کشاکش بر سر زبان بهشت
چکیده
از میانهی سدهی سوم ق، زبان فارسی رو به شکوفایی و پویایی نهاد و نوعی رسمیت یافت. اما این زبان، در مسیر تکامل خود بر سنگلاخی ناهنجار که در هر گوشهی آن لغزشگاهی نهان بود گذر میکرد و پیوسته با موانع سیاسی و اجتماعی و دینی سهمگینی در ستیز بود. به گمان ما سهمگینترین خطر برای فارسی، از جانب دانشمندانی – تقریباً همیشه ایرانی – پدید آمده بود که به زبان عربی عشق میورزیدند و میل داشتند آنرا در سراسر ایران، زبان فراگیر سازند؛ هر چه فارسی پویاتر میشد، دلنگرانی این دانشمندان نیز فزونی مییافت. مبارزهی این گروه با زبان فارسی در زمینههای گوناگون جلوهگر شده است. ما در این گفتار به یکی از مهمترین این زمینهها که همانا حوزهی احادیث و روایات است پرداختهایم: فارسیستیزان، تعدادی حدیث و روایت نقل کردهاند که در آنها فارسی خوار و ذلیل و شایستهی دوزخیان پنداشته شده است، در مقابل، فارسی دوستان، احادیث و روایاتی متضاد نقل کردهاند که در آنها فارسی، زبانی خجسته و بلکه بهشتی تلقی شده است. مقالهی ما مجموعهی این روایات را دربردارد.
کلید واژهها:
زبان فارسی، فارسی و حدیث، تاریخ زبان عربی و فارسی، کشاکش میان دو زبان.
طرح مسأله
دربارهی ایرانیان و زبان فارسی، تعدادی روایت به دست رسیده است که مایهی اصلی آنها، نوعی ارزشگزاریست. در این روایات که گاه در قالب حدیث نبوی عرضه شدهاند و گاه به صورت گفتار بزرگان دینی و سیاسی و ادبی، بیشتر، ایرانیان را ارج نهادهاند و بر ارزشهای اخلاقیشان پا فشردهاند. اما دربارهی زبان ایشان، چنین نیست: فارسی غالباً در معرض حملات سخت قرار گرفته و گاه برای فرو کوفتن آن، از ابزارهای دینی استفاده شده است. در مقابل این دسته از روایات، اخبار دیگری گزارش شده است که در آنها، فارسی را برکشیدهاند و به بهانههایی گوناگون و گاه غریب، خواستهاند آن را همطراز عربی قرار دهند.
ارزش علمی این روایات روشن نیست؛ هم شکل ظاهری آنها و هم فضاهایی که در آنها عرضه شدهاند، پژوهشگر را دچار سرگردانی میکند: آیا ممکن است که حضرت پیامبر (صلیاللهعلیه و آله و سلم)، در موقعیتی که اینک برای ما مبهم است، دربارهی زبان دری و خوزی و بخارایی (= سغدی) اظهارنظر کند؟ در آن روزگار مردمان حجاز کوچکترین اطلاعی از زبان خوزی و سغدی نداشتند؛ پس حدیث نبوی به چه کار ایشان میآید؟ سپس آیا ممکن است پیامبر اسلام (صلیاللهعلیه و آله و سلم)، پس از فروکوفتن این زبانها، دوباره در موقعیت دیگر، فارسی را ارجمند سازد؟
من فرض را بر آن نهادهام که همه یا بیشتر این احادیث و روایات ساختگیاند، پیداست که این نظر باید به یاری پژوهشهای حدیثشناسی جدید و درایة الحدیث و تحقیقات دیگری از این نوع مستند گردد. ما این کار را به زمان دیگری وا مینهیم و اینک، تنها براساس فضاهای عمومی این فرض را اساس کار قرار میدهیم. از قضا جعلی بودن آن احادیث و روایات خود در زمینهی پژوهشهای زبانشناختی – جامعه شناختی، اهمیت بسیار مییابد، زیرا انگیزهی جعل آنها چیزی جز کشاکشهای زبانی در درون جامعه ایران نمیتواند بود.
ما انگیزهی جعل را بدین گونه توجیه میکنیم:
در آغاز اسلام، نزدیک به 250 سال، سخنی دربارهی زبان فارسیِ نوشتاری به میان نمیآمد، در عوض طی این دوران، زبان رسمی و دولتی سراسر ایران، از خلیج فارس گرفته تا ماوراءالنهر، زبان عربی بود و انبوه عظیمی از ایرانیان در این زبان مهارت تمام یافتند و به یمن آن، مقامات دیوانی بسیار مهم به چنگ آوردند. زبان عربی که بسی استوار و ارجمند و زبان دین و دانش بود، چون پوششی غلیط سراسر جوامع ایرانی را پوشیده بود، از سوی دیگر زبان فارسی که زبان واقعی تودههای عظیم مردم بود، اندک اندک شخصیت مییافت و پویا میشد. احتمالاً چندین کتاب و رساله به این زبان – و به خط عربی – تدوین شده بود. ضرورت ایجاب میکرد که بسیاری از موعظهها و تفسیرها و مباحثات دینی به فارسی باشد تا تبلیغ دین عملی گردد؛ برخی از انواع علم که با زندگی روزمرهی مردم پیوند داشت (مانند پزشکی و اخترشناسی) ناچار به زبان مردم برگردانده میشد. سرانجام فارسی توانست به گونهای رسمیتر، به درجهی کتابت ارتقاء یابد. در اواخر سدهی 3 و آغاز سدهی 4، انبوهی شعر و نثر به این زبان پدید آمد.
عربی گرایان ایران این وضعیت را نمیپسندیدند. ایشان میل داشتند در قلمرو اسلام، زبان قرآن، یگانه زبان باشد، زیرا اینک انبوهی کتاب در همهی زمینهها تدوین شده که از شمال آفریقا گرفته تا مرزهای هندوستان قابل فهماند. عربی که از قرآن کریم نوعی تقدس کسب کرده، میتواند به جوامع بسیار گوناگون اسلامی نوعی وحدت بخشد. تا این زبان هست و همه در آن زبردست شدهاند چه نیاز که به فارسیِ نوپا روی آورند؟
فارسی گرایان با آن که نظر رقیبان خود را میپذیرند بر این نکته پا میفشارند که عربی، در هر حال به حوزهی ادیبان و دانشمندان منحصر است و نمیتوان تودههای عظیم و بسیارپراکندهی فارسی زبان را به آموختن عربی وادار کرد. علاوه بر آن، فارسی، اینک جامعهی اسلامی به تن کرده و دیگر از بیان مفاهیم دینی و علمی جایز نست. (2)
این دو دیدگاه متضاد، فارسیگرایان و عربیگرایان را به آنجا کشانید که برای دفاع از خود و فروکوفتن نظر مخالف، به جعل روایات گوناگون دست زنند و آنها را به بزرگان دین نسبت دهند. ما اینک میکوشیم مجموعهی روایاتی را که در این باره گرد آوردهایم، عرضه کنیم و در صورت نیاز به تجزیه و تحلیل آنها بپردازیم.
محتوای این احادیث و روایات را میتوان در 4 موضوع منحصر کرد: نخست زبان عربیست که همگان پیوسته بر آن ارج نهادهاند؛ از تازی و فارسی هیچکس نیست که با آن ستیز کرده باشد یا حتی به چشم تعظیم در آن ننگریسته باشد. روایات در این باره بیشمار است و ذکر آنها بیفایده؛ دوم احادیث نسبتاً متعددی است در بزرگداشت ایرانیان؛ سوم احادیثی است که زبان فارسی را به شدت فرو میکوبد؛ و سرانجام احادیثی است که زبان فارسی را ارج مینهد.
ما نخست به روایات دستهی دوم اشاراتی میکنیم و سپس مهمترین احادیث دستههای سوم و چهارم را میآوریم.
2- احادیثی که در بزرگداشت ایرانیان نقل کردهاند، یا همگانیاند و همهی ایرانیان را در بر میگیرد، یا محلی که تنها به یک شهر و حومهی آن میپردازند. نقطهی مرکزی احادیث عام، همانا سلمان فارسی است که در حقش سخنان ارجمندی بر زبان پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) جاری شده و خود او نیز چند جمله به فارسی گفته است. اما آن حدیثی که همه جا تکرار شده و بسیاری از دانشمندان درستی آن را تأکید میکنند، همانا حدیث «خوشهی پروین» است. ابوهریره روایت میکند که چون سورهی جمعه نازل شد، یاران پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) از او پرسیدند: مراد از «آخرین» در آن (آیه 3) کیست؟ حضرت دست بر زانوی سلمان نهاد و گفت: اگر علم (یا : دین، یا : ایمان در روایات دیگر) در پروین باشد مردانی از فارس بدان دست خواهند یافت (ابونعیم، 2/1 – 7، فارسی، 114 – 125). این حدیث، به دهها گونه و در دهها فضای متفاوت نقل شده که همهی آنها را میتوان در اخبار اصفهان ابونعیم بازیافت. یکی از گونههای حدیث را حسین آوی (محاسن اصفهان، ترجمهی فارسیِ قرن 8 ق، 70) چنین ترجمه کرده است: «اگر ایمان را بر طاق ثریا تعلیق زنند، مردانی از فارس از رواق ثَری فراگیرند.»
این حدیث و نظائل آن پیوسته، حتی در زمان ما، مورد استفادهی نویسندگان تاریخ ادبیات و تاریخ فرهنگ اسلامیست: مثلاً سلطانی برای اثبات والائی مقام ایرانیان نزد حضرت پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) به تفصیل از آن بهرهبرداری کرده است (فرهنگ و مردم ایران، 323 به بعد).
احادیثی که به شهرهای ایران مربوطاند نیز بسیار متعدد و بدون تردید همه جعلیاند. اگر ابونعیم و مافروخی (محاسن اصفهان) اصفهانی بودن سلمان را بهانه ساخته حدیث معروف خوشهی پروین را به خود بستهاند، نرشخی روایاتی غریب دربارهی خراسان و شهر خود بخارا آورده. سه شهر خراسان یک پارچه بهشتیاند و صَفِ شهیدان آنها اگر کنار هم خسبند، ده روز را از چپ و راست و پس و پیش خواهد بود. نام عربی بخارا، فاخره است و جبرئیل به پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) میآموزد که چون به بسیاریِ شهید فخر میکند، فاخره نام یافته (تاریخ بهارا، 31-32؛ نیز دعای حضرت رسول در حق بخارا). شهر نسبتاً کوچکتر قزوین، از نظر حدیث و خبر، بسیار توانگر است: عبدالکریم رافعی در سدهی 7 ق.، هفت کتاب در اختیار داشته که به فضائل قزوین پرداخته بودهاند. وی موضوع فضیلت قزوین را که در این کتابها بسیار مفصل بوده، مختصر کرده در دو دستهی «اخبار و آثار» آورده است: اخبار که عمدتاً احادیث نبوی است 16 صفحه و آثار، حدود 6 صفحه را پوشانده است (11/1 – 33). یکی از آن احادیث را برای نمونه میآوریم:
«اگر خداوند سوگند نخورده و عهد نکرده بود که پس از من پیامبری مبعوث نکند، هر آینه از قزوین هزار پیامبر مبعوث میکرد» (15/1).
تنها نکتهای که در این کتابها نظر را جلب میکند، آن است که مؤلفان خواستهاند به هر بهانه که شده، به شهر خویش مشروعیت اسلامی ببخشند.
3- دلنگرانی عربی دوستان در روایتهای نوع سوم به خوبی آشکار است: باید فارسی را با کشندهترین حربه فرو کوفت و فضیلت مسلمانی را از او گرفت تا در برابر زبان قرآن و زبان علم و ادب عرض اندام نکند و مانعی بر سر راه عربی نگردد. شدیدترین حمله در روایتی جلوه میکند که باز از ابوهریره نقل شده: «ناخوشترین سخن نزدیک خداوند، فارسی است زبان شیطان، زبان خوزیست و زبان آتشنشینان، زبان بخاراییست و زبان بهشتیان عربیست.» (3)
دورترین نشانی که از این حدیث کوبنده یافتهایم از قرن 4 ق است که در المجروحین ابوحاتم محمد بستی (د 354 ق) آمده است (129/1)، اما او بیدرنگ میافزاید: «این حدیث جعلی است و در کلام پیامبر خدا (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) هیچ ریشهای ندارد». حدود 30 سال پس از او، مقدسی همان را بیآنکه به جعلی بودنش اشاره کند در احسنالتقاسیم (ص 418) آورده است. در قرن 5 ق، شیرویهی دیلمی (د 509 ق) آن را از قول عبدالله بن عمر نقل کرده است (الفردوس بمأثور الخطاب، 368/1). در قرن 8 ق، ذهبی چند بار بر جعلی بودن آن تأکید کرده است (الکشف، 69/1؛ الاحادیث، 24). در کتاب دوم ذهبی، بخش دوم حدیث آمده و نام کامل کتاب او، سستی حدیث را روشن میکند: «احادیث برگزیده از مجموعهی احادیث جعلی جوزقانی و ابن جوزی» (قس: ذهنبی، میزان الاعتدال، 388/1). از این سندی قرن چهارمی، روایت و شکل کهنتری از نیمهی اول قرن 3 ق در دست داریم که در المصنف ابوبکرعبدالله بن محمد بنابیشیبه (د 235 ق) آمده است. وی نخست میگوید: «هنگامی که (اهل حدیث) گردهم جمع میشدند دوست نداشتند که کسی حدیث نیکوی خود را به زبان فارسی نقل کند». نیز پسر سعدبن ابی وقاص چون شنید که گروهی به فارسی سخن میگویند، گفت: «چه شده است که این مجوسان پس از آییین حنیف به خود اجازهی فارسی گویی دادهاند؟» (299/5). روایت سوم این مؤلف مشهورتر است: از قول عمر آورده است که: «هر کس به فارسی سخن بگوید، زبانش تباه گردد و چون زبانش تباه گردید، مردانگی از وی برود». نکتهی جالب توجه آنکه همین روایت را تفلیسی در قانون ادب خود که فرهنگی عربی – فارسی است نقل کرده گوید: «پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) فرمود: هر کس به فارسی سخن گوید زبانش عیبناک شود و مردانگیاش برود… و این نهی است از فارسی آموختن. در اخبار فردوس آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) فرمود: عربی بیاموزید و فارسی نیاموزید. هر کس فارسی آموزد، دلش سخت و زبانش تباه گردد (قانون ادب، 20، ترجمهی فارسی روایات از ماست).
در یکی از روایات مربوط به مغیرةبنشعبه، آنجا که وی میان عمرو هرمزان ترجمانی میکند (طبری، 697/2)، همین عبارات با اندکی تفاوت آشکار میشود: عمر که میبیند مغیره فارسی خوب نمیداند، به او میگوید: «هر کس از شما فارسی را نیک بیاموزد، زبانش عیبناک میگردد، و چون عیبناک شد، نازک (؟) میگردد. از فارس بپرهیزید که موجب تباهی اِعراب است» (4) (الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسولالله، 325/4، سیدی سیره).
از این دست روایات چند نمونهی دیگر نیز میشناسیم. یکی از کهنترین آنها، روایت حاکم نیشابوری (د 405 ق) است که میگوید: «حضرت پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) دوست نداشت که کسی فارسی را در گفتار و نوشتار به جای عربی برگزیند. ما روایتی در این باب نقل کردهایم، از جمله: آن حضرت (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) فرمود هر کس به عربی نیک سخن میگوید، فارسی نگوید که موجب نفاق میگردد. نیز فرموده است هر کس به فارسی سخن بگوید، خباثتش فزونی یابد و از مردانگیاش کاسته گردد» (المستدرک، 98/4)
بعدها ابنتیمیه برخی از این روایات را تکذیب کرد. از جمله روزی از او پرسیدند: در روز رستاخیز به چه زبانی با مردمان سخن خواهند گرفت؟ آیا راست است که زبان آتشنشینان فارسی و آنِ بهشتیان عربی است؟ وی خردمندانه پاسخ داد که خبری در این باره به دست نرسیده و اینکه فارسی زبان دوزخ و عربی آنِ بهشت باشد درست نیست و اساساً هرگونه بحث در این باره یاوهگویی است. اما او به دنبال این نظر میافزاید: برخی از متأخران میگویند که مردم دوزخ به زبان فارسی پاسخ میگویند (احمدبن عبدالحلیم، 300/4)
شیکد (148, Zoroastrian) فهرستی از محرمات اسلامی به دست داده که تنها به سبب آن که ایرانی بودهاند، تحریم شدهاند و از آن جمله است نوشتن قرآن به زبان فارسی (نیز نک: دانشنامه، ذیل «ترجمه»؛ درباره احادیث ضد فارسی، نک: 148-9؛ همو در ایرانیکا، ذیل Hadith بخش 5؛ شپولر، 420/1).
4- اما فارسی دوستان، حتی آنانی که به زبان عربی تألیف میکردند، در برابر این یورش خانمانسوز بیکار ننشستند و با همان حربه به دفاع از خود برخاستند. اما نکتهای که باز باید بر آن تأکید کرد، این است که ایشان هیچگاه نسبت به زبان عربی بیحرمتی روا نداشتند.
نخستین منبع که ترجمه و تفسیر رسمی قرآن (معروف به ترجمهی تفسیر طبری) است، فارسی را به اندازهی عربی، اصیل و کهن میسازد و میگوید (5/1): این زبان پارسی از قدیم باز دانستند از روزگار آدم تا روزگار اسماعیل… همهی پیغامبران و ملوکان زمین به پارسی سخن گفتندی»، سپس میافزاید که هم اسماعیل بود که اولبار به عربی سخن گرفت.
در دورانهای بعد، فارسی را زبان خدا و رقیب جدی عربی (زبان قرآن) پنداشتند و این حدیث را آوردند که «هرگاه خداوند خشمناک باشد، به عربی وحی میفرستد و چون خشنود باشد به فارسی» (ذهبی، احادیث مختاره، 24 با ارجاع محقق به ابنعدی، الکامل، 17/2 – 18؛ ابنجوزی، فی الموضوعات، 110/1…؛ نیز نک: شیکد (149, Zoroastriam. همین معنی به گونهی دیگری نیز نقل شده: «هرگاه خداوند ارادهی امری کند که در آن نرمی باشد، به فرشتگان مقرب به فارسی دری وحی میفرستد و چون کاری خواهد که در آن نرمی باشد، به فرشتگان مقرب به فارسی دری وحی میفرستد و چون کاری خواهد که در آن خشونت باشد، آن را به عربی جهیره، یعنی عربی آشکار وحی میکند.» (سیوطی، 71). فرهنگ جهانگیری (همانجا) به نقل از تفسیر دیلمی (سدهی 4) میگوید که میکائیل به حضرت پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) خبر داد که خداوند به زبان فارسی گفته است «چون کنم با این مشت ستمکار جز آنکه بیامرزم» یا «چون کنم با مشتی خاک مگر بیامرزم». نیز پنداشتهاند که خداوند در برخی شرایط، با بندگان خویش به زبان فارسی سخن گفته: دربارهی روزبهان، سیری نقل کردهاند که طی آن، وی روی خدا را دیده و «حق با او بلسان الفارسیه» سخن گفته است (روزبهاننامه، 169).
فارسی دوستان تردید نداشتند که زبان مردم بهشت، فارسی، یا فارسی و عربی بوده است. در حدیث بسیار معروفی که به چندگونه روایت شده، آمده است که «زبان/ کلام/ لسان» بهشتنشینان، عربی و فارسی دری (یا: و سپس فارسی دری) است» (حصکفی، 521/1؛ برهان قاطع، ذیل «دری»…) برخی از منابع، کلمهی عربی را از حدیث انداخته زبان بهشت را یکسره فارسی کردهاند (واعظ بلخی، 2، 17؛ محبی، 4778؛ برهان قاطع، همانجا).
برای آنکه اعتبار و تقدس فارسی مسلمتر شود، کوشش دیگری نیز کردهاند، از این قرار که آن را زبان معمول میان فرشتگان آسمان قرار دادهاند. محمد بلخی (ترجمهی فارسی فضائل بلخ، 29) عبارات واعظ بلخی را چنین ترجمه کرده: «ملائکه در گردش عرش عظیماند، کلام ایشان به فارسی دریست… پارسی دری، زبان اهل بلخ است» (نیز نک: برهان قاطع، همانجا).
موضوع سخن گفتن حضرت پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) به فارسی نیز باید یکی از ابزارهای دفاع از فارسی باشد. یک نمونه از این سخن گفتن آنجاست که ابنعباس میگوید پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) به فارسی سخن گفته: «روزی سلمان بر وی وارد شد و حضرت فرمود «درستیه و شادیه» یعنی، مرحبا و اهلا» (قلقشندی، 166/1).
موضوع دیگر، خواندن نماز به زبان فارسی است که برای سدههای اول و دوم، چنان که در فتوای ابوحنیفه دیده میشود، امری پذیرفتنی جلوه میکند. اما برای سدهی چهارم هجری که در آن بیشتر مردم ایران به اسلام گرویدهاند و پس از سیصد سال همنشینی با عربها، با زبان عربی نیز خو گرفتهاند و از آن گذشته ایران خود خاستگاه زبان عربی شده، دیگر نمیدانیم چرا باید نماز را به فارسی خواند و اصرار برخی از نویسندگان بر این امر زادهی چیست. در این قرن مردی به نام ابوعبدالله حسین بصری (308 – 369 در بغداد) معروف به جعل که در خراسان شهرت بسیار داشت (ابنندیم، 222) چندین کتاب تألیف کرد که ظاهراً هیچکدام بر جای نماندهاند، اما عناوین آنها نیز خود جالب توجه است: «کتاب نوشیدنیها و حلال ساختن نبیذ خرما»، «کتاب تحریم متعه» و سرانجام کتاب جوازالصلاة بالفارسیة (جواز خواندن نماز به فارسی) (ابنندیم، 261). نمیدانیم هنوز نویسنده از این کتاب سوم چه بوده. آیا تودههای عظیمی از مردم ایران هنوز سخت با عربی بیگانه بودهاند چندان که توان حفظ کردن چند آیه را هم نداشتهاند؟ آیا تلفظ عربیشان آنقدر ناهنجار بوده که دانشمندان ترجیح میدادند نماز این گروه از مردم به فارسی باشد؟ آیا جعل میخواسته است بدین وسیله براعتبار و حتی تقدس زبان فارسی بیفزاید؟
پینوشتها:
1. استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران.
2. من در کتاب چالش میان عربی و فارسی (زیرچاپ) این موضوع را به تفصیل تمام بررسی کردهام.
3. ابغض الکلام الیالله الفارسیة، و کلام الشیطان الخوزیة، و کلام اهل النار البخاریة و کلام اهل الجنة العربیة.
4. ما احسنها احدکم الا خبّ، و لا خب الا دقّ، ایاکم فانها تنقض الاعراب.
کتابنامه :
ابنالندیم، الفهرست، تهران، 1350.
ابوحاتم بستی، المجروحین، حلب، بیتا.
ابونعیم، ذکر اخبار اصفهان، بریل، 1931 م، ترجمهی فارسی، نورالله کسائی، تهران، 1377.
احمد بنعبدالحلیم، کتب و رسائل و فناوری ابن تیمیه فی العقیدة، به کوشش عبدالرحمن النجدی، مکتبة ابن تیمیه.
اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمهی عبدالجواد فلاطوری، تهران، 1349.
انجوی شیرازی، میرجمالالدین، فرهنگ جهانگیری، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1361.
تبریزی، محمد حسین بن حلف، برهان قاطع، به کوشش دکتر معین، 1357.
ترجمهی تفسیر طبری، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1356.
تفلیسی، قانون ادب، تهران، 1350.
حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، 1990.
حصکفی، الدرالمختار، بیروت، 1386 ق.
ذهبی، الاحادیث المختارة، مدینه، 1404 ق.
همو، الکشف الحثیث، بیروت، 1407 ق.
همو، میزان الاعتدال، بیروت، 1995 م.
الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، تهران، 1376.
سلطانی، سلطان علی، فرهنگ و مردم ایران، تهران، 1381.
سیوطی، الاحادیث الموضوعة من الجامع الکبیر، بیروت، 1988.
شیرویه دیلمی، الفردوس بمأثور الخطاب، بیروت، 1986.
طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیجا، دارالهلال، 2003.
عبدالله بن محمدبن ابیشیبه، المصنف، ریاض، 1409 ق.
قلقشندی، صبح الأعشی، قاهره، 1483 ق/ 1963 م.
مافروخی، محاسن اصفهان، ترجمهی حسین بنمحمد آوی، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1328.
محبی، خلاصة الاثر، دمشق، 1983 م.
مقدسی، ابوعبدالله، احسن التقاسیم، لیدن، 1906 م.
نرشخی، تاریخ بخارا، تلخیص محمدبن زفر (بعد از 547) از ترجمهی قباوی (522 ق)، تهران، 1362.
واعظ بلخی، فضایل بلخ، ترجمهی عبدالله محمد بلخی (676 ق)، تهرا«، 1350.
Encyclopaedia Iranica. Hadith ذیل.
Shaked, Shaul, From Zoroastrian Iran to Islam, Aldershat (UK), 1995.
منبع مقاله :
مقالات و بررسیها، دفتر 77 (1) علوم قرآن، بهار و تابستان 84، ص 11 – 20