در این میان انسان، از آن جهت که کون جامع، مظهر کامل و خلیفه خدا در روی زمین است و به خصوص به عنوان مظهر مختار، تعریف شده است، نماد اراده و اختیار الهی در جهان هستی است و دایره نفوذ و تصرفش بسی فراتر از سایر پدیده ها است.
انسان علاوه بر تأثیر و تصرف عمومی، از اقتدار خاص و بالایی برخوردار است که چه به لحاظ شناختی و چه به لحاظ عملی وارادی بر جهان هستی سیطره دارد و گاهی باعث آن می شود که اعمالی همچون کرامت و اعجاز از او صادر شود، رفتاری که در جای خود خارق عادت محسوب می گردد و از تصرفات معمولی او در عناصر طبیعی، عالم انسانی و جوامع بشری، فراتر است.
بنابراین انسان را در این حوزه سه گونه تأثیر و تصرف است:
1- مدیریت و تربیت: یعنی تأثیر عادی ای که انسان در محیط طبیعی و اجتماعی پیرامون خود بر اشیاء و سایر انسان ها می گذارد، مانند مدیریت طبیعت، جامعه، فرهنگ و ذهن و دل انسانها که نشان گر سلطه او در این حوزه ها است. قرآن کریم در خصوص ولایت مؤمن بر سایر مؤمنین فرموده است: «المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض؛ برخی از مؤمنان بر دیگری ولایت دارد». (توبه/9)
2- کرامت: یعنی تصرف و تاثیر خارق عادتی که انسانهای کامل و متعالی قادرند بر طبیعت و عالم تکوین بگذارند چه تصرفات شناختی، یعنی اطلاع از امور غیبی و اطلاعات پوشیده و چه تصرفات ارادی و عملی در ماده کائنات و تغییراتی که می توانند از این حیث در طبیعت مادی ایجاد نمایند، مانند آن که در قرآن کریم آمده است: آصف ابن برخیا – از اطرافیان حضرت سلیمان پیامبر(ع) – تخت بلقیس را با چشم بهم زدنی در بارگاه حضرت سلیمان(ع) حاضر می کرد.
جلال الدین همایی گفته است: گروهی بر آنند که خرق عادت از بشر محال و ممتنع است و سخنانی که از کرامت در کتب عرفا مذکور است حمل بر یاوه سرایی باید کرد و حال آنکه اگر با مبانی و اصول این امور آشنا شویم و ببینیم که پاره ای از کرامات و خرق عادات که از آن به کشف و شهود و اشراف بر ضمیر و امثال آن عبارت می کنند ازحدود امور طبیعی خارج نیست، تا حدی امکان صدور امور غریبه را از بشر باور توان کرد (فرهنگ اصطلاحات عرفانی ، ص 653).
شهید بزرگوار مطهری می گوید: یکى از ویژگى هاى انسان کامل، «ولى الله» بودن او است. «ولىّ» یکى از اسماى الهى است و از آنجا که اسماء الله باقى و دائمى اند، انسان کامل – مظهر اتمّ و اکمل اسماى الهى – صاحب ولایت کلیه دائمى است و مى تواند به اذن او، در ماده کائنات تصرف کند و قواى ارضى و سماوى را تحت تسخیر خویش درآورد. این ولایت تکوینى، از ویژگى هاى برجسته انسان کامل به شمار مى رود.( انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 56 – 57).
به بیان دیگر، از آنجا که در مقام تعلیم اسماى الهى به انسان کامل، علم، عین قدرت و عین عمل است؛ اگر انسان کامل به آن مقام بار یابد، هر چیزى را اراده کند، به اذن خداوند در جهان واقع مى شود (تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 160.)
3- اعجاز همان تصرف و تأثیر خارق العاده است، با این فرق که کرامت کار اولیا است و اعجاز کار انبیاء. کرامت بهتر است پوشیده ماند، ولی اعجاز باید آشکار شود، زیرا برای اثبات نبوت انبیاء برسایر انسانها از ایشان صادر می گردد.
قرآن کریم سخنان حضرت مسیح(ع) را در اثبات حقانیت خود و بیان معجزاتش شرح می دهد که در پنج قسمت بیان شده است.
نخست می گوید: من نشانه و آیتی از سوی پروردگارتان برای شما آورده ام که از «گِل» چیزی شبیه پرنده می سازم ، سپس در آن می دمم و به فرمان خدا پرند ه ای می شود! «اَنّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ اَنّی اَخْلُقُ مِنَ الطّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَاَنْفُخُ فیه فَیَکُونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللهِ».
دوّم و سوّم اینکه من کور مادر زاد و فرد مبتلای به بَرَص (پیسی که یکی از بیماری های غیر قابل علاج بوده است) را شفا می دهم «وَاُبْرِءُ الاَکْمَهَ وَ الاَبَرَصَ».
چهارم اینکه من مردگان را به فرمان خدا زنده می کنم! «وَاُحْیِی الْمَوْتی بِاِذْنِ اللهِ».
پنجم من شما را از آنچه می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید، با خبر می سازم (و آگاهی دارم). در این ها نشانه ای است برای شما اگر اهل ایمان باشید «وَ اُنَبِئُکُمْ بِما تَاکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُون فی بُیُکوتِکُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لآیهً لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ» دقت در محتوای این آیه و تفاوت تعبیرهایی که در آن به کار رفته ، این نکته را روشن می سازد که حضرت مسیح (ع) آفرینش پرنده را به خدا نسبت می دهد ، در حالی که در سه قسمت دیگر (شفا دادن کور مادر زاد و مبتلایان به برص، و احیای مردگان) را به خودش نسبت می دهد ، اما به اذن و فرمان خدا، و منظور از ولایت تکوینی همین است که گاه خداوند چنان قدرتی به انسان می دهد که بتواند به فرمان او در عالم آفرینش و طبیعت تأثیر بگذارد ، و اسباب عادی را بر هم زند ، مرده ای را زنده کند و بیماران غیر قابل علاجی را بهبودی بخشد.
مورد دیگر، سخن از فرمانبرداری باد نسبت به حضرت سلیمان است، که قرآن می فرماید: ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند و به هر جا می خواند برود. «فَسَخَّرْنا لَهُ الرّیحَ تَجْری بِاَمْرِه رُخاءً حَیثُ اَصابَ». البته انبیاء الهی و صاحبان اعجاز محدودند. ایشان تنها افراد برگزیده ای بوده اند که از جانب خدای متعال برای هدایت انسان ها آمدند. انسان های کاملی که به جهت قرب به خدا متعال از نیروی ولایت و تصرف بر جهان هستی و ماده کائنات، هر یک به مقدار مرتبه ظهوری و قرب خویش، برخوردار بوده و از آن در جهت هدایت مردمان سود جستند. سلسله جلیله ای که با پیامبر خاتم(ص) پایان می پذیرد و سایر انسانها از آن بهره ندارند.
ولی راه کرامت و تصرفات عادی و غیر عادی ای که برآیند اقتدار ولائی نوع انسان است، همچنان بازاست، زیرا که مقام ولایت و خلافت الهی شأن انسان است و راه قرب به خدای متعال نیز در انحصار کسی نیست و برای همگان رفتنی است. هر کس از افراد انسانی می تواند به لحاظ مرتبه وجودی و ظهوری، خویش را به پایه ای از رشد و کمال انسانی برساند که توانایی تأثیر و تصرفات غیر عادی بر طبیعت را در خویش بیابد.
اگر چه عبارت حضرت استاد شهید مرتضى مطهری در کتاب ولاء ها و ولایت ها موهم این معنى است که ولایت تکوینى فقط مختص به انسان کامل و حجت هر زمان یعنى پیامبر و امام معصوم است؛ اما در ادامه بحث روشن مى شود که چنین نیست و مقام ولایت درجاتى دارد که درجات بالاى آن مختص اولیاء الهى است، اما به مدارج پائین و متوسط آن مؤمنان عارف هم مى رسند. (ولاءها و ولایتها، انتشارات صدرا، صص: 57 ـ 56)
آیت الله جوادى آملى در تعریف ولایت تکوینى مى نویسند: “ولایت تکوینى یعنى سرپرستى موجودات جهان و عالم خارج و تصرف عینى داشتن در آنها، مانند ولایت نفس انسانى بر قواى درونى خودش. هر انسانى نسبت به قواى ادراکى خود مانند نیروى وهمى و خیالى و نیز بر قواى تحریکى خویش مانند شهوت و غضب، ولایت دارد؛ بر اعضاء و جوارح سالم خود ولایت دارد؛ اگر دستور دیدن مى دهد، چشم او را اطاعت مى کند و اگر دستور شنیدن مى دهد، گوش او مى شنود و اگر دستور برداشتن چیزى را صادر مى کند، دستش فرمان مى برد و اقدام مى کند؛ البته این پیروى و فرمانبرى در صورتى است که نقصى در این اعضاء وجود نداشته باشد. بازگشت ولایت تکوینى به “علت و معلول” است. این نوع ولایت، تنها بین علت و معلول تحقق مى یابد.(کتاب ولایت فقیه، مرکز نشر اسراء، ص: 123)
راه رسیدن به کرامت:
راه رسیدن به اقتدار ولایی و شکوفایی در تأثیر و تصرف، همانگونه که قبلا نیز بدان اشارت رفت، قرب به خدای تعالی از طریق عبودیت و تهذیب اخلاقی است. چون در حقیقت ذات باری تعالی است که صاحب حکومت و ولایت بر جهان هستی است و به واسطه اسماء و صفات کمالیه اش بر عالم تصرفات ولایی می نماید و انسان به عنوان مظهر خدای تعالی اگر بخواهد از این نیرو برخوردار باشد، راه منطقی اش آن است که با خودسازی و عبودیت، ظرفیت و صلاحیت تجلی حق تعالی را به لحاظ اسماء و صفات و کمالات وجودی، در خود ایجاد کند و مظهریت کاملی از این جهت پیدا کند.
روایت شده که خداوند متعال در برخى از کتبش به بنى آدم مى فرماید: من زنده جاودانم، مرا در آنچه امر کردم، اطاعت کن تا تو را نیز زنده جاویدان قرار دهم. اى بنى آدم! من به «شى ء» مى گویم: باش، پس هست؛ مرا در آنچه به تو امر کردم، اطاعت کن، تو را به مرحله اى رسانده و قرار مى دهم که وقتى به «شیئ» بگویى «باش» پس او باشد «روى انّ الله تعالى یقول فى بعض کتبه یابن آدم انا حىّ لا اموت اطعنى فیما امرتک حتى اجعلک حیا لاتموت؛ یابن آدم انا اقول لشى ء کن فیکون اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول لشى ء کن فیکون»؛(مستدرک الوسائل، ج 11، صص 258 – 259)
به هر میزان که آدمی از کمالات وجودی هستی برخوردار می شود و اسما و صفات الهی در او به فعلیت و ظهور می رسند، به همان میزان دایره نفوذ اراده او بر پیرامون اش گسترش می یابد و از تأثیر ولائی برتری برخوردار خواهد بود.
آنچه در این مقطع برای ما اهمیت دارد، این است که بدانیم قرب به خدای تعالی چگونه حاصل می شود. چگونه انسان می تواند اراده اش را آن سان تقویت نماید که ولی الله گردد و دایره نفوذ و تصرف خود را به اشیاء طبیعی و تکوینی گسترش دهد.
راه رسیدن به قرب الهی، همانگونه که در آموزه های تمامی ادیان الهی، به خصوص دین اسلام و قرآن کریم بدان تصریح شده است، پرستش و عبودیت است. پرستش در یک عبارت بسیار روشن و کوتاه، یعنی ارتباط معنوی، بدان گونه که پرستنده را به معبود و مورد پرستش نزدیک و شبیه نماید.
ما آدمیان روابط خود به طور عمومی به دو گونه تنظیم می نماییم: روابط پرستشی و روابط غیرپرستشی.
روابط پرستش یعنی رابطه ای که انسان را در اندیشه، باورها، اخلاق و رفتار به دیگری نزدیک می کند. ممکن است دو دوست سالها با هم دوستی نمایند و مرتبط باشند، ولی هر یک ساز خود را بزند ، راه خود را برود و در بینش و کنش و شخصیت، کاملا متفاوت باشند. این نشان گر این معنا است که رابطه این دو دوست پرستش نبوده است و یا کسی که ادعای شیعه بودن دارد، با امامان خود رابطه داشته باشد، ولی این رابطه در زندگی اش هیچ رنگ و بویی از اخلاق و سیره اهل بیت(ع) مشاهده نشود، این رابطه پرستش نیست، ولی اگر دو دوست در اثر دوستی به هم نزدیک و شبیه شدند و یک انسان پیرو اهل بیت(ع) زندگی اش رنگ و بوی آنها را گرفت، این حالت بیانگر وجود رابطه پرستش میان آنها است.
در مورد خدای متعال و رابطه انسان با او نیز وضعیت به همین منوال است. پرستش و عبادت آنگاه می تواند نیروی ولایت را در انسان شکوفا کند و مقام خلافت انسان را فعلیت بخشد که نزدیک کننده و قربی باشد. باعث آن شود که انسان در اثر انس با حق تعالی رنگ خدایی بگیرد (صبغه الله و من احسن من الله صبغه) و از کمالات و اسماء و صفات الهی برخوردار شود.
برای وصول و رسیدن به قرب الهی، چاره ای جز طی مراحل سلوک و خودسازی نیست. انسان می تواند با عبادت و پرستش به خدای تعالی نزدیک شود ولی این در صورتی موفقت آمیز خواهد بود که شرایط و امکانات اولیه و لازم را تهیه و موانع و حجاب ها را از سر راه خود دور نموده باشد.
آینه دانی ز چه غماز نیستزانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
رو تو زنگار از رخ دل پاک کنبعد از آن آن نور را ادراک کن
امکان و شرط مهم این راه، کسب آگاهی است. اگر انسان موفق شود که با تحصیل و تفکر در حوزه دانش و بینش الهی با حقیقت آشنا شود، سیر نظری خود را به پایان برده و باید در سیر عملی سلوک به مبارزه با ملکات خلقی و رزیله، عادتهایی بد، دلبستگی های مزاحم، وابستگی های بی مورد، گناه ، سرکشی ، بیماری و کاهلی بپردازد ، هر آنچه که مانع او در مسیر عبودیت و پرستش می شود از خویش بزداید و خود را در جهت بندگی و قرب به خدای تعالی خالص سازد.
برخیز دلا که وقت کار است جان را هوس وصال یار است
تو گشته به چاه تن گرفتار چشم دو جهان در انتظار است
زین اسفل سافلین برون آن جایت چو حریم آن نگار است
از هر دو جهان فراقتی هست آن را که به بزم وصل یار است
آنگاه است که از عبادت و پرستش خدای تعالی لذت می برد و با نماز، دعا، مناجات و تهجد به حوزه قرب فرایض و نوافل وارد می گردد، با هر قدمی که در این مسیر برمی دارد، به خدا نزدیک می شود و در نتیجه از اراده ای قوی با نفوذ و تأثیرگذار برخوردار خواهد شد.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
– ولایت در قرآن، آیت الله جوادی آملی
– خودسازی یا تهذیب نفس، آیت الله امینی