گناه غصب
گناه غصب
خرید و فروش مالی که از راه نامشروع به دست آمده است، مانند مال غصبی -دزدی، قمار یا مالی که به وسیله معامله باطلی به دست آمده- حرام و باطل است و فروشنده باید پولی را که گرفته به مشتری پس بدهد و اگر پس ندهد، ذمه او بدهکار است حتی بعد از مرگ او ورثه باید از اصل مال بدهند و بدون ادای آن، حق تصرف در اموال را ندارند.
اگر کسی چیزی را از دیگری غصب کند، یعنی بدون حق شرعی از او بگیرد، باید مال غصبی را به صاحب اولیه او برگرداند و چنانچه در این بین خسارات و زیانهایی هم متوجه غاصب گردد، به عهده خود غاصب می باشد، مثلاً اگر در ملک دیگری ساختمانی احداث نموده و یا درختی کاشته است و مالک راضی نیست که آن عمارت و درخت باقی بماند، باید تمام خسارتها را غاصب متحمل شود و زمین و باغ را به صورت اول درآورد و تحویل مالک دهد.
اصولاً شارع مقدس برای مال مردم احترام خاصی قائل است که باید کاملاً رعایت گردد یا اگر کسی مغازه ای را از دیگری غصب نموده و در آن مغازه مخارج زیادی جهت دکور و تزیینات نموده است و مالک راضی نباشد، باید به صورت اول برگردانده و ملک را تحویل دهد.
لذا ما مسلمانان باید مواظب و مراقب باشیم اگر در خانه یا مغازه مردم به صورت مستأجر بودیم و مدت اجاره ما تمام شد، از روز پایان اجاره به بعد، تمام تصرفات ما بدون اجازه مالک، غصب و حرام و از گناهان کبیره بشمار می رود و اینجا تصرف غیر شرعی در مال مردم و خوردن مال به باطل محسوب می گردد.
اگر کسی پیوندی را غصب کند یا نهالی را غصب نماید و در ملک خود بکارد، تمام شاخ و برگ و میوه ای که از آن نهال و پیوند به دست می آید، مِلک مالک اولیه نهال است و غاصب در اینجا هیچ گونه حقی به مالک آن ندارد، یا اگر گوسفندی را غصب کند بعد این گوسفند نزد غاصب، زاد و ولد کند و حتی اگر به صورت گله ای درآید، تمام گوسفندان در تملک مالک اول باقی است و غاصب هیچ گونه حقی به مالک ندارد و تمام ضرر و زیانها را غاصب باید متحمل شود.
در فقه قاعده ای داریم مبنی بر اینکه اگر شخصی علیه کسی اقدامی کند، باید تمام ضرر و زیانهای آن را متحمل شود و این «قاعده اقدام» است، و غاصب به اشد مجازات، مجازات می شود، لذا اگر چیزی را از کسی غصب نموده اگر آن چیز مثلی است که اجزای آن با هم فرق نمی کند باید مثل آن را به مالک برگرداند، مثلاً اگر یک خروار گندم یا برنج از کسی غصب کرده باید مثل آن را بدهد، لیکن اگر قیمتی است، که اجزای آن با هم فرق می کند، مانند گوسفند، فرش، اساس خانه، ماشین و امثال اینها، اگر آنها را غصب کند و بعداً قیمت بازار آن بالا رود یا از نظر وزن افزایش پیدا کند، باید بالاترین قیمت جنس غصب شده را بدهد این مجازاتها برای این است که غاصب جرئت بر غصب و از بین بردن مال مردم را ننماید و قاعده اقدام شامل او می گردد.
عَن اَبی العَبّاس البَقباقِ عَن اَبی عَبداللهِ(ع)قالَ:«قُلتُ لَهُ:الطَّریقُ الواسِعُ، هَل یُوخَذُ مِنهُ شَیءٌ اَذا لَم یَضُرُّ بِالطَّریقِ؟ قالَ: لا».(1)
ابوالعباس بن بقباق گفت: از امام صادق(ع)پرسیدم:«آیا می توان مقداری از راه و جاده وسیع را گرفت(تا از آن استفاده شخصی برای معامله و کاسبی کنم)، وقتی عمل من به جاده ضرری نمی زند؟ حضرت فرمود: خیر».
عَن الاَحمَری عَن اَبِی جَعفَر(ع)قالَ: قُلتُ لَهُ: اِنَّ اِلی جانِبِ داری عَرصَةً بَینَ حیطانٍ لَستُ اُعرفُهَا لِاَحَدٍ فَاُدخِلُها فی داری؟ فَقالَ:«اَما اَنَّهُ مَن اَخَذَ شِبراً مِنَ الاَرضِ بِغَیرِ حَقِّ أتِیَ بِهِ یَومَ القِیامَهِ فی عُنُقِهِ مِن سَبعِ اَرَضینَ».(2)
احمری گفت: از امام باقر(ع)پرسیدم: زمینی در کنار خانه من بین دو دیوار هست که صاحبی و مالکی برای آن نمی شناسم و آن زمین را داخل و جزو خانه خود می کنم.(آیا این عمل درست است؟)پس فرمود:«اگر کسی به ناحق یک وجب زمینی را بگیرد روز قیامت در حالی او را می آورند که در گردن او سنگینی(گناه)هفت طبقه زمین است».
قاضی خائن
در تاریخ پادشاهان چنین آمده: که در زمان سلطنت «عضد الدوله دیلمی» پدر جوانی فوت شد، و از وی ثروت هنگفتی به جای ماند.
جوان در فرصت کوتاهی اموال پدر را تباه نموده، دیگر چیزی باقی نمانده بود که در این اندیشه شد، حال که تاکنون کار خیری انجام نداده ام، سرانجام در راه آخرت قدمی بردارم. بدین اندیشه اموال باقی مانده را جمع نموده، و به اندازه توشه سفری برداشت، و چند هزار دینار از آن باقی ماند.
خدمت قاضی ری رسید، عرض کرد: که مسلمانم و مسلمان زاده و عزم زیارت حرمین دارم، سپس از آنجا به جنگ کفار روم رهسپار می شوم. این صد هزار دینار که زیاده از خرج سفر من است، به رسم امانت نزد حضرت عالی باشد، اگر زنده برگشتم، از آن من است، و اگر کشته شدم، بدان مصرفی رسد که قاضی صلاح داند. قاضی با شوق فراوان امانت را قبول کرد.
جوان بعد از حج، در نبرد با کفار شرکت نمود، و پس از تحمل مشقتها اسیر شد و او را به رسم اسیران، رنجها دادند تا آنکه عنایت الهی مدد نموده، و بعد از پنج سال، از آن محنت آسوده گشت، و برهنه و عریان، روانه شهر خود شد، و خود را به قاضی رساند و شرح حال خود را باز گفت: که با سپری شدن چنان روزهای سیاهی، وقت آن رسیده که همان امانت را باز دهی. قاضی سخن او را ناشنیده گرفت و به او جوابی نداد، لذا از خدمت وی مأیوس برگشت. ولی چون تنگدستی براو فشار آورد، باز خدمت قاضی رسید و ناامید برگشت، تا دفعه سوم، که قاضی عصبانی شد و گفت: تهیدستی برتو چیره شده و سرانجام دیوانه شده ای؟ آیا متوجه هستی چه می گویی؟ پس از این، اگر اینجا مراجعه کنی و از این سخنها بگویی، دستور می دهم تو را روانه دیوانه خانه کنند، و تا ابد در آنجا بمانی و خلاصی نیابی.
جوان از این حرف قاضی بیمناک شد، و از خدمت وی بیرون رفت و سخت ناراحت شد و با این حال از شهر خارج گردید. پیوسته در این فکر بود که چه چاره سازد، که ناگهان از راه عراق، شخصی پیدا شد. پژمردگی، و گریبان فرورفتگی جوان، نظر آن شخص را به خود جلب نمود، و به نزد او نزدیک شد و بنشست، و از علت سؤال کرد؟ و او هم بعد از گفتگو راز خود را در میان نهاد. آن شخص گفت: همراه من بیا تا از این ناراحتی تو را آسوده کنم. وی که از جاسوسان عضد الدوله بود، و بدین جهت در اطراف می گشت، او را به نزد عضدالدوله برد، و جوان شرح خود در پیشگاه مَلِک بازگفت، و چون بر این احوال واقف شد، گفت: چند روزی صبر کن تا صدهزار دینار تو را پس گیرم. و او را میهمان همان جاسوس نمود. سپس شخص را فرستاد و قاضی را احضار نمود و هنگامی که قاضی حاضر شد، او را به خلوت برد و گفت: مرا چند پسر و چند دختر است و بیم آن دارم که در نبودن من، پسران از اموال من، چیزی به دختران ندهند و چون شما را در میان قضات امین یافتم، اموال خزانه را به شما می سپارم.
بعد او را به خزانه برد، و اموال بی شماری را به وی ارائه داد. قاضی چون حال را چنین دید، که بی هیچ رنجی، در کنار گنجی نشسته، بسیار خوشحال شد، سپس عضدالدوله دستور داد: نخست باید محل محکمی در زیر زمین فراهم کنی، تا این اموال، در آنجا محفوظ بماند.
قاضی مرخص شد و در اندک زمانی، جایی در کمال استحکام تهیه کرد و به عضدالدوله اطلاع داد که محل تهیه شده است، شبانگاه عضدالدوله و قاضی از محل دیدن کردند. مورد پسند واقع شد و برگشت و جاسوس خود را احضار نمود، و دستور داد تا آن جوان را بیاورد. و چون حاضر کرد به جوان گفت: فردا به نزد قاضی برو، و صد هزار دینار خود را مطالبه کن که این بار، باز می ستانی.
جوان چون شب را سپری نمود، صبح به نزد قاضی شتافت. در سر راه با قاضی مصادف شد، دید قاضی محاسن را شانه زده و بر اشتری سوار، و رهسپار دربار عضدالدوله است. فوراً جلو راه را بر او بست و گفت: شریعت پناها!
دیگر مرا طاقت شکیبایی به سر رسیده، و اگر حق مرا ندهی، هم اکنون به عرض پادشاه می رسم. قاضی دید اگر در پرداخت امانت جوان کوتاهی کند، خزانه عضدالدوله را از دست می دهد، بدین جهت تبسم نمود و گفت: در شهر، یک روز به نزد ما آمدی و دیگر نیامدی. روز اول تو را نشناختم. حال به همراه ما بیا تا امانت تو را بدهم. و در همان ساعت، صد هزار دینار را به جوان پرداخت.
جوان بلافاصله به خدمت عضدالدوله رسید و بشارت موفقیت را داد. چندی نگذشت که قاضی وارد مجلس شد. عضدالدوله جوان را به مجلس احضار نمود و گفت: این جوان را می شناسید؟ رنگ از چهره قاضی پرید. در این هنگام عضدالدوله دستور داد تا او را از مقام قضاوت فروکشاندند و ریشش را تراشیدند و این قاضی خائن را به مردم معرفی نمود.
آری، از این داستان استفاده می کنیم که اگر کسی به امانت مردم خیانت کند و مال مردم را غصب نماید و به صاحبش رد نکند، در دنیا به مجازات آن می رسد، کما اینکه این قاضی به مجازات رسید، و آبروی چندین ساله اجتماعی خود را از دست داد.
و بسیار بسیار سخت تر در آخرت، که از پیامبر اکرم(ص)روایت شده که :«هر کس یک وجب از زمین دیگری غصب کند، در قیامت آن زمین را از هفت طبقه آن، مثل طوق بر گردن او می اندازند».
احکام سرقفلی
یکی از درآمدهایی که در جامعه ما وجود دارد سرقفلی است. سرقفلی دارای اقسامی است که برخی از آنها حرام و بعضی حلال می باشد.
سرقفلیهای حرام:
1- چنانچه بودن مستأجر در محل مورد اجاره موجب زیاد شدن ارزش آنجا شده باشد و به همین دلیل، مستأجر پس از پایان مدت اجاره بخواهد مبلغی را به عنوان سرقفلی از موجر بگیرد، این نوع سرقفلی حرام است؛
2- چیزی را که انسان بدون قید و شرط، اجاره کرده، باید پس از پایان مدت اجاره به صاحبش برگرداند، و چنانچه مالک راضی به تجدید قرارداد نباشد، نمی تواند وی را وادار به تجدید قرارداد نماید. پس مستأجر نمی تواند به بهانه اینکه مدتی در آن ملک بوده یا اگر آن ملک را تخلیه کند، کاسبی او کساد می شود و مشتریهای خود را از دست می دهد مبلغی را از مالک به عنوان سرقفلی یا هر عنوان دیگر بگیرد؛ و اگر ملک را تخلیه نکند غاصب و ضامن محل و ضامن اجرت معمولی آن است. البته ناگفته نماند در مثل چنین مواردی که مستأجر هیچ گونه حقی ندارد، اگر مالک با رضایت خود و طیب خاطر، کمکی به مستأجر نماید و مبلغی به او بدهد که مشکلی از مشکلات او حل شود، بسیار مطلوب و پسندیده است و خداوند به مال او برکت بیشتری عطا می فرماید.
سرقفلیهای حلال:
1- چنانچه پیش از تمام شدن مدت اجاره، موجر مبلغی را به عنوان سرقفلی به مستأجر بپردازد تا وی بقیه مدت را بخشیده و محل را تخلیه کند، این قسم از سرقفلی، مشروع و حلال می باشد؛
2- اگر موجر شرط کرده باشد که فقط مستأجر از مورد اجاره، استفاده نماید و مستأجر مبلغی را به عنوان سرقفلی به موجر بپردازد تا او رضایت دهد که مستأجر آن محل را به شخص دیگری اجاره دهد، این نوع سرقفلی نیز برای موجر جایزو حلال است؛
3- اگر موجر بخواهد مبلغی را به عنوان سرقفلی از مستأجر بگیرد تا آن محل را به او اجاره دهد، این قسم از سرقفلی نیز مشروع و حلال است و در حقیقت جزو مال الاجاره می باشد. همچنین اگر مستأجر حق اجاره به دیگری را داشته باشد می تواند از دیگری مبلغی را به عنوان سرقفلی بگیرد و آن محل را به او اجاره دهد، لیکن اگر مدت اجاره خودش باقی است و می خواهد به مبلغ بیشتر اجاره دهد، احتیاطاً باید کاری از قبیل تعمیر در آن انجام داده باشد؛
4-اگر موجر در ضمن عقد اجاره شرط کند تا وقتی مستأجر در آن ملک است و خواهان آن می باشد، ملک را به او اجاره دهد و مبلغ اجاره را زیاد نکند و حق بیرون کردن وی را نداشته باشد، مستأجر می تواند از موجر یا شخص دیگری مقداری به عنوان سرقفلی در برابر اسقاط حقش یا تخلیه محل دریافت نماید؛
5- اگر محلی را از صاحبش اجاره کند و در ضمن عقد اجاره با او شرط کند که مثلاً تا مدت بیست سال قیمت اجاره را بالا نبرد و مستأجر حق داشته باشد محل را به دیگری تحویل دهد و اگر محل مذکور را به دیگری تحویل داد، صاحب محل یا شخص سوم نیز همین گونه رفتار کند و اگر سومی به دیگری تحویل داد نیز صاحب محل با او همین گونه رفتار کند و اجاره را بالا نبرد، در این صورت جایز است مستأجر محل را به دیگری اجاره دهد و مقداری سرقفلی را از او بگیرد تا محل را به او تحویل دهد، و سرقفلی به این شکل حلال است، و مستأجر دوم به سوم و سوم به چهارم نیز می تواند به حسب قرارداد تحویل دهد و از او به این عنوان سرقفلی بگیرد؛
6- اگر مستأجر در ضمن عقد اجاره بر موجر شرط کند که مبلغ اجاره را تا مدت معینی زیاد نکند و حق اخراج او را از آن محل نداشته باشد و یا مستأجر حق داشته باشد به مقداری که اجاره نموده در سالهای بعد نیز از او اجاره نماید و موجر شرط را قبول کند، در این صورت مستأجر می تواند مبلغی را از موجر یا غیر او به عنوان تخلیه محل یا به عنوان اینکه از حق خود صرف نظر کند بگیرد، و این نوع سرقفلی حلال مشروع است.
نکته
روزی رسول اکرم(ص)به اصحاب خود فرمودند: فقیر و بینوا کیست؟ اصحاب جواب دادند: کسی که درهم و دینار نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد، فرمود: آنکه شما می گویید فقیر نیست، فقیر و بینوا کسی است که در عرصات قیامت بیاید و حق اشخاصی به گردن او باشد، به این طریق که یک نفر را زده و دیگری را ناسزا گفته، حق شخص ثالثی را ضایع نموده و یا غصب کرده، اگر حسنات و کار خوبی داشته باشد در قبال حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حقوق می دهند و چنانچه حسناتی نداشته باشد، از گناهان کسانی که بر این شخص، حق دارند برداشته می شود و آن گناهان را به حساب او می نویسند، و بینوا و فقیر چنین کسی است. همین موضوع منظور خداوند تبارک و تعالی در این آیه شریفه است:«وَ لَیَحمِلُنَّ اَثقالَهُم وَ اَثقالاً مَعَ اَثقالِهِم»، (3) «بارهای سنگین خود را بر می دارند و بارهای سنگین دیگری را بر دوش او می گذارند».
پینوشتها:
1. وسائل، ج12، ص 281.
2. وسائل، ج12، ص 281؛ تهذیب، ج2، ص 153.
3. انوارالنعمانیه، ص 349.(به نقل از: پند تاریخ، ج1، ص 189).
منبع: حیدری نراقی، علی محمد؛ (1382) آیین تجارت از دیدگاه اسلام: (آداب کسب و تجارت)، قم: مهدی نراقی، چاپ ششم
/ج