خوب است بدون طولانى کردن مقدمه، از کلیدها سخن بگوییم تا مشمول دعاى حکیمانه منسوب به امام على علیه السلام شویم که: «خدایش رحمت کند آن کس که بداند از کجا آمده، در کجاست و به کجا رهسپار خواهد شد»[1] .هویّت طلبى یک نیاز است که در جوانى بیشتر در ذهن آدمى شعله مى کشد، زیرا جستجو براى شناخت کیستى و چیستى خویش است و آدمى جایگاه و شأن حقیقى خویش را مى یابد.
به کدام هویت بازگردیم؟
در میان تقسیم بندى هویّت مى توان به سه مورد اساسى اشاره کرد:
1. هویت باستانى و نژادى
برخى جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که گرایش به هویت باستانى و نژادى گاهى به برترى نژادى و تحقیر نژادهاى دیگر و گاهى به دیکتاتورى و گاهى به جاهلیت قومى کشیده مى شود و این بازگشتى ارتجاعى است و نوعى وطن پرستى افراطى احمقانه و جاهلى است. بازگشت به یک نوع ناسیونالیسم بومى و بازگشت به حصارهاى تنگ نظرانه و سنت پرستى است. بازگشت به جمود قومى و قبیلگى است.
ما باید به خویشتن (و هویتى) بازگردیم که بر اساس احساس عمیق ارزش هاى معنوى و انسانى است. و بازگشت به آن چه مطابق روح و فطرت و استعداد ماست. در حالى که هویت باستانى، گاهى همان کهنه گرایى، سنگ گرایى و گذشته گرایى است.[2]
البته هویت ملى و دوست داشتن کشور و وطن نشانه غیرت و اتحاد ملى و حتّى گاهى برخاسته از ایمان است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده اند: «اگر علم به ثریّا آویخته باشد گروهى از فرزندان فارس به آن مى رسند».[3]
2. هویت امانیستى
در نگاه اومانیسم (Humanism)معیار ارزش ها و روش ها، خواسته و نیاز انسان است. بررسى کوتاهى نشان مى دهد که انسان نیازمند است که بر نیرویى خارج از خویش تکیه کند و اگر بگوییم خودت بر خودت تکیه کن؛ مثل آن است که بگوییم یک کشتى بر خودش لنگر بیاندازد! به همین دلیل در نقد انسان محورى گفته اند: «امانیسم یک مفهوم موهوم است.
اگر انسان بخواهد خودش را بر اساس اصالت امانیستى بسازد، خودش را در یک نظام موهوم بشرپرستى دروغین و فانتزى استحاله کرده است.
آرى! غرب، «انسان» را به جاى «خدا» و «هیجان» را به جاى «ایمان» نهاده است و چنین شد که روحیه برخى جوانان از ناامیدى و بن بست و گم گشتگى هویت حکایت مى کند.
نتیجه این نگاه خودمحورانه، این است که انسان به جاى دل سپارى به ایمان، در جستجوى لذت فردى بیشتر و هیجان هاى ناهنجار مى باشد و حاصل این بینش، خروج از هویت اصلى انسان و تباهى است در برخى کشورها سالانه چندین تن داروى خواب آور مصرف مى شود. و چندین جنون الکلى و بیمارى روانى دارند. از برخى کشورها سالانه هزاران خودکشى گزارش مى شود و یکى از پر فروش ترین کتاب ها شیوه خودکشى است[4] و این آمار رو به تصاعد مى باشد.
3. هویت انسانى ـ اسلامى
به راستى که انسان بودن و مسؤولیت انسان بودن نیاز به بنیان هاى معرفتى دارد. در غیر این صورت انسان با احساسات و عادت هایش زندگى مى کند نه با انتخاب و سنجش و ارزیابى هایش.
احساس درماندگى را در برخى شعرها مى توان دید؛
جوانى صرف کردم تا که جویم زندگانى را
جوانى را تلف کردم نجستم زندگانى را در جاى دیگر:
چه درد است در میان جمع بودن
ولى در گوشه اى تنها نشستنچنین افرادى به کوچه بن بست مى رسند و مصرفى براى خود نمى بینند. استعدادها راکد مى ماند و بیهودگى شکل مى گیرد. شکل هاى پوچى را تصور کنید:
1. بى تفاوتى،
2. عصیان،
3. دم غنیمت شمردن،
4. انتحار و خودکشى.[5]
حالت چهارم شدیدترین شکل پوچى است. نمونه هاى شکل هاى چهارگانه را مى توان در رمان هاى «بیگانه و طاعون» از آلبرکامو و شکل سوم را در اشعار منسوب به خیام و شکل چهارم در آثارى چون «بوف کور» صادق هدایت به خوبى پیدا کرد.
چه باید کرد؟
هنگامى که انسان، هویت خود را یافت؛ چگونه زیستن و چگونه مردن او هم مشخص مى شود. اگر کار انسان خوردن و خوابیدن و خوشى بودن باشد، دنیا آخور و خوابگاهى بیش نیست. چنین انسانى تحمل هیچ ناگوارى را ندارد؛ در حالى که استعدادهاى ما با خوش گذرانى تنها هماهنگ نیست. چنان که حافظ شیرین سخن سروده است:
مرا در منزل جانان چه امن و عیش؟ چون هردم
جرس فریاد مى دارد که بربندید محملهاپس وقتى «من» استعداد زیادترى از موجودات دیگر دارم، کارم و هدفم بالاتر و زیادتر است.
جهت حرکت من به سوى خداوندى که بى نهایت است. کوشش و نشاط این جاست «آلپورت» روان شناس معنى گرا مى گوید: «رستگارى تنها از آن کسى است که پیوسته در پى هدف هایى باشد که سرانجام به طور کامل به دست نمى آید و آن چه به زندگى شور و شوق مى بخشد تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابى»[6] . البته حرکت به سوى خداوند این ویژگى را دارد که در هر گامى که انسان برمى دارد بهره اى وجود دارد و انگیزه اى براى گام بعدى به وجود مى آید از این رو آمیختگى «وصال و هجران»، «راه و مقصد» و «تلاش و کامیابى» در مسیر الهى آمیخته است و حرکت تصاعدى را به ارمغان مى آورد. به همین جهت محبت و عشق به خداوند از عشق مجازى و زیستى جدا مى شود.
با این دید ملاک ها و ارزش متحول مى گردند. زیرا وقتى کار ما حرکت به سوى جهتى بالاتر و عالى تر شد دنیا مى شود؛ راه که باید رفت و از دنیا باید درس و عبرت گرفت.
چنان که امام على علیه السلام مى فرماید: «الدنیا دار ممرّ»[7] ؛ «دنیا جاى عبور است». و نیز فرموده اند: «الدنیا دار بالبلاء محفوفة»[8] ؛ «دنیا، جایى است که با درد و رنج پیچیده شده» زیر پاى آدم را داغ مى کنند که توقف نکند تا نماند و باتلاق نشود که حتّى آب هم اگر بماند مى گندد.
و همچنین امام کاظم علیه السلام نیز مى فرماید: «کل ما تراه عینیک فلک فیه موعظة»[9] ؛ «هر آن چه چشمهایت مى بیند براى تو درسى دارد و موعظه اى».
ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستمموج زخود رفته اى تند خرامید گفت
هستم اگر مى روم گر نروم نیستم[10] با این شناخت انسان مى خواهد تمام سرمایه ها زیاد شود و همه استعدادها بارور شود. انسان کوشش مى کند که خودش زیاد شود نه ثروت و قدرت و عملش و در این روش است که مى تواند به علم و قدرت و ثروت جهت بدهد.
پذیرش رنج ها و بلاها به عنوان عاملى مثبت براى حرکت و رشد به شمار مى آید.
«عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»[11] ؛ «چه بسا چیزى را مکروه و ناخوشایند بدانید اما براى شما خیر و خوبى باشد».
شهریار گفته است:
جبین گره مکن ز هرچه پیش آید
که تو ز سکه، یک روى آن مى خوانىبه روى دیگرش نعمتى نهفته خداى
که شکر آن تا به قیامت نتوانىانسان با درک صحیح از زندگى و حضور خداوند از بى تفاوتى نجات مى یابد تا جایى که حتّى نسبت به زمین و همه جانداران احساس مسؤولیت مى کند.
امام على علیه السلام فرموده اند: «فإنّکم مسئولون حتّى عن البقاع و البهائم»[12] ؛ «شما مسؤولید حتّى نسبت به زمین ها و حیوانات».
ارزش این مسؤولیت آن است که ریشه در اعتقادها و هویت واقعى انسان یعنى هویت دینى دارد. این مسؤولیت درختى است که زمینه اش شناخت ها و ریشه اش اعتقادها و بهارش بحران ها و حادثه ها و گرفتارى هایند[13] و مسؤولیت تاریخى این انسان معتقد، متعهد و عاشق در برابر حادثه اى که تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده است آن است که شرایط، کاستى ها و مشکلات را بشناسند و ایفاى نقش کنند.
انقلاب اسلامى ایران زلزله اى نه در خاورمیانه که در همه جهان ایجاد کرده است و پیام آن ایمان و اسلام است و انسان امروز گم گشته اى چنین دارد.
گرچه افرادى سودجو و فرصت طلب، همانند لاشخورها در زلزله ها به دنبال اموال و اشیاء مصیبت دیدگان هستند و گروهى بى تفاوت به کنارى نشسته اند و گوشه عافیت مى طلبند و گروهى نیز پیوسته ایراد گرفته و عیب جویى مى کنند اما هویت انسانى اسلامى و ایرانى و ملى ما اکنون در گرو تلاش هاى علمى و عملى در این موقعیت است. پس چنین بینش عاقلانه اى را انتخاب مى کنیم که تضعیف این جنبش و جریان خیانت و توجیه مشکلات حماقت و تکمیل رسالت ماست.
پس براى اعتلاى خویش و امت و اسلام که هویت اصلى و اصیل ماست، تا ظهور موعود(عج) مى کوشیم.
پاورقی:
1- غررالحکم.
2- على شریعتى، بازگشت به خویشتن، صص 37-39.
3- ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، شماره 2339.
4- براى توضیح بیشتر بنگرید: روژه کان، در غرب چه مى گذرد، چهره عریان آمریکا، ترجمه: جمشید ارجمند.
5- على صفایى حائرى، مسؤولیت و سازندگى، ج 1، صص 25-24.
6- دو آن شولتز، روان شناسى کمال، ترجمه: گیتى خوشدل، صص 23 و 43.
7- بحارالانوار، ج 70، ص 130.
8- نهج البلاغه، کلمات قصار شمار 33؛ تحف العقول، کلمات امام کاظم علیه السلام ؛ نهج البلاغه، خطبه ها، شماره 226.
9- بحارالانوار، ج 75 ص 319.
10- اقبال لاهورى.
11- بقره (2)، آیه 216.
12- نهج البلاغه، ترجمه و شرح مرحوم محمد دشتى، خطبه 167.
13- على صفائى حائرى، مسؤولیت و زندگى، ج اول، ص 22.
به کدام هویت بازگردیم؟
در میان تقسیم بندى هویّت مى توان به سه مورد اساسى اشاره کرد:
1. هویت باستانى و نژادى
برخى جامعه شناسان به این نتیجه رسیده اند که گرایش به هویت باستانى و نژادى گاهى به برترى نژادى و تحقیر نژادهاى دیگر و گاهى به دیکتاتورى و گاهى به جاهلیت قومى کشیده مى شود و این بازگشتى ارتجاعى است و نوعى وطن پرستى افراطى احمقانه و جاهلى است. بازگشت به یک نوع ناسیونالیسم بومى و بازگشت به حصارهاى تنگ نظرانه و سنت پرستى است. بازگشت به جمود قومى و قبیلگى است.
ما باید به خویشتن (و هویتى) بازگردیم که بر اساس احساس عمیق ارزش هاى معنوى و انسانى است. و بازگشت به آن چه مطابق روح و فطرت و استعداد ماست. در حالى که هویت باستانى، گاهى همان کهنه گرایى، سنگ گرایى و گذشته گرایى است.[2]
البته هویت ملى و دوست داشتن کشور و وطن نشانه غیرت و اتحاد ملى و حتّى گاهى برخاسته از ایمان است. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرموده اند: «اگر علم به ثریّا آویخته باشد گروهى از فرزندان فارس به آن مى رسند».[3]
2. هویت امانیستى
در نگاه اومانیسم (Humanism)معیار ارزش ها و روش ها، خواسته و نیاز انسان است. بررسى کوتاهى نشان مى دهد که انسان نیازمند است که بر نیرویى خارج از خویش تکیه کند و اگر بگوییم خودت بر خودت تکیه کن؛ مثل آن است که بگوییم یک کشتى بر خودش لنگر بیاندازد! به همین دلیل در نقد انسان محورى گفته اند: «امانیسم یک مفهوم موهوم است.
اگر انسان بخواهد خودش را بر اساس اصالت امانیستى بسازد، خودش را در یک نظام موهوم بشرپرستى دروغین و فانتزى استحاله کرده است.
آرى! غرب، «انسان» را به جاى «خدا» و «هیجان» را به جاى «ایمان» نهاده است و چنین شد که روحیه برخى جوانان از ناامیدى و بن بست و گم گشتگى هویت حکایت مى کند.
نتیجه این نگاه خودمحورانه، این است که انسان به جاى دل سپارى به ایمان، در جستجوى لذت فردى بیشتر و هیجان هاى ناهنجار مى باشد و حاصل این بینش، خروج از هویت اصلى انسان و تباهى است در برخى کشورها سالانه چندین تن داروى خواب آور مصرف مى شود. و چندین جنون الکلى و بیمارى روانى دارند. از برخى کشورها سالانه هزاران خودکشى گزارش مى شود و یکى از پر فروش ترین کتاب ها شیوه خودکشى است[4] و این آمار رو به تصاعد مى باشد.
3. هویت انسانى ـ اسلامى
به راستى که انسان بودن و مسؤولیت انسان بودن نیاز به بنیان هاى معرفتى دارد. در غیر این صورت انسان با احساسات و عادت هایش زندگى مى کند نه با انتخاب و سنجش و ارزیابى هایش.
احساس درماندگى را در برخى شعرها مى توان دید؛
جوانى صرف کردم تا که جویم زندگانى را
جوانى را تلف کردم نجستم زندگانى را در جاى دیگر:
چه درد است در میان جمع بودن
ولى در گوشه اى تنها نشستنچنین افرادى به کوچه بن بست مى رسند و مصرفى براى خود نمى بینند. استعدادها راکد مى ماند و بیهودگى شکل مى گیرد. شکل هاى پوچى را تصور کنید:
1. بى تفاوتى،
2. عصیان،
3. دم غنیمت شمردن،
4. انتحار و خودکشى.[5]
حالت چهارم شدیدترین شکل پوچى است. نمونه هاى شکل هاى چهارگانه را مى توان در رمان هاى «بیگانه و طاعون» از آلبرکامو و شکل سوم را در اشعار منسوب به خیام و شکل چهارم در آثارى چون «بوف کور» صادق هدایت به خوبى پیدا کرد.
چه باید کرد؟
هنگامى که انسان، هویت خود را یافت؛ چگونه زیستن و چگونه مردن او هم مشخص مى شود. اگر کار انسان خوردن و خوابیدن و خوشى بودن باشد، دنیا آخور و خوابگاهى بیش نیست. چنین انسانى تحمل هیچ ناگوارى را ندارد؛ در حالى که استعدادهاى ما با خوش گذرانى تنها هماهنگ نیست. چنان که حافظ شیرین سخن سروده است:
مرا در منزل جانان چه امن و عیش؟ چون هردم
جرس فریاد مى دارد که بربندید محملهاپس وقتى «من» استعداد زیادترى از موجودات دیگر دارم، کارم و هدفم بالاتر و زیادتر است.
جهت حرکت من به سوى خداوندى که بى نهایت است. کوشش و نشاط این جاست «آلپورت» روان شناس معنى گرا مى گوید: «رستگارى تنها از آن کسى است که پیوسته در پى هدف هایى باشد که سرانجام به طور کامل به دست نمى آید و آن چه به زندگى شور و شوق مى بخشد تعقیب است نه تسخیر، راه است نه مقصد، تلاش است نه کامیابى»[6] . البته حرکت به سوى خداوند این ویژگى را دارد که در هر گامى که انسان برمى دارد بهره اى وجود دارد و انگیزه اى براى گام بعدى به وجود مى آید از این رو آمیختگى «وصال و هجران»، «راه و مقصد» و «تلاش و کامیابى» در مسیر الهى آمیخته است و حرکت تصاعدى را به ارمغان مى آورد. به همین جهت محبت و عشق به خداوند از عشق مجازى و زیستى جدا مى شود.
با این دید ملاک ها و ارزش متحول مى گردند. زیرا وقتى کار ما حرکت به سوى جهتى بالاتر و عالى تر شد دنیا مى شود؛ راه که باید رفت و از دنیا باید درس و عبرت گرفت.
چنان که امام على علیه السلام مى فرماید: «الدنیا دار ممرّ»[7] ؛ «دنیا جاى عبور است». و نیز فرموده اند: «الدنیا دار بالبلاء محفوفة»[8] ؛ «دنیا، جایى است که با درد و رنج پیچیده شده» زیر پاى آدم را داغ مى کنند که توقف نکند تا نماند و باتلاق نشود که حتّى آب هم اگر بماند مى گندد.
و همچنین امام کاظم علیه السلام نیز مى فرماید: «کل ما تراه عینیک فلک فیه موعظة»[9] ؛ «هر آن چه چشمهایت مى بیند براى تو درسى دارد و موعظه اى».
ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من کیستمموج زخود رفته اى تند خرامید گفت
هستم اگر مى روم گر نروم نیستم[10] با این شناخت انسان مى خواهد تمام سرمایه ها زیاد شود و همه استعدادها بارور شود. انسان کوشش مى کند که خودش زیاد شود نه ثروت و قدرت و عملش و در این روش است که مى تواند به علم و قدرت و ثروت جهت بدهد.
پذیرش رنج ها و بلاها به عنوان عاملى مثبت براى حرکت و رشد به شمار مى آید.
«عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»[11] ؛ «چه بسا چیزى را مکروه و ناخوشایند بدانید اما براى شما خیر و خوبى باشد».
شهریار گفته است:
جبین گره مکن ز هرچه پیش آید
که تو ز سکه، یک روى آن مى خوانىبه روى دیگرش نعمتى نهفته خداى
که شکر آن تا به قیامت نتوانىانسان با درک صحیح از زندگى و حضور خداوند از بى تفاوتى نجات مى یابد تا جایى که حتّى نسبت به زمین و همه جانداران احساس مسؤولیت مى کند.
امام على علیه السلام فرموده اند: «فإنّکم مسئولون حتّى عن البقاع و البهائم»[12] ؛ «شما مسؤولید حتّى نسبت به زمین ها و حیوانات».
ارزش این مسؤولیت آن است که ریشه در اعتقادها و هویت واقعى انسان یعنى هویت دینى دارد. این مسؤولیت درختى است که زمینه اش شناخت ها و ریشه اش اعتقادها و بهارش بحران ها و حادثه ها و گرفتارى هایند[13] و مسؤولیت تاریخى این انسان معتقد، متعهد و عاشق در برابر حادثه اى که تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده است آن است که شرایط، کاستى ها و مشکلات را بشناسند و ایفاى نقش کنند.
انقلاب اسلامى ایران زلزله اى نه در خاورمیانه که در همه جهان ایجاد کرده است و پیام آن ایمان و اسلام است و انسان امروز گم گشته اى چنین دارد.
گرچه افرادى سودجو و فرصت طلب، همانند لاشخورها در زلزله ها به دنبال اموال و اشیاء مصیبت دیدگان هستند و گروهى بى تفاوت به کنارى نشسته اند و گوشه عافیت مى طلبند و گروهى نیز پیوسته ایراد گرفته و عیب جویى مى کنند اما هویت انسانى اسلامى و ایرانى و ملى ما اکنون در گرو تلاش هاى علمى و عملى در این موقعیت است. پس چنین بینش عاقلانه اى را انتخاب مى کنیم که تضعیف این جنبش و جریان خیانت و توجیه مشکلات حماقت و تکمیل رسالت ماست.
پس براى اعتلاى خویش و امت و اسلام که هویت اصلى و اصیل ماست، تا ظهور موعود(عج) مى کوشیم.
پاورقی:
1- غررالحکم.
2- على شریعتى، بازگشت به خویشتن، صص 37-39.
3- ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، شماره 2339.
4- براى توضیح بیشتر بنگرید: روژه کان، در غرب چه مى گذرد، چهره عریان آمریکا، ترجمه: جمشید ارجمند.
5- على صفایى حائرى، مسؤولیت و سازندگى، ج 1، صص 25-24.
6- دو آن شولتز، روان شناسى کمال، ترجمه: گیتى خوشدل، صص 23 و 43.
7- بحارالانوار، ج 70، ص 130.
8- نهج البلاغه، کلمات قصار شمار 33؛ تحف العقول، کلمات امام کاظم علیه السلام ؛ نهج البلاغه، خطبه ها، شماره 226.
9- بحارالانوار، ج 75 ص 319.
10- اقبال لاهورى.
11- بقره (2)، آیه 216.
12- نهج البلاغه، ترجمه و شرح مرحوم محمد دشتى، خطبه 167.
13- على صفائى حائرى، مسؤولیت و زندگى، ج اول، ص 22.