خانه » همه » مذهبی » گفتگوي فرزدق با امام حسين (ع)

گفتگوي فرزدق با امام حسين (ع)

گفتگوي فرزدق با امام حسين (ع)

فرزدق شاعر که نام او در تاريخ اسلام بسيار مشهور است مي گويد در سال شصت هجري مادرم را به حجّ مي بردم و در همان هنگام که وارد زمين حرم شدم و شتر مادر خود را مي راندم حسين بن علي را ديدم که مسلّح از مکه بيرون

01895 - گفتگوي فرزدق با امام حسين (ع)
01895 - گفتگوي فرزدق با امام حسين (ع)

 

نويسنده: دکتر محمّد ابراهيم آيتي

 


فرزدق شاعر که نام او در تاريخ اسلام بسيار مشهور است مي گويد در سال شصت هجري مادرم را به حجّ مي بردم و در همان هنگام که وارد زمين حرم شدم و شتر مادر خود را مي راندم حسين بن علي را ديدم که مسلّح از مکه بيرون مي رفت، پرسيدم اين شترها از آن کيست؟ گفتند از آن حسين بن علي، پس نزد امام شرفياب شدم و به وي سلام کردم و گفتم خدا خواسته ها و آرزوهايت را چنان که دوست داري برآورد، اي فرزند رسول خدا پدر و مادرم فداي تو باد چرا شتاب کردي و اعمال حجّ را انجام نداده از حرم بيرون مي روي؟ گفت اگر شتاب نمي کردم و بيرون نمي آمدم دستگير مي شدم. آن گاه از من پرسيد که شما که هستي؟ گفتم مردي از عربم به خدا قسم که بيش از اين از کار من تحقيق و تفتيش نکرد، سپس گفت از مردمي که پشت سر گذاشته اي يعني از مردم عراق چه خبر داري؟ گفتم از کسي سؤال کرديد که به خوبي از اوضاع مردم آگاه است، دلهاي مردم با شماست و شمشيرهاي آنان عليه شما و قضاي الهي از آسمان فرود مي آيد و خدا هر چه بخواهد مي کند « قلوب الناس معک و أسيافهم عليک و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء » امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود: « صدقت لله الامر و کل يوم ربنا في شأن ان نزل القضاء بما نحب فنحمدالله علي نعمائه و هو المستعان علي اداء الشکر، و ان حال القضاء دون الرجاء فلم يتعد من کان الحق نيته و التقوي سريرته »(1) راست گفتي کار به دست خداست و هر روزي خداوند دست به کاري زند، اگر فرمان الهي مطابق ميل و رضاي ما فرود آيد خدا را بر نعمت هاي وي سپاسگزاريم و توفيق سپاسگزاري هم از اوست، و اگر قضاي الهي نه بر وفق مراد باشد و راه اميد را سدّ کند باز آن کسي که حقّ نيت او است و تقوي باطن بنيان کار او به هلاکت نخواهد رسيد. فرزدق گفت آري خداي تو را به آنچه دوست داري برساند و از آنچه مي ترسي حفظ کند، آنگاه فرزدق مسائلي راجع به حجّ و غير آن از امام پرسيد و جواب شنيد و خداحافظي کردند و از هم جدا شدند.

هدف امام (عليه السلام)

آنجه را امام (عليه السلام) به فرزدق فرموده بايد بيشتر دقّت نظر به کاربرد، امام مي خواهد بگويد من از آن مردمي نيستم که در پي مقصدي مي روند و براي رسيدن به آن سعي و تلاش مي کنند آنگاه شايد به مقصد خود رسيدند و شايد هم از آن باز مانند، مرا هدفي است که هر چه پيش آيد و اوضاع به هر صورتي در آيد و هر که غالب يا مطلوب باشد من به هدف خود خواهم رسيد، کسي که براي تحصيل مال و ثروت پي کسب و تجارت مي رود، کسي که براي رسيدن به جاه و مقام تلاش مي کند، کسي که براي درمان بيماري خود يا سلامت بيمار خود نزد پزشک مي رود، کسي که براي مغلوب کردن حريف خود قدم به ميدان مبارزه مي گذارد. کسي که براي کسب شهرت و آبرو پيش مردم کار نيک يا کار نيک نما انجام مي دهد، اينان ممکن است به مقصود خود برسند و ممکن است از هر گونه تلاش و کوشش براي رسيدن به مقصود کمتر نتيجه اي به دست نياورند، نه هر چه انسان بخواهد و آرزو کند به آن مي رسد چه بسا که وزش بادهاي حوادث در خلاف جهت ميل کشتي هاي آرزوها جريان يابد. حال غالب مردم اين چنين است، پس مقصود هر چه باشد مي روند و سعي و کوشش خود را در راه رسيدن به آن کار مي برند گاه شاهد مقصود را در آغوش مي کشند و گاه نه تنها به مقصود خود نمي رسند بلکه مال و زندگي و احياناً جان خود را از دست مي دهند بي آنکه در عوض چيزي به دست آورده باشند.

امام (عليه السلام) در هر صورت پيروز است

امام مي گويد من از اين چنين مردمي نيستم و آينده به هر صورتي در آيد و قيافه سياسي عراق هم هر چه باشد من به هدف خود خواهم رسيد، زيرا اين قيام را جز به منظور انجام وظيفه اي که خداي در چنين وضعي برعهده من نهاده است انجام نمي دهم و منظور نه آن است که خليفه شوم، و مقصود نه آن است که بر مسلمانان حکومت کنم، اگر پيروز شدم در راه انجام وظيفه است و سزاوار خواهد بود و اگر دشمن من پيش برد باز هم وظيفه خويش را انجام داده ام و جز اين هم مقصودي و مقصدي در کار نهضت من نبوده است. راستي رجال حق و مرداني که انگيزه مادّي ندارند و هرگونه جهاد و مبارزه اي را براي خدا و از نظر اداي تکليف دنبال مي کنند چه فرق مي کند که غالب شوند يا مغلوب و اين تعبير هم از نارسايي الفاظ و عبارات است و گرنه لغت مغلوبيّت در قاموس رجال حق وجود ندارد، عين همين نکته را که امام در راه عراق به اين صورت به فرزدق گفت و فرمود که اگر کار ما پيش رفت خدا را سپاسگزار خواهيم بود و اگر قضاي الهي شکست ما را پيش کشيد و راه پيروزي را به روي ما بست باز چون با حسن نيّت و تقواي سريرت، قدم در اين راه نهاده ايم از ميان نخواهيم رفت و هرچند ممکن است کشته شويم اما نخواهيم مرد، چه بسيار فرق است ميان شهادت و کشته شدن در راه حق، و در طريق امر به معروف و نهي از منکر با مردن و از ميان رفتن.

امام کوفيان را توبيخ مي کند

همين نکته را امام روز عاشورا ضمن يکي از خطبه هاي خود به مردم کوفه فرمود و با خواندن اشعار فروة بن مسيک مرادي صحابي اشاره کرد که اگر کساني دوست يا دشمن گمان کرده اند امروز روز مرگ و شکست و نابودي ماست بس در اشتباهند و تعبير صحيح آن است که امروز روز شهادت ماست آن هم شهادتي که مقدمه زندگي جاويد ما خواهد بود.
ابن طاووس مي نويسد که چون بريربن خضير همداني مردم را موعظه کرد و پند داد و سخن او را نشنيدند و از موعظه هاي او بهره مند نگشتند امام خود بر شتر خويش سوار شد و از آنها خواست تا خاموش شوند و چون خاموش شدند و گوش فرا داشتند خدا را حمد و ثنا گفت و چنان که شايسته بود او را ستود و بر محمّد و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان خدا درود فرستاد و داد سخن داد، پس فرمود هلاکت و افسوس باد شما را اي مردم که ما را فريب داديد و به فرياد رس خود خوانديد و ما هم به شتاب براي فريادرسي شما به پا خاستيم. همان شمشيري که ما به دست شما داده ايم به روي ما کشيديد، و همان آتشي را که ما براي نابود ساختن دشمن خود و شما روشن کرده بوديم بر ما افروختيد، آن گاه به همراهي دشمنان خود با دوستان و خيرخواهان خود به جنگ پرداختيد بي آن که در ميان شما دادي داده باشند يا به آينده آنها اميدوار باشيد.

امويان سنتهاي پيامبران را تغيير دادند

واي برشما مردم چرا آنگاه که هنوز شمشيرها در نيام و دل ها آرام بود و تصميمي قطعي نگرفته بوديد دست از ما برنداشتيد، و چرا با شتابزدگي چون ملخ هاي تازه پر در آورده به پرواز در آمديد، و مانند پروانگان در آتش فتنه فرو رفتيد. نسيم رحمت به شما نرسد اي فرومايگان و اي پست مردان که قرآن را به دور انداخته ايد و کلمات را تحريف کرده ايد، اي طرفداران گناهان، و اي ياران شيطان، و اي کساني که سنت هاي پيغمبران را محو و نابود ساخته ايد آيا به ياري بيدادگران برخاسته و از نصرت ما دست کشيده ايد، به خدا قسم دير زماني است که شما بي وفا بوده ايد ريشه هاي شما از آن آب خورده و شاخه هاي شما از آن نيرو گرفته است، و ناپاکترين ميوه اي گلوگير بار آمده ايد که دوست و خيرخواه شما را از شما بهره اي نيست، اما به کام دشمن گوارا فرو مي رويد. تعبير در گلوي دوست گير کردن کنايه از آن است که وعده ياري و فداکاري مي دهيد و دم از جان نثاري و مردانگي مي زنيد و چون روز امتحان و ميدان کارزار پيش آيد نه تنها از شما فايده اي نيست، بلکه چون لقمه اي گلوگير دست تعدّي و بيداد شما گلوي دوست را مي فشارد و زندگي او را تهديد مي کند، سپس امام فرمود بدانيد« الاوان الدعي قد رکز بين اثنتين بين السلة والذلة و هيهات منا الذلة يأبي الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت وانوف حمية ونفوس ابيّه من أن نؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام، ألا واني زاحف بهذه الأسرة مع قلة العدد و خذلة الناصر »(2).
بدانيد مردم کوفه که اين مرد پدر ناشناخته (يعني عبيدالله ) پسر آن مرد پدر ناشناخته (يعني زياد) مرا از اختيار يکي از دو راه ناگزير ساخته يا آن که شمشيرها از نيام کشيده شود، يعني جنگ سختي به راه افتد و کار به شهادت و جان بازي کشد، يا من تن به خواري و زبوني دهم و تسليم اراده وي شوم تا هر چه بخواهد درباره من انجام دهد، اما خواري و زبوني از ما به دور است خدا راضي نيست که ما خوارو زبون گرديم. پيغمبر و مردان با ايمان تن به خواري و بيچارگي نمي دهند، دامن هاي پاک مادران که در آنها تربيت يافته ايم و جوانان با غيرت و رادمردان آزاده که تا راه مرگ و شهادت به روي آنان باز است، به راه فرومايگان و بيچارگان نخواهند رفت. همچنين رضا به خواري و ذلّت ما نمي دهند، اکنون اگر چه ياران وفادار من کم اند و ديگران دست از ياري من برداشته اند باز هم جز راه جنگ را نمي توانم پذيرفت و جز از طريق شهادت نمي توانم رفت. اينجا است که امام (عليه السلام) اشعار فروة ابن مسيک مرادي را که نمودار يک دنيا عظمت و آرامش روحي و قدرت معنوي است مي خواند:
فان نهزم فهزامون قدماً *** وان نهزم فغير مغلبينا
اگر امروز پيروزي به دست ما افتاد از قديم چنين بوده و اگر هم با شکست روبرو شديم باز غلبه و پيروزي براي ما است و حق در هر قيافه اي باشد چه غالب و چه مغلوب پيروز است.
و ما ان طبنا جبن ولکن *** منايانا و دولة آخرينا
ما با قدم شجاعت و مردانگي به اين راه مي رويم و با ترس و کم دلي خو نگرفته ايم، اما اگر مقدر چنان باشد که ما به شهادت برسيم و ديگران به دولت رسند چه مي شود کرد.
اذا ما الموت رفع عن اناس *** کلاکله اناخ بآخرينا
رسم روزگار همين است آنگاه که مرگ از حمله به مردمي باز گردد و از پامال ساختن آنها فارغ شود، حمله ديگري آغاز مي کند و جمع ديگري را لگدکوب مي سازد.
فأفني ذلکم سروات قومي *** کما افني القرون الاولينا
اجل چنان که قرن هاي گذشته را نابود ساخت رادمردان بني هاشم را امروز به سوي مرگ مي کشاند.
فلو خلد الملوک اذا خلدنا *** ولو بقي الکرام اذا بقينا
اگر پادشاهان جهان جاويد بودند ما هم که پادشاه ملک و ملکوتيم جاويد بوديم و اگر مردان با فضيلت و مردان بزرگوار دنيا زنده مي ماندند ما هم که اساس بزرگواري و عنصر فضيلت هستيم زنده مي مانديم.
فقل للشامتين بنا افيقوا *** سيلقي الشامتون کما لقينا
به مردمي که امروز ما را برگرفتاري و مصيبت شماتت مي کنند بگو: به زودي روز گرفتاري شما نيز مي رسد و دست روزگار جام هاي تلخ ناگواري ها را به کام شما نيز خواهد ريخت.

پي نوشت ها :

1- ارشاد مفيد: 66.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد3: 249.

منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد