خانه » همه » مذهبی » کج فهمی و سوء فهم برخی از راویان حدیث

کج فهمی و سوء فهم برخی از راویان حدیث

کج فهمی و سوء فهم برخی از راویان حدیث

همه ی اصحاب معصومان علیهم السّلام در یک سطح از درک و فهم نبودند و گوناگونی فهم آنان و در پاره ای از موارد سوء فهم آنان حقیقتی است که علاوه بر تصریح عالمان، پاره ای از روایات، بر آن دلالت دارد، چنان که حضرت امیر

0042480 - کج فهمی و سوء فهم برخی از راویان حدیث
0042480 - کج فهمی و سوء فهم برخی از راویان حدیث

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری

 

 

همه ی اصحاب معصومان علیهم السّلام در یک سطح از درک و فهم نبودند و گوناگونی فهم آنان و در پاره ای از موارد سوء فهم آنان حقیقتی است که علاوه بر تصریح عالمان، پاره ای از روایات، بر آن دلالت دارد، چنان که حضرت امیر علیه السّلام در نهج البلاغه فرمود: «دومین راوی حدیث، فردی است که چیزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده، ولی چنان که باید به خاطر نسپرده است و در آن به خیال پردازی دچار گشته، ولی قصد دروغ گفتن نداشته است. آن حدیث نزد اوست، آن را روایت کرده و بدان عمل می کند و می گوید: «من این را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم» و اگر مسلمانان می دانستند وی در آن حدیث اشتباه کرده است، از او نمی پذیرفتند و او هم اگر می فهمید، حدیث نادرست است، از آن دست می کشید».(1)
نیز حضرت علی علیه السّلام می فرماید: «لا یُؤْتی العِلْمُ إلّا مِنْ سُوءِ فَهْمِ السّامع؛ (2) همانا دانش به سبب بدفهمی شنونده است که از بنیاد برافکنده می شود». و یا آن گونه که آقا جمال در شرح می نویسد: «آمده نمی شود علم مگر از بدی فهم شنونده؛ یعنی آفتی به پیش آن نمی آید و به آن نمی رسد مگر از راه بدی فهم شنونده که به سبب آن نفهمد آن را یا غلط فهمد».(3)
ملاصدرا در این باره می گوید: «اختلاف سطح فهم اصحاب، تا آن اندازه بود که گاهی یک راوی، از آن حضرت، سخنی را شنیده و معنایی غیر آنچه مورد نظر رسول خدا بوده، تصوّر کرده است و سپس لفظ را بعینه حفظ نکرده و بلکه عبارات خود را که دلالت بر آنچه از معنا که به وهم خویش تصوّر کرده، آورده است. در نتیجه، حفظ و تصورش، آنچه که مقصود رسول خدا بوده، نیست؛ زیرا در آن، توهّم و غلط و اشتباه کرده است».(4)
علامه ی طباطبایی رحمه الله نیز می نویسد: در روایات این باب اختلال وجود دارد که منشأ آن کج فهمی ناقلان روایت و اشتباهات آنان است.(5)

الف. عوامل کج فهمی

عواملی موجب بدفهمی راوی از حدیث می شود. گناه و باورهای غلط راوی، دیر رسیدن راوی به مجالس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، ضعف راوی در حفظ الفاظ حدیث و نیز ضعف شنوایی، از جمله عوامل سوء فهم راویان است. (6) برخی از این عوامل عبارت است از: الف. گناه و معصیت: گاهی انسان دچار کج فهمی و کج اندیشی می شود که بد را خوب و زشت را زیبا و خیانت را خدمت می انگارد. این حالت بر اثر غرور و خودخواهی و تکرار گناه پیش می آید و این بدترین حالتی که ممکن است انسان داشته باشد: گمراه باشد و از باطل پیروی کند، ولی در عین حال خود را پیرو حق بداند و گمان کند که در راه راست است: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً».(7) انسان بر اثر گناه و عناد در برابر حق از لطف و عنایت خدا محروم می شود و قابلیت هدایت را از دست می دهد. به طور طبیعی نتیجه ی قهری چنین حالتی کج فهمی خواهد بود.
گناه و اصرار بر معصیت، انسان را از درک حقایق ناتوان می کند و پرده ای بر روی بینش وی می کشد و نمی گذارد که او درست بیندیشد. همان گونه که انسان از پشت شیشه های موج دار همه چیز را معوّج می بیند، گناه و معصیت نیز دید باطنی انسان را معوّج می سازد.
ابن مسعود از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که فرمودند: «اتَّقُوا الُّذُّنُوبَ فَإنَّها مَمْحَقَةٌ لِلْخَیْراتِ إنَّ العَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْسَی بِهِ العِلْمَ الَّذی کانَ قَدْ عَلِمَهُ وَ إنَّ العَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُمْنَعُ بِهِ مِنْ قیامِ اللَّیْلِ وَ إنَّ العَبْدَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ بِهِ الرِّزْقَ وَ قَدْ کانَ هَنِیئاً لَهُ ثُمَّ تَلا إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أصْحابَ‌ الجَنَّة؛ (8) از گناهان دوری کنید که گناه نیکیها را از بین می برد. آدمی مرتکب گناهی می گردد و بر اثر آن علومی را که فرا گرفته بود فراموش می کند. آدمی گناهی می کند و بر اثر آن از خواندن نماز شب محروم می گردد. گناه موجب می شود که انسان از روزی محروم گردد، در حالی که زندگی برایش گوارا بوده است. سپس این آیه ی شریفه را تلاوت کردند: «إنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا اصْحابَ الجَنَّة».(9)
امام علی علیه السّلام فرمود: «لا أَحْسَبُ أَحَدَکُمْ یَنْسَی شَیئاً مِنْ أَمْرِ دینِهِ ألَّا بِخَطیئَةٍ أخْطَأَها؛ (10) گمان نمی برم فردی از شما مسأله ای از امر دینش را فراموش کند، مگر به سبب گناهی که آن را مرتکب شده است».
ب. از دیگر علل بدفهمی راوی دیر رسیدن او به مجلس حدیث و نشنیدن ابتدای حدیث است. شیخ طوسی رحمه الله این را عامل تغییر معنای حدیث می شمرد و می گوید: از همین رو، هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم متوجه می شدند که فردی تازه وارد مجلس شد، (برای دفع سوء تفاهم) سخن خود را از نو شروع می کردند. سپس وی نمونه هایی از این دست را ذکر می نماید؛ مانند: انکار عایشه حدیث «الشُؤمُ فی ثلاثٍ: الفرسِ، و المرأةِ، و الدارِ» را؛ زیرا راوی آغاز حدیث را نشنیده است.(11)
ج. عدم توجه به قراین و اسباب صدور حدیث عامل دیگری برای بدفهمی راوی است. نمونه برای این مورد بسیار است. از پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نقل شده است: «التّاجِرُ فاجِرٌ».(12) عایشه این را که شنید، انکار کرد و گفت: سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی تاجری است که تدلیس می کرده است. (13)
د. گاهی کج فهمی و سوء فهم راوی بر حدیث، در اثر باورهای غلط اوست. شاخصه ی این گونه افراد، تعصب بر فهم خود است؛ یعنی به راحتی از فهمشان دست برنمی دارند.
در سنن ابی داوود و دیگر کتب اهل سنّت تنها به نقل از او، به سبب اشتباه راوی در ضبط حرف یاء (از کلمه ی حسین) موجب اشکال بر شیعه شده است.(14) روایت چنین است: «عَنْ أَبِی اِسْحاقَ قالَ: عَلیٌّ علیه السّلام و نَظَرَ إِلَی ابْنِهِ الحَسَنِ فَقالَ: إنَّ ابْنِی هَذا سَیِّدٌ کَما سَمّاهُ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم و سَیَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ یُسَمَِّی بِاسْمِ نَبیِّکُمْ یُشبِهُهُ فِی الخَلْقِ وَ لا یُشْبِهُهُ فِی الخُلُقِ، ثُمَّ ذکَرَ قَصَّة: یَمْلَأُ الأرْضَ عَدْلاً؛ (15) ابواسحاق روایت می کند که حضرت علی علیه السّلام نگاهی به امام حسن علیه السّلام [حسین علیه السّلام] کرد و فرمود: به راستی این پسر من آقاست، همچنان که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است به زودی از نسل او مردی می آید به نام پیغمبرتان که در خلقت به او شبیه است، ولی در رفتار با عالمیان شباهتی به او ندارد و روی زمین را با عدل پر می کند».
این در حالی است که بودن حضرت مهدی علیه السّلام از فرزندان امام حسین علیه السّلام اتفاقی است و همین حدیث در کتب شیعه، به صورت «حسین» آمده است (16) و نقل ابی داوود از اشتباهات راوی است، چنان که برخی فرموده اند: «فإنَّ الراویَ أیضاً وَهِمَ فی حرفٍ واحدٍ و هو الیاءُ فأرادَ أن یقولَ الحسین فقالَ الحسن و إلا فالمهدیُ علیه السّلام من وُلدِ الحسینِ علیه السّلام بلا خلافٍ. و قد سَمَّی النبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم ولدَه الحسینَ سیداً بأخبارٍ کثیرةٍ».(17)
البته برخی احتمال سهوِ تعمّدی در مواردی را داده اند. یکی از معاصرات در موردی می نویسد: «این سهو خطیب، سهوِ تعمّدی بوده است که غالباً بل اکثراً در میان علمای عامّه دیده می شود که از این اشتباهات عمدی بسیار می کنند از حذف و تحریف و تغییر و تقطیع و عدم ذکر روایت رأساً؛ و اینها همه شواهد روشن و أدلّه واضحی است بر بطلان آراء و مذهب آنها که بر اساس وحشت و إرعاب مردم و إسکات و تعطیل بیان حقّ بنا نهاده اند».(18)

ب.نمونه ی حدیثی

گاهی توجه به سوء برداشت راویان از سوی معصومان علیهم السّلام نسبت به حدیث معصوم پیش از خود صورت گرفته است و گاه صحابه و گاه عالمان.

مثال. قسم اول:

الف. حسین بن خالد کوفی گوید: به حضرت رضا علیه السّلام گفتم: فدایت شوم! عبدالله بن بکیر حدیثی را از عبید بن زراره روایت می کرد، گوید: حضرت از من سؤال کرد: چه حدیثی؟ گفتم: ابن بکیر از عبید بن زراره نقل کرد: در سال 145 که ابراهیم بن عبدالله بن حسن (معروف به قتیل باخمری که در همان سال بر منصور دوانیقی) خروج کرده بود، خدمت امام صادق علیه السّلام رسید و به آن بزرگوار عرض کرد: قربانت گردم! ابراهیم با سخنانی که بافته، مردم را به سوی خود دعوت نموده و مردم ناآگاه هم دسته دسته به او گرویدند، اینک، درباره ی همکاری با او چه دستوری می فرمایید؟ فرمود:‌ از خدا بترسید، و تا آسمان و زمین آرامش دارند شما نیز آرام باشید! عبدالله بن بکیر اضافه کرد: به خدا قسم! هرگاه عبید بن زراره در نقل این حدیث اشتباه نکرده باشد و آن را درست نقل کرده باشد، دیگر نه از شورش علیه ستمگران خبری خواهد بود، و نه قیامی به پا خواهد خاست. حضرت رضا علیه السّلام به من فرمود: حدیث همان گونه است که عبید نقل کرده، اما ابن بکیر بد فهمیده است. مقصود حضرت صادق علیه السّلام آن بوده که: (تا هنگامی که آسمان) به نام امام زمان فریاد برنیاورده (یعنی صیحه ی آسمانی به گوش شما نرسیده) و تا زمین آرام است (و لشکر سفیانی را در خود فرو نبرده) از هرگونه اقدامی خودداری نمایید. (19)
ب. برخی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به استناد روایت نبوی «أنْتَ وَ مالُکَ لِأَبیِکَ» بر این باور بودند که پدر بر مال فرزند ولایت دارد. وقتی این حدیث به امام صادق علیه السّلام عرضه شد، ایشان با تبیین قراین همراه با حدیث فهماند که مطلب چیز دیگری است. این مرد پدرش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد و گفت: ای رسول خدا! پدرم به من ستم کرده و مرا از میراث مادرم محروم ساخته است. پدر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد که این مال را برای فرزندش و خودش خرج نموده است. پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم در جواب او فرمود: تو و مالت از آن پدر هستید. این در حالی بود که آن مال نزد پدر نبود، آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پدر را به سبب پسرش زندانی کند؟(20)
ج. برقی از پدرش مرفوعاً روایت کرده است که امام صادق علیه السّلام مردی را دید که از حمام بیرون آمده، و دستان خود را به خضاب رنگین ساخته بود. حضرت به او فرمود: چنانچه خداوند دستانت را به این رنگ می آفرید، خوشحال بودی؟ گفت: نه به خدا سوگند! این کار را فقط بدان جهت کردم که حدیثی از شما به من رسیده است: شخصی که به حمام رود، باید اثرش بر او نمودار باشد؛ یعنی حنا بسته باشد. حضرت علیه السّلام فرمود: چنین نیست که تو پنداشته ای، بلکه معنای آن این است که هرگاه یکی از شما با تندرستی از حمّام بیرون آید، باید به شکرانه ی آن نعمت دو رکعت نماز(شکر) به جای آورد.(21)
د. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام آمده است: «مَنْ مَثَّلَ مِثالاً أوِ اقْتَنَی کَلّْباً فَقَدْ خَرَجَ عَنِ الإسلامِ فَقِیلَ لَهُ هَلَکَ إذا کَثیرٌ مِنَ النّاسِ فَقالَ لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتَ إنَّما عَنَیْتُ بِقَوْلی مَنْ مَثَّلَ مِثالاً مَنْ نَصَبَ دیناً غَیْرَ دینِ الله وَدَعا النّاسَ إِلَیْهِ وَ بِقَوْلی مَنِ اقْتَنَی کَلْباً مُبْغِضاً لَنا أهْلَ البَیْتِ اقْتَناهُ فَأطْعَمَهُ وَ سَقاهُ مَنْ فَعَلَ ذلِکَ فَقَدْ خَرَجِ مِنَ الإسلامِ؛ (22) هر کس مجسمه ای را درست کند و یا سگی را در خانه نگه دارد از اسلام بیرون رفته است. گفته شد: اگر چنین باشد خیلی از مردم به هلاکت افتاده اند! فرمود: چنین نیست که شما گفته مرا تصور کردید. مقصودم از جمله ی «مَنْ مَثَّلَ مِثالاً» کسی بود که دینی، غیر از دین خدا را برگزیند و مردم را به آن فراخواند و منظورم از جمله ی «اقْتَنَی کَلْباً» این بود که کسی را به دوستی بگیرد و به او غذا و آب بدهد که دشمن ما باشد. هر کس چنین کند او از اسلام بیرون رفته است.

مثال قسم دوم:

در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «أنَّ المَیتَ یُعَذَّبُ فی قبره ببکاءِ أهله علیه؛ (23) مرده در قبرش به سبب گریه ی خانواده اش بر او، عذاب می شود. هنگامی که عایشه این حدیث را به نقل از ابن عمر شنید، گفت: «یَغْفِرُ اللهُ لأبی عبدِ الرحمنِ اَما انَّه لم یَکذِب ولکنه نَسِی أو أخطَأَ إنما مَرَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی یهودیةٍ یُبکَی علیها فقال إنَّهُم لَیبکُونَ علیها و إنَّها لُتعذِّب فی قبرِها؛ (24) خدا ابی عبدالرحمن (ابن عمر) را بیامرزد که [در این حدیث] دروغ نگفته، لکن فراموش کرده و یا اشتباه نموده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از جایی می گذشت که برای زنی یهودی گریه می کردند. پس فرمود: آنان می گریند، در حالی که او در قبرش عذاب می شود».

مثال قسم سوم:

در پاره ای از احادیث، عالمان اشتباه راوی را با توجه به قراین گوشزد نموده اند؛ برای نمونه در حدیثی از امام باقر علیه السّلام آمده است: «أنَّ علیّاً علیه السّلام لَمْ یُغَسِّلْ عَمّارَ بْنَ یاسِرٍ وَ لا هاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ المِرْقالَ وَ دَفَنَهُما فی ثیابِهِما وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْهِما؛ (25) حضرت علی علیه السّلام عمّار یاسر و هاشم بن عتبه را-که همان مِرقال است-غسل نداد و آن دو را با همان لباسهایشان (که بر تن داشتند و خونی بود) دفن نمود و نماز میّت بر آن دو نخواند».
شیخ طوسی رحمه الله می نویسد: عبارت «وَ لَمْ یُصَلِّ عَلیْهِما» از اشتباهات راوی حدیث است؛ زیرا نماز میت در هیچ حالی ساقط نیست و روایاتی بر این مهم دلالت دارد.(26)
نیز شیخ علیه السّلام آورده است: «فهَذا خَبَرٌ قَدْ وَهَمَ الرّاویِ فی نَقْلِهِ».(27) «فَهُوَ مِنْ کَلامٍ الرّاوِی وَ قَدْ غَلِطَ فِی التّاویل وَ وَهِم»؛‌(28) «فیکُونَ ذلِکَ غَلَطاً مِنَ الرّاوی أوِ النّاسِخِ وَ قَدْ رَوَی ما ذَکَرْناهُ هَذا الرّاوِی بِعَیْنِهِ».(29)
محمدث بحرانی رحمه الله پس از نقل دو روایت که در یکی، حیات حضرت خدیجه علیها السّلام تا زمان هجرت، و در دومی، رحلت ایشان قبل از هجرت و قبل از رحلت أبوطالب علیه السّلام دانسته شده است، می نویسد: محتمل است در روایت نخست اشتباهی از راوی رخ داده باشد: «فلعَلَّ روایة الحسینِ بنِ حمدان ببقاءِ خدیجة إلی وقتِ الهجرةِ وَقَعَت وَهما مِنَ الراوِی، واللهُ أعلم».(30)

پی نوشت ها :

1. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 242(با اندکی تغییر).«وَ رَجُلٍ سَمعَ مِنْ رَسُولِ الله شَیئاً لَمْ یَحْمِلْهُ عََلَی وَجْهِِهِ وَ وَهِمَ فیهِ وَ لَمْ یَتَعمَّدْ کَذِباً فَهُو فِی یَدِهِ یَقُولَ بِهِ وَ یَعْمَل بِهِ وَ یَرْویهِ فَیَقُولُ أنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم فَلَوْ عَلِمَ المُسْلِمُونَ أنَّهُ وَهَمٌ لَمْ یَقْبَلُوهُ وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أنَّهُ وَهَمُ لَرَفَضَهُ». محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 63؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 229؛ سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص 325، خطبه ی 210؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج1، صص 210-215؛ حسین بروجردی، جامع أحادیث الشیعة، ج1، ص 15.
2. عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 46، ح 201.
3. جمال خوانساری، شرح غررالحکم، ج6، ص 367، ح 10559.
4. ملاصدرا، شرح أصول کافی، ج2، ص 346.
5. «الظاهر أن فی الروایات اختلالاً و هو ناشی عن سوء فهم بعض النقلة». محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج8، ص 144.
6. محمدبن حسن طوسی، العدّة فی اصول الفقه، ج1، ص 95.
7. کهف18: 103: «بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی اند؟”». یعقوب جعفری، کوثر، ج6، ص 478.
8. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج70، ص 377، ب 138: علل المصائب و المحن و الأمراض؛ ابن فهد حلی، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 151.
9. القلم 68: 17-19: «ما آنان را همان گونه که باغداران را آزمودیم، مورد آزمایش قرار دادیم…».
10. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص 326، ب 40؛ محمدبن محمد کوفی، الجعفریات (الاشعثیات)، ص 172، باب المکر و الخیانة و الخدیعة.
11. محمدبن حسن طوسی، العدّة فی اصول الفقه، ج1، ص 95.
12. جارالله زمخشری، فی غریب الحدیث، ج1، ص 131؛ محمود بن احمد عینی، عمدة القاری، ج1، ص 222.
13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص 26.
14. علی میلانی، شرح منهاج الکرامة فی معرفة الإمامه، ج1، ص 237. ابن حجر در الصواعق المحرقة، ص 167 می نویسد: «روی أبو داوود فی سنته انه (المهدی) من ولد الحسن … و روایة کونه من ولد الحسین واهیة جدا و مع ذلک لا حجة فیه لما زعمته الرافضة ان المهدی هو الامام أبوالقاسم محمد الحجة بن الحسن العسکری ثانی عشر الائمة».
15. ابن اشعث سجستانی، سنن أبی داوود، ج2، ص 312، ح 4290، کتاب المهدی، تحقیق سعید محمد اللحام؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج6، ص 58؛ علی متقی هندی، کنزالعمّال، ج13، ص 647، ح 37636.
16. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج36، ص 368، ب 41.
17. یحیی بن حسن حلی، العمدة، ص 436، فصل فی ذکر ما جاء فی المهدی علیه السّلام.
18. محمدحسین تهرانی، امام شناسی، ج10، ص 45.
19. محمدبن علی قمی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ترجمه ی عبدالعلی محمدی، ج2، ص 145.
20. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج5، ص 136، باب الرجل یأخذ من مال ولده و الوالد؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج6، ص 344، ب 93؛ همو، الاستبصار، ج3، ص 49، ب 26؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 265، ب 78. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 155؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 177.
21. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 254؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج73، ص 72، ب 3، آداب الحمام: «نَظَرَ أَبُوعَبْدِالله علیه السّلام إِلَی رَجُلٍ-قَدْ خَرَجَ مِنَ الحَمامِ مَخْضُوبَ الیَدَیْنِ-فقالَ لَهُ أَبُوعَبْدِالله علیه السّلام-أیَسُرُّکَ أنْ یَکُونَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ یَدَیْکَ هَکذا-قالَ لا والله وَ إنَّما فَعُلْتُ ذَلِکَ لَانَّهُ بَلَغنِی عَنْکُمْ أنَّهُ مَنْ دَخَلَ الحَمّامَ-فَلْیُرَ عَلَیْهِ أَثَرُهُ یَعْنِی الحِنّاء-فَقالَ: «لَیْسَ-حَیْثُ ذَهَبْتَ-مَعنَی ذَلِکَ إِذا خَرَجَ أَحَدُکُمْ مِنَ الحَمّامِ وَ قَدْ سَلِمَ-فَلیُصَلِّ رَکْعَتَینِ شُکراً».
22. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص 232، ب 10: ذم مبغضهم.
23. احمدبن حنبل، مسند احمد، ج6، ص 281؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج5، ص 9.
24. احمدبن حنبل، مسند احمد، ج6، ص 107.
25. محمدبن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 158، التکفین و آدابه. شیخ صدوق در پی روایت آورده است: این چنین روایت شده است، لکن اصل این است که هیچ فردی از افراد امّت وقتی می میرد، بدون نماز رها نشود. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 214.
26. محمدبن حسن طوسی، الاستبصار، ج1، ص 214: «قَوْلُ الرّاوی وَ لَمْ یُصَلِّ عَلَیْهِما وَهْمٌ مِنَ الرّاوِی لِأَنَّ الصَّلاةَ لا تَسْقُطُ عَلَی المَیِّتِ عَلَی کُلِّ حالٍ یَدُلُّ عَلَی ذلِکَ»؛ نیز: همو، تهذیب الأحکام، ج1، صص 134 و 331، ج5، صص 226 و 230.
27. همان، ج3، ص 348، ب 201؛ نیز ر.ک: ج1، ص 36، ب 19 و ص 106، ب 63 و ص 121، ب 73 و ص 124، ب 74 و ص 146، ب 86 و ص 214، ب 125 و ص 469، ب 288؛ ج2، ص 83، ب 40 و ص 274، ب 188 و ص 277، ب 191؛ ج3، ص 98، ب 64 و ص 342، ب 198، و ص 351، ب 203 و ص 356، ب 207؛ ج4، ص 134، ب 80 و ص 184، ب 105 و ص 207، ب 118 و ص 233، ب 134 و ص 292، ب 175 و ص 293، ب 176 و ص 469، ب 288.
28. همان، ج4، ص 105، ب 65.
29. همان، ج1، ص 195، ب 115، ح6؛ ج3، ص 81، ب 52، ح5.
30. هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، صص 782 و ص 784.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد