خانه » همه » مذهبی » گلدزيهر و همخوانيهاي نادرستِ وي ميان اسلام و يهود

گلدزيهر و همخوانيهاي نادرستِ وي ميان اسلام و يهود

گلدزيهر و همخوانيهاي نادرستِ وي ميان اسلام و يهود

اگناس گلدزيهر، در دائرة‌المعارف يهودي مقاله‌اي را درباره‌ي اسلام نوشته است که در آن، به طور ويژه، درباره‌ي ريشه‌هاي يهودي مفاهيم و دستورات اسلامي، بحث کرده است

godziheroislamvayahud - گلدزيهر و همخوانيهاي نادرستِ وي ميان اسلام و يهود
godziheroislamvayahud - گلدزيهر و همخوانيهاي نادرستِ وي ميان اسلام و يهود
نويسنده: عبدالرحمن بَدَوي

 

اگناس گلدزيهر، در دائرة‌المعارف يهودي مقاله‌اي را درباره‌ي اسلام نوشته است که در آن، به طور ويژه، درباره‌ي ريشه‌هاي يهودي مفاهيم و دستورات اسلامي، بحث کرده است. (1) اکنون به تفصيل، به اين آرا مي‌پردازيم.

خداي بني‌اسراييل و خداي اسلام

گلدزيهر، تأکيد مي‌کند، مفهومِ توحيدي که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) به وسيله‌ي آن با بت‌پرستيِ عرب جاهلي در افتاد، در ذات و جوهر، با توحيدي که در عهد قديم آمده است، همخواني دارد. (2) اما بايد بگوييم که اين رأي نادرست است، زيرا:
1- خدايِ عهد قديم، فقط خداي بني‌اسراييل است نه ديگران، چه قوم اسراييل را خداوند برگزيده است؛ (3) اما برعکس آن، «الله» در اسلام، همانا پروردگار جهانيان است، (4) بي‌آن که بنده‌اي از بندگانش را بر ديگري ترجيح دهد و يا ملّتي را به بزرگي و شرف، انتخاب نمايد.
2- خداي اسراييل، پدر است، (5) اما در اسلام «الله» «نه کسي را زاده ونه زاييده از کس» است. (6)
از همين‌رو، «باينتش» [در کتاب توحيد در نگاه بني‌اسراييل و خاور قديم، صص 77-94] (7) بحق گفته است که «توحيد يهودي، توحيد قومي است امّا توحيد اسلامي، توحيد جهاني».

روزه‌ي يهودي و روزه‌ي اسلامي

گلدزيهر و پس از او ونسينک [در دائرة‌المعارف اسلام، زير مدخل] (8) مدعي‌اند که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روزه را از يهوديان گرفته است. اين رأي به طور طبيعي، به دلايل زير، دور از صواب مي‌باشد:
1- روزه‌ي يهوديان تابع برخي شرايط ويژه تاريخ يهود است و منحصر به يک روز مي‌باشد. اين روز که موسي (عليه السلام) فرمان روزه‌ي آن را داده است، روز آمرزش و کفاره است. (9) پس از اسارت بابلي روزهاي ديگري براي روزه، از جانب علماي يهود، از باب يادآوري مصيبتهايي که به ملّت يهود وارد آمده بود، تعيين شد: روزه‌ي ماه چهارم (تمّوز)، ماه پنجم (آب)، ماه هفتم (تشرين) و ماه دهم (تبيب). (10) آغاز روزه از سپيده تا پديدار شدنِ نخستين ستاره‌هاي شب بود جز روزه‌ي کفاره و آمرزش و روزه‌ي روز نهم از ماه آب که از شب تا شب آينده، ادامه مي‌يافت. در آيين يهود، روزه، تنها به نخوردن و نياشاميدن محدود مي‌شد. با توجه به آنچه گذشت، مي‌توان ديد که روزه‌ي يهودي، هيچ ارتباطي با روزه‌ي اسلامي ندارد:
1. روزه در اسلام، به طور کامل، يک ماه (ماه رمضان) ادامه دارد، نه يک روز يا يک شب (مانند روزه‌ي يهوديان).
2. روزه در اسلام، هيچ ارتباطي با واقعه‌اي تاريخي و يا يک مصيبت وارد بر مسلمانان ندارد بلکه رکني از ارکان پنجگانه‌ي اسلامي است. (11)
3. روزه‌ي يهوديان، اختياري است نه واجب؛ مگر زماني که امّت يهود، تحت ستم قرار گيرد که با به وجود آمدن صلح و آرامش، منتفي مي‌شود. (12)
روزه به عنوان يک عمل ديني، در اديان پيش از يهود هم مشهور بوده است، به طوري که شکلهاي مختلف به خود گرفته و براي اهداف متفاوتي، نهاده مي‌شده است؛ گاهي به منزله‌ي يک عمل پاک کننده و تطهيري بوده به منظور توبه و غسل از گناهان؛ چنان که گاهي هم هدف از آن، توانا کردن فرد در انجام مراسم آييني و جادويي بوده و گاهي نيز به منظور سوگواري انجام مي‌گرفته است. جالب آن که در جوامع ابتدائي مصر، روزه، وسيله‌ي پاک کشدن از گناهان بوده است؛ اين در حالي است که در بابل، روزه، آييني منظم براي توبه کردن بوده و در سرودهاي توبه که مردم بابل مي‌خوانده‌اند اين مطلب، روشن است؛ به طوري که شخص روزه‌دار چنين وصف مي‌کردند که در خلال روزه، نه غذا مي‌خورد و نه آب مي‌نوشد؛ چنان که در روزهايي که دوران نااميدي و حوادث ناگوار بوده، روزه‌هايي اختصاص داشته که بسيار سخت‌تر و شديدتر بوده است. (13)
بنابراين، چگونه گلدزيهر مدعي مي‌شود که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، انديشه‌ي روزه‌داري را از يهوديان گرفته است؟ گويي يهود تنها ديني است که روزه را ابداع کرده است! با اين همه، گلدزيهر فراموش کرده است که از هزاران سال پيش از ظهور يهود، روزه گرفته مي‌شده است، اما جانبداري و پريشان باطني او و همانندانش باعث شده تا تنها نشانه‌هاي دين يهود را در هر چيز ببينند! حتي غرض‌ورزي و جانبداري هميشگي او از هم‌نژادانِ يهودي‌اَش و وسوسه‌هايي که او و امثال او را، هميشه در برمي‌گيرند، وي را واداشته است تا در بررسيِ واژه‌ي «صيام»- که خود بر بي‌امانتي و نادرستي او تأکيد دارد- پس از واژه‌ي عربي «صيام»، واژه عبريِ «صوم» را ميان پرانتز گذارد تا بدين‌سان نشان دهد که واژه‌ي عربي، برگرفته و رونوشتي از واژه‌ي عبريِ «صوم» است، امّا اگر وي زيرک بود، بايد ترجيح مي‌داد که واژه‌ي عربيِ «صوم» را به جاي «صيام» به کار ببرد چون اين کلمه، بيشتر به کلمات عبري، نزديک است.

قبله

گلدزيهر، مدعي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در ابتدا تصميم گرفت قبله، بيت‌المقدس باشد تا به يهوديانِ مدينه نزديکتر شود و حمايت و دوستي آنها را جلب کند، زيرا او به يهوديان که داراي جايگاه برجسته‌اي بودند، متکي بود؛ چه اينان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به عنوان آخرين پيامبري که در کتابشان آمده و نبوتش انتظار مي‌رفته، مي‌توانستند مورد تأييد قرار دهند، (14) ولي زماني که نتوانست حمايت آنها را جلب کند، به تغيير قبله دست زد و قبله را کعبه در سرزمين مکه، قرار داد.
با اين که اين رأي درست نيست و بر اصول و مبانيِ درستي بنا نشده است، امّا در ميان خاورشناسان، راي رايجي است؛ افرادي چون ويل، موير، گريم، کايتاني، بوهل- با اين حال ادعاي اينان، بر پايه‌ي مبنايي قوي، استوار نيست و درباره‌ي اين موضوع، مي‌توان نکات زير را بيان داشت:
به طور يقين، جهت قبله را در پيش از هجرت، نمي‌دانيم، در اين‌باره سه رأي وجود دارد:
1- قبله، کعبه بوده است. (15)
2- قبله، مدت زمانِ زيادي، در قدس بوده است. (16)
3- پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش از هجرت در مکه به نماز مي‌ايستاد به طوري که در سمت راست او، کعبه و قدس در راستاي يک خط طولي قرار مي‌گرفتند. (17)
اشپرنگر [در کتاب زندگي و دانش محمد، جلد 3، صفحه‌ي 46، يادداشت 2] (18) و ونسينک [در کتاب محمد و يهود در مدينه، صفحه‌ي 108، ليدن، 1903م] (19) به رأي دوم که قبله‌ي نماز را پيش از هجرت، به سوي بيت‌المقدس مي‌داند، تکيه کرده‌اند؛ با اين حال، به دروغ، چنين فرض کرده‌اند که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) براي جلبِ رضايت يهود، بيت‌المقدس را قبله قرار داده بوده است. اگر مطلب چنين باشد، بنابراين، نادرست خواهد بود که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) که در مکه بوده، به خاطر جلب رضايت يهوديان، قدس را به عنوان قبله، تعيين کرده باشد؛ چه پيش از هجرت، ضرورت جلب رضايت يهوديان احساس نمي‌شد، زيرا در عمل، چالش و درگيري محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) با يهوديان در مدينه بوده است. با اين همه، به نظر ما، اعتبار رأي دوم را چند مطلب [ديگر] تقويت مي‌نمايد:
1- هنگامي که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) تصميم گرفت تا در رجب سال دوم هجرت (20) و يا در شعبان همان سال، (21) جهت قبله را از قدس به کعبه، تغيير دهد. آيات قرآني مربوط به اين اتفاق، هيچ اشاره‌اي به انديشه‌ي بازگشت به قبله‌ي قديم [قدس] را ندارند. در قرآن، سوره‌ي بقره، آيه‌هاي 142 تا 144 آمده است: «به زودي مردم کم خرد خواهند گفت: “چه چيز آنان را از قبله‌اي که بر آن بودند، رويگردان کرد”؟ بگو: “مشرق و مغرب از آنِ خداست؛ هر که را خواهد به راه راست هدايت مي‌کند. [142] و بدين‌گونه شما را امتي ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد؛ و قبله‌اي را که [چندي] بر آن بودي، مقرر نکرديم جز براي آن که کسي را که از پيامبر پيروي مي‌کند، از آن کس که از عقيده‌ي خود برمي‌گردد، بازشناسيم، و البته [اين کار] جز بر کساني که خدا هدايت[شان] کرده، سخت گران بود؛ و خدا بر آن بود که ايمان شما را ضايع گرداند، زيرا خدا [نسبت] به مردم دلسوز و مهربان است [143]. ما [به هر سو] گردانيدنِ رويت در آسمان را نيک مي‌بينيم. پس [باش تا] تو را به قبله‌اي که بدان خشنود شوي برگردانيم؛ پس روي خود را به سوي مسجدالحرام کن؛ و هر جا بوديد روي خود را به سوي آن بگردانيد. در حقيقت، اهل کتاب نيک مي‌دانند که اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است؛ و خدا از آنچه مي‌کنند، غافل نيست [144]».
2- از آن‌جا که کعبه در مکه قرار داشته و پيش از هجرت جايگاه بت‌پرستي عربها بوده، امکان نداشته به عنوان قبله‌ي نخستين اسلام قرار گيرد زيرا اسلام، خود در پيِ نابوديِ نمادهاي بت‌پرستي بوده است.
3- علاوه بر اين، اسلام همانا دين ابراهيم، بنيان‌گذار کعبه است. بنابراين، طبيعي است که مسلمانان در نمازشان رو به سوي آن آورند.
اين دلايل، در بطلان اين پندار که انتخاب قدس را به عنوان قبله‌ي نخست با موضعگيري محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت به يهوديان يا گروههاي مسيحيِ شبه جزيره‌ي عربستان- آن سال که شوالي [در تاريخ قرآن، صص 175-176] مي‌پندارد- مرتبط مي‌داند، کافي است. (22)
با اين حال، اين سخن که قبله، پيش از هجرت، قدس بوده است يک مطلب است و اين که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) اين آيين را از يهوديان گرفته باشد، مطلبي ديگر. اگرچه، حقيقت آن است که يهوديان در نمازشان رو به سوي قدس داشته‌اند (23) و بني‌اسراييل هم در نماز و نيايش خود، به همين سوي، روي داشته‌اند؛ (24) امّا علتي که محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را واداشت تا در دوران مکه، به سوي قدس نماز گزارد، آن بود که کعبه هنوز از بت‌پرستي پاک نشده بود. از اين‌رو، مناسب‌ترين قبله، همان مسجدالاقصا بوده که در آيه‌ي اول سوره‌ي «اِسراء» از آن سخن رفته است. اگرچه پيرامون تعيين اين مسجد، اتفاق‌نظري وجود ندارد؛ امّا تفسير اسلامي، آن را به طورکلي، با قدس مقارن مي‌داند. اجماع بر آن است که آيه‌ي موردنظر مکي است و اِسراء [معراج] هم از مکه به قدس صورت گرفته است.
اما سؤال آن است که، از کدام قدس سخن مي‌گوييم؛ از قدس آسماني يا قدس واقعي که در فلسطين واقع شده است؟ اين سئوالي است نابخردانه که بلاشر در ترجمه‌ي خود از قرآن طرح کرده است، (25) چه اين که قدسِ آسماني، تنها قدسي خيالي است که در متون فرجام شناختي و پيشگويانه‌ي يهوديِ زمانهاي متأخر، ساخته و پرداخته شده است. در اين متون، از قدس آسمانيي سخن رفته که خداوند آن را در آسمان برافراشته است تا آخرين پناهگاه راست روندگان باشد، چيزي شبيه بهشت که در خود، درخت زندگي را جاي دارد. (26)
اين قدس آسماني در عهد جديد، معناي آرزوي صلح و آرامش را يافته است و به اين شکل در رؤياي يوحنّاي قدّيس آمده است: «[يکي از آن هفت فرشته] مرا به قله کوه بلندي برد. از آن‌جا شهر مقدس اورشليم را ديدم که از سوي خدا، از آسمان پايين مي‌آمد».(27)
بلاشر، مي‌پندارد که مسجدالاقصا، همان قدس آسماني ا ست. وي مي‌افزايد: «جاي شکي نيست که در خلافت امويان در دمشق، عبارت «مسجد الاقصا» به شهر يهودا اشاره دارد نه قدسِ آسماني. علت اين تغيير هم، يافتن راهي بوده توسط امويان تا بدين‌سان مکه جايگاه خود را به عنوان پايتختِ دينيِ تمام جهان اسلام، نداشته باشد». (28)

شريعت اسلامي و شريعت يهودي (هلاخا) (29)

گلدزيهر، در همان مقاله که از آن سخن رفت، از تأثير شريعت يهود بر شريعت اسلامي سخن مي‌گويد اما در اين خصوص، تنها به ذبح حيوانات و مراسم شست و شويِ مردگان پيش از دفن، اشاره مي‌کند. با اين حال، وي فراموش نموده است که شست و شوي مردگان، از آيينهاي رايج روزگاران کهن بوده است، حتي در ميان مردمان بَدوي. بنابراين، اين مطلب، ثابت مي‌کند که يهوديان از کساني نبوده‌اند که اين آيين را ابداع کرده‌اند.
نيز کشتن حيوانات براي تغذيه که نزد يهوديان بسيار پيچيده است، نزد مسلمانان در نهايتِ سادگي است. از نظر يهوديان «شوحت» که لقب مردي است شايسته‌ي عمل ذبح و آگاه به مراسم، بايد به ذبح بپردازد. مطابق قوانين تلمود، زنان نبايد به اينکار بپردازند. (30) شوحت، کسي است که در او بايد چند شرط باشد: ميگسار نباشد؛ (31) در گذشته از کساني نبوده باشد که نسبت به واجبات، پايبند نبوده است؛ (32) همچنين نبايد گناهکار و قانون‌شکن باشد. (33) علاوه بر اين، نبايد از کساني باشد که آشکارا، حرمت روز شنبه‌ي مقدس [سَبَبَ] را شکسته باشد. (34)
هيچ يک از اين شرطها، در اسلام وجود ندارد؛ به طوري که از کسي که مي‌خواهد حيواني را ذبح کند نمي‌خواهد صلاحيت ديني داشته باشد يا داراي لقبي باشد. تمام آنچه در اسلام خواسته شده است گفتنِ ذکر «بسم الله»، پيش از ذبح است تا براي غيرخدا نباشد و شرط ديگر، بريدنِ گلو و ناي است. بنابراين، ذبح حيوانات، تنها از آنِ يهوديان نيست. (35)
بنابراين، از اين دو، به منزله‌ي دو نمونه‌ي تأثير شريعت يهود بر شريعت اسلامي، روشن مي‌شود که هيچ مجالي براي چنين تأثيري، وجود ندارد. همچنين، بيانِ اصطلاحاتِ خاص ذبح در زبانِ عربي، و گذاردن آن در کنار اصطلاحات زبانِ عبري يا برعکس، فايده‌اي ندارد، چون معناي اصطلاح عربي، به طور کامل، با معناي آن در زبان عبري متفاوت است.
با وجود اين، گلدزيهر، همچنان به چنين شيوه‌اي روي آورده است؛ با اين که شيوه‌ي پسنديده‌اي در پژوهش نيست. از همين‌روست که وي ادعا مي‌کنکد، عايشه، همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تأييد کرده است که انديشه‌ي «عذاب قبر» را از زني يهودي فراگرفته و محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) هم آن را به تعاليمش، افزوده است.
اما اين داستان از کجا آمده است؟ در اين‌باره، گلدزيهر چيزي نگفته است. در نتيجه، اين رأي قابل اعتنا نيست. (36) علاوه بر اين، هيچ آيه‌اي در قرآن، به عذاب قبر اشاره ندارد. (37) با اين همه، بايد در مقايسه با ديگر خاورشناسان مثل آلفرد وُن کريمر [در کتاب تاريخ تمدن شرق در حکومت خلفا، جلد1، صص 225-255] (38) به ميانه‌رويِ گلدزيهر، اعتراف کرد. وُن کريمر، هنگامي که ادعا مي‌کند قانون مدني اسلامي، تحت تأثير قانون تلمودي خاخامي است، در پندارش، سخت تعصّب ورزيده است. گلدزيهر پيرامون اين موضوع مي‌گويد: «با اين همه، شک در تعداد زيادي از اين تطبيقها [ميان حقوق تلمودي و اسلامي] رواست. با اين حال، ممکن است بپرسيم که آيا قانون رمي- که انکار تأثير آن بر تحوّل شريعت اسلامي ممکن نيست- همان چيزي نيست که بايد آن را مرجع مستقيم و تأثيرگذار در قانونگزارانِ مسلمان به شمار آورد؟».(39)
اين سخنِ گلدزيهر، ما را به نزاعي ديگر ارجاع مي‌دهد که به اعترافِ وي، بسيار پيچيده است و پيشتر خود او پژوهشي سطحي در آن باره انجام داده (40) که عنوان آن چنين بوده است: «سرآغاز فقه اسلامي، [چاپ آکادميِ علوم مجارستان، بوداپست، 1884م]. با اين که وي وعده داده است در اين پژوهش ژرفکاوي نمايد، اما ظاهراً به وعده‌اش عمل نکرده است. وي در اين پژوهش، نمونه‌اي از تطابق ميان قوانين اسلامي و يهودي را ارائه نموده و مدعي است که قوانين اسلامي از قوانين يهودي، الهام گرفته است:
الف) استصلاح (41) در قانون اسلامي، معادلِ «تيقون‌ها عِسلام (Taqun ha”islam) در قانون يهودي است.
ب) استصحاب، (42) معادلِ «Praesumptio» در قانون رمي است.
ج) ماده‌ي قانوني اسلامي مي‌گويد: «قاضي به علم خود، حکم نمي‌کند» (يعني قاضي نبايد فقط با شناخت و آگاهي خاص خود، حکم کند، بلکه به دلايل واقعي بايد حکم نمايد). معادل اين ماده قانون در قانون تلمودي چنين است: «قاضي عقل خود را اجابت نمي‌کند». [enladdayanellamasheenawrooth] گلدزيهر، اين قانون اخير را که با احتياط بررسي شده است، ارائه مي‌دهد؛ ولي شايسته بود که وي از اين قانون درس مي‌گرفت [و به عقل خود، در اين‌باره اظهارنظري نمي‌کرد]؛ اما متأسفانه، آن‌گونه که در خلال اين نوشته گذشت، وي به ندرت چنين مي‌کند.

پي‌نوشت‌ها:

1- C. F: The Jewish Encyclopedia, Vol 6, PP. 651-659, New York and London, 1904
2- ibid, P. 625
3- نک: عهد قديم، سفر خروج، باب 19، آيه‌ي 5؛ سفر تثنيه، باب4، آيه‌هاي 20، 32؛ باب 7.
4- نک: حمد(1)، آيه‌ي 2.
5- نک: عهد قديم، سفر اِشعَيا، باب 63، آيه‌ي 16: «تو پدر ما هستي! حتي اگر ابراهيم و يعقوب نيز ما را فراموش کنند، تو اي خداوند، از ازل تا ابد، پدر و نجات دهنده‌ي ما خواهي بود». نيز: همان، باب 64، آيه‌ي 8: «امّا اي خداوند، تو پدر ما هستي. ما گِل هستيم و تو کوزه‌گر. همه‌ي ما ساخته‌ي دست تو هستيم».
6- نک: اخلاص (112)، آيه‌ي 3: «لَم يَلِد وَ لَم يُولَد».
7- Baentsch, Altorientalischer und israelistischer Monotheismus, PP. 77-94
8- C. F: Encyclopedia de L”Islam, S. V
9- نک: عهد قديم، سفر لاويان، باب 16، آيه‌ي 29.
10- نک: عهد قديم، سفر زکريا، باب 8، آيه‌ي 19.
11- [اشاره به بازگفته‌اي (حديثي) از پيامبر دارد که در آن، اسلام بر 5 پايه استوار گشته است: گواهي به يکتايي خداوند و پيامبري محمد- که خدايش درود فرستاد- برپايي نماز، پرداخت زکات، انجام حج و روزه‌ي ماه رمضان. نک: بخاري الصحيح، ج1، ص9. براي منابع بيشتر نک: ونسينک، مفتاح کنوز السنة، ترجمه‌ي محمد فؤاد عبدالباقي، ص43، زير «الاسلام». (و)].
12- C. F: The Jewish Encyclopedia, Vol 5, P. 347
13- C. F: Zimmern, Balrilonische Busspsalmen, P. 34, Leipzig, 1885; Masper, Sawn of Babylonia, P. 320, 688, Boston, 1898
14- The Jewish Encyclopedia, Vol 6, P. 652
15- محمدبن جرير طبري: جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير طبري)، ج2، ص4، زير آيه‌ي 142 سوره‌ي بقره؛ عبدالله بن محمد شيرازي بَيضاوي: انوار التنزيل و اسرار التأويل (تفسير بَيضاوي)، ج1،ص92، زير آيه‌ي 142 سوره‌ي بقره.
16- محمدبن جرير طبري: جامع البيان…، ج2، صفحات 3و8؛ همو، تاريخ طبري، ج1، ص1228؛ نيز: بَلاذُري؛ فتوح البلدان.
17- عبدالملک بن هشام: السيره النبوية، صفحات 190و228.
18- Sas Leben und Sie Lehre des Mohamad, Vol. 3, P. 46, n. 2
19- Mohammad eu de Joden te Medina, P. 108, Leiden, 1908
20- عبدالملک بن هشام: السيره النبوية، چاپ وستيفلد Wistenfeld، ص381؛ ابن سعد: الطبقات الکبري، ص261؛ طبري: جامع البيان، ج2، ص3.
21- طبري: جامع البيان، ج2، ص3؛ ابن‌اثير: الکامل (تاريخ ابن اثير)، ج2، ص98.
22- Schwally, Geschchte de Qorans, PP. 175-176
23- نک: عهد قديم، اول پادشاهان، باب 8، آيه‌هاي 44 و 48.
24- نک: عهد قديم، سفر دانيال، باب 6، آيه‌ي 10.
25- C. F: Blacher, tr. du Coran, P. 306
26- Syr. Apocalypse, Par. 4, 2 Sqq, Esdras, 8, 52
27- عهد جديد، مکاشفه، باب21، آيه‌ي 10.
28- Blachere, tr. du Coran, P. 306
29- [هالاکاه (Halakah) متن قانون يهود است که به قوانين کتاب مقدس منضم شده و توأماً بخش قانوني تلمود را تشکيل مي‌دهند. کلمه‌ي هالاکاه، به معناي «احکام» مي‌باشد. ظفرالاسلام خان: نقد و نگرشي بر تلمود، ترجمه‌ي محمدرضا رحمتي، ص116 (و)].
30- Yoreh Deâh, 1, 1
31- Shulhan âruk yoreh Deâh, 1.8
32- ibid, 1.14
33- ibid, 1. 5
34- C. F: The Jewish Encyclopedia, Vol 11, P. 311
35- در فقه شيعه، واجباتي براي ذبح حيوان حلال گوشت هست. (راسخون)
36- [شايد باز گفته‌ي زير، مأخذي بوده که گلدزيهر بر پايه‌ي آن چنين داوري‌يي داشته است: احمدبن حنبل از عايشه بازگفته‌اي را مي‌آورد که در آن زني جهودي، به در خانه‌ي او مي‌آيد و از وي خواستار خوراک شده و مي‌گويد: «خدايتان از فتنه‌ي دجال و عذاب گور، پناه دهد! خوراکيم دهيد!»؛ عايشه چون اين باز مي‌شنود زن را در خانه نگاه مي‌دارد تا پيامبر- که خدايش درود فرستاد- بيايد. آن‌گاه عايشه از سخناني که اين زن بر زبان رانده، از شوي بزرگوارش، پرسش مي‌کند. (نک: احمدبن حنبل، المسند، ج6، ص139؛ براي بازگفته‌هايي ديگر درباره‌ي «پناها به خداي از عذاب گور» نک: ونسينک، مفتاح کنوز السنة، ترجمه‌ي محمد فؤاد عبدالباقي، ص39، زير «الاستعاذه» (و)].
37- Wensinck, Muslim Creed, P. 117-119
38- Alfred Von Kremer, Culturgeschichte des Orient unter deu chalifen, Vol 1, PP. 525-555
39- C. F: The Jewish Encyclopedia, P. 675
40- C. F: Goldziher, Mohammadanisch Studien, Vol 2, P. 75, n. 2, Abhandlungen ber ungar Akademie der Wissenschaften, Budapest, 1884
41- [استصلاح، يکي از آبشخورهايي است که بر پايه آن «فقيه»، فرموده‌اي ديني را، به دست مي‌آورد. استصلاح «جعل حکم براي موضوعي است که از جانب شرع درباره‌ي آن حکمي نرسيده و مجتهد در چنين جايي، مصالح و مفاسد آن را به گونه‌ي کامل مورد بررسي و کاوش قرار داده، سپس حکم مقتضي و مناسب را براي آن، بيان مي‌کند». (نک: محمد ابراهيم جنّاتي، منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، ص352). به هر روي، از ديد فقيهان شيعي و برخي مذاهب سنّي، استصلاح، پذيرفتني نيست. (و)].
42- [استصحاب، واژه‌ي ويژه‌اي است در دانش اصول. مثلاً اگر دست نماز گرفته‌ايد و پس از ساعت دچار شک مي‌گرديد که آيا وضويتان به جاست يا آن که از ميان رفته است؛ در اين‌جا مي‌گويند استصحاب کنيد؛ يعني بنا را بر آن گذاريد که وضويتان همچنان به جاست. به ديگر سخن، باور پيشين به گمان پسين، از ميان نمي‌رود (لاتَنقُضِ اليقينَ بالشکّ). در اين که استصحاب چونان آبشخوري براي فرموده‌هايي ديني است. ميان فقيهان شيعي و سني، چند و چوني نيست. (نک: محمدابراهيم جناتي: منابع اجتهاد، ص423) (و)].

منبع مقاله :
بدوي؛ عبدالرحمن، (1392)، دفاع از قرآن در برابر آراي خاورشناسان، برگردان: حسين سيّدي، مشهد: انتشارات به نشر، چاپ پنجم

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد