کلیسای مسیحی در پایان قرون وسطی
برگردان: احمد بهمنش
بنی فاس هشتم
پس از مرگ اینوسان چهارم روحانیت دائم روبه ضعف و زوال بود ولی بنی فاس هشتم که مردی نیرومند و سختگیر بود از سال 1294 که بر مسند پاپی نشست در صدد احیای قدرت روحانیت برآمد. وی کمی پس از احراز این مقام با پادشاه فرانسه، فیلیپ لوبل، به مخالفت پرداخت و روحانیان را از پرداخت مالیات به پادشاه فرانسه منع کرد و فیلیپ هم دیگر اجازه نداد پول برای پاپ فرستاده شود. این مبارزه که بر اثر امتیازات متقابل تاحدی تخفیف یافته بود به دلیل اینکه اسقفی از طرف پادشاه فرانسه مورد اتهام قرار گرفته بود با شدت بیشتری تجدید شد. پاپ فرمان تهدیدآمیزی انتشار داد و علناً اظهار کرد که مقام پاپ بالاتر از مقام پادشاهان است. فیلیپ برای نخستین بار، در سال 1302، امر به تشکیل مجلس (اتاژنرو)، یعنی اجتماع نمایندگان نجبا، روحانیان و بورژوازی داد و فرمان مجعولی را که برای فرانسه توهینآمیز بود در اختیار آنها گذاشت و چون مورد حمایت نمایندگان قرار گرفت از شرکت اسقفان فرانسوی در شورائی که به دستور بنی فاس در رم تشکیل یافته بود جلوگیری کرد. پاپ درصدد تکفیر و خلع فیلیپ برآمد، بخصوص که نمایندهی اعزامی فیلیپ به ایتالیا، یعنی نوگاره (1) مورد استقبال گیبلنها قرار گرفته بود. نوگاره به آناگنی (2)، مقر پاپ رفت، ولی توسط کولونا، یکی از نجبای رومی دستگیر و مضروب شد. با این وجود روز بعد، مردم از حمایت بنی فاس دست کشیده او را تنها گذاشتند و پاپ، کمی بعد، به علت تأثر و اندوه شدیدی که از این واقعه داشت درگذشت (1303 ). به این ترتیب کشمکش میان روحانیت و سلطنت، برخلاف نزاعی که بر سر نصب امنای دین میان آنها درگرفته بود، به نفع پادشاهان خاتمه پذیرفت.
پاپها در آوینیون
در سال 1305 ، کاردینالهایکی از فرانسویان را به نام کلمان پنجم به پاپی انتخاب کردند و او چون رم را که بر اثر منازعات ارباب ملک قرین آشفتگی و ناامنی بود برای اقامت خود مناسب نمیدانست به فرانسه رفته در آوینیون ساکن شد. جانشینان او نیز در همین شهر مقام گزیدند؛ این پیشآمد به اسارت بابل معروف شده است. پاپها از این پس بکلی تحت نفوذ فرانسه قرارگرفتند؛ کلمان پنجم فرمانهای بنی فاس هشتم را لغو و فرقهی پاسبانان معبد را منحل کرد، انحلال فرقهی پاسبانان معبد (تامپلیهها) به تقاضای فیلیپ لوبل که قصد تصرف دارائی هنگفت این فرقه را داشت انجام گرفت. پس از کلمان پنجم، ژان بیست و دوم بر مسند پاپی نشست و تمام دورهی خلافت او به جدال با امپراتور آلمان، لوئی دوباویر،گذشت. از این منازعه و جدال هیچ نتیجهای به دست نیامد، لیکن ایتالیا از آن صدمات فراوان دید چون در این وقایع گلفها و گیبلنها بشدت با هم میجنگیدند. ممالک کلیسا هم که از جاه طلبی نجبا خود را در مخاطره میدیدند در حال تجزیه بودند، به طوری که پاپ اینوسان ششم برای حفظ قدرت خود ناچار قوائی به این نواحی فرستاد. در همین احوال ایتالیائیها تقاضا داشتند که پاپها به رم مراجعت کنند و سرانجام پس از متجاوز از هفتاد سال دوری و سرگردانی پاپها تسلیم شدند و گرگوار یازدهم در سال 1376 مقر خلافت را به رم انتقال داد.
تجزیه و نفاق در کلیسای غرب
پس از مرگ گرگوار یازدهم، یعنی در سال 1378 ایتالیائیها درصدد برآمدند که یکی از هموطنان خود را به پاپی برگزینند. کاردینالها که اغلب فرانسوی بودند جرأت مخالفت نکرده، اوربن ششم را به این مقام انتخاب کردند، ولی بعداً مدعی شدند که انتخاب آزاد نبوده و به همین دلیل در خارج رم اجتماعی تشکیل دادند و شخص دیگری را به نام کلمان هفتم پاپ خواندند؛ به این ترتیب کلیسای غرب دچار تجزیه و نفاق شد. انتخاب کلمان ششم مورد تأیید آلمان، انگلستان، هنگری و اغلب دولتهای ایتالیائی قرارگرفت، و کلمان هفتم را فرانسه، اکوس، ناپل و دولتهای اسپانیائی به رسمیت شناختند. هر یک از پاپها رقیب خود را تکفیر کرد و هرج و مرج و بی نظمی دنیای مسیحیت را فرا گرفت. البته پیش از این هم اتفاق افتاده بود که دو پاپ در یک زمان مدعی اداره امور دینی باشند ولی این امر مربوط به اختلافات سیاسی و ایامی بود که افرادی مخالف پاپها از طرف امپراتوران عنوان پاپی میگرفتند، در صورتی که در این زمان هر یک از دو پاپ خود را تنها منتخب و برگزیدهی شرعی و قانونی میشناخت و حاضر نبود برای دیگری عنوان و مقامی قائل باشد.
برای پایان بخشیدن به این تفرقه و نفاق، به وسایل گوناگون، از قبیل استعفای هر دو پاپ، مذاکرات مستقیم، تشکیل شورای روحانی، متوسل شدند ولی همهی این اقدامات به علت خودسری کاردینالها بی فایده بود چون پس از مرگ اوربن ششم و کلمان هفتم از طرف کاردینالها برای هر یک از آنها جانشینی انتخاب شد. سرانجام عدهای از کاردینالها که خسته و بدنام شده بودند تصمیم به تشکیل شورائی گرفتند. این شورا در سال 1409 در پیز تشکیل یافت و پس از خلع هر دو پاپ، مقام پاپی را به آلکساندر پنجم داد. پاپهای مخلوع زیر بار این تصمیم نرفتند و بنابراین تعداد پاپها به سه تن رسید و دامنهی اختلاف و نفاق بالا گرفت.
بدعتها
ودواها با وجود سختگیریها و شکنجههائی که در فرانسه و ایتالیا و آلمان نسبت به آنها اعمال میشد در ایمان خود همچنان راسخ بودند. آ لبی ژواما یا کاتارها که در فرانسه از بین رفته بودند، در بُسنی پیروان زیادی پیدا کردند. گذشته از این نهضتهای دیگری که جنبه ی عارفانه و اشراق یا تمایلات اجتماعی و انقلابی داشتند، از قبیل فراتی سلها (3)، بگارها (4)، لولارها (5)، پیش آمد. اعضای این فرقهها نیز مورد تعقیب و شکنجه قرار میگرفتند و گاهی طعمه آتش میشدند.
ویکلیف انگلیسی، مدرس حکمت و علوم الهی، با قدرت مطلقهی پاپها و اختیارات دنیائی آنها مبارزه میکرد. وی تورات را به زبان انگلیسی برگرداند و چون به کفر و الحاد متهم شد دولت به دفاع از وی برخاست و به این ترتیب توانست دنیا را آرام و بدون دردسر وداع گوبد (1384). وی را یکی از پیشقدمان رفرم میدانند و نفوذ عمیقی در انگلیس از خود باقی گذاشت.
عقاید ویکلیف در بوهم نیز راه یافت و با تمایلات ملی و ضد آلمانی ملت چک درآمیخته موجب جنبش اصلاح طلبانهی دیگری شد. ژان هوس که در سال 1369 به دنیا آمده و به تدریس علوم الهی مشغول بود شروع به مخالفت با ثروت روحانیان، مسأله تفوق کلیسا، قدرت پاپها، و بازخرید گناهان کرد و برای درهم کوفتن قدرت شکست ناپذیر کلیسا به ترجمهی تورات پرداخت. ژروم (6) از اهالی پراگ، هواخواه جدی عقاید او بود و با آنکه هر دو مورد تعرض و تهدید شدید پاپ قرارگرفتند اکثربت مردم حامی و پشتیبان آنها بودند و چون شورای کنستانس آنها را به محاکمه خواند با اعتماد به امان نامهای که امپراتور سیژیسموند به آنها داده بود در شورا حضور یافتند ولی بدون توجه به قولی که داده شده بود آنها را توقیف و محکوم کرده هر دو را زنده سوزاندند. این کشتارها خشم و نفرت چکها را برانگیخت و شورش وحشتناکی صورت گرفت که به جنگ هوسیها معروف گشت.
در فلورانس یکی از دومی نیکنهابه نام ساوونارول (7) با موعظههائی که علیه ثروتمندان و کلیسا میکرد موجب شعف و انبساط عمومی شد ولی او نیز محکوم و طعمهی آتش گردید ( 1498) و به این ترتیب همهی اقداماتی که در قرن چهاردهم و قرن
پانزدهم برای اصلاح کلیسا صورت گرفت دچار شکست شد.
شوراها
برای پایان دادن به بدعتها و رفع نفاق و اختلاف، سیژیسموند، امپراتور آلمان، پاپ ژان بیست و سوم را واداشت تا شورائی در کنستانس تشکیل دهد. این شورا که خود را برتر از پاپها میدانست پاپهای معاصر خود را که تعدادشان به سه رسیده بود از مقام خود خلع و مارتن پنجم را به پاپی برگزید، سپس ژان هوس و ژروم پراگی را محکوم کرد و تصمیماتی علیه خرید و فروش اشیاء مقدس و انحصار امتیازات و مقامات مذهبی گرفت. این شورا در سال 1418، پس از آنکه مقرر داشت جلساتی در مواقع همین تشکیل دهد، تعطیل شد.
این تصمیمات با آنکه مورد قبول پاپها بود باز هم در سال 1431 شورائی در بال تشکیل یافت؛ این شورا به بحث دربارهی مسائل مربوط به بوهم و جنگ هوسیها، و مصالحه با کلیسای ارتدوکس پرداخت ولی با روی کار آمدن پاپ اوژن پنجم، میان اعضای شورا اختلاف افتاد و به تفرقه و تجزیه آنها منجر گردید: افراد میانهرو به اطاعت پاپ گردن نهاده جلسات خود را در فرار (8) و سپس در فلورانس و رم تشکیل دادند و پیوستکی و یگانگی خود را با کلیسای ارتدوکس مشرق اعلام داشتند لیکن این اتفاق هرگز صورت عمل به خود نگرفت. اما سایر اعضای شورا که در بال مانده بودند فلیکس پنجم را که مخالف پاپ بود، به پاپی برگزیدند و با این اقدام موضوع تجزیه و نفاق مجدداً شروع شد و تا سال 1449 که فلیکس پنجم از مقام خود استعفا کرد ادامه یافت. به این ترتیب صلح و آرامش در کلیسا برقرار شد ولی این آرامش موقت و ناپایدار بود چون اصلاح کلیسا را جمعی وجههی همت خویش ساخته بودند.
در اواخر قرن پانزدهم از قدرت پاپها به میزان قابل ملاحظهای کاسته شده بود. ادعای آنها دربارهی اولویت مقام خود از طرف پادشاهان و شوراها مردود و غیرعملی اعلام گشت، کلیسا دستخوش تباهی و فساد بود و بدعتها بکلی از بین نرفته بود. آخرین پاپهای قرن یازدهم گرفتار خطر ترکها و سرگرم ادارهی ممالک کلیسا بودند و به صورت شاهزادگان ایتالیائی بیشتر به منافع مادی و دنیائی خود میپرداختند.
پینوشتها:
1- Nogaret
2- Anagni
3- Fraticelles
4- Béghards
5- Lollards
6- Jérome
7- Savonarole
8- Ferrare
منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو؛ (1392)، تاریخ جهانی (جلد دوم) از قرن شانزدهم تا عصر حاضر، ترجمهی احمد بهمنش، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوازدهم