شيخ احمد احسائي موسس فرقه شيخيه فرزند زيد الدين بن ابراهيم بن صقر بن ابراهيم بن داغر است پدران او از باديه نشينان عربستان و از سنّي هاي متعصب آن جا بوده اند که به خاطر درگيري، جد شيخ به مطيرفي (از روستاهاي اطراف احساء) مهاجرت مي کند و از آن جا که مردم اين منطقه شيعه بوده و هستند، اجداد احسائي هم به مذهب شيعه گرايش پيدا مي کنند، تولد شيخ احمد به سال 1166 است. در سال 1186 به عتبات مسافرت مي کند و پس از مدّتي تحصيل راهي ايران مي شود و آوازه او همه جا را مي گيرد به حضور فتحعلي شاه قاجار رسيده و تجليل و اکرام مي شود اما پس از اندکي اقامت در قزوين به خاطر اعتقاد خاص وي در مورد معاد تکفير مي شود.
پس از آن مدتي در کرمانشاه بوده و سپس به کربلا باز مي گردد به خاطر اعتقاد شيخ احسايي اختلافي در حوزه نجف به وجود آمده بود وي شروع به شرح و تفسير زيارت جامعه کبيره که (که داراي مضامين بسيار بلند و معرف گوشه اي از شخصيت واقعي معصومين است و از امام هادي ـ عليه السلام ـ روايت شده) مي کند و در آن مقدسات اهل سنت را سخت مورد تحقير و توهين قرار مي دهد که همين امر باعث حمله حاکم بغداد به کربلا شد و جالب اين جاست که تنها افرادي که به خانه سيد کاظم رشتي (شاگرد و جانشين وي) پناهنده شدند در امان ماندند.[1]کتاب شرح الزياره احسائي تا سال 1351 دو بار چاپ شده است (چاپ سنگي رحلي در 400 صفحه). علت مخالفت علما با آن هم به خاطر محتواي آن است.[2] و الاّ علماي محترم شيعه با هيچ کسي دشمني و عناد شخصي ندارند.
جهت روشن شدن مطلب فقط به چند مورد از کتاب شرح الزياره اشاره مي شود تا حقيقت روشن گردد:
1ـ اصلي ترين مشکل احسائي و طرفداران او، غلوشان در حق ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ است. و مي گويد: «علّت مادي تمامي آفريده ها شعاع انوار ائمه است کوچک ترين فرقي بين خدا و آن ها نيست غير از آن که آنان بنده هستند.»[3]بايد توجه داشت که فقط خداوند علّت حقيقي مادّي جهان خلقت است و فاصله و تفاوت ميان خداوند و ائمه فقط در بندگي نيست خداوند ازلي ابدي است خالق و رازق و محيي و مميت است که اگر اين ها را درباره ائمه معتقد باشيم کفر است (رک: تحليلي بر تاريخ عقايد فرقه شيخيه، ص 97)
2ـ احسائي در شرح الزياره تمامي بندگان را برده زرخريد ائمه مي داند.[4] در حالي که امام رضا ـ عليه اسلام ـ مي فرمايد: سوگند به قرابتي که با رسول خدا داريم من چنين چيزي هرگز نگفته ام و از پدرانم هم نشنيده ام که چنين چيزي گفته باشند.[5] (تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 115)
3ـ به پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ جسارت کرده و چنين مي گويد: «اگر پيامبر به زني نگاه مي کرد و از آن زن خوشش مي آمد بر شوهر او واجب بود آن زن را طلاق دهد تا پيامبر بتواند با آن زن ازدواج کند.»[6]4ـ مي گويد: وجود ائمه علّت وجود همه موجودات است.[7] اين هم دخالت در امور مربوط به خداست و عاجز داشتن خداوند متعال از خلقت و رزق و امثال آن است (تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 117)
5ـ ائمه را علّت و قيّوم يک ميليون عالم مي داند.[8] که اين مطالب در درجه اوّل غلوّ و در درجه دوم کفر است «الله لا إله إلاّ هو الحي القيوم».[9]6ـ اعمال شيعه اعمال ائمه به حساب مي آيد و براي آن هاست و براي همين جهت گناه شيعه هم در واقع گناه ائمه است[10]!!! اين کلامي است که احسائي ادّعا مي کند به او وحي شده که بايد گفت اولاً: وحي و نزول آن با رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قطع گرديده. و ثالثاً چرا گناه شيعه متوجه ائمه است مگر قرآن نمي فرمايد «کل نفسٍ بما کسبت رهينه».[11] (هر نفسي در گرو عمل خويش است.) بنا به گفته احمد خدايي اين همه تعريف و تمجيد و غلوّ در حق ائمه بي جهت نبوده است، تمامي اين ها رشوه بوده تا گناه شيعه را به گردن ائمه بگذارند. [12]7ـ احسائي علاّوه بر آن چه سابقاً گذشت ائمه را علّت فاعلي و مادي و صوري و غايي نظام هستي مي داند. [13] که غلوّ و کفر مطلق است. [14]8ـ مهم ترين اختلاف احسائي با اسلام و به ويژه تشيع، اعتقاد او درباره معاد است وي مي گويد: انسان داراي دو نوع جسد است!!! يک جسدي که از عناصر ترکيب يافته که لذت و عذاب مربوط به اين بدن نيست. اما جسد دوم باقي و هميشگي است اين جسد که همان طينت است از عالم هور قليا مي باشد و در عالم قبر قابل رويت و ديدن نيست. [15]در اين باره به دو نکته اشاره مي شود:
الف: ساختمان وجودي بشر مرکب از دو چيز است جسم و روح. سه چيز نيست که وقتي يکي پوسيد دو تاي ديگر بماند.
ب: آيات قرآن دلالت بر هور قليا و امثال آن ندارند. «آيا انسان گمان مي کند استخوان هاي او را جمع نخواهيم کرد؟ بلکه ما قدرت داريم سر انگشتان او را به حال نخستين برگردانيم.» [16]اين ها فقط نمونه هائي از عقايد احسائي در شرح الزياره بود غالب نوشته هاي وي چه در شرح الزياره و چه در کتب ديگر ايشان با ضروريات مذهب منافات دارد و چنان چه گذشت علماي با صلابت تشيع با هيچ کس عقد اخوت يا اعلان جنگ نداشته اند بلکه فقط با توجه به عقايد و آراء احسائي است که او و کتبش را طرد کرده اند.
اما راجع به قمه زني چيزي که قابل توجه باشد در ميان آثار آنان پيدا نشد امّا دو نکته جهت اطلاع ذکر مي شود.
الف: شيخي هاي احقاقي (حاج ميرزا حسن اسکوئي) بدعت هاي موجود در شيخيه را به کريم خاني ها نسبت مي دهند.[17]ب: شيخيه همدان که شعبه اي مستقل از کريم خانيه بوده و فتنه هاي متعددي در آن جا راه انداخته اند در صحنه عمل، قمه زني شديدي داشته اند. و ما در منابع آن ها مطلبي که دال بر منع قمه زني باشد پيدا نکرديم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ ادب فناي مقربان در شرح زيارت جامعه کبيره، از آيت الله جوادي آملي.
2ـ اديان و مذاهب جهان، از آيت الله حاج سيد صادق بني حسيني.
3ـ رهبران ضلالت از علي امير مستوفيان.
4ـ آسيب شناسي عرفان از عبد الرضا بار فروش.
پي نوشت ها:
[1] . جهت اطلاع بيشتر: رک: خدائي، احمد، تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، قم، امير العلم، دوم، 1382، ص 25 ـ 64.
[2] . رک: ص 95.
[3] . شرح الزياره احسائي، ص 8، در تفسير و موضع الرساله.
[4] . همان در تفسير وساسه العباد.
[5] . اصول کافي، ج1، ص 187.
[6] . شرح الزياره، ص 25.
[7] . همان، ص 24، در تفسير و ارکان البلاد.
[8] . شرح الزياره، ص 34.
[9] . بقره / 256 (آيه الکرسي)
[10] . شرح الزياره، ص 36، در تفسير (رحمه الله و برکاته).
[11] . مدثر / 38.
[12] . خدائي، احمد، تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، قم، امير العلم، دوم، 1383، ص 124.
[13] . شرح الزياره، ص 59، در تفسير (السلام علي دعاة الي الله).
[14] . تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 118 ـ 119.
[15] . شرح الزياره، ص 365 در تفسير و اجسادکم في الاجساد.
[16] . قيامت / 3 و 4.
[17] . رک: احقاقي اسکوئي، حاج ميرزا حسن، منهج الرشد.