بطور طبیعی سیر حوادث وآماده شدن نیروها,ورسیدن آنها به عرصه کارزار ومذاکرات بین طرفین ومهلت خواستن وامور دیگر سبب شد در گیری قطعی به روز عاشورا موکول شود زیرا قبل از آن دشمن فکر می کرد به نحو دیگری می تواند قضیه را فیصله دهد.
بر اساس احادیث و روایات شیعی، امامان (ع) از علم غیب و موهبتی از سوی خداوند بهره مندند. خداوند متعال می فرماید: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول)[دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند جز پیامبری که از او خشنود باشند | جن 72 آیه 26]این آیه نشان می دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسی جز خداوند آن را نمی داند. اما ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان ها از سوی خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آگاهی یابند.
علامه طباطبایی- صاحب تفسیر المیزان- در این باره می گوید: «سید الشهدا (ع)- به عقیده شیعه امامیه- سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم (ص) و صاحب ولایت کلیه می باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع- طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقیله بر می آید- دو قسم است:
قسم اول: امام (ع) در هر شرایطی- به اذن خداوندی- به حقایق جهان هستی آگاه است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون می باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.
قسم دوم: علم عادی است که پیامبر(ص) و نیز امام (ع) مانند سایر افراد، در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی است و آنچه را شایسته می بیند، انجام می دهد» (ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان حسین بن علی (ع)، ص134-140)
باید توجه کرد که علم قطعی امام به حوادث تغییر ناپذیر ، مستلزم جبر نیست ؛ همانطور که علم خداوند به افعال انسان ، مستلزم جبر نیست ؛ چرا که مشیت خداوندی به افعال اختیاری انسانی ، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است ؛ یعنی خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام می دهد.
درباره امام حسین (ع) نیز می دانیم و به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم (ص) و امام علی (ع)از شهادت سید الشهدا (ع) خبر داده بودند و این اخبار در معتبر ترین کتاب های تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر (ص) این اخبار را بلافاصله و یا با واسطه شنیده بودند.
همچنین وقتی امام حسین(ع) عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامی که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت ؛ اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند.هم به ملاحظه اینکه به طور یقین می دانستند بر طبق اخبار پیغمبر (ص) شهادت در انتظار حسین (ع) است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استیلای بنی امیه بر جهان اسلام و رعب و هراسی که از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانی که قلوب مسلمین را فرا گرفته بود؛ از اینکه بتوان با حکومت ستمکار بنی امیه به مبارزه برخاست، مایوس و ناامید بودند و هم امتحاناتی که مردم کوفه در عصر حضرت امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) داده بودند، روشن بود که امام حسین(ع) به سوی مرگ و شهادت سفر می کند و احتمال اینکه جریان به طور دیگر خاتمه یابد، بسیار ضعیف بود.
امام حسین (ع) به طور مکرر از قتل خود خبر می داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامی و تشکیل حکومت به کسی خبر نداد؛ هر چند همه را موطف و مکلف می دانست که با آن حضرت همکاری کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب بر پا نمایند. البته آن حضرت می دانست چنین قیامی بر پا نخواهد شد و خودش با جمعی قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو شهادت خود را به مردم اعلام می کرد. گاهی در پاسخ کسانی که از آن حضرت می خواستند سفر نکند و به عراق نرود می فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کاری مامورشدم که اگر آن کار را انجام دهم سزاوارتر است». [تاریخ طبری، ج4، ص 292، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص91 و 92]در کشف الغمه از حضرت زین العابدین نقل شده که فرمود: »به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیی بن زکریا سخن می گفت و از آن جمله روزی فرمود: از خواری دنیا نزد باری تعالی این است که سر مطهر یحیی را بریدند و به هدیه نزد زن زانیه ای از بنی اسرائیل بردند». [قمقام،ص 259؛ نظم در رالمسمطین، ص 215
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
الف: مقتل خوارزمی، ف8، ص160 و ف9، ص 187 و ف10، ص 218 و ص191 و 192؛ ب: طبری، ج4، ص31،
پ: کامل، ج3، س278؛
ت: قمقام زخار، ص333؛
ث:قمقام، ص 263 و 264؛
ج: ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص346.]بنابر آنچه گفته شد مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام حسین(ع) از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیای دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسین(ع) در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقی بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. لذا این رنگ الهی با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
و در جایی دیگر از آن حضرت می خوانیم که ایشان فرمودند : « قد شاء الله عز و جل ان یرانی مقتولا مذبوحا ظلما و عدوانا» ؛ خداوند می خواهد ببیند که مرا به ناحق و مظلومانه می کشند و سر می برند.] موسوعه کلمات الامام الحسین (ع) ، ص 425 [
البته همانطور که گفته شد این سخنان به هیچ وجه اختیار را از امام سلب نمی کند بلکه نشان می دهد که حفظ دین و شریعت آنقدر مهم است که خداوند بهترین بندگان خود را برای آن به قربانگاه می فرستد و آنان نیز چون عاشقان واقعی او هستند بی سر و پا و با اشتیاق به سوی آن می شتابند.
خلاصه اینکه امام با طلب فرصت از یزیدیان برای شبی بیشتر قصد داشت تا با خدای خویش بیشتر خلوت کند و نیز در آن بحبوحه گرفتاری بیعت خود را از گردن یارانش بردارد تا آنانی که هنوز خود را کاملا برای چنین امتحانی آماده ننموده اند کارزار را در تارکی شب رها کنند و به یارانش بخاطر چنین استواریی وعده بهشت برین و همنشینی با پیامبر را دهد و حجت را بر همگان تمام سازد و توطئه دشمنان اسلام را – همان هایی که به کفر متهمشان کردند- نقش بر آب سازد.
بر اساس احادیث و روایات شیعی، امامان (ع) از علم غیب و موهبتی از سوی خداوند بهره مندند. خداوند متعال می فرماید: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول)[دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند جز پیامبری که از او خشنود باشند | جن 72 آیه 26]این آیه نشان می دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسی جز خداوند آن را نمی داند. اما ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان ها از سوی خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آگاهی یابند.
علامه طباطبایی- صاحب تفسیر المیزان- در این باره می گوید: «سید الشهدا (ع)- به عقیده شیعه امامیه- سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم (ص) و صاحب ولایت کلیه می باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع- طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقیله بر می آید- دو قسم است:
قسم اول: امام (ع) در هر شرایطی- به اذن خداوندی- به حقایق جهان هستی آگاه است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون می باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده.
قسم دوم: علم عادی است که پیامبر(ص) و نیز امام (ع) مانند سایر افراد، در مجرای اختیار و بر اساس علم عادی است و آنچه را شایسته می بیند، انجام می دهد» (ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان حسین بن علی (ع)، ص134-140)
باید توجه کرد که علم قطعی امام به حوادث تغییر ناپذیر ، مستلزم جبر نیست ؛ همانطور که علم خداوند به افعال انسان ، مستلزم جبر نیست ؛ چرا که مشیت خداوندی به افعال اختیاری انسانی ، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است ؛ یعنی خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام می دهد.
درباره امام حسین (ع) نیز می دانیم و به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم (ص) و امام علی (ع)از شهادت سید الشهدا (ع) خبر داده بودند و این اخبار در معتبر ترین کتاب های تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر (ص) این اخبار را بلافاصله و یا با واسطه شنیده بودند.
همچنین وقتی امام حسین(ع) عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامی که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت ؛ اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند.هم به ملاحظه اینکه به طور یقین می دانستند بر طبق اخبار پیغمبر (ص) شهادت در انتظار حسین (ع) است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استیلای بنی امیه بر جهان اسلام و رعب و هراسی که از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانی که قلوب مسلمین را فرا گرفته بود؛ از اینکه بتوان با حکومت ستمکار بنی امیه به مبارزه برخاست، مایوس و ناامید بودند و هم امتحاناتی که مردم کوفه در عصر حضرت امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) داده بودند، روشن بود که امام حسین(ع) به سوی مرگ و شهادت سفر می کند و احتمال اینکه جریان به طور دیگر خاتمه یابد، بسیار ضعیف بود.
امام حسین (ع) به طور مکرر از قتل خود خبر می داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامی و تشکیل حکومت به کسی خبر نداد؛ هر چند همه را موطف و مکلف می دانست که با آن حضرت همکاری کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب بر پا نمایند. البته آن حضرت می دانست چنین قیامی بر پا نخواهد شد و خودش با جمعی قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو شهادت خود را به مردم اعلام می کرد. گاهی در پاسخ کسانی که از آن حضرت می خواستند سفر نکند و به عراق نرود می فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کاری مامورشدم که اگر آن کار را انجام دهم سزاوارتر است». [تاریخ طبری، ج4، ص 292، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص91 و 92]در کشف الغمه از حضرت زین العابدین نقل شده که فرمود: »به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیی بن زکریا سخن می گفت و از آن جمله روزی فرمود: از خواری دنیا نزد باری تعالی این است که سر مطهر یحیی را بریدند و به هدیه نزد زن زانیه ای از بنی اسرائیل بردند». [قمقام،ص 259؛ نظم در رالمسمطین، ص 215
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
الف: مقتل خوارزمی، ف8، ص160 و ف9، ص 187 و ف10، ص 218 و ص191 و 192؛ ب: طبری، ج4، ص31،
پ: کامل، ج3، س278؛
ت: قمقام زخار، ص333؛
ث:قمقام، ص 263 و 264؛
ج: ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص346.]بنابر آنچه گفته شد مدارک و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند که امام حسین(ع) از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیای دین، رفع شبهات و انحرافات فکری و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسین(ع) در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقی بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. لذا این رنگ الهی با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
و در جایی دیگر از آن حضرت می خوانیم که ایشان فرمودند : « قد شاء الله عز و جل ان یرانی مقتولا مذبوحا ظلما و عدوانا» ؛ خداوند می خواهد ببیند که مرا به ناحق و مظلومانه می کشند و سر می برند.] موسوعه کلمات الامام الحسین (ع) ، ص 425 [
البته همانطور که گفته شد این سخنان به هیچ وجه اختیار را از امام سلب نمی کند بلکه نشان می دهد که حفظ دین و شریعت آنقدر مهم است که خداوند بهترین بندگان خود را برای آن به قربانگاه می فرستد و آنان نیز چون عاشقان واقعی او هستند بی سر و پا و با اشتیاق به سوی آن می شتابند.
خلاصه اینکه امام با طلب فرصت از یزیدیان برای شبی بیشتر قصد داشت تا با خدای خویش بیشتر خلوت کند و نیز در آن بحبوحه گرفتاری بیعت خود را از گردن یارانش بردارد تا آنانی که هنوز خود را کاملا برای چنین امتحانی آماده ننموده اند کارزار را در تارکی شب رها کنند و به یارانش بخاطر چنین استواریی وعده بهشت برین و همنشینی با پیامبر را دهد و حجت را بر همگان تمام سازد و توطئه دشمنان اسلام را – همان هایی که به کفر متهمشان کردند- نقش بر آب سازد.