گشودن راز هفت بند هنر
«… در علوم بلاغتي موجود، مفاهيم اساسي هنر و ادبيات از نظر دور مانده است. زيبايي، حقيقت، واقعيت و واقع گرايي، تعهد و التزام، ذوق، درك مشترك انسان از زيباييها، سبك،
گشودن راز هفت بند هنر
زيبايي شناسي هنري از ديدگاه استاد صفايي
يا علي
تو زيبايي رنج ها را نشانم دادي
انسان فرزند راه بود و رنج، تازيانه سلوك
من با نگاه تو زيبايي رنج ها را كشف كردم
اينگونه راز هفت شهر عشق،
راز هفت بند هنر را گشودم
چگونه مي توانم تو را ستايش كنم
تلاش به ثمر رسيده آيتالله علي صفايي حايري(ره) در تدوين نظري هنر از ديدگاه تشيع فقط براي پاسخگويي به كمبودهاي حوزههاي علميه در نظريه پردازي هنر نبود.
«… در علوم بلاغتي موجود، مفاهيم اساسي هنر و ادبيات از نظر دور مانده است. زيبايي، حقيقت، واقعيت و واقع گرايي، تعهد و التزام، ذوق، درك مشترك انسان از زيباييها، سبك، شخصيت هنرمند و تحليل آن، شكلهاي گوناگون هنر و زمينههاي رواني و اجتماعي آن، هيچ مورد ارزيابي قرار نگرفته و همين است كه ما بهكاري جدي و عميق نياز داريم تا بتوانيم بر اساس فلسفهاي جديد، تئوري ديگري ارائه بدهيم و ريزهخوار تحليلهاي رواني فرويد و برداشتهاي اجتماعي سوسياليسم نباشيم.»
« درسهاي بلاغت و علوم آنكه پربار و عميق است و مخاطب و اديب و كلمات را در نظر دارد، اگر بخواهد سؤالهاي اساسي هنر را و مفاهيم اصولي آن را در نظر بياورد به آن چنان سطحينگري و سادگي اي برخورد ميكند كه تأسفبار است.»
اگر فقيه، مفسر و عارفسالكي چون صفايي حايري كه زندگي اش شگفت انگيزتر از آثار بهجا مانده از اوست، به نوشتن كتاب «استاد و درس، هنر، ادبيات، نقد» پرداخته است و اگر صدها هزار صفحه رمان و داستان هاي بلند و كوتاه را نقادانه خوانده است كه بخشي از اين نقدها شامل «صد سال تنهايي» گابريل گارسيا ماركز، «سگ و زمستان بلند» شهرنوش پارسي پور، «كليدر» محمود دولت آبادي و… در «كتاب ذهنيت و زاويه ديد» او گرد آمده است و يا در كتاب «نامههاي بلوغ» فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني را تحليل كرده است، فقط براي پاسخگويي به مشكلات ذهنيت و زاويه ديد هنرمندان مسلمان نبوده است.
«… آنچه تابهحال آفريدهايم و عرضه كردهايم، در تمامي عرصهها نارساست. ادبيات كودكان با تمام خوبيها، هنوز فلسفه و نگاه مناسب خودش را ندارد. هنوز ميخواهد به بچههاي ما ايثار، فداكاري، تعاون، همدلي، اجتماعي بودن و در جمع فنا شدن را بياموزد. هنوز ميخواهد خوبيها را غيرمستقيم به آنها تحميل كند، در حاليكه بچهها تا به حريت و شخصيت و تفكر نرسيده باشند، در خوبيهايشان كور هستند و نميدانند كه در كجا و براي چه كساني مايه بگذارند. نميتوانند از همت و نيروهايشان با حساب و كتاب خرج كنند و بيحساب خوبي كردن، خوب نيست؛ كه ارزش كارها به اندازه بينش و پشتوانه آن هاست. اما ادبيات بزرگسالان هم هنوز پس از 100 سال بالغ نشده است. هنوز ادبيات اسلامي و غيراسلامي ما همراه تئوري جامع و انديشه و فلسفه اصيلي نگرديده، هنوز زيبايي هستي و زيبايي برخوردها و زيبايي درگيريها و مبارزهها را نميشناسد. هنوز نميداند چه كسي را بايد سرزنش كند و چه كسي را بايد محكوم كند. مجرم يا محيط يا خانواده يا فرهنگ يا آسمان يا سرنوشت را؟ هنوز نميداند بديها را با چه تركيبي تبديل كند و با چه برخورد مناسبي، موقعيتهاي نامناسب را بارور سازد. هنوز نميداند چگونه درگيري و مبارزه را از بن بست نجات دهد و مبارزان را فقط با اشك و يا تشويق و تعظيم تاريخي پاداش ندهد. هنوز هنرمند ما چشمي ندارد كه بتواند زيبايي و جمال را در تمامي هستي حتي همراه درد و رنج بشناسد…»
حتي پاسخگويي عين – صاد به پرسش هاي اساسي هنر صرفا به اين جهت نيست كه بخش اعظم شبهات عليه دين ريشه در هنر و ادبيات دارد. شبهاتي كه به همراه شهوات و بدعت هاي ناخودآگاه مخاطب را نشانه مي گيرد و ريشهها را مي زند و شاخهها و ميوهها را مي پوساند.
«…. در ايران هم همين خصلت بيديني و يا ضدديني تمام فضاي ادبيات تقريبا 100 ساله ما را پوشانده است. از آخوندزاده و مراغهاي و طالبوف گرفته تا ميرزاآقاخان و محمد قلي زاده تا حجازي و دشتي و جمالزاده و نيما و صادق هدايت و بزرگ علوي…»
«… راحت بگويم، اين نسل 100 ساله ما كه از مذهب رميد و به شكل هاي گوناگون به بن بست و ديوار و عصيان و پوچي و لذت جويي و يا رؤياهاي كودكانه و يا گذشته تاريخي و يا افسانه و اساطير «طبري» و «به آذين» آن هم از نوع تاريخي و ماترياليستي اش رسيد، اين نسل 100 ساله، هنوز كه هنوز است به بلوغ فكري و فلسفي خودش نرسيده و حتي نويسنده مذهبي اش بي هويت و سردرگم است، نه ماركسيست است، نه اگزيستانسياليست و هم هر دو، بهاضافه خرافاتي و هم هر سه، به اضافه فرافكن. مجرم را در صنف برادر و زن پدر و استادكار و لولو و غول و شانس و ساير موقعيت ها نشان مي دهد و حاجي هاي «دست فروش» و بارفروش «عروسي خوبان» را مقصر مي داند. اين است كه بايد از اين خرت و پرت ها خانه تكاني بكند و بايد به تفكر ريشهاي و بنيادي روي بياورد كه نمي كند و نمي آورد. فقط به «زير آسمان برلين» مي رود و زبان خارجي را فوت مي شود و نگاههاي هنرمندانه را مي آموزد و زبان سينما را آب آب مي شود و خيال مي كند شاخ غول شكسته و تخم دو زرده گذاشته.»
صفايي حايري(ره) به همه اين مسايل توجه دارد اما دليل او در پرداختن به هنر و موضوع زيبايي شناسي، مسئله اساسي تري است و آن جايگاه مفهوم زيبايي در كلام دين است. بهگونهاي كه اساسي ترين مباني كلام شيعي بدون توجه به مسئله زيبايي با نقص عمدهاي روبهرو خواهد بود. به اين مسئله در سطور آينده خواهم پرداخت. بنابراين درك نسبت هنر و بهويژه سينما بدون دين در مروري بر اساسي ترين انديشههاي كلامي صفايي كه بهشدت بديع و جذاب و تأثيرگذارند، ممكن نيست. حتي نگاه صفايي به مفهوم زيبايي و جايگاه آن در كلام ديني، گره گشاي يكي از مهم ترين مناقشات مربوط به كلام جديد است. آنجا كه عدهاي معتقدند بين جهان بيني و ايدئولوژي رابطهاي منطقي وجود ندارد و از هست ها، بايدها بيرون نمي آيند و ارزش ها، زاييده دانش ها نيستند.
در حاليكه صفايي با استفاده از جايگاه مفهوم زيبايي در كلام ديني رابطه بين جهان بيني و ايدئولوژي را نه منطقي كه طبيعي مي داند. به اعتقاد او معرفت در وجود آدمي به احساس تبديل مي شود و تركيب بين معرفت و احساس زمينه ساز عمل است. توضيح اين مسئله بدون اشراف بر مجموعه آثار عين – صاد امري دشوار است.
علاوهبر اين بر اساس مراتب سلوك كه از اسلام، كه جنبه ذهني و تسليم است، آغاز مي شود و به ايمان كه جنبه عاطفي و قلبي است، مي رسد و تركيب اين معرفت و احساس به نظارت بر عمل كه تقوا نام دارد منجر مي شود و تقوا ترس عاشقي است كه لذت انس و محبت خداوند را پس از معرفت نسبت به او تجربه كرده است، اما گاهي در مقابل گناه قرار ميگيرد. لذت آن انس و معرفت و محبت در مقابل امكان گناه به ترسي مقدس يعني ترس از دست دادن معشوق منجر مي شود. اين مراتب تا احسان، اخبات، سبقت، قرب، رضا و رضوان و… ادامه مي يابد. بنابراين بهويژه در مرحله عاطفي دين آنچه گره گشاي فاصله انديشه و عمل است عشقي است كه ريشه در شناخت زيبايي خداوند و هستي دارد. بنابراين مفهوم زيبايي نه تنها در كلام كه در تربيت ديني هم جايگاهي اساسي دارد و اگر حس زيبايي شناسي آدمي از طريق دين رشد نيافته باشد، دريچههاي انس با خداوند و اولياي او بسته باقي مي ماند.
مفهوم زيبايي و نگاه هنرمندانه حتي در روش تفسيري عين – صاد بر قرآن مجيد نيز از اعتباري عميق برخوردار است. او در مورد مراحل فهم قرآن علاوهبر ترجمه و تفسير به دو مرحله ديگر تحت عنوان روح و نور معتقد است: «… در گذشته توضيح داديم كه روح قرآن، يعني پيبردن و فهميدن عواملي كه در روحيه قهرمان داستانها مؤثر بوده و يا جملهها را به يك صورت خاص و با شروع و ختم و قطع و وصل معيني همراه كرده است.» و بر اين اساس به توضيح وضعيت و حالت موسي(ع) و فرعون مي پردازد. و دريچهاي تازه را در فهم روابط و حال و هواي حاكم بر آيات الهي باز مي كند.
شايد بتوان بخشي از دلايل علي صفايي حايري در پرداختن به مقوله هنر و سينما را در چند گزاره اجمالي زير خلاصه كرد:
1- وجود مفهوم زيبايي بهعنوان فصل مشترك دين و هنر؛
2- وجود رابطه طبيعي بين زيبايي شناسي ديني با عمل ديني و ضرورت تربيت حس زيبايي شناسي؛
3- غلبه تمثيلي بودن قرآنكه وجهي هنري دارد بر استدلالي بودن آنكه ممكن است تحميل بر ذهن باشد؛
4- درك زيبايي خداوند بهعنوان عامل وجل (در توضيح آيه «ان المؤمنين اذا ذكر الهج وجلت قلوبهم…») زيرا عواملي كه منجر به حالت وجل بهعنوان مقدمهاي بر مقام اخبات مي شوند. درك زيبايي، محبت، رفاقت، و سطوت خداوند است؛
5- جامعيت سينما كه هنر، صنعت، تجارت و رسانه است و جمع كيفي اغلب هنرهاست و به زبان جهاني دست يافته است؛
6- ضرورت سخن گفتن با نسل معاصر دنيا از طريق سينما.
منبع:هفته نامه پنجره
/ن