه وجود آن در يك روايت، احتمال صدور آن را تقويت كرده، مسير فهم معناي متن را هموارتر ساخته و مقصود گوينده را از بيان حكم شرعي مشخص مي سازد.
درباره اين تعريف يادکرد دو نكته شايسته و بايسته است: نخست، آن كه تشخيص قرينه بودن چيزي نسبي است و رويكرد انديشوران در آن متفاوت از يكديگر است، و ديگر، آن كه هرچه قراين بيشتري در يك حديث وجود داشته باشد، احتمال صدور آن تقويت و دستيابي به معناي آن آسان تر مي گردد؛ چنان كه رسيدن به حكم واقعي و يا غير واقعي نيز آشكار تر مي شود.
در يك نگاه كلي، اين قراين به دو گونه قابل تقسيم است: يكي، قراين داخلي و آن ديگري، قراين خارجي، مقصود از قراين داخلي، نشانه هايي است كه در سند و يا متن خبر حديث وجود دارد و موجب تقويت صدور روايت شده، فهم متن را هموارتر ساخته و جهت صدور(1) آن را آشكار مي سازد. اين قراين، خود به دو دسته سندي و متني تقسيم مي گردد. قراين خارجي را مي توان به دو گونه قراين لفظي و غير لفظي تقسيم نمود.

يك. كشف قراين صدوري
 

فائده ديگر نقل احاديث سنت و دستيابي به روايات مشترك و هم مضمون، كشف قراين صدور حديث شيعي است. افزايش اطمينان به صدور يك متن از امام معصوم از راه هاي مختلفي قابل پيگيري است. تواتر، شهرت نقل و كشف روايات هم معنا اطمينان به صدور حديث را دو چندان مي سازد. نقل يك واقعه يا معناي مشترك در روايات شيعه و اهل سنت با اندكي اختلاف در خصوص آن، خود قرينه اي در صدور حديث از امام معصوم است.
به عنوان نمونه، مي توان به عبارت شيخ محمد جواد بلاغي پس از نقل روايات داستان مباهله اشاره داشت كه نقل آن در منابع اهل سنت، اعتبار صدور احاديث شيعه را افزايش مي دهد. او در اين باره مي نويسد:
اقول و القدر المشترك في الاحاديث هو ان رسول الله(ص) دعا علياً و فاطمة و الحسن و الحسين(ع)ليباهل بهم نصاري نجران رواه الفريقان بأسانيدهم، عن جماعة من الصحابة و التابعين و ائمة اهل البيت.(2)
نمونه ديگر، علامه طباطبايي درباره حديث نبوي «انما شفاعتي لأهل الکبائر من أمتي»(3) مي نويسد که اين معنا به طرق متعدد از شيعه و اهل سنت نقل شده است.(4)
نمونه ديگر، سخن علامه درباره داستان حضرت داود(ع)كه پس از نقل روايتي از امام صادق(ع)مي نويسد:
و لسان روايات، چه از طريق شيعه و چه از طرق اهل سنت، در اين كه جالوت به دست داود كشته شده، متفق است.(5)
عياشي در تفسير خود، روايتي را از امام سجاد(ع)، به نقل از پيامبر(ص)در موضوع ارزش والاي صدقه آورده است كه علامه پس از نقل آن مي نويسد:
اين معنا از طرق اهل سنت از عده اي از صحابه همچون ابوهريره، عايشه، ابن عمر و ابوبرزه اسلمي از رسول خدا(ص) نقل شده است.(6)
نمونه ديگر، احاديثي در معناي «محدث»(7) است كه نقل آن در منابع اهل سنت، اعتبار صدور اين روايات را از ائمه شيعه(ع) افزايش مي دهد:
روايات در معناي محدث از ائمه(ع) بسيار زياد است، صاحب كتاب بصائر الدرجات و صاحب الكافي و صاحب كنز العمال و صاحب الاختصاص و مؤلفاني ديگر، آن روايات را در كتب خود آورده اند، در روايات اهل سنت نيز اين معنا يافت مي شود.(8)
به عنوان نمونه ديگر، مي توان از ترديد علامه طباطبايي در انتساب حديثي به امام علي(ع) با استفاده از روايات اهل سنت ياد كرد. در منابع حديثي اهل سنت از آن حضرت نقل شده است كه ازدواج با مادر زن، در صورتي كه با دختر او نزديكي صورت نگرفته باشد، اشكال ندارد؛ چرا كه مادر زن به منزله ربيبه، است و ربيبه چنانچه در دامن شوهر مادرش نباشد، ازدواج با او اشكال ندارد.(9) علامه، پس از آن كه روايات ائمه(ع) را مخالف اين معنا مي داند، با استفاده از روايات اهل سنت و نقل قضاوت آن حضرت درباره مردي از بني شمخ، در صدور اين سخن از امام علي(ع)ترديد مي كند. ايشان مي نويسد كه داستان قضاوت علي(ع) درباره فتواي ابن مسعود، آن گونه كه در الدرالمنثور از سنن بيهقي و غيره آمده، آن بوده است كه مردي از بني شمخ با زني ازدواج كرد، پيش از دخول به آن زن، مادر او را ديده و دلبسته او شد. نزد ابن مسعود رسيد تا از او فتوا بگيرد كه آيا مي تواند با مادرش ازدواج كند يا خير؟ ابن مسعود دستور داد او آن زن را طلاق دهد، سپس با مادر او ازدواج كند. او نيز چنين كرد، و از مادر زنش صاحب فرزنداني هم شد. پس اين ماجرا ابن مسعود به مدينه سفر نمود. در آنجا به او گفتند كه فتوايت غلط بوده است. ابن مسعود هنگامي كه به كوفه برگشت، به آن مرد گفت كه زنت بر تو حرام است. و مرد از آن زن جدا شد. علامه عبارات خود را چنين ادامه مي دهد:
[آن گونه كه مشهود است،] در اين روايت سخن را به علي(ع) نسبت نداده، بلكه تنها گفته است به او گفته شد، و در بعضي از روايات آمده ابن مسعود از اصحاب رسول خدا(ص)پرسيد، و در عبارتي آمده كه از عمر حكم مسأله را پرسيد، و در بعضي ديگر، مانند نقلي كه ملاحظه كرديد، آمده به او خبر دادند حكم مسأله آن طور نيست كه او گفته، و شرط دخول مربوط به ربيبه است و اما در مادر زن هيچ شرطي نيست.(10)
نقل روايات اهل سنت در كنار احاديث شيعه و تشكيل روايت مستفيض،(11) مشهور(12) و يا متواتر،(13) قرينه هاي ديگر در افزايش اطمينان به صدور حديث است. واگويي كثرت نقل هاي يك روايت در منابع شيعه و اهل سنت نيز در اين جريان بسيار كارآمد است.(14)
به عنوان نمونه، سيد عبدالاعلي موسوي سبزواري، پس از نقل روايتي از الكافي درباره آيه «فتلقي آدم من ربه كلمات»(15) مي نويسد كه نظير اين معنا احاديث مستفيض از شيعه و اهل سنت نقل شده است.(16) نمونه ديگر، عبارت علامه طباطبايي، پس از نقل روايتي از پيامبر(ص)درباره عذاب فرد رباخوار است. ايشان مي نويسد كه احاديث فراواني از شيعه و اهل سنت در كيفر ربا آمده است.(17)

دو. كشف قراين متني
 

كاركرد ديگر نقل روايات تفسيري اهل سنت، كشف قراين متني روايات شيعي است. گاه، نقل احاديثي از منابع روايي اهل تسنن، مسير فهم آيه و گاه فهم خود روايت شيعي را هموارتر مي سازد. روايات تفسيري عامه در كنار احاديث شيعي با جبران خلاهاي معنايي، تصوير كامل تري از معناي آيه به دست مي دهد. نكته اي كه از آن با عنوان «تشكيل خانواده حديثي»(18) يا د مي شود. هرچند اين واحد حديثي در نقل از منابع شيعي و اهل سنت محدود باشد، لكن در واگويي ظرايف معنايي آيات و روايات كارآمد است.
افزون بر تكميل معناي آيه و حديث، با استفاده از مجموعه احاديث منقول از طرق شيعه و اهل تسنن، كشف فضاي صدور حديث و سؤال راوي فايده ديگر نقل روايات تفسيري عامه در كشف قراين متني است.
به عنوان نمونه، مي توان از بازگويي داستان احد با استفاده از مجموعه روايات شيعه و اهل سنت از آن توسط علامه طباطبايي ياد كرد. ايشان پس از نقل روايات، موارد اختلاف نقل ها را مشخص ساخته و سپس داستان واقعه را ذكر مي كند.(19) نمونه ديگر از اين دست، بيان اجمالي داستان هجرت پيامبر(ص) با استفاده از مجموعه روايات منقول از طرق شيعه و اهل سنت است.(20)
نمونه ديگر، آن كه از نقل توأمان روايت عكرمه و محمد بن كعب قرظي در تفسير الميزان(21) مي توان چنين برداشت كرد كه آيات 19 و 22 سوره مباركه نساء در يك واقعه نازل شده اند. نمونه ديگر، نتايجي است كه علامه طباطبايي، پس از نقل روايات پيامبر(ص)و ائمه(ع) و صحابه درباره متعه استنباط كرده است. ايشان با كنار هم نهادن روايات اهل بيت و پيامبر(ص) نقل شده از طرق شيعه و اهل تسنن، و منقولات صحابه و تابعان چنين نتيجه گرفته است كه : اولاً، تحريم متعه به دستور عمر بن خطاب صورت پذيرفته و هيچ دليل شرعي بر آن وجود ندارد؛ ثانياً، آيه دال بر حليت متعه(22) با آيات ديگر قرآن كريم و يا سنت نبوي نسخ نشده است؛ ثالثاً، متعه به عنوان سنت نبوي و صحابه و تابعان مطرح بوده است.(23)
نمونه ديگر، كاربرد نقل روايات اهل سنت در كنار احاديث شيعه، استفاده مجموعي از اين احاديث در شمارش گناهان كبيره است. علامه طباطبايي پس از نقل رواياتي از منابع شيعي مي نويسد:
روايات از طرق شيعه و سني در شمار عدد كباير بسيار است، و در اين بحث عده اي از آنها از نظر خواننده مي گذرد،… .(24)
علامه، در ادامه، به نقل روايات شيعه و اهل تسنن مي پردازد. در ميان اين روايات، حديثي از مجمع البيان به نقل از امام موسي كاظم(ص)آمده است كه علامه، پس از نقل آن و تذكر به وجود هم معناي آن در منابع اهل سنت به نقل از ابن عباس، از آن دو نتيجه كلي اخذ مي كند. ايشان در اين باره مي نويسد:
همان طور كه ديدگاه پذيرفته ما در معناي كبيره بود، گناه كبيره عبارت از آن گناهي است كه با لحني شديد از آن نهي شده باشد، و يا در نهي از آن اصرار و يا تهديد به آتش شده باشد، حال چه اين كه آن نهي در كتاب خداي تعالي باشد يا در سنت؛ هم چنان كه اين معنا در موارد استدلال امام صادق(ع) به خوبي به چشم مي خورد،… پس مراد از واجب كردن و تهديد نمودن، اعم است از اين كه تصريح به آن كرده باشد، و يا اين وجوب و تهديد را به اشاره فهمانده باشد؛ چه اين كه در كلام خداي- عز و جل -آمده باشد و يا در كلام و حديث رسول خدا(ص).
و من گمان مي كنم حديثي هم كه در اين باره از ابن عباس روايت شده، همين طور است؛ يعني مراد ابن عباس از تهديد به آتش اعم از تصريح و تلويح و از قرآن و حديث است. شاهد اين معنا عبارتي است كه در تفسير طبري از ابن عباس روايت شده است. آن عبارت، اين است كه مي گويد: كباير عبارت اند از هر گناهي كه خداي تعالي بيان حرمت آن را با مسأله آتش و غضب يا لعنت و يا عذاب ختم كرده باشد. باز از اينجا روشن مي شود آن روايتي كه در تفسير طبري و غير آن نقل شده كه «هر چه خداي تعالي از آن نهي كرده كبيره است»، مخالف با اين روايات در معناي كبيره نيست، بلكه خواسته است بگويد كه همه گناهان در مقايسه با حقارت انسان و عظمت پروردگارش كبيره است.
علامه سخن خود را چنين ادامه مي دهد:
مطلب دومي كه با اين روايت روشن مي شود، آن است كه اگر در بعضي از روايات گذشته و آينده كبيره ها منحصر در هشت و يا نه كبيره شده، نظير بعضي از روايات نبويه اي كه از طرق اهل سنت نقل شده، و يا منحصر در بيست كبيره شده، نظير اين روايات و يا هفتاد نظير رواياتي ديگر، همه به اعتبار اخلاقي است كه در بزرگي گناه است؛ هم چنان كه در روايت مورد بحث در باره شرك به خداي تعالي تعبير به بزرگ ترين كباير كرده بود و در الدر المنثور است كه بخاري، مسلم، ابوداود، نسايي و ابن ابي حاتم از ابي هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص) فرمود:« از هفت گناه كشنده اجتناب كنيد»، اصحاب پرسيدند:« آن هفت گناه كدام است، يا رسول الله؟»پيامبر فرمود: «شرك به خدا، كشتن بناحق انساني كه خونش محترم است، سحر، رباخواري، خوردن مال يتيم، پشت كردن به لشكر دشمن در روز جنگ، و تهمت زنا به زنان مؤمن (بي گناه و از همه جا بي خبر)زدن».
در ادامه، علامه رواياتي ديگر از الدر المنثور در اين معنا نقل مي كند.(25)
نمونه ديگر، در استفاده مجموعي از روايات شيعه و اهل سنت، ارائه معنايي روشن تر از آيه قرآن كريم است. در تفسير آيه 81 سوره مباركه آل عمران صاحب مجمع البيان از امام علي(ع) روايت كرده است كه خداي تعالي از انبياي قبل از پيامبر ما، عهدي ستاند كه به امت هاي خود خبر بعثت آن حضرت و علامت ها و صفاتش را بدهند، و به آمدنش بشارت داده، دستور دهند كه آن جناب را تصديق كنند. همچنين در تفسير الدر المنثور ذيل اين آيه كريمه آمده است كه ابن جرير از حضرت علي(ع) نقل مي كند كه از آدم تا كنون خداي تعالي هيچ پيغمبري را مبعوث نكرد، مگر اين كه در باره پيامبر(ص) از او پيمان گرفت كه اگر در زمان زندگي او اين پيامبر بزرگ مبعوث شد، بايد به او ايمان آورد و ياريش كند. و دستور داد كه او نيز اين پيمان را از امت خود بگيرد. آن گاه، امام(ع) اين آيه را خواند «و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة». علامه طباطبايي پس از نقل اين دو روايت مي نويسد:
و الرويتان تفسيران الاية بمجموع مايدل عليه اللفظ و السياق كما مرّ.(26)
مواردي كه گذشت، كاركرد نقل روايات تفسيري اهل سنت را در فهم بهتر آيات و تكميل معناي احاديث شيعي نشان مي دهد. در ميان تفاسير شيعي مي توان مواردي را يافت كه نقل احاديث اهل سنت، موجب فهم بهتر و گاه كشف ناگفته هاي روايات شيعي مي شود؛ به عنوان مثال صاحب مجمع البيان روايتي را نقل مي كند كه شخصي از پيامبر اكرم(ص) سؤال كه اگر وسعت بهشت به پهناي زمين و آسمان ها، يعني همه جهان است، پس جهنم در كجاست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «سبحان الله وقتي روز مي آيد شب كجاست»؟(27) علامه طباطبايي پس از نقل اين روايت مي نويسد:
اين روايت را سيوطي نيز در الدرالمنثور از تنوخي روايت كرده است كه هرقل در نامه اي به رسول خدا(ص) اين سؤال را مطرح ساخت و آن حضرت نيز همين پاسخ را در جواب به او بيان داشت.(28)
حال، با توجه به نقل سيوطي، مي توان شخص سؤال كننده در روايت مجمع البيان را كه به صورت مجهول از او ياد شده بود- آشكار ساخت كه او همان هرقل پادشاه روم بوده است، مگر آن كه باور به تكرار صدور حديث از پيامبر(ص) وجود داشته باشد.
شيخ طوسي در تهذيب الاحكام پرسش معمر بن يحيي بن بسام را از امام باقر(ع) درباره صحت رواياتي كه مردم از امام علي(ع) نقل مي كنند، آورده است. موضوع اين روايات اموري است كه آن حضرت مردم را نه به آنها امر و نه نهي كرد، نه آن امور را براي مردم حلال كرد و نه حرام، بلكه حكم آنها را تنها براي خودش و فرزندانش معين نمود. امام باقر(ع)در پاسخ معمر بن يحيي چنين مي گويد:
توجيه اين گونه نقل ها آن است كه آيه اي آن امور را حلال كرده و آيه اي ديگر حرامش ساخته است.
معمر مي گويد كه به آن حضرت عرضه داشتم كه آيا آيه نخست منسوخ و آيه دوم ناسخ است و يا هر دو آيه از جمله آيات محكم قرآن هستند و مي توان به هر دو عمل كرد؟ امام باقر(ع) مي فرمايد:
همين كه فرمود من و اهل بيتم چنين كاري را نمي كنيم، سؤال شما را پاسخ است.
معمر، در ادامه، سبب عدم تصريح به حكم را از سوي امام علي(ع) جويا مي شود. امام(ع) در پاسخ او گفت:
ترسيد مردم او را اطاعت نكنند. آري اگر زمام امور به دست اميرالمؤمنين افتاده بود، همه احكام كتاب الله را پياده مي كرد و همه حق را به كرسي مي نشاند.(29)
علامه طباطبايي، پس از نقل روايت مذكور، براي مشخص نمودن روايات مورد بحث در متن حديث كه از امام علي(ع) روايت مي شده است به منابع روايي اهل سنت مراجعه كرده، مي نويسد:
منظور معمر بن يحيي بن بسام از روايتي كه مردم نقل مي كنند، همان روايتي است كه محدثان اهل سنت از طرق خودشان نقل كرده اند؛ مانند روايتي كه الدرالمنثور، از بيهقي و غير او، از علي بن ابي طالب(ع) نقل كرده اند و در آن آمده است كه در مسأله جمع ميان دو خواهر برده فرمود:« آيه اي از قرآن حرامشان كرده و آيه اي ديگر حلالشان دانسته است. من در اين مسأله، نه امري مي كنم و نه نهي اي، و نه حلالش مي كنم و نه حرام، ولي خودم و اهل بيتم اين كار را نمي كنيم».
و نيز در همان كتاب [الدر المنثور] از قبيصة بن ذويب روايت كرده كه گفت مردي از اميرالمومنين(ع) از اين موضوع پرسش كرد. حضرت فرمود:«اگر زمام امور به دست من بود و اختياري مي داشتم و آن گاه با خبر مي شدم كه كسي دو خواهر برده را زن خود كرده، او را مورد عذاب قرار مي دادم».(30)
نمونه ديگر، مجموعه رواياتي از ائمه(ع) است كه در آنها واژه «عفو» در آيه «ويسئلونك ما ذا ينفقون قل العفو»(31) به اعتدال و ميانه روي معنا شده است.(32) چنين به نظر مي رسد كه توجه به نقل سيوطي در الدر المنثور در سبب نزول اين آيه كه علامه طباطبايي نيز آن را نقل كرده است، معناي روايات شيعي را آشكارتر مي سازد. سيوطي در اين باره از ابن عباس نقل مي كند كه چند تن از صحابه، پس از امر به انفاق در راه خدا نزد رسول خدا(ص) آمده، عرضه داشتند كه ما نمي دانيم اين نفقه اي كه مأمور شده ايم از اموالمان در راه خدا بدهيم چيست؟ ما بايد چه چيزي انفاق نماييم؟ خداي تعالي اين آيه را نازل كرد:«و يسئلونك ماذا ينفقون قل العفو». پيش از نزول اين آيه، برخي از مسلمانان تا بدان حد انفاق مي كردند كه حتي مختصري كه صدقه دهند و مالي كه غذايي براي خود فراهم كنند، برايشان نمي ماند.(33)
با توجه به نقل سيوطي، مي توان روايات شيعي را- كه حد انفاق را اعتدال و ميانه دانسته اند بيش از گذشته درك كرد. در اين احاديث، مورد خاصي براي انفاق تعيين نشده، بلكه سخن از گستره و كيفيت آن است كه سطح انفاق بايد آن گونه باشد كه در توان فرد بوده، نه كم و نه زياد باشد.
دانسته است كه برخي احاديث روايت شده از ائمه(ع) در تخطئه، نقد و گاه رد منقولات و باورهاي عامه مسلمانان عصر خود، يعني اهل سنت، است. بي ترديد، جستجو براي يافتن اين قبيل روايات و باورهاي مستند به احاديث اهل سنت، مسير فهم بهتر و درك عميق تر احاديث ائمه طاهرين(ع) را هموار مي سازد.
به عنوان نمونه، در تفسير العياشي آمده است كه از يكي از دو امام باقر و يا صادق(ع) سؤال شد كه چگونه خداوند متعال حضرت آدم(ع) را به فراموشي مؤاخذه كرد؛ حال آن كه فراموشي گناه انگاشته نمي شود؟ امام(ع) در پاسخ فرمود:آدم فراموش نكرد، و چگونه فراموش كرد، در حالي كه ابليس او را متذكر شده و گفت: پروردگارتان شمار را از اين درخت نهي نكرده، مگر براي اين كه دو فرشته و جاودان در بهشت نشويد؟(34)
علامه طباطبايي، پس از نقل حديث فوق مي نويسد:
سؤال راوي از امام(ع) مطابق با ديدگاه كسي است كه نسيان در آيه را به معناي حقيقي آن مي داند.
ايشان، در ادامه، با نقل حديثي از الدر المنثور نشان مي دهد كه در روايتي ديدگاه مذكور از ابن عباس نقل شده است.(35)
به عنوان نمونه، از امام صادق(ع) روايتي نقل شده است كه آن حضرت فقيهاني را كه گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» را بدعت قلمداد مي نمودند، لعن نموده است:
اين مردم را چه مي شود؟ خدا آنان را بكشد! به بزرگ ترين آيه از آيات خدا پرداخته و پنداشتند كه گفتن آن آيه بدعت است.(36)
نگاهي به روايات نقل شده در منابع اهل سنت درباره «بسم الله الرحمن الرحيم» فضاي بهتري را براي فهم حديث امام صادق(ع) فراهم مي سازد.
در روايتي ديگر آمده است كه فضل بن ابي قرة نزد امام صادق(ع) حاضر شده، از آن حضرت درباره گفته اهل سنت- كه «انّ كسب المعلم سحت»- پرسش كرد. امام(ع) در پاسخ به او فرمود:
كذب اعداء الله، انما أرادوا أن لا يعلموا و اولادهم القرآن، لوأن المعلم أعطاء رحل دية و لده لكان للمعلم مباحاً.(37)
سيوطي در توصيف جايگاه شهداي احد در بهشت، به نقل از منابع متعددي، از ابن عباس، از پيامبر(ص) آورده است:
هنگامي كه برادران شما در جنگ احد كشته شدند، خداي تعالي ارواحشان را در شكم مرغاني سبز رنگ قرار داد تا به لب نهرهاي بهشت پرواز كردند و از ميوه هاي آن خوردند و در چراغ هاي طلايي آويزان در سايه عرش منزل گزيدند.
چون آنها لذت خوردني ها و نوشيدني ها را چشيده و زيبايي جايگاه خود را ديدند، گفتند: اي كاش برادران ايماني ما مي دانستند كه خدا با ما چه كرد! (ودر عبارتي ديگر آمده است كه گفتند: مازنده هستيم و در بهشيتم) روزي مي خوريم، كه اگر از وضع ما خبردار مي شدند، ديگر در كار جهاد بي رغبتي نمي كردند و از جنگ كردن سر بر نمي تافتند. خداي تعالي به ايشان فرمود: «اگر شما نمي توانيد بازماندگان خود را از وضع خود خبردار كنيد، من به جاي شما ايشان را آگاه مي سازم». و به همين منظور اين آيات را نازل فرمود:« ولا تحسبن الذين قتلوا…».(38) و(39)
علامه طباطبايي، پس از نقل اين حديث، مي نويسد كه محدثان روايات فراواني در اين معنا از ابوسعيد خدري، عبدالله بن مسعود، ابوالعاليه، ابن عباس و ديگران روايت كرده اند كه در بعضي از اين روايات، همچون نقل ابوالعاليه، آمده است:« به صورت مرغاني سبز رنگ در آمدند»، و در بعضي ديگر، مانند روايت ابوسعيد، آمده: «در مرغاني سبز رنگ»، و در بعضي ديگر، مانند روايت ابن مسعود، آمده: «مانند مرغ سبز رنگ»، ولي معاني الفاظ به هم نزديك است. علامه ادامه مي دهد كه در احاديثي نقل شده است كه اين روايات بر ائمه(ع) عرضه گرديد، اما ائمه آنها را صحيح ندانسته و صدور آن را از پيامبر(ص) منكر شدند؛ چنان كه در برخي روايات ديگر آمده است كه مردم سخن آن حضرت(ص) را تأويل نموده اند.(40)
شايد مقصود علامه از عرضه حديث مذكور بر ائمه(ع)، رواياتي باشدكه شيخ كليني و شيخ طوسي در كتب خود آورده اند، كليني در كتاب خود نقل مي كند:
يونس بن ظبيان گويد كه نزد امام صادق(ع) بودم. ايشان پرسيدند: مردم درباره ارواح مؤمنين پس از مرگ چه مي گويند؟ گفتم: مي گويند ارواح مؤمنان در سنگدان مرغاني سبز رنگ جا مي گيرند. فرمود: سبحان الله! خداي تعالي مؤمن را گرامي تر از اين مي دارد كه او را در سنگدان پرنده جاي دهد. اي يونس، آن هنگام كه زمان مرگ مومن فرا رسد، رسول خدا(ص) وعلي و فاطمه و حسن و حسين (ع)، در حالي كه ملائكه مقرب خداي -عزو جل- ايشان را همراهي مي كنند، بر بالين او حاضر مي شوند. پس چون روح اين مؤمن گرفته مي شود، او را با بدن و صورتي كه در دنيا داشت، به سوي بهشت مي برند. مؤمنين در آنجا مي خورند و مي نوشند؛ به گونه اي كه اگر كسي از آشنايانشان از دنيا به نزدشان بيايد، ايشان را مي شناسد؛ چرا كه به همان صورتي كه هستند كه در دنيا بودند.(41)
در روايت ديگري آورده است كه ابوبصير گويد با امام صادق-سخن مي گفتيم كه آيا ارواح مؤمنان در چينه دان پرندگان سبز رنگي است كه در بهشت آزادانه مي خورند و به چراغ هاي پاي عرش مأوي مي جويند؟ امام(ع) در پاسخ، با بي حاصل بودن حضور ارواح مؤمنان در چينه دان پرندگان اين سخن را رد كرد و خود فرمود كه ارواح مؤمنان در باغي به شكل اجساد در بهشت جاي دارند.(42)
بر اساس آنچه گذشت، مي توان چنين نتيجه گرفت كه كنار هم نهادن روايات شيعه و اهل سنت در تفسير آيات قرآن كريم، افزون بر ارائه تصويري روشنتر از معاني و مقاصد آيات، كاستي ها و كمبودهاي احاديث دسته ديگر را بر طرف مي سازد.

سه. كشف قراين جهت صدور
 

كاركرد ديگر نقل روايات اهل سنت، دستيابي به مقصود واقعي متن احاديث و تميز ميان آن دو است. از اين جريان مي توان با عنوان «جهت صدور روايات» ياد كرد. گاه، به دلايل مختلفي، معصوم(ع) با بيان يك مطلب، در صدد بيان واقع نبوده و مقصود جدي عبارات را اراده نكرده است. تقيه(43) از جمله اين دلايل است. عواملي همچون حفظ جان و آبروي امام و مصون ماندن از آزار زمامداران، حفظ آبروي مكتب تشيّع حفظ وحدت و يكپارچگي مسلمانان و حفظ جان ياران(44) سبب شده است تا ائمه(ع) از بيان واقع دوري جسته و معنايي موافق روايات اهل سنت بيان دارند. فتوا دادن طبق مذهب سؤال كننده را نيز بايد به عوامل فوق افزود.(45)
با اين مقدمه كوتاه، روشن مي گردد كه فايده ديگر پرداختن به روايات اهل سنت و توجه به آنها، مشخص ساختن جهت صدور برخي روايات است كه از صدور حديث به سبب تقيه مي توان به عنوان نمونه بارز اشاره كرد. به عنوان نمونه، در تفسير العياشي آمده است كه آيه وصيت(46) با آيه مواريث(47) نسخ شده است.(48) فيض كاشاني مي نويسد كه برخي اين روايت را به سبب موافقت با ديدگاه عامه و مخالفت با قرآن و سنت بر تقيه حمل كرده اند.(49)
نمونه ديگر، مطلبي است كه صاحب تفسير الصراط المستقيم مطرح مي سازد. او پس از نقل رواياتي در فضيلت قرائت قرآن با صداي خوش و دلنشين، بحثي را ذيل حرمت غنا مطرح ساخته و مي نويسد كه اين موضوع از ضروريات مذهب تشيع بوده و مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامي است. وي ادامه مي دهد كه آن دسته روايات شيعه كه متوهم اباحه است،قطعاً بر تقيه حمل مي شود؛ چرا كه انديشمندان گذشته و حال شيعه به حرمت آن معتقد هستند.(50) هم ايشان روايت ديگري را به نقل از حميري از امام كاظم عليه السلام(51) نقل و احتمالات متعددي را در معناي آن ذكر كرده و در نهايت، معتقد است كه اين حديث به سبب تمايل فراوان زمامداران اموي و عباسي به انجام آن و موافقت با فتواي فقهاي ايشان بر تقيه حمل مي شود.(52)
در حديثي آمده است كه محمد بن مسلم گويد از امام باقر(ع) درباره مردي سؤال كردم كه قرائت نماز را شروع مي كند، آيا لازم است كه «بسم الله الرحمن الرحيم» را بخواند؟ امام در پاسخ، قرائت «بسمله» را لازم و در ركعت نخست كافي دانسته است:
نعم، اذا افتتح الصلاه، فليقلها في اول ما يفتح ثم يكفيه ما بعد ذلك.(53)
برخي همچون شيخ طوسي، شيخ حسن،محقق بحراني، سيد حسين بروجردي و سيد مصطفي خميني اين روايت را حمل بر تقيه دانسته اند.(54)
نمونه ديگر، برخي مفسران شيعي، ذيل آيه «ولا تشتروا بآياتي ثمنا قليلا»، (55) ضمن رد ديدگاه كساني كه با استناد به اين آيه ممنوعيت اخذ اجرت بر آموزش قرآن كريم را عنوان داشته اند، صدور احاديث دال بر اين ممنوعيت را از جهت تقيه دانسته اند.(56)
با توجه به ديدگاه هاي مفسران شيعي در حكم به صدور تقيه اي برخي روايات غير فقهي شايسته ذكر است كه حكم به صدور يك روايت از باب تقيه منحصر در روايات فقهي نيست؛ به عنوان نمونه، در كتاب فقه الرضا(ع) حديثي از آن حضرت آمده است كه معوّذتين عوذه هايي بوده كه جزء سور قرآن نيستند؛
و ان المعوّذتين من الرقية، ليستا من القرآن، دخلوها في القرآن، وقيل: أن جبرائيل علمها رسول الله (ص)… و اما المعوّذتان فلا تقرأ هما في الفرائض، ولا بأس بالنوافل.(57)
وي، پس از نقل حديث فوق، مي نويسد كه بي شك اين حديث از باب تقيه صادر شده است. او پيش از نقل حديث فوق، روايات نقل شده مبني بر آن كه ابن مسعود، معوذتين را جزء قرآن نمي دانسته ذكر كرده و در ادامه، روايات متعددي را از ائمه(ع)در مخالفت با آن آورده است.(58) نمونه ديگر از اين دست، حمل قرائت امام صادق(ع)از آيات پاياني سوره مباركه فاتحة الكتاب بر تقيه است. در حديثي از حريز آمده است كه آن حضرت اين آيات را چنين قرائت فرمود: «صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غير الضالين».(59)

2. تفسير و فهم بهتر آيات
 

دانسته است كه پس از آيات قرآن كريم، روايات معصومان(ع) مهم ترين منبع تفسير به شمار مي رود. آيات قرآن كريم، منبع بودن روايات پيامبر(ع) را در تبيين و تفسير قرآن كريم مطرح ساخته و احاديث مشهور متعددي از آن حضرت(ص) حجيت روايات ائمه(ع) را اشاره كرده است.(60)
كنار هم نهادن روايات شيعه و اهل سنت از پيامبر(ص) مجموعه بسيار بزرگي از تفاسير مسند به پيامبر(ص) را فراهم خواهد آورد كه از ارزش والايي برخوردار است.(61) بر اين اساس، مي توان گفت كه يكي ديگر از كاركردهاي حايز اهميت نقل روايات اهل سنت، فهم بهتر و ارائه تفسيري روشن تر از آيات قرآن كريم است.
توجه به قراين كلام،(62) براي فهم مقصود گوينده روشي عقلايي و ضروري است. سبب نزول آيات،(63) از جمله قراين منفصل كلامي است كه توجه و آگاهي از آن در فهم و تبيين روشن تر آيات بسيار سودمند بوده و از جمله علوم مورد نياز مفسر عنوان شده است.(64) راه شناخت و پي بردن به اسباب نزول سخت و دشوار است. آيه الله معرفت، پس از اشاره به وجود ضعف ها و تعارض هاي فراوان در روايات اسباب نزول مي نويسد:
منابعي كه امروزه در دست داريم و براي دستيابي به اسباب نزول مورد استفاده قرار مي گيرند، تا حدودي قابل اطمينان اند،؛ مانند جامع البيان طبري، الدرالمنثور سيوطي، مجمع البيان طبرسي و التبيان شيخ طوسي و علاوه بر آنها كتاب هايي نيز به طور خاص در باره اسباب نزول نگاشته شده است؛ مانند اسباب النزول واحدي و لباب النقول سيطوي.(65)
ايشان، در ادامه، وجود روايات صحيح و سقيم را در اين منابع متذكر شده و راه هايي را براي تشخيص صحيح از نادرست، بويژه در مقام تعارض نقل ها، ارائه كرده است. چنان كه مشهود است، بيش از نيمي از منابع مذكور در كلام ايشان از آثار نگاشته دانشمندان اهل سنت است.
قرآن پژوهاني همچون سيوطي و زرقاني فوايد متعددي براي شناخت اسباب نزول آيات بر شمرده اند كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد: شناخت حكم تشريع، فهم معناي آيه، تخصيص حكم به سبب (از نگاه كساني كه ملاك را خصوص سبب مي دانند و نه عموم لفظ)، دفع توهم حصر، زدودن اشكالي كه ممكن است از ظاهر نص بر آيد، عدم خروج سبب نزول از حكم آيه و شناخت افرادي كه آيه در باره آنها نازل شده است.(66)
براي نمونه، مي توان از توجه به سبب نزول آيه 37 سوره مباركه توبه- كه در فهم بهتر آن سودمند است – ياد كرد. توضيح مطلب، آن كه با توجه به رواياتي كه دراين باب نقل شده است، رسم عرب در عصر جاهليت چنان بوده است كه جنگ و ستيزه در ماه هاي حرام سال (ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب) به دليل ايجاد امنيت در مسير رفت و آمد عرب كه براي اداي عمره حج به مكه سفر مي كردند- حرام بود، اما زورمداران قبايل و گروه هاي عرب، چنانچه در آستانه غلبه بر قبيله ديگر قرار مي گرفتند و احياناً يكي از ماه هاي حرام سال پيش مي آمد، آن ماه را با ماه ديگر جايگزين مي كردند. با اين توجيه به جنگ خود ادامه داده و در احكام الهي و سنت جاري تصرف مي كردند.(67) اين شيوه ناپسند در سال نهم هجري ممنوع گرديد.
نمونه ديگر، آيه شريفه 93 سوره مباركه مائده است. اين آيه، با قطع نظر از سياق آن (آيات 90 و91)، ارتباط روشني با شراب خواري ندارد، چنان كه با توجه به سياق ارتباط آيه با شرب خمر تا حدي آشكار مي گردد؛ اما بدون در نظر گرفتن سبب نزول آن، هم ارتباط با شراب خواري قابل ترديد است و هم شرايط گناه نبودن نوشيدن شراب براي مؤمنان داراي عمل صالح گويا و مشخص نيست. نقل طبرسي از داستان قدامة بن مظعون و عمر شاهد اين سخن است. او در تفسير خود آورده است كه قدامة در عصر خلافت عمر شراب خواري كرد. عمر آهنگ اجراي حد بر او نمود، اما قدامة در مخالفت با عمر در اجراي حد به آيه مذكور استناد جست. عمر از اجراي حكم الهي منصرف شد، اما امام علي(ع)- كه از واقعه آگاه گرديد- خطاب به عمر گفت كه قدامه را به صحابه پيامبر(ص)نشان دهيد؛ چنانچه همه آنها بر عدم خواندن آيه تحريم شراب خواري و قمار بر قدامه گواهي دادند، بر او حد جاري نكنيد، وگرنه، او را حد زنيد و چنانچه توبه نكرد، قتل او واجب است.(68) اما با توجه به سبب نزول آيه كه در پاسخ به كساني نازل گرديد که پس از نزول آيه تحريم شراب و قمار گفتند:« تکليف مسلماناني که پيش از نزول اين آيه شراب نوشيده اند و از مال به دست آمده از قمار بهره برده اند و بي آن كه اين دو عمل را كنار نهند، دنيا را ترک گفته اند، چه مي شود؟»(69)- به خوبي آشکار مي گردد که مقصود از آيه مورد بحث، نوشيدن شراب و استفاده از مال به دست آمده از راه قمار پيش از نزول آيه تحريم شراب خواري و قمار است.
تأييد نتايج حاصل شده از تفسير قرآن با استفاده از روايات، برداشت مفسر از آيات را استوارتر مي سازد. چنين كاربردي، پيش از همه، در تفسير قرآن به قرآن مؤثر است. آن دسته از مفسراني كه شيوه تفسيري قرآن به قرآن را اختيار نموده و از رهگذر آن به تبيين آيات مي پردازند، از روايات، خواه احاديث نقل شده از طريق شيعه باشد، خواه روايات مذكور در منابع اهل سنت، براي تأييد مفاد برداشتي از آيات بهره مي جويند. در ميان مفسران باورمند به تفسير قرآن به قرآن، علامه طباطبايي، بيش از ديگران، از احاديث در تأييد مفاهيم مستفاد از آيات بهره برده است. ايشان شيوه تفسير قرآن به قرآن را روش اصلي و اساسي خود در كشف معاني قرآن و آگاهي بر مدلول ها و مقاصد آن اختيار كرده و به هنگام تفسير آيات و آگاهي از مقاصد آنها، به نتايج اين شيوه اعتماد مي كند. ايشان در اين مسير سنت در تأييد معاني به دست آمده، همراه با تدبر در آيات استمداد جسته و در توجيه روايات به آن نتايج تكيه مي كند.(70)
به عنوان نمونه، سيوطي در الدر المنثور در تفسير آيه 51 سوره مائده، به نقل ازعكرمه، آورده است كه اين آيه در باره بني قريظه نازل شده كه نيرنگ كردند و عهدي را كه با رسول خدا(ص) بسته بودند، شكسته و نامه اي به مكه به ابوسفيان بن حرب نوشتند و مشركان مكه را دعوت كردند كه با لشكر به مدينه بيايند و در قلعه هاي آنان وارد شوند. رسول خدا(ص)- كه از ناحيه غيب بر جريان آگاهي يافت ابولبابه بن عبدالمنذر را نزد آنان فرستاد كه بايد از قلعه هاي خود بيرون آيند. بعد از آن كه از ابولبابه اطاعت نموده و از قلعه ها بيرون آمدند، ابولبابه به گلوي خود اشاره كرد.(71) نظير اين خيانت را طلحه و زبير كردند و به نصارا و اهل شام نامه نوشتند. عكرمه اضافه مي كند، من شنيده ام كه اين خيانت تنها كار نامبردگان نبوده، بلكه جمعي از اصحاب رسول خدا(ص)از بيم فقر و فاقه با يهوديان بني قريظه و بني النضير مكاتبه سري داشتند و اخبار رسول خدا(ص) را به آنان مي رساندند تا به اين وسيله بتوانند از يهوديان پول قرض بگيرند و سودهاي ديگري ببرند، ولي در اين آيه از آن كار نهي شدند.(72)
سيد عبدالاعلي موسوي سبزواري و علامه طباطبايي پس از نقل روايت مذکور، بر اين باورند که مفاد آن کلمه را- که در اين آيات آمده است- به ولايت محبت و موّدت تفسير مي کند و مؤيد ديدگاه آنها در همين خصوص در ذيل تفسير آيه است.(73)
به عنوان نمونه ديگر، علامه طباطبايي ذيل آيه مباهله،(74) پس از حديثي از الدرالمنثور، مي نويسد كه اين روايت اين نكته را تأييد مي كند كه مرجع ضمير در «فمن حاجك فيه» به واژه «حق»، در عبارت «الحق من ربك» بازگشت مي نمايد.(75)
تأثيرديگر احاديث در فهم بهتر آيات، بيان مصاديق مفاهيم عام و مطلق آنها در جهت روشنگري اذهان است. هرچند بتوان گفت كه مفاهيم آيات از طريق مراجعه به لغت، بهره مندي از سياق آيات، استفاده از قواعد عرفي زبان و بهره گيري از آيات در تبيين يكديگر قابل دستيابي است، اما مصاديق آيات كه به عنوان افراد يك مفهوم مطلق و يا مجموعه عام به شمار مي روند، غالباً به وسيله احاديث مشخص شده و در اين باره روايات تفسيري بسيار سودمند است. اين شيوه با نزديك ساختن آن مفاهيم كلي به ذهن، راه فهم آنها را هموارتر مي سازد.
به عنوان نمونه، علامه طباطبايي ذيل آيه «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو».(76) به نقل از كتاب الدرالمنثور، مصاديقي از كليدهاي غيب الهي را بيان مي كند:
احمد و بخاري در كتاب هاي خود و حشيش بن اصرم در كتاب استقامت و ابن ابي حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه همگي از ابن عمر نقل مي كنند كه رسول خدا(ص) فرمود: كليدهاي غيب پنج چيز است، و جز خدا كسي از آن اطلاع ندارد: 1. كسي نمي داند فردا به چه حوادثي آبستن است، مگر خداي متعالي؛ 2. كسي نمي داند رحم زنان چه زماني جنين و بارخود را مي اندازد، جز او؛ 3. كسي نمي داند چه وقت باران مي بارد، جز او؛ 4. كسي نمي داند كه در چه سرزميني مرگش فرا مي رسد، تنها خداست كه مي داند مرگ هر كسي در كجا واقع مي شود؛ 5. كسي نمي داند چه وقت قيامت بر پا مي گردد، مگر خداي تبارك و تعالي.(77)
علامه طباطبايي، پس از نقل روايت فوق، مي نويسد كه با فرض صحت روايت، نبايد پنداشت كه مفاد آن با عموم آيه منافات دارد؛ زيرا مسلم است كه عدد مفهوم ندارد و اگر كسي بگويد فلان مقدار پول دارم، دليل بر اين نيست كه بيشتر ندارد. اين پنج موردي كه در حديث از آن ياد شده است، همگي به يك معنا باز مي گردد و آن عبارت است از علم به حوادث قبل از اين كه حادث شوند، و آشكار است كه حوادث تنها همين پنج امر مذكور در روايات نيست، بلكه خود آيه دلالت بر مصاديق ديگري نيز دارد.(78)
نمونه ديگر، حديثي است كه سيوطي در الدر المنثور از ابي بن كعب نقل مي كند:
نسايي و عبدالله بن احمد در كتاب زوائد المسند، و ابن جرير ابن منذر و ابن ابي حاتم و ابن مردويه و بيهقي در كتاب شعيب الايمان، از ابي بن كعب، از رسول خدا(ص) در تفسير عبارت «وذكر هم بايام الله» (79) نقل كرده اند كه فرمود: يعني نعمت هاي خدا.(80)
علامه طباطبايي، پس از اشاره به بيان برخي مصاديق، مي نويسدكه نظير اين روايت را طبرسي و عياشي از امام صادق(ع) روايت كرده اند.(81) نمونه ديگر، رواياتي است كه علامه طباطبايي از الدرالمنثور ذيل آيه «قوا انفسكم و اهليكم نارا»(82) نقل مي كند، در حديثي آمده است كه پيامبر(ص) آيه فوق را تلاوت كرد. مردمي كه در آنجا بودند، از آن حضرت چگونگي نگهداري زن و فرزندان از آتش را جويا شدند. پيامبر(ص) در پاسخ به ايشان فرمود كه بدان چه خدا دوست مي دارد، امرشان كنيد و از آنچه خدا كراهت دارد، نهي كنيد. سيوطي در حديث ديگري از امام علي(ع) در تفسير اين آيه نقل مي كند كه خود و زن و بچه خود را تعليم خيردهيد، و آنان را ادب نماييد.(83) بي گمان، بايد گفت كه در دو حديث مذكور مصاديقي از ايمني خانواده از عذاب آتش بيان شده است.
بيان مصاديق فقرات آيه مباهله،(84) برتري و فضيلت پيامبر(ص) براساس پيامبران الهي، (85) مصاديق امر الهي بر صبر در آيه 200 سوره مباركه آل عمران،(86) مصاديق گناهان كبيره در قرآن كريم(87) وياد كرد مصاديق قاعده استدراج(88) با استفاده از روايات اهل سنت نمونه هاي ديگر از اين دست است.(89)
قرآن پژوهان شيعه و اهل سنت بر اين باورند كه تفسير قرآن با روايات اشكال گوناگوني دارد كه از آن جمله مي توان به تبيين مجلات، توضيح مشكلات، تخصيص عمومات، تقييد مطلقات و تأويل متشابهات اشاره كرد.(90) در مثل، مي توان از بسياري از احكام شرعي همچون نماز، روزه، حج و موارد ديگر ياد كرد كه در قرآن به صورت مجمل طرح گرديده و تفصيل آن بر عهده سنت نهاده شده است. علامه طباطبايي نيز ضرورت تبيين آيات قرآن از طريق احاديث را مورد تأكيد قرار داده و آن را در سه حوزه احكام عبادي، قصص قرآن و جزئيات معاد لازم و ضروري برمي شمارد.(91)
نمونه اي كه در اين خصوص مي توان به آن اشاره كرد، آن كه در كيفيت و چگونگي اقامه نماز از پيامبر نقل است كه :« صلّوا كما رأيتموني اصلي».(92) در واقع، مي توان گفت كه اين سخن تفسير عبارت مجمل قرآني «و اقيموالصلاة»(93) است. صاحب تفسير الصراط المستقيم در كفايت استعاذه در ركعت نخست نماز به سيره پيامبر اشاره كرده و به روايات نبوي فوق و «خذوا عني مناسككم»(94) استدلال نموده است.(95) صاحبان تفسيرهاي كنزالعرفان و منهج الصادقين نيز در وجوب قرائت سوره، پس از حمد به سيره پيامبر استناد جسته و روايت« صلوا كما رايتموني اصلي» را نقل كرده اند.(96)
فاضل مقداد حكم وجوب جمع ميان صلوات بر پيامبر و خاندان آن حضرت در صلوات تشهد نماز را از روايت فوق و حديثي ديگر بيان نموده است.(97)
نمونه ديگر، سخن علامه طباطبايي ذيل آيه 101 سوره مبارکه نساء است. ايشان در اين باره مي نويسد که اين آيه درباره نماز خوف و نماز قصر در سفر به صورت همزمان نازل شده است:
ابتداي تشريع نماز شكسته به سبب ترس مسلمانان از فتنه دشمن بوده است و اين منافاتي ندارد كه پس از آن، حكم نماز شكسته در تمامي سفرهاي شرعي حتي در غير موارد خوف عموميت پيدا كند. در حقيقت، بخشي از حكم نماز شكسته در قرآن بيان شده، اما سنت عموميت آن را در سفر پيدا مي كند.(98)
علامه، در ادامه، در «بحث روايي» احاديث متعددي را به نقل از شيعه و اهل سنت نقل مي كند كه وجوب نماز قصر در سفرهاي معمولي از آن روايات به دست مي آيد؛ به عنوان نمونه، روايتي را از الدر المنثور، از عمر بن خطاب نقل مي كند كه چون با تعجب از پيامبر(ص) پرسش مي كند كه چرا بايد در سفرها با وجود امنيت و بر طرف شدن ترس از دشمنان، همچنان نماز به صورت شكسته خوانده شود؟ رسول خدا(ص) پاسخ مي دهد:
اين به عنوان صدقه و احساني است از سوي خداوند، آن را بپذيريد.(99)
داستان عدي بن حاتم، پس از نزول آيه 187 سوره مباركه بقرة مشهور است. نقل است كه ابن حاتم نزد رسول خدا (ص) حاضر شد و به ايشان گفت كه من دو رشته موي سپيد و سياه برداشته و نگريستم، اما چيزي براي من از سپيدي و سياهي روشن نشد. لبخندي بر لبان پيامبر(ص) جاري شد، چنان كه دندان هاي آن حضرت نمايان شد. پيامبر به او فرمود:
اي پسر حاتم، مقصود از رشته سپيد و سياه، روشني روز و سياهي شب است كه زمان ابتداي روزه نيز از آن هنگام است.(100)
آشكار است كه حديث فوق مفهوم ديرياب آيه را بيان كرده است. صاحب تفسير نمونه از اين روايت، تفاوت ميان صبح صادق و صبح كاذب را نيز استفاده كرده است.(101) شيخ امين الاسلام طبرسي و سبزوراي نجفي يكي از معاني «مِن» در آيه را بيانيه دانسته و به روايت فوق استناد جسته اند.(102)
نمونه ديگر، تبيين عده طلاق با استفاده از دو حديث نبوي است. شيخ محمد جواد بلاغي ذيل آيه نخست سوره مباركه طلاق مي نويسد:
و قد انعقد الاجماع من المسلمين علي ان طلاق السنة هو ما كان في الطهر، وبه جاء قول الرسول الاكرم (ص) لابن عمر حين طلق إمرأته و هي حائض: ما هكذا أمرك الله، انما السنة ان تستقبل الطهر استقبالا، وقوله(ص) فان بدا له ان يطلقها طاهرا قبل ان يمسها، فذاك الطلاق للعدة، كما انزل الله عزوجل.(103)
شيخ الاسلام طبرسي نيز، پس از تفسير آيه، داستان را از بخاري و مسلم نقل كرده است. آمده است كه عبدالله بن عمر زن خود را در حال حيض يک طلاق داد. پيامبر(ص) به ابن عمر امر فرمود كه زن خويش را بر گردانده و نزد خود نگهدارد تا از حيض پاك شده و در خانه او حيض ديگري ببيند، سپس او را مهلت داهد تا از حيضش پاك شود. پس از آن، چنان كه كماكان بر تصميم طلاق دادن او اصرار ورزيد، پيش از مجامعت و آميزش اورا طلاق گويد. آن حضرت، در ادامه فرمود، كه اين عده اي است كه خدا امر كرده براي آن زن ها را طلاق گويند.(104)

3. حل تعارض ميان اخبار
 

در ميان اخبار و احاديث، رواياتي وجود دارد كه مضمون آنها با يكديگر ناهماهنگ و ناسازگار بوده و در تعارض است. انديشوران مسلمان، از گذشته، متوجه اين گونه روايات بوده اند و راه هاي متعددي را براي رفع آن بيان كرده اند. بي ترديد، امروزه نيز در ميان كتاب ها و جوامع حديثي، اخبار متعددي وجود دارد كه ظاهراً با يكديگر در تعارض اند. دانسته است كه معصومان(ع)هيچ گاه سخن دوگانه بر زبان جاري نساخته اند، بلكه هر آنچه گفته اند، در يك مسير و يك جهت بوده است. وجود روايات متعارض اسباب متعددي دارد كه اين نوشتار جاي بحث از آنها نيست. در اينجا تنها مواردي از روايات متعارض در باب تفسير ذكر شده و به بهره گيري مفسران شيعي از روايات اهل سنت براي رفع تعارض اشاره مي شود.
به عنوان نمونه، مي توان به روايات نقل شده در موضوع «سلام كردن بر نماز گزار» اشاره كرد. فقيهان و مفسران شيعي ذيل آيه 86 سوره نساء از جواز سلام كردن به كسي كه در حال نماز است سخن گفته اند. در اين باره دو گونه روايت از ائمه(ع)نقل شده است. يكي از اين دو روايت، بر حرمت دلالت داشته و امام باقر(ع) فرزند خود را از آن نهي كرده است:
حسين بن علوان، از جعفر بن محمد(ع) نقل كند كه گفت: از پدرم شنيدم كه گفت: چون وارد مسجدالحرام شدي و مردم در حال نماز بودند، بر ايشان سلام نكن و [تنها] به پيامبر(ص) درود فرست و سپس آهنگ نماز كن، اما هرگاه بر گروهي كه نشسته و مشغول گفت و گوهستند، وارد شدي، سلام كن.(105)
حديث ديگري نيز از آن حضرت نقل شده است كه در آن سلام كردن بر نماز گزار جايز دانسته شده است. شيهد اول در كتاب خود از بزنطي روايت كند كه امام باقر(ع) فرمود:
هنگامي كه وارد مسجد شدي و مردم در حال نماز بودند، بر ايشان سلام كن، واگر [تو در نماز بودي و] بر تو سلام شد، پاسخ ده، من خود نيز چنين كنم و عمار بن ياسر بر پيامبر- كه در حال نماز بود- گذر كرد و به ايشان عرضه كرد:«السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته»، پيامبر نيز سلام او را پاسخ گفت.(106)
ديدگاه عالمان شيعي در اين باره مختلف است. بسياري همچون شهيد اول، (107) محقق كركي، (108) محقق اردبيلي،(109) محقق بحراني، (110) روايت بزنطي را اخذ كرده و حكم به جواز سلام بر نماز گزار داده اند، اما آية الله خويي، با ضعيف السند خواندن طريق شهيد اول به كتاب بزنطي و همچنين عدم امكان روايت او از امام باقر(ع)،(111) حديث نخست را بدون معارض دانسته و مقتضاي ظاهر روايت را حرمت دانسته، لكن به سبب مسلم دانستن جواز آن را بر كراهت حمل نموده است؛(112) چنان كه صاحب جواهر نيز اولويت را بر ترك سلام بر نماز گزار دانسته است.(113) صاحب العروة الوثقي نيز ابتدا به سلام به نماز گزار را جايز نمي داند.(114)
از ميان مفسران نيز استرآبادي اين دو روايت را نقل كرده و با توجه به دلايل متعدد حكم به عدم كراهت سلام كردن بر نمازگزار را داده است. چنين به نظر مي رسد كه از جمله اين ادله، نقل روايات هم مضمون با جواز از طريق اهل سنت است. وي در اين باره مي نويسد:
لا يكره السلام علي المصلّي، وبه قال ابن عمر، و احمد في رواية، للاصل و لعموم قوله تعالي: «فاذا دخلتم بيوتا فسلموا علي انفسكم»…(115)
در توضيح مطالب، بايد اشاره کرد كه محي الدين نووي مي نويسد، مقتضاي عبارات انديشمندان اهل سنت، عدم كراهت سلام كردن بر نماز گزار است. وي بر اين باور است كه روايات صحيح از ابن عمر، جابر و ديگران مؤيد مطلب مذكور است.(116) شيخ منصور بن يونس بهوتي نيز نصوص مذكور را در منابع دال بر عدم كراهت مي داند. او سيره و روش پيامبر اكرم (ص) را در عدم نهي و انكار سلام كردن بر نماز گزار دليل ديگر اين حكم مي داند.(117) در خبري آمده است كه ابن عمر از بلال در باره كيفيت ردّ سلام توسط پيامبر اكرم به هنگام نماز سؤال نمود. بلال در پاسخ او گفت كه آن حضرت با اشاره دست سلام را پاسخ مي گفت.(118)
در روايت ديگري آمده است كه صهيب گويد: نزد پيامبر(ص) حاضر شدم. آن حضرت در حال نماز بودند كه خدمت ايشان سلام كردم. پيامبر نيز با اشاره دست خود، پاسخ مرا گفت، اما نمي دانم كه آن حضرت با كدام يك ازانگشتان خود اشاره وار پاسخ سلام مرا داد.(119)

نتيجه
 

در پايان، مي توان گفت كه وجود روايات صحيح منقول از پيامبر (ص) مورد تأييد ائمه معصومان(ع) قرار گرفته و شيوه انديشمندان و مفسران شيعي نشان از مراجعه به منابع روايي اهل سنت دارد. مفسران شيعي در حوزه هاي مختلف به نقل احاديث اهل سنت پرداخته و در تبيين مفاهيم آيات قرآن كريم سود جسته اند. مراجعه به روايات تفسيري اهل سنت كاركردها و فوايد متعددي را به دنبال دارد؛ از آن جمله مي توان به اصالت بخشي روايات شيعه، دستيابي به روايات ائمه(ع)، افزايش اعتبار احاديث، جبران ضعف روايات، تأييد ديدگاه ها و روايات شيعه، نقل مناقب اهل بيت از طرق اهل سنت، تصحيح و فهم روايات شيعي و همچنين تفسير و فهم بهتر آيات اشاره كرد.
اين نكته را نيز نبايد از ذهن دور داشت كه مراجعه به منابع اهل سنت در نقل روايات ايشان نه به معناي وجود ضعف ها و كاستي هايي در روايات تفسيري شيعه است، بلكه- چنان كه گفته آمد- استفاده از احاديث اهل سنت در فهم بهتر آيات و همچنين روايات تفسيري شيعه كارآمد است.

پی نوشت ها :
 

1. شيخ انصاري در بحث از مرجحات حديث پرداخته و آن را سه گونه دانسته است: نخست، ترجيح روايت از حيث صدور و آن، بدان معناست که با توجه به آن مرجحات، احتمال صدور يک روايت قوي تر از روايت ديگر باشد. گاه ممکن است دليل مصالح مختلف همچون تقيه. نوع ديگر مرجحات، از حيث مضمون و متن روايت است؛ بدين معنا که مضمون يک روايت به نسبت حديث ديگر به واقع نزديک تر باشد(فرائدالاصول، ج4، ص113).
2. آلاء الرحمن، ج1، ص291.
3. الأمالي صدوق، ص56، ح11؛ من لايحضره الفقيه، ج3، ص574، ح4963؛ الأمالي(طوسي)، ص380، ح815؛ مسند أحمد، ج3، ص213؛ سنن أبي داود، ج2، ص422، 4739؛ سنن الترمذي، ج4، ص45، ح2552و 2553.
4. الميزان، ج1، ص 175.
5. همان، ج2، ص299.
6. همان ص426.
7. أبوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند: علي(ع) محدث بود، سلمان هم محدث بود». ابوبصير ادامه مي دهد که به آن حضرت عرضه داشتم: «نشانه محدث چيست»؟ فرمود: «اين است که فرشته بر او نازل مي شود و مطلب را به دل او مي اندازد که مثلاً چنين و چنان شده و يا چنين و چنان بايد کرد» (بحارالانوار، ج22، ص326، ح31).
8. الميزان، ج3، ص 220. براي نمونه هاي ديگر ر.ک: آلاالرحمن، ج2، ص66؛ مواهب الرحمن، ج1، ص15،21،22،177، 193،336، 344، 345؛ ج3، ص64، 222، 339؛ ص60و 188؛ الميزان، ج1، ص20، 175، 240؛ ج2، ص25، 32، 32، 108، 296، 336،337و338، 378، 380، 425؛ ج3، ص74،75،119،214،349، 378؛ ج4، ص71-73، 90،133، 251، 413و 414؛ ج6، ص165؛ ج14، ص308؛ ج20، ص 371.
9. ر.ک: المصنف(ابن ابي شيبه)، ج3، ص307، ح1؛ کنزالعمال، ج16، ص514، ح45692؛ جامع البيان، ج4، ص425؛ الدرالمنثور، ج2، ص136.
10. الميزان، ج4، ص 283و284.
11. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج3، ص233؛ مواهب الرحمن، ج1، ص207؛ ج2، 157و 158، 165؛ ج3، ص 94؛ ج8، ص133؛ ج9، ص270؛ ج10، ص75و 140؛ الميزان، ج1، ص 175؛ ج2، ص 51؛ ج3، ص74؛ ج4، ص 205، 221؛ ج5، ص 122، 144، 332؛ ج8، ص359؛ ج8، ص359؛ ج12، ص 110، 131؛ ج13، ص374؛ ج15، ص248؛ ج16، ص393؛ ج19، ص60، 246؛ ج20، ص227.
12. به عنوان نمونه ر.ک: الميزان، ج2، ص144، 254و 255؛ ج3، ص379، 380، 381؛ ج5، ص94، 122، ج6، ص 169؛ 106؛ ج8، ص138؛ ج10، ص178؛ ج17، ص 142.
13. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج2، ص244؛ آلاءالرحمن، ج1، ص50؛ الميزان، ج3، ص86.
14. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج1، ص 632؛ الميزان، ج1، ص290، 340و 341؛ ج2، ص 99و 100، 189- 191، 258، 298، 402، 404، 426؛ ص7، 17و177و 178؛ ج5، ص105، 390؛ ج6، ص8، 322؛ ج 7، ص227؛ ج8، ص329؛ ج9، ص234، 368، 392؛ ج10، ص 178؛ ج13، 354؛ ج14، ص28؛ ج16، ص311؛ ج17، ص118؛ ج19، ص60، 277؛ من وحي القرآن، ج4، ص 87؛ ج18، ص300.
15. سوره بقره، آيه 37.
16. مواهب الرحمن، ج1، ص195.
17. الميزان، ج2، ص424.
18. مقصود از تشکيل خانواده حديث، يافتن روايات مشابه، هم مضمون و ناظر به يک موضوع محوري و نيز فهم نسبتهاي آنها با يکديگر براي کشف اين معناست(روش فهم حديث، ص 152).
19. الميزان، ج4، ص10-15.
20. همان، ج9، ص291-294.
21. همان، ج4، ص260. علامه طباطبايي پس از نقل روايت محمد بن کعب مي نويسد که پيش تر رواياتي از طريق شيعه نقل شد که بر اين داستان دلالت مي کرد.
22. سوره نساء، آيه 24.
23. الميزان، ج4،ص291-299.
24. همان، ص 333و 334.
25. همان، ج4، ص 332-335.
26. همان، ج3، ص337.
27. اين پاسخ معارضه به مثل است و کنايه از آن دارد که خدايي که قادر است شب را هرگاه و هر جابخواهد بياورد، همو قادر است جهنم را هر مکان که بخواهد و هر زمان که اراده کند بيافريند و بياورد.
28. الميزان، ج4، ص22.
29. تهذيب الاحمان، ج7، ص 463، ح1856؛ الکافي، ج5، ص 556، ح8.
30. الميزان، ج4، ص 285.
31. سوره بقره، آيه219.
32. ر.ک: الکافي، ج4، ص53، وسائل الشيعه، ج21، ص552، ح27843؛ تفسيرالعياشي، ج1، ص 106، ح314 و 107، ح315و316و317.
33. الدرالمنثور، ج1، ص 253؛ الميزان، ج2، ص200و201.
34. تفسيرالعياشي، ج2، ص9، ح9.
35. الميزان، ج14، ص227 و 228. براي ابن عباس ر.ک: الدرالمنثور، ج4، ص309.
36. مجمع البيان، ج1، ص 50؛ البرهان، ج1، ص 99، ح247؛ تفسيرالصافي، ج1، ص82؛ الميزان، ج1، ص22. سيد عبدالأعلي موسوي سبزواري اين حديث را از امام رضا(ع) نقل کرده است(مواهب الرحمن، ج1، ص20).
37. الکافي، ج5، ص 121، ح2؛ البرهان، ج2، ص304؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج5، ص478؛ تفسيرالقرآن الکريم، ج5، ص 555.
38. سوره آل عمران، آيه 169.
39. الدرالمنثور، ج2، ص95.
40. الميزان، ج4، ص 71و72.
41. الکافي، ج3، ص 245، ح 6؛ تهذيب الأحکام، ج1، ص 466، ح1526.
4. الکافي، ج3، ص 245، ح7. براي نمونه ديگر از اين دست ر.ک: الميزان، ج2، ص 403، که روايت الدرالمنثور در فهم حديث شيخ کليني از امام صادق(ع) مؤثر است.
43. تقيه، در لغت به معناي نگهداري و صيانت و در اصطلاح، عبارت است از مخفي نمودن حق از ديگران با اظهار خلاف آن به جهت مصلحتي که مهم از مصلحت اظهار آن باشد(نقش تقيه در استنباط، ص 43-51).
44. براي آشنايي با اين عوامل ر.ک: همان، ص211-219 و 403-407.
45. همان، ص407- 409.
46. سوره بقره، آيه 180.
47. سوره نساء، آيه11.
48. تفسير العياشي، ج1، ص77، ح 167.
49. تفسيرالصافي، ج1، ص 217.
50. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص359و 360.
51. آن حديث چنين است: «عبدالله بن الحسن، عن جده علي بن جعفر، عن اخيه موسي بن جعفر(ع)، قال: سألته عن الغناء، هل يصلح في الفطر و الأضحي و الفرح؟ قال(ع): لابأس به مالم يعص به» (وسائل الشيعه، ج17، ص 122، ح 22148).
52. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص 365و366.
53. تهذيب الاحکام، ج2، ص69، ح250.
54. ر.ک: الاستبصار، ج1، ص312و313؛ منتقي الجمان، ج2، ص12؛ الحدائق الناضره، ج8، ص 109؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج3، ص 103؛ تفسيرالقرآن الکريم، ج1، ص53.
55. سوره بقره، آيه41.
56. تفسيرالقرآن الکريم، ج5، ص 554و 555؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج 5، 478، نمونه هاي ديگر: همان، ج3، ص8، 735و 736؛ ج5، ص143و 144، 478؛ مسالک الفهام الي آيات الاحکام، ج1، ص46، 344و ج2، ص84و ج3، ص 284، 303، 326، 327و ج4، ص116، 148، 177؛ الميزان، ج19، ص 75و 76؛ زبده البيان، ص 17و 602؛ کنزالعرفان، ج2، ص186؛ الوجيز في تفسيرالقرآن العزيز، ج1، ص167.
57. فقه الرضا(ع)، ص36و 113؛ بحارالانوار، ج82، ص41، ح29.
58. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص141و 142. محقق بحراني نيز حديث نقل شده از امام رضا(ع) را تقيه اي مي داند. (الحدائق الناضره، ج8، ص 232).
59. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص646. براي نمونه هاي ديگر از اين دست ر.ک: همان، ج3، ص673؛ ج5، ص320، 395، 397.
60. آفاق تفسير، ص 126- 134.
61. تفسير و مفسران، ج1، ص168 و 169.
62. مقصود از قراين کلام، اموري است که به نحوي ارتباط لفظي و با معنايي با کلام داشته و در فهم کلام و درک مراد گوينده مؤثر است، که گاه پيوسته به کلام(قراين متصل) و گاه گسسته از کلام (قراين منفصل)، و گاه از مقوله الفاظ (قراين لفظي) و گاه از جنس غير الفاظ (قراين غير لفظي، قراين لبي، قراين علمي) است.
63. سبب نزول به حادثه اي اطلاق مي شود که همزمان با نزول وحي روي داده و آيه يا آياتي به بيان آن پرداخته و يا حکم آن را ذکر کرده اند. ر.ک: مناهل العرفان، ج1، ص 81؛ الميزان، ج1، ص42.
64. ر.ک: روش شناسي تفسير قرآن، ص353و 354؛ تاريخ قرآن، ص 63.
65. تاريخ قرآن، ص 68و 69.
66. الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص59-61؛ مناهل العرفان، ج1، ص 83-86.
67. علامه طباطبايي اين روايات را از الدرالمنثور نقل مي کند. (الميزان، ج9، ص273-275).
68. مجمع البيان، ج3، ص415؛ التبيان، ج4، ص20و 21.
69. مجمع البيان، ج3، ص327؛ تفسيرالقرآن الکريم، ص 146؛ من وحي القرآن، ج8، ص327.
70. روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ص 209.
71. ابولبابه از طايفه اوس بود و با يهوديان قرظي سابقه دوستي داشت و به همين جهت وقتي به پيشنهاد خود يهوديان و اجازه رسول خدا(ص) به ميان قلعه رفت، زن ها و کودکان دورش را گرفتند و فرياد به گريه و شيون بلند کردند. ابو لبابه تحت تاثير قرار گرفت و با علم به اين که نبايد اسرار را به دشمن گفت، اشاره به گلوي خود کردکه همه شما کشته مي شويد و از قلعه بيرون آمد؛ در حالي که از کردار خود پشيمان شده بود، يکسره به مدينه رفت و خود را به ستوني بست و گفت: خود را آزاد نمي کنم تا توبه ام قبول شود.
72. الدرالمنثور، ج2، ص291.
73. مواهب الرحمن، ج11، ص 308؛ الميزان، ج5، ص 387.
74. سوره آل عمران، آيه 61.
75. الميزان، ج3، ص234و235. براي موارد ديگر ر.ک: مجمع البيان، ج2، ص 810؛ ج6، ص 94؛ ج7، ص 239؛ ج10، ص812؛ زبده التفاسير، ج2، ص 69؛ ج4، ص229؛ ج7، ص 504؛ الميزان، ج3، ص 337؛ ج4، ص267؛ ج5، ص 17،143و 144، 190، 386و 387؛ ج6، ص 132و 133؛ ج7، ص 334و335؛ ج12، ص 148و 149، 176، 222و 223؛ ج 18، ص 152؛ ج19، ص 77 و 78، 269؛ ج20، ص 117، 355؛ تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج9، ص 338؛ ج11، ص123؛ ج14، ص423.
76. سوره انعام، آيه 59.
77. ر.ک: الدرالمنثور، ج3، ص15.
78. الميزان، ج7، ص 148.
79. سوره ابراهيم، آيه 5.
80. ر.ک: الدرالمنثور، ج4، ص 70.
81. الميزان، ج12، ص 19.
82. «خودتان و کسانتان را از آتش حفظ کنيد» (سوره تحريم، آيه 6).
83. الميزان، ج19، ص 341. اين دو روايت را در الدرالمنثور ر.ک: ج6، ص 244.
84. همان، ج3، ص233-235.
85. همان، ص381.
86. همان، ج4، ص 133.
87. همان، ص322.
88. همان، ج7، ص108.
89. موارد ديگرر.ک: آلاء الرحمن، ج1، ص 316، 355، 383؛ الميزان، ج2، ص380؛ ج9، ص 130و 131؛ ج11، ص 367؛ ج12، ص 222و 223؛ ج14، ص 114، 161؛ ج15، ص 142؛ ص 378؛ ج18، ص383؛ ج19، ص129، ج20، ص194.
90. التفسير و المفسرون، ج1، ص 55؛ اصول التفسير و قواعده،ص125-130.
91. ر.ک: الميزان، ج3، ص84.
92. صحيح البخاري، ج1، ص 155و ج7، ص77و ج8، ص133؛ سنن الدرامي، ج1، ص 286؛ السنن الکبري، ج2، ص 345.
93. سوره بقره، آيه 43.
94. السنن الکبري، ج5، ص 125؛ فتح الباري، ج1ص419و ج3، ص 388؛ شرح مسلم، ج9، ص 21.
95. تفسيرالصراط المستقيم، ج3، ص 45و46. و نيز ر.ک: حلي، منتهي المطلب في تحقيق المذهب، ج1، ص270؛ رياض المسائل، ج3، ص406.
96. کنزالعرفان، ج1، ص123و 124؛ منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج10، ص 56و57.
97. کنزالعرفان، ج1، ص141.
98. الميزان، ج5، ص 61.
99. همان، ص66.
100. مسنداحمد، ج4، ص377؛ سنن الترمذي، ج4، ص279، ح4050؛ فقه القرآن، ج1، ص 203.
101. تفسير نمونه، ج1، ص653و 654.
102. مجمع البيان، ج2، ص505؛ الجديدفي تفسيرالقرآن المجيد، ج1، ص223.
103. آلاء الرحمن، ج1، ص 203.
104. مجمع البيان، ج10، ص 39. براي نمونه هاي ديگر در تبيين آيه با استفاده از روايات اهل سنت ر.ک: التبيان، ج2، ص 445، 545؛ ج3، ص45، 64؛ ج7، ص351؛ مجمع البيان، ج2، ص185؛ ج3، ص26.
105. وسائل الشيعه، ج7، ص270، ح9310.
106. ذکري الشيعه، ج4، ص24؛ وسائل الشيعه، ج7، ص 270، ح9311.
107. ذکري الشيعه، ج4، ص24.
108. جامع المقاصد، ج2، ص358.
109. مجمع الفائده، ج3، ص114و115.
110. الحدائق الناضره، ج9، ص 63.
111. فاصله زماني ميان بزنطي و امام باقر(ع) علت عدم امکان نقل او از امام باقر(ع) است؛ چرا که در شرح حال بزنطي آمده است که وي از شاگردان امام رضا(ع) است(معجم رجال الحديث، ج3، ص17، ش803).
112. کتاب الصلاه(بروجردي)، ج4، ص 507.
113. جواهرالکلام، ج11، ص112.
114. العروه الوثقي، ج3، ص15، مسأله15.
115. آيات الاحکام، ج1، ص235.
116. شرح مسلم، ج4، ص 105.
117. کشاف القناع، ج1، ص457.
118. مسند أحمد، ج6، ص12؛ سنن ابي داود، ج1، ص210، ح927؛ سنن الدرامي، ج1، ص 316؛ سنن الترمذي، ج1، ص229.
119. مسند أحمد، ج4، ص332.
 

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50

 

کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

يكي ديگر از كاركردهاي مراجعه به منابع روايي اهل سنت و نقل احاديث تفسيري، فهم بهتر روايات شيعي و گاه، تصحيح معناي مستفاد از آنهاست. اين فايده را مي توان در سه مرحله پي گرفت: نخست، در مرحله كشف قرينه هاي صدور حديث، سپس مرحله كشف قراين فهم متن روايت و دست آخر، در كشف قراين جهت صدور.

a4ef70aa 18d3 40ff 9adf 15fab7b0a8c9 - کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

zz52 - کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)
کارکردهاي نقل روايات اهل سنت در منابع شيعي(2)

 

نويسندگان: حميد باقري و دکتر محمد کاظم رحمان ستايش

 

1. تبيين جهات معنايي روايات شيعي
 

يكي ديگر از كاركردهاي مراجعه به منابع روايي اهل سنت و نقل احاديث تفسيري، فهم بهتر روايات شيعي و گاه، تصحيح معناي مستفاد از آنهاست. اين فايده را مي توان در سه مرحله پي گرفت: نخست، در مرحله كشف قرينه هاي صدور حديث، سپس مرحله كشف قراين فهم متن روايت و دست آخر، در كشف قراين جهت صدور.
در تعريف قرينه، به فراخور موضوع بحث، مي توان گفت كه قرينه نشانه اي است كه وجود آن در يك روايت، احتمال صدور آن را تقويت كرده، مسير فهم معناي متن را هموارتر ساخته و مقصود گوينده را از بيان حكم شرعي مشخص مي سازد.
درباره اين تعريف يادکرد دو نكته شايسته و بايسته است: نخست، آن كه تشخيص قرينه بودن چيزي نسبي است و رويكرد انديشوران در آن متفاوت از يكديگر است، و ديگر، آن كه هرچه قراين بيشتري در يك حديث وجود داشته باشد، احتمال صدور آن تقويت و دستيابي به معناي آن آسان تر مي گردد؛ چنان كه رسيدن به حكم واقعي و يا غير واقعي نيز آشكار تر مي شود.
در يك نگاه كلي، اين قراين به دو گونه قابل تقسيم است: يكي، قراين داخلي و آن ديگري، قراين خارجي، مقصود از قراين داخلي، نشانه هايي است كه در سند و يا متن خبر حديث وجود دارد و موجب تقويت صدور روايت شده، فهم متن را هموارتر ساخته و جهت صدور(1) آن را آشكار مي سازد. اين قراين، خود به دو دسته سندي و متني تقسيم مي گردد. قراين خارجي را مي توان به دو گونه قراين لفظي و غير لفظي تقسيم نمود.

يك. كشف قراين صدوري
 

فائده ديگر نقل احاديث سنت و دستيابي به روايات مشترك و هم مضمون، كشف قراين صدور حديث شيعي است. افزايش اطمينان به صدور يك متن از امام معصوم از راه هاي مختلفي قابل پيگيري است. تواتر، شهرت نقل و كشف روايات هم معنا اطمينان به صدور حديث را دو چندان مي سازد. نقل يك واقعه يا معناي مشترك در روايات شيعه و اهل سنت با اندكي اختلاف در خصوص آن، خود قرينه اي در صدور حديث از امام معصوم است.
به عنوان نمونه، مي توان به عبارت شيخ محمد جواد بلاغي پس از نقل روايات داستان مباهله اشاره داشت كه نقل آن در منابع اهل سنت، اعتبار صدور احاديث شيعه را افزايش مي دهد. او در اين باره مي نويسد:
اقول و القدر المشترك في الاحاديث هو ان رسول الله(ص) دعا علياً و فاطمة و الحسن و الحسين(ع)ليباهل بهم نصاري نجران رواه الفريقان بأسانيدهم، عن جماعة من الصحابة و التابعين و ائمة اهل البيت.(2)
نمونه ديگر، علامه طباطبايي درباره حديث نبوي «انما شفاعتي لأهل الکبائر من أمتي»(3) مي نويسد که اين معنا به طرق متعدد از شيعه و اهل سنت نقل شده است.(4)
نمونه ديگر، سخن علامه درباره داستان حضرت داود(ع)كه پس از نقل روايتي از امام صادق(ع)مي نويسد:
و لسان روايات، چه از طريق شيعه و چه از طرق اهل سنت، در اين كه جالوت به دست داود كشته شده، متفق است.(5)
عياشي در تفسير خود، روايتي را از امام سجاد(ع)، به نقل از پيامبر(ص)در موضوع ارزش والاي صدقه آورده است كه علامه پس از نقل آن مي نويسد:
اين معنا از طرق اهل سنت از عده اي از صحابه همچون ابوهريره، عايشه، ابن عمر و ابوبرزه اسلمي از رسول خدا(ص) نقل شده است.(6)
نمونه ديگر، احاديثي در معناي «محدث»(7) است كه نقل آن در منابع اهل سنت، اعتبار صدور اين روايات را از ائمه شيعه(ع) افزايش مي دهد:
روايات در معناي محدث از ائمه(ع) بسيار زياد است، صاحب كتاب بصائر الدرجات و صاحب الكافي و صاحب كنز العمال و صاحب الاختصاص و مؤلفاني ديگر، آن روايات را در كتب خود آورده اند، در روايات اهل سنت نيز اين معنا يافت مي شود.(8)
به عنوان نمونه ديگر، مي توان از ترديد علامه طباطبايي در انتساب حديثي به امام علي(ع) با استفاده از روايات اهل سنت ياد كرد. در منابع حديثي اهل سنت از آن حضرت نقل شده است كه ازدواج با مادر زن، در صورتي كه با دختر او نزديكي صورت نگرفته باشد، اشكال ندارد؛ چرا كه مادر زن به منزله ربيبه، است و ربيبه چنانچه در دامن شوهر مادرش نباشد، ازدواج با او اشكال ندارد.(9) علامه، پس از آن كه روايات ائمه(ع) را مخالف اين معنا مي داند، با استفاده از روايات اهل سنت و نقل قضاوت آن حضرت درباره مردي از بني شمخ، در صدور اين سخن از امام علي(ع)ترديد مي كند. ايشان مي نويسد كه داستان قضاوت علي(ع) درباره فتواي ابن مسعود، آن گونه كه در الدرالمنثور از سنن بيهقي و غيره آمده، آن بوده است كه مردي از بني شمخ با زني ازدواج كرد، پيش از دخول به آن زن، مادر او را ديده و دلبسته او شد. نزد ابن مسعود رسيد تا از او فتوا بگيرد كه آيا مي تواند با مادرش ازدواج كند يا خير؟ ابن مسعود دستور داد او آن زن را طلاق دهد، سپس با مادر او ازدواج كند. او نيز چنين كرد، و از مادر زنش صاحب فرزنداني هم شد. پس اين ماجرا ابن مسعود به مدينه سفر نمود. در آنجا به او گفتند كه فتوايت غلط بوده است. ابن مسعود هنگامي كه به كوفه برگشت، به آن مرد گفت كه زنت بر تو حرام است. و مرد از آن زن جدا شد. علامه عبارات خود را چنين ادامه مي دهد:
[آن گونه كه مشهود است،] در اين روايت سخن را به علي(ع) نسبت نداده، بلكه تنها گفته است به او گفته شد، و در بعضي از روايات آمده ابن مسعود از اصحاب رسول خدا(ص)پرسيد، و در عبارتي آمده كه از عمر حكم مسأله را پرسيد، و در بعضي ديگر، مانند نقلي كه ملاحظه كرديد، آمده به او خبر دادند حكم مسأله آن طور نيست كه او گفته، و شرط دخول مربوط به ربيبه است و اما در مادر زن هيچ شرطي نيست.(10)
نقل روايات اهل سنت در كنار احاديث شيعه و تشكيل روايت مستفيض،(11) مشهور(12) و يا متواتر،(13) قرينه هاي ديگر در افزايش اطمينان به صدور حديث است. واگويي كثرت نقل هاي يك روايت در منابع شيعه و اهل سنت نيز در اين جريان بسيار كارآمد است.(14)
به عنوان نمونه، سيد عبدالاعلي موسوي سبزواري، پس از نقل روايتي از الكافي درباره آيه «فتلقي آدم من ربه كلمات»(15) مي نويسد كه نظير اين معنا احاديث مستفيض از شيعه و اهل سنت نقل شده است.(16) نمونه ديگر، عبارت علامه طباطبايي، پس از نقل روايتي از پيامبر(ص)درباره عذاب فرد رباخوار است. ايشان مي نويسد كه احاديث فراواني از شيعه و اهل سنت در كيفر ربا آمده است.(17)

دو. كشف قراين متني
 

كاركرد ديگر نقل روايات تفسيري اهل سنت، كشف قراين متني روايات شيعي است. گاه، نقل احاديثي از منابع روايي اهل تسنن، مسير فهم آيه و گاه فهم خود روايت شيعي را هموارتر مي سازد. روايات تفسيري عامه در كنار احاديث شيعي با جبران خلاهاي معنايي، تصوير كامل تري از معناي آيه به دست مي دهد. نكته اي كه از آن با عنوان «تشكيل خانواده حديثي»(18) يا د مي شود. هرچند اين واحد حديثي در نقل از منابع شيعي و اهل سنت محدود باشد، لكن در واگويي ظرايف معنايي آيات و روايات كارآمد است.
افزون بر تكميل معناي آيه و حديث، با استفاده از مجموعه احاديث منقول از طرق شيعه و اهل تسنن، كشف فضاي صدور حديث و سؤال راوي فايده ديگر نقل روايات تفسيري عامه در كشف قراين متني است.
به عنوان نمونه، مي توان از بازگويي داستان احد با استفاده از مجموعه روايات شيعه و اهل سنت از آن توسط علامه طباطبايي ياد كرد. ايشان پس از نقل روايات، موارد اختلاف نقل ها را مشخص ساخته و سپس داستان واقعه را ذكر مي كند.(19) نمونه ديگر از اين دست، بيان اجمالي داستان هجرت پيامبر(ص) با استفاده از مجموعه روايات منقول از طرق شيعه و اهل سنت است.(20)
نمونه ديگر، آن كه از نقل توأمان روايت عكرمه و محمد بن كعب قرظي در تفسير الميزان(21) مي توان چنين برداشت كرد كه آيات 19 و 22 سوره مباركه نساء در يك واقعه نازل شده اند. نمونه ديگر، نتايجي است كه علامه طباطبايي، پس از نقل روايات پيامبر(ص)و ائمه(ع) و صحابه درباره متعه استنباط كرده است. ايشان با كنار هم نهادن روايات اهل بيت و پيامبر(ص) نقل شده از طرق شيعه و اهل تسنن، و منقولات صحابه و تابعان چنين نتيجه گرفته است كه : اولاً، تحريم متعه به دستور عمر بن خطاب صورت پذيرفته و هيچ دليل شرعي بر آن وجود ندارد؛ ثانياً، آيه دال بر حليت متعه(22) با آيات ديگر قرآن كريم و يا سنت نبوي نسخ نشده است؛ ثالثاً، متعه به عنوان سنت نبوي و صحابه و تابعان مطرح بوده است.(23)
نمونه ديگر، كاربرد نقل روايات اهل سنت در كنار احاديث شيعه، استفاده مجموعي از اين احاديث در شمارش گناهان كبيره است. علامه طباطبايي پس از نقل رواياتي از منابع شيعي مي نويسد:
روايات از طرق شيعه و سني در شمار عدد كباير بسيار است، و در اين بحث عده اي از آنها از نظر خواننده مي گذرد،… .(24)
علامه، در ادامه، به نقل روايات شيعه و اهل تسنن مي پردازد. در ميان اين روايات، حديثي از مجمع البيان به نقل از امام موسي كاظم(ص)آمده است كه علامه، پس از نقل آن و تذكر به وجود هم معناي آن در منابع اهل سنت به نقل از ابن عباس، از آن دو نتيجه كلي اخذ مي كند. ايشان در اين باره مي نويسد:
همان طور كه ديدگاه پذيرفته ما در معناي كبيره بود، گناه كبيره عبارت از آن گناهي است كه با لحني شديد از آن نهي شده باشد، و يا در نهي از آن اصرار و يا تهديد به آتش شده باشد، حال چه اين كه آن نهي در كتاب خداي تعالي باشد يا در سنت؛ هم چنان كه اين معنا در موارد استدلال امام صادق(ع) به خوبي به چشم مي خورد،… پس مراد از واجب كردن و تهديد نمودن، اعم است از اين كه تصريح به آن كرده باشد، و يا اين وجوب و تهديد را به اشاره فهمانده باشد؛ چه اين كه در كلام خداي- عز و جل -آمده باشد و يا در كلام و حديث رسول خدا(ص).
و من گمان مي كنم حديثي هم كه در اين باره از ابن عباس روايت شده، همين طور است؛ يعني مراد ابن عباس از تهديد به آتش اعم از تصريح و تلويح و از قرآن و حديث است. شاهد اين معنا عبارتي است كه در تفسير طبري از ابن عباس روايت شده است. آن عبارت، اين است كه مي گويد: كباير عبارت اند از هر گناهي كه خداي تعالي بيان حرمت آن را با مسأله آتش و غضب يا لعنت و يا عذاب ختم كرده باشد. باز از اينجا روشن مي شود آن روايتي كه در تفسير طبري و غير آن نقل شده كه «هر چه خداي تعالي از آن نهي كرده كبيره است»، مخالف با اين روايات در معناي كبيره نيست، بلكه خواسته است بگويد كه همه گناهان در مقايسه با حقارت انسان و عظمت پروردگارش كبيره است.
علامه سخن خود را چنين ادامه مي دهد:
مطلب دومي كه با اين روايت روشن مي شود، آن است كه اگر در بعضي از روايات گذشته و آينده كبيره ها منحصر در هشت و يا نه كبيره شده، نظير بعضي از روايات نبويه اي كه از طرق اهل سنت نقل شده، و يا منحصر در بيست كبيره شده، نظير اين روايات و يا هفتاد نظير رواياتي ديگر، همه به اعتبار اخلاقي است كه در بزرگي گناه است؛ هم چنان كه در روايت مورد بحث در باره شرك به خداي تعالي تعبير به بزرگ ترين كباير كرده بود و در الدر المنثور است كه بخاري، مسلم، ابوداود، نسايي و ابن ابي حاتم از ابي هريره روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(ص) فرمود:« از هفت گناه كشنده اجتناب كنيد»، اصحاب پرسيدند:« آن هفت گناه كدام است، يا رسول الله؟»پيامبر فرمود: «شرك به خدا، كشتن بناحق انساني كه خونش محترم است، سحر، رباخواري، خوردن مال يتيم، پشت كردن به لشكر دشمن در روز جنگ، و تهمت زنا به زنان مؤمن (بي گناه و از همه جا بي خبر)زدن».
در ادامه، علامه رواياتي ديگر از الدر المنثور در اين معنا نقل مي كند.(25)
نمونه ديگر، در استفاده مجموعي از روايات شيعه و اهل سنت، ارائه معنايي روشن تر از آيه قرآن كريم است. در تفسير آيه 81 سوره مباركه آل عمران صاحب مجمع البيان از امام علي(ع) روايت كرده است كه خداي تعالي از انبياي قبل از پيامبر ما، عهدي ستاند كه به امت هاي خود خبر بعثت آن حضرت و علامت ها و صفاتش را بدهند، و به آمدنش بشارت داده، دستور دهند كه آن جناب را تصديق كنند. همچنين در تفسير الدر المنثور ذيل اين آيه كريمه آمده است كه ابن جرير از حضرت علي(ع) نقل مي كند كه از آدم تا كنون خداي تعالي هيچ پيغمبري را مبعوث نكرد، مگر اين كه در باره پيامبر(ص) از او پيمان گرفت كه اگر در زمان زندگي او اين پيامبر بزرگ مبعوث شد، بايد به او ايمان آورد و ياريش كند. و دستور داد كه او نيز اين پيمان را از امت خود بگيرد. آن گاه، امام(ع) اين آيه را خواند «و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة». علامه طباطبايي پس از نقل اين دو روايت مي نويسد:
و الرويتان تفسيران الاية بمجموع مايدل عليه اللفظ و السياق كما مرّ.(26)
مواردي كه گذشت، كاركرد نقل روايات تفسيري اهل سنت را در فهم بهتر آيات و تكميل معناي احاديث شيعي نشان مي دهد. در ميان تفاسير شيعي مي توان مواردي را يافت كه نقل احاديث اهل سنت، موجب فهم بهتر و گاه كشف ناگفته هاي روايات شيعي مي شود؛ به عنوان مثال صاحب مجمع البيان روايتي را نقل مي كند كه شخصي از پيامبر اكرم(ص) سؤال كه اگر وسعت بهشت به پهناي زمين و آسمان ها، يعني همه جهان است، پس جهنم در كجاست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «سبحان الله وقتي روز مي آيد شب كجاست»؟(27) علامه طباطبايي پس از نقل اين روايت مي نويسد:
اين روايت را سيوطي نيز در الدرالمنثور از تنوخي روايت كرده است كه هرقل در نامه اي به رسول خدا(ص) اين سؤال را مطرح ساخت و آن حضرت نيز همين پاسخ را در جواب به او بيان داشت.(28)
حال، با توجه به نقل سيوطي، مي توان شخص سؤال كننده در روايت مجمع البيان را كه به صورت مجهول از او ياد شده بود- آشكار ساخت كه او همان هرقل پادشاه روم بوده است، مگر آن كه باور به تكرار صدور حديث از پيامبر(ص) وجود داشته باشد.
شيخ طوسي در تهذيب الاحكام پرسش معمر بن يحيي بن بسام را از امام باقر(ع) درباره صحت رواياتي كه مردم از امام علي(ع) نقل مي كنند، آورده است. موضوع اين روايات اموري است كه آن حضرت مردم را نه به آنها امر و نه نهي كرد، نه آن امور را براي مردم حلال كرد و نه حرام، بلكه حكم آنها را تنها براي خودش و فرزندانش معين نمود. امام باقر(ع)در پاسخ معمر بن يحيي چنين مي گويد:
توجيه اين گونه نقل ها آن است كه آيه اي آن امور را حلال كرده و آيه اي ديگر حرامش ساخته است.
معمر مي گويد كه به آن حضرت عرضه داشتم كه آيا آيه نخست منسوخ و آيه دوم ناسخ است و يا هر دو آيه از جمله آيات محكم قرآن هستند و مي توان به هر دو عمل كرد؟ امام باقر(ع) مي فرمايد:
همين كه فرمود من و اهل بيتم چنين كاري را نمي كنيم، سؤال شما را پاسخ است.
معمر، در ادامه، سبب عدم تصريح به حكم را از سوي امام علي(ع) جويا مي شود. امام(ع) در پاسخ او گفت:
ترسيد مردم او را اطاعت نكنند. آري اگر زمام امور به دست اميرالمؤمنين افتاده بود، همه احكام كتاب الله را پياده مي كرد و همه حق را به كرسي مي نشاند.(29)
علامه طباطبايي، پس از نقل روايت مذكور، براي مشخص نمودن روايات مورد بحث در متن حديث كه از امام علي(ع) روايت مي شده است به منابع روايي اهل سنت مراجعه كرده، مي نويسد:
منظور معمر بن يحيي بن بسام از روايتي كه مردم نقل مي كنند، همان روايتي است كه محدثان اهل سنت از طرق خودشان نقل كرده اند؛ مانند روايتي كه الدرالمنثور، از بيهقي و غير او، از علي بن ابي طالب(ع) نقل كرده اند و در آن آمده است كه در مسأله جمع ميان دو خواهر برده فرمود:« آيه اي از قرآن حرامشان كرده و آيه اي ديگر حلالشان دانسته است. من در اين مسأله، نه امري مي كنم و نه نهي اي، و نه حلالش مي كنم و نه حرام، ولي خودم و اهل بيتم اين كار را نمي كنيم».
و نيز در همان كتاب [الدر المنثور] از قبيصة بن ذويب روايت كرده كه گفت مردي از اميرالمومنين(ع) از اين موضوع پرسش كرد. حضرت فرمود:«اگر زمام امور به دست من بود و اختياري مي داشتم و آن گاه با خبر مي شدم كه كسي دو خواهر برده را زن خود كرده، او را مورد عذاب قرار مي دادم».(30)
نمونه ديگر، مجموعه رواياتي از ائمه(ع) است كه در آنها واژه «عفو» در آيه «ويسئلونك ما ذا ينفقون قل العفو»(31) به اعتدال و ميانه روي معنا شده است.(32) چنين به نظر مي رسد كه توجه به نقل سيوطي در الدر المنثور در سبب نزول اين آيه كه علامه طباطبايي نيز آن را نقل كرده است، معناي روايات شيعي را آشكارتر مي سازد. سيوطي در اين باره از ابن عباس نقل مي كند كه چند تن از صحابه، پس از امر به انفاق در راه خدا نزد رسول خدا(ص) آمده، عرضه داشتند كه ما نمي دانيم اين نفقه اي كه مأمور شده ايم از اموالمان در راه خدا بدهيم چيست؟ ما بايد چه چيزي انفاق نماييم؟ خداي تعالي اين آيه را نازل كرد:«و يسئلونك ماذا ينفقون قل العفو». پيش از نزول اين آيه، برخي از مسلمانان تا بدان حد انفاق مي كردند كه حتي مختصري كه صدقه دهند و مالي كه غذايي براي خود فراهم كنند، برايشان نمي ماند.(33)
با توجه به نقل سيوطي، مي توان روايات شيعي را- كه حد انفاق را اعتدال و ميانه دانسته اند بيش از گذشته درك كرد. در اين احاديث، مورد خاصي براي انفاق تعيين نشده، بلكه سخن از گستره و كيفيت آن است كه سطح انفاق بايد آن گونه باشد كه در توان فرد بوده، نه كم و نه زياد باشد.
دانسته است كه برخي احاديث روايت شده از ائمه(ع) در تخطئه، نقد و گاه رد منقولات و باورهاي عامه مسلمانان عصر خود، يعني اهل سنت، است. بي ترديد، جستجو براي يافتن اين قبيل روايات و باورهاي مستند به احاديث اهل سنت، مسير فهم بهتر و درك عميق تر احاديث ائمه طاهرين(ع) را هموار مي سازد.
به عنوان نمونه، در تفسير العياشي آمده است كه از يكي از دو امام باقر و يا صادق(ع) سؤال شد كه چگونه خداوند متعال حضرت آدم(ع) را به فراموشي مؤاخذه كرد؛ حال آن كه فراموشي گناه انگاشته نمي شود؟ امام(ع) در پاسخ فرمود:آدم فراموش نكرد، و چگونه فراموش كرد، در حالي كه ابليس او را متذكر شده و گفت: پروردگارتان شمار را از اين درخت نهي نكرده، مگر براي اين كه دو فرشته و جاودان در بهشت نشويد؟(34)
علامه طباطبايي، پس از نقل حديث فوق مي نويسد:
سؤال راوي از امام(ع) مطابق با ديدگاه كسي است كه نسيان در آيه را به معناي حقيقي آن مي داند.
ايشان، در ادامه، با نقل حديثي از الدر المنثور نشان مي دهد كه در روايتي ديدگاه مذكور از ابن عباس نقل شده است.(35)
به عنوان نمونه، از امام صادق(ع) روايتي نقل شده است كه آن حضرت فقيهاني را كه گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم» را بدعت قلمداد مي نمودند، لعن نموده است:
اين مردم را چه مي شود؟ خدا آنان را بكشد! به بزرگ ترين آيه از آيات خدا پرداخته و پنداشتند كه گفتن آن آيه بدعت است.(36)
نگاهي به روايات نقل شده در منابع اهل سنت درباره «بسم الله الرحمن الرحيم» فضاي بهتري را براي فهم حديث امام صادق(ع) فراهم مي سازد.
در روايتي ديگر آمده است كه فضل بن ابي قرة نزد امام صادق(ع) حاضر شده، از آن حضرت درباره گفته اهل سنت- كه «انّ كسب المعلم سحت»- پرسش كرد. امام(ع) در پاسخ به او فرمود:
كذب اعداء الله، انما أرادوا أن لا يعلموا و اولادهم القرآن، لوأن المعلم أعطاء رحل دية و لده لكان للمعلم مباحاً.(37)
سيوطي در توصيف جايگاه شهداي احد در بهشت، به نقل از منابع متعددي، از ابن عباس، از پيامبر(ص) آورده است:
هنگامي كه برادران شما در جنگ احد كشته شدند، خداي تعالي ارواحشان را در شكم مرغاني سبز رنگ قرار داد تا به لب نهرهاي بهشت پرواز كردند و از ميوه هاي آن خوردند و در چراغ هاي طلايي آويزان در سايه عرش منزل گزيدند.
چون آنها لذت خوردني ها و نوشيدني ها را چشيده و زيبايي جايگاه خود را ديدند، گفتند: اي كاش برادران ايماني ما مي دانستند كه خدا با ما چه كرد! (ودر عبارتي ديگر آمده است كه گفتند: مازنده هستيم و در بهشيتم) روزي مي خوريم، كه اگر از وضع ما خبردار مي شدند، ديگر در كار جهاد بي رغبتي نمي كردند و از جنگ كردن سر بر نمي تافتند. خداي تعالي به ايشان فرمود: «اگر شما نمي توانيد بازماندگان خود را از وضع خود خبردار كنيد، من به جاي شما ايشان را آگاه مي سازم». و به همين منظور اين آيات را نازل فرمود:« ولا تحسبن الذين قتلوا…».(38) و(39)
علامه طباطبايي، پس از نقل اين حديث، مي نويسد كه محدثان روايات فراواني در اين معنا از ابوسعيد خدري، عبدالله بن مسعود، ابوالعاليه، ابن عباس و ديگران روايت كرده اند كه در بعضي از اين روايات، همچون نقل ابوالعاليه، آمده است:« به صورت مرغاني سبز رنگ در آمدند»، و در بعضي ديگر، مانند روايت ابوسعيد، آمده: «در مرغاني سبز رنگ»، و در بعضي ديگر، مانند روايت ابن مسعود، آمده: «مانند مرغ سبز رنگ»، ولي معاني الفاظ به هم نزديك است. علامه ادامه مي دهد كه در احاديثي نقل شده است كه اين روايات بر ائمه(ع) عرضه گرديد، اما ائمه آنها را صحيح ندانسته و صدور آن را از پيامبر(ص) منكر شدند؛ چنان كه در برخي روايات ديگر آمده است كه مردم سخن آن حضرت(ص) را تأويل نموده اند.(40)
شايد مقصود علامه از عرضه حديث مذكور بر ائمه(ع)، رواياتي باشدكه شيخ كليني و شيخ طوسي در كتب خود آورده اند، كليني در كتاب خود نقل مي كند:
يونس بن ظبيان گويد كه نزد امام صادق(ع) بودم. ايشان پرسيدند: مردم درباره ارواح مؤمنين پس از مرگ چه مي گويند؟ گفتم: مي گويند ارواح مؤمنان در سنگدان مرغاني سبز رنگ جا مي گيرند. فرمود: سبحان الله! خداي تعالي مؤمن را گرامي تر از اين مي دارد كه او را در سنگدان پرنده جاي دهد. اي يونس، آن هنگام كه زمان مرگ مومن فرا رسد، رسول خدا(ص) وعلي و فاطمه و حسن و حسين (ع)، در حالي كه ملائكه مقرب خداي -عزو جل- ايشان را همراهي مي كنند، بر بالين او حاضر مي شوند. پس چون روح اين مؤمن گرفته مي شود، او را با بدن و صورتي كه در دنيا داشت، به سوي بهشت مي برند. مؤمنين در آنجا مي خورند و مي نوشند؛ به گونه اي كه اگر كسي از آشنايانشان از دنيا به نزدشان بيايد، ايشان را مي شناسد؛ چرا كه به همان صورتي كه هستند كه در دنيا بودند.(41)
در روايت ديگري آورده است كه ابوبصير گويد با امام صادق-سخن مي گفتيم كه آيا ارواح مؤمنان در چينه دان پرندگان سبز رنگي است كه در بهشت آزادانه مي خورند و به چراغ هاي پاي عرش مأوي مي جويند؟ امام(ع) در پاسخ، با بي حاصل بودن حضور ارواح مؤمنان در چينه دان پرندگان اين سخن را رد كرد و خود فرمود كه ارواح مؤمنان در باغي به شكل اجساد در بهشت جاي دارند.(42)
بر اساس آنچه گذشت، مي توان چنين نتيجه گرفت كه كنار هم نهادن روايات شيعه و اهل سنت در تفسير آيات قرآن كريم، افزون بر ارائه تصويري روشنتر از معاني و مقاصد آيات، كاستي ها و كمبودهاي احاديث دسته ديگر را بر طرف مي سازد.

سه. كشف قراين جهت صدور
 

كاركرد ديگر نقل روايات اهل سنت، دستيابي به مقصود واقعي متن احاديث و تميز ميان آن دو است. از اين جريان مي توان با عنوان «جهت صدور روايات» ياد كرد. گاه، به دلايل مختلفي، معصوم(ع) با بيان يك مطلب، در صدد بيان واقع نبوده و مقصود جدي عبارات را اراده نكرده است. تقيه(43) از جمله اين دلايل است. عواملي همچون حفظ جان و آبروي امام و مصون ماندن از آزار زمامداران، حفظ آبروي مكتب تشيّع حفظ وحدت و يكپارچگي مسلمانان و حفظ جان ياران(44) سبب شده است تا ائمه(ع) از بيان واقع دوري جسته و معنايي موافق روايات اهل سنت بيان دارند. فتوا دادن طبق مذهب سؤال كننده را نيز بايد به عوامل فوق افزود.(45)
با اين مقدمه كوتاه، روشن مي گردد كه فايده ديگر پرداختن به روايات اهل سنت و توجه به آنها، مشخص ساختن جهت صدور برخي روايات است كه از صدور حديث به سبب تقيه مي توان به عنوان نمونه بارز اشاره كرد. به عنوان نمونه، در تفسير العياشي آمده است كه آيه وصيت(46) با آيه مواريث(47) نسخ شده است.(48) فيض كاشاني مي نويسد كه برخي اين روايت را به سبب موافقت با ديدگاه عامه و مخالفت با قرآن و سنت بر تقيه حمل كرده اند.(49)
نمونه ديگر، مطلبي است كه صاحب تفسير الصراط المستقيم مطرح مي سازد. او پس از نقل رواياتي در فضيلت قرائت قرآن با صداي خوش و دلنشين، بحثي را ذيل حرمت غنا مطرح ساخته و مي نويسد كه اين موضوع از ضروريات مذهب تشيع بوده و مورد اتفاق تمام مذاهب اسلامي است. وي ادامه مي دهد كه آن دسته روايات شيعه كه متوهم اباحه است،قطعاً بر تقيه حمل مي شود؛ چرا كه انديشمندان گذشته و حال شيعه به حرمت آن معتقد هستند.(50) هم ايشان روايت ديگري را به نقل از حميري از امام كاظم عليه السلام(51) نقل و احتمالات متعددي را در معناي آن ذكر كرده و در نهايت، معتقد است كه اين حديث به سبب تمايل فراوان زمامداران اموي و عباسي به انجام آن و موافقت با فتواي فقهاي ايشان بر تقيه حمل مي شود.(52)
در حديثي آمده است كه محمد بن مسلم گويد از امام باقر(ع) درباره مردي سؤال كردم كه قرائت نماز را شروع مي كند، آيا لازم است كه «بسم الله الرحمن الرحيم» را بخواند؟ امام در پاسخ، قرائت «بسمله» را لازم و در ركعت نخست كافي دانسته است:
نعم، اذا افتتح الصلاه، فليقلها في اول ما يفتح ثم يكفيه ما بعد ذلك.(53)
برخي همچون شيخ طوسي، شيخ حسن،محقق بحراني، سيد حسين بروجردي و سيد مصطفي خميني اين روايت را حمل بر تقيه دانسته اند.(54)
نمونه ديگر، برخي مفسران شيعي، ذيل آيه «ولا تشتروا بآياتي ثمنا قليلا»، (55) ضمن رد ديدگاه كساني كه با استناد به اين آيه ممنوعيت اخذ اجرت بر آموزش قرآن كريم را عنوان داشته اند، صدور احاديث دال بر اين ممنوعيت را از جهت تقيه دانسته اند.(56)
با توجه به ديدگاه هاي مفسران شيعي در حكم به صدور تقيه اي برخي روايات غير فقهي شايسته ذكر است كه حكم به صدور يك روايت از باب تقيه منحصر در روايات فقهي نيست؛ به عنوان نمونه، در كتاب فقه الرضا(ع) حديثي از آن حضرت آمده است كه معوّذتين عوذه هايي بوده كه جزء سور قرآن نيستند؛
و ان المعوّذتين من الرقية، ليستا من القرآن، دخلوها في القرآن، وقيل: أن جبرائيل علمها رسول الله (ص)… و اما المعوّذتان فلا تقرأ هما في الفرائض، ولا بأس بالنوافل.(57)
وي، پس از نقل حديث فوق، مي نويسد كه بي شك اين حديث از باب تقيه صادر شده است. او پيش از نقل حديث فوق، روايات نقل شده مبني بر آن كه ابن مسعود، معوذتين را جزء قرآن نمي دانسته ذكر كرده و در ادامه، روايات متعددي را از ائمه(ع)در مخالفت با آن آورده است.(58) نمونه ديگر از اين دست، حمل قرائت امام صادق(ع)از آيات پاياني سوره مباركه فاتحة الكتاب بر تقيه است. در حديثي از حريز آمده است كه آن حضرت اين آيات را چنين قرائت فرمود: «صراط من انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و غير الضالين».(59)

2. تفسير و فهم بهتر آيات
 

دانسته است كه پس از آيات قرآن كريم، روايات معصومان(ع) مهم ترين منبع تفسير به شمار مي رود. آيات قرآن كريم، منبع بودن روايات پيامبر(ع) را در تبيين و تفسير قرآن كريم مطرح ساخته و احاديث مشهور متعددي از آن حضرت(ص) حجيت روايات ائمه(ع) را اشاره كرده است.(60)
كنار هم نهادن روايات شيعه و اهل سنت از پيامبر(ص) مجموعه بسيار بزرگي از تفاسير مسند به پيامبر(ص) را فراهم خواهد آورد كه از ارزش والايي برخوردار است.(61) بر اين اساس، مي توان گفت كه يكي ديگر از كاركردهاي حايز اهميت نقل روايات اهل سنت، فهم بهتر و ارائه تفسيري روشن تر از آيات قرآن كريم است.
توجه به قراين كلام،(62) براي فهم مقصود گوينده روشي عقلايي و ضروري است. سبب نزول آيات،(63) از جمله قراين منفصل كلامي است كه توجه و آگاهي از آن در فهم و تبيين روشن تر آيات بسيار سودمند بوده و از جمله علوم مورد نياز مفسر عنوان شده است.(64) راه شناخت و پي بردن به اسباب نزول سخت و دشوار است. آيه الله معرفت، پس از اشاره به وجود ضعف ها و تعارض هاي فراوان در روايات اسباب نزول مي نويسد:
منابعي كه امروزه در دست داريم و براي دستيابي به اسباب نزول مورد استفاده قرار مي گيرند، تا حدودي قابل اطمينان اند،؛ مانند جامع البيان طبري، الدرالمنثور سيوطي، مجمع البيان طبرسي و التبيان شيخ طوسي و علاوه بر آنها كتاب هايي نيز به طور خاص در باره اسباب نزول نگاشته شده است؛ مانند اسباب النزول واحدي و لباب النقول سيطوي.(65)
ايشان، در ادامه، وجود روايات صحيح و سقيم را در اين منابع متذكر شده و راه هايي را براي تشخيص صحيح از نادرست، بويژه در مقام تعارض نقل ها، ارائه كرده است. چنان كه مشهود است، بيش از نيمي از منابع مذكور در كلام ايشان از آثار نگاشته دانشمندان اهل سنت است.
قرآن پژوهاني همچون سيوطي و زرقاني فوايد متعددي براي شناخت اسباب نزول آيات بر شمرده اند كه از آن جمله مي توان به اين موارد اشاره كرد: شناخت حكم تشريع، فهم معناي آيه، تخصيص حكم به سبب (از نگاه كساني كه ملاك را خصوص سبب مي دانند و نه عموم لفظ)، دفع توهم حصر، زدودن اشكالي كه ممكن است از ظاهر نص بر آيد، عدم خروج سبب نزول از حكم آيه و شناخت افرادي كه آيه در باره آنها نازل شده است.(66)
براي نمونه، مي توان از توجه به سبب نزول آيه 37 سوره مباركه توبه- كه در فهم بهتر آن سودمند است – ياد كرد. توضيح مطلب، آن كه با توجه به رواياتي كه دراين باب نقل شده است، رسم عرب در عصر جاهليت چنان بوده است كه جنگ و ستيزه در ماه هاي حرام سال (ذي قعده، ذي حجه، محرم و رجب) به دليل ايجاد امنيت در مسير رفت و آمد عرب كه براي اداي عمره حج به مكه سفر مي كردند- حرام بود، اما زورمداران قبايل و گروه هاي عرب، چنانچه در آستانه غلبه بر قبيله ديگر قرار مي گرفتند و احياناً يكي از ماه هاي حرام سال پيش مي آمد، آن ماه را با ماه ديگر جايگزين مي كردند. با اين توجيه به جنگ خود ادامه داده و در احكام الهي و سنت جاري تصرف مي كردند.(67) اين شيوه ناپسند در سال نهم هجري ممنوع گرديد.
نمونه ديگر، آيه شريفه 93 سوره مباركه مائده است. اين آيه، با قطع نظر از سياق آن (آيات 90 و91)، ارتباط روشني با شراب خواري ندارد، چنان كه با توجه به سياق ارتباط آيه با شرب خمر تا حدي آشكار مي گردد؛ اما بدون در نظر گرفتن سبب نزول آن، هم ارتباط با شراب خواري قابل ترديد است و هم شرايط گناه نبودن نوشيدن شراب براي مؤمنان داراي عمل صالح گويا و مشخص نيست. نقل طبرسي از داستان قدامة بن مظعون و عمر شاهد اين سخن است. او در تفسير خود آورده است كه قدامة در عصر خلافت عمر شراب خواري كرد. عمر آهنگ اجراي حد بر او نمود، اما قدامة در مخالفت با عمر در اجراي حد به آيه مذكور استناد جست. عمر از اجراي حكم الهي منصرف شد، اما امام علي(ع)- كه از واقعه آگاه گرديد- خطاب به عمر گفت كه قدامه را به صحابه پيامبر(ص)نشان دهيد؛ چنانچه همه آنها بر عدم خواندن آيه تحريم شراب خواري و قمار بر قدامه گواهي دادند، بر او حد جاري نكنيد، وگرنه، او را حد زنيد و چنانچه توبه نكرد، قتل او واجب است.(68) اما با توجه به سبب نزول آيه كه در پاسخ به كساني نازل گرديد که پس از نزول آيه تحريم شراب و قمار گفتند:« تکليف مسلماناني که پيش از نزول اين آيه شراب نوشيده اند و از مال به دست آمده از قمار بهره برده اند و بي آن كه اين دو عمل را كنار نهند، دنيا را ترک گفته اند، چه مي شود؟»(69)- به خوبي آشکار مي گردد که مقصود از آيه مورد بحث، نوشيدن شراب و استفاده از مال به دست آمده از راه قمار پيش از نزول آيه تحريم شراب خواري و قمار است.
تأييد نتايج حاصل شده از تفسير قرآن با استفاده از روايات، برداشت مفسر از آيات را استوارتر مي سازد. چنين كاربردي، پيش از همه، در تفسير قرآن به قرآن مؤثر است. آن دسته از مفسراني كه شيوه تفسيري قرآن به قرآن را اختيار نموده و از رهگذر آن به تبيين آيات مي پردازند، از روايات، خواه احاديث نقل شده از طريق شيعه باشد، خواه روايات مذكور در منابع اهل سنت، براي تأييد مفاد برداشتي از آيات بهره مي جويند. در ميان مفسران باورمند به تفسير قرآن به قرآن، علامه طباطبايي، بيش از ديگران، از احاديث در تأييد مفاهيم مستفاد از آيات بهره برده است. ايشان شيوه تفسير قرآن به قرآن را روش اصلي و اساسي خود در كشف معاني قرآن و آگاهي بر مدلول ها و مقاصد آن اختيار كرده و به هنگام تفسير آيات و آگاهي از مقاصد آنها، به نتايج اين شيوه اعتماد مي كند. ايشان در اين مسير سنت در تأييد معاني به دست آمده، همراه با تدبر در آيات استمداد جسته و در توجيه روايات به آن نتايج تكيه مي كند.(70)
به عنوان نمونه، سيوطي در الدر المنثور در تفسير آيه 51 سوره مائده، به نقل ازعكرمه، آورده است كه اين آيه در باره بني قريظه نازل شده كه نيرنگ كردند و عهدي را كه با رسول خدا(ص) بسته بودند، شكسته و نامه اي به مكه به ابوسفيان بن حرب نوشتند و مشركان مكه را دعوت كردند كه با لشكر به مدينه بيايند و در قلعه هاي آنان وارد شوند. رسول خدا(ص)- كه از ناحيه غيب بر جريان آگاهي يافت ابولبابه بن عبدالمنذر را نزد آنان فرستاد كه بايد از قلعه هاي خود بيرون آيند. بعد از آن كه از ابولبابه اطاعت نموده و از قلعه ها بيرون آمدند، ابولبابه به گلوي خود اشاره كرد.(71) نظير اين خيانت را طلحه و زبير كردند و به نصارا و اهل شام نامه نوشتند. عكرمه اضافه مي كند، من شنيده ام كه اين خيانت تنها كار نامبردگان نبوده، بلكه جمعي از اصحاب رسول خدا(ص)از بيم فقر و فاقه با يهوديان بني قريظه و بني النضير مكاتبه سري داشتند و اخبار رسول خدا(ص) را به آنان مي رساندند تا به اين وسيله بتوانند از يهوديان پول قرض بگيرند و سودهاي ديگري ببرند، ولي در اين آيه از آن كار نهي شدند.(72)
سيد عبدالاعلي موسوي سبزواري و علامه طباطبايي پس از نقل روايت مذکور، بر اين باورند که مفاد آن کلمه را- که در اين آيات آمده است- به ولايت محبت و موّدت تفسير مي کند و مؤيد ديدگاه آنها در همين خصوص در ذيل تفسير آيه است.(73)
به عنوان نمونه ديگر، علامه طباطبايي ذيل آيه مباهله،(74) پس از حديثي از الدرالمنثور، مي نويسد كه اين روايت اين نكته را تأييد مي كند كه مرجع ضمير در «فمن حاجك فيه» به واژه «حق»، در عبارت «الحق من ربك» بازگشت مي نمايد.(75)
تأثيرديگر احاديث در فهم بهتر آيات، بيان مصاديق مفاهيم عام و مطلق آنها در جهت روشنگري اذهان است. هرچند بتوان گفت كه مفاهيم آيات از طريق مراجعه به لغت، بهره مندي از سياق آيات، استفاده از قواعد عرفي زبان و بهره گيري از آيات در تبيين يكديگر قابل دستيابي است، اما مصاديق آيات كه به عنوان افراد يك مفهوم مطلق و يا مجموعه عام به شمار مي روند، غالباً به وسيله احاديث مشخص شده و در اين باره روايات تفسيري بسيار سودمند است. اين شيوه با نزديك ساختن آن مفاهيم كلي به ذهن، راه فهم آنها را هموارتر مي سازد.
به عنوان نمونه، علامه طباطبايي ذيل آيه «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو».(76) به نقل از كتاب الدرالمنثور، مصاديقي از كليدهاي غيب الهي را بيان مي كند:
احمد و بخاري در كتاب هاي خود و حشيش بن اصرم در كتاب استقامت و ابن ابي حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه همگي از ابن عمر نقل مي كنند كه رسول خدا(ص) فرمود: كليدهاي غيب پنج چيز است، و جز خدا كسي از آن اطلاع ندارد: 1. كسي نمي داند فردا به چه حوادثي آبستن است، مگر خداي متعالي؛ 2. كسي نمي داند رحم زنان چه زماني جنين و بارخود را مي اندازد، جز او؛ 3. كسي نمي داند چه وقت باران مي بارد، جز او؛ 4. كسي نمي داند كه در چه سرزميني مرگش فرا مي رسد، تنها خداست كه مي داند مرگ هر كسي در كجا واقع مي شود؛ 5. كسي نمي داند چه وقت قيامت بر پا مي گردد، مگر خداي تبارك و تعالي.(77)
علامه طباطبايي، پس از نقل روايت فوق، مي نويسد كه با فرض صحت روايت، نبايد پنداشت كه مفاد آن با عموم آيه منافات دارد؛ زيرا مسلم است كه عدد مفهوم ندارد و اگر كسي بگويد فلان مقدار پول دارم، دليل بر اين نيست كه بيشتر ندارد. اين پنج موردي كه در حديث از آن ياد شده است، همگي به يك معنا باز مي گردد و آن عبارت است از علم به حوادث قبل از اين كه حادث شوند، و آشكار است كه حوادث تنها همين پنج امر مذكور در روايات نيست، بلكه خود آيه دلالت بر مصاديق ديگري نيز دارد.(78)
نمونه ديگر، حديثي است كه سيوطي در الدر المنثور از ابي بن كعب نقل مي كند:
نسايي و عبدالله بن احمد در كتاب زوائد المسند، و ابن جرير ابن منذر و ابن ابي حاتم و ابن مردويه و بيهقي در كتاب شعيب الايمان، از ابي بن كعب، از رسول خدا(ص) در تفسير عبارت «وذكر هم بايام الله» (79) نقل كرده اند كه فرمود: يعني نعمت هاي خدا.(80)
علامه طباطبايي، پس از اشاره به بيان برخي مصاديق، مي نويسدكه نظير اين روايت را طبرسي و عياشي از امام صادق(ع) روايت كرده اند.(81) نمونه ديگر، رواياتي است كه علامه طباطبايي از الدرالمنثور ذيل آيه «قوا انفسكم و اهليكم نارا»(82) نقل مي كند، در حديثي آمده است كه پيامبر(ص) آيه فوق را تلاوت كرد. مردمي كه در آنجا بودند، از آن حضرت چگونگي نگهداري زن و فرزندان از آتش را جويا شدند. پيامبر(ص) در پاسخ به ايشان فرمود كه بدان چه خدا دوست مي دارد، امرشان كنيد و از آنچه خدا كراهت دارد، نهي كنيد. سيوطي در حديث ديگري از امام علي(ع) در تفسير اين آيه نقل مي كند كه خود و زن و بچه خود را تعليم خيردهيد، و آنان را ادب نماييد.(83) بي گمان، بايد گفت كه در دو حديث مذكور مصاديقي از ايمني خانواده از عذاب آتش بيان شده است.
بيان مصاديق فقرات آيه مباهله،(84) برتري و فضيلت پيامبر(ص) براساس پيامبران الهي، (85) مصاديق امر الهي بر صبر در آيه 200 سوره مباركه آل عمران،(86) مصاديق گناهان كبيره در قرآن كريم(87) وياد كرد مصاديق قاعده استدراج(88) با استفاده از روايات اهل سنت نمونه هاي ديگر از اين دست است.(89)
قرآن پژوهان شيعه و اهل سنت بر اين باورند كه تفسير قرآن با روايات اشكال گوناگوني دارد كه از آن جمله مي توان به تبيين مجلات، توضيح مشكلات، تخصيص عمومات، تقييد مطلقات و تأويل متشابهات اشاره كرد.(90) در مثل، مي توان از بسياري از احكام شرعي همچون نماز، روزه، حج و موارد ديگر ياد كرد كه در قرآن به صورت مجمل طرح گرديده و تفصيل آن بر عهده سنت نهاده شده است. علامه طباطبايي نيز ضرورت تبيين آيات قرآن از طريق احاديث را مورد تأكيد قرار داده و آن را در سه حوزه احكام عبادي، قصص قرآن و جزئيات معاد لازم و ضروري برمي شمارد.(91)
نمونه اي كه در اين خصوص مي توان به آن اشاره كرد، آن كه در كيفيت و چگونگي اقامه نماز از پيامبر نقل است كه :« صلّوا كما رأيتموني اصلي».(92) در واقع، مي توان گفت كه اين سخن تفسير عبارت مجمل قرآني «و اقيموالصلاة»(93) است. صاحب تفسير الصراط المستقيم در كفايت استعاذه در ركعت نخست نماز به سيره پيامبر اشاره كرده و به روايات نبوي فوق و «خذوا عني مناسككم»(94) استدلال نموده است.(95) صاحبان تفسيرهاي كنزالعرفان و منهج الصادقين نيز در وجوب قرائت سوره، پس از حمد به سيره پيامبر استناد جسته و روايت« صلوا كما رايتموني اصلي» را نقل كرده اند.(96)
فاضل مقداد حكم وجوب جمع ميان صلوات بر پيامبر و خاندان آن حضرت در صلوات تشهد نماز را از روايت فوق و حديثي ديگر بيان نموده است.(97)
نمونه ديگر، سخن علامه طباطبايي ذيل آيه 101 سوره مبارکه نساء است. ايشان در اين باره مي نويسد که اين آيه درباره نماز خوف و نماز قصر در سفر به صورت همزمان نازل شده است:
ابتداي تشريع نماز شكسته به سبب ترس مسلمانان از فتنه دشمن بوده است و اين منافاتي ندارد كه پس از آن، حكم نماز شكسته در تمامي سفرهاي شرعي حتي در غير موارد خوف عموميت پيدا كند. در حقيقت، بخشي از حكم نماز شكسته در قرآن بيان شده، اما سنت عموميت آن را در سفر پيدا مي كند.(98)
علامه، در ادامه، در «بحث روايي» احاديث متعددي را به نقل از شيعه و اهل سنت نقل مي كند كه وجوب نماز قصر در سفرهاي معمولي از آن روايات به دست مي آيد؛ به عنوان نمونه، روايتي را از الدر المنثور، از عمر بن خطاب نقل مي كند كه چون با تعجب از پيامبر(ص) پرسش مي كند كه چرا بايد در سفرها با وجود امنيت و بر طرف شدن ترس از دشمنان، همچنان نماز به صورت شكسته خوانده شود؟ رسول خدا(ص) پاسخ مي دهد:
اين به عنوان صدقه و احساني است از سوي خداوند، آن را بپذيريد.(99)
داستان عدي بن حاتم، پس از نزول آيه 187 سوره مباركه بقرة مشهور است. نقل است كه ابن حاتم نزد رسول خدا (ص) حاضر شد و به ايشان گفت كه من دو رشته موي سپيد و سياه برداشته و نگريستم، اما چيزي براي من از سپيدي و سياهي روشن نشد. لبخندي بر لبان پيامبر(ص) جاري شد، چنان كه دندان هاي آن حضرت نمايان شد. پيامبر به او فرمود:
اي پسر حاتم، مقصود از رشته سپيد و سياه، روشني روز و سياهي شب است كه زمان ابتداي روزه نيز از آن هنگام است.(100)
آشكار است كه حديث فوق مفهوم ديرياب آيه را بيان كرده است. صاحب تفسير نمونه از اين روايت، تفاوت ميان صبح صادق و صبح كاذب را نيز استفاده كرده است.(101) شيخ امين الاسلام طبرسي و سبزوراي نجفي يكي از معاني «مِن» در آيه را بيانيه دانسته و به روايت فوق استناد جسته اند.(102)
نمونه ديگر، تبيين عده طلاق با استفاده از دو حديث نبوي است. شيخ محمد جواد بلاغي ذيل آيه نخست سوره مباركه طلاق مي نويسد:
و قد انعقد الاجماع من المسلمين علي ان طلاق السنة هو ما كان في الطهر، وبه جاء قول الرسول الاكرم (ص) لابن عمر حين طلق إمرأته و هي حائض: ما هكذا أمرك الله، انما السنة ان تستقبل الطهر استقبالا، وقوله(ص) فان بدا له ان يطلقها طاهرا قبل ان يمسها، فذاك الطلاق للعدة، كما انزل الله عزوجل.(103)
شيخ الاسلام طبرسي نيز، پس از تفسير آيه، داستان را از بخاري و مسلم نقل كرده است. آمده است كه عبدالله بن عمر زن خود را در حال حيض يک طلاق داد. پيامبر(ص) به ابن عمر امر فرمود كه زن خويش را بر گردانده و نزد خود نگهدارد تا از حيض پاك شده و در خانه او حيض ديگري ببيند، سپس او را مهلت داهد تا از حيضش پاك شود. پس از آن، چنان كه كماكان بر تصميم طلاق دادن او اصرار ورزيد، پيش از مجامعت و آميزش اورا طلاق گويد. آن حضرت، در ادامه فرمود، كه اين عده اي است كه خدا امر كرده براي آن زن ها را طلاق گويند.(104)

3. حل تعارض ميان اخبار
 

در ميان اخبار و احاديث، رواياتي وجود دارد كه مضمون آنها با يكديگر ناهماهنگ و ناسازگار بوده و در تعارض است. انديشوران مسلمان، از گذشته، متوجه اين گونه روايات بوده اند و راه هاي متعددي را براي رفع آن بيان كرده اند. بي ترديد، امروزه نيز در ميان كتاب ها و جوامع حديثي، اخبار متعددي وجود دارد كه ظاهراً با يكديگر در تعارض اند. دانسته است كه معصومان(ع)هيچ گاه سخن دوگانه بر زبان جاري نساخته اند، بلكه هر آنچه گفته اند، در يك مسير و يك جهت بوده است. وجود روايات متعارض اسباب متعددي دارد كه اين نوشتار جاي بحث از آنها نيست. در اينجا تنها مواردي از روايات متعارض در باب تفسير ذكر شده و به بهره گيري مفسران شيعي از روايات اهل سنت براي رفع تعارض اشاره مي شود.
به عنوان نمونه، مي توان به روايات نقل شده در موضوع «سلام كردن بر نماز گزار» اشاره كرد. فقيهان و مفسران شيعي ذيل آيه 86 سوره نساء از جواز سلام كردن به كسي كه در حال نماز است سخن گفته اند. در اين باره دو گونه روايت از ائمه(ع)نقل شده است. يكي از اين دو روايت، بر حرمت دلالت داشته و امام باقر(ع) فرزند خود را از آن نهي كرده است:
حسين بن علوان، از جعفر بن محمد(ع) نقل كند كه گفت: از پدرم شنيدم كه گفت: چون وارد مسجدالحرام شدي و مردم در حال نماز بودند، بر ايشان سلام نكن و [تنها] به پيامبر(ص) درود فرست و سپس آهنگ نماز كن، اما هرگاه بر گروهي كه نشسته و مشغول گفت و گوهستند، وارد شدي، سلام كن.(105)
حديث ديگري نيز از آن حضرت نقل شده است كه در آن سلام كردن بر نماز گزار جايز دانسته شده است. شيهد اول در كتاب خود از بزنطي روايت كند كه امام باقر(ع) فرمود:
هنگامي كه وارد مسجد شدي و مردم در حال نماز بودند، بر ايشان سلام كن، واگر [تو در نماز بودي و] بر تو سلام شد، پاسخ ده، من خود نيز چنين كنم و عمار بن ياسر بر پيامبر- كه در حال نماز بود- گذر كرد و به ايشان عرضه كرد:«السلام عليك يا رسول الله و رحمة الله و بركاته»، پيامبر نيز سلام او را پاسخ گفت.(106)
ديدگاه عالمان شيعي در اين باره مختلف است. بسياري همچون شهيد اول، (107) محقق كركي، (108) محقق اردبيلي،(109) محقق بحراني، (110) روايت بزنطي را اخذ كرده و حكم به جواز سلام بر نماز گزار داده اند، اما آية الله خويي، با ضعيف السند خواندن طريق شهيد اول به كتاب بزنطي و همچنين عدم امكان روايت او از امام باقر(ع)،(111) حديث نخست را بدون معارض دانسته و مقتضاي ظاهر روايت را حرمت دانسته، لكن به سبب مسلم دانستن جواز آن را بر كراهت حمل نموده است؛(112) چنان كه صاحب جواهر نيز اولويت را بر ترك سلام بر نماز گزار دانسته است.(113) صاحب العروة الوثقي نيز ابتدا به سلام به نماز گزار را جايز نمي داند.(114)
از ميان مفسران نيز استرآبادي اين دو روايت را نقل كرده و با توجه به دلايل متعدد حكم به عدم كراهت سلام كردن بر نمازگزار را داده است. چنين به نظر مي رسد كه از جمله اين ادله، نقل روايات هم مضمون با جواز از طريق اهل سنت است. وي در اين باره مي نويسد:
لا يكره السلام علي المصلّي، وبه قال ابن عمر، و احمد في رواية، للاصل و لعموم قوله تعالي: «فاذا دخلتم بيوتا فسلموا علي انفسكم»…(115)
در توضيح مطالب، بايد اشاره کرد كه محي الدين نووي مي نويسد، مقتضاي عبارات انديشمندان اهل سنت، عدم كراهت سلام كردن بر نماز گزار است. وي بر اين باور است كه روايات صحيح از ابن عمر، جابر و ديگران مؤيد مطلب مذكور است.(116) شيخ منصور بن يونس بهوتي نيز نصوص مذكور را در منابع دال بر عدم كراهت مي داند. او سيره و روش پيامبر اكرم (ص) را در عدم نهي و انكار سلام كردن بر نماز گزار دليل ديگر اين حكم مي داند.(117) در خبري آمده است كه ابن عمر از بلال در باره كيفيت ردّ سلام توسط پيامبر اكرم به هنگام نماز سؤال نمود. بلال در پاسخ او گفت كه آن حضرت با اشاره دست سلام را پاسخ مي گفت.(118)
در روايت ديگري آمده است كه صهيب گويد: نزد پيامبر(ص) حاضر شدم. آن حضرت در حال نماز بودند كه خدمت ايشان سلام كردم. پيامبر نيز با اشاره دست خود، پاسخ مرا گفت، اما نمي دانم كه آن حضرت با كدام يك ازانگشتان خود اشاره وار پاسخ سلام مرا داد.(119)

نتيجه
 

در پايان، مي توان گفت كه وجود روايات صحيح منقول از پيامبر (ص) مورد تأييد ائمه معصومان(ع) قرار گرفته و شيوه انديشمندان و مفسران شيعي نشان از مراجعه به منابع روايي اهل سنت دارد. مفسران شيعي در حوزه هاي مختلف به نقل احاديث اهل سنت پرداخته و در تبيين مفاهيم آيات قرآن كريم سود جسته اند. مراجعه به روايات تفسيري اهل سنت كاركردها و فوايد متعددي را به دنبال دارد؛ از آن جمله مي توان به اصالت بخشي روايات شيعه، دستيابي به روايات ائمه(ع)، افزايش اعتبار احاديث، جبران ضعف روايات، تأييد ديدگاه ها و روايات شيعه، نقل مناقب اهل بيت از طرق اهل سنت، تصحيح و فهم روايات شيعي و همچنين تفسير و فهم بهتر آيات اشاره كرد.
اين نكته را نيز نبايد از ذهن دور داشت كه مراجعه به منابع اهل سنت در نقل روايات ايشان نه به معناي وجود ضعف ها و كاستي هايي در روايات تفسيري شيعه است، بلكه- چنان كه گفته آمد- استفاده از احاديث اهل سنت در فهم بهتر آيات و همچنين روايات تفسيري شيعه كارآمد است.

پی نوشت ها :
 

1. شيخ انصاري در بحث از مرجحات حديث پرداخته و آن را سه گونه دانسته است: نخست، ترجيح روايت از حيث صدور و آن، بدان معناست که با توجه به آن مرجحات، احتمال صدور يک روايت قوي تر از روايت ديگر باشد. گاه ممکن است دليل مصالح مختلف همچون تقيه. نوع ديگر مرجحات، از حيث مضمون و متن روايت است؛ بدين معنا که مضمون يک روايت به نسبت حديث ديگر به واقع نزديک تر باشد(فرائدالاصول، ج4، ص113).
2. آلاء الرحمن، ج1، ص291.
3. الأمالي صدوق، ص56، ح11؛ من لايحضره الفقيه، ج3، ص574، ح4963؛ الأمالي(طوسي)، ص380، ح815؛ مسند أحمد، ج3، ص213؛ سنن أبي داود، ج2، ص422، 4739؛ سنن الترمذي، ج4، ص45، ح2552و 2553.
4. الميزان، ج1، ص 175.
5. همان، ج2، ص299.
6. همان ص426.
7. أبوبصير از امام صادق(ع) نقل مي کند: علي(ع) محدث بود، سلمان هم محدث بود». ابوبصير ادامه مي دهد که به آن حضرت عرضه داشتم: «نشانه محدث چيست»؟ فرمود: «اين است که فرشته بر او نازل مي شود و مطلب را به دل او مي اندازد که مثلاً چنين و چنان شده و يا چنين و چنان بايد کرد» (بحارالانوار، ج22، ص326، ح31).
8. الميزان، ج3، ص 220. براي نمونه هاي ديگر ر.ک: آلاالرحمن، ج2، ص66؛ مواهب الرحمن، ج1، ص15،21،22،177، 193،336، 344، 345؛ ج3، ص64، 222، 339؛ ص60و 188؛ الميزان، ج1، ص20، 175، 240؛ ج2، ص25، 32، 32، 108، 296، 336،337و338، 378، 380، 425؛ ج3، ص74،75،119،214،349، 378؛ ج4، ص71-73، 90،133، 251، 413و 414؛ ج6، ص165؛ ج14، ص308؛ ج20، ص 371.
9. ر.ک: المصنف(ابن ابي شيبه)، ج3، ص307، ح1؛ کنزالعمال، ج16، ص514، ح45692؛ جامع البيان، ج4، ص425؛ الدرالمنثور، ج2، ص136.
10. الميزان، ج4، ص 283و284.
11. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج3، ص233؛ مواهب الرحمن، ج1، ص207؛ ج2، 157و 158، 165؛ ج3، ص 94؛ ج8، ص133؛ ج9، ص270؛ ج10، ص75و 140؛ الميزان، ج1، ص 175؛ ج2، ص 51؛ ج3، ص74؛ ج4، ص 205، 221؛ ج5، ص 122، 144، 332؛ ج8، ص359؛ ج8، ص359؛ ج12، ص 110، 131؛ ج13، ص374؛ ج15، ص248؛ ج16، ص393؛ ج19، ص60، 246؛ ج20، ص227.
12. به عنوان نمونه ر.ک: الميزان، ج2، ص144، 254و 255؛ ج3، ص379، 380، 381؛ ج5، ص94، 122، ج6، ص 169؛ 106؛ ج8، ص138؛ ج10، ص178؛ ج17، ص 142.
13. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج2، ص244؛ آلاءالرحمن، ج1، ص50؛ الميزان، ج3، ص86.
14. به عنوان نمونه ر.ک: البرهان، ج1، ص 632؛ الميزان، ج1، ص290، 340و 341؛ ج2، ص 99و 100، 189- 191، 258، 298، 402، 404، 426؛ ص7، 17و177و 178؛ ج5، ص105، 390؛ ج6، ص8، 322؛ ج 7، ص227؛ ج8، ص329؛ ج9، ص234، 368، 392؛ ج10، ص 178؛ ج13، 354؛ ج14، ص28؛ ج16، ص311؛ ج17، ص118؛ ج19، ص60، 277؛ من وحي القرآن، ج4، ص 87؛ ج18، ص300.
15. سوره بقره، آيه 37.
16. مواهب الرحمن، ج1، ص195.
17. الميزان، ج2، ص424.
18. مقصود از تشکيل خانواده حديث، يافتن روايات مشابه، هم مضمون و ناظر به يک موضوع محوري و نيز فهم نسبتهاي آنها با يکديگر براي کشف اين معناست(روش فهم حديث، ص 152).
19. الميزان، ج4، ص10-15.
20. همان، ج9، ص291-294.
21. همان، ج4، ص260. علامه طباطبايي پس از نقل روايت محمد بن کعب مي نويسد که پيش تر رواياتي از طريق شيعه نقل شد که بر اين داستان دلالت مي کرد.
22. سوره نساء، آيه 24.
23. الميزان، ج4،ص291-299.
24. همان، ص 333و 334.
25. همان، ج4، ص 332-335.
26. همان، ج3، ص337.
27. اين پاسخ معارضه به مثل است و کنايه از آن دارد که خدايي که قادر است شب را هرگاه و هر جابخواهد بياورد، همو قادر است جهنم را هر مکان که بخواهد و هر زمان که اراده کند بيافريند و بياورد.
28. الميزان، ج4، ص22.
29. تهذيب الاحمان، ج7، ص 463، ح1856؛ الکافي، ج5، ص 556، ح8.
30. الميزان، ج4، ص 285.
31. سوره بقره، آيه219.
32. ر.ک: الکافي، ج4، ص53، وسائل الشيعه، ج21، ص552، ح27843؛ تفسيرالعياشي، ج1، ص 106، ح314 و 107، ح315و316و317.
33. الدرالمنثور، ج1، ص 253؛ الميزان، ج2، ص200و201.
34. تفسيرالعياشي، ج2، ص9، ح9.
35. الميزان، ج14، ص227 و 228. براي ابن عباس ر.ک: الدرالمنثور، ج4، ص309.
36. مجمع البيان، ج1، ص 50؛ البرهان، ج1، ص 99، ح247؛ تفسيرالصافي، ج1، ص82؛ الميزان، ج1، ص22. سيد عبدالأعلي موسوي سبزواري اين حديث را از امام رضا(ع) نقل کرده است(مواهب الرحمن، ج1، ص20).
37. الکافي، ج5، ص 121، ح2؛ البرهان، ج2، ص304؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج5، ص478؛ تفسيرالقرآن الکريم، ج5، ص 555.
38. سوره آل عمران، آيه 169.
39. الدرالمنثور، ج2، ص95.
40. الميزان، ج4، ص 71و72.
41. الکافي، ج3، ص 245، ح 6؛ تهذيب الأحکام، ج1، ص 466، ح1526.
4. الکافي، ج3، ص 245، ح7. براي نمونه ديگر از اين دست ر.ک: الميزان، ج2، ص 403، که روايت الدرالمنثور در فهم حديث شيخ کليني از امام صادق(ع) مؤثر است.
43. تقيه، در لغت به معناي نگهداري و صيانت و در اصطلاح، عبارت است از مخفي نمودن حق از ديگران با اظهار خلاف آن به جهت مصلحتي که مهم از مصلحت اظهار آن باشد(نقش تقيه در استنباط، ص 43-51).
44. براي آشنايي با اين عوامل ر.ک: همان، ص211-219 و 403-407.
45. همان، ص407- 409.
46. سوره بقره، آيه 180.
47. سوره نساء، آيه11.
48. تفسير العياشي، ج1، ص77، ح 167.
49. تفسيرالصافي، ج1، ص 217.
50. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص359و 360.
51. آن حديث چنين است: «عبدالله بن الحسن، عن جده علي بن جعفر، عن اخيه موسي بن جعفر(ع)، قال: سألته عن الغناء، هل يصلح في الفطر و الأضحي و الفرح؟ قال(ع): لابأس به مالم يعص به» (وسائل الشيعه، ج17، ص 122، ح 22148).
52. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص 365و366.
53. تهذيب الاحکام، ج2، ص69، ح250.
54. ر.ک: الاستبصار، ج1، ص312و313؛ منتقي الجمان، ج2، ص12؛ الحدائق الناضره، ج8، ص 109؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج3، ص 103؛ تفسيرالقرآن الکريم، ج1، ص53.
55. سوره بقره، آيه41.
56. تفسيرالقرآن الکريم، ج5، ص 554و 555؛ تفسيرالصراط المستقيم، ج 5، 478، نمونه هاي ديگر: همان، ج3، ص8، 735و 736؛ ج5، ص143و 144، 478؛ مسالک الفهام الي آيات الاحکام، ج1، ص46، 344و ج2، ص84و ج3، ص 284، 303، 326، 327و ج4، ص116، 148، 177؛ الميزان، ج19، ص 75و 76؛ زبده البيان، ص 17و 602؛ کنزالعرفان، ج2، ص186؛ الوجيز في تفسيرالقرآن العزيز، ج1، ص167.
57. فقه الرضا(ع)، ص36و 113؛ بحارالانوار، ج82، ص41، ح29.
58. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص141و 142. محقق بحراني نيز حديث نقل شده از امام رضا(ع) را تقيه اي مي داند. (الحدائق الناضره، ج8، ص 232).
59. تفسيرالصراط المستقيم، ج2، ص646. براي نمونه هاي ديگر از اين دست ر.ک: همان، ج3، ص673؛ ج5، ص320، 395، 397.
60. آفاق تفسير، ص 126- 134.
61. تفسير و مفسران، ج1، ص168 و 169.
62. مقصود از قراين کلام، اموري است که به نحوي ارتباط لفظي و با معنايي با کلام داشته و در فهم کلام و درک مراد گوينده مؤثر است، که گاه پيوسته به کلام(قراين متصل) و گاه گسسته از کلام (قراين منفصل)، و گاه از مقوله الفاظ (قراين لفظي) و گاه از جنس غير الفاظ (قراين غير لفظي، قراين لبي، قراين علمي) است.
63. سبب نزول به حادثه اي اطلاق مي شود که همزمان با نزول وحي روي داده و آيه يا آياتي به بيان آن پرداخته و يا حکم آن را ذکر کرده اند. ر.ک: مناهل العرفان، ج1، ص 81؛ الميزان، ج1، ص42.
64. ر.ک: روش شناسي تفسير قرآن، ص353و 354؛ تاريخ قرآن، ص 63.
65. تاريخ قرآن، ص 68و 69.
66. الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص59-61؛ مناهل العرفان، ج1، ص 83-86.
67. علامه طباطبايي اين روايات را از الدرالمنثور نقل مي کند. (الميزان، ج9، ص273-275).
68. مجمع البيان، ج3، ص415؛ التبيان، ج4، ص20و 21.
69. مجمع البيان، ج3، ص327؛ تفسيرالقرآن الکريم، ص 146؛ من وحي القرآن، ج8، ص327.
70. روش علامه طباطبايي در تفسير الميزان، ص 209.
71. ابولبابه از طايفه اوس بود و با يهوديان قرظي سابقه دوستي داشت و به همين جهت وقتي به پيشنهاد خود يهوديان و اجازه رسول خدا(ص) به ميان قلعه رفت، زن ها و کودکان دورش را گرفتند و فرياد به گريه و شيون بلند کردند. ابو لبابه تحت تاثير قرار گرفت و با علم به اين که نبايد اسرار را به دشمن گفت، اشاره به گلوي خود کردکه همه شما کشته مي شويد و از قلعه بيرون آمد؛ در حالي که از کردار خود پشيمان شده بود، يکسره به مدينه رفت و خود را به ستوني بست و گفت: خود را آزاد نمي کنم تا توبه ام قبول شود.
72. الدرالمنثور، ج2، ص291.
73. مواهب الرحمن، ج11، ص 308؛ الميزان، ج5، ص 387.
74. سوره آل عمران، آيه 61.
75. الميزان، ج3، ص234و235. براي موارد ديگر ر.ک: مجمع البيان، ج2، ص 810؛ ج6، ص 94؛ ج7، ص 239؛ ج10، ص812؛ زبده التفاسير، ج2، ص 69؛ ج4، ص229؛ ج7، ص 504؛ الميزان، ج3، ص 337؛ ج4، ص267؛ ج5، ص 17،143و 144، 190، 386و 387؛ ج6، ص 132و 133؛ ج7، ص 334و335؛ ج12، ص 148و 149، 176، 222و 223؛ ج 18، ص 152؛ ج19، ص 77 و 78، 269؛ ج20، ص 117، 355؛ تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب، ج9، ص 338؛ ج11، ص123؛ ج14، ص423.
76. سوره انعام، آيه 59.
77. ر.ک: الدرالمنثور، ج3، ص15.
78. الميزان، ج7، ص 148.
79. سوره ابراهيم، آيه 5.
80. ر.ک: الدرالمنثور، ج4، ص 70.
81. الميزان، ج12، ص 19.
82. «خودتان و کسانتان را از آتش حفظ کنيد» (سوره تحريم، آيه 6).
83. الميزان، ج19، ص 341. اين دو روايت را در الدرالمنثور ر.ک: ج6، ص 244.
84. همان، ج3، ص233-235.
85. همان، ص381.
86. همان، ج4، ص 133.
87. همان، ص322.
88. همان، ج7، ص108.
89. موارد ديگرر.ک: آلاء الرحمن، ج1، ص 316، 355، 383؛ الميزان، ج2، ص380؛ ج9، ص 130و 131؛ ج11، ص 367؛ ج12، ص 222و 223؛ ج14، ص 114، 161؛ ج15، ص 142؛ ص 378؛ ج18، ص383؛ ج19، ص129، ج20، ص194.
90. التفسير و المفسرون، ج1، ص 55؛ اصول التفسير و قواعده،ص125-130.
91. ر.ک: الميزان، ج3، ص84.
92. صحيح البخاري، ج1، ص 155و ج7، ص77و ج8، ص133؛ سنن الدرامي، ج1، ص 286؛ السنن الکبري، ج2، ص 345.
93. سوره بقره، آيه 43.
94. السنن الکبري، ج5، ص 125؛ فتح الباري، ج1ص419و ج3، ص 388؛ شرح مسلم، ج9، ص 21.
95. تفسيرالصراط المستقيم، ج3، ص 45و46. و نيز ر.ک: حلي، منتهي المطلب في تحقيق المذهب، ج1، ص270؛ رياض المسائل، ج3، ص406.
96. کنزالعرفان، ج1، ص123و 124؛ منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج10، ص 56و57.
97. کنزالعرفان، ج1، ص141.
98. الميزان، ج5، ص 61.
99. همان، ص66.
100. مسنداحمد، ج4، ص377؛ سنن الترمذي، ج4، ص279، ح4050؛ فقه القرآن، ج1، ص 203.
101. تفسير نمونه، ج1، ص653و 654.
102. مجمع البيان، ج2، ص505؛ الجديدفي تفسيرالقرآن المجيد، ج1، ص223.
103. آلاء الرحمن، ج1، ص 203.
104. مجمع البيان، ج10، ص 39. براي نمونه هاي ديگر در تبيين آيه با استفاده از روايات اهل سنت ر.ک: التبيان، ج2، ص 445، 545؛ ج3، ص45، 64؛ ج7، ص351؛ مجمع البيان، ج2، ص185؛ ج3، ص26.
105. وسائل الشيعه، ج7، ص270، ح9310.
106. ذکري الشيعه، ج4، ص24؛ وسائل الشيعه، ج7، ص 270، ح9311.
107. ذکري الشيعه، ج4، ص24.
108. جامع المقاصد، ج2، ص358.
109. مجمع الفائده، ج3، ص114و115.
110. الحدائق الناضره، ج9، ص 63.
111. فاصله زماني ميان بزنطي و امام باقر(ع) علت عدم امکان نقل او از امام باقر(ع) است؛ چرا که در شرح حال بزنطي آمده است که وي از شاگردان امام رضا(ع) است(معجم رجال الحديث، ج3، ص17، ش803).
112. کتاب الصلاه(بروجردي)، ج4، ص 507.
113. جواهرالکلام، ج11، ص112.
114. العروه الوثقي، ج3، ص15، مسأله15.
115. آيات الاحکام، ج1، ص235.
116. شرح مسلم، ج4، ص 105.
117. کشاف القناع، ج1، ص457.
118. مسند أحمد، ج6، ص12؛ سنن ابي داود، ج1، ص210، ح927؛ سنن الدرامي، ج1، ص 316؛ سنن الترمذي، ج1، ص229.
119. مسند أحمد، ج4، ص332.
 

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد