خانه » همه » مذهبی » گذری بر زندگانی آیت الله حاج ملاعلی کنی

گذری بر زندگانی آیت الله حاج ملاعلی کنی

گذری بر زندگانی آیت الله حاج ملاعلی کنی

سخن از مرجع بلند آوازه – و در عین حال کم و بیش ناشناخته و مجتهد شجاع، سنگربان توحید و فقیه کفر ستیز و پیشوای بیدار شیعیان – در اواسط قرن سیزدهم و اوایل قرن چهارم هجری – شیخ الفقهاء و المجتهدین مرحوم آیت الله

00313431 - گذری بر زندگانی آیت الله حاج ملاعلی کنی
0031343 - گذری بر زندگانی آیت الله حاج ملاعلی کنی
نویسنده: ناصرالدین انصاری قمی

 

سخن از مرجع بلند آوازه – و در عین حال کم و بیش ناشناخته و مجتهد شجاع، سنگربان توحید و فقیه کفر ستیز و پیشوای بیدار شیعیان – در اواسط قرن سیزدهم و اوایل قرن چهارم هجری – شیخ الفقهاء و المجتهدین مرحوم آیت الله العظمی حاج ملا علی کنی – رحمه الله علیه – است.
شخصیتی که پرچم مجد و عظمت اسلام و استقلال ایران را با دستهای توانای خویش در آن دوران تاریک و سیاه – که مجد و عظمت و کیان عاصمه تشیع را تندباد حوادث در خطر قرار داده بود.- به دوش کشید و پشت استعمار خارجی و استبداد داخلی را به خاک مذلت کشانید و چراغ هدایت را فرا راه فرزانگان تابان نگاه داشت و مردمان را ملجأ و پناهگاه بود.
ما در این مقاله در پی آنیم که گوشه هایی از زندگی سراسر کوشش وی را رقم زنیم و جانمان را با ذکر مصفّایش طراوت بخشیم.

ولادت

در سال 1220 هجری قمری در روستای کن – دو فرسنگی شمال تهران – در خانواده میرزا قربان علی آملی پسر بچه ای پا به عرصه وجود نهاد که دست تقدیر رهبری جهان تشیع را در یکی از حساسترین زمانهای تاریخ ایران، برایش رقم زده بود. نام او را علی نهادند.
نیاکانش ازاهالی آمل – یکی از شهرهای مازندران – بودند که از آن شهر کوچ کرده و در قصبه کن سکومت ورزیده بودند.

تحصیلات

علی پس از پشت سر نهادن دوران کودکی شوق فراوانی به درس و فراگیری خواندن و نوشتن در خویش احساس کرد. روزی به نزد پدرش شتافت و خواسته ی خود را با وی در میان نهاد.
اما از آنجا که پدرانش همه کشاورز بودند و دانش در میان نیاکانش سابقه ای نداشت، پدر با تقاضای فرزند مخالفت کرد.
کودک که در سراسر وجودش لبریز از عشق به فراگیری دانش بود، دست از طلب برنداشته و با التماس مکرر موفق شد تا به مکتب رود و در آن جا خواندن و نوشتن و برخی مقدمات را فراگیرد.
از همان اوان کودکی علایم نبوغ در وی پدیدار بود. حافظه ی قوی، ذکاوت و هوشیاری او باعث شد تا به زودی از مکتب و معلم بی نیاز شود و به سوی علوم دینی تمایل پیدا کند.
لکن این بار با ممانعت شدیدتر خانواده اش روبرو شد که بر این مخالفت اصرار می ورزیدند و بیست سال از ادامه ی درس خواندنش جلوگیری نمودند.
وی با برانگیختن واسطه های بسیار و چنگ زدن به وسائل گوناگون، سرانجام پس از بیست سال موفق شد رضایت پدر را جلب کند و برای ادامه ی تحصیل به تهران بیاید.(1)
پس از فراگیری برخی از مقدمات به اصفهان سفر می کند و ظاهراً در درس مرحوم آیت الله علامه سید اسدالله اصفهانی ( فرزند حجه الالسلام شفتی) شرکت می کند.
در آن زمان آوازه ی حوزه ی علمی نجف که با ریاست مرحوم صاحب جواهر به اوج ترقی رسیده بود، به گوش او رسید و به منظور بهره وری از محضر اساطین دانش رخت سفر به تن کرد و راهی نجف شد.
مرحوم حاجی در پیش اساتید فن سالها زانو به زمین زد و از خرمن فیض آنان توشه ها برگرفت، و در خلال تحصیل خویش به تصنیف و تألیف نیز پرداخت.

اساتید

مرحوم حاجی در نجف و کربلا و پیش از آن در اصفهان در محضر این بزرگان حاضر شده و از سرچشمه ی زلال دانش ایشان سیراب شده است:

حضرات آیات عظام

1. حاج سید اسدالله اصفهانی ( م 1290 ق) (2)
2. شیخ محمد حسن نجفی- صاحب جواهر – ( م 1266 ق) (3)
3. سید ابراهیم حایری قزوینی – صاحب ضوابط – ( م 1263 ق) (4)
4. شیخ حسن بن شیخ جعفر کاشف الغطاء – صاحب انوار الفقاهه – ( م 1262 ق)
5. شیخ مشکور حولاوی نجفی ( م 1272 ق)
6. شریف العلماء مازندرانی ( م 1245 ق)(5)
حاجی در نجف در خلال تحصیل به تألیف و تصنیف پرداخته و نوشتارهای بسیار در علم اصول به رشته تحریر در آورد که در سال 1244 ق (6) یا 1246 ق (7) طاغوتی سهمگین در عراق پدیدار شد که تا دو سال ادامه یافت و بدین سبب، مانند دیگر علما و فضلا از تحصیل و تألیف بازماند و تا پایان گرفتن این بیماری عمر خویش را به سفر گذرانید.
با خاتمه یافتن طاعون بار دیگر به نجف آمد و به تکمیل معلومات خویش و بهره وری از اساتید فن پرداخت. اما در میان اساتید خود دلبستگی عجیبی به صاحب جواهر پیدا کرد و هماره ملازمت او را – چه در مجلس درس و چه در غیر آن – اختیار نمود و آنی از وی جدا نشد.
در درس صاحب جواهر بود که نبوغ و استعداد بسیار و تبحرش در فقه و اصول و دانشهای دیگر نمایان شد تا بدانجا که حاجی در حوزه ی علمی نجف به استواری اندیشه و نفوذ فکر، عمق تحقیق و گستردگی اطلاعات و تسلط بر آراء و نظرات گونه گون و روشنی ذهن و ژرف نگری شهره گشت و در میان تلامذه استاد و مردان علم و دانش به چنان مرتبه ای دست یافت که صاحب جواهر بر فراز منبر تدریس در میان صدها شاگرد پژوهشگرش تنها به اجتهاد وی و سه تن دیگر از تلامیذ کوشا و فاضل خود تصریح نمود. آنان عبارتند از:
1. حاج ملا علی کنی
2. شیخ عبدالحسین شیخ العراقین تهرانی ( م 1286ق)
3. شیخ عبدالرحیم نهاوندی ( م 1304 ق)
4. شیخ عبدالله نعمت عاملی ( م 1302 ق) (8)

خاطره ای از دوران تحصیل

در نجف حاجی و حاج ملا علی خلیلی ( 1292 ق) و شیخ العراقین تهرانی، با هم در یک حجره بودند. روزی هوس خوردن یک غذای پختنی و داغ کردند. به بازار رفته و برنج خریدند، و با چوبهایی که از سقف اتاق کنده بودند برنج را پختند. اما از دادن روغن به روی برنج ناتوان شده و ناچار به پیه و دنبه ای که با آن شمع روشن می کردند، روغن بر روی پلو دادند. بعضی از این غذا خوردند و بعضی امتناع کردند – چون گفتند این غذای اعیان است و به مذاق ما خوش نمی آید…
آری! مدتها آنان با فقر و فاقه و نیاز دست به گریبان بودند و صبر می کردند، تا بدانجا که با صبر و استواری قدم به درجات عالیه و مقامات والای علم نایل آمدند و هر یک به شهرهای خویش بازگشتند.
کنی و تهرانی به تهران آمدند و خلیلی هم در نجف ماند و هر یک بالاترین مقام مرجعیت شیعه را حائز شدند. این است سیره سلف صالح که در مقابل ناملایمات زندگی صبر پیشه نمودند و تقوا و پرهیزگاری را سرلوحه زندگانی خود قرار دادند تا بدانجا که به مقصود نایل آمدند.(9)
مرحوم آیت الله حاج سید هادی حسنی خراسانی ( م 1368 ق)، نیز می نگارد:
«آیت الله علامه سید زین العابدین طباطبایی حایری می فرمود: در ایام طلبگی و تشرّفم به نجف اشرف، من و آقای شیخ عبدالحسین شیخ العراقین و آخوند ملا علی کنی در یک حجره، در مدرسه زندگانی می کردیم و همگی در نهایت فقر و فاقه به سر می بردیم و فقیرتر از همه حاجی کنی بود. که هر هفته یک شب به مسجد سهله می رفت و از گوشه و کنار مسجد، بدون این که کسی بفهمد نان خشک جمع می کرد و به مدرسه می آورد و گذران هفته را از آنها می کرد…»
و سپس می فرماید:
«مرحوم آخوند ملاعلی کنی چون این مقام عالی را در درگاه حضرت علی (ع) تحصیل کرد، و صبر به فقر فاقه و عفت نفس را به این اندازه رسانید، لذا مستحق پیشوایی تمام ایران گردید و در پایتخت مملکت ایران مانند ناصرالدین شاه از آن عالیجناب بیمناک بود…»(10)

ورود به تهران

مرحوم حاجی پس از تکمیل مراتب علمی و گرفتن اجازه اجتهاد از استاد والاقدرش، در سال 1262 ق به عزم زیارت مرقد پاک حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام و به قصد دیدار اقوام و خویشان به ایران می آید و در تهران ساکن می شود.
اما از طرفی وی با فقر و فاقه شدیدی مواجه بوده و با تنگدستی دست به گریبان بوده است. بنا به فرمایش آیت الله العظمی نجفی مرعشی (ره):
«… وی در کمال فقر و فلاکت بوده، چون ایشان ثروتی یا اندوخته ای از پدرانشان نداشتند. روزی در یک مسجدی از مساجد تهران، زانوان غم را بغل گرفته نشسته بودند. یک نفر از خوانین و اعیان آن دوره می بیند یک شیخی نشسته و غمگین است. قدری تفحص می کند که : « که هستی و چه ناراحتی داری؟»
دل به دل او می دهد و می فهمد که از وضع معاش و زندگانی، محزون است. می گوید:
«آقا شیخ ! من چیزی ندارم. تنها یک قنات بایری دارم که به شما می دهم، شما یک چرخ بگذار بلکه استفاده کنی.»
حاجی هم قبول می کند… و بالاخره این قنات را راه می اندازد و یک آب سرشاری از قنات سرازیر می شود و اکثر آن اراضی را آبیاری می کند و حاجی هم استفاده کاملی می برد… از برکات خداوند سبحان در دل مردم افتاده بود که اگر از حاجی آب زراعت را بخریم، وضع درختها و زراعتمان بهتر می شود به این ترتیب حاجی یک ثروتی پیدا کرد و از ثروتمندان تهران شد.» (11)
با ورود حاجی به تهران و آوازه ی علم و ثروتش، دلهای تمام مردم – از خاص و عام – بدو متوجه شده و مردم از این که یکی از برترین شاگردان صاحب جواهر را در میان خویش می دیدند، شادمان شدند و رشته ی تقلید وی را در سراسر ایران به گردن انداختند. و لذا است که می بینیم چند سال پس از ورودش به تهران آن چنان موقعیت علمی و اجتماعی مرحوم حاجی اوج می گیرد که در سال 1271 ق- یعنی یازده سال پیش از وفات شیخ و اوج مرجعیت شیخ انصار – رساله ی عملیه اش به چاپ می رسد و نسخه های آن در تمام نقاط ایران رواج می یابد.

شاگردان

مرحوم حاجی با ورود به ایران و شهرت یافتنش، به تدریس فقه و اصول دست یازید و عده ی بی شماری از هر سو برای استفاده از دانش او به محضرش شتافتند برخی از تلامذه اش عبارتند از :
حضرات آیات:
1. شیخ موسی شراره عاملی – که اصول را نزد مرحوم حاجی خوانده است.(12)
2. حاج شیخ محمد باقر نجم آبادی ( م 1347 ق) صاحب رساله مشتق
3. آقا سید محمود حیاطشاهی.
4. آقا سید محمد لواسانی – پدر آیت الله سید محمد کاظم عصار-
5. آقا سید محمد مرعشی – عموی مرحوم آیت الله نجفی مرعشی – صاحب تقریرات درس مرحوم حاجی.(13)
6. مولی محمد علی خوانساری ( م 1332 ق) (14)
7. حاج میرزا حسین نایب الصدر(15)
8. آقا شیخ اسدالله تهرانی ( م بعد 1332 ق) – داماد مرحوم حاجی (16)
9. ملا محمد تقی بن محمد امین سنجانی
10. آقا شیخ محمد حسین گرگانی – جناب – ( م 1345 ق). او از مرحوم حاجی اجازه روایت دارد.(17)
11. مرحوم آقا شیخ حسین بافقی ( م 1313 ق). وی از خواص اصحاب مرحوم حاجی بوده و از جانب ایشان تولیت بعضی از اوقاف را به عهده داشته است.(18)

ویژگیهای مرحوم حاج ملاعلی کنی

مرحوم حاجی دارای خصایل و صفاتی بوده است که او را محبوب دلها ساخته بود. خصلتهایی که موجب شده بود مردم بدو عشق ورزند و پس از وفاتش خاطره ی او را در دلهای خود جاودانه دارند.
در این جا برخی از ویژگیهای نفسانی مرحوم حاجی را نقل می کنیم:

الف – عشق به ساحت مقدس امام حسین علیه السلام

مرحوم آیت الله نجفی مرعشی می فرمود:
بقدری ایشان علاقه مند به خاندان رسالت بوده است که در این دو ماه محرم و صفر و در ایام سوگواری مثل یک زن بچه مرده دائماً در مجالس گریان بوده است.(19)
او هنگام عزاداری سیل اشک از دیده روان می ساخت و در مصائب اهل بیت می سوخت.

ب. جود و بخشش

علی (ع) فرماید: « انما ساده اهل الدنیا والاخره الاجواد» و هم فرمود: « عاده الکرام الجود» (20) و مرحوم حاجی با گوش جان این حدیث را شنوده و با جود و کرم خود را سید الکرام ساخته بود. او که هر چه را داشت به دیگران می بخشید و غذایش را با فقرا تقسیم می کرد.
همان طور که پیشتر گفتیم مرحوم حاجی با تفضل خداوندی به ثروتی بی مانند نایل آمد و پس از یک دوره ی فقر و تنگدستی شدید به توانگری غیر منتظره ای رسید.
مرحوم حاجی در مقابل این نعمت به شکرگذاری پرداخت و ثروتش را در راه آسایش خلق و دستگیری از نیازمندان به مصرف رسانید.
مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی می فرمود:
عده از ای ایتام جیره خوار ایشان بودند در آن عصر. و برای مریضها جاهایی را ایشان معین فرموده بود که نسخه شان و پول دوایشان را از آن جاها می گرفتند.(21)
مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
وی حق نعمت را کاملاً ادا کرد. چشمه های احسان از دستانش می جوشید، و عطایا و هدایای بسیاری از سوی او بر مردان علم و رجال دین – که به سبب ناملایمات روزگار جامه ی نیاز پوشیده بودند – به ویژه درماندگان، یتیمان و نیازمندان – و بیماران – نثار می شد. او پدر دلسوز برای ایشان بود، و آنان در زمان زندگانی اش به آسایش و نعمت و سرور و شادمانی می گذرانیدند. از گوشه و کنار شهرها به قصد بهره مندی از عطایای حاجی به سویش می شتافتند.
و هیچ گاه کسی ناامید از درگاهش بازنگشت. هر آنچه را که به او هدیه می دادند. به دیگران می داد و چیزی را پیش خود باقی نمی گذاشت…»(22)
مرحوم حرزالدین نیز می نویسد:
سیره – نیکوی – وی ردّ خیرات و صدقات به فقراء بود.(23)
آری! وی به کردار مولایمان امیرالمومنین (ع) تأسّی می جست و دلش با یاد یتیمان و درماندگان و نیازمندان می طپید. او تاب دیدن روی زرد و پژمرده ی هیچ یتیمی را نداشت و چنان منقلب می شد که تصمیم گرفت تا آنان را زیر چتر حمایت خود گرد آورد. او بحق مصداق کامل سخن امیرالمومنین علی (ع) بود که فرمود: کافل الیتیم و المسکین عندالله من المکرمین.(24)

ج – احترام به سادات

آیت الله مرعشی قدس سرّه در این باره فرموده است : « وی علاقه و احترام مفرطی به سادات داشته است. اگر سیدی وارد می شد ولو جوان، حاجی با این مقام و ریاستش، با عظمتش و کهولت سنش می ایستاد تا سید بنشیند.» این نهایت تواضع و فروتنی مرحوم حاجی – با آن عظمت مقام – است.
در زمانی که پادشاه و برزگان مملکت در برابر بزرگی او خود را حقیر و کوچک می شمردند و از هیبت وی هماره بر خود می لرزیدند، او خود را در مقابل سادات و ذراری پیامبر حقیر می شمرد و از دیدن چهره ی رنگ پریده ی یتیمان و فقیران بر خود می لرزید. در همان زمان که با یک سطر نوشته اش مقتدرترین مرد سیاسی کشور – صدراعظم وقت – معزول و قراردادش را پاره و ملغی می سازد، (25) او خود را در برابر جوانی از فرزندان رسول خدا به هیچ می شمرد و تمام قد برمی خیزد.
آری او بحق جانشین مسند امیرالمومنین بود که در کردار و گفتار قدم در جای پای علی (ع) نهاده بود.

د- دقت

مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی درباره ی دقت و اعتبار امضای حاجی می فرماید:
کاغذجات در باب املاک و در باب خرید و فروش و اجاره، اگر صاحبان این کاغذجات می خواستند کاغذشان معتبر شود. در همه ی دوائر به مهر حاجی می رساندند. خطا از مهر این مرد دیده نشده، با این که به منزله ی محاضر این دوره بوده. تمام کاغذجات را از تهران، اطراف تهران، بلکه از خراسان، شیراز و اصفهان برای محکمی و اعتبار مُهر حاجی می فرستادند.

هـ – مبارزه با ستم

و هم ایشان پیرامون روحیه ی مرحوم حاجی در ستیز با ظلم و رفع مظالم دولتیان از مردم می فرمایند:
ایشان غالباً با ناصرالدین شاه طرف بود. حاجی باعث شد که مرحوم حاج سید جواد از قم، مرحوم آمیرزا محمود از بروجرد و مرحوم آمیرزا جواد آقا از تبریز(26) و سایر علماء در حضرت عبدالعظیم متحصن شدند که ناصرالدین شاه را بردارند. حتی حاجی می گفت که اسم او ناصرالدین نیست، بلکه ناصرالکفر است. این تعبیر را از حاجی نقل می کنند.
در حاشیه ی «تکمله ی نجوم السماء » نیز چنین نگاشته شده است:
ایشان نجاح و فلاح را در کسر سورت نائره بعضی از امراء ظالم دانسته رعیت را در ظل حمایت خویش کشیدند. اینک حکم محکم ایشان مشابهت ندارد از سلطان و شاهزادگان و امراء کسی را جرأت آن نیست که بی اذن ایشان اقدام بر تکلم نمایند و یا بی مشورت ایشان اجرای مطلبی بنمایند.(27)
شاهد این عبارت، داستانی است که مرحوم آیت الله میرزا سید هادی خراسانی نقل کرده است که:
چون خیابانی به امر شاه در تهران باز کردند، مصادف به مسجد کوچکی شد و چون اراده ی سلطان بود علمای تهران نتوانستند مخالفت نمایند و تصمیم گرفتند در عوض آن مسجد، مسجد بزرگتری در جای دیگر بسازند تا تبدیل به احسن شده باشد. مرحوم حاجی کنی از واقعه مطلع کردید، نامه ای به شاه نوشته و در صدر آن چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. الم ترکیف فعل ربک باصحاب الفیل.»
شاه با دیدن نامه، از خراب کردن مسجد صرف نظر کرد و خیابان را کج نمودند(28)
نیز همو نوشته است:
روزی ناصرالدین شاه با خدم و خشم، به قصد شکار از دروازه ی شهر بیرون رفت، سپس نگاهی به شهر تهران کرده کمی در فکر فرو رفت، فوراً قصد شکار را شکست و به شهر برگشت، یکی از خواص سبب فسخ شکار را پرسید، شاه – محرمانه – در پاسخ گفت: چون از دروازه بیرون رفتم و نگاهم به شهر و دروازه افتاد، این فکر در نظرم آمد که اگر حاجی ملا علی کنی امر نماید در دروازه را به روی من ببندند و باز نکنند من چه خواهم کرد؟ از این رو ترس و وحشت مرا فراگرفت، و گفتم: برگشتن بهتر است…(29)
از این حکایت معلوم می شود که دایره ی نفوذ مرحوم حاجی تا بدان حد بوده است که شاه هم سلطنت و حکومت خود را مرهون رضایت خاطر ایشان می دانسته است و هماره از وی در بیم و هراس به سر می برده است.

تجلیل از مراجع معاصر

مرحوم حاجی در بزرگداشت دانشمندان و معاصران خویش از هیچ اقدامی فروگذار نمی کرد. زمانی که مرحوم محدث نوری بر کتاب مرحوم حاجی «توضیح المقال» استداراک و تعلیقاتی نگاشت، ایشان تمام آنها را، با ذکر نام و تجلیل از محدث نوری در کتاب خود یاد کرد.
علامه ی بزرگ مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی (ره) نمونه ای دیگر از این خصیصه ی اخلاقی مرحوم حاجی را برای ما حکایت کرده است.
عالم فاضل متقی حاج شیخ ابراهیم تجریشی تهرانی برایم گفت: روزی با یکی از فضلاء به دیدار حاج ملا علی کنی قدس سره رفتیم. وی در خلال سخنان خویش فرمود: آیا دوست ندارید امروز مطلبی را نشانتان دهم. سپس همراه ایشان به داخل کتابخانه رفتیم، و نوشته ای از مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی- که به خط و مُهر وی بود – از بهترین جای کتابخانه و با کمال احترام بیرون آورد و آن را بوسید و به ما داد. سپس فرمود: این نامه برای من بسیار گرانقدر و ارزشمند است، که نزد من گویی نوشته ای از سوی حضرت امام حسن عسکری (ع) می باشد و به فرزندانم نیز وصیت نموده ام که پس از مرگم آن را در کفنم بگذارند….(30)
شما نهایت تواضع و فروتنی، صفای نفس، اخلاص، صفا و صمیمیت، تجلیل از مقام مرجعیت – با این که خود مرجعی با شکوه و نافذ الکلمه و رئیس روحانی یک کشور بزرگ به شمار می رفت- و احترام به خط عالم و تبرک جستن به آن را از عالمی بزرگ بنگرید. با این که هر دو از شاگردان صاحب جواهر و همعصر بوده اند و مرتبتی مانند استاد و شاگردی در بین نبوده است.
از دیگر مظاهر ترویج مرحوم حاجی از فقهاء و دانشمندان، بزرگداشت آنان در مقابل دولتیان است.
علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
مرحوم آیت الله شیخ جواد رشتی – از شاگردان میرزای شیرازی از کسانی بود که در امر به معروف و نهی از منکر از هیچ کس واهمه نداشته و پروا نمی نموده است. زمانی ناصرالدین شاه، به همین سبب او را از رشت به تهران طلبید. و مرحوم حاجی ملاعلی کنی – با تکریم و تجلیل از مقام او – موجب تبرئه ی وی و اعتذار شاه از او گردیده، و با کمال احترام به رشت بازگشت تا در سال 1309 ق بدرود حیات گفت: (31)
و در همین موضوع این قضیه بسیار معروف است که:
زمانی عاملین ناصرالدین شاه نسبت به مرحوم آیت الله العظمی حاج میرزای محمد طباطبایی – عموی مرحوم آیت الله بروجردی- سخن چینی نموده و خاطر ناصرالدین شاه را مشوّش نمودند، شاه برای واضح شدن امر، ایشان را از بروجرد به تهران طلبید. این خبر به گوش مرحوم حاجی رسید. وی با این که با مرجع بزرگ دیگر تهران – مرحوم آیت الله حاج سید محمد سنگلجی طباطبایی ( م 1320 ق) – در بعضی امور اختلاف نظر داشته و ارتباط گرمی با یکدیگر نداشتند، صبحگاهان پس از ادای نماز یکّه و تنها به منزل مرحوم طباطبایی شتافته و دقّ الباب می کند. خادم منزل در را باز می کند و با کمال تعجب می بیند شخصی در آن صبح زود اجازه ی ملاقات می طلبد، وی با اعتراض به مرحوم حاجی- که اکنون آقا با کسی دیدار ندارند و شما پس از این بیایید- بالاخره ایشان را خبر نموده و آقا به کوچه آمد و با کمال تعجب مشاهده نمود که:
آیت الله حاج ملا علی کنی – مجتهد با شکوه و با نفوذ پایتخت – به تنهایی ایستاده است.
مرحوم حاجی پس از سلام و تعارفات معمول فرمود:
شاه میرزا محمود بروجردی را به مرکز طلبیده و ایشان را تا کهریزک آورده اند، اکنون من برای استقبال و دیدار ایشان به حضرت عبدالعظیم می روم، شما هم خود دانید.
مرحوم آیت الله طباطبایی هم بدون معطلی به سوی ری حرکت کرده و در آغاز روز در تهران این خبر شایع می شود. مردم شهر هم با تعطیل مغازه ها، و با صلوات و دعا و سروصدای بسیار به سوی شهر ری حرکت می کنند.
شاه که در کاخ گلستان به سر می بُرده، با تعجب انگیزه ی سر و صدا را از صدر اعظم می پرسد و صدر اعظم هم آمدن میرزا محمود بروجردی و رفتن دو مجتهد پایتخت را به استقبال او یادآور می شود.
شاه با شنیدن این خبر مضطرب می شود، و به صدر اعظم دستور می دهد که به اتفاق همه ی وزیران به حضرت عبدالعظیم رفته و سلام مرا به آقا میرزا محمود بروجردی رسانیده و خواسته های ایشان را شنیده و در انجام آن نهایت کوشش را نموده و ایشان را با احترام به بروجرد برگردان.(32)
از دیگر نمونه های تجلیل وی از دانشمندان، آن است که:
زمانی که مرحوم آیت الله العظمی میرزا ابوالقاسم کلانتری نوری تهرانی ( 1226- 1292 ق) از نجف به تهران کوچید، مرحوم آیت الله حاج ملا علی کنی با اصرار بسیار مسند تدریس در مدرسه ی مروی – که آن زمان آبادترین مدرسه ی علوم دینی و مجمع علما و فضلا به شمار می رفت – را به عهده ی وی گذاشته و دانشوران را به درس او ترغیب می نمود.(33)
نیز زمانی که مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری در سال 1302 ق به تهران آمد، مرحوم حاجی استقبال چشمگیری از ایشان نموده و امامت جماعت مسجد سپهسالار را – که تازه ساختمانش به پایان رسیده بود و هنوز جماعت در آن برپا نشده بود – بدیشان تفویض نمود و مردم را نیز به درک مجالس و نماز جماعت ایشان تحریص می کرد.
وهنگامی که آیت الله سید عبدالکریم لاهیجی ( م 1323 ق) را – که تا آن روز ناشناخته مانده بود. – در مجلس درسش بدید و مراتب علم و فضلش را آگاه گشت، او را بر مسند خویش و بر بالای مجلس نشاند و تدریس در مدرسه ی مروی را بدو محول می کند و او را به دامادی خویش برمی گزیند.(34)

ز- حفظ عزّت و شوکت دین

«ولله العزه و لرسوله و للمومنین» (35)
خداوند بزرگ در کتاب محکم خویش عزت را ویژه ی خود و پیامبرش و گروندگان به دین می داند و بس. و حاجی با احراز مقام زعامت و ریاست دینی پایتخت بر آن شد تا از عظمت غیر مسلمانان جلوگیری کند و بر شوکت و اقتدار مسلمین بیفزاید.
توجه به زمان مرحوم حاجی نیز لازم است. زمانی که غریبان و فرنگیان – به عناوین مختلف – به مملکت اسلامی هجوم می آوردند و به شکلهای گوناگون مسلمین را به زیر یوغ خود در آورده و از آنان کار می کشیدند، و بر ایشان آقایی می فروختند، اقدامی در جهت شکستن سیادت و شوکت غیر مسلمانان لازم بود وآن هم وسیله ی مرحوم حاجی «ره» عملی شد: جزیه گیری.
مرحوم کنی اولین کسی است که جزیه گرفتن از یهود و نصاری را در پایتخت عملی ساخت. (36) حاجی با این کار سترگ خویش دماغ پر از کبر و غرور غیر مسلمانان را از باد نخوت خالی ساخت و پشتشان را به خاک مذّلت مالید.
مرحوم حاجی در زمان خویش مانع استواری منکرات بوده و بسیاری از زشتیها را از چهره ی جامعه زدود. نیز ایشان نخستین کسی بود که به مثابه ی سدّ محکمی در برابر نفوذ شرق و غرب در ایران ایستاد. هم نفوذ شرق تزاری و هم رخنه ی فرنگیان و اروپاییانی که درمقام استعمار و استثمار ایران بودند.(37)
و این از مبارزه ی بی امان او با قراردادی ننگین چون «امتیاز رویتر» و عمّال استعمار مانند «ملکم خان» بخوبی نمایان است و لذا است که می بینیم به مجرد وفات وی، اعمال نفوذ استعمارگران در این مملکت اسلامی شروع شد. ( که شاهد صدق آن انعقاد پیمان «انحصار تنباکو» بین ایران و کمپانی رژی عامل مستقیم استعمار انگلیس تنها پس از گذشت چند صباحی پس از رحلت مرحوم حاجی، بوده که سرانجام با پایمردیها و از خود گذشتگیها و شجاعت تحسین برانگیز علمای بزرگ، این امتیاز هم ملغا شد و ملت ایران از شرّ آن در درمان ماند.)

نقش مرحوم حاج ملا علی کنی در رویدادهای سیاسی

مرحوم آیت الله العظمی کنی در دوران زندگانی خویش با حوادث گوناگونی در صحنه ی سیاسی کشور مواجه گردید، که عملکرد ایشان در برخورد با آن وقایع قابل بررسی و دقت است.
در آن زمان کشورمان از سویی شاهد ضعف و زبونی و نادانی و عدم لیاقت و کارآیی دستگاه حاکمه از صدر تا ذیل و از سوی دیگر نظاره گر هجوم فرهنگی و اقتصادی و فشارهای دو قدرت استعماری وقت – روس و انگلیس – برای چپاول منابع طبیعی و ثروت خدادادی ایران بود.
مرحوم حاجی در عین حالی که توانست علی رغم محدودیت امکانات علما در برابر دستگاه سلطنتی، آنها را محدود ساخته و از فشار آنها بر گرده ی توده ی مردم بکاهد، و در مقابل بسیاری از اقدامات حکومتی ایستادگی نماید، اما خطر رقابت سیاستهای استعماری روس و انگلیس در ایران و نقشه های فریبکارانه ی آنان برای تسلط بر شریان سیاسی و اقتصادی مملکتمان ایجاب می کرد تا مرحوم آیت الله کنی درصدد اخذ سیاستی خاص بر آید و به غیر از نصیحت دولت و حتی گاه قدرت بخشیدن و حمایت نمودن از آنان – در برابر فشار دو دولت استعماری وقت – گامی دیگر برندارد. اما در همان حال در برابر کارکرد غیر مسؤولانه ی دولت و حکومت می ایستاد و در رفع ظلم و ستم دولتیان از مردم سخت می کوشید.
یکی از موارد که مرحوم علامه کنی سخت برآشفت و فریاد اعتراض برآورد، ایستادگی در برابر امتیاز سیاه و خانمان برانداز «رویتر» بود. قرارداد رویتر نخستین و بزرگترین قراردادی بود که با دسیسه های پیر استعمار – انگلیس – و تحریک ایادی داخلی اش همچون میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان ناظم الدوله در 18 جمادی الثانی 1289 ق ( 25 ژوئیه 1872 م) به دست ناصرالدین شاه امضاء شد.
بر اساس این امتیاز نامه، حق ساختن راه آهن از دریای خزر تا خلیج فارس و گسترش آن به تمام کشور، استفاده از تمام جنگلها، بهره برداری از گمرکات و پستخانه ها، استخراج تمام معادن – به استثنای طلا و نقره و سنگهای قیمتی -، احداث قناتها، مهار کردن رودخانه ها، ساختن سدها و استخراج آبهای زیرزمینی، تأسیس کارخانه ها، تأسیس بانکها، معافیت کمپانی و مأموران آن از عوارض گمرکی و حقوق راهداری، تفویض رایگان زمینهای مورد احتیاج کمپانی، برداشت مجانی مصالح ساختمانی از زمینها و جنگلها، به مدت هفتاد سال به یک یهودی انگلیسی به نام «بارون ژولیوس رویتر» واگذار گردید.(38)
امضای این قرارداد و امتیازهایی که به موجب آن به رویتر تعلق می گرفت، آن قدر شگفت آور بود که لردکرزن- نویسنده و سیاستمدار انگلیسی – درباره ی آن نوشت:
کاملترین و عجیب ترین امتیازی که در طول تاریخ کمتر دیده شده و به موجب آن تمام منابع صنعتی کشوری به یک خارجی تسلیم و تفویض گشته، این امتیاز بوده است. (39)
گراهام استوری – نویسنده ی انگلیسی – نیز نوشت:
به موجب این امتیاز به رویتر اجازه داده شده که به تمام منابع اقتصادی ایران و اکثر افراد آن در مدت هفتاد سال حکومت واقعی کند و همچنین این امتیاز بود که دروازه های کشور ایران را به روی دنیای غرب گشود.(40)
بر اساس قرار داد مزبور بنابر آن گذاشته شد که حداکثر پانزده ماه پس از امضای آن عملیات اجرایی و بهره برداری آغاز شود.
حدود 10 ماه پس از تنظیم آن ( ماه سفر 1290 ق) سفر اول شاه قاجار به فرنگ همراه با برخی از درباریانش از جمله سپهسالار اتفاق افتاد و در خلال این سفر بود که مفاد قرارداد – که تا آن روز مخفی نگاهداشته بودند – آشکار گردید.
به مجرد پخش خبر، هیجانی بی سابقه در علما و روحانیون و مردم پدید آمد. آنانکه با اجرای مفاد قرارداد خود را اسیر یوغ استعمار و برده ی کفّار می دیدند، یکپارچه برآشفتند و سراسیمه به حضور مرجع بزرگ و مجتهد با شکوه و نافذ الکلمه ی پایتخت مرحوم آیت الله العظمی حاج ملاعلی کنی شتافتند و حل این مشکل را از او خواستند.
مرحوم حاجی بر اساس وظیفه ی دینی و آگاهی سیاسی پرچم مخالفت با ناصرالدین شاه و بانی اصلی امتیاز – سپهسالار – را برافراشت و طی نامه ای به شاه وی را از عواقب شوم واگذاری چنین امتیازهایی به کفتار پیر استعمار برحذر داشت و شخصیت صدراعظم را مورد سؤال قرار داد.
موضعگیری قاطع ایشان و نامه ی تند و شرربارش ونیز نفوذ گسترده ی او در جامعه سبب شد که سپهسالار از نخست وزیر عزل گردد و شاه از سفر اروپا به تنهایی بازگردد و امتیاز نامه را ملغا اعلام کند.
بدین ترتیب پیش از آنکه رویتر و دستیارانش بتوانند گامی در جهت غارت ثروت ملی کشورشان بردارند، با اقدام قاطع یکی از بزرگترین پرچمداران آگاهی و بیداری امت مسلمان – حاج ملاعلی کنی – سرشان بر سنگ خورد و طومار ننگین ترین امتیاز در هم نوردیده شد و عناصر خائنی چون سپهسالار از صحنه ی سیاست کشور به دور افکنده شدند.
اینک فرازهایی چند از نامه ی روشنگرانه و کفر ستیزانه ی مرحوم حاجی را نقل می کنیم:
برای ما این اوقات از راه محکم دیگری که خیلی محکم تر و واضحتر و شدیدتر است، در همان خیالات افتاد که احداث راه آهن را بفرمایید. با شروط و تعهدات و مواثق چندی، از قرار مسموع و مکتوب در عهدنامه، آن که جمیع خلق مجبور بر تسلیم اموال و املاک خود باشند، از قبیل جنگلها و معادن و قنوات، بلکه سلطان با اقتدار نیز در این اجبار داخل باشند که املاک خالصه و زرخریدی و معادن و رودخانه ها را بتوانند به اجبار ببرند، به حدی که اگر پس از زمانی دولت بخواهد رفع آنها را بکند، جمیع نفوذ خزانه ی عامره و نفوذ اجناس متداوله موجوده در دست رعایا، به اداء تاوان و زیان آن ننماید و اگر جسارت نباشد گوینده را می رسد که بگوید و بپرسد دولت را چه تسلط است بر املاک و اشجار و آب و اراضی رعایا که حتماً بفروشند؟
گمان ندارم در شرع خود، بلکه سایر ادیان، تجویز این قسم اجبارها شده باشد، مسموع شد از آن شخص فرانسوی که در جنگ مرو اسیر شده بود و امپراطور آن دولت به اهتمام که به قیمت تمام الوف و آلاف در خریداری و استرداد او مصرف داشت، اوگفته بود که مقام عدل و مهربانی دولت ما به حدی است که با این همه التفات و در حقیقت خریداری من، حق این را ندارند بگویند چرا دستکش دست چپ را به دست راست کرده ای، کمپانی هند تمام هند با آن وسعت و مکنت را به خریداری و تملک یک جریب زمین مخصوص سکونت خود، برد، کمپانی معاصر ما با تصرف آن همه اراضی متعلقه به راه آهن استحقاق انتفاع جمیع معادن و رودخانه ها و اراضی با حق به کار واداشتن جمیع کارکنان از رعایا، چگونه ایران را نبرد و چرا نبرد؟
خوب پس از آن رعایا به رضا یا به حکم، کارکنان ایشان شدند و از دادن منال دیوانی معاف ماندند، آیا به خزانه ی عامره از کجا و کدام مالیات و کدام نسق از زراعات چیزی بیابد؟ یا این طورها در عهدنامه نیست و یا هست و نخواهد و باید به مآل کار برنخورده اید اگر خدای نخواسته کار ما لازم افتد دفع طغیان و تعدی همجوار با اقتداری را از سرحدات خود نماییم:
اولاً: با کدام مال که عرض شد کذلک با کدام رجال حکم جنگ به کدام فوجی داده شود که مواجب و جیره ی چند ساله ی ایشان نرسیده و هر چند فوجی که هستند در بستند و اگر مأیوس شده در خیال اجماع و بلوا برآمده باشیم کدام عالم محترم مسموع الکلام مانده با هجوم عموم فرنگیان در بلاد ایران از راه آهن، کدام عالمی در ایران خواهد ماند و اگر بماند جانی و نفسی داشته باشد که یک دفعه وا دینا وا ملتا بگوید، اما جناب میرزا ملکم خان یا سرکار کمپانی با این همه اموال و این همه رجال و داشتن راهی به این سهل به بلاد عظیمه ی ایران بخصوص به پایتخت، سلطنت و دولت، به کدام قلب و اطمینان، چه اطمینان داریم که در طول یک ساعت پر نکند اطراف ما را از رجال و توپ و تفنگ و غافلگیر نشویم، زیاده جسارت نمی شود- مجال هم نیست اما اعلیحضرت شاهنشاهی را به باطن همان عنصری که محل و مظهر اقتدار و سلطنت ایشان می باشد قسم می دهم که اهتمام بر حفظ دین و دولت و دفع هر خائن از مملکت و ملت بفرمایید بخصوص همین شخصی را که قرار راه آهن داده و عهدنامه آن را بر وفق صلاح دشمن دین و دولت نوشته، بدون این که از عقلاء و خیرخواهان دولت اجازت و مشورتی نماید.(41)

مبارزه مرحوم آیت الله کنی با فراماسونها

در آن زمان که نفوذ فرنگیان و اندیشه های غریبان در دل و جان بسیاری از زود باوران و ساده لوحان جای گرفته بود. و در آن میان «میرزا ملکم خان» با نشرتفکر فراماسونری و فریفتن عده ی بسیاری گوی سبقت از همگنان خویش در خوشخدمتی به بیگانگان، ربوده بود، و بسیاری هم فریب شعارهای پوچ و بی محتوای او را خورده بودند. تنها کسی که با هوشیاری تمام ماهیت پلید ملکم را شناخت و خطر او را به شاه قاجار گوشزد نمود مرحوم آیت الله العظمی حاج ملاعلی کنی بود.
مرحوم حاجی با صراحت تمام اعطای لقب از سوی شاه به ملکم خان این مرد شیّاد و حیله گر و بیگانه با دین و ملت و عامل سرسپرده ی استعمار – را اشتباهی نابخشودنی و خیانتی بزرگ بر می شمارد و می فرماید:
….عرض می شود اگر علمای اعلام در مسائل دولتیه اختلالی خدای نخواسته مشاهده فرمایند و به خاکپای مبارک برحسب رضای آقا، مخدوم عرض کنند فضولی نکرده بلکه فضول باید کسی باشد که این را فضولی بنامد، بر علماء و غیر علماء لازم است عرض کنند، پسند خاطر مبارک شود یا نشود، در مقام اصلاح آن برآیند یا نیایند. بناء علی ذلک همه ی ما دعاگویان بلکه عموم اهل ایمان عرض می کنیم که شخص میرزاملکم خان را ما دشمن دین و دولت دانسته ایم و به هیچ وجه صلاحیت وکالت از دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت ندارد که به خطاب و لقب نظام الملکی مخاطب و ملقب باشد و هر کس باعث این امر شده است، خیانت کلی به دین و دولت نموده است که چنین دشمن جانی را مداخله در کارهای بزرگ دولت داده است، مدت زمانی نگذشته که در دارالخلافه ابراز شعبده های زیاد نموده و مجلس فراموشی ترتیب داده بود و به این تزویر و شعبده در خیال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت بود و الزام مواسات و یک جهتی و هم عهدی که هر یک در پای دیگر در مقام تمام مال و جان بایستد و تا یکی آوازی برآورد همه حاضر و ناظر باشند و در وقت اجراء شروط و فرصت و جمیع اسباب نهضت و حرکت، همگی یکدفعه حمله ور شوند و بر غیر هر که باشد بتازند و هر چه بخواهند بگیرند و ببرند، گویا از خاطره مبارک نرفته باشد حاصل گزارشات فراموشخانه و نتیجه ی محتمله بلکه مطمئنه ی آن….بر دفع و اخراج ایشان شرف صدور یافت….(42)
و گذشت زمان اندیشه ی بلند و وسعت افق دید وی را ثابت کرد و نشان داد که کسانی نظیر ملکم خان و دست پروردگانش بودند که در فکر خودباختگی کامل در مقابل غرب و تسلیم همه جانبه ی کشور به بیگانگان برآمدند و با تمام قوا حیثیت و شرف کشور را به دیگران فروختند وعزت و استقلال و آزادی ما را لگدکوب ساختند، تا آن که خداوند بر ما منّت نهاد و در تحت لوای رهبری فقیهی بلندپایه و مرجعی پرآوازه – حضرت آیت الله امام خمینی قدس سره- عزّت و شرف و حیثیت و ناموسمان را به ما بازگرداند.

قدر و منزلت حاجی

شکوه و عظمت مرحوم حاجی به اندازه ای بود که در قلب تمام حق باوران جای گرفته و دیده ی همگان را خیره ساخته بود. داستان ذیل نمونه ای کوچک از این مدّعا است:
استاد بزرگوار آیت الله حاج سید موسی شبیری زنجانی از مرحوم آقا سید فخر الدین جزایری و او از مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی آشتیانی (ره) نقل می نماید که:
در اواخر سال 1302 ق آیت الله حاج شیخ جعفر شوشتری از نجف به قصد زیارت مرقد مطهر حضرت رضا علیه السلام به ایران حرکت نمود و در تهران بر مرحوم حاج ملاعلی کنی وارد شد.
رجال پایتخت – از کوچک و بزرگ، عالی و دانی – همه به دیدار ایشان شتافتند. اما پدرم – مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد حسن آشتیانی – سخت مریض و در بستر بیماری خفته بود و مرا به نمایندگی خویش به دیدن مرحوم علامه شوشتری فرستاد.
در منزل مرحوم حاجی منظره ای دیدم که بهتم زد. من که خیال می کردم اکنون حاج شیخ جعفر به عنوان میهمان بر بالای مجلس و بر روی مسند نشسته و حاجی هم دم در اتاق- به عنوان میزبان – نشسته است، مشاهد کردم:
حاجی در بالای اتاق- در حالی که آستینهایش را بالا زده و شبکلاهی بر سر داشت- بر روی تشک نشسته و به نوشتن پاسخ استفتائات مشغول است و حاج شیخ جعفر هم در حریمی دورتر از حاجی – در حالی که عبا بر دوش و دستهایش را هم از عبا بیرون آورده و با ادب نشسته بود و مرحوم حاجی را نظاره می کرد. من از دیدن این منظره، ابهت و عظمت مقام حاجی برایم روشنتر شد.
همچنین نقل این داستان، شکوه و منزلت مرحوم حاجی را در نزد بزرگان مراجع شیعه نمایان می سازد که:
زمانی دختر ناصرالدین شاه به عتبات عالیات رفت. در نجف اشرف برای دیدار مرحوم شیخ الطائفه مرتضی انصاری (ره) به منزل ایشان مشرّف شد. آثار زهد عیسوی و علائم ورع یحیوی در ساحت شیخ یافت، در اتاق شیخ یک حصیر نصف اتاق را پوشانیده و درگوشه ی آن کمی سرگین – در عوض ذغال – در منقل مشتعل بود، و یک سفره ی حصیری «خوص» به دیوار آویزان بود، و یک پیه سوز سفالی در کنار منقل گلی اتاق را نیمه روشن کرده بود؛ اینها اثاث خانه ی آن مرجع بزرگ تقلید شیعه بود.
شاهزاده وضع اتاق را خوب برانداز کرد، نتوانست خودداری کند و گفت:
اگر ملاّ و مجتهد این است، پس حاجی ملاّعلی چه می گوید؟
هنوز سخن وی تمام نشده بود که مرحوم شیخ انصاری از جا برخاست و فرمود: چه گفتی؟
این کلام کفرآمیز چه بود؟
خود را جهنمی کردی، برخیز از نزد من دور شو و ابداً یک نفس کشیدن پیش من نمان، می ترسم عقوبت تو مرا هم بگیرد.» از این قسم تهدید به حدّی فرمود که شاهزاده به گریه افتاد و گفت: آقا توبه کردم، نفهمیدم مرا عفو کنید، دیگر از این غلطها نمی کنم. شیخ از تقصیر او گذشت و فرمود: عالیجناب حاجی ملاعلی کنی حق دارد آن طور زندگانی کند. زیرا در مقابل پدر تو باید به همان قسم زندگی کرد، ولی من در میان طلاب هستم و باید حالم و امور زندگانیم مانند همین طلاب بوده باشد…»(43)

تألیفات

مرحوم آیت الله العظمی کنی در طول عمر پر بار خویش، لحظه ای نیاسود و از دقایق زندگانی خود بهره ها برد و در خلال دهها وظیفه ی دینی اش، قلم به دست گرفت و کتابهای بسیار در فقه، اصول، رجال، درایه، و دیگر علوم از خود بر جای گذاشت.
آثار گرانبهایش عبارتند از:

الف- فقه

1. ارشادالامه
این همان رساله ی عملیه اش به زبان فارسی بوده که در دو جلد: طهارت و صلاه ( همراه با بعضی معاملات)، یازده سال پیش از وفات شیخ انصاری – 1270 ق- در تهران به چاپ رسیده است.(44)
2- تلخیص المسائل
این کتاب متنی در فقه بوده است که وسیله ی خود ایشان به نام «تحقیق الدلائل» شرح گردیده است.(45)
از این که آیا این کتاب متن کامل فقه بوده یا نه، چیزی نمی دانیم. اما برخی از ابواب آن – که در ذیل معرفی می شود – بتفصیل شرح گردیده و این مؤید آن است که – به احتمال قوی- دوره ی کامل فقه بوده است.

تحقیق الدلائل فی شرح تلخیص المسائل(46)

در تاریخ 1259 ق از نگارش آن فارغ شده (47) و این کتابها از آن برآمده است:
3. کتاب الطهاره
4. کتاب الصلاه
که هیچ یک به چاپ نرسیده اند.
5. کتاب البیع
6. کتاب الخیارات
7. کتاب القضاء
8. کتاب الشهادات
هر چهار کتاب در سال 1304 ق به نام «کتاب القضاء» در تهران به چاپ رسیده است. و به گفته علامه ی تهرانی:
این کتابها به اتفاق تمام فقهاء و علماء دقیق تر و متین تر از «جواهر الکلام»، و مشحون از تحقیقات بوده و در سراسر آن ریزه کاریها و موشکافیهایی که اندیشه ی هیچ فقیهی به سوی آنها راه نمی پوید، به چشم می خورد.(48)

9. حاشیه بر قواعد

قواعد الاحکام فی مسائل الحلال و الحرام» یکی از مشهورترین و ارزشمندترین کتابهای فقهی آیت الله علامه حلی ( 648- 726ق ) به شمار می رود که از بدو تألیف تاکنون بارها مورد شرح، تعلیقه و حاشیه قرار گرفته است.
یکی از حواشی آن، حاشیه ی مرحوم آیت الله حاج ملا علی کنی است.(49)

10. حاشیه بر «جواهر الکلام»

این حاشیه مختصر بوده است.(50)

ب- اصول

11. رساله در اوامر و نواهی
12. رساله در مفاهیم
13. رساله در استصحاب از نگارش این رساله ها در سال 1244 ق- هنگام تحصیل در حوزه ی نجف- فراغت جسته است.(51)

ج – رجال

14. توضیح المقال فی علم الدرایه ی و الرجال
این کتاب از برترین کتابهای رجالی شیعه به شمار می رود و بر یک مقدمه و سه باب و یک خاتمه مرتب گردیده و دوباره همراه با«رجال ابوعلی حایری» – منتهی المقال – به چاپ رسیده است.
بار دوم در سال 1302 ق بوده و در این چاپ آنچه علامه میرزا حسین نوری – صاحب مستدرک – بر اصل کتاب استدراک فرموده، همراه با ترجمه ی احوال شصت تن از مشایخ علم رجال (که با شصت نفری که در پایان خاتمه ی کتاب – در نخستین چاپ- ذکر شده بودند، مجموعاً یکصد و بیست تن شده است ) به چاپ رسیده است.
لازم به یادآوری است که علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی این کار را تکمیل نموده و نام و اثر ششصد تن از اساتید فنّ رجال و تراجم را در کتاب «مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال» گرد آورده است.(52)

د- علوم قرآنی

15. ایضاح المشتبهات
این کتاب در تفسیر و بیان مفاهیم کلمات مشکل قرآن کریم نگاشته شده است.(53)

هـ – موعظه و ارشاد

16. مواعظ حسنه
این کتاب در «نشریه ی کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران»، ش 5، ص 188 ذکر شده است.(54)

از دیدگاه دیگران

مرحوم حاجی در اکثر کتابهای رجال و تراجم به بزرگی و شایستگی یاد شده و ارباب فنّ و صاحبان قلم کمالات وی را با عبارات گوناگون ستوده اند.
1. مرحوم حاج محمد حسن خان اعتماد السلطنه می نویسد:
حاجی مولی علی مجتهد کنی از عظماء علماء اسلام است. به عزّت نفس و مناعت جانب از ابناء جنس امتیاز داشت. اهل دیوان وی را رئیس المجتهدین می نوشتند و حق تعالی آن عالم عامل و فقیه کامل را به فرط ثروت و طول عمر و نفاذ امر اختصاص بخشیده بود.
اکثر علماء و رؤساء تهران به تربیت و ترویج او اعتبار یافتند و به مدارج و مقامات رسیدند… اشتهار و اعتبار این بزرگوار در دین و دولت و ملک و ملت به اعلی درجه ی کمال بود وصیت بزرگی و عظمت شأنش از آسیا به سایر قسمتهای کره ی ارض نیز رفته و همه جا را فرا گرفته بود احترام و اکرامی که این پادشاه به این عالم عامل و فقیه کامل می فرمود کمتری از مجتهدین را نصیب افتاد. الحق وجودش مذهب جعفری را قوتی و قوامی بود و شرع را استظهاری و استحکامی…(55)
2. علامه ی بزرگ سید علی اصغر جاپلقی نیز می نویسد:
المولی الوحید و الشیخ الفرید، معروف بین عرب و عجم حاج ملا علی کنی از اجلاّء علماء و بزرگان مجتهدین، و فریادرس و پناه مظلومان بود. استاد عصر و فقیه زمان و نادره ی دوران، ناقد الکلمه ی نزد سلطان و مسلط بر ظالمان و ستمکاران شمرده می شد…(56)
3. علامه میرزا محمد تنکابنی در ذکرش می فرماید:
حاجی ملاعلی کنی عالم تحریر، فقیه بی نظیر، مسلّم فقهاء تهران و معمّرین علماء این زمان، و در امر به معروف یگانه ی زمان و در ثروت برتر از ارباب دوّل و اعیان (بود)…(57)
4. علامه ی مورخ میرزا محمد مهدی لکهنوی می نویسد:
مولانا الحاج ملا علی کنی حجه ی الاسلام فقیهی معروف و مسلم بود، با ثروت و اجلال تمام به سر می برد. امراء عصر حتی شاه ناصرالدین قاجار از وی خائف می بودند و شاه مذکور مکرر به خانه اش به جهت ملاقاتش می آمد… در سفر مشهد مقدس که در سنه ی 1321 رفته بودم در شاهزاده عبدالعظیم که توقّف شد به مزار فائز الانوار جناب مرحوم حاجی برای فاتحه خوانی رفته بودم بر لوح قبرش این عبارت مرقوم بود؛ هذا مضجع المقتدی البارع و الخبیر الجامع محیی الشریعه ی البیضاء والعالم العلوم الطریقه ی الغرّاء الواصل الی رحمه ی الله الغنی الحاج ملا علی الکنی اعلی الله مقامه.(58)
5. علامه ی بزرگ و دانشمند سترگ مرحوم حاج شیخ عباس قمی در حقش می فرماید:
…عالم نبیل و معظم جلیل شیخ الفقهاء والمجتهدین عالم ربانی و زنده ی جاودانی حاجی ملاعلی کنی تهران محقق مدقق صاحب تألیفات نافعه ی فائقه است… جلالت شأن و علوّ مرتبه ی آن عالی مقام زیاده از آن است که در این مختصرات بگنجد…(59)
6. علامه ی فقیه مرحوم شیخ محمد حرزالدین نجفی درباره ی او می نویسد:
عالم معروف و فقیه موصوف، محقق ثقه ی عدل که در زهد و ورع و تقوی و عبادت کم نظیر بود و به مرتبه ی والایی دست یافته بود…(60) این بسیار جالب توجه می نماید که: مرحوم حاجی با آن که در ثروت و مظاهر مادی گوی سبقت را از دیگران ربوده و برتر از دولتمندان و اعیان و اشراف شمرده می شد، اما با این همه مرحوم حرزالدین وی را به زهد و ورع و تقوا و اعراض از دنیا ستوده است.
( این نشانگر آن است که: علماء شیعه اگر هم – احیاناً – در صدد گردآوری مال و ثروت برآمده اند، هرگز بدانها دل نبسته و تنها برای جلب خشنودی خدا و یاری بیچارگان و نیازمندان و سرپرستی بیماران و یتیمان و از کار افتادگان بوده است و بس).
(چنانچه در پیش به این امتیاز ویژه ی مرحوم حاجی اشاره کردیم و گفتیم: که او برای بیماران و یتیمان مراکز خاصی را تأسیس نمود و کاملاً به وضعیت زندگی آنها رسیدگی می فرمود).
7. مرحوم علامه میرزا محمد علی مدرس خیابانی چنین می نویسد:
از اکابر علمای امامیه اوایل قرن چهاردهم هجرت که فقیه اصولی رجالی و بسیار جلیل القدر و محقق مدقق بوده و… در لغت و فقه و اصول و حدیث و رجال و تفسیر و اکثر علوم متداوله متبحّر و….مرجع استفاده ی اکابر و فحول بوده…(61)
8. علامه ی بزرگ و مرحوم سید محمد مهدی کاظمی خوانساری می فرماید:
آن مرحوم از اعجوبه های دهر و اکابر علماء عصر خود بود. ماهر بر علوم عرب و لغت و قرائت، جامع بین روایت و درایت، عالم تفسیر و صناعت حدیث، حافظ رجال و انساب، عارف معقول، مجتهد در فروع و اصول، با شناختی وسیع، صاحب دانش فراوان، دارای اختراعات و استنباط و تحقیقات عمیق، محبوب خاص و عام، مرجع فتاوی و احکام، بزرگ و با شکوه در چشمان بزرگان و حکام بود. در امر به معروف و نهی از منکر از نکوهش و سرزنش بدگویان نمی هراسید. و بالجمله وی آیت الله العظمی و نایب الامام – بدون هیچ شک و تردید – به شمار می رفت…(62)
9. احیاگر مفاخر شیعه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
…اندیشمند بزرگ و پیشوای سترگ حاج ملا علی کنی… وی ریاست، زعامت و مرجعیتی را در ایران پیدا کرد که هیچ یک از معاصرین و متقدمین و متأخرین او بدین مقام دست نیافت. نفوذ کلمه اش به گونه ای بود که ناصرالدین شاه در نهایت اطاعت و انقیاد از دستورات و نواهی او بود ( و قدرت سرپیچی از اوامرش را نداشت)…(63)
رضوان الله علیه و اسکنه بحبحوحه ی جنّاته.

فرزندان

از آن مرد بزرگ فرزندانی بر جای ماند که همه از علما و فضلای تهران به شمار می آمدند و پس از پدر، نام نیک وی را محفوظ نگاهداشتند و هم اینک نیز – ظاهراً – احفاد و نوادگان مرحوم حاجی در تهران و شهر ری از علما محسوب می شوند.
فرزندان مرحوم حاجی عبارتند از:
1. مرحوم آقا شیخ عبدالحسین
ایشان از علما و ائمه ی جماعت تهران به شمار می رفت.(64)
2. مرحوم آقای حاج شیخ جعفر
وی در سال 1313 ق بدرود حیات گفت و در اطراف مرقد پدر بزرگوار در خاک خفت.
3. مرحوم آقا شیخ محمد تقی، معروف به حاجی آقا او در سال 1304 ق کتاب «تحقیق الدلائل» پدر ارجمندش را به چاپ رسانید.
4. همسر مرحوم آیت الله حاج میرزا بحر العلوم بهبهانی(65) که با چهار واسطه بزرگ وحید بهبهانی می پیوست.
5. همسر مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد مهدی لاریجانی، که از فقها و علمای مشهور شهر ری به شمار می آمده و در حدود 1314 ق در مشهد مقدس از دنیا رفت. (66) و تاکنون هم نوادگانش از علما شمرده می شوند.
برخی از اعلام فرزندان او عبارتند از:

مرحوم آیت الله شیخ آقا بزرگ کنی

او از شاگردان حاج میرزا حسن خلیلی بوده و در سال 1343 ق چشم از جهان فرو بست و در ایوان حرم حضرت عبدالعظیم مدفون گردید.(67 )
مرحوم آیت الله حاج شیخ جواد کنی
او نیز مانند برادرش از تلامذه ی آخوند خراسانی و حاج میرزا حسین خلیلی بوده، که در مسجد جامع حرم حضرت عبدالعظیم اقامه ی جماعت نموده و در سال 1358 ق جان به جان آفرین تسلیم نمود.
از تألیفات وی «نور الآفاق» و «خصائص العظیمیه» می باشد.(68)
همسر علامه ی بزرگ مرحوم آیت الله سید عبدالکریم لاهیجی ( م 1323 ق)، که از علمای متشخص و معروف تهران و از شاگردان شیخ انصاری و علامه سید حسین کوهکمری بوده و مرحوم حاجی پس از آگاهی یافتن از مراتب علم و دانش و تقوایش، وی را به دامادی خویش برگزید. شرح احوال او را در بسیاری از کتابهای تراجم می توان یافت.(69)
همسر مرحوم آیت الله علامه حاج شیخ اسدالله تهرانی ( م بعد 1332 ق) (70)
از علمای بزرگ تهران و شاگرد حاجی و میرزای آشتیانی و آخوند خراسانی و میرزا محمد تقی شیرازی بوده است.

درگذشت

به فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقدان دانشمندان ضربه ای سهمگین بر پیکره ی امت اسلامی است.
آری: « موت العالم مصیبه ی لاتجبر و ثلمه ی لاتسدّ و هو نجم طمس و موت قبیله ی ایسر من موت عالم.» (71)
مرگ دانشمند مصیبتی جبران ناپذیر و شکافی پر ناشدنی است. وی ستاره ای است که به محاق نشسته و مرگ قبیله ای – بزرگ – آسانتر از فقدان یک دانشمند است.
سرانجام آن راد مرد فخر آفرین در بامداد پنج شنبه بیست و هفتم محرم الحرام سال 1306 هجری قمری – در سن هشتاد و شش سالگی(72) پس از عمری ارشاد و راهنمایی، تألیف و تدریس و طرد سلطه ی بیگانگان و نفی حاکمیت مستبدّان، چشم از جهان فروبست و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
مرحوم شیخ آقا بزرگ تهران – که خود آن روزها نوجوانی سیزده ساله و در تشییع جنازه حاضر بوده است – روز وفات او را این چنین توصیف می نماید: (73)
ایران در مرگش یکپارچه به ناله درآمد و مردم – از غم فقدانش در شیون و فریاد شدند، ازدحام جمعیت در تشییع جنازه اش به حدی بود که چشم روزگار مانند آن را ندیده بود. بازارها و مغازه ها تعطیل شده و پیکر پاکش بر روی دوش مردم – همراه با اشک و آه و حسرت – به مسافت یک فرسنگ از تهران به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تشییع شده و در مسجد عتیق بین الحرمین (74) – بین حرم عبدالعظیم و حرم حضرت حمزه بن موسی – دفن شد و مردم مدت بسیاری در شهرهای ایران و عراق به سوگواری پرداختند و شاعران در عزایش مرثیه ها سرودند.(75)
جنازه ی ایشان را چهار روز نگه داشتند و مردم عزدار در اطراف آن به عزاداری و گریستن پرداختند. این وضع تنها به مسلمانان اختصاص نداشته و غیر مسلمانان نیز از ابراز اندوه و ماتم نتوانستند خودداری کنند.
اعتمادالسلطنه در یادداشتهای روزانه ی مخطوط خود می نویسد:
صفر 1306 ق. در تشییع جنازه ی حاج ملاعلی که به حضرت عبدالعظیم بردند، اهالی تهران از شهری و کندی و کسبه و علما و آخوندها معرکه کرده بودند !! حتی گبر و یهود و ارمنی هم دسته شده بودند. عماری حاجی را همین طور به دوش از شهر به حضرت عبدالعظیم بردند…
در حقیقت شخصی که در دنیا و آخرت هر دو محترم بوده همین است. نوحه ای که کندیها و اهل شهر و یهودیها جلو جنازه می خواندند و سینه می زدند از این قرار است:

نوحه ی کندیها:

رفتی تو ز دنیا ای نائب پیغمبر
کندیان را خاک عالم بر سر است

شد جای تو خالی در مسجد و منبر
این عزای نائب پیغمبر است

یهودیها می گفتند:

واویلا صد واویلا
ستون دین ناپیدا

و چهار روز دکاکین را بسته بودند مثل ایام عاشورا دسته و سینه زن در کوچه ها می گردیدند. ختم را هم در مسجد مروی گذاشته بودند. حقیقت تا به حال برای احدی در ایران این طور عزاداری نکرده بودند.» (76)
سرانجام پیکر آن بزرگوار را در روز اول ماه صفر تشییع نموده و در بین راهرو دو حرم حضرت عبدالعظیم و حضرت امامزاده حمزه (ع) به خاک سپردند.(77)
در مرثیه ی وی شعرای عرب و عجم قصیده ها و ماده تاریخهای متعدد سرودند از جمله مجدالادباء میرزا حیدر علی تهران در تاریخ وفات ایشان گفت:

سرود مرتجلاً مجد بهر تاریخش
«علی بنزد محمد (ص) به خلد کرد مقام»

و در قصیده ای دیگر چنین سرود:

ثریا با یکی گفتا بتاریخ وفات او
بموت حجه الاسلام هم دین مُرد هم دنیا(78)

و دیگری گفت:

زجنّت شد یکی حورا برون با جلوه و گفتا
علی (ع) در جنّه المأوی علی را میهمان دارد.(79)

نیز دانشمند ادیب علامه سید جعفر حلّی قصیده ای در 43 بیت در مرثیه ی او سرود و در مطلع آن گفت:
واحسرتاه لخطب هائل هجما زرء اناخ باقصی الارض کلکله قد حلّت الیوم بالاسلام حادثه فسلام علیه یوم ولد و یوم
احال مذحلّ ایجاد الوری عدما فشلّ رکنا من الاسلام فانهدما فهوّنت کلما یاتی و ما قدّما(80) یموت و یوم یبعث حیاً.

پی نوشت ها :

1- مکارم الآثار، ج 3، ص 696.
2- معارف الرجال، ج 2، ص 113.
3- نقباء البشر، ج3، ص 1504.
4- مکارم الآثار، ج 3، ص 696.
5- شماره ی 4 تا 6: معارف الرجال، ج 2، ص 113.
6- احسن الودیعه ی، 1/ 83؛ مکارم الآثار، 3/ 696.
7- نقباء البشر، 3/ 1504؛ علماء معاصرین، 26.
8- نقباء البشر، 2/ 1205، 3/ 1505.
9- معارف الرجال، 2/ 112.
10- معجزات و کرامات، 1/ 15- 16.
11- مجله ی پیام انقلاب، ش 71، آبان 1361 ش، ص 43؛ نقباء البشر، 3/ 1505.
12- اعیان الشیعه، 8/ 302.
13- از شماره ی 2 تا 5 از مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی نقل شده است. ببینید: مجله ی پیام انقلاب، ش 71، آبان ماه 1361، ص 43.
14- مکارم الآثار، ج 3، ص 696.
15- علماء معاصرین، 104.
16- نقباء البشر، 1/ 133.
17- همان کتاب، 2/ 509.
18- همان کتاب، 2/ 495.
19- مجله ی پیام انقلاب، ص 44.
20- غررالحکم، 1/ 297، ج 11 و 2/ 493، ج 12.
21- مجله ی پیام انقلاب، ص 44.
22- نقباء البشر، 3/ 1505.
23- معارف الرجال، 2/ 112.
24- غررالحکم، 2/ 575، ج 32.
25- و بعد بدان اشاره می شود.
26- مراد حضرت آیات عظام: حاج سید جواد قمی ( م 1303)، حاج میرزا محمود بروجردی ( م 1300 ق) – عموی مرحوم آیت الله بروجردی – حاج میرزا جواد آقا مجتهد تبریزی ( م 1313 ق) است.
27- تکمله نجوم السماء، ج 2، ص 23.
28- معجزات و کرامات ائمه اطهار، ج 1، ص 85.
29- همان، ص 16.
30- شرح زندگانی میرزای شیرازی، 67 ( ترجمه ی «هدیه ی الرازی الی الامام المجدد الشیرازی» )
31- نقباء البشر، ج 1، ص 333.
32- اختران فروزان، 127- 128.
33- همان کتاب، 220.
34- همان کتاب، 411- 412.
35- سوره ی منافقون، آیه ی 8.
36- هر چند این کارها بعدها به عنوان گرفتن مالیات، ادامه یافت.
37- برگرفته از سخنان مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی در مجله ی پیام انقلاب، ص 44.
38- متن کامل آن را ببینید در : « عصر بی خبری یا تاریخ امتیازات در ایران»، ص 108- 112.
39- ایران و قضیه ی ایران.
40- رویتر در یک قرن.
41- عصر بی خبری، 125.
42- همان کتاب، 124.
43- معجزات و کرامات، 1/ 16.
44- الذریعه، ج 11، ص 57؛ نقباء البشر، ج 4، ص 1505.
45- همان، ج 4، ص 427.
46- همان، ج 3، ص 483- 482.
47- مکارم الآثار، ج 3، ص 696.
48- نقباء البشر، ج 3، ص 1506 – 1507.
49- طرائف المقال، ج 2، ص 375.
50- این را مرحوم آیت الله مرعشی نجفی فرموده است و در جای دیگر نیافتم.
51- الذریعه، ج 6، ص 58، ش 295.
52- الذریعه، ج 4، ص 498 – 499.
53- ریحانه الادب، ج 3، ص 392.
54- الذریعه، ج 23، ص 226، ش 7839.
55- المآثر و الآثار، ص 138.
56- طرائف المقال، ج 2، ص 375.
57- قصص العلماء ص 122.
58- تکمله نجوم السماء، ج 2، ص 21- 23.
59- فوائد الرضویه، ص 298.
60- معارف الرجال، ج 2، ص 112.
61- ریحانه ی الادب، ج 3، ص 392.
62- احسن الودیعه، ج 1، ص 101.
63- نقباء البشر، ج 3، ص 1505.
64- المآثر والآثار، 159.
65- مکارم الآثار، 1271؛ هدیه الرزای، ش 335 ( از شاگردان میرزای شیرازی)؛ شرح زندگانی میرزای شیرازی، 170.
66- المآثر و الآثار، 175.
67- اختران فروزان، 79.
68- همان جا.
69- نقباء البشر، ج 3، ص 1153- 1154؛ اختران فروزان، 409- 412 ( در آن داستان آمدن وی از نجف به تهران و تشرفّش به محضر مرحوم حاجی نقل شده است.)
70- همان، ج 1، ص 133.
71- الترغیب والترهیب، ج 1، ص 105.
72- المآثر و الآثار، ص 138؛ احسن الودیعه ی، ج 1، ص 84؛ علماء معاصرین، ص 25.
73- نقباء البشر، ج 3، ص 1506.
74- المآثر و الآثار، 138.
75- نقباء البشر، ج 3، ص 1506.
76- شرح حال رجال ایران، ج 2، ص 351.
77- المآثر و الآثار، 138.
78- احسن الودیعه، ج 1، ص 84.
79- المآثر والآثار، 138.
80- سحر بابل و سجع البلایل، 427- 429.

منبع مقاله: فقیه پارسا و پر نفوذ( نگاهی بر زندگانی آیت الله العظمی حاج ملا علی کنی(ره))، تهران: اداره کل اوقاف و امور خیریه، چاپ اول 1390.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد