خانه » همه » مذهبی » کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)

کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)

کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)

واژه‌‌ي نفاق از ریشه‌ی «نفق» است و «النفق» به‌معنای راه نفوذ و وارد شدن در زمینی که قابلیّت نفوذ را دارد و آیه‌ی)فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ([55] از این نمونه است. از همین ریشه «نافقاء الیربوع» یعنی؛ «سوراخ موشی است [که لایه‌ی نازکی بر روی آن پوشانده است و هنگامی که از سوراخ اوّل آب، جانور خطرناک و… وارد شد از این سوراخ فرارکند] و واژه‌ي «نفاق» از این ریشه است که به‌معنای داخل شدن در شرع مقدّس اسلام از یک در و خارج شدن از آن از دری

521c5dcb db5c 4bae a82e 16d3139d0d74 - کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)

0002185 - کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)
کاوشی در نقش رذایل اخلاقی در ايجاد تفرقه از نگاه ثقلین(4)

 

 

3- نفاق
 

واژه‌‌ي نفاق از ریشه‌ی «نفق» است و «النفق» به‌معنای راه نفوذ و وارد شدن در زمینی که قابلیّت نفوذ را دارد و آیه‌ی)فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقاً فِی الْأَرْضِ([55] از این نمونه است. از همین ریشه «نافقاء الیربوع» یعنی؛ «سوراخ موشی است [که لایه‌ی نازکی بر روی آن پوشانده است و هنگامی که از سوراخ اوّل آب، جانور خطرناک و… وارد شد از این سوراخ فرارکند] و واژه‌ي «نفاق» از این ریشه است که به‌معنای داخل شدن در شرع مقدّس اسلام از یک در و خارج شدن از آن از دری دیگر است و به‌همین خاطر هشدار داده است:)إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(؛[56] یعنی خارج‌شدگان از شرع اسلام. و خداوند آنان را بدتر از کافران قرار داده است:)إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ(.»[57] ،[58] در قرآن‌کریم مردم از نظر ایمان به سه دسته تقسیم شده‌اند:‌ مؤمنان، کافران و منافقان. در این میان، تعبیرهایی که درباره‌ی اهل نفاق به‌کار برده شده است، شدّت بیشتری دارد؛ چه، اهل نفاق ضربه‌ی مهلک و اثرگذارتری در صفوف مسلمین ایجاد می‌کنند و به‌راحتی هرچه تمام‌تر اهداف دشمنان را پیاده می‌کنند. در آیات ابتدایی سوره‌ی بقره درباره‌ی ایشان چنین آمده است.[59]
بزرگ مفسّر قرن، علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی 1 درباره‌ی اثر نفاق در ایجاد اختلاف چنین نگاشته است: «همه‌ی این اختلاف‌هایی که در اسلام پدید آمد، همه به منافقین منتهی می‌گردد، همان منافقینی که قرآن کریم خشن‌ترین و کوبنده‌ترین‌ بیان را درباره‌ی آنان دارد و مکر و توطئه‌ی آنان را عظیم می‌شمارد. چون اگر خواننده‌ی عزیز بیاناتی را که قرآن‌کریم در سوره‌ی بقره و توبه و احزاب و منافقین و سایر سوره‌ها درباره‌ی منافقین دارد به‌دقّت مورد مطالعه قراردهد، لحنی عجیب خواهد دید.»[60]
اهل نفاق از درون تهی و خالی‌اند و علّت اساسی این صفت که سبب جدایی و اختلاف شده آلودگی‌های درونی است: «شما بر پایه‌ي دین خدا برادرید، چیزی بین شما جدایی نیفکنده و اگر آلودگی‌های درون و بدنیّتی‌ها که [باعث شده‌اند] اکنون به همدیگر کمک نمی‌کنید، خیرخواه نیستید، چیزی به هم نمی‌بخشید، و همدیگر را دوست نمی‌دارید.»[61]
آنان فاقد قلب سلیم، زبان واحد، راه و خط فکری و اعتقادی واحداند. هر آنچه را بر زبان جاری می‌سازند، ‌در دل فاقد آن هستند.[62]
اهل نفاق از محبّت، صفا، صمیمیّت، و صداقت بی‌بهره‌اند و این صفات رذیله است که موجب تفرقه شده است.[63]
اهل نفاق تا آنجا که می‌توانند به مسلمانان و مؤمنین ضربه واردکرده و آنان را که می‌خواهند به ایشان ملحق شوند نیز از راه خدا باز می‌دارند «سوگندهای خود را [چون] سپری بر خود گرفته و [مردم را] از راه خدا بازداشته‏اند. راستی كه آنان چه بد[عمل] می‌کنند.»[64] اینان راه خدا را کج انگاشته‌اند و ایمان حقیقی به روز جزا ندارند و به این خاطر است که راه خدا را تکذیب نموده و دیگران را از گام نهادن در این مسیر نهی می‌کنند: «و چه كسی ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه می‌شوند و گواهان خواهند گفت: «اینان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت‏ خدا بر ستمگران باد.» همانان كه [مردم را] از راه خدا باز می‌دارند و آن را كَج می‌شمارند و خود، آخرت را باور ندارند.»[65]
یکی دیگر از شعبه‌های نفاق پوشاندن و کتمان آیات الهی است. این مسأله درباره‌ی دانشمندان اهل کتاب مصداق دارد که وقتی نشانه‌های رسول خدا 6را با آنچه در بشارت‌های کتب آسمانی خود مطابق دیدند موقعیّت خود را در خطر دانسته و آیات الهی را کتمان کردند و از پیوستن اهل کتاب به جمع مسلمانان جلوگیری به عمل آوردند.[66]
از این نمونه، اقدام ابوسفیان بن حرب بن‌امیه پس از کودتای سقیفه برای یاری امیر مؤمنان حضرت علی 7جهت در دست‌گرفتن حکومت است. «شیخ مفید می‌نویسد: ابوسفیان در حالی که علی 7 و عباس نگران کار پیامبر 6بودند به در خانه‌ی رسول خدا 6آمد و بانگ زد: ای بنی‌هاشم! مردمان در کار شما طمع نبندند، به خصوص تمیم بن مرّه یا عدی. پس امارت نیست مگر در میان شما و به‌سوی شما. و هیچ‌کس جز ابوالحسن علی 7شایسته‌ي امارت نیست. پس با صدای بلند گفت: ای بنی عبدمناف!آیا می‌پذیرید که ابوفصیل بر شما حکومت کند؟ هش‌دارید که بر خداوند سوگند، اگر بخواهید این شهر را از سواره و پیاده بر ایشان پر می‌کنم. علی 7به بانگی بلند به او پاسخ داد و گفت: ای ابوسفیان! برگرد که تو در این سخنان خداوند را در نظر نمی‌گیری و برای خداوند به چنین کاری اقدام نکردی. تو پیوسته در کار اسلام و مسلمانان حیله‌‌اندیشی کرده‌ای، ما اکنون به انجام کارهای رسول خدا 6مشغولیم.»[67] رسول خدا 6و جانشینان برحقّ ایشان همه در داوری‌ها و حکمیّت‌های خود آن کاری را انجام می‌دهند که به صواب نزدیک‌تر باشد. حال، اگر از مسلمانان عدّه‌ای از روی نفاق داوری خود را به نزد دیگران (اهل‌کتاب) ببرند در ایجاد شکاف بیشتر و بیشتر کمک رسانیده‌اند و از دیگر سوی ایمانشان در بوته‌ای از ابهام و سؤال قرار می‌گیرد: «ای كسانی که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیای امر خود را [نیز] اطاعت كنید؛ پس هرگاه در امری [دینی] اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز باز پسین ایمان دارید، آن را به [كتاب] خدا و [سنّت] پیامبر [او] عرضه بدارید، این بهتر و نیک‏ فرجام‏تر است. آیا ندیده‏ای كسانی را كه می‌پندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و [به] آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان آورده‏اند [با این همه] می‌خواهند داوری میان خود را به‌سوی طاغوت ببرند، با آن كه قطعاً فرمان یافته‏اند كه بدان كُفر ورزند، و[لی] شیطان می‌خواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد. و چون به ایشان گفته شود: «به‌سوی آنچه خدا نازل كرده و به‌سوی پیامبر [او] بیایید»، منافقان را می‌بینی كه از تو سخت، روی بر می‌تابند.»[68]
نتیجه‌ي کلام این که نفاق در همه‌ی مصادیق آن از عوامل بارز و اساسی درایجاد اختلاف در تمام سطوح است.

پي نوشت ها :
 

[55]- انعام/ 35.
[56]- توبه/ 67.
[57]- نساء/ 145.
[58]- راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، مفردات الفاظ القرآن، ص 502.
[59]- بقره/ 10-14.
[60]- طباطبائی، سیّدمحمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 58 و نیز ر.ک: توبه/ 102.
[61]- محمّدي ري شهري، محمّد، دانشنامه‌ي امیرالمؤمنین 7، ترجمه: سلطانی، محمّدعلی، ج 10، ص 245.
[62] – نور/ 47-50.
[63]- آل عمران/ 118- 119.
[64]- منافقون/ 2؛ و نیز نک: مجادله/ 16.
[65]- هود/ 28- 29.
[66]- آل عمران/ 187.
[67]- ر.ک: مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد.
[68]- نساء/ 59-61.

منبع:ماهنامه اخلاق شماره 18

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد