علم بر دو قسم است : علم حصولی و علم حضوری .
علم حصولی آن است که فرد از طریق استدلال و برهان و با کمک گرفتن از مقدمات و وساطت مفاهیم و صور ذهنی به چیزی علم پیدا می کند بدون اینکه خود معلوم نزد وی ( مثلا در ذهن ) حاضر باشد ؛ مثلا علم به کسوف و خسوف و یا حادثه ای که در آینده روی خواهد داد ویا در گذشته روی داده است. در اینجا فرد با دلایل علمی مثلا روی دادن کسوفی را در آینده ای نزدیک تعیین می کند در حالی که در خانه خود نشسته و هنوز آن حادثه نیز روی نداد ه است وی بدان واقعه علمی حصولی دارد بدین معنا که تصویری از آن را در ذهن خویش یافته است و متعلق آن علم بسیار با او فاصله دارد.
اما علم حضوری آن است که خود معلوم نزد عالم حاضر باشد و مفهوم و واسطه ای در کار نباشد مثلا علم و آگاهی فرد به وجود درد در دستان خود ؛ او وجود درد را با دلیل پزشکی و تصویری از آن که در ذهنش رسم شده، نیافته است بلکه وی آن درد را با وجود خود درد نزد خویشتن یافته است ، یا مثلا علم فرد به قوای بدنی و فکری خود . فرد در علم حضوری می یابد که میان او و معلوم واسطه و فاصله ای در کار نیست و در واقع علم ومعلوم او یکی است و حضور معلوم نزد عالم همان علم عالم به معلوم است.
علم حصولی آن است که فرد از طریق استدلال و برهان و با کمک گرفتن از مقدمات و وساطت مفاهیم و صور ذهنی به چیزی علم پیدا می کند بدون اینکه خود معلوم نزد وی ( مثلا در ذهن ) حاضر باشد ؛ مثلا علم به کسوف و خسوف و یا حادثه ای که در آینده روی خواهد داد ویا در گذشته روی داده است. در اینجا فرد با دلایل علمی مثلا روی دادن کسوفی را در آینده ای نزدیک تعیین می کند در حالی که در خانه خود نشسته و هنوز آن حادثه نیز روی نداد ه است وی بدان واقعه علمی حصولی دارد بدین معنا که تصویری از آن را در ذهن خویش یافته است و متعلق آن علم بسیار با او فاصله دارد.
اما علم حضوری آن است که خود معلوم نزد عالم حاضر باشد و مفهوم و واسطه ای در کار نباشد مثلا علم و آگاهی فرد به وجود درد در دستان خود ؛ او وجود درد را با دلیل پزشکی و تصویری از آن که در ذهنش رسم شده، نیافته است بلکه وی آن درد را با وجود خود درد نزد خویشتن یافته است ، یا مثلا علم فرد به قوای بدنی و فکری خود . فرد در علم حضوری می یابد که میان او و معلوم واسطه و فاصله ای در کار نیست و در واقع علم ومعلوم او یکی است و حضور معلوم نزد عالم همان علم عالم به معلوم است.