طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گرایش انسان به دین

گرایش انسان به دین

گرایش انسان به دین

به فرض که انگیزه گرایش برخی انسانها به دین، ترس یا جهل یا امور دیگری باشد؛ این مطلب، دلالت بر نادرست بودن انگیخته یعنی دین باوری ندارد.

0975 - گرایش انسان به دین

استاد مطهری در توضیح دیدگاه گرایش انسان به دین  می فرماید: «یک وقت ما دین را به عنوان آنچه از ناحیه پیغمبران بر مردم عرضه می شود نگاه می کنیم، این معلوم است که منشأش، وحی است. ولی آیا همین وحی که معارفی را به عنوان معارف دین عرضه می دارد و اخلاق و تربیتی را عرضه می دارد و قانون و مقرراتی را عرضه می دارد و در مجموع، همین وحی که یک راهی را برای فکر و برای عمل انسان  عرضه می دارد، آیا یک مبنا و ریشه ای هم در انسانها دارد؟ قطع نظر از تعلیم خاص قرآن این یک امری بر خلاف طبیعت دین نیست که کسی بگوید دین فقط یک چیزی است که خدا به وسیله وحی بر بشر عرضه داشته است؛ ولی بشر قبل از این عرضه شدن یک حالت بی تفاوتی راجع به دین و لادینی داشته است. گفتیم که در این صورت، بشر مثل یک دیوار و یک صفحه سفید و یک کاغذ سفید میشود. این کاغذ فقط یک حالت قابلیت و امکان به معنای یک حالت بی تفاوتی در آن هست. برای این کاغذ امکان این هست که چیزی رویش نوشته بشود یا چیزی رویش نوشته نشود، یعنی نسبت نوشته شدن و نوشته نشدن با کاغذ على السویه است، آنچه که نوشته می شود، آیه قرآن باشد یا ضد قرآن، برای کاغذ على السویه است. ممکن است کسی این جور بگوید که بشر به حسب سرشت خودش صرفا یک حالت امکان و یک حالت بی تفاوتی نسبت به دین دارد، فقط خدا پیغمبران را مبعوث فرمود و آنها آمدند دین را که بشر یک حالت بی تفاوتی نسبت به آن داشت به او تعلیم دادند.
 
اگر کسی چنین حرفی بزند نمی توان گفت منکر ادیان شده است. ولی نظریه دیگر این است که آنچه که پیغمبران عرضه داشته اند، نه چیزی است که انسان نسبت به آن یک حالت بی تفاوتی و یک حالت تساوی داشته است؛ بلکه یک چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسان هست، یعنی طلب او، خواست او و جستجوی او در طبیعت و سرشت انسان هست. در این صورت، حالت پیغمبران حالت باغبانی می شود که گلی یا درختی را پرورش می دهد، که در خود این درخت یا گل یک استعدادی یعنی یک طلبی برای یک شیء خاص هست. اگر هسته زردآلو را در زمین می کارد، این جور نیست که هسته زردآلو برای خرماشدن یا زردآلو شدن با آلبالو شدن بی تفاوت باشد، اختیار با باغبان است که بیاید این را زردآلو یا خرما و یا آلبالو بکند. انسان نیز یک فطرتی- به معنای یک تقاضایی – دارد. بعثت پیغمبران، پاسخگویی به تقاضایی است که در سرشت بشر وجود دارد. در واقع آنچه که بشر به حسب سرشت خودش در جستجوی آن بوده است و خواهد بود، پیغمبران آن را بر او عرضه داشته اند و عرضه می دارند. این همان معنی فطرت است.»
 
واژه فطرت بر وزن فعله، مصدر نوعی است و بر نوع آفرینش انسان دلالت دارد؛ آفرینش انسان به گونه ای است که برخی از بینشها و گرایش های او، به صورت خدادادی و غیر اکتسابی، در نهادش تعبیه شده است؛ پس جان آدمیان – چنان که جان لاک و دیوید هیوم به آن اعتقاد دارند لوح سفیدی نیست که در نهایت از طریق تجربه پر گردد، بلکه پاره ای از اندیشه ها و خواسته های انسان، اولا در نهاد عموم آدمیان وجود دارند گر چه در شدت و ضعف متفاوت اند- و ثانیا غیر اکتسابی اند. پارهای دیگر از ساحت های آفرینش انسان، بینشها و منش ها و کنشهای اکتسابی اند؛ هرچند این ساحتها نیز جزء سرشت و فطرت انسان به شمار می آید. بنابراین، فطرت انسانی را نباید فقط به امور غیر اکتسابی معنا کرد، بلکه همه ساحت های هستی شناختی انسان را شامل می شود. روایات پیشوایان دین، نیز در باب فطرت به فطرت حس، فطرت خیال، فطرت عقل و یا فطری بودن پذیرش ولایت امیرالمؤمنین تصریح کرده اند؛ در حالی که بسیاری از این امور، اکتسابی هستند. حال ببینیم که در معارف اسلامی تصریحی با اشاره ای به مسأله فطرت هست یا نه؟ جای شک نیست که در اسلام، مسأله فطرت شدیدة مطرح است و میان علمای اسلامی اعم از شیعه و سنی هیچ اختلافی وجود ندارد.
 
آیات قرآن در مورد فطری بودن برخی از امور، به چند دسته تقسیم میشوند: دسته اول، آیاتی که رسالت پیامبر را تذکر و یادآوری میدانند؛ مانند: «إنما أنت مکر ولست علیهم بمصیطر»( غاشیه: ۲۱ و ۲۲)؛ یعنی: تو فقط تذکر دهنده ای و بر آنها سلطه و سیطره نداری.
 
دسته دوم، آیاتی که دلالت بر عهد و میثاق می کنند؛ مثل: «آلم أعهد إلیکم یا بنی ادم أن لا تعبدوا الشیطان»؛ یعنی: ای بنی آدم آیا با شما عهد نیستیم که شیطان را پرستش نکنید؟
 
دسته سوم، آیاتی که از خداخواهی انسان در هنگام خطر و وحشت گزارش میدهند؛ مانند: «فإذا ربوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین قلما تجاهم إلى البر إذا هم یشرکون»، یعنی: وقتی بر کشتی سوار شدند، خدا را با اخلاص می خوانند و آن گاه که به خشکی نجات یابند، در آن هنگام به شرک روی می آورند. و نیز ثم إذا متحم الض إلیه تجترون ثم إذا شف الضر عنکم إذا فریق منکم برهم یشرکون»؛ یعنی وقتی آسیبی به شما می رسد، ناله و فریاد شما به سمت خداست؛ آن گاه که ضرر از شما روی برگرداند، گروهی از شما به خداوند مشرک می گردید.
 
دسته چهارم، آیاتی که با صراحت بیشتری، از فطری بودن دین و اصول دینی خبر می دهند؛ مانند: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن أکثر الناس لا یعلمون»؛ یعنی: توجه خود را به سوی دین معطوف ساز، فطرت الهی که انسانها بر آن آفریده شده اند؛ آفرینش الهی، تبدیل پذیر نیست؛ این دین استوار است، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
 
دسته پنجم، آیاتی که هدایت آدمیان را فطری میدانند؛ مانند: «ونفس وما سویها * فألهمها فجورها وتقویها»، یعنی: سوگند به نفس انسانی و آن کسی که آن را تسویه کرد و بدیها و خوبیها را بر او الهام نمود.
 
دسته ششم، آیاتی که به عالم ذر و پیمان الهی دلالت دارند؛ مانند: «وإذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم وأشهدهم على أنفسهم الست بربکم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنا کنا عن هذا غافلین * أو تقولوا إنما أشرک آباؤنا من قبل وکنا ذریة من بعدهم افتهلکنابما فعل المبطلون» یعنی: و به خاطر بیاور، زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را بر گرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، شهادت می دهیم، تا روز رستاخیز نگویید ما از این غافلان بودیم، یا بگویید پیش از این پدرانمان مشرک بودند و ما هم ذریه بعد از آنها هستیم، آیا ما را به عمل بیهوده کاران، هلاک می سازید؟
 
روایات فراوانی نیز بر فطری بودن دین دلالت دارند، برای نمونه حدیث معروفی از رسول اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که می فرماید: «کل مولود یولد على الفطرة فأبواه یهودانه او ینصرانه أو یمجسانه» یعنی: هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت الهی و فطرت اسلامی به دنیا می آید، ولی پدران و مادران هستند که اینها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش می کنند ، نصرانی هستند نصرانیش می کنند، مجوسی هستند مجوسیش می کنند، این حدیث، در صحیح بخاری و در کافی، موجود است.
 
منبع: کلام نوین اسلامی، عبدالحسین خسروپناه، انتشارات تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، قم 1390

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد