چکیده
اگر قرار باشد عنوان « جنبش هاى نوپدید معنوى 1 » را به انواع گرایشات معنوى دوران معاصر دهیم . بدون شک اکنکار اولین و اولى ترین مصداق در این باره است . به عبارت دیگر ، هیچکدام از انواع جریانات معنوى نو ظهور به اندازه گرایش اکنکار داراى چارچوب هاى نظریى همانند دیگر ادیان بزرگ نیستند . اکنکار 2 از فرقه هاى نوپدیدى است که توسط پال توئیچل 3 در سال 1965 بنیان گذارى شد . بسیارى از تعالیم اکنکار برگرفته از آموزه هاى رادهاسوامى هندى و به طور کلى ، هندوئیسم و بودئیسم و برخى دیگر از گرایشات عرفان هاى غربى است .
نگارنده در این مقاله تلاش مى کند تا درباره سه رکن اساسى ، یعنى خداشناسى ، رهبر شناسى و راه رسیدن به سعادت در اکنکار شاهد مثال هاى بیاورد و در ادامه به نقد و بررسى آنان همت گمارد . و در آخر نشان دهد ، که به چه علت اکنکار قادر نیست بحران معنویت دوره معاصر را پاسخ گوید .
مقدمه
متن مقدس عرفان اکنکار ، شریعت کى سوگماد 4 نام دارد . اما مروج اصلى تعالیم اکنکار ، آثار پال توئیچل است . در کتاب هایى همچون : « اکنکار کلید جهان هاى اسرار » ، « سرزمین هاى دور » و « دفترچه معنوى » ، « اک – ویدیا دانش باستانى پیامبرى » ، « دندان ببر » و آثارى از هارولد کلمپ رهبر و استاد حق در قید حیات اکنکار نظیر « هنر رؤیابینى معنوى » ، « نسیم تحول » ، « از استاد بپرسید » . مطابق آنچه در سایت رسمى اکنکار آمده ، اعضاى آن – اکیست 5 ها – در یک صد کشور دنیا پراکنده اند و تعداد آنها بیش از هشتادهزارنفراست . این فرقه در ایران نیز طرفدارانى دارد ضمن اینکه حدود شصت کتاب از اکنکار در بازار نشر ایران به طبع رسیده است .
پال توئیچل در معرفى مکتب اکنکار میگوید : من رهبر معنوى جهان هستم . قبل از من ، 970 استاد دیگر وجود داشتهاند که در طول تاریخ حیات بشر همواره مردم را به سوى اک 6 راهنمایى مى کردند . اکنکار بهترین و البته تنهاترین راه رسیدن به خدا و اقالیم بهشتى است .
پیروان و حامیان اکنکار ، آیین خود را طریقى عرفانى براى جویندگان و عارفان حقیقى پروردگار مى دانند ، که حتى مى توان از آن به عنوان علمى کاملا دقیق براى یافتن ذات برتر در کائنات یاد کرد . اکنکار مدعى است که نزدیک ترین مسیر به سوى خداوند است و مدعى است که ماهانتا 7 ( استاد زنده اکنکار ) توسط سوگماد 8 ( خداوند ) انتخاب مى شود . و هر استاد زنده اک ، جانشین خود را تربیت مى کندو غیره
از این رو ، بررسى و کنکاش در مبانى نظرى و دستورالعمل هاى اکنکار خالى از لطف نیست . اما قبل از هر چیز باید گفت که بر اساس گزارش هاى گوناگونى که دوستان ، خانواده و طرف داران پال توئیچل ارائه داده اند و نیز آن چه به نظر تلاش آگاهانه پال توئیچل براى پرده برداشتن از جزئیات زندگى خصوصى اش است ، این جزئیات در نظر هواداران اکنکار رازآلود پنداشته مى شود . حتى رهبر فعلى اکنکار ، هارولد کمپ نیز با بیان این که « توئیچل عاشق زندگى خصوصى اش بود » تصدیق مى کند که توئیچل با بیان زندگى خصوصى اش سعى کرده آن هایى را که به مطالعه زندگى وى مى پردازند ، به بیراهه ببرد .
پال توئیچل فعالیت کاریش را باروزنامه نگارى شروع کرد و با نام هاى مختلف براى نشریات دوره اى گوناگون قلم مى زد . در همین زمان بود که به توضیح و تبیین گروه هاى گوناگون دینى پرداخت . وى از طرق نوشته هایش در نشریات دوره اى گوناگون و نامه هایش به مردم ، از جمله همسر دومش ، گیل آتکینسون 9 به معرفى اکنکار به دنیا پرداخت و خود را به عنوان نهصد و یکمین استاد اک معرفى کرد . او مدعى شد که تعالیمى از اساتید وایراگى اک 10 دریافت کرده که از جمله آن ها یک راهب تبتى به نام ربازار تارز 11 بود . اکنکار به طور رسمى در 22 اکتبر 1965 در سان دیاگو کالیفرنیا به صورت یک سازمان غیرانتفاعى تأسیس شد . در سال 1971 پال توئیچل درگذشت . داروین گراس 12 به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک جانشین او شد . .
داروین گراس باعث نزاع هاى زیادى درباره اکنکار شد چرا که بسیارى از طرفداران این آیین ، وى را با اینکه از سوى هیئتى از اعضاى اکنکار ، از جمله همسر پال توئیچل به این سمت انتخاب شده بود شایسته جانشینى استاد پیشین نمى دانستند .
سرانجام گراس تمامى اختیارات و مسئولیت هایش را که به استاد زنده اک مربوط مى شد ، از دست داد و هارولد کلمپ به عنوان نهصد و هفتاد و سومین استاد زنده اک جانشین وى شد . همچنین دعاوى حقوقى چندى میان گراس و اکنکار مبنى بر استفاده گراس از واژه هایى که حق تألیف آن با اکنکار بوده است ، مطرح شد .
الهیات در اکنکار
اکنکار بر خلاف برخى از مکاتب بزرگ معنوى – دینى معتقد است که در این عالم دوازده طبقه و در هر طبقه خداى وجود دارد . خداى هر طبقه حاکم و فرمانرواى آن جهان است . طبقه اول که جهان فیزیکى است همین جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم و پست ترین طبقه است . و خداى حاکم بر آن نازل ترین وضعیف ترین خداست . در عوض طبقه دوازدهم بهترین جهان و خداى آن نیز کامل و قدرت محض و حیات و علم او تام است . خداى طبقه اول کل لیرانجان 13 ، صاحب قطب منفى عالم هستى است و خداى طبقه دوازدهم ، سوگماد صاحب قطب مثبت عالم هستى است .
الف ) کل لیرانجان
حکمران جهان فیزیکى ، موجودى که قدرت منفى در دست دارد . موجود مقتدر جهان فیزیکى مظهر تجلى منفى خدا ، قدرتى که به جریان مى افتد تا جهان هاى مادون را نگهدارى نماید . جهانى که ارتعاشاتش حالات خشن ماده رانشان مى دهد . خلقت و خداى جهان مادى . خداى جهان هیچ . خداى بالاى نیستى مظهر منفى گرى . ( پال توئیچل – واژنامه – 1380 : 128 ) پال توئیچل زمانى که مى خواهند جایگاه خداوند یکتاى ادیان بزرگ را در تقسیم بندى مشخص کنند چنین مى گویند : قوانین قدرت منفى – کل لیرانجان – را به عنوان قانون طبیعت مى شناسیم . همانطور که بر ما روشن است او تدوین کننده قوانین طبیعى است به این علت که او افریننده و پروردگار جهان هاى فیزیکى است او پروردگار انجیل ، یهوه عبریها و مسیحیان والله محمدى ها است . او براهما ودانتیست و عملا خداوند همه ادیان و مذاهب است . ( پال توئیچل – سرزمین دور ، 1379 : 207 )
پال توئیچل اذعان مى دارند که هر وقت ، کسى تصور کند که با خدا تماس پیدا کرده و خدا درخواستى را که جنبه مادى داشته ، اجابت نموده است . باید این را بداند که این تماس با کل لیرانجان خداى منفى و خالق جهانهاى تحتانى است که در برخى موارد مى تواند درخواست ادمیان را اجابت کند . این شگردى است براى فریب دادن شخص متقاضى ، زیرا او مى باید در قبال هر آنچه کسب کرده است بهایش را بپردازد حال به هر ترتیبى که مى خواهد باشد . این قانون کارما یا علت و معلول است . ( پال توئیچل – اک ویدیا – 1380 : 124 ) او هنگامى که خداوند مسلمانان را – یعنى همان که او را کل لیرانجان نامیده است – تعریف مى کند . مجبور به یک عقب نشینى استراتژیک مى شود . و با احتیاطى وافر اینچنین مى گوید : الله ، نام خداى مهربان مسلمانان است . اگاهى برترى که مسلمین تحت این عنوان مى شناسند . وسیله اى براى رسیدن به خداوندگار سوگماد است . ( پال توئیچل – واژنامه – 1380 : 12 ) پال توئیچل معتقد است خداى مسلمانان تنها وسیله ى است براى رسیدن به سوگماد ، بلکه هدف اصلى همان سوگماد است نه چیز دیگر .
در مکتب اکنکار عقیده بر آن است که هر گاه خداوند تمام ادیان ابراهیمى – از جمله اسلام – درخواست بنده اى را اجابت مى کند متمسک به شگردى شده تا فرد درخواست کننده – در مقابل هر آنچه کسب کرده – بهاى بپردازد . پال توئیچل به واسطه این ادعاى بدون دلیل و مدرک خداى ادیان بزرگ را محدود ترین و بى اختیارترین خدا معرفى مى کند و در مقابل خداى برتر را ، خداى اکنکار – سوگماد – لقب مى دهد . بدون بیان هیچ دلیل مستدل !
ب ) سوگماد
در مقابل خداى ادیان ابراهیمى خداى اک وجود دارد . پال توئیچل سوگماد را اینچنین معرفى مى کند :
بى شکل ، همه جا حاضر و ناظر ، اقیانوس عشق و رحمت ، تمام زندگى از او جریان مى یابد . تمام راستیها ، حقائق ، اندیشه ها ، عشق قدرت و تمام خدایان نواحى عالم مظهر او هستند . او به هر شکلى که در مراحل مختلف خلقت ایجاب کند در مى اید . ولى هیچیک از این اشکال تمامیت او را نشان نمى دهند . زیرا که او همچنان بى شکل مى ماند . غیر مشخص او در همه عالم گسترده است . جوهر هستى حیات کل خداى متعال آنچه که اوست و کلیتى که در اوست . لذا هیچ نامى نمى توان بر او نهاد مگر نام شاعرانه وعارفانه خدا . شکل بى شکل که متضادى بر او وجود ندارد . هر چه مخالف در عرف باشد در خود اوست . او دلیل بر این است که هیچ سفیدى بدون سیاهى وجود ندارد و هیچ شکلى جدا از خلا تصور نشود . او درونى دارد به نام ( میزگونا ) که چنین مى گوید . او فاقد چند وچون است ودرباره اش نمى توان چیزى گفت و به هر چیزى اندیشید و تجلى بیرونى به نام ( ساگونا ) که نمى توان حقیقت جاویدان را بر او نهاد . ( پال توئیچل – واژنامه ، 1380 : 232 )
اما تناقضاتى که در تعریف و بیان اوصاف سوگماد به چشم مى خورد که عبارتنداز :
1 – پال توئیچل در جاى مى گوید : سوگماد عملا خلا است واینکه خلا در حقیقت خداست . خدا و خلا با هم تفاوتى ندارند چون هر دو یکى است . خدا – سوگماد – غیر شى است . ( پال توئیچل – دندان ببر – 1380 : 79 – 81 ) اما در جایى دیگر بى پروا و در تناقض صریح با جملات دیگر بیان مى کند : خداوند روح ، جسم و ذهن است . ( پال توئیچل – دفترچه معنوى ، 1380 : 37 ) و درباره در جایى دیگر هنگامى که درباره هدف اکنکار صحبت مى کند ، مى گوید : هدف اصلى ما قادر ساختن روح است به ترک کالبد ، و سفر آن به دنیاهاى معنوى ماورائ ، و عاقبت رسیدن به هدف غائى آنامى لوک که نامى است براى سرزمین بدون نام یا بهشت حقیقى جایى که خدا ( سوگماد ) در آن به سر مى برد . ( پال توئیچل – اکنکار کلید ، 1379 : 16 )
2 – پال توئیچل مى گوید : . . . مشکلات در این جهان از همین روال تبعیت مى کند . هنگامى که از شر یکى خلاص مى شویم دو تا به جاى آن بر سر راهمان سبز مى شود . این بدان معنى است که ما باید طرف توجه خود را به جاى مشکلات و مسائل ، خدا قرار دهیم . ( همان ، 236 ) آنان مى گویند به جاى اینکه حواسمان را متوجه حل مشکلات خود سازیم . به خدا توجه کنیم و بدانیم او نیروى مطلق است و او قادر به انجام هر کارى است . و عملا معتقدند تنها را رسیدن به خداوند آرزوى قلبى است . ( پال توئیچل – دفترچه معنوى ، 1380 : 127 )
اما او در مقابل این اظهارات در جاى دیگر مى گویند : سوگماد یک موجود برتر نیست . چیزى هم نیست که بارى از دوش تو بر دارد . هرگز حتى آنى نیست که به تو برکت مى دهد . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 62 )
3 – پال توئیچل مى گوید : سوگماد تمام افرینش را بر پا و قدرت خلاقه خویش را با یکایک مخلوقاتش تقسیم کرد و با این عمل بخش قابل ملاحظه اى از قدرتهاى خداى خویش را از دست داد . اما هر گاه اراده کند مى تواند آن را از وجود هر توزایى ( روح ) بیرون بکشد و به خود باز گرداند . معهذا چنین عملى به معناى نابودى توزا است . این تنها چیزى است که یک توزا دارا است و به او جرعه اى از قدرت الهى بخشیده است . اگر گفته مرا به دقت تعقیب کنى در خواهى یافت . سوگماد بدون مخلوق خود یعنى توزا نمى تواند باشد و به همین ترتیب توزا بدون سوگماد از هستى بر خوردار نیست . ( همان ، 68 – 69 )
در مقابل پال توئیچل در تعریف سوگماد – که در چند سطر پیش آمد – قایل شد که سوگماد نامعین و نامحدود است . حال آنکه در عبارت فوق مى گوید : سوگماد هنگامى از قدرت خود به ارواح مى دهد از قدرتش کاسته شده ضعیف مى گردد . اما این گفته کاملا در تناقض با نامحدود بودن است . زیرا موجودى که نامحدود باشد . هر چقدر هم که از او کم کنى باز به همان مقدار اولیه خود باقى مى ماند .
اما اشکال بعدى در این است که توئیچل مى گویند : سوگماد بدون مخلوق خود یعنى روح نمى تواند باشد و به حیات خود ادامه دهد . اینکه روح نمى تواند بدون سوگماد یعنى همان جوهر هستى بخش عالم زنده بماند روشن و بدیهى است . اما ایا خداوند که مظهر تجلى همه موجودات است و به اصطلاح ایشان جوهر هستى است . بدون روح نابود مى شود ؟ این چه رب الاربابى است که زندگى خود را منوط به روح مى داند طورى که اگر روح نابود شود او نیز به ناچار باید نابود شود .
ایا اگر تمام موجودات روى زمین و تمام ارواح نابود بشوند و هیچ موجود زنده اى در جهان باقى نماند . خداوند نیز نابود مى شود ؟ اگر اینچنین است زمانى که هیچ ممکن الوجودى نبود و به طریق اولى هیچ روحى افریده نشده بود . خداوند در نابودى کامل به سر مى برده در حالى که این ادعا کاملا مغایر با حیات مطلقى است که اکنکار به کررات در ادعاهاى خود نسبت به خدا اذعان مى دارد .
4 – پال توئیچل مى گوید : اراده سوگماد یعنى اراده اى که کلى است . انسان بدان وسیله مى تواند به هماهنگى و ارامش درون خود دست یابد . با استفاده از نیروى اراده اش که به نحوى رفتارش را نشان مى دهد . آنگاه هر چند که به نظر مى رسد انسان از محدودیت بر خوردار است اراده او با اراده کل منزوج شد . و در انطباق با اراده سوگماد قرار مى گیرد . قدرت اراده الهى کلى است و قدرت اراده انسان جزئى . در تجلى کل قدرت قادر یکتا و با قدرت اک است و در جزء قدرت محدود انسان است . حقیقت همان اراده خداست . ( پال توئیچل – واژنامه اکنکار ، 1380 : 262 )
اکنکار اراده سوگماد را در اوج همه اراده ها قرار مى دهد و اراده دیگر موجودات را هنگامى که در راستاى اراده سوگماد باشد ، قابل انطباق با اراده سوگماد معرفى مى کند . اما جالب است که در جایى دیگر سوگماد را به طور کلى فاقد اراده مى داند و در مقام علت بیان مى نماید که این کیفیتى است متعلق به محصولات سوگماد . چرا که سوگماد نمى تواند مستقیما به افریدن مبادرت نماید . زیرا به علت نامحدود بودن و لایتناهى بودن نه صاحب اراده است نه مى تواند قصد فکر خواهش و یا فعالیتى داشته باشد . چون همگى این کیفیات متعلق به موجوداتى است که مخلوق وى بوده و صاحب محدودیت مى باشند . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 214 )
در تعالیم اکنکار سوگماد را فاقد اراده و قصد و فکر و خواهش و فعالیت مى دانند . اما به راستى خداوندى که قادر به داشتن فکر و اراده نباشد . چگونه مى تواند قدرت خود را که به روح بخشیده است ، دوباره باز گیرد .
این گوشه هاى از تواناییها و قابلیتهاى خداوند بزرگ اکنکار بود . کسى که تمامى زندگى از او جریان مى یابد و کسى که تمام راه ها و حقائق و اندیشه ها و عشق و قدرت و تمام خدایان نواحى عالم مظهر او هستند و جوهر هستى از آن اوست . اما فاقد اراده است . او نه اراده دارد نه فکر .
رهبر شناسى در اکنکار
در عرفان اکنکار چنین وانمود مى شود که همواره مجموعه ى از اساتید در حال تبلیغ آموزه هاى اک به سر مى برند . گروهى از آنان کالبد جسمى خود را ترک گفته در طبقات دیگر جهان ، در حال آموزش شاگردان برترند . و گروهى دیگر در قالب کالبد جسمانى در این دنیا و در عصر حاضر ، در نقاط گوناگون به پیروان اکنکار آموزش مى دهند . اما ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ، والاترین استاد اکنکار است کسى که رهبرى تمامى اساتید نظام را برعهده دارد .
در اکنکار ، شخصیت ماهانتا چنین تعریف شده :
رهبر معنوى یا خدامرد ، در راس اک ، همه کسانى که در عصر حاضر به او روى مى آورند از ازل با او بوده اند . کالبد ماهانتا اک است که همان جوهر الهى است که از اقیانوس عشق و رحمت جارى است . نگهدارنده کل زندگى و کسى که اشکال مختلف حیات را به هم مى بندد . واگورو ، روشنایى دهنده ، حالتى از معرفت الهى که برتر از عناوینى است که در مذهب به اشخاص داده مى شود . بالاترین سطح آگاهى . ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 155 )
ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ، بالاترین مقام معنوى است . بالاترین مقامى است که مى تواند به جهان هاى پایین بیاید . او یک خدامرد است که توسط سوگماد تعالى تعیین شده تا « نام » یا کلمه ى پذیرش را اعطا کند . وظیفه اصلى او نشان دادن مسیر بازگشت دوباره به بهشت است به کسانى که وارد حلقه پذیرش مى شوند . او ، همچنین به عنوان یک راهنما عمل مى کند .
تو مى توانى در مقابل همه خدایانى که نام آنها در کتاب ها هست به دعا و نماز بنشینى . ولیکن آنها صداى تو را نخواهند شنید . مى توانى از همه مذاهب موجود طلب یارى کنى اما هیچ نصیبت نخواهد شد . این همچنان یک واقعیت قاطع برجا مى ماند که هیچ فردى تا بحال نتوانسته است و در آینده نیز نخواهد توانست از مصائب این زندگى ها و تردید در خصوص زندگى هاى بعدى بگریزد . مگر این سعادت را بیابد که با استاد حق دیدار کند . این خلاصه تمامى آن چیزهایى است که هست . همین و بس . بدون مساعدت او ، همچنین نمى تواند از چرخ مرگ و تولد خلاصى یابى . از طرف دیگر ، کسى که ماهانتا را بیابد در یافتن رهایى معنوى شکست نخورده است . دلیلش این است که مسافر روح او را به جریان مسموع حیات اتصال مى بخشد . و با داشتن این امتیاز دوگانه ، مساعدت سفید روح و اتصال به جریان صوتى حیات و آزادى معنوى از آن اوست . نوعى رهایى از همه قید و بندها که ما در اکنکار آن را « جیران موکتى » مى خوانیم .
بنابراین فرمول نهایى از این قرار است که ماهانتا را بیابى تا ارتعاشات تو را با این جریان حیات و نغمات بنى 14 کوک کند . آنگاه از آن جریان درآویزى و خودت را جزئى از آن کنى ، پس از این به دیار آزادى عروج خواهى نمود . بعد از این ، از دورترین سرحدّات جهان هاى مادى و جهان هاى ناخالص گذشته ، عملاَ وارد نواحى معنوى خالص مى شوى . با کسب صفات الهى و شایستگى بالاترین ناحیه هاى بهشتى ، دیگر محکوم نخواهى بود در تاریکى این جهان هاى تحتانى ، همچنان در رفت و برگشت روى چرخه ى درنده تولد و مرگ باقى بمانى . ( توئیچل پال – دفترچه معنوى ، 1380 : 35 )
در کنار ماهانتا ، سفیران روح به ترویج اکنکار همت گماشته اند . در عرفان اکنکار براى این گروه اسامى و وظایف گوناگونى تبیین شده است . این اساتید یا نمایندگان خدا درگیر مصلحت آنهایى هستند که در طبقات پایین تر از جهان روح زندگى مى کنند . این راهنمایان معنوى ، عملاَ معرف حضور همه کسانى که به ترتیبى به امور معنوى علاقه مندند ، عمل مى کنند . این وجودها با نام هاى مختلفى خوانده شده اند : راهنمایان معنوى ، محافظین ، فرشتگان ، ابر روح ارواح ، ارواح آسمانى ، سفیران روح ، نمایندگان خدا یا خدا مردان ، ست گوروها و بسیارى اسامى دیگر .
این سفیران داراى وظایف مشخصى تحت امر خداوند متعال هستند . آنان طالب خیر براى تمامى ارواح اند . صرف نظر از اینکه آن روح در کدام مرتبه قرار دارد ، آنان نمایندگان خدایند و همکاران او . نقش آنها مشابه نقش سفیران بسیارى است که موظف به انجام امورى ، خارج از حیطه کار دیپلمات هاى مستقر در هر کشور هستند .
سفیران روح تمامى موجودات را در تمام طبقات آسمانى زیر نظر دارند تا مطمئن گردند که در مطابقت با قانون الهى عمل مى کنند . آنان همچنین علاقمند به امور کسانى هستند که مى خواهند در راه خدا پاى گذارند و یا آنکه به راه خدا بازگشت کنند . آنها هر کسى را در هر حیطه خاص محتاج کمک باشد چه در بدن باشد و چه در خارج بدن ، یارى مى دهند آنها به خصوص مراقب کسانى هستند که بدون اراده و غیر داوطلبانه از بدنشان خارج مى شوند و نیز مبتدیان سفیر روح را مواظبت مى کنند . ( توئیچل پال – سرزمین هاى دور ، 1379 : 235 )
پال توئیچل مى گوید : بزرگ ترین فیلسوفان قرون ، که از هموطنان خود والاتر و متعالى ترند و آنها را به چشم ناجیان نوع بشر مى نگرند . کلام خدا را بارها و بارها به این جهان مى آورند . به ویژه هنگامى که روح بشریت به پایین ترین حد زوال یافته است .
اما استادان اک ، از فیلسوفان والاترند . زیرا آنها از صمیم قلب به ایشان مى آموزند که خودش باید اقدام کند . کشیشان و روحانیون « سازمان » و « نظام » را برتر مى شمارند . هیچ فلسفه والایى هرگز از نظام و سازمان به وجود نیامده ، بلکه از فردى که شخصاَ درباره خدا و راه رسیدن به او پژوهش نموده نشات گرفته است . ( توئیچل پال – اکنکار کلید جهان هاى ، 1379 : 95 ) در جستجوى خود دریافته ام که تعداد بزرگان معنوى بیش از آن است که تصور مى رود . اما این گروه ها فقط بخش کوچکى از کل است و از کل ، هزاران و شاید میلیون ها نفر سر درمى آورند که راه برتر را پیموده اند . معلمان ، مصلحین ، دانشمندان ، قدیسین ، آواتارها ، مونى ها ، ریشى ها و ساحران و نیکوکاران . اما هیچ کدام به مقام والاى بزرگان اک ، که متعلق به سلسله استادان وایراگى است نمى رسند . ( توئیچل پال – نداى الهى ، 1377 : 20 )
پال توئیچل مى گوید : تمامى دانشوران مشرق زمین ، بخشى از نهضت اک بوده اند . تا آنجا که من مى فهمم ، زرتشت ، دانشمند ایرانى که صدها سال قبل از میلاد مسیح مى زیست یکى از مقتدایان نظام باستانى اک است . ( همان ، 213 )
و جالب اینکه در این میان اسامى دیگر شاعران و دانشمندان ایرانى به چشم مى خورد . اکنکار معتقد است که کوروش ، حافظ و مولوى و . . . همگى جزء نظام اکنکار بوده اند و تمام قدرت خود را از نظام اکنکار آموخته اند .
در اکنکار امده است ، ذیل جهان هاى فوقانى مولانا جلال الدین رومى مشاهده مى شود ، وى مى گوید : مسلماَ مثنوى براى مردم آن زمان سودبخش بوده و شاید هنوز هم براى برخى مفید باشد . امّا باید به خاطر داشته باشید که من ( مولانا جلال الدین رومى ) آن را براى معاصرین خود نگاشتم و این یعنى چیزى بیش از هفتصد سال قبل . امروز استاد حق در قید حیات ( هارولد کلمپ ) ، با مردم این روزگار به زبان خودشان سخن مى گوید . کلام او زنده است . وقتى تو کلمات او را مطالعه مى کنى . صرفاَ یک رشته لغت را نمى خوانى . بلکه قلب خود را مى گشایى . بنابراین هنگامى که بر روى اک مراقبه مى کنى . مى توانى با قلبى خالص و گشوده در دانش آن سهیم گردى . کلمات و کاغذى که بر آن چاپ شده اند ، تنها بدین جهت اهمیت دارند که در گشودن آگاهى و قلب جوینده در حکم کلید عمل مى کنند . ( همان ، 130 )
هارولد کلمپ ، ماهانتا و استاد حق در قید حیات است . در اکنکار آمده است که هارولد کلمپ عصاى قدرت اکنکار را در نیمه شب 22 اکتبر سال 1981 از سرى داروین گراس دریافت کرد . او خدمات خود را به بشریت از طریق موسیقى ، نوشته ها ، کنفرانس ها و نوار ادامه مى دهد . ( میتسو فیل مورى – در پیشگاه استادان اک ، 1377 : 289 )
هارولد کلمپ در کتابى با نام « نسیم تحول » به بیان زندگى نامه خود و چگونگى رها کردن مسیحیت و گرایش به سمت اکنکار سخن مى گوید . او یکى از حالات روحانى خود را چنین توصیف مى کند : « ماجرا اینگونه بود که ناگهان خود را در کالبد روح یافتم و بر فراز زمین شناور شدم . در حالى که همچون یک جفت چشم ناظر وقایع بودم ، ریسمانى مانند بند ناف را دیدم که از جانب من به اعماق فضا کشیده شده بود . این بند ، اعتقادات مذهبى من بود . با وحشت تمام دیدم که کسى آن را با یک قیچى طلایى برید . ریسمان مستحکم در فضا شناور شد و در اعماق تاریک فضا ناپدید گشت . حیران و وحشت زده شدم . در شگفت بودم که این چه نیرویى است که از منظر معنوى نیرومندتر از مسیح است . اندکى بعد به کالبد فیزیکى ام بازگشتم . تصاویر فوق قطع شدند و براى مدتى به حال خود گذاشته شدم تا در ویرانه هاى سال ها تعالیم اعتقادى خود کاوش کنم . اگر چه تا ماه ها بعد از آثار عمیق آن آگاه نشدم ولى تحول درونى من آغاز شده بود .
سرگشتگى من در تعالیم مدرسه ى کشیشى کاملاَ برایم آشکار شده بود ، اکنون مى دانستم که در تعالیم مذهبى ام ، عاملى کلیدى به غفلت گذارده شده بود . این نخستین گام من به سوى اکنکار بود . » ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 105 )
در عرفان اکنکار چنین تبلیغ مى شود که یک استاد حقیقى اکنکار ، اعتبارى براى فضایل اجتماعى و اخلاقیات شرعى این جهان قایل نیست . یعنى همان چیزهایى که کشیش ها و روحانیت به عنوان اساس تقدس و تقوى علم کرده اند . ( کلمپ هارولد – نسیم تحول ، 1377 : 30 ) پال توئیچل مى گوید : اگر ما که به سرزمین هاى دور سفر کرده ایم و تعالیم اکنکار را عیناَ ، به همه بگوییم ، مورد لعن و نفرین قرار مى گیریم . منظور این است که از اجتماع آنان طرد مى شویم . بعضى از مسافران روح اطلاعاتى را صاحب هستند که افشاء آن جنبه هاى وحشتناکى را براى بشر همراه دارد . من به جرات مى گویم که تنها این سفیران از این اطلاعات آگاهند و صاحب چنین دانشى هستند .
سفیران روح مى باید که در این جهان تقریباَ در سکوت باقى بمانند . دلیل آن هم این است که هر کلامى که به زبان بیاورند با فریاد گوشخراش هواداران ادیان اصولى روبه رو مى شود . سیستم هاى متافیزیکى فرسوده و منجمد از بنیان به لرزه درخواهند آورد . ( توئیچل پال – سرزمین هاى دور ، 1379 : 56 )
نهایتاَ در عرفان اکنکار چنین ادعا مى شود که آنهائى که در مقابل جمعیت ها خطابه مى گویند کتاب ها مى نویسند یا فلسفه ها را موعظه مى کنند ، نمى توانید به شما چیزى بیاموزند . آنها اصلاَ چیزى براى مردم جهان شما ندارند . جهل آنها به راستى ترسناک است . همه عارفان و معلمین غرب و شرق ( به جز آنهائى که اکیست هستند ) در روش هایشان براى رسیدن به خدا اشتباه کرده اند . لکن آنها به شما مى گویند که فقط و فقط راهى که آنان در پیش گرفته اند درست است و در دفاع از این رفتارها و مدعاهاى اشتباه ، جان خود را هم فدا مى کنند . ( همان ، 297 )
گفتار فوق درباره ماهانتا و اساتید اک با نکات و سوالات ذیل مربوط مى شود .
1 ) الفاظى که در توصیف ماهانتا در کتاب هاى اکنکار آمده همچون : خدامرد ، بالاترین سطح آگاهى ، بالاترین مقام معنوى ، بالاترین نماینده خدا بر زمین و . . . هیچ شباهتى با اوصاف ، کردار و رفتار اشخاص همچون پال توئیچل و هارولد کلمپت ندارد ، مثلا تنها رفتارهاى خارق العاده ى که درباره پال توئیچل در کتاب « پالچى » یا « نسیمى از بهشت » آمده ، مجموعه حالات متافیزیکى و روحانى است که در میان بسیارى از عارفان و مرتاضان هندى با شدت خارق العاده ترى بیان شده است . ضمن اینکه در عرفان اکنکار هیچ دلیل پسندیده و منحصربه فردى ارائه نمى شود تا خواننده بتواند به واسطه آن ماهانتا را از دیگر فرزانگان درجه اول علمى هنرى جهان برترى بخشد .
2 ) در عرفان اکنکار ادعا مى شود که افرادى همچون زرتشت ، مسیح ، پولس ، لائى تسى ، کوپال داس ، سقراط ، مولانا جلال الدین رومى ، حافظ ، نانک ( موسس دین سیک ) ، فیثاغورث و بسیارى دیگر ، همه از پیروان مکتب اکنکار بوده اند . حال آنکه خواننده به چه دلیل باید باور کند که چنین افراد بزرگى از نقاط گوناگون جهان ، همه پیرو یا استاد اکنکار بوده اند ؟
به نظر مى رسد مکتب اکنکار براى کسب مقبولیت در افکار عمومى ، تلاش کرده تا بزرگ ترین مفاخر جهان را اکیست ( پیرو اکنکار ) معرفى کند . تا به طبع ، انسان ها روى خوشى به اکنکار نشان دهند . حال آنکه به نظر مى رسد این حربه به عنوان یک « دروغ بزرگ » اثر معکوسى داشته و موجب برانگیختن تعجب و عواطف ملیتى انسان هاى گوناگونى شده است .
سعادت در اکنکار
قبل از آنکه اکنکار به بیان ایده خود در رابطه با راه رسیدن به سعادت بپردازد . چنین ادعا مى کند که « اکنکار سرچشمه تمام ادیان است . » پال توئیچل در این مقدمه تلاش مى کند تا در ابتداى تنها راه رسیدن به سعادت را مختص اکنکار معرفى کند و اینکه تمام ادیان فاقد هر گونه نظریه منسجمى در این باره هستند . سپس راه رسیدن به سعادت را انجام « سفر روح » مى خواند . یعنى همان پدیده اى که در بسیارى از عرفان هاى شرقى امرى بدیهى ، تبلیغ شده و پذیرفته شده است . بسیارى از عرفاى اسلامى سفر روح و مکاشفه را به عنوان پدیده هاى که بر سر راه هر سالک قرار مى گیرد ، بیان کرده و آن را داراى محاسن و البته معایبى دانسته اند . حال آنکه این بزرگترین اشکال به نظریه « سفر روح » در اکنکار است . اکنون بیشتر به توضیح موارد فوق مى پردازیم .
اولا ) رابطه اکنکار با دیگر ادیان :
در این مکتب ، واژه « اکنکار » چنین تعریف شده : راه طبیعى بازگشت نزد خداوند ، دانش باستانى سفر روح ، علم دقیقى که خالص ترین تعالیم را دربرمى گیرد . اکنکار قائم به ذات است . و عقل از سادگى آن مبهوت مى گردد . ( کرامر تاد و منسون داگلاس – اکنکار حکمت ، 1380 : 7 )
در مقابل در تعریف مذاهب چنین آمده ، مذاهب همگى انشعاب هاى اکنکارند . سرچشمه اصلى تمام زندگى ، عملکرد سطوح آگاهى پایین که توام با اعتقادات و فلسفه هایى است ، که مراتب ضرورى براى رسیدن به اک هستند . ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 204 )
بزرگترین ادعا ، و یا یکى از بزرگ ترین اظهارات در این عرفان این است که اکنکار ، سرچشمه تمامى ادیان و مذاهب جهان بوده و اینکه همه رهبران و چهره هاى فاخر علمى ، شاگردان مکتب اکنکار بوده اند .
در اکنکار آمده است ، مرگ و رستاخیز ، اصولى اساسى اند . که تقریباَ در تمام مذاهب از آغاز زمان ، آموزش داده شده اند . اما اکنکار که جریان اصلى تمام مذاهب ، فلسفه ها و جهان بینى ها است . اولین دانشى بود که به مردم زمین از طریق ناجیان مامور ، آموخت که رستگارى در مرگ کالبد فیزیکى و رها شدن روح نهفته است .
پال توئیچل مى گوید :
نویسندگان فلسفى و مذهبیون ، وجود اکنکار را در طول تاریخ به اثبات رسانده اند . خط مشهور پیامبران عبرانى ، همان گونه که رسالت آنها به خوبى نشان مى دهد در مکتب اکنکار تربیت شده اند . استادان یونانى مثل آپولوینوس ، ویونیسیوس ، فیثاغورث ، سقراط ، ارسطو و افلاطون ، توسط اساتید باستانى ، هنر اکنکار را فراگرفتند . عملاَ هر انسانى که به تمدن بشرى خدمتى کرده باشد . یک چلا یا دانشجوى تعالیم پنهانى اکنکار است . این امر در زمینه هاى مختلف علوم ، ادبیات ، هنر ، اقتصاد ، مذاهب ، فلسفه ها ، ارتش ، پزشکى ، روان شناسى مصداق دارد . . . پیامبران بزرگ و چهره هاى قدرتمندى مانند : راما ، کریشنا ، هرمس ، موسى ، اورفیوس ، افلاطون و مسیح ، چلاهاى بوده اند که در مدارس مختلف سرى ، که همه شاخه هایى از نظام باستانى استادان اکنکار بوده اند و عموماَ به عنوان نظام پیشتازان وایراگى شناخته شده اند . ( توئیچل پال – دفترچه معنوى ، 1380 : 11 )
پال توئیچل معتقد است که خاورمیانه به کمربندى از یک اختلاط نژادى تبدیل شده ، که به نوبه خود ، جریان عظیمى از تفکر فلسفى ، علمى و مذهبى است . از درون این جریان ، کتب مقدسه بسیارى ، منجمله تورات یهودى ها ، قرآن مسلمانان ، میترائیسم و بسیارى دیگر از مذاهب سامى سر برآورد . در همان زمان ، افکار آریایى زند اوستا ، رامایانا که از نوشته هاى مقدس هندوها است . وداها و بودائى گرى را به وجود آورد . تمامى این مکتوبات مقدسه که اجداد مذاهب و همه فلسفه هاى مدرن بوده اند ، از سرچشمه هاى بیاناتى شفاهى به نام اکنکار سیراب شده اند . اکنکار نیروى عالمگیر و منشأ معنوى هر چیزى است که دربرگیرنده زندگى است . به این دلیل رد اکنکار را دنبال مى کنیم که جریان اصلى و نزدیک ترین است به تعالیم خالصى که از اقیانوس عشق و رحمت یا به بیانى شاعرانه : خدا ، سرچشمه مى گیرد .
در عرفان اکنکار به صراحت آمده است که اکنکار ، بوجود آورده اند و دربرگیرنده تمامى افکار جهان هاى پایین است ، هنر ، نویسندگى ، موسیقى و مجسمه سازى تنها گسترشى هستند از آرمان هاى بالاتر اکنکار .
اکنکار به عنوان محورى عمل مى کند که پره هاى آل منتهى به چرخى مى شوند موسوم به چرخه زندگى . این چرخ نشان مى دهد که چگونه ادیان اصلى جهان از اکنکار سرچشمه گرفته اند . این چرخ دوازده پره دارد که عبارتنداز : آنیمیسم ، هندوئیسم ، اسلام ، مسیحیت ، یهود ، شینتوئیسم ، بودیسم ، تائوئیسم ، جانیسم ، دین زرتشت ، مکاتب اسرار و صوفیگرى . هر یک از این پره ها معرف یکى از ادیان امروزى جهان است . آنها همچنین مى توانند معرف فلسفه هاى گوناگونى باشند ، که از دل مذاهب رشد کرده اند و نیازى به معرفى آنها نیست . شواهد فراوانى وجود دارد ، دال بر اینکه هیچ یک از این مذاهب که قرار بود به ما راحتى و یارى دهند در ارتباط با فرد موفق نبوده است . به همین دلیل سوگماد تعالى به دوازده پره تقسیم شده است . اغلب بنا به تربیت فردى در این جهان ، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوه اى و در طریقى که بر ایمان مناسب ترین است ، طى کنیم . اما در انتها ، تنها سیر اک وجود دارد . ( همان ، 23 )
پال توئیچل معتقد است که مذاهب فعلى حاصل پذیرفتن همین ادیان قدیمى هستند . که نسبت به فرهنگ ، سلیقه و خلق و خوى هر گروهى از مردم به صورت هاى گوناگون امروزى درآمده اند . ادیان جدید عبارتنداز : هندو ، بودائى ، کنفسیوسیزم ، تائوئیزم ، اسلام ، یهود ، زردشتى ، سیک ، الهى شناسى ، علوم مسیحیت ، شینتوئیزم ، روح گرائى ، بهائى و مسیحیت . بزرگ ترین آنها به ترتیب عدد پیروان عبارتنداز : هندو ، بودئیسم ، مسیحیت که پیروان هر سه آنها از مرز صدها میلیون مى گذرد .
اما همه مذاهب ، فلسفه ها و دکترین هاى مقدسه از اکنکار مشتق شده اند . هیچ چیز نمى توانست بدون جوهر اک ، که از قلب سوگماد به بیرون جارى است و سازمان هاى کالبدى مى سازد ، ادامه حیات را برقرار مى سازد و روح مى آفریند ، وجود داشته باشد . بقا تمامى شکل هاى هوشمندانه از آگاهى معدنى گرفته تا آنانى که در لباس همکارى با خدا خدمت مى کنند ، در جریان اک نهفته است . هر یک از ادیان اصولى یک موسس داشته اند که در قالب یک کالبد فیزیکى به این جهان آمد . و از این جهان رفته اند . شاید لازم به اشاره است ، همان گونه که در مسیحیت ، عیسى را « نور جهان » خوانده اند ، در شرق بودا را « نور آسیا » خطاب کرده اند . پیروان هر دینى به پیشواى خود لقبى کمابیش با همین محتوى داده اند . اما ماهانتا ، ، استاد حق در قید حیات ، به لقبى « نور کیهان » ملقّب است . ( همان ، 274 )
پال توئیچل مى گوید : اکثریت ایدئولوژى هایى که در زمینه دینى و فلسفى مطرح شده اند . همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکى رسیده اند . من مى توانم یک مسیحى ، مسلمان و یا هر چیز دیگرى باشم . اما بعد از آن دیگر خود را محدود کرده ام . اگر مردم از من بپرسند چه دینى دارم ، و بگویم « خوب ، من یهودى هستم » بلافاصله ذهن آنها مرا در رده ى خاصى قرار مى دهد . و من جزو یکى از کسانى خواهم شد که در یکى از پره هایى واقع شده که اک در مرکز آن است .
بنابراین آنچه در اینجا مرا به فکر مى اندازد و خودم را از بابت آن مقصر هم مى دانم این است که ما حتى نمى توانیم بگوییم اک ، یک طریق است . آن بقدرى دربرگیرنده زندگى است که به خودى خود شامل همه چیز مى شود . چرا که خود زندگى است . ( سیمیسون پتى – پالجى ، 1377 : 302 )
ادعاى بزرگ اکنکار مبتنى بر وام دار بودن تمام ادیان و مذاهب به مکتب اک ، موجب برانگیخته شدن چند سوال و نکته است .
به راستى به پشتوانه چه دلیلى مى توان انواع ادیان ، مذاهب و مسالک عرفانى که در سرتاسر جهان با توجه به گوناگونى فرهنگ و جغرافیا ، و انواع کتب مقدسه و با توجه به تمام تفاوت هاى ظاهرى و محتوایى با ارزش شان ، زیرمجموعه و تفسیرى بر مسلک عرفانى اکنکار دانست .
چگونه مى توان باور کرد که انواع فیلسوفان ، بسیارى انبیاء و رهبران معنوى ، هنرمندان و نویسندگان و به نقل صریح اکنکار ، « هر انسانى که خدمتى به جوامع بشرى کرده است . » یک چلا و نوآموز اکنکار بوده و در مکتب اک به استادى رسیده ، و در نهایت به تبلیغ آموزه هاى اکنکار پرداخته است . در آثار کدام فاخر علمى مى توان یافت که هدف از افاضات علمى هنرى خود را ترویج اکنکار معرفى کرده است ؟
یک سوال اساسى وجود دارد و آن اینکه ، به چه دلیل پال توئیچل به بیان چنین ادعاى بزرگى پرداخته و براى آن دلیل مناسبى ارائه نکرده است ؟ آیا به صرف بیان یک ادعاى بزرگ مى توان بزرگى ادعا را اثبات کرد ؟ ضمن اینکه ، ارائه پال توئیچل از بازشمارى ادیان جدید و قدیم پر اشکال است .
ثانیا ) سفر روح راه رسیدن به سعادت
آزادى ، کمال ، خردمندى ، آگاهى ، امنیت ، رهایى از قانون علیت ، تناسخ و . . . همه و همه کلماتى است که درعرفان اکنکار به فراوانى از آن یاد مى شود . در میان بسیارى از سر فصل هاى کتب اکنکار با مطالبى همچون « کاربرد اکنکار در حل مشکلات زندگى » مواجه مى شویم .
در این مکتب مهم ترین و شاید تنها ترین روش براى حل مشکلات زندگى ، فراگیرى و تمرین عملى اى نیست جز « سفر روح » .
در این عرفان مى خوانیم : تمامى نوع بشر به دو گروه تقسیم مى شوند . مانوموخ ها 15 و گوروموخ ها . 16 معناى این دو کلمه یکى مانوموخ یعنى کسى است که از اوامر ذهنش پیروى مى کند و دیگرى گوروموخ به معناى شخصى است که از ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ( مکتب اکنکار ) تبعیت مى کند . مانوموخ ها تابع ذهن هستند و هوس هاى او را اطاعت و به میلش حرکت مى کنند . چنین شخصى برده ذهن و نفسانیت آن است و لیکن شخصى که همواره روى به استاد حق دارد انسانى آزاده است . . . استاد حق راه را به او نشان مى دهد و هیچکس تا به حال نتوانسته که آن را بدون کمک وى و به تنهایى بیابد . سفر روح و به کار گرفتن روشى که اک نام دارد ( سفر روح ) گریز ناپذیر است . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 374 )
ارزش سفر روح در اکنکار بسیار پیچیده تر و با اهمیّت تر تبلیغ مى شود . زیرا اساس تعلیمات اکنکار نهفته در سفر روح است . در برخى از کتب اکنکار ، صرفاً لفظ اکنکار به معناى سفر روح یا عبارات و کلماتى با همین مضمون تعریف شده است .
پال پوئیچل مى گوید :
مقصود اصلى از سفر روح یافتن اقلیم بهشتى خداست . سفر روح کلید اصلى براى گشودن اسرار جهان معنوى است . این ، وسیله اى است براى رسیدن به اقلیم روح که به عنوان سرزمین بهشت شناخته شده است . جایى که خدا سرچشمه خود را در مرکز تمامى هستى ها تأسیس کرده است . جداى از این حقیقت ، ما مقصودى دیگر براى اکنکار در جهانى که در آن زندگى مى کنیم مى یابیم و آن حل مسائل زندگى مان از طریق سفر روح است . ( پال توئیچل – اکنکار کلید جهان ، 1379 : 235 )
یکى از علل آشفتگى امرزوى و رنجش انسان در طى سالیان ، نادیده گرفتن مطالعه روش هاى جدایى روح از بدن توسط رهبران سیاسى و روحانى است . اهمیّت چنین مطالعه اى واضح است ، زیرا تنها راه رسیدن و دستیابى به علم لایتناهى ، رها ساختن روح است از زندان تن قبل از مرگ .
روش ارادى خارج ساختن روح از کالبد ، مستلزم استفاده از عالى ترین متون است و مهم ترین مشغله پویندگان حقیقت را تشکیل مى دهد . ( همان ، 23 )
هرگز کسى که در وضعیت آگاهى انسانى به سر مى برد ، در خصوص بر طرف کردن مشکلات موفقیتى حاصل نکرده است . حتى ناجیان و پیشوایان مشهور تاریخ هم که در میان آدمیان به سر مى برده اند بر این اعتراف بوده اند که استفاده از قدرت هاى روانى طریق نهایى نیست . آنها مى دانند که در وضعیت آگاهى انسان مى شود روند مشکلات را تحت کنترل گرفت و لیکن حل این مشکلات از دیدگاه جهان مادى و در این دنیا ممکن نیست . امّا اگر در وضعیت آگاهى معنوى ( سفر روح ) به سر بریم موفقیت حقیقى نصیبمان خواهد شد . ( براد استایگر ، 1380 : 250 )
مزایاى سفر روح در مکتب اکنکار بسیار پر جلوه تبلیغ شده است زیرا منافع سفر روح در عین ظرافت ، متضمن دستیابى به افق هاى دور دست است . ( اکنکار معتقد است که ) هنگامى با تجربه شخصى در مى یابیم که فراسوى کالبد مادى داراى حیات هستیم از وحشت مرگ رها مى شویم و نگرانى کمترى را به خود راه مى دهیم .
پال توئیچل مى گوید : وقتى در طى تجربیات درک کنیم که خود جزئى از خدایى هستیم که به ما عشق مى ورزد ، عشق بیشترى را در زندگى خود جارى و نگرانى یا بیگانگى را کمتر احساس مى کنیم . وقتى به تجربه در مى یابیم که هدفى معنوى در پس زندگى وجود دارد احساس توانایى مى کنیم . ( کرامرتاد و منسون داگلاس ، 1380 : 21 )
هنگامى که شخصى قادر به انجام سفر روح در هر حدى باشد ، مى تواند از بالا به مشکلات دنیایى اش نگاه کند و به همان صورتى که یک معماى تصویرى بچه ها را حل مى کند کنترل آن مشکلات را به دست گیرد . این بدان معنى است که به جاى آنکه مسائل را از سطح افقى ببینیم باید از بالا به آنها نگاه کنیم . این نگاه ماورایى فرصت آن را فراهم مى آورد که بالاتر از آنچه متبحرین علوم ماوراالطبیعه کمربند نگرانى ها مى خوانند قرار بگیریم . و با مستقر شدن در چنین موقعیتى ، قادر به یافتن هر آنچه احتیاج به تنظیم دارد خواهیم بود . از چنین موقعیتى همچنین مى توان دریافت که کدام قسمت از بدن انسان احتیاج به درمان دارد و یا اینکه چگونه مى توان موقعیت مالى را تنظیم کرد و نیز از پس سایر مسائل پر اهمیّت در این دنیا بر آمد . ( پال توئیچل ، 1379 : 236 )
در مورد این نظریه ایرادهاى متفاوتى عنوان مى شود که در زیر به برخى از آنها اشاره مى شود 17 :
1 – در مکتب اکنکار سفر روح براى رسیدن به اقالیم معنوى و در نتیجه رهایى از دردها و رنج ها ، عامل اساسى پیروزى بر اضطراب ، ترس و نارامى است . از این رو ، در تحقق این ایده ، تمرینات فراوان معنوى ارائه مى شود ، که اغلب در جهت رها ساختن روح از جسم است . حال آنکه در ادوار گوناگون استادان و کتاب هاى گوناگونى وجود داشته است که همگى راه هاى خارج ساختن روح از بدن را تعلیم مى دادند و هیچ گاه محاسن و منافع سفر روح را بزرگتر و یا پرارزش تر از تعالیم گوناگون ادیان بزرگ معرفى نکرده اند . ضمن اینکه برخى از استادان عرفانى به داشتن سفر روح ، مکاشفات عرفانى و تجربیات دینى مشهور بودند و چنین ادعایى را نکرده اند .
2 – چنانچه اکنکار معتقد است اگر تنها راه دستیابى به هدف معنوى که در پس زندگى وجود دارد ، انجام سفر روح باشد . لاجرم نقش صدها ، بلکه هزاران پیامبر الهى و مبلغ معنوى را نادیده گرفته است ، کسانى که همواره در مورد هدف هاى معنوى سخن گفته اند و برخى از شاگردان ایشان بارها به انجام سفرهاى روحى و مکاشفات گوناگون اذعان کرده اند . ( سفر روح در خدمت آموزه هاى دینى است نه بلعکس ) .
3 – در عرفان اکنکار ، آرامش حاصل از سفر روح به این معناست که سالک اقالیم بهشتى یا اقالیم خدا را مى یابد . بنابراین وارد بهشت و از اوصاف آن مطلع مى شود . ضمن اینکه در آنجا جواب تمام مشکلات دنیوى خود را مى یابد ، حتى قادر مى شود اوضاع اقتصادى خویش را سر و سامان دهد . این ادعاى بزرگى است که اگر اثبات مى شد وضعیت زندگى و کمیت سالکان اکنکار چنین نبود . این نظریه صرفا ادعایى تبلیغاتى است .
4 – اینکه عارف چگونه بر مشکلات دنیوى پیروز مى شود و به آرامش دست مى یابد ، همان بود که در بحث « آرامش به تعبیر عارف » بیان شد . در عرفان اسلامى عارف حالات گوناگونى را تجربه مى کند . سفر روح و مکاشفات عرفانى و . . . همه جزئى از حالات سالک در عرفان اسلامى است . از این رو سزاوار نیست اکنکار تمام ادیان بزرگ ( از جمله اسلام ) را فاقد هر گونه راه و روش در جهت کسب آرامش و رستگارى بداند .
. 5 به نظر مى رسد در دنیاى مدرن که انسان ها دچار بزرگترین رنج هاى روحى و آزارهاى روانى شده اند ، ترویج « سفر روح » نه تنها موجب آرامش روح نشود بلکه به علت ایجاد نوعى توهمات یا برداشت هاى نامناسب از تجربیات سفر روحى ، دچار آزارهاى روحى نیز شوند .
نتیجه گیرى
در منابع مکتوب اکنکار بخش هاى حجیمى معطوف به مباحث خداشناسى ، رهبرشناسى ، انواع طبقات هستى و سفر روح شده که در این مقاله به اساس و جوهره اصلى ان تعالیم اشاره شد . در این میان اشاره به چند نکته لازم است :
1 ) چنانچه بیان شد اکنکار با بیان ادعاهاى بدون دلیل و مدرک ، و با بیان انواع افتراهاى که به دیگر ادیان مى زند 18 نمى تواند چهره مقبولى را در میان دیگر پیروان ادیان بزرگ براى خود فراهم کند .
2 ) مکتب اکنکار به واسطه این همه ادعاهاى که همه در جهت بزرگ جلوه دادن تعالیم خود بر دیگر ادیان است و بدون اوردن هیچ گونه دلیل پسندیده اى نمى تواند در میان پیروان دیگر ادیان ، اعتمادسازى کند و انان را به سمت خود جلب نماید .
3 ) به راستى نمى توان براى حل مشکلات انسان دوره کنونى ، به صرف تبلیغ سفر روح ، فقدان معنویت دوره معاصر را حل کرد . و او را از چنگال انواع اضطراب ها رهایى بخشید . و طعم خوش عرفان و معنویت ناب را به او چشانید .
منابع
1 – کرامرتاد و منسون داگلاس ( 1380 ) اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر ، مهیار جلالیانى ، چاپ دوم ، ایساتیس .
2 – توئیچل پال ( 1380 ) واژه نامه اکنکار ، یحیى فقیه ، چاپ اول ، سى گل .
3 – توئیچل پال ( 1380 ) دفترچه معنوى ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
4 – سیمپسون پتى ( 1377 ) پالجى – یک تاریخچه ، مریم البرزى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
5 – توئیچل پال ( 1380 ) دندان ببر ، هوشنگ اهرپور ، چاپ اول ، نگارستان کتاب .
6 – توئیچل پال ( 1377 ) نداى الهى ( خلوت خدا ) ، رضا جعفرى ، چاپ دوم ، دنیاى کتاب .
7 – توئیچل پال ( 1380 ) اک – ویدیا دانش باستانى پیامبرى ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
8 – توئیچل پال ( 1379 ) اکنکار کلید جهان هاى اسرار ، هوشنگ اهرپور ، چاپ اول ، نگارستان کتاب .
9 – میتسوفیل مورى ( 1377 ) در پیشگاه استادان اک ، مهیار جلالیانى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
10 – کلمپ هارولد ( 1377 ) نسیم تحول ، مهیار جلالیانى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
11 – توئیچل پال ( 1379 ) سرزمین هاى دور ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
12 – استایگر براد ( 1380 ) نسیمى از بهشت ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
13 – کیانى محمد حسین ( 1386 ) جایگاه ارامش در عرفان و معنویت نو پدید ، فصلنامه کتاب نقد ، شماره 14
. 45 – کیانى محمدحسین ( 1389 ) ادیان و مذاهب در عرفان اکنکار ، فصلنامه ایین سلوک ، شماره
. 17 پاورقى ها :
{L= 1NewReligionsMovements =L}
{L= 2Eckankar =L}
{L= 3PaulTwitchell =L}
{L= 4Shariyatki-Sugmad =L}
5 پیرو یا مرید اکنکار ، کسى که پیام اکنکار را منتشر مى کند . چلاى استاد اک در قید حیات که مطابق قوانین اک مشغول فعالیت است .
6 در واژه نامه اکنکار ، ذیل « اک » آمده است : جریان رساى زندگى است . حقیقت و تناقض ابدى هر دو در درونش نهفته است ، کلید تعالیم مذهبى و فلسفى را دربرمى گیرد . جریان نیروى زندگى ، علم مربوط به آگاهى کامل که حامل تجربه هاى سفر روح است . ادراک خداشناسى ، ریسمانى که تمام موجودات را در تمام عوالم و جهان هاى آفرینش در تمامى زمان هاى مختلف و حتى فراتر از تمام زمان ها به یکدیگر پیوند مى دهد . نیروى زندگى ، معرفت به خویشتن ، روح مقدس ، سرچشمه همه اینها ، خالق تمام اشیاء ، نیروى بزرگ شکل دهنده که در تمام خلاقیت ها عمل مى کند . در همه جا هست .
{L= 7Mahanta =L}
{L= 8Sugmad =L}
{L= 9GailAtkinson =L}
{L= 10VairagiExkMasters =L}
{L= Rebazar11Tarz =L}
{L= 12DarwinGrass =L}
{L= 13Kalnerangan =L}
14 موسیقى بهشتى ، نواى که بوسیله سوگماد درون اک دمیده مى شود نور و صوت
{L= 15Manumukhs =L}
{L= 16Gourumukhs =L}
17 براى اطلاع بیشتر رجوع شود به مقاله این قلم با عنوانجایگاه ارامش در عرفان و معنویت هاى نوپدید در فصلنامه کتاب نقد شماره 18
45 براى اشنایى بیشتر نسبت به دیدگاه هاى انتقادى – افراطى اکنکار به تمام ادیان ابراهیمى ، رجوع شود به مقاله این قلم با نام ادیان و مذاهب در عرفان اکنکار فصلنامه ایین سلوک ، شماره 17
اگر قرار باشد عنوان « جنبش هاى نوپدید معنوى 1 » را به انواع گرایشات معنوى دوران معاصر دهیم . بدون شک اکنکار اولین و اولى ترین مصداق در این باره است . به عبارت دیگر ، هیچکدام از انواع جریانات معنوى نو ظهور به اندازه گرایش اکنکار داراى چارچوب هاى نظریى همانند دیگر ادیان بزرگ نیستند . اکنکار 2 از فرقه هاى نوپدیدى است که توسط پال توئیچل 3 در سال 1965 بنیان گذارى شد . بسیارى از تعالیم اکنکار برگرفته از آموزه هاى رادهاسوامى هندى و به طور کلى ، هندوئیسم و بودئیسم و برخى دیگر از گرایشات عرفان هاى غربى است .
نگارنده در این مقاله تلاش مى کند تا درباره سه رکن اساسى ، یعنى خداشناسى ، رهبر شناسى و راه رسیدن به سعادت در اکنکار شاهد مثال هاى بیاورد و در ادامه به نقد و بررسى آنان همت گمارد . و در آخر نشان دهد ، که به چه علت اکنکار قادر نیست بحران معنویت دوره معاصر را پاسخ گوید .
مقدمه
متن مقدس عرفان اکنکار ، شریعت کى سوگماد 4 نام دارد . اما مروج اصلى تعالیم اکنکار ، آثار پال توئیچل است . در کتاب هایى همچون : « اکنکار کلید جهان هاى اسرار » ، « سرزمین هاى دور » و « دفترچه معنوى » ، « اک – ویدیا دانش باستانى پیامبرى » ، « دندان ببر » و آثارى از هارولد کلمپ رهبر و استاد حق در قید حیات اکنکار نظیر « هنر رؤیابینى معنوى » ، « نسیم تحول » ، « از استاد بپرسید » . مطابق آنچه در سایت رسمى اکنکار آمده ، اعضاى آن – اکیست 5 ها – در یک صد کشور دنیا پراکنده اند و تعداد آنها بیش از هشتادهزارنفراست . این فرقه در ایران نیز طرفدارانى دارد ضمن اینکه حدود شصت کتاب از اکنکار در بازار نشر ایران به طبع رسیده است .
پال توئیچل در معرفى مکتب اکنکار میگوید : من رهبر معنوى جهان هستم . قبل از من ، 970 استاد دیگر وجود داشتهاند که در طول تاریخ حیات بشر همواره مردم را به سوى اک 6 راهنمایى مى کردند . اکنکار بهترین و البته تنهاترین راه رسیدن به خدا و اقالیم بهشتى است .
پیروان و حامیان اکنکار ، آیین خود را طریقى عرفانى براى جویندگان و عارفان حقیقى پروردگار مى دانند ، که حتى مى توان از آن به عنوان علمى کاملا دقیق براى یافتن ذات برتر در کائنات یاد کرد . اکنکار مدعى است که نزدیک ترین مسیر به سوى خداوند است و مدعى است که ماهانتا 7 ( استاد زنده اکنکار ) توسط سوگماد 8 ( خداوند ) انتخاب مى شود . و هر استاد زنده اک ، جانشین خود را تربیت مى کندو غیره
از این رو ، بررسى و کنکاش در مبانى نظرى و دستورالعمل هاى اکنکار خالى از لطف نیست . اما قبل از هر چیز باید گفت که بر اساس گزارش هاى گوناگونى که دوستان ، خانواده و طرف داران پال توئیچل ارائه داده اند و نیز آن چه به نظر تلاش آگاهانه پال توئیچل براى پرده برداشتن از جزئیات زندگى خصوصى اش است ، این جزئیات در نظر هواداران اکنکار رازآلود پنداشته مى شود . حتى رهبر فعلى اکنکار ، هارولد کمپ نیز با بیان این که « توئیچل عاشق زندگى خصوصى اش بود » تصدیق مى کند که توئیچل با بیان زندگى خصوصى اش سعى کرده آن هایى را که به مطالعه زندگى وى مى پردازند ، به بیراهه ببرد .
پال توئیچل فعالیت کاریش را باروزنامه نگارى شروع کرد و با نام هاى مختلف براى نشریات دوره اى گوناگون قلم مى زد . در همین زمان بود که به توضیح و تبیین گروه هاى گوناگون دینى پرداخت . وى از طرق نوشته هایش در نشریات دوره اى گوناگون و نامه هایش به مردم ، از جمله همسر دومش ، گیل آتکینسون 9 به معرفى اکنکار به دنیا پرداخت و خود را به عنوان نهصد و یکمین استاد اک معرفى کرد . او مدعى شد که تعالیمى از اساتید وایراگى اک 10 دریافت کرده که از جمله آن ها یک راهب تبتى به نام ربازار تارز 11 بود . اکنکار به طور رسمى در 22 اکتبر 1965 در سان دیاگو کالیفرنیا به صورت یک سازمان غیرانتفاعى تأسیس شد . در سال 1971 پال توئیچل درگذشت . داروین گراس 12 به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک جانشین او شد . .
داروین گراس باعث نزاع هاى زیادى درباره اکنکار شد چرا که بسیارى از طرفداران این آیین ، وى را با اینکه از سوى هیئتى از اعضاى اکنکار ، از جمله همسر پال توئیچل به این سمت انتخاب شده بود شایسته جانشینى استاد پیشین نمى دانستند .
سرانجام گراس تمامى اختیارات و مسئولیت هایش را که به استاد زنده اک مربوط مى شد ، از دست داد و هارولد کلمپ به عنوان نهصد و هفتاد و سومین استاد زنده اک جانشین وى شد . همچنین دعاوى حقوقى چندى میان گراس و اکنکار مبنى بر استفاده گراس از واژه هایى که حق تألیف آن با اکنکار بوده است ، مطرح شد .
الهیات در اکنکار
اکنکار بر خلاف برخى از مکاتب بزرگ معنوى – دینى معتقد است که در این عالم دوازده طبقه و در هر طبقه خداى وجود دارد . خداى هر طبقه حاکم و فرمانرواى آن جهان است . طبقه اول که جهان فیزیکى است همین جهانى است که ما در آن زندگى مى کنیم و پست ترین طبقه است . و خداى حاکم بر آن نازل ترین وضعیف ترین خداست . در عوض طبقه دوازدهم بهترین جهان و خداى آن نیز کامل و قدرت محض و حیات و علم او تام است . خداى طبقه اول کل لیرانجان 13 ، صاحب قطب منفى عالم هستى است و خداى طبقه دوازدهم ، سوگماد صاحب قطب مثبت عالم هستى است .
الف ) کل لیرانجان
حکمران جهان فیزیکى ، موجودى که قدرت منفى در دست دارد . موجود مقتدر جهان فیزیکى مظهر تجلى منفى خدا ، قدرتى که به جریان مى افتد تا جهان هاى مادون را نگهدارى نماید . جهانى که ارتعاشاتش حالات خشن ماده رانشان مى دهد . خلقت و خداى جهان مادى . خداى جهان هیچ . خداى بالاى نیستى مظهر منفى گرى . ( پال توئیچل – واژنامه – 1380 : 128 ) پال توئیچل زمانى که مى خواهند جایگاه خداوند یکتاى ادیان بزرگ را در تقسیم بندى مشخص کنند چنین مى گویند : قوانین قدرت منفى – کل لیرانجان – را به عنوان قانون طبیعت مى شناسیم . همانطور که بر ما روشن است او تدوین کننده قوانین طبیعى است به این علت که او افریننده و پروردگار جهان هاى فیزیکى است او پروردگار انجیل ، یهوه عبریها و مسیحیان والله محمدى ها است . او براهما ودانتیست و عملا خداوند همه ادیان و مذاهب است . ( پال توئیچل – سرزمین دور ، 1379 : 207 )
پال توئیچل اذعان مى دارند که هر وقت ، کسى تصور کند که با خدا تماس پیدا کرده و خدا درخواستى را که جنبه مادى داشته ، اجابت نموده است . باید این را بداند که این تماس با کل لیرانجان خداى منفى و خالق جهانهاى تحتانى است که در برخى موارد مى تواند درخواست ادمیان را اجابت کند . این شگردى است براى فریب دادن شخص متقاضى ، زیرا او مى باید در قبال هر آنچه کسب کرده است بهایش را بپردازد حال به هر ترتیبى که مى خواهد باشد . این قانون کارما یا علت و معلول است . ( پال توئیچل – اک ویدیا – 1380 : 124 ) او هنگامى که خداوند مسلمانان را – یعنى همان که او را کل لیرانجان نامیده است – تعریف مى کند . مجبور به یک عقب نشینى استراتژیک مى شود . و با احتیاطى وافر اینچنین مى گوید : الله ، نام خداى مهربان مسلمانان است . اگاهى برترى که مسلمین تحت این عنوان مى شناسند . وسیله اى براى رسیدن به خداوندگار سوگماد است . ( پال توئیچل – واژنامه – 1380 : 12 ) پال توئیچل معتقد است خداى مسلمانان تنها وسیله ى است براى رسیدن به سوگماد ، بلکه هدف اصلى همان سوگماد است نه چیز دیگر .
در مکتب اکنکار عقیده بر آن است که هر گاه خداوند تمام ادیان ابراهیمى – از جمله اسلام – درخواست بنده اى را اجابت مى کند متمسک به شگردى شده تا فرد درخواست کننده – در مقابل هر آنچه کسب کرده – بهاى بپردازد . پال توئیچل به واسطه این ادعاى بدون دلیل و مدرک خداى ادیان بزرگ را محدود ترین و بى اختیارترین خدا معرفى مى کند و در مقابل خداى برتر را ، خداى اکنکار – سوگماد – لقب مى دهد . بدون بیان هیچ دلیل مستدل !
ب ) سوگماد
در مقابل خداى ادیان ابراهیمى خداى اک وجود دارد . پال توئیچل سوگماد را اینچنین معرفى مى کند :
بى شکل ، همه جا حاضر و ناظر ، اقیانوس عشق و رحمت ، تمام زندگى از او جریان مى یابد . تمام راستیها ، حقائق ، اندیشه ها ، عشق قدرت و تمام خدایان نواحى عالم مظهر او هستند . او به هر شکلى که در مراحل مختلف خلقت ایجاب کند در مى اید . ولى هیچیک از این اشکال تمامیت او را نشان نمى دهند . زیرا که او همچنان بى شکل مى ماند . غیر مشخص او در همه عالم گسترده است . جوهر هستى حیات کل خداى متعال آنچه که اوست و کلیتى که در اوست . لذا هیچ نامى نمى توان بر او نهاد مگر نام شاعرانه وعارفانه خدا . شکل بى شکل که متضادى بر او وجود ندارد . هر چه مخالف در عرف باشد در خود اوست . او دلیل بر این است که هیچ سفیدى بدون سیاهى وجود ندارد و هیچ شکلى جدا از خلا تصور نشود . او درونى دارد به نام ( میزگونا ) که چنین مى گوید . او فاقد چند وچون است ودرباره اش نمى توان چیزى گفت و به هر چیزى اندیشید و تجلى بیرونى به نام ( ساگونا ) که نمى توان حقیقت جاویدان را بر او نهاد . ( پال توئیچل – واژنامه ، 1380 : 232 )
اما تناقضاتى که در تعریف و بیان اوصاف سوگماد به چشم مى خورد که عبارتنداز :
1 – پال توئیچل در جاى مى گوید : سوگماد عملا خلا است واینکه خلا در حقیقت خداست . خدا و خلا با هم تفاوتى ندارند چون هر دو یکى است . خدا – سوگماد – غیر شى است . ( پال توئیچل – دندان ببر – 1380 : 79 – 81 ) اما در جایى دیگر بى پروا و در تناقض صریح با جملات دیگر بیان مى کند : خداوند روح ، جسم و ذهن است . ( پال توئیچل – دفترچه معنوى ، 1380 : 37 ) و درباره در جایى دیگر هنگامى که درباره هدف اکنکار صحبت مى کند ، مى گوید : هدف اصلى ما قادر ساختن روح است به ترک کالبد ، و سفر آن به دنیاهاى معنوى ماورائ ، و عاقبت رسیدن به هدف غائى آنامى لوک که نامى است براى سرزمین بدون نام یا بهشت حقیقى جایى که خدا ( سوگماد ) در آن به سر مى برد . ( پال توئیچل – اکنکار کلید ، 1379 : 16 )
2 – پال توئیچل مى گوید : . . . مشکلات در این جهان از همین روال تبعیت مى کند . هنگامى که از شر یکى خلاص مى شویم دو تا به جاى آن بر سر راهمان سبز مى شود . این بدان معنى است که ما باید طرف توجه خود را به جاى مشکلات و مسائل ، خدا قرار دهیم . ( همان ، 236 ) آنان مى گویند به جاى اینکه حواسمان را متوجه حل مشکلات خود سازیم . به خدا توجه کنیم و بدانیم او نیروى مطلق است و او قادر به انجام هر کارى است . و عملا معتقدند تنها را رسیدن به خداوند آرزوى قلبى است . ( پال توئیچل – دفترچه معنوى ، 1380 : 127 )
اما او در مقابل این اظهارات در جاى دیگر مى گویند : سوگماد یک موجود برتر نیست . چیزى هم نیست که بارى از دوش تو بر دارد . هرگز حتى آنى نیست که به تو برکت مى دهد . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 62 )
3 – پال توئیچل مى گوید : سوگماد تمام افرینش را بر پا و قدرت خلاقه خویش را با یکایک مخلوقاتش تقسیم کرد و با این عمل بخش قابل ملاحظه اى از قدرتهاى خداى خویش را از دست داد . اما هر گاه اراده کند مى تواند آن را از وجود هر توزایى ( روح ) بیرون بکشد و به خود باز گرداند . معهذا چنین عملى به معناى نابودى توزا است . این تنها چیزى است که یک توزا دارا است و به او جرعه اى از قدرت الهى بخشیده است . اگر گفته مرا به دقت تعقیب کنى در خواهى یافت . سوگماد بدون مخلوق خود یعنى توزا نمى تواند باشد و به همین ترتیب توزا بدون سوگماد از هستى بر خوردار نیست . ( همان ، 68 – 69 )
در مقابل پال توئیچل در تعریف سوگماد – که در چند سطر پیش آمد – قایل شد که سوگماد نامعین و نامحدود است . حال آنکه در عبارت فوق مى گوید : سوگماد هنگامى از قدرت خود به ارواح مى دهد از قدرتش کاسته شده ضعیف مى گردد . اما این گفته کاملا در تناقض با نامحدود بودن است . زیرا موجودى که نامحدود باشد . هر چقدر هم که از او کم کنى باز به همان مقدار اولیه خود باقى مى ماند .
اما اشکال بعدى در این است که توئیچل مى گویند : سوگماد بدون مخلوق خود یعنى روح نمى تواند باشد و به حیات خود ادامه دهد . اینکه روح نمى تواند بدون سوگماد یعنى همان جوهر هستى بخش عالم زنده بماند روشن و بدیهى است . اما ایا خداوند که مظهر تجلى همه موجودات است و به اصطلاح ایشان جوهر هستى است . بدون روح نابود مى شود ؟ این چه رب الاربابى است که زندگى خود را منوط به روح مى داند طورى که اگر روح نابود شود او نیز به ناچار باید نابود شود .
ایا اگر تمام موجودات روى زمین و تمام ارواح نابود بشوند و هیچ موجود زنده اى در جهان باقى نماند . خداوند نیز نابود مى شود ؟ اگر اینچنین است زمانى که هیچ ممکن الوجودى نبود و به طریق اولى هیچ روحى افریده نشده بود . خداوند در نابودى کامل به سر مى برده در حالى که این ادعا کاملا مغایر با حیات مطلقى است که اکنکار به کررات در ادعاهاى خود نسبت به خدا اذعان مى دارد .
4 – پال توئیچل مى گوید : اراده سوگماد یعنى اراده اى که کلى است . انسان بدان وسیله مى تواند به هماهنگى و ارامش درون خود دست یابد . با استفاده از نیروى اراده اش که به نحوى رفتارش را نشان مى دهد . آنگاه هر چند که به نظر مى رسد انسان از محدودیت بر خوردار است اراده او با اراده کل منزوج شد . و در انطباق با اراده سوگماد قرار مى گیرد . قدرت اراده الهى کلى است و قدرت اراده انسان جزئى . در تجلى کل قدرت قادر یکتا و با قدرت اک است و در جزء قدرت محدود انسان است . حقیقت همان اراده خداست . ( پال توئیچل – واژنامه اکنکار ، 1380 : 262 )
اکنکار اراده سوگماد را در اوج همه اراده ها قرار مى دهد و اراده دیگر موجودات را هنگامى که در راستاى اراده سوگماد باشد ، قابل انطباق با اراده سوگماد معرفى مى کند . اما جالب است که در جایى دیگر سوگماد را به طور کلى فاقد اراده مى داند و در مقام علت بیان مى نماید که این کیفیتى است متعلق به محصولات سوگماد . چرا که سوگماد نمى تواند مستقیما به افریدن مبادرت نماید . زیرا به علت نامحدود بودن و لایتناهى بودن نه صاحب اراده است نه مى تواند قصد فکر خواهش و یا فعالیتى داشته باشد . چون همگى این کیفیات متعلق به موجوداتى است که مخلوق وى بوده و صاحب محدودیت مى باشند . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 214 )
در تعالیم اکنکار سوگماد را فاقد اراده و قصد و فکر و خواهش و فعالیت مى دانند . اما به راستى خداوندى که قادر به داشتن فکر و اراده نباشد . چگونه مى تواند قدرت خود را که به روح بخشیده است ، دوباره باز گیرد .
این گوشه هاى از تواناییها و قابلیتهاى خداوند بزرگ اکنکار بود . کسى که تمامى زندگى از او جریان مى یابد و کسى که تمام راه ها و حقائق و اندیشه ها و عشق و قدرت و تمام خدایان نواحى عالم مظهر او هستند و جوهر هستى از آن اوست . اما فاقد اراده است . او نه اراده دارد نه فکر .
رهبر شناسى در اکنکار
در عرفان اکنکار چنین وانمود مى شود که همواره مجموعه ى از اساتید در حال تبلیغ آموزه هاى اک به سر مى برند . گروهى از آنان کالبد جسمى خود را ترک گفته در طبقات دیگر جهان ، در حال آموزش شاگردان برترند . و گروهى دیگر در قالب کالبد جسمانى در این دنیا و در عصر حاضر ، در نقاط گوناگون به پیروان اکنکار آموزش مى دهند . اما ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ، والاترین استاد اکنکار است کسى که رهبرى تمامى اساتید نظام را برعهده دارد .
در اکنکار ، شخصیت ماهانتا چنین تعریف شده :
رهبر معنوى یا خدامرد ، در راس اک ، همه کسانى که در عصر حاضر به او روى مى آورند از ازل با او بوده اند . کالبد ماهانتا اک است که همان جوهر الهى است که از اقیانوس عشق و رحمت جارى است . نگهدارنده کل زندگى و کسى که اشکال مختلف حیات را به هم مى بندد . واگورو ، روشنایى دهنده ، حالتى از معرفت الهى که برتر از عناوینى است که در مذهب به اشخاص داده مى شود . بالاترین سطح آگاهى . ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 155 )
ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ، بالاترین مقام معنوى است . بالاترین مقامى است که مى تواند به جهان هاى پایین بیاید . او یک خدامرد است که توسط سوگماد تعالى تعیین شده تا « نام » یا کلمه ى پذیرش را اعطا کند . وظیفه اصلى او نشان دادن مسیر بازگشت دوباره به بهشت است به کسانى که وارد حلقه پذیرش مى شوند . او ، همچنین به عنوان یک راهنما عمل مى کند .
تو مى توانى در مقابل همه خدایانى که نام آنها در کتاب ها هست به دعا و نماز بنشینى . ولیکن آنها صداى تو را نخواهند شنید . مى توانى از همه مذاهب موجود طلب یارى کنى اما هیچ نصیبت نخواهد شد . این همچنان یک واقعیت قاطع برجا مى ماند که هیچ فردى تا بحال نتوانسته است و در آینده نیز نخواهد توانست از مصائب این زندگى ها و تردید در خصوص زندگى هاى بعدى بگریزد . مگر این سعادت را بیابد که با استاد حق دیدار کند . این خلاصه تمامى آن چیزهایى است که هست . همین و بس . بدون مساعدت او ، همچنین نمى تواند از چرخ مرگ و تولد خلاصى یابى . از طرف دیگر ، کسى که ماهانتا را بیابد در یافتن رهایى معنوى شکست نخورده است . دلیلش این است که مسافر روح او را به جریان مسموع حیات اتصال مى بخشد . و با داشتن این امتیاز دوگانه ، مساعدت سفید روح و اتصال به جریان صوتى حیات و آزادى معنوى از آن اوست . نوعى رهایى از همه قید و بندها که ما در اکنکار آن را « جیران موکتى » مى خوانیم .
بنابراین فرمول نهایى از این قرار است که ماهانتا را بیابى تا ارتعاشات تو را با این جریان حیات و نغمات بنى 14 کوک کند . آنگاه از آن جریان درآویزى و خودت را جزئى از آن کنى ، پس از این به دیار آزادى عروج خواهى نمود . بعد از این ، از دورترین سرحدّات جهان هاى مادى و جهان هاى ناخالص گذشته ، عملاَ وارد نواحى معنوى خالص مى شوى . با کسب صفات الهى و شایستگى بالاترین ناحیه هاى بهشتى ، دیگر محکوم نخواهى بود در تاریکى این جهان هاى تحتانى ، همچنان در رفت و برگشت روى چرخه ى درنده تولد و مرگ باقى بمانى . ( توئیچل پال – دفترچه معنوى ، 1380 : 35 )
در کنار ماهانتا ، سفیران روح به ترویج اکنکار همت گماشته اند . در عرفان اکنکار براى این گروه اسامى و وظایف گوناگونى تبیین شده است . این اساتید یا نمایندگان خدا درگیر مصلحت آنهایى هستند که در طبقات پایین تر از جهان روح زندگى مى کنند . این راهنمایان معنوى ، عملاَ معرف حضور همه کسانى که به ترتیبى به امور معنوى علاقه مندند ، عمل مى کنند . این وجودها با نام هاى مختلفى خوانده شده اند : راهنمایان معنوى ، محافظین ، فرشتگان ، ابر روح ارواح ، ارواح آسمانى ، سفیران روح ، نمایندگان خدا یا خدا مردان ، ست گوروها و بسیارى اسامى دیگر .
این سفیران داراى وظایف مشخصى تحت امر خداوند متعال هستند . آنان طالب خیر براى تمامى ارواح اند . صرف نظر از اینکه آن روح در کدام مرتبه قرار دارد ، آنان نمایندگان خدایند و همکاران او . نقش آنها مشابه نقش سفیران بسیارى است که موظف به انجام امورى ، خارج از حیطه کار دیپلمات هاى مستقر در هر کشور هستند .
سفیران روح تمامى موجودات را در تمام طبقات آسمانى زیر نظر دارند تا مطمئن گردند که در مطابقت با قانون الهى عمل مى کنند . آنان همچنین علاقمند به امور کسانى هستند که مى خواهند در راه خدا پاى گذارند و یا آنکه به راه خدا بازگشت کنند . آنها هر کسى را در هر حیطه خاص محتاج کمک باشد چه در بدن باشد و چه در خارج بدن ، یارى مى دهند آنها به خصوص مراقب کسانى هستند که بدون اراده و غیر داوطلبانه از بدنشان خارج مى شوند و نیز مبتدیان سفیر روح را مواظبت مى کنند . ( توئیچل پال – سرزمین هاى دور ، 1379 : 235 )
پال توئیچل مى گوید : بزرگ ترین فیلسوفان قرون ، که از هموطنان خود والاتر و متعالى ترند و آنها را به چشم ناجیان نوع بشر مى نگرند . کلام خدا را بارها و بارها به این جهان مى آورند . به ویژه هنگامى که روح بشریت به پایین ترین حد زوال یافته است .
اما استادان اک ، از فیلسوفان والاترند . زیرا آنها از صمیم قلب به ایشان مى آموزند که خودش باید اقدام کند . کشیشان و روحانیون « سازمان » و « نظام » را برتر مى شمارند . هیچ فلسفه والایى هرگز از نظام و سازمان به وجود نیامده ، بلکه از فردى که شخصاَ درباره خدا و راه رسیدن به او پژوهش نموده نشات گرفته است . ( توئیچل پال – اکنکار کلید جهان هاى ، 1379 : 95 ) در جستجوى خود دریافته ام که تعداد بزرگان معنوى بیش از آن است که تصور مى رود . اما این گروه ها فقط بخش کوچکى از کل است و از کل ، هزاران و شاید میلیون ها نفر سر درمى آورند که راه برتر را پیموده اند . معلمان ، مصلحین ، دانشمندان ، قدیسین ، آواتارها ، مونى ها ، ریشى ها و ساحران و نیکوکاران . اما هیچ کدام به مقام والاى بزرگان اک ، که متعلق به سلسله استادان وایراگى است نمى رسند . ( توئیچل پال – نداى الهى ، 1377 : 20 )
پال توئیچل مى گوید : تمامى دانشوران مشرق زمین ، بخشى از نهضت اک بوده اند . تا آنجا که من مى فهمم ، زرتشت ، دانشمند ایرانى که صدها سال قبل از میلاد مسیح مى زیست یکى از مقتدایان نظام باستانى اک است . ( همان ، 213 )
و جالب اینکه در این میان اسامى دیگر شاعران و دانشمندان ایرانى به چشم مى خورد . اکنکار معتقد است که کوروش ، حافظ و مولوى و . . . همگى جزء نظام اکنکار بوده اند و تمام قدرت خود را از نظام اکنکار آموخته اند .
در اکنکار امده است ، ذیل جهان هاى فوقانى مولانا جلال الدین رومى مشاهده مى شود ، وى مى گوید : مسلماَ مثنوى براى مردم آن زمان سودبخش بوده و شاید هنوز هم براى برخى مفید باشد . امّا باید به خاطر داشته باشید که من ( مولانا جلال الدین رومى ) آن را براى معاصرین خود نگاشتم و این یعنى چیزى بیش از هفتصد سال قبل . امروز استاد حق در قید حیات ( هارولد کلمپ ) ، با مردم این روزگار به زبان خودشان سخن مى گوید . کلام او زنده است . وقتى تو کلمات او را مطالعه مى کنى . صرفاَ یک رشته لغت را نمى خوانى . بلکه قلب خود را مى گشایى . بنابراین هنگامى که بر روى اک مراقبه مى کنى . مى توانى با قلبى خالص و گشوده در دانش آن سهیم گردى . کلمات و کاغذى که بر آن چاپ شده اند ، تنها بدین جهت اهمیت دارند که در گشودن آگاهى و قلب جوینده در حکم کلید عمل مى کنند . ( همان ، 130 )
هارولد کلمپ ، ماهانتا و استاد حق در قید حیات است . در اکنکار آمده است که هارولد کلمپ عصاى قدرت اکنکار را در نیمه شب 22 اکتبر سال 1981 از سرى داروین گراس دریافت کرد . او خدمات خود را به بشریت از طریق موسیقى ، نوشته ها ، کنفرانس ها و نوار ادامه مى دهد . ( میتسو فیل مورى – در پیشگاه استادان اک ، 1377 : 289 )
هارولد کلمپ در کتابى با نام « نسیم تحول » به بیان زندگى نامه خود و چگونگى رها کردن مسیحیت و گرایش به سمت اکنکار سخن مى گوید . او یکى از حالات روحانى خود را چنین توصیف مى کند : « ماجرا اینگونه بود که ناگهان خود را در کالبد روح یافتم و بر فراز زمین شناور شدم . در حالى که همچون یک جفت چشم ناظر وقایع بودم ، ریسمانى مانند بند ناف را دیدم که از جانب من به اعماق فضا کشیده شده بود . این بند ، اعتقادات مذهبى من بود . با وحشت تمام دیدم که کسى آن را با یک قیچى طلایى برید . ریسمان مستحکم در فضا شناور شد و در اعماق تاریک فضا ناپدید گشت . حیران و وحشت زده شدم . در شگفت بودم که این چه نیرویى است که از منظر معنوى نیرومندتر از مسیح است . اندکى بعد به کالبد فیزیکى ام بازگشتم . تصاویر فوق قطع شدند و براى مدتى به حال خود گذاشته شدم تا در ویرانه هاى سال ها تعالیم اعتقادى خود کاوش کنم . اگر چه تا ماه ها بعد از آثار عمیق آن آگاه نشدم ولى تحول درونى من آغاز شده بود .
سرگشتگى من در تعالیم مدرسه ى کشیشى کاملاَ برایم آشکار شده بود ، اکنون مى دانستم که در تعالیم مذهبى ام ، عاملى کلیدى به غفلت گذارده شده بود . این نخستین گام من به سوى اکنکار بود . » ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 105 )
در عرفان اکنکار چنین تبلیغ مى شود که یک استاد حقیقى اکنکار ، اعتبارى براى فضایل اجتماعى و اخلاقیات شرعى این جهان قایل نیست . یعنى همان چیزهایى که کشیش ها و روحانیت به عنوان اساس تقدس و تقوى علم کرده اند . ( کلمپ هارولد – نسیم تحول ، 1377 : 30 ) پال توئیچل مى گوید : اگر ما که به سرزمین هاى دور سفر کرده ایم و تعالیم اکنکار را عیناَ ، به همه بگوییم ، مورد لعن و نفرین قرار مى گیریم . منظور این است که از اجتماع آنان طرد مى شویم . بعضى از مسافران روح اطلاعاتى را صاحب هستند که افشاء آن جنبه هاى وحشتناکى را براى بشر همراه دارد . من به جرات مى گویم که تنها این سفیران از این اطلاعات آگاهند و صاحب چنین دانشى هستند .
سفیران روح مى باید که در این جهان تقریباَ در سکوت باقى بمانند . دلیل آن هم این است که هر کلامى که به زبان بیاورند با فریاد گوشخراش هواداران ادیان اصولى روبه رو مى شود . سیستم هاى متافیزیکى فرسوده و منجمد از بنیان به لرزه درخواهند آورد . ( توئیچل پال – سرزمین هاى دور ، 1379 : 56 )
نهایتاَ در عرفان اکنکار چنین ادعا مى شود که آنهائى که در مقابل جمعیت ها خطابه مى گویند کتاب ها مى نویسند یا فلسفه ها را موعظه مى کنند ، نمى توانید به شما چیزى بیاموزند . آنها اصلاَ چیزى براى مردم جهان شما ندارند . جهل آنها به راستى ترسناک است . همه عارفان و معلمین غرب و شرق ( به جز آنهائى که اکیست هستند ) در روش هایشان براى رسیدن به خدا اشتباه کرده اند . لکن آنها به شما مى گویند که فقط و فقط راهى که آنان در پیش گرفته اند درست است و در دفاع از این رفتارها و مدعاهاى اشتباه ، جان خود را هم فدا مى کنند . ( همان ، 297 )
گفتار فوق درباره ماهانتا و اساتید اک با نکات و سوالات ذیل مربوط مى شود .
1 ) الفاظى که در توصیف ماهانتا در کتاب هاى اکنکار آمده همچون : خدامرد ، بالاترین سطح آگاهى ، بالاترین مقام معنوى ، بالاترین نماینده خدا بر زمین و . . . هیچ شباهتى با اوصاف ، کردار و رفتار اشخاص همچون پال توئیچل و هارولد کلمپت ندارد ، مثلا تنها رفتارهاى خارق العاده ى که درباره پال توئیچل در کتاب « پالچى » یا « نسیمى از بهشت » آمده ، مجموعه حالات متافیزیکى و روحانى است که در میان بسیارى از عارفان و مرتاضان هندى با شدت خارق العاده ترى بیان شده است . ضمن اینکه در عرفان اکنکار هیچ دلیل پسندیده و منحصربه فردى ارائه نمى شود تا خواننده بتواند به واسطه آن ماهانتا را از دیگر فرزانگان درجه اول علمى هنرى جهان برترى بخشد .
2 ) در عرفان اکنکار ادعا مى شود که افرادى همچون زرتشت ، مسیح ، پولس ، لائى تسى ، کوپال داس ، سقراط ، مولانا جلال الدین رومى ، حافظ ، نانک ( موسس دین سیک ) ، فیثاغورث و بسیارى دیگر ، همه از پیروان مکتب اکنکار بوده اند . حال آنکه خواننده به چه دلیل باید باور کند که چنین افراد بزرگى از نقاط گوناگون جهان ، همه پیرو یا استاد اکنکار بوده اند ؟
به نظر مى رسد مکتب اکنکار براى کسب مقبولیت در افکار عمومى ، تلاش کرده تا بزرگ ترین مفاخر جهان را اکیست ( پیرو اکنکار ) معرفى کند . تا به طبع ، انسان ها روى خوشى به اکنکار نشان دهند . حال آنکه به نظر مى رسد این حربه به عنوان یک « دروغ بزرگ » اثر معکوسى داشته و موجب برانگیختن تعجب و عواطف ملیتى انسان هاى گوناگونى شده است .
سعادت در اکنکار
قبل از آنکه اکنکار به بیان ایده خود در رابطه با راه رسیدن به سعادت بپردازد . چنین ادعا مى کند که « اکنکار سرچشمه تمام ادیان است . » پال توئیچل در این مقدمه تلاش مى کند تا در ابتداى تنها راه رسیدن به سعادت را مختص اکنکار معرفى کند و اینکه تمام ادیان فاقد هر گونه نظریه منسجمى در این باره هستند . سپس راه رسیدن به سعادت را انجام « سفر روح » مى خواند . یعنى همان پدیده اى که در بسیارى از عرفان هاى شرقى امرى بدیهى ، تبلیغ شده و پذیرفته شده است . بسیارى از عرفاى اسلامى سفر روح و مکاشفه را به عنوان پدیده هاى که بر سر راه هر سالک قرار مى گیرد ، بیان کرده و آن را داراى محاسن و البته معایبى دانسته اند . حال آنکه این بزرگترین اشکال به نظریه « سفر روح » در اکنکار است . اکنون بیشتر به توضیح موارد فوق مى پردازیم .
اولا ) رابطه اکنکار با دیگر ادیان :
در این مکتب ، واژه « اکنکار » چنین تعریف شده : راه طبیعى بازگشت نزد خداوند ، دانش باستانى سفر روح ، علم دقیقى که خالص ترین تعالیم را دربرمى گیرد . اکنکار قائم به ذات است . و عقل از سادگى آن مبهوت مى گردد . ( کرامر تاد و منسون داگلاس – اکنکار حکمت ، 1380 : 7 )
در مقابل در تعریف مذاهب چنین آمده ، مذاهب همگى انشعاب هاى اکنکارند . سرچشمه اصلى تمام زندگى ، عملکرد سطوح آگاهى پایین که توام با اعتقادات و فلسفه هایى است ، که مراتب ضرورى براى رسیدن به اک هستند . ( توئیچل پال – واژه نامه اکنکار ، 1380 : 204 )
بزرگترین ادعا ، و یا یکى از بزرگ ترین اظهارات در این عرفان این است که اکنکار ، سرچشمه تمامى ادیان و مذاهب جهان بوده و اینکه همه رهبران و چهره هاى فاخر علمى ، شاگردان مکتب اکنکار بوده اند .
در اکنکار آمده است ، مرگ و رستاخیز ، اصولى اساسى اند . که تقریباَ در تمام مذاهب از آغاز زمان ، آموزش داده شده اند . اما اکنکار که جریان اصلى تمام مذاهب ، فلسفه ها و جهان بینى ها است . اولین دانشى بود که به مردم زمین از طریق ناجیان مامور ، آموخت که رستگارى در مرگ کالبد فیزیکى و رها شدن روح نهفته است .
پال توئیچل مى گوید :
نویسندگان فلسفى و مذهبیون ، وجود اکنکار را در طول تاریخ به اثبات رسانده اند . خط مشهور پیامبران عبرانى ، همان گونه که رسالت آنها به خوبى نشان مى دهد در مکتب اکنکار تربیت شده اند . استادان یونانى مثل آپولوینوس ، ویونیسیوس ، فیثاغورث ، سقراط ، ارسطو و افلاطون ، توسط اساتید باستانى ، هنر اکنکار را فراگرفتند . عملاَ هر انسانى که به تمدن بشرى خدمتى کرده باشد . یک چلا یا دانشجوى تعالیم پنهانى اکنکار است . این امر در زمینه هاى مختلف علوم ، ادبیات ، هنر ، اقتصاد ، مذاهب ، فلسفه ها ، ارتش ، پزشکى ، روان شناسى مصداق دارد . . . پیامبران بزرگ و چهره هاى قدرتمندى مانند : راما ، کریشنا ، هرمس ، موسى ، اورفیوس ، افلاطون و مسیح ، چلاهاى بوده اند که در مدارس مختلف سرى ، که همه شاخه هایى از نظام باستانى استادان اکنکار بوده اند و عموماَ به عنوان نظام پیشتازان وایراگى شناخته شده اند . ( توئیچل پال – دفترچه معنوى ، 1380 : 11 )
پال توئیچل معتقد است که خاورمیانه به کمربندى از یک اختلاط نژادى تبدیل شده ، که به نوبه خود ، جریان عظیمى از تفکر فلسفى ، علمى و مذهبى است . از درون این جریان ، کتب مقدسه بسیارى ، منجمله تورات یهودى ها ، قرآن مسلمانان ، میترائیسم و بسیارى دیگر از مذاهب سامى سر برآورد . در همان زمان ، افکار آریایى زند اوستا ، رامایانا که از نوشته هاى مقدس هندوها است . وداها و بودائى گرى را به وجود آورد . تمامى این مکتوبات مقدسه که اجداد مذاهب و همه فلسفه هاى مدرن بوده اند ، از سرچشمه هاى بیاناتى شفاهى به نام اکنکار سیراب شده اند . اکنکار نیروى عالمگیر و منشأ معنوى هر چیزى است که دربرگیرنده زندگى است . به این دلیل رد اکنکار را دنبال مى کنیم که جریان اصلى و نزدیک ترین است به تعالیم خالصى که از اقیانوس عشق و رحمت یا به بیانى شاعرانه : خدا ، سرچشمه مى گیرد .
در عرفان اکنکار به صراحت آمده است که اکنکار ، بوجود آورده اند و دربرگیرنده تمامى افکار جهان هاى پایین است ، هنر ، نویسندگى ، موسیقى و مجسمه سازى تنها گسترشى هستند از آرمان هاى بالاتر اکنکار .
اکنکار به عنوان محورى عمل مى کند که پره هاى آل منتهى به چرخى مى شوند موسوم به چرخه زندگى . این چرخ نشان مى دهد که چگونه ادیان اصلى جهان از اکنکار سرچشمه گرفته اند . این چرخ دوازده پره دارد که عبارتنداز : آنیمیسم ، هندوئیسم ، اسلام ، مسیحیت ، یهود ، شینتوئیسم ، بودیسم ، تائوئیسم ، جانیسم ، دین زرتشت ، مکاتب اسرار و صوفیگرى . هر یک از این پره ها معرف یکى از ادیان امروزى جهان است . آنها همچنین مى توانند معرف فلسفه هاى گوناگونى باشند ، که از دل مذاهب رشد کرده اند و نیازى به معرفى آنها نیست . شواهد فراوانى وجود دارد ، دال بر اینکه هیچ یک از این مذاهب که قرار بود به ما راحتى و یارى دهند در ارتباط با فرد موفق نبوده است . به همین دلیل سوگماد تعالى به دوازده پره تقسیم شده است . اغلب بنا به تربیت فردى در این جهان ، ما باید مسیر به سمت بهشت را به شیوه اى و در طریقى که بر ایمان مناسب ترین است ، طى کنیم . اما در انتها ، تنها سیر اک وجود دارد . ( همان ، 23 )
پال توئیچل معتقد است که مذاهب فعلى حاصل پذیرفتن همین ادیان قدیمى هستند . که نسبت به فرهنگ ، سلیقه و خلق و خوى هر گروهى از مردم به صورت هاى گوناگون امروزى درآمده اند . ادیان جدید عبارتنداز : هندو ، بودائى ، کنفسیوسیزم ، تائوئیزم ، اسلام ، یهود ، زردشتى ، سیک ، الهى شناسى ، علوم مسیحیت ، شینتوئیزم ، روح گرائى ، بهائى و مسیحیت . بزرگ ترین آنها به ترتیب عدد پیروان عبارتنداز : هندو ، بودئیسم ، مسیحیت که پیروان هر سه آنها از مرز صدها میلیون مى گذرد .
اما همه مذاهب ، فلسفه ها و دکترین هاى مقدسه از اکنکار مشتق شده اند . هیچ چیز نمى توانست بدون جوهر اک ، که از قلب سوگماد به بیرون جارى است و سازمان هاى کالبدى مى سازد ، ادامه حیات را برقرار مى سازد و روح مى آفریند ، وجود داشته باشد . بقا تمامى شکل هاى هوشمندانه از آگاهى معدنى گرفته تا آنانى که در لباس همکارى با خدا خدمت مى کنند ، در جریان اک نهفته است . هر یک از ادیان اصولى یک موسس داشته اند که در قالب یک کالبد فیزیکى به این جهان آمد . و از این جهان رفته اند . شاید لازم به اشاره است ، همان گونه که در مسیحیت ، عیسى را « نور جهان » خوانده اند ، در شرق بودا را « نور آسیا » خطاب کرده اند . پیروان هر دینى به پیشواى خود لقبى کمابیش با همین محتوى داده اند . اما ماهانتا ، ، استاد حق در قید حیات ، به لقبى « نور کیهان » ملقّب است . ( همان ، 274 )
پال توئیچل مى گوید : اکثریت ایدئولوژى هایى که در زمینه دینى و فلسفى مطرح شده اند . همه شاخ و برگ خودشان را چیده و به راه باریکى رسیده اند . من مى توانم یک مسیحى ، مسلمان و یا هر چیز دیگرى باشم . اما بعد از آن دیگر خود را محدود کرده ام . اگر مردم از من بپرسند چه دینى دارم ، و بگویم « خوب ، من یهودى هستم » بلافاصله ذهن آنها مرا در رده ى خاصى قرار مى دهد . و من جزو یکى از کسانى خواهم شد که در یکى از پره هایى واقع شده که اک در مرکز آن است .
بنابراین آنچه در اینجا مرا به فکر مى اندازد و خودم را از بابت آن مقصر هم مى دانم این است که ما حتى نمى توانیم بگوییم اک ، یک طریق است . آن بقدرى دربرگیرنده زندگى است که به خودى خود شامل همه چیز مى شود . چرا که خود زندگى است . ( سیمیسون پتى – پالجى ، 1377 : 302 )
ادعاى بزرگ اکنکار مبتنى بر وام دار بودن تمام ادیان و مذاهب به مکتب اک ، موجب برانگیخته شدن چند سوال و نکته است .
به راستى به پشتوانه چه دلیلى مى توان انواع ادیان ، مذاهب و مسالک عرفانى که در سرتاسر جهان با توجه به گوناگونى فرهنگ و جغرافیا ، و انواع کتب مقدسه و با توجه به تمام تفاوت هاى ظاهرى و محتوایى با ارزش شان ، زیرمجموعه و تفسیرى بر مسلک عرفانى اکنکار دانست .
چگونه مى توان باور کرد که انواع فیلسوفان ، بسیارى انبیاء و رهبران معنوى ، هنرمندان و نویسندگان و به نقل صریح اکنکار ، « هر انسانى که خدمتى به جوامع بشرى کرده است . » یک چلا و نوآموز اکنکار بوده و در مکتب اک به استادى رسیده ، و در نهایت به تبلیغ آموزه هاى اکنکار پرداخته است . در آثار کدام فاخر علمى مى توان یافت که هدف از افاضات علمى هنرى خود را ترویج اکنکار معرفى کرده است ؟
یک سوال اساسى وجود دارد و آن اینکه ، به چه دلیل پال توئیچل به بیان چنین ادعاى بزرگى پرداخته و براى آن دلیل مناسبى ارائه نکرده است ؟ آیا به صرف بیان یک ادعاى بزرگ مى توان بزرگى ادعا را اثبات کرد ؟ ضمن اینکه ، ارائه پال توئیچل از بازشمارى ادیان جدید و قدیم پر اشکال است .
ثانیا ) سفر روح راه رسیدن به سعادت
آزادى ، کمال ، خردمندى ، آگاهى ، امنیت ، رهایى از قانون علیت ، تناسخ و . . . همه و همه کلماتى است که درعرفان اکنکار به فراوانى از آن یاد مى شود . در میان بسیارى از سر فصل هاى کتب اکنکار با مطالبى همچون « کاربرد اکنکار در حل مشکلات زندگى » مواجه مى شویم .
در این مکتب مهم ترین و شاید تنها ترین روش براى حل مشکلات زندگى ، فراگیرى و تمرین عملى اى نیست جز « سفر روح » .
در این عرفان مى خوانیم : تمامى نوع بشر به دو گروه تقسیم مى شوند . مانوموخ ها 15 و گوروموخ ها . 16 معناى این دو کلمه یکى مانوموخ یعنى کسى است که از اوامر ذهنش پیروى مى کند و دیگرى گوروموخ به معناى شخصى است که از ماهانتا ، استاد حق در قید حیات ( مکتب اکنکار ) تبعیت مى کند . مانوموخ ها تابع ذهن هستند و هوس هاى او را اطاعت و به میلش حرکت مى کنند . چنین شخصى برده ذهن و نفسانیت آن است و لیکن شخصى که همواره روى به استاد حق دارد انسانى آزاده است . . . استاد حق راه را به او نشان مى دهد و هیچکس تا به حال نتوانسته که آن را بدون کمک وى و به تنهایى بیابد . سفر روح و به کار گرفتن روشى که اک نام دارد ( سفر روح ) گریز ناپذیر است . ( پال توئیچل – سرزمین هاى دور ، 1379 : 374 )
ارزش سفر روح در اکنکار بسیار پیچیده تر و با اهمیّت تر تبلیغ مى شود . زیرا اساس تعلیمات اکنکار نهفته در سفر روح است . در برخى از کتب اکنکار ، صرفاً لفظ اکنکار به معناى سفر روح یا عبارات و کلماتى با همین مضمون تعریف شده است .
پال پوئیچل مى گوید :
مقصود اصلى از سفر روح یافتن اقلیم بهشتى خداست . سفر روح کلید اصلى براى گشودن اسرار جهان معنوى است . این ، وسیله اى است براى رسیدن به اقلیم روح که به عنوان سرزمین بهشت شناخته شده است . جایى که خدا سرچشمه خود را در مرکز تمامى هستى ها تأسیس کرده است . جداى از این حقیقت ، ما مقصودى دیگر براى اکنکار در جهانى که در آن زندگى مى کنیم مى یابیم و آن حل مسائل زندگى مان از طریق سفر روح است . ( پال توئیچل – اکنکار کلید جهان ، 1379 : 235 )
یکى از علل آشفتگى امرزوى و رنجش انسان در طى سالیان ، نادیده گرفتن مطالعه روش هاى جدایى روح از بدن توسط رهبران سیاسى و روحانى است . اهمیّت چنین مطالعه اى واضح است ، زیرا تنها راه رسیدن و دستیابى به علم لایتناهى ، رها ساختن روح است از زندان تن قبل از مرگ .
روش ارادى خارج ساختن روح از کالبد ، مستلزم استفاده از عالى ترین متون است و مهم ترین مشغله پویندگان حقیقت را تشکیل مى دهد . ( همان ، 23 )
هرگز کسى که در وضعیت آگاهى انسانى به سر مى برد ، در خصوص بر طرف کردن مشکلات موفقیتى حاصل نکرده است . حتى ناجیان و پیشوایان مشهور تاریخ هم که در میان آدمیان به سر مى برده اند بر این اعتراف بوده اند که استفاده از قدرت هاى روانى طریق نهایى نیست . آنها مى دانند که در وضعیت آگاهى انسان مى شود روند مشکلات را تحت کنترل گرفت و لیکن حل این مشکلات از دیدگاه جهان مادى و در این دنیا ممکن نیست . امّا اگر در وضعیت آگاهى معنوى ( سفر روح ) به سر بریم موفقیت حقیقى نصیبمان خواهد شد . ( براد استایگر ، 1380 : 250 )
مزایاى سفر روح در مکتب اکنکار بسیار پر جلوه تبلیغ شده است زیرا منافع سفر روح در عین ظرافت ، متضمن دستیابى به افق هاى دور دست است . ( اکنکار معتقد است که ) هنگامى با تجربه شخصى در مى یابیم که فراسوى کالبد مادى داراى حیات هستیم از وحشت مرگ رها مى شویم و نگرانى کمترى را به خود راه مى دهیم .
پال توئیچل مى گوید : وقتى در طى تجربیات درک کنیم که خود جزئى از خدایى هستیم که به ما عشق مى ورزد ، عشق بیشترى را در زندگى خود جارى و نگرانى یا بیگانگى را کمتر احساس مى کنیم . وقتى به تجربه در مى یابیم که هدفى معنوى در پس زندگى وجود دارد احساس توانایى مى کنیم . ( کرامرتاد و منسون داگلاس ، 1380 : 21 )
هنگامى که شخصى قادر به انجام سفر روح در هر حدى باشد ، مى تواند از بالا به مشکلات دنیایى اش نگاه کند و به همان صورتى که یک معماى تصویرى بچه ها را حل مى کند کنترل آن مشکلات را به دست گیرد . این بدان معنى است که به جاى آنکه مسائل را از سطح افقى ببینیم باید از بالا به آنها نگاه کنیم . این نگاه ماورایى فرصت آن را فراهم مى آورد که بالاتر از آنچه متبحرین علوم ماوراالطبیعه کمربند نگرانى ها مى خوانند قرار بگیریم . و با مستقر شدن در چنین موقعیتى ، قادر به یافتن هر آنچه احتیاج به تنظیم دارد خواهیم بود . از چنین موقعیتى همچنین مى توان دریافت که کدام قسمت از بدن انسان احتیاج به درمان دارد و یا اینکه چگونه مى توان موقعیت مالى را تنظیم کرد و نیز از پس سایر مسائل پر اهمیّت در این دنیا بر آمد . ( پال توئیچل ، 1379 : 236 )
در مورد این نظریه ایرادهاى متفاوتى عنوان مى شود که در زیر به برخى از آنها اشاره مى شود 17 :
1 – در مکتب اکنکار سفر روح براى رسیدن به اقالیم معنوى و در نتیجه رهایى از دردها و رنج ها ، عامل اساسى پیروزى بر اضطراب ، ترس و نارامى است . از این رو ، در تحقق این ایده ، تمرینات فراوان معنوى ارائه مى شود ، که اغلب در جهت رها ساختن روح از جسم است . حال آنکه در ادوار گوناگون استادان و کتاب هاى گوناگونى وجود داشته است که همگى راه هاى خارج ساختن روح از بدن را تعلیم مى دادند و هیچ گاه محاسن و منافع سفر روح را بزرگتر و یا پرارزش تر از تعالیم گوناگون ادیان بزرگ معرفى نکرده اند . ضمن اینکه برخى از استادان عرفانى به داشتن سفر روح ، مکاشفات عرفانى و تجربیات دینى مشهور بودند و چنین ادعایى را نکرده اند .
2 – چنانچه اکنکار معتقد است اگر تنها راه دستیابى به هدف معنوى که در پس زندگى وجود دارد ، انجام سفر روح باشد . لاجرم نقش صدها ، بلکه هزاران پیامبر الهى و مبلغ معنوى را نادیده گرفته است ، کسانى که همواره در مورد هدف هاى معنوى سخن گفته اند و برخى از شاگردان ایشان بارها به انجام سفرهاى روحى و مکاشفات گوناگون اذعان کرده اند . ( سفر روح در خدمت آموزه هاى دینى است نه بلعکس ) .
3 – در عرفان اکنکار ، آرامش حاصل از سفر روح به این معناست که سالک اقالیم بهشتى یا اقالیم خدا را مى یابد . بنابراین وارد بهشت و از اوصاف آن مطلع مى شود . ضمن اینکه در آنجا جواب تمام مشکلات دنیوى خود را مى یابد ، حتى قادر مى شود اوضاع اقتصادى خویش را سر و سامان دهد . این ادعاى بزرگى است که اگر اثبات مى شد وضعیت زندگى و کمیت سالکان اکنکار چنین نبود . این نظریه صرفا ادعایى تبلیغاتى است .
4 – اینکه عارف چگونه بر مشکلات دنیوى پیروز مى شود و به آرامش دست مى یابد ، همان بود که در بحث « آرامش به تعبیر عارف » بیان شد . در عرفان اسلامى عارف حالات گوناگونى را تجربه مى کند . سفر روح و مکاشفات عرفانى و . . . همه جزئى از حالات سالک در عرفان اسلامى است . از این رو سزاوار نیست اکنکار تمام ادیان بزرگ ( از جمله اسلام ) را فاقد هر گونه راه و روش در جهت کسب آرامش و رستگارى بداند .
. 5 به نظر مى رسد در دنیاى مدرن که انسان ها دچار بزرگترین رنج هاى روحى و آزارهاى روانى شده اند ، ترویج « سفر روح » نه تنها موجب آرامش روح نشود بلکه به علت ایجاد نوعى توهمات یا برداشت هاى نامناسب از تجربیات سفر روحى ، دچار آزارهاى روحى نیز شوند .
نتیجه گیرى
در منابع مکتوب اکنکار بخش هاى حجیمى معطوف به مباحث خداشناسى ، رهبرشناسى ، انواع طبقات هستى و سفر روح شده که در این مقاله به اساس و جوهره اصلى ان تعالیم اشاره شد . در این میان اشاره به چند نکته لازم است :
1 ) چنانچه بیان شد اکنکار با بیان ادعاهاى بدون دلیل و مدرک ، و با بیان انواع افتراهاى که به دیگر ادیان مى زند 18 نمى تواند چهره مقبولى را در میان دیگر پیروان ادیان بزرگ براى خود فراهم کند .
2 ) مکتب اکنکار به واسطه این همه ادعاهاى که همه در جهت بزرگ جلوه دادن تعالیم خود بر دیگر ادیان است و بدون اوردن هیچ گونه دلیل پسندیده اى نمى تواند در میان پیروان دیگر ادیان ، اعتمادسازى کند و انان را به سمت خود جلب نماید .
3 ) به راستى نمى توان براى حل مشکلات انسان دوره کنونى ، به صرف تبلیغ سفر روح ، فقدان معنویت دوره معاصر را حل کرد . و او را از چنگال انواع اضطراب ها رهایى بخشید . و طعم خوش عرفان و معنویت ناب را به او چشانید .
منابع
1 – کرامرتاد و منسون داگلاس ( 1380 ) اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر ، مهیار جلالیانى ، چاپ دوم ، ایساتیس .
2 – توئیچل پال ( 1380 ) واژه نامه اکنکار ، یحیى فقیه ، چاپ اول ، سى گل .
3 – توئیچل پال ( 1380 ) دفترچه معنوى ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
4 – سیمپسون پتى ( 1377 ) پالجى – یک تاریخچه ، مریم البرزى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
5 – توئیچل پال ( 1380 ) دندان ببر ، هوشنگ اهرپور ، چاپ اول ، نگارستان کتاب .
6 – توئیچل پال ( 1377 ) نداى الهى ( خلوت خدا ) ، رضا جعفرى ، چاپ دوم ، دنیاى کتاب .
7 – توئیچل پال ( 1380 ) اک – ویدیا دانش باستانى پیامبرى ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
8 – توئیچل پال ( 1379 ) اکنکار کلید جهان هاى اسرار ، هوشنگ اهرپور ، چاپ اول ، نگارستان کتاب .
9 – میتسوفیل مورى ( 1377 ) در پیشگاه استادان اک ، مهیار جلالیانى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
10 – کلمپ هارولد ( 1377 ) نسیم تحول ، مهیار جلالیانى ، چاپ اول ، دنیاى کتاب .
11 – توئیچل پال ( 1379 ) سرزمین هاى دور ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
12 – استایگر براد ( 1380 ) نسیمى از بهشت ، هوشنگ اهرپور ، چاپ دوم ، نگارستان کتاب .
13 – کیانى محمد حسین ( 1386 ) جایگاه ارامش در عرفان و معنویت نو پدید ، فصلنامه کتاب نقد ، شماره 14
. 45 – کیانى محمدحسین ( 1389 ) ادیان و مذاهب در عرفان اکنکار ، فصلنامه ایین سلوک ، شماره
. 17 پاورقى ها :
{L= 1NewReligionsMovements =L}
{L= 2Eckankar =L}
{L= 3PaulTwitchell =L}
{L= 4Shariyatki-Sugmad =L}
5 پیرو یا مرید اکنکار ، کسى که پیام اکنکار را منتشر مى کند . چلاى استاد اک در قید حیات که مطابق قوانین اک مشغول فعالیت است .
6 در واژه نامه اکنکار ، ذیل « اک » آمده است : جریان رساى زندگى است . حقیقت و تناقض ابدى هر دو در درونش نهفته است ، کلید تعالیم مذهبى و فلسفى را دربرمى گیرد . جریان نیروى زندگى ، علم مربوط به آگاهى کامل که حامل تجربه هاى سفر روح است . ادراک خداشناسى ، ریسمانى که تمام موجودات را در تمام عوالم و جهان هاى آفرینش در تمامى زمان هاى مختلف و حتى فراتر از تمام زمان ها به یکدیگر پیوند مى دهد . نیروى زندگى ، معرفت به خویشتن ، روح مقدس ، سرچشمه همه اینها ، خالق تمام اشیاء ، نیروى بزرگ شکل دهنده که در تمام خلاقیت ها عمل مى کند . در همه جا هست .
{L= 7Mahanta =L}
{L= 8Sugmad =L}
{L= 9GailAtkinson =L}
{L= 10VairagiExkMasters =L}
{L= Rebazar11Tarz =L}
{L= 12DarwinGrass =L}
{L= 13Kalnerangan =L}
14 موسیقى بهشتى ، نواى که بوسیله سوگماد درون اک دمیده مى شود نور و صوت
{L= 15Manumukhs =L}
{L= 16Gourumukhs =L}
17 براى اطلاع بیشتر رجوع شود به مقاله این قلم با عنوانجایگاه ارامش در عرفان و معنویت هاى نوپدید در فصلنامه کتاب نقد شماره 18
45 براى اشنایى بیشتر نسبت به دیدگاه هاى انتقادى – افراطى اکنکار به تمام ادیان ابراهیمى ، رجوع شود به مقاله این قلم با نام ادیان و مذاهب در عرفان اکنکار فصلنامه ایین سلوک ، شماره 17