مقدمه
عجب بيماري روحي خطرناكي است كه باعث از بين رفتن اعمال انسان ميشود. عجب در واقع، بزرگ شمردن و فراوان دانستن و شاد شدن به اعمال خويشتن است كه به واسطة آن، انسان خودش را مستحق ثواب ميداند.
يكي از مراتب عجب اين است كه انسان خودش را مستحقّ رحمت الهي بداند و اين استحقاق را به واسطة خوبيهاي خود بداند.[1] براي درمان اين بيماري توجّه كردن به نكات زير راهگشا ميباشد:
1. منشاء پيدا شدن عجب
سرآغاز پيدايي عجب در انسان، حبّ نفس است. انسان چون نفس خود را دوست دارد، سعي ميكند كارهاي كوچك خود را بزرگ جلوه دهد و يا به عبارتي كارهاي كوچك خود را بزرگ ببيند و به سبب اين بزرگ نمايي، خود را فردي صالح و باكمال بداند، و با اين اعمال ناقابل (كه در درگاه با عظمت الهي ذرهاي بيش نيست) خود را مستوجب تشويق و مدح الهي به شمار آورد. در مقابل، كارهاي ديگران را كوچك ميشمارد، و در نتيجه خود را از آنها برتر ميبيند. [2]2. دوستي خداوند
خدا ما را دوست دارد، اين دوست داشتن خداوند براي اين است كه ما بندگان و مخلوقات او هستيم و او ميخواهد كه به هر بهانهاي ما را به سوي خود ببرد و نبايد چنين تصوّر كنيم كه خداوند ما را به سبب اعمالمان دوست دارد؛ بلكه اگر حقيقت اعمال برايمان آشكار شود خواهيم ديد كه هر چه خوبي انجام دادهايم يا با نيت خالص نبوده و يا در پي گناهاني آنها را از دست دادهايم و يا اينكه اگر قبول هم شدهاند، با اغماض و چشمپوشي خداوند قبول شدهاند.[3]3. عنايت الهي:
اينكه فكر كنيم در نتيجه خوب بودن ما رحمت و فضل الهي به ما ميرسد، مطلبي است كه امکان ندارد آن را اثبات کنيم. شايد بتوان بشودكه نسبت به بعضي افراد، يقيناً جلوتر و خوبتر هستيم؛ در حالي كه در مسائل معنوي، اولاً: بايد به افراد بالاتر از خود نگاه كرد. در آن موقع ضعف انسان آشكار ميشود. ثانياً: نميشود گفت كه فلان كس در پيشگاه الهي از من عقبتر است؛ زيرا روايات بسياري داريم كه ممکن است كساني كه به ظاهر مقرّب درگاه الهي هستند، در پيشگاه الهي چنين مقامي نداشته باشند، و همچنين كساني كه به ظاهر در پيشگاه الهي مقامي نداشته باشند صاحب مقامات بالايي باشند.
به شکل ظاهر افراد نميشود قضاوت كرد و نمي شود گفت: فضل و رحمت الهي به اين دليل به ما مي رسد كه ما خوب هستيم. ممكن است كار خوب ما باعث رحمت و فضل الهي شود؛ ولي اين خوبي هم از طرف خداوند است و توفيق انجام اين خوبي هم از سوي خداوند داده شده است.
4. توجّه به غضب الهي
اكثر انسانها گناهكارند و گناهكار هم مستحق عقوبت الهي است. انسان با اين همه گناه كه انجام ميدهد چطور توقع دارد كه عقاب نشود و به آتش قهر الهي دچار نگردد. انسان گناهكار بايد هميشه ترسان باشد و خودش را فردي گناهكار بداند. در اين حالت ديگر چنين تصوّري به ذهن انسان وارد نميشود كه من آدم خوبي هستم؛ از سويي نيز در روايات داريم كه مؤمن بايد هميشه بين خوف (ترس از گناه، عجب، كبر و … ) و رجا (اميد به كرم و رحمت الهي) باشد و اين دو بايد در حدّ اعتدال باشند تا مشكلي پيش نيايد.
در روايتي امام صادق ـ عليه السّلام ـ از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميفرمايد كه گفت: «خداي عزّوجلّ به داود ـ عليه السّلام ـ فرمود: اي داود بشارت بده گناهكاران را و بترسان صدّيقين را. گفت: چگونه بشارت دهم گناهكاران را و بترسانم صديقين را؟ گفت: اي داود! بشارت ده، گناهكاران را كه من همانا توبه پذيرم و از گناه ميگذرم، و بترسان صديقان را که به اعمالشان عُجب نكنند؛ زيرا بندهاي نيست كه من به پادارم براي حساب مگر آنكه هلاك گردد.[4]در يك نتيجة كلّي بايد گفت كه سخت است انسان عمل خالصي انجام دهد و اين عمل را بعداً ضايع ننمايد و براي آخرت نگه دارد. ما نميتوانيم به اين اعمال خودمان اميدوار باشيم، بايد از قهر و غضب خداوند بترسيم و از طرفي هم به بخشش خداوند اميد داشته باشيم و نسبت به كارهاي ناخالص خود توبه كنيم. در اين صورت است كه ديگر جايي براي خوب دانستن خود نميماند و خود به خود عجب برطرف ميشود.
پي نوشت ها:
[1] . نراقي، ملا احمد؛ معراج السعاده؛ قم: کشف الغطا، ج1، 1382، ص 209.
[2] . امام خميني؛ چهل حديث؛ قم: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ج5 1373، ص71.
[3] . همان، ص 75.
[4] . كليني، اصول كافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1388 هـ .ق، جلد 1، ص 314.