کلیسای انجیلی و آخرالزمان
کلیسای انجیلی و آخرالزمان
مبانی عقیدتی
پیروان کلیسای انجیلی آمریکا که پیروان آن حدود یک چهارم جمعیت آمریکا(70 ملیون نفر) را شامل می شوند و تعدادشان رو به رشد است، مهم ترین خاستگاه نظری راست گرایان مسیحی است. هسته مرکزی پیروان این فرقه، مطلق گرا و معتقد به نبرد دائم بین خیر و شرّ هستند. «بازگشت دوم حضرت مسیح» در «آخر الزمان» بعد از طی مراحلی که نهایت آن به «جنگ و ویرانی بزرگ» ختم می شود، از جمله مبانی اعتقادی این جریان است.
بر مبنای چنین اعتقاداتی حضرت مسیح روزی به زمین برخواهد گشت و برای هزار سال حکومت خواهد کرد. و اقدامات او طی هفت مرحله(1)صورت می گیرد. اکنون مرحله ششم، یا مرحله کلیسا، است و مرحله بعد، «آخر الزمان»(2) خوانده می شود که طی آن حضرت مسیح به سوی زمین رو می کند و مؤمنان مسیحی را حیات دوباره می بخشد. سپس «ضد مسیح»(3) در زمین ظاهر خواهد شد و خود را به دروغ منجی یهودیان خواهد خواند. برخی معتقدند که آنچه که موجب باور برخی به او می شود این است که او قادر به اعاده صلحی ظاهری در خاورمیانه خواهد شد. حکومت ضد مسیح، هفت سال به طول می انجامد و دوره «رنج یا آزمایش بزرگ»(4) خوانده خواهد شد.(5)
پیروان کلیسای انجیلی معتقدند که در این مرحله، حضرت عیسی، سوار بر اسبی سفید، به زمین برخواهد گشت، و در پی او سواره نظامی مرکب از مؤمنان از ابرها سرازیر خواهند شد و حرکت خواهند کرد. عیسی مسیح پیروزمندانه به جنگ وارد شده، معابد باستانی یهودیان را احیا و حکومتی هزار ساله را آغاز خواهد کرد، بهشتی و زمینی جدید را نشان خواهد داد و شیطان را برای همیشه خاموش خواهد کرد.
«بنیاد گرایی مسیحی»(6) در گذشته بر سلوک اخلاقی صحیح تکیه داشت، ولی در دهه های گذشته صرفاً سیاسی شده است. به «بنیاد گرایان»، لقب «تجدید حیات یافته» نیز داده می شود. این مسئله شامل یک نوع تجربه بیداری معنوی و یا صرفاً گرایش به افکار سیاسی خاص است. آنها معتقدند تاریخ بشر در طی نبردی در آخرالزمان به نام «آرماگدون» به پایان می رسد و نقطه اوج آن ظهور دوباره مسیح است؛ پس از آن، داوری نهایی برای همه مردگان و زندگان انجام می شود.
این جریان معتقد است: خداوند مقرر کرده است که بشر هفت مرحله یا هفت مشیت الهی را از سر بگذراند که یکی از آنها «نبرد هسته ای آرماگدون» است.(7) با آغاز این جنگ وحشتناک، رستگارشدگان به آسمانها عروج خواهند کرد و از مصیبت جنگ در امان خواهند بود.
کتاب بر جای مانده نوشته «تیم لاهه»، تشریح کننده چنین اعتقاداتی است و تا کنون در دوازده جلد انتشار یافته و مجموعاً بیش از 50 میلیون نسخه فروش داشته است. در این مجموعه کتابها اعتقادات مسیحیان انجیلی در مورد نبردهایی که قبل و در جریان «بازگشت دوم» مسیح به وقوع خواهد پیوست، تشریح شده است. برخی از پیروان این جریان بر این مبنا که حرکت در جهت برخورد نهایی نباید مختل یا کند شود، نسبت به بسیاری از اقداماتی که در سطح بین المللی صورت می گیرد، نظر منفی دارند، از جمله آنها، دبیر کل سازمان ملل را ـ که وظایفی در مورد حفظ صلح دارد ـ در جهت ضد مسیح می دانند. بسیاری از آنها در پی حوادث یازده سپتامبر و درگیریهای فلسطین بسیار فعال شده و آنها را دلایل دیگری بر اجتناب ناپذیر بودن «جنگ و ویرانی بزرگ» یافته اند. به قول «دولت گیبسون» مدیر «ائتلاف جهانی انجیلی ها»، «خشونتها مردم را به فکر انداخته که آیا مسیح در حال ظهور است؟»
آنچه در نظر بحث ما مهم است این است که مسیحیانی که پروتستان انجیلی شمرده می شوند و ظاهرا به درجات مختلف دارای چنین عقایدی هستند، بزرگ ترین فرقه مسیحی در آمریکا را به وجود آورده اند؛ اگرچه روشن نیست که چه بخشی از آنها اصولاً به این عقاید باور دارند و چه بخشی ندارند. به هر حال، بر مبنای چنین عقایدی راست مسیحی در آمریکا برقراری صلحی پایدار، جامع و حقیقی در خاورمیانه را تا قبل از آمدن «منجی» و وقوع «نبرد نهایی» نه تنها مشکل بلکه غیرممکن می داند و نسبت به تلاش هایی از نوع «روند صلح» و «موافقت نامه های اسلو» به دید شک می نگرد.
چنانکه در آینده تشریح خواهد شد، عقاید دین شناختی (تئولوژیک) راست مسیحی به نوبه خود مبنای اصولی جانبداری این جریان از اسرائیل است و پایگاه سیاسی قابل توجهی برای طرفداران لیکود در آمریکا و عملکرد کسانی چون شارون در اراضی اشغالی فراهم آورده است. بر این مبنا، ایجاد اسرائیل در سال 1948 تحقق یک «پیشگویی پیامبرانه» و مقدمه عملی شدن پیشگوییهای دیگر بوده است. از این جهت ملاحظات استراتژیک یا سیاسی یا ارزشهای مشترک و امثال آن که مبنای جانبداری جریانهای غیرمذهبی از اسرائیل است نقش عمده ای ندارد.
البته بحث آخرالزمان در فرقه های مختلف مسیحیت به گونه های مختلف مطرح شده است و حتی در داخل جریان راست مسیحی نیز تفاوتهایی در نگرشهای بخشهای مختلف آن به مسئله آخرالزمان و ربط آن با کشور اسرائیل وجود دارد. برخی از اینان حاکمیت خدا را به گونه ای موسع می بینند و بر این مبنا معتقدند که خدا قادر به انجام هر آنچه که اراده کند، هست و لذا ضروری نیست که وسیله به خصوصی (دولت به خصوصی) وجود داشته باشد تا خدا بتواند هدف به خصوصی را محقق سازد. به علاوه موضوع تشکیل اسرائیل تا جنگ دوم به عنوان موضوعی جدی مطرح نبود و تنها بعد از این جنگ جدی شد. این واقعیت که نزدیک به دو هزار سال اعتقادی که رژیم اسرائیل از محورهای آن به شمار می رود، نقشی در مسیحیت نداشته است، از بزرگ ترین نقاط ضعف این اعتقاد است.
در بین برخی از انجیلی ها اعتقاد راسخی وجود دارد مبنی بر این که شکل گیری حکومت ضدمسیح نزدیک است و در اثر آن یک دیکتاتوری سیاسی و اقتصادی شدید حاکم خواهد شد به نحوی که حتی برای خرید و فروش معمولی نیز احتیاج به کسب اجازه قبلی خواهد بود. اینان اعتقاد دارند که برای تقویت چنین رژیمی یک پیامبر دروغین توانا و یک مذهب جهانی به وجود خواهد آمد.
البته همه هواداران جریان راست مسیحی الزاما به این گونه عقاید پایبند نیستند، و اعتقادی به مراحل هفت گانه ندارند، بلکه بعضا پذیرفته اند که آموزه های انجیلی باید با شرایط عصر جدید انطباق داده شده و بازگشت به قوانین انجیلی و تحقق قطعی آنها ممکن است قرنها به طول انجامد. اما رهبران سیاسی و مبلغان راست مسیحی؛ مانند «پاتریک رابرتسون» و «جری فالول» و در واقع اکثر مبلغان تلویزیونی و نیز میلیونها تن از پیروانشان معمولاً دارای اعتقادات افراطی هستند.
یکی دیگر از مبانی اعتقادی کلیسای انجیلی اعتقاد به حضرت مسیح به عنوان تنها منجی است. این در حالی است که پیروان دیگر فرقه های لیبرال تر پروتستانیسم؛ مانند «پرسبیتریین ها» و «متودیست ها» حضرت مسیح را یکی از راههای نجات می دانند. این امر به ویژه یکی از مبانی اعتقادی مهمی است که باعث گرایش شدید انجیلی ها به دعوت پیروان دیگر ادیان بلکه پیروان دیگر فرقه های مسیحی به کلیسای انجیلی شده است.
برنامه های عامه پسند تلویزیونی کشیشان پروتستان در آمریکا که حدود 60 میلیون بیننده دارند، پیوسته می کوشند مردم را متقاعد سازند که به جای «صلح» باید در پی «جنگ» باشند. آنها با نقل آیات انجیل سعی می کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم. اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید «مقر فرود آمدن» دومین ظهور مسیح باشد، سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند. آثار سیاسی قرارگرفتن معتقدان به «مشیت الهی گرایی» در سمتهای حساس ایالات متحده می تواند بسیار نگران کننده باشد. به عنوان مثال، «جیمس وات» به عنوان وزیر کشور اسبق ایالات متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت:
«به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمی توانم خیلی در بندِ نابودی منابع طبیعی خودمان باشم.»
پیام مشیت الهی گرایان، منحصر به مرزهای ایالات متحده نیست. این گروه در اوت 1985 نمایشی را به صحنه آوردند که نخستین کنگره «مسیحیان صهیونیست» نام گرفت.
در اوایل دهه 90 ، آمریکائیان به بیش از 1400 رادیوی مذهبی گوش می دادند. اکثریت هنگفتی از 80000 کشیش بینادگرای پروتستان که روزانه از 400 ایستگاه رادیویی سخن پراکنی می کنند، خواهان مشیت الهی گرایی هستند. برخی از مشهورترین این افراد عبارتند از: پاتریک رابرتسون، جیمی سواگارت، جیم باکر و جری فال ول.
مدرسه های انجیلی بسیاری، چه فرقه ای و چه فرافرقه ای در سراسر آمریکا اصول خداشناسی آرماگدون را بر پایه پرستش اسرائیل تعلیم می دهند. تعداد این مدارس در حدود 200 مؤسسه و دارای حدود 100000 دانشجو می باشند. این دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، کشیش پروتستان می شوند، به میان مردم می روند و این دیدگاه را تبلیغ می کنند.
اما «آرماگدون»؛ که در اصل «هار مجدّو» می باشد، به معنی «کوه مجدّو» است. «مجدّو» در شمال فلسطین اشغالی در کرانه غربی رود اردن واقع شده و در طول تاریخ، شهری استراتژیک بوده است. این شهر بر سر راه شرق و غرب و شمال و جنوب قرار داشته است و تبعا جنگهای بسیاری در آن رخ داده است. در صحیفه «حزقیال نبی» درباره این جنگ آمده است:
«بارانهای سیل آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدیدار خواهند آورد؛ کوهها سرنگون خواهند شد، صخره ها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید.»
کشیشان بنیادگرا این توصیفات را نشانه مبادله سلاحهای تاکتیکی هسته ای می دانند. آنها معتقدند مسیح ضربه نخست را وارد خواهد کرد. او سلاح نوینی را به کار خواهد برد که اثری شبیه بمب نوترونی دارد: در کتاب «زکریای نبی» آمده است: «گوشت ایشان در حالتی که بر پاهای خود ایستاده اند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.»
برخی معجزات در طی این نبرد روی خواهد داد: ازجمله نهر فرات خشک خواهد شد. در این تهاجم همه اعراب به اضافه کنفدراسیون روسیه و ایران به اسرائیل هجوم خواهند برد. دجال وارد خاورمیانه می شود و تندیس خود را در معبد یهودی نصب می کند و تقاضا می کند که همه جهان آن را به جای خداوند بپرستند.
کشیشان بنیادگرا زمانی کمونیست شدن روسیه را نشانه آخرالزمان دانستند. به تبع این نگرش، آنها اعتقاد قلبی به قراردادهای صلح خاورمیانه ندارند و آنها را پایدار نمی دانند.
«لانگ»، مدیر تحقیقات «انستیتو کریستیک» در 1985 افشا کرد «رونالد ریگان»، رئیس جمهور آمریکا، معتقد به ایدئولوژی آرماگدون بوده است. رونالد ریگان در طی همه سالهای زندگی خود تحت تأثیر آموزش مادرش «نل ریگان» بود که گفته می شود زنی بسیار معتقد به کتاب مقدس بوده است. خود وی گفته است که ایمانش را مدیون مادرش است. «الینگ وود» که خود یکی از معتقدان پر و پاقرص پرستش اسرائیل و از جمله نبرد آخرالزمان است، گفته است که او و فرماندار ریگان اغلب با هم می نشینند و درباره پیشگوییهای کتاب مقدس به بحث و گفت وگو می پردازند. ریگان در یک مجلس شام می گوید:
«این نبی خشمگین عهد قدیم، حزقیال است که بهتر از هر کسی، قتل عامی را که عصر ما را به ویرانی خواهد کشید پیشگویی کرده است».
و سپس با خشم تندی درباره کمونیست شدن لیبی سخن می گوید و اظهار عقیده می کند که:
«این علامت آن است که فرارسیدن آرماگدون، دور نیست».
ریگان همچنین در یک مصاحبه گفته است: «اعتقاد دارد که تجدید حیات پیدا کرده است».
دادن لقب «امپراتوری شیطانی» به روسیه توسط وی که بعدها در زبان سیاستمداران آمریکایی مصطلح شد، از همین بینش سرچشمه می گیرد.
اصول آموزش هواخواهان «مشیت الهی» این است که قبل از استقرار پادشاهی جهانی مسیح، مطابق پیشگوییهای کتاب مقدس، ابتدا می بایست یهودیان به اسرائیل بازگردند، سپس دولت یهود تاسیس و کلام خدا برای همه امتها تبلیغ شود. آنها معتقدند یک روز، یک یهودی افراطی، قدس را منفجر خواهد کرد تا در جای آن معبد سلیمان بازسازی شود؛ مراسم قربانی یهود از نو آغاز شود و سپس نوبت به آرماگدون خواهد رسید. حفاریهایی که در زیر قدس انجام می شود به منظور کشف آثار معبد سلیمان است تا ثابت شود معبد سلیمان در همین مکان فعلی قدس بوده است. در نتیجه با این توجیه به خراب کردن قدس و تاسیس معبد سلیمان درجای آن بپردازند. در حالی که مسلمانان بیم دارند هدف از این حفاریها فرو ریختن خودبه خودی مسجدالاقصی باشد.
راست گرایان مسیحی و اسلام
در حالی که دولت بوش خصوصاً در اوایل دوره بعد از حوادث 11 سپتامبر کوشید تا مانع تبلیغات سوء علیه اسلام شود و مبارزه علیه تروریسم را جنگی بین «جهان متمدن» و دشمنان آن تعریف کند، گرایش راست مسیحی تلاش کرد که نوک تیز حمله را متوجه اسلام در کلیت خود کند. عناصر و گروههای فعال در طیف وسیع راست مذهبی، در این رابطه کوشیدند تا با استفاده از تعبیرات و دعاوی مندرج در سخنرانیهای «اسامه بن لادن» و همفکران او بر علیه یهودیت ومسیحیت از یک سو و تحریف برخی مضامین قرآنی از سوی دیگر چنین تبلیغ کنند که نظرات جریان القاعده، عین نظرات اسلام است و به این ترتیب مسلمانان وارد جنگ علیه مسیحیان شده اند. به عبارت دیگر به قول برخی، راست مسیحی خود را درگیر نوعی «جنگ صلیبی سربسته» علیه مسلمانان کرده است. این امر در عین حال به عامل مهم دیگری درتقویت گرایش مسیحیان راست به تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.
اظهارات سردمداران راست مسیحی مانند «جری فالول»، «پاتریک رابرتسن»، «جری واینز» و… نشان می دهد که چگونه طرح مطالب سوء علیه اسلام از 11 سپتامبر به بعد جزء ثابتی از گفتمان سیاسی راست مذهبی شده است. جری واینز، کشیش کلیسای «بابتیست اول» در جاکسون ویل و رئیس سابق کنوانسیون بابتیست جنوبی که در کنوانسیون سالانه کشیشان محافظه کار در 15 ژوئن 2002 سخن می گفت، علاوه بر طرح مطالب اهانت آمیز علیه اسلام، از «کثرت گرایی مذهبی» در آمریکا انتقاد کرد و گفت این کثرت گرایی به غلط، همه مذاهب را با هم برابر فرض می کند. به نوشته «نیویورک تایمز» دیگر رهبران کنوانسیون مذکور نیز در همان جلسه یا در روزهای بعد، از اظهارات واینز حمایت کرده و مدعی شدند که اظهارات وی «بر تحقیقات وی درباره اسلام» مبتنی است. مطلب قابل توجه این که جرج بوش روز بعد از سخنرانی واینز از طریق ماهواره، پیامی برای نشست مذکور فرستاد و از جمله این جماعت را از «پیشگامان مدارا و آزادی مذهبی» خواند. روشن نیست که آیا وی قبل از ارسال پیام، از مضامین سخنرانی واینز مطلع بوده، یا خیر ؛ هر چند که در سخنان وی نشانه ای حاکی از اطلاع وی وجود نداشته است. شماری از فعالان حقوق مدنی، از جمله گروه یهودی «جامعه ضد بهتان» ضمن انتقاد از اظهارات واینز از بوش خواستند تا علناً از اظهارات وی فاصله بگیرد.
اظهارات فالول در برنامه 60 دقیقه ای در شبکه تلویزیونی «سی . بی . اس» علیه پیامبر (ص)در 8 اکتبر 2002 نمونه دیگری از اقدامات سوء سردمداران راست مسیحی علیه اسلام است.
«جری فالول» در مهر ماه 81 در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی «سی . بی . اس» آمریکا، رسول گرامی اسلام (ص) را مورد اهانت قرار داده بود. متعاقب این اظهارات توهین آمیز، علاوه بر ملتهای مسلمان در کشورهای مختلف، سازمان کنفرانس اسلامی، طی واکنشهایی بیانات این کشیش و اقدام شبکه تلویزیونی «سی.بی.اس» امریکا در پخش آن را محکوم کردند.
اگرچه مقامات امریکایی در مواجهه با اعتراض مسلمانان این کشور نسبت به اظهارات موهن این کشیش گستاخ، باآنان به طور صوری همدردی کرده و این اظهارات را موضع شخصی گوینده آن تلقی کرده اند ولی نمی توان سهم دولت امریکا ودولتهایی را که با عملکرد فرهنگی و سیاسی خود زمینه چنین گستاخیهایی را در داخل کشور خود به وجود می آورند، نادیده گرفت.
درکشوری که رئیس جمهور بی خرد و بی تجربه اش پس از حادثه 30 شهریور تعمداً لبه تیز حملات خود را متوجه «اسلام گرایی» می کند و از سر نادانی سخن از لزوم به راه افتادن مجدد جنگهای صلیبی به میان می آورد، طبیعی است که کشیشان و اسقفهای آن نیز اینگونه مقدسات مسلمانان را وقیحانه مورد تعرض و هتک حرمت قرار دهند.
تظاهرات اعتراض آمیز مردم هند علیه اظهارات وهن انگیز «جری فالول» کشیش امریکایی که در آن به نبی اکرم (ص) جسارت کرده بود، دست کم پنج شهید و تعداد زیادی مجروح بر جای گذاشته است. این خونین ترین عکس العمل مسلمانان علیه گستاخی آن کشیش حمایت شده امریکایی بود.
«فرید زکریا» یکی از نویسندگان مجله «نیوزویک» طی مقاله ای ضمن انتقاد از اظهارات فالول نوشت: «بلافاصله بعد از 11 سپتامبر فالول و رابرتسون تصمیم گرفتند که از این فاجعه برای بسیج طرفدارانشان علیه لیبرالها، طرفداران سقط جنین و… استفاده کنند، اما این امر عکس العمل شدیدی در جامعه آمریکا برانگیخت و محکومیت آنها را توسط طیف وسیعی از جمله رئیس جمهور بوش در پی داشت. در نتیجه فالول و رابرتسون وادار به عقب نشینی شدند، معذرت خواستند و به نحوی ناشیانه مدعی شدند که اظهارات آنها خارج از متن درنظر گرفته شده است. آنها بعداً از آن نوع کینه توزی دست برداشتند و در عوض مسلمانان را هدف آسان تری یافتند».
نکته قابل توجه در دوره بعد از توهین فالول، نحوه برخورد کاخ سفید بود. سخنگویان کاخ سفید حتی در مواردی که کراراً مورد سؤال قرار می گرفتند از اظهار نظر در این مورد خودداری کرده و تنها به تکرار این که «به نظر رئیس جمهور، اسلام دین صلح است» بسنده می کردند. به طور کلی کاملاً مشهود است که جرج بوش دیگر توجهی را که بلافاصله بعد از 11 سپتامبر به تبلیغ بردباری مذهبی و جلوگیری از انجام اقدامات و طرح مطالب سوء علیه مسلمانان و اسلام نشان می داد، ندارد. یکی از دلایل اصلی این امر را می توان نفوذ بسیار بالای راست مسیحی در حزب جمهوری خواه و نقش مهمی که آنها در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2004 ایفا می کنند، دانست.
پينوشتها:
1. Dispensation.
2. End time.
3. Antichrist.
4. Tribulation.
5. Armageddon.
6. Rebirth.
7. این نظام «مشیت الهی گرایی» نامیده می شود
منبع:masafportal.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج