ابتدا باید این نکته را خاطر نشان سازیم که شک و تردید و وسوسه و تزلزل از خطرات و القائات شیطانی است. چنان که یقین و ثبات و اطمینان از الطاف رحمانی و الهی است؛ یعنی شیطان برای بیرون راندن بندگان خداوند از راه مستقیم، از وسایل و حیله های متفاوتی استفاده می کند و از آنجا که اهل کید و مکر است، روش گمراه نمودن افراد را به حسب آمادگی هایشان تشخیص داده و از همان راه وارد می شود.علاوه بر تحریکاتی که از طرف شیطان متوجه انسان است ذهن بشر نیز بیشتر اوقات آرام و قرار ندارد و در مورد هر مسأله ای دست به کاوش می زند که این مسأله هر چند امری مثبت است اما اگر نظم نیابد و روشمند نگردد مشکل آفرین خواهد بود. ذهن انسان به مقتضای ویژگی خاصش با هر پدیده ای که رو به رو می شود سؤال و مسأله ای را طرح می کند و خود نیز سعی در پاسخگویی بدان ها می نماید و چون ابزار و توانش محدود است دچار سرگردانی و حیرت می گردد.
حال آنچه را ما برای جلوگیری از ورود شک و تردید و استقرار آن مفید می دانیم پیشنهاد می کنیم بدان امید که راهگشا باشد. باید سعی کرد توان و ابزار ذهنی را تقویت کرد و آن نیز با مطالعه کتاب های مفید اعتقادی و دینی و تأمل در آنها تحقق می یابد. باید با پرداختن به یک سری فعالیت های جسمی و ورزشی فرصت را از بلند پردازی ها و شیطنت ذهنی که غالبا دستمایه اهداف شیطان قرار می گیرد، گرفت بدین گونه که بخشی از اوقات روز را صرف انجام حرکات ورزشی کرد، بخشی را به مصاحبت و گفتگو با خانواده و دوستان اختصاص داد و حتی می توان در کارهای منزل حضوری فعالیت داشت. باید در مورد مسائل و تردیدهایی که برایتان پیش می آید با دقت و مطالعه دست به تحلیل و بررسی بزنید و در صورت نیاز از کتاب های مفید و افراد آگاه کمک و یاری بگیرید. در هنگام بررسی و تحلیل یک مشکل فکری بهتر است ذهن تان را از طرح مسائل دیگر و در واقع از پراکندگی حفظ کنید و تنها بر آن مسأله تمرکز نمائید تا مسائل دیگر با ورودشان مانع از رسیدن شما به نتیجه مطلوب نشوند. بهتر است بخشی از اوقات خود را صرف خواندن آیات قرآن و تأمل در آنها نمایید. به طبیعت و زیبایی های آن نگاه و فکر کنید و سعی کنید به گونه ای دیگر و نو به آنها بنگرید.
معمولا آنهایی که بسیار در معرض شک و تردید از سوی خود -نه از سوی دیگران- قرار می گیرند افرادی اند با جولان فکری زیاد، افرادی اند که در مورد مسائل مختلف دوست دارند خودشان فکر کنند و نظر دهند از این رو بهتر است این قدرت جولان فکری تان را به سوی واقعیات عینی و خارجی و در واقع مخلوقات و آفریده های الهی معطوف کنید و در ساختار و کارکرد انها و در پیچیدگی موجود در آنها تأمل و تفکر کنید. سعی کنید با دوستانتان زیاد حرف بزنید و صحبت کنید اما بحث و جدال نکنید از مسائل روزمره و زیبایی ها و ظرافت موجود در جهان خارج سخن بگویید.
و در آخر باید بدانید که شک کردن امری ناپسند نیست بلکه آن چه ناپسند و نابود کننده است ماندن و توقف در شک و تردید است. شک همچون پلی است که شما می توانید با عبور از آن به یقین برسید و ایمان خود را مستحکم و کامل نمایید. باید بدانید که شیطان، دشمنی ضعیف است و مکر و حیله های او در استان های عاقل و حقیقت جو کارگر نمی افتد.
به نظر می رسد که شما دچار مشکل بزرگى شده اید. شک مهمترین چالش اعتقادى صراط مستقیم است. راه ایمان و کمال انسان راهى است که یکى از شرایط اصلى آن داشتن اعتقادى یقین به مبدأ، معاد، حقانیت دین، وحى و انبیاء است و شک که نفى کننده و ضد حالت یقین است، بزرگترین مشکلى است که بر سر این راه قرار دارد و مانع حرکت مطمئن اهل ایمان مى شود.
على(ع) در روایتى مى فرماید: شک فاسد کننده ى یقین و باطل کننده ى دین و خنثى کننده ى ایمان است، (غررالحکم، ص 72 ـ 71). و در روایت دیگرى فرموده است: بر تو باد که با یقین ملازم باشى و از شک اجتناب نمائى؛ زیرا چیزى به مانند غلبه شک بر یقین، براى دین انسان مضر نمى باشد، (غررالحکم، ص 62). دین دارى که روش وصول به حقیقت است، با معرفت یقین آغاز و با وصول یقین نیز پایان
مى یابد. در روایتى هست که دین با معرفت خداوند آغاز مى شود و در آیات قرآن مى خوانیم: و عبادت نما پروردگارت را تا به یقین باریابى، (حجر / 99).
ابتدا سلوک انسان با دانستن حق و علم الیقین شروع مى شود و در اواسط راه با شهود حق و عین الیقین ادامه مى یابد و در نهایت پا وصول به حق و حق الیقین خاتمه مى یابد. دین هم ریشه در یقین دارد و هم ثمره اش یقین است. على(ع) فرموده است: هر قدر یقین انسان بیشتر باشد، دین دارى او نیز نیکوتر خواهد بود و در مقابل قوت یقین خود، میوه و ثمره ى دین دارى است، (غررالحکم، ص 275).
بنابراین اهل ایمان را چاره اى جز ایمان، یقین نسبت به این راه و مبدأ و مقصد آن نیست و شک که ضد یقین است، آنتى تزى است که تمام کوشش آدمى را در این راه باطل و خنثى مى نماید.
شک در وجود خدا
و اما در مورد خصوص شک در وجود خداوند، ابتدا این سؤال مطرح است که آیا شک کردن در وجود خداوند، شکى معقول است یا نامعقول؟ آیا ممکن است شک کردن در وجود چیزى نامعقول باشد؟ پاسخ آن است که آرى، شک در وجود خداوند از آن دسته شک هایى است که به طور اصولى نامعقول است و وجود خدا موضوعى است که اصلاً شک پذیر نمى باشد.
در این زمینه باید بر این نکته بسیار مهم توجه شود که مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بى معنا است.
به نظر ما مشکل شما نیز در این رابطه، مشکل شک و یقین و مربوط به حوزه تصدیقات نمى باشد. مشکل شما یک مشکل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزه ى تصورات است. از عملکرد شما بر مى آید که شما به خداوند ایمان دارید و او را مى پرستید؛ ولى تصور و شناخت درستى از حقیقت خداوند ندارید. شما اگر بتوانید با تحقیق و تفکر و استعانت از خود خداوند، براى خودتان تصور حقیقى ودرستى نیست به موضوع خداوند بدست آورید، قطعا نسبت به آن یقین و تصدیق خواهید داشت و مشکل به کلى رفع خواهد گشت.
یک دلیل مهم براى اینکه مشکل انسان نسبت به حق تعالى، یک مشکل تصورى است و نه یک مشکل تصدیقى و ایمانى، قرآن کریم است. در قرآن کریم بحث اثبات اصل وجود خدا به هیچ وجه دنبال نشده است و حتى یک دلیل براى اثبات وجود خداوند در آن یافت نمى شود. آنچه در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد مربوط به بحث توحید خداوند و صفات وکمالات و افعال اوست و کار استدلال و اثباتى که در تألیفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متکلمین است.
قرآن کریم در مورد کسى که نسبت به وجود خداوند شک دارد و یا خیال مى کند که شک دارد مى فرماید: «أفى الله شک فاطر السموات و الارض؛ آیا در وجود خدا شک مى کنید، کسى که خالق آسمان ها و زمین است»، (ابراهیم / 10). این آیه بدین معنى است که با دیدن آسمانها و زمین، شک نمودن در خالق آنها شکى معقول نمى باشد.
امیرالمؤمنین على(ع) در این زمینه کلام بسیار زیبائى دارد. ایشان فرموده است: تعجب مى کنم از کسى که خلق خدا را مى بیند ولى در وجود خالق آنها شک مى کند، (نهج البلاغه، حکمت 121، ص 422).
شک در وجود خدا مانند آن است که انسان ساختمانى را ببیند و در وجود بنّاى آن شک نماید، کتابى را مطالعه کند؛ ولى نسبت به وجود نویسنده آن شک کند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شاعر آن شاکّ باشد و یا به قول متکلمین، صنع را مشاهده نماید؛ ولى در وجود صانع آن شک داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شک نماید و یا به بیان عرفا، مظهر را ببیند؛ ولى در وجو مُظهر آن تشکیک نماید. آیا به نظر شما چنین شکهائى معقول است؟
تصور خدا
اکثر آدمها خیال مى کنند وجود خدا یک حقیقت عجیب و غریب و دور از دسترس فکر و اندیشه ى انسان است. خدائى که غیر از انسان و جهان است.
تصورى که اکثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نیست؛ تصور خدائى است که ساخته ى ذهن خود آنها است و یا تصورى کاملاً گنگ و مبهم است. مؤمنان از مردم نهایتا اعتراف مى کنند که خدائى هست و این عالم بالاخره خالقى دارد و به او ایمان نیز دارند؛ ولى مشکل آنها این است که نمى دانند او کیست و چیست و برخى حتى معتقدند که این موضوع اصلاً دانستنى نیست؛ در حالى که اولیاء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممکن مى شمارند و مدعى معرفت یقینى او هستند، بلکه او را دیدنى نیز مى دانند و دم از رؤیت و شهود او مى زنند. على(ع) در این زمینه فرموده است: من قبل از اینکه چیزى را مشاهده نمایم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى بینم.
از نظر عارف، کل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و یا به تعبیرى مظاهر الهى، ذاتى که از طریق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پدیده هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات یگانه ایم.
روى این حساب که تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى بینیم، مى شنویم، حس مى کنیم و یا تعقل و مشاهده مى نمائیم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غیر از خدا» به هیچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت عرفه مى فرماید: «الغیرک من الظهور ما لیس لک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که آن ظهور، ظهور تو
نباشد». در چنین فضائى، خود شما قضاوت نمائید که اصولاً شک و اثبات وجود خدا، چه معنائى مى تواند داشته باشد.
به طور اصولى موضوع وجود خدا یک موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشکیک نیز نمى باشد. خداى را باید با خود خداى شناخت و غیر از این هم چاره اى نیست؛ زیرا چیزى غیر از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهیم خدا را بشناسیم و اثبات نمائیم. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى خوانیم: «الهى بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مى شناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نموده اى و اگر تو نبودى من تو را نمى شناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمینه تصور و شناخت خداوند بسیار روشن، واقعى، زیبا و بى اشکال سخن گفته اند. از نظر عارف، همانطور که قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ایشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى که
داراى صفات کمال است و از طریق صفات خود به صورت اشیاء، انسان و سایر مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دریا، کوه، زمین، آسمان و من و تو وجود داریم؛ ولى وجود نیستیم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غیر او هر چه هست، مظاهر آن وجود یگانه است. انسان غیر از وجود و وجود غیر از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بى همتا است. ما وقتى مى گوئیم: من هستم، معنایش این است که هستى در تمام هیکل و اعضاء و جوارح من سریان و حضور دارد و این بدین معنا است که خداى در تمام آنچه که ما آن را من مى نامیم، حضور و ظهور دارد و باز این بدین معنا است که من چیزى
جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نیستم.
روى این حساب، ما پر از وجودیم و پر از خدائیم و هستى پر از خدا است و هیچ چیزى از خدا به ما نزدیکتر نیست «و هو اقرب الیک من حبل الورید» شک در وجود خدا، شک در وجود خودمان است، شک در وجود هستى است، شک در وجود وجود است. آیا ممکن است کسى بتواند در وجود وجود، شک نماید؟ آیا چنین شکى معقول است.
خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنیم و آن را بدون هرگونه تعیین، تقید و ظهورى تصور نمائیم، توانسته ایم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراک نمائیم و سریان و حضور او را در تمام هستى ببینیم.
یقین و شک متضایف هستند، یعنی به هر مقدار که به یقین دست می یابید از شک شما نسبت به اعتقادات رفع می شود. بنابراین برای مبارزه با شک در اعتقاد به خداوند باید مراتب یقین را در خود تقویت نمایید. یقین علمی و عقلی اگر چه راهگشا است و تا حدی انسان را به آرامش می رساند و باید از آن گذر کرد، ولی آدمی تا به یقین شهودی و قلبی نرسد، به اطمینان و آرامش واقعی دست پیدا نمی کند.
یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک راهى ویژه را باید پیمود:
الف) یقین عقلى و نظرى(علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظرى است. براى رسیدل بهاین مرتبه باید جهاد و خیزش علمى کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوش هاى پردامنه ادله گوناگون مربوط بهوجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى خرق نمود تا بتوان ازپرتو خورشید تابان معرفت بهره گرفت.
ب) یقین قلبى و شهودى: دراین مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل وخبائث؛ از جمله: خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت وبندگى خالصانه مى توان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ: شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس ورنه هر کوورقى خواند معانى دانست از این رهگذر به آن جا توان رسید که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگى اش نمى کنم». این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین»و آخر آن «حق الیقین» است وهر یک از آن دو را نیز درجاتى است بیشمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید دیگرجهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى دهد؛ بل به کشف لمى با روءیت جمال و کمال حقمخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله علیهالسلام در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «… کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیکایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک عمیت عین لاتراک علیها رقیبا. چگونه بر توبه چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟راستى کى پنهان گشته اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه ها رساننده بهسویت باشند؟ آه چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!». نکته دیگری که در پایان سودمند است این است که لازم است در خود به خوبی این مساله را نکاوید و از احساس عدم کفایت چیست؟ آیا انتظار بیش از حد؟ گرفتاری در دام وسواس فکری و یا درگیری با شبهاتی پاسخ نایافته؟ هر یک از موارد یاد شده روشهایی برای اصلاح دارد. اگر جزئی تر مسأله را برایمان بنویسد می توان به راهکارهای بهتری دست یافت.
جهت مطالعه بیشتر ر.ک:
1- بهترین راه شناخت خدا محمدى رى شهرى
2- براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپزر، حمیدرضا شاکرین
3- اثبات وجود خدا به قلم، چهل تن از دانشمندان،
4- خدا در قرآن شهید بهشتى
5- اصول فلسفه و روش رئالیسم ج 5 علامه طباطبایى – شهید مطهرى
6- علل گرایش به مادیگرى شهید مطهرى.
حال آنچه را ما برای جلوگیری از ورود شک و تردید و استقرار آن مفید می دانیم پیشنهاد می کنیم بدان امید که راهگشا باشد. باید سعی کرد توان و ابزار ذهنی را تقویت کرد و آن نیز با مطالعه کتاب های مفید اعتقادی و دینی و تأمل در آنها تحقق می یابد. باید با پرداختن به یک سری فعالیت های جسمی و ورزشی فرصت را از بلند پردازی ها و شیطنت ذهنی که غالبا دستمایه اهداف شیطان قرار می گیرد، گرفت بدین گونه که بخشی از اوقات روز را صرف انجام حرکات ورزشی کرد، بخشی را به مصاحبت و گفتگو با خانواده و دوستان اختصاص داد و حتی می توان در کارهای منزل حضوری فعالیت داشت. باید در مورد مسائل و تردیدهایی که برایتان پیش می آید با دقت و مطالعه دست به تحلیل و بررسی بزنید و در صورت نیاز از کتاب های مفید و افراد آگاه کمک و یاری بگیرید. در هنگام بررسی و تحلیل یک مشکل فکری بهتر است ذهن تان را از طرح مسائل دیگر و در واقع از پراکندگی حفظ کنید و تنها بر آن مسأله تمرکز نمائید تا مسائل دیگر با ورودشان مانع از رسیدن شما به نتیجه مطلوب نشوند. بهتر است بخشی از اوقات خود را صرف خواندن آیات قرآن و تأمل در آنها نمایید. به طبیعت و زیبایی های آن نگاه و فکر کنید و سعی کنید به گونه ای دیگر و نو به آنها بنگرید.
معمولا آنهایی که بسیار در معرض شک و تردید از سوی خود -نه از سوی دیگران- قرار می گیرند افرادی اند با جولان فکری زیاد، افرادی اند که در مورد مسائل مختلف دوست دارند خودشان فکر کنند و نظر دهند از این رو بهتر است این قدرت جولان فکری تان را به سوی واقعیات عینی و خارجی و در واقع مخلوقات و آفریده های الهی معطوف کنید و در ساختار و کارکرد انها و در پیچیدگی موجود در آنها تأمل و تفکر کنید. سعی کنید با دوستانتان زیاد حرف بزنید و صحبت کنید اما بحث و جدال نکنید از مسائل روزمره و زیبایی ها و ظرافت موجود در جهان خارج سخن بگویید.
و در آخر باید بدانید که شک کردن امری ناپسند نیست بلکه آن چه ناپسند و نابود کننده است ماندن و توقف در شک و تردید است. شک همچون پلی است که شما می توانید با عبور از آن به یقین برسید و ایمان خود را مستحکم و کامل نمایید. باید بدانید که شیطان، دشمنی ضعیف است و مکر و حیله های او در استان های عاقل و حقیقت جو کارگر نمی افتد.
به نظر می رسد که شما دچار مشکل بزرگى شده اید. شک مهمترین چالش اعتقادى صراط مستقیم است. راه ایمان و کمال انسان راهى است که یکى از شرایط اصلى آن داشتن اعتقادى یقین به مبدأ، معاد، حقانیت دین، وحى و انبیاء است و شک که نفى کننده و ضد حالت یقین است، بزرگترین مشکلى است که بر سر این راه قرار دارد و مانع حرکت مطمئن اهل ایمان مى شود.
على(ع) در روایتى مى فرماید: شک فاسد کننده ى یقین و باطل کننده ى دین و خنثى کننده ى ایمان است، (غررالحکم، ص 72 ـ 71). و در روایت دیگرى فرموده است: بر تو باد که با یقین ملازم باشى و از شک اجتناب نمائى؛ زیرا چیزى به مانند غلبه شک بر یقین، براى دین انسان مضر نمى باشد، (غررالحکم، ص 62). دین دارى که روش وصول به حقیقت است، با معرفت یقین آغاز و با وصول یقین نیز پایان
مى یابد. در روایتى هست که دین با معرفت خداوند آغاز مى شود و در آیات قرآن مى خوانیم: و عبادت نما پروردگارت را تا به یقین باریابى، (حجر / 99).
ابتدا سلوک انسان با دانستن حق و علم الیقین شروع مى شود و در اواسط راه با شهود حق و عین الیقین ادامه مى یابد و در نهایت پا وصول به حق و حق الیقین خاتمه مى یابد. دین هم ریشه در یقین دارد و هم ثمره اش یقین است. على(ع) فرموده است: هر قدر یقین انسان بیشتر باشد، دین دارى او نیز نیکوتر خواهد بود و در مقابل قوت یقین خود، میوه و ثمره ى دین دارى است، (غررالحکم، ص 275).
بنابراین اهل ایمان را چاره اى جز ایمان، یقین نسبت به این راه و مبدأ و مقصد آن نیست و شک که ضد یقین است، آنتى تزى است که تمام کوشش آدمى را در این راه باطل و خنثى مى نماید.
شک در وجود خدا
و اما در مورد خصوص شک در وجود خداوند، ابتدا این سؤال مطرح است که آیا شک کردن در وجود خداوند، شکى معقول است یا نامعقول؟ آیا ممکن است شک کردن در وجود چیزى نامعقول باشد؟ پاسخ آن است که آرى، شک در وجود خداوند از آن دسته شک هایى است که به طور اصولى نامعقول است و وجود خدا موضوعى است که اصلاً شک پذیر نمى باشد.
در این زمینه باید بر این نکته بسیار مهم توجه شود که مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بى معنا است.
به نظر ما مشکل شما نیز در این رابطه، مشکل شک و یقین و مربوط به حوزه تصدیقات نمى باشد. مشکل شما یک مشکل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزه ى تصورات است. از عملکرد شما بر مى آید که شما به خداوند ایمان دارید و او را مى پرستید؛ ولى تصور و شناخت درستى از حقیقت خداوند ندارید. شما اگر بتوانید با تحقیق و تفکر و استعانت از خود خداوند، براى خودتان تصور حقیقى ودرستى نیست به موضوع خداوند بدست آورید، قطعا نسبت به آن یقین و تصدیق خواهید داشت و مشکل به کلى رفع خواهد گشت.
یک دلیل مهم براى اینکه مشکل انسان نسبت به حق تعالى، یک مشکل تصورى است و نه یک مشکل تصدیقى و ایمانى، قرآن کریم است. در قرآن کریم بحث اثبات اصل وجود خدا به هیچ وجه دنبال نشده است و حتى یک دلیل براى اثبات وجود خداوند در آن یافت نمى شود. آنچه در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد مربوط به بحث توحید خداوند و صفات وکمالات و افعال اوست و کار استدلال و اثباتى که در تألیفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متکلمین است.
قرآن کریم در مورد کسى که نسبت به وجود خداوند شک دارد و یا خیال مى کند که شک دارد مى فرماید: «أفى الله شک فاطر السموات و الارض؛ آیا در وجود خدا شک مى کنید، کسى که خالق آسمان ها و زمین است»، (ابراهیم / 10). این آیه بدین معنى است که با دیدن آسمانها و زمین، شک نمودن در خالق آنها شکى معقول نمى باشد.
امیرالمؤمنین على(ع) در این زمینه کلام بسیار زیبائى دارد. ایشان فرموده است: تعجب مى کنم از کسى که خلق خدا را مى بیند ولى در وجود خالق آنها شک مى کند، (نهج البلاغه، حکمت 121، ص 422).
شک در وجود خدا مانند آن است که انسان ساختمانى را ببیند و در وجود بنّاى آن شک نماید، کتابى را مطالعه کند؛ ولى نسبت به وجود نویسنده آن شک کند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شاعر آن شاکّ باشد و یا به قول متکلمین، صنع را مشاهده نماید؛ ولى در وجود صانع آن شک داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شک نماید و یا به بیان عرفا، مظهر را ببیند؛ ولى در وجو مُظهر آن تشکیک نماید. آیا به نظر شما چنین شکهائى معقول است؟
تصور خدا
اکثر آدمها خیال مى کنند وجود خدا یک حقیقت عجیب و غریب و دور از دسترس فکر و اندیشه ى انسان است. خدائى که غیر از انسان و جهان است.
تصورى که اکثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نیست؛ تصور خدائى است که ساخته ى ذهن خود آنها است و یا تصورى کاملاً گنگ و مبهم است. مؤمنان از مردم نهایتا اعتراف مى کنند که خدائى هست و این عالم بالاخره خالقى دارد و به او ایمان نیز دارند؛ ولى مشکل آنها این است که نمى دانند او کیست و چیست و برخى حتى معتقدند که این موضوع اصلاً دانستنى نیست؛ در حالى که اولیاء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممکن مى شمارند و مدعى معرفت یقینى او هستند، بلکه او را دیدنى نیز مى دانند و دم از رؤیت و شهود او مى زنند. على(ع) در این زمینه فرموده است: من قبل از اینکه چیزى را مشاهده نمایم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مى بینم.
از نظر عارف، کل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و یا به تعبیرى مظاهر الهى، ذاتى که از طریق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پدیده هاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات یگانه ایم.
روى این حساب که تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مى بینیم، مى شنویم، حس مى کنیم و یا تعقل و مشاهده مى نمائیم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غیر از خدا» به هیچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت عرفه مى فرماید: «الغیرک من الظهور ما لیس لک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که آن ظهور، ظهور تو
نباشد». در چنین فضائى، خود شما قضاوت نمائید که اصولاً شک و اثبات وجود خدا، چه معنائى مى تواند داشته باشد.
به طور اصولى موضوع وجود خدا یک موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشکیک نیز نمى باشد. خداى را باید با خود خداى شناخت و غیر از این هم چاره اى نیست؛ زیرا چیزى غیر از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهیم خدا را بشناسیم و اثبات نمائیم. در دعاى ابو حمزه ثمالى مى خوانیم: «الهى بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مى شناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نموده اى و اگر تو نبودى من تو را نمى شناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمینه تصور و شناخت خداوند بسیار روشن، واقعى، زیبا و بى اشکال سخن گفته اند. از نظر عارف، همانطور که قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ایشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى که
داراى صفات کمال است و از طریق صفات خود به صورت اشیاء، انسان و سایر مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دریا، کوه، زمین، آسمان و من و تو وجود داریم؛ ولى وجود نیستیم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غیر او هر چه هست، مظاهر آن وجود یگانه است. انسان غیر از وجود و وجود غیر از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بى همتا است. ما وقتى مى گوئیم: من هستم، معنایش این است که هستى در تمام هیکل و اعضاء و جوارح من سریان و حضور دارد و این بدین معنا است که خداى در تمام آنچه که ما آن را من مى نامیم، حضور و ظهور دارد و باز این بدین معنا است که من چیزى
جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نیستم.
روى این حساب، ما پر از وجودیم و پر از خدائیم و هستى پر از خدا است و هیچ چیزى از خدا به ما نزدیکتر نیست «و هو اقرب الیک من حبل الورید» شک در وجود خدا، شک در وجود خودمان است، شک در وجود هستى است، شک در وجود وجود است. آیا ممکن است کسى بتواند در وجود وجود، شک نماید؟ آیا چنین شکى معقول است.
خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنیم و آن را بدون هرگونه تعیین، تقید و ظهورى تصور نمائیم، توانسته ایم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراک نمائیم و سریان و حضور او را در تمام هستى ببینیم.
یقین و شک متضایف هستند، یعنی به هر مقدار که به یقین دست می یابید از شک شما نسبت به اعتقادات رفع می شود. بنابراین برای مبارزه با شک در اعتقاد به خداوند باید مراتب یقین را در خود تقویت نمایید. یقین علمی و عقلی اگر چه راهگشا است و تا حدی انسان را به آرامش می رساند و باید از آن گذر کرد، ولی آدمی تا به یقین شهودی و قلبی نرسد، به اطمینان و آرامش واقعی دست پیدا نمی کند.
یقین به خداوند اقسامى دارد و براى رسیدن به هر یک راهى ویژه را باید پیمود:
الف) یقین عقلى و نظرى(علم الیقین): این مرحله اولین مرتبه یقین و نیل به آن کمال قوت نظرى است. براى رسیدل بهاین مرتبه باید جهاد و خیزش علمى کلامى و فلسفى نمود و با تحقیقات و کاوش هاى پردامنه ادله گوناگون مربوط بهوجود خدا و مباحث مربوط به صفات و اسما را بررسى و حجاب شبهات را یکى پس از دیگرى خرق نمود تا بتوان ازپرتو خورشید تابان معرفت بهره گرفت.
ب) یقین قلبى و شهودى: دراین مرحله به جاى سیر با پاى چوبین استدلال با بال تزکیه و تصفیه نفس از جمیع رذایل وخبائث؛ از جمله: خودبینى و دنیا پرستى که ام الرذائل است و با آراستن دل به جمیع اوصاف محموده و عبادت وبندگى خالصانه مى توان خدا را با تمام وجود یافت. به قول حافظ: شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس ورنه هر کوورقى خواند معانى دانست از این رهگذر به آن جا توان رسید که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انى لم اعبد ربا لم اره؛ خدایى را که نبینم بندگى اش نمى کنم». این کشف شهودى و احساس باطنى نیز مراتبى دارد که اول آن «عین الیقین»و آخر آن «حق الیقین» است وهر یک از آن دو را نیز درجاتى است بیشمار. آن که به چنین جایگاه رفیعى رسید دیگرجهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمى دهد؛ بل به کشف لمى با روءیت جمال و کمال حقمخلوقات را که چیزى جز فعل او و درعین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله علیهالسلام در دعاى شریف عرفه به محضر حق عرضه داشت: «… کیف یستدل علیک بما هو فى وجوده مفتقر الیکایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک عمیت عین لاتراک علیها رقیبا. چگونه بر توبه چیزى استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟! آیا غیر تو ظهورى افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟راستى کى پنهان گشته اى تا نیازمند دلیل براى راهنمایى به سویت باشى؟ و کى دور گشتى تا آثار و نشانه ها رساننده بهسویت باشند؟ آه چه نابیناست چشمى که تو را مراقب خود نبیند!». نکته دیگری که در پایان سودمند است این است که لازم است در خود به خوبی این مساله را نکاوید و از احساس عدم کفایت چیست؟ آیا انتظار بیش از حد؟ گرفتاری در دام وسواس فکری و یا درگیری با شبهاتی پاسخ نایافته؟ هر یک از موارد یاد شده روشهایی برای اصلاح دارد. اگر جزئی تر مسأله را برایمان بنویسد می توان به راهکارهای بهتری دست یافت.
جهت مطالعه بیشتر ر.ک:
1- بهترین راه شناخت خدا محمدى رى شهرى
2- براهین اثبات وجود خدا در نقدی بر شبهات جان هاسپزر، حمیدرضا شاکرین
3- اثبات وجود خدا به قلم، چهل تن از دانشمندان،
4- خدا در قرآن شهید بهشتى
5- اصول فلسفه و روش رئالیسم ج 5 علامه طباطبایى – شهید مطهرى
6- علل گرایش به مادیگرى شهید مطهرى.