خانه » همه » مذهبی » گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)

گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)

گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)

مرحوم فيض درسال هاي آغازين، بيشتر به دنبال آثار فقهي بوده و پس از آن به سمت عرفان كشيده شده است. آثار وي اين سيرفكري را نشان مي دهد. بعدها آثار فقهي او نيز رنگ و بوي عرفان گرفت. وي سپس به سمت حديث گرايش بيشتري يافت و تأليف وافي در پي اين گرايش انجام يافته است. وي براثر همين گرايش هم از تصوف فاصله

9b950bbd 14bd 4c1a a1c8 5a6c4932e7aa - گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)

sa3150 - گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)
گذر و نظري بر زندگي و شخصيت فيض كاشاني(4)

 

نويسنده:خادم حسين فاضلي(*)

 

تحول فكري فيض
 

مرحوم فيض درسال هاي آغازين، بيشتر به دنبال آثار فقهي بوده و پس از آن به سمت عرفان كشيده شده است. آثار وي اين سيرفكري را نشان مي دهد. بعدها آثار فقهي او نيز رنگ و بوي عرفان گرفت. وي سپس به سمت حديث گرايش بيشتري يافت و تأليف وافي در پي اين گرايش انجام يافته است. وي براثر همين گرايش هم از تصوف فاصله گرفت و هم برضد دانش اصول شوريد، (1) با اينكه در آغاز به علم اصول گرايش داشت. بدين علت فيض را پيش از آنكه فيلسوف يا فقيه دانست بايد عارفي پيرو اخبار اهل بيت(ع) به حساب آورد«عارفي كه كوشيده تا از هرآنچه درجهت تهذيب نفس و اصلاح اخلاق بكار مي‌آيد بهره گيرد، وي حتي به فقه از زاويه اخلاق نگريسته است.»(2)

فيض و مسلك اخباري گري
 

فيض در اوايل جواني در سفر حج، با ملامحمدامين استرآبادي مؤلف كتاب فوائد مدينه، در مكه معظمه ملاقات كرد و از آن پس به مسلك اخباري دل بست. او از علماي بزرگ و فقهاي اخباري بود.(3) فيض افزون براين ملاقات، در شيراز از عالم بزرگوار سيد ماجد بحراني، علم حديث فرا گرفت. بدين لحاظ با اينكه دوره حكمت متعاليه را نزد ملاصدرا و ديگر استادان فن آموخت، در علوم ديني يك اخباري متصلب بود.
با اين همه شايد به لحاظ اينكه فيض در مواردي بر سليقه خويش پافشاري مي نموده، و از سويي با فلسفه و عرفان نيز سروكار داشته است، شيخ يوسف بحراني با اينكه از علماي اخباري است از فيض خرده مي گيرد و چنين مي گويد: «محمدبن مرتضي كه محسن خوانده مي شود، فاضل، محدث اخباري متصلب است. طعن بسيار بر مجتهدين زده، به خصوص در رساله اش «سفينه النجاه»…اين كار او تفريط و غلو بحت است، …او در حكمت و اصول عقايد، شاگرد صدرالدين شيرازي مشهور به ملاصدرا و هم شوهردختر اوست. به همين جهت كتب او در اصول عقايد همگي براساس قواعد صوفيه و فلاسفه است. بواسطه شهرت تصوف در ديار عجم و ميل مردم آنجا به آن، بلكه غلو در كار تصوف در زمان او سخت بالا گرفته بود تا اينكه استاد ما مجلسي آمد و سعي بليغ در مسدود ساختن اين راه نفاق افكن و خاموش ساختن آتش آن بدعت مبذول داشت.»بحراني سپس تأليفات فيض را مي شمارد.(4)
ولي فيض كاشاني، در رساله «انصاف» و «شرح صدر» به تفصيل، شرح حال خود و تأليفاتش را آورده است و از بعضي كتب و عقايدي كه قبلاً داشته و در بعضي از آثارش نگاشته، عذرخواسته است. او از يك طرف به سبب اخباري گري با علماي اصول نزاع داشته و برآنها تاخته است و از طرفي چون شاگرد ملاصدرا است، فيلسوفي است كه به عرفان دل بسته و در آن راه كارش به افراط گرائيده است. بدين علت مورد انتقاد شديد بحراني قرار گرفته است. با اين وصف او فقيهي محدث و عالمي توانمند است و كتابش مفاتيح الشرايع او را فقيهي توانا و كم نظير ساخته است.
فيض درباره گرايش خود به اخبار اهل بيت(ع) در «رساله الانصاف» مي گويد:…الافاشهدوا ايها الاخوان بشهاده اسالكم[بها] عندالحاجه اني ما اهتديت الا بنورالثقلين و مااقتديت الا بائمه(ع) المصطفين و برئت الي الله مما سوي منهم هدي الله فان هدي الله هو الهدي؛ هان! گواه باشيد برادران، من جز با نور قرآن و اهل بيت(ع) هدايت نيافتم و جز به ائمه هدي (ع)اقتدا نخواهم كرد و از غير آنان به خدا پناه مي برم
نه متكلمم و نه متفلسف و نه متصوفم و نه متكلف، بلكه مقلد قرآن و حديث و تابع اهل بيت آن سرور. از سخنان حيرافزاي طوايف اربع ملول و از ما سواي قرآن مجيد و حديث اهل بيت(ع) و آنچه بدين دو آشنا نباشد بيگانه.

آنچه خوانده ام همه از ياد من برفت
الا حديث دوست كه تكرار مي كنم

چرا كه در اين مدت كه در بحث و تفتيش و تعمق در فكرهاي دورانديش بودم، طرق مختلفه قوم را آزمودم، و به كنه سخنان هريك رسيدم و به ديده بصيرت ديدم كه چشم عقل از ادراك سبحات جلال صمديت خاسر و نور فكر از رسيدن به سرادقات جلال احديت قاصر بود، كلما ادام العقل ان يبصر شيئاً (ينقلب اليك البصر خاساً و هو حسير)(ملك:4)
فلما رايت الا كذلك ناديت من وراء حجاب العبوديه (سبحانك اني كنت من الظالمين)(انبيا:87) غفرانك لا احب الافلين(اني وجهت وجهي للذي فطرالسماوات والارض حنيفا و ما انا من المشركين)(انعام:79)(ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين)(انعام:162)

هرجميلي كه بديديم بدو يار شديم
هر جمالي كه شنيديم گرفتار شديم

كبريا حرم حسن تو چون روي نمود
چار تكبير زديم از همه بيزار شديم

پرتو حسن تو چون تافت برفتيم از هوش
چون كه هوش از سر ما رفت خبردار شديم(5)

درست است كه فيض در آغاز تحت تأثير افكار فلسفي، عرفاني و علوم عقلي قرار داشت و انديشه فلسفي و عرفاني در برخي آثار او به چشم مي خورد، سرانجام به فقه وحديث بر مبناي مسلك اخباري دل بست، و به گفته خودش رفت و فكر خود را در خدمت حديث اهل بيت(ع) وقف كرد و خود در اين باره مي گويد:

فيض اگر آب حيات ابدي مي طلبي
منبعش پيروي سنت اهل بيت(ع) است

روضه خلد برين رتبت اهل البيت است
مايه محتشمي خدمت اهل البيت است(6)

فيض در جاي ديگر ازدليل دلبستگي خويش به گرايش در احاديث اين گونه مي سرايد:

مشكل خود به احاديث نبي كردم عرض
كه به آن گفته خدا، هرگرهي وا مي كرد

ديدم آنجا زعلوم نبي شهري بود
بردرش بود امامي كه سلونا مي كرد

داخل شهر شدم زان در و بحري ديدم
كه ملك غوص درآن بحر تمنا مي كرد

از دُر و گوهر آن بحر گرفتم مشتي
دل چون ديد آن به فغان آمد و زدنا مي كرد(7)

جالب اينكه فيض عمري را در راه كسب فلسفه يونان و تصوف و عرفان طي كرده و دوره كامل علوم عقلي را ديده و خود در آن فن استاد گرديده است، ولي به گفته خودش سرانجام به سرچشمه دانش واقعي يعني احاديث نبوي و سخنان ائمه(ع) رسيده و از آن منبع فيض الهي سيراب گشته است.

به خاك درگه آل نبي پي برده ام چون فيض
براي خود زجنت آستاني كرده ام پيدا

از ايشان «وافي» و «صافي» فقيهان را بود كافي
از اين رو بهر عقبي نردباني كرده ام پيدا

علل گرايش فيض به احاديث
 

شايد بتوان گفت گرايش فيض به احاديث ائمه(ع) به علل زير بوده است:
در آن روزگار، رواج بازار فلسفه و تصوف و عرفان، احاديث نبوي و علوم شرعي را در حوزه هاي علميه از رونق انداخته بود، طلاب و اهل فضل به تحصيل فلسفه و عرفان فخرفروشي مي كردند، و در عين حال حديث را تحقير مي كردند و به آن رغبت چنداني نشان نمي دادند.(8)
علت ديگرظهور دانشمند و محدث نامدار ايراني، محمدامين استرآبادي، است كه در مكه و مدينه مي زيست و با تأليف كتاب فوائد مدينه پايه هاي حديث و علوم ديني را از نو محكم ساخت. فيض در پايان كتاب الحق المبين مي گويد در مكه معظمه دانشمند نامبرده را ديده و طريقه او را پسنديده است.
فيض در اين باره در رساله«انصاف» كه در پايان عمرش نگاشته، از بعضي موضوعات كه دركتب او آمده و دستاويز معترضان قرار گرفته، پوزش خواسته و بر آن مطالب خط بطلان كشيده است، او در آغاز اين رساله مي نگارد: «چنين گويد مهتدي به شاهراه مصطفي محسن بن مرتضي كه در عنفوان شباب چون از تفقه در دين و تحصيل بصيرت در اعتقادات، كيفيت عبادات به تعليم ائمه معصومين (ع)آسودم، چنان که در هيچ مسئله محتاج به تقليد غيرمعصوم نبودم، به خاطر رسيد كه در تحصيل معرفت اسرار دين و علوم راسخين نيز سعي نمايم؛ شايد نفس را كمال يابد، ليكن چون عقل را راهي به آن نبود، نفس را در‌آن پايه ايمان كه بود، دري نمي گشود، و صبر بر جهالت هم نداشت، و علي الدوام مرا رنجه مي داشت.
بنابراين چندي در مطالعه مجادلات متكلمين خوض نمودم، و به آلت جهل در ازالت جهل ساعي بودم. طريق مكالمات متفلسفين[مدعيان فلسفه داني] را نيز پيمودم، و يك چند بلندپروازي هاي متصوفه را در اقاويل ايشان ديدم، تا آنكه گاهي در تلخيص سخنان طوائف اربع، كتب و رسائل مي نوشتم بدون اينكه همه را تصديق كرده باشم و يا تأييد كنم، بلكه مطالب آنها را نقل كردم، و برسبيل تمرين مطالبي نوشتم.
ازمجموع گفتارآنها چيزي كه عطش مرا فرونشاند، يا بيماريم را درمان كند نيافتم، تا جايي كه برخويشتن ترسيدم. پس به خدا پناه بردم تا مرا به حقيقت نائل گرداند، و به گفته اميرمؤمنان (ع)كه مي فرمايد: خدا مرا از اينكه نظرم را در آنچه نهايت آن ديده نمي شود، و فكر به آن نمي رسد، نگاه دارد. به درگاه خداي مهربان نيز به بركت دين پايدارش مرا رهنمون گرديد تا در اسرار قرآن مجيد و احاديث سرور انبياء درست بينديشم و بقدر حوصله و درجه ايمانم از قرآن و حديث چيزها به من آموخت. دلم اطمينان يافت وسوسه شيطان را از من دور كند. خدا را شكر كه به حقيقت نائل گرديدم…»(9)
بدين لحاظ حرف هاي تند شيخ يوسف بحراني، درباره فيض كاشاني، كمال بي انصافي به نظر مي رسد.

بيزاري فيض از فرقه هاي صوفيه
 

متأسفانه برخي فيض را صوفي مشرب قلمداد و از وي انتقاد كرده اند. ولي اين نسبت ناروا و بي اساس است؛ زيرا فيض صوفي ها را در كانون حملات سنگين قرار داده و روش ايشان را برخلاف شريعت دانسته است. چنان که سيد محمدباقر خوانساري مؤلف روضات الجنات در مورد فيض مي گويد: «فيض در كتاب كلمات طريفه فرقه هاي صوفيه را سخت نكوهش كرده و مردم را از مراسم ناشايست و ساختگي آنها برحذر داشته است. از جمله فيض در آن كتاب مي نويسد: بعضي از مردم مي پندارند در تصوف به جايي رسيده اند كه هركاري خواستند مي توانند انجام دهند. دعاهاي آنها در ملكوت شنيده مي شوند و پاسخ آن را در جبروت مي دهند! اينان را شيخ و درويش مي خوانند و از اين راه مردم را در تشويش قرار مي دهند.
اينان چندان دراين خصوص راه افراط و تفريط مي پيمايند كه خود را از مرز بشر بالاتر مي برند و دعوي غيب داني مي كنند. يكي مي گويد: ديشب قيصر روم را كشتم، و ديگري مي سرايد كه سپاه عراق را ياري نمودم و سومي نغمه سرمي دهد كه پادشاه هند را شكست دادم، فلان شيخ صوفي مخالف خود را ديوانه كردم، و بهمان رقيب خويش را نابود ساختم!
گاهي مي بيني فلان شيخ صوفي چهل روز در خانه تاريكي به سرمي برد، و مدعي است كه درآن مدت روزه مي گيرد، و گوشت حيواني نمي خورد و اصلاً نمي خوابد! و زماني ادعا دارد كه به تسخير گروهي از جن نائل آمده و خود و ديگران را بوسيله آنها از خطرات حفظ مي كند! آيا اينها دروغ به خدا يا ديوانگي نيست؟!
دسته ديگر از اينان خود را اهل ذكر و تصوف مي نامند و دعوي دارند كه از تصنع و تكلف بيزارند. خرقه مي پوشند و حلقه وار جلسه مي گيرند و اذكار اختراع مي كنند و با اشعار غنايي تغني مي نمايند. عربده مي كشند و فرياد سرمي دهند و رقص و تصنيف به راه مي اندازند! در فتنه و فساد فرو مي روند، و برخلاف دستور شرع بدعت ها مي نهند.
برخي ديگر مدعي علم معرفت و مشاهده معبود، و نزديكي با مقام محمود و ملازمت عين مشهود هستند، ولي چيزي جز اسامي آنها نمي دانند! با اين وصف ادعاها دارند، و براي خود كرامت ها برمي شمارند و از حلال و حرامي ملاحظه نكنند و آنها نيز براي پيشرفت كار خود و مريدان احمق به‌آنها اين اجازه را مي دهند…»(10)
بنابراين اگر فيض در رساله الفت نامه سخناني گفته كه از آن ها برمي آيد كه به گونه اي تلاش ورزيده تا بين انديشه وعمل صوفي ها و مخالفان ايشان صلح و آشتي برقرار كند، اين كار در ايام جواني فيض بوده است يا در آن آشفته بازار كه به ويژه صوفيه درهمه جا به ويژه در دستگاه حكومت راه داشتند، فيض ازباب مصلحت امت اسلامي خواسته است كه ازنفاق و اختلاف كه روز به روز بين فرقه هاي صوفي و ديگران شدت مي گرفت جلوگيري كند.
لذا در آن رساله كوشيده تا بين صوفي ها و مخالفان ايشان وحدت نسبي برقرار نمايد؛ ولي بعدها كه به احاديث روي آورد، به طور كلي از روش صوفي ها بيزاري جست. از جمله شواهد اين مطلب سؤالي است كه فيض در پاسخ آن، كار صوفي ها را نكوهش كرده است. در آن دوران شخصي از مشهد مقدس براي آگاهي از حال صوفيه از فيض كاشاني چنين پرسيده است: «…بنده كمترين محمدمقيم مشهدي، به عرض مي رساند كه صلاحيت آثار مولانا محمدعلي صوفي مشهور به مقري از دارالسلطنه اصفهان به مشهد مقدس مراجعت نموده، مكرر در محافل و مجالس اظهار مي كند كه در باب ذكر جلي و در اثناي تكلم به كلمه طيبه، اشعار عاشقانه خواندن و وجد نمودن و رقصيدن و حيواني نخوردن، و چله داشتن و غير ذلك از اموري كه متصوفه به رسم عبادت مي آورند. از عاليجناب معلي القاب دام ظله[منظور فيض مي باشد] مرخص و مأذون شده، بلكه مسماي مذكور را در مجلس رفيع الشأن نيز گاهي امثال واقع نمود. استدعا چنانست از حقيقت ماجرا شيعان اينجا را اطلاع بخشيد كه آيا آنچه صلاحيت آثار مذكور به خدام گرام ايشان اسناد مي كند، وقوع دارد يا نه تا اگر خلاف واقع، مذكور ساخته است، دست از اين قسم حركات بكشند؟»
فيض در جواب سؤال فوق اين گونه پاسخ مي دهد:
«بسم الله الرحمن الرحيم سبحانك هذا بهتان عظيم! حاشا كه بنده تجويز كنم تعبدي را كه در قرآن و حديث اذني در آن وارد نشده باشد، وتعبد رسمي كه از ائمه(ع) معصومين(ص) خبري در مشروعيت آن نرسيده باشد، بلكه نص قرآن به خلاف آن نازل شده باشد.
قال الله تعالي(ادعوا ربكم تضرعاً وخفيه انه لا يحب المعتدين)؛ بخوانيد پروردگار خود را از روي زاري و پنهاني، به درستي كه خداي سبحانه و تعالي دوست نمي دارد آناني را كه از حد اعتدال بيرون مي روند. در جاي ديگر مي فرمايد: (ادعوا ربكم تضرعاً و خفيه و دون الجهر من القول)؛ بخوانيد پروردگار خود را از روي زاري و ترس و پست تر از بلند گفتن.
ودرحديث نيز وارد است كه حضرت پيغمبر (ص)اصحاب را منع فرمودند از فرياد به تكبير و تحليل، منع بليغ، و فرمودند: ندا نكنيد[خداوند را همانند] كسي كه نشنود يا دور باشد. و ساير امور مذكوره مانع ازآن به خصوص وارد است، يا اذن در آن وارد نيست. يعظكم الله ان تعودا لمثله ان كنتم مؤمنين كتبه محمد مرتضي المدعو بن محسن.»(11)
اين گونه سخنان فيض بهترين شاهد است براينكه وي از مسلك صوفي ها بيزار بوده است هرچند كه فرق صوفيه براي رسيدن به اهداف خويش مي كوشيدند با تبليغات دروغين كساني مانند محمدتقي مجلسي و فيض كاشاني را به خودشان نسبت دهند كه بررسي مطلب فرصت ديگري مي طلبد.

پي نوشت ها :
 

*كارشناس ارشد الهيات و معارف اسلامي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره).
1- ملامحسن فيض كاشاني، ده رساله‌ فارسي، ص 14-15.
2- همان، ص 15.
3- علي دواني، همان، ج 8، ص 136.
4- لولوة البحرين، ص 121، به نقل از: علي دواني، همان، ج8، ص 135-136.
5- ملامحسن فيض كاشاني، ده رساله فيض(رساله الانصاف)، ص196-197.
6- ملامحسن فيض كاشاني، شوق المهدي، ص88.
7- همان، ص23.
8- ملامحسن فيض كاشاني، شوق المهدي، ص24.
9- همان، ص25-26.
10- همان، ‌32-33.
11- همان، ص34-35.
 

منبع:نشريه معرفت، شماره 156

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد