طلسمات

خانه » همه » مذهبی » گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)

گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)

گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)

3.تقدم استنباط فقهي بر آموزه هاي اخلاقي از نظر دلالت: گاهي ادله اي كه حكم فقهي را ثابت مي كند، از نظر دلالت بر ادله اي كه آموزه ي اخلاقي را به اثبات مي رساند، تقدم دارد. مثلاً دلالت دليل حكم فقهي، قوي تر از دلالت دليل آموزه ي اخلاقي است، مثلاً دلالت حكم فقهي به عموم است و دلالت حكم اخلاقي به اطلاق. اين فرض هم مانند فرض اول به صورت هاي مختلفي متصور است:

cb5a804f 1178 4636 9d9e e0e9a6ee880c - گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)

sa696 - گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)
گونه هاي تاثير اخلاق در فقه و اجتهاد(3)

 

نويسنده: سعيد ضيائي

 

3.تقدم استنباط فقهي بر آموزه هاي اخلاقي از نظر دلالت:
 

گاهي ادله اي كه حكم فقهي را ثابت مي كند، از نظر دلالت بر ادله اي كه آموزه ي اخلاقي را به اثبات مي رساند، تقدم دارد. مثلاً دلالت دليل حكم فقهي، قوي تر از دلالت دليل آموزه ي اخلاقي است، مثلاً دلالت حكم فقهي به عموم است و دلالت حكم اخلاقي به اطلاق. اين فرض هم مانند فرض اول به صورت هاي مختلفي متصور است:
1ــ3.حكم فقهي مانع انعقاد اطلاق براي خطاب اخلاقي گردد؛
2ــ3.حكم فقهي باعث تفاوت برداشت از دليل آموزه هاي اخلاقي گردد؛
3ــ3.حكم فقهي باعث انصراف خطاب اخلاقي از مورد گردد؛
4ــ3.حكم فقهي باعث تقييد اطلاق يا تخصيص عموم دليل آموزه اخلاقي گردد.
در همه ي اين موارد اگر ادله از نظر سند اعتبار داشته باشد و دلالتش در حد ظهور عرفي باشد، فقه در اخلاق تأثيرگذار خواهد بود.(1)

4ــ ‌نقش آموزه هاي اخلاقي دين در هنگام تعارض
 

گاهي دو دليل حكم فقهي با يكديگر متعارض اند و نمي توان با شيوه هاي معتبر عرفي و عقلايي ميان آنها سازگاري ايجاد كرد (تعارض مستقر).(2)
مشهور دانشوران فقه و اصول به ترجيح قائل اند.(3) گروهي از آنان به لزوم اكتفا به مرجحات منصوصه، و گروهي ديگر به تعدي از مرجحات منصوصه نظر داده اند. از اين رو بحث را طبق اين دو ديدگاه پي مي گيريم:

ديدگاه اول:
 

تعدي از مرجحات منصوصه: اين ديدگاه مرجحاتي كه در روايات براي ترجيح يكي از دو روايت متعارض ذكر شده است،‌ نظير موافقت با كتاب را از قبيل مثال دانسته و معتقد است اين مرجحات تعبدي نيست، بلكه چون باعث وثوق به صدور و صحت مضمون يكي از دو متعارض مي شود، ذكر گرديده است. از اين رو به هر چيزي كه باعث وثوق شود تعدي مي شود.(4)
بنابراين ديدگاه، اگر يكي از دو روايت متعارض، موافق با آموزه هاي اخلاقي قرآن، و ديگري مخالف با آموزه هاي اخلاقي بود، روايت موافق،‌ مقدم و معتبر خواهد بود.

ديدگاه دوم:
 

اكتفا به مرجحات منصوصه: اين ديدگاه، مرجحات مذكور در روايات علاجيه، نظير موافقت با كتاب را تعبدي دانسته و به آنها اكتفا كرده است. برخي از آنان موافقت با كتاب را موافقت با عموم و اطلاق كتاب دانسته اند(5)؛ در اين صورت اگر آموزه اي اخلاقي داراي عموم و اطلاق متناسب با يكي از دو روايت متعارض در قرآن يافت شود،‌ آن مرجح خواهد بود در نتيجه روايت موافق با عموم يا اطلاق آن، حجت و روايت ديگر غير حجت خواهد بود. ولي برخي موافقت با كتاب را موافقت با روح قرآن دانسته اند(6)؛ در اين صورت اگر يكي از دو روايتِ متعارض با مضمون اخلاقي قرآن، توافق روحي داشته باشد، آن روايت معتبر و روايت ديگر غيرمعتبر خواهد بود.

5.بهره گيري از آموزه هاي اخلاقي در مقام بيان احكام شرعي
 

فقيه پس از استنباط حكم فقهي، آن را در «توضيح المسائل» در اختيار مردم قرار مي دهد؛ ولي در مقام بيان احكام، جنبه هاي اخلاقي احكام فقهي كمتر ذكر مي گردد، يا احكام فقهي با ظرافت هاي اخلاقي همراه نمي گردد.
يكي از استفاده هايي كه مي توان از اخلاق در فقه داشت، تبيين فوائد و آثار اخلاقي احكام فقهي است.(7) احكام فقهي را با تعابير لطيف اخلاقي مي توان بيان كرد، همان طور كه در قرآن كريم و روايات معصومان (ع)، بيان احكام فقهي با بيان فوائد همراه گرديده است، يا از ظرافت هاي اخلاقي در اين زمينه استفاده شده است.(8)

6ــ نقش خصلت هاي اخلاقي فقيه در اجتهاد و مراحل آن
 

فقيهان، علوم و اموري را به عنوان شرايط اجتهاد ذكر كرده اند، ولي خصلت هاي اخلاقي و علم اخلاق به عنوان يكي از مقدمات اجتهاد در كلام غالب فقيهان ذكر نگرديده است.(9) آري برخي از فقيهان به اين بحث پرداخته اند، براي نمونه علامه وحيد بهبهاني در بحث شرايط اجتهاد، پس از ذكر علومي نظير اصول، كلام و رجال مي گويد: «قوه ي قدسيه و ملكه ي قويه، اصلي ترين شرط اجتهاد است»(10) و سپس اضافه مي كند: «اموري در حصول قوه ي قدسيه ي اجتهاد دخالت دارد كه به اختصار چنين است: عدم كج سليقگي، عدم اهتمام به اشكال و عيب جويي، عدم لجاج و عناد (11)، عدم استبداد به رأي (12)، عدم وسواس و استقرار بر نظر خاص، كودن نبودن (13)، عدم اهتمام به توجيه و حقيقت پوشي، نداشتن جرأت شديد در افتا، عدم افراط در احتياط».(14)
وي در نهايت تهذيب نفس را يكي از شرايط حصول قوه ي قدسيه ي اجتهاد مي شمرد و مي گويد «تهذيب نفس از واجب ترين امور است».(15)
بسياري از امور مذكور از صفات و ويژگي هاي اخلاقي است و برخي از آنها هم جنبه ي روان شناختي دارد. به هر حال از نظر وي اهتمام به عيب جويي، عناد، استبداد به رأي، وسواس، توجيه گري و حقيقت پوشي، تهور و شجاعت بيش از حد، ترس و احتياط مفرط، از صفات اخلاقي مضر در اجتهاد و افتاست.
همچنين ملامحسن فيض كاشاني نيز پس از ذكر علوم و اموري كه در استنباط و افتا لازم است مي گويد: «فقيه بايد فهم صحيح و بدون اعوجاج و قلب سليم بدون لجاج داشته باشد».(16)
واقعيت اين است كه برخي از صفات اخلاقي انسان، در معرفت هاي وي تأثير مي گذارد؛ مثلاً تعصب و جانب داري، ممكن است درشناخت وي تأثير گذارد(17)؛ خودخواهي و تكبر، انسان را از شناخت حق بازدارد(18)؛ جدال و لجاج، پرده اي بر روي چشم حقيقت بين بيندازد(19)؛ استبداد به رأي و عدم مشورت و مباحثه با صاحب نظران و متخصصان، انسان را از شناخت ابعاد و زواياي پنهان امور بازدارد(20)؛ حسد، چشم واقع بين انسان را كور و ديدن حقيقت را با تيرگي رو به رو سازد(21)؛ بدگماني و خوش گماني مفرط (ساده انگاري) از موانع صحيح معرفت است(22)؛ عجب و خودشيفتگي، مانع ديگري در راه معرفت است(23)؛ دلبستگي به تعلقات دنيوي از جان، جاه، مقام، مال و… خطاهاي اساسي در شناخت انسان پديد مي آورد(24)؛ و پيروي از خواسته هاي نفساني، انسان را از شناخت حقيقي باز مي دارد(25)؛ همان طور كه شخصيت زدگي چنين نقشي را دارد.(26)
عدوات و دشمني، انسان را از جاده عدالت و انصاف خارج مي كند(27)؛ و محبت نسبت به چيزي، مجاري شناخت انسان را مسدود مي سازد(28)؛ عبوديت خداوند و عدم پيروي از هواي نفس، علوم لدني به همراه دارد(29)؛ تقوا زمينه ي شناخت از جانب خداوند(30) را فراهم مي آورد و باعث مي شود براي انسان تشخيص حق و باطل روشن گردد(31)؛ و اخلاص، چشمه هاي معرفت را از قلب به زبان انسان جاري مي سازد.(32)
بنابراين افعال و صفات اخلاقي انسان در شناخت ها و داوري هاي وي تأثير مي گذارد(33) و معرفت دانش فقهي نيز از اين قاعده مستثنا نيست. بنابراين نمي توان گفت هر ادعاي معرفت فقهي معتبر است. البته برخي گفته اند اجتهاد و استنباط احكام شرعي فقط به مقدمات اجتهاد وابسته است؛ از اين رو هر كس مقدمات اجتهاد را به صورت متقن به دست آورد، به مقام اجتهاد دست مي يابد و در اين جهت تفاوتي ميان مؤمن، منافق، عادل و فاسق نيست.(34)
از آنچه گفته شد روشن مي شود كه نمي توان سخن فوق را تأييد كرد؛ چرا كه علوم مقدماتي اجتهاد، قواعد و ضوابط برداشت و استنباط را در اختيار مجتهد قرار مي دهد، ولي اين نه تنها به معناي واقع نمايي از حكم شرعي نيست، بلكه آيات و رواياتي كه موانع معرفت را گوشزد مي نمايد، اعتبار و حجيت معرفت هاي برآمده از يكي از امور فوق را نفي مي كند، و به تعبير ديگر آن ها را معرفت نما مي داند. همچنين آيات و رواياتي كه به امور معرفت زا اشاره مي كند(35)، در واقع اين نوع معرفت را معرفت كاشف از واقع مي داند.
از مؤيدات اين ديدگاه، مطالبي است كه فقها در لابه لاي كلماتشان بدان اشاره كرده اند؛ مثلاً گفته اند حسن ظن به فقيهان پيشين، يكي از علل گرايش به اين ديدگاه فقهي شده است(36)؛ يا مقتضاي حسن ظن به مقام مشهور فقها آن است كه كلامشان را به گونه اي ديگر تقسيم كنيم.(37) يا به موردي خاص حمل كنيم(38)؛ يا گفته اند عصبيت، حب جاه يا ساير اغراض باطل، باعث اشتباه در درك مي شود(39)؛ يا دوري از هوا و در نظر گرفتن خداوند در سرّ و علن، باعث دستيابي به حقيقت مي شود(40)؛ يا انصاف، باعث پذيرش حق مي گردد(41)؛ يا پيروي بدون دليل از گذشتگان، ممكن است انسان را از رسيدن به حقيقت باز دارد.(42)
افزون بر اين گاهي دو دسته فقها يك ديگر را به «تعصب»(43)، «لجاج»(44) و «اعتساف»(45) متهم ساخته اند كه نشان مي دهد دست كم يكي از آن دو دسته تحت تأثير برخي از خصلت هاي اخلاقي خويش گرفته است.
اينك پس از روشن شدن تأثير خصلت هاي اخلاقي در معرفت هاي انسان، نقش آن را در مراحل اجتهاد توضيح مي دهيم:

الف)نقش خصلت هاي اخلاقي فقيه در اعتبار سندي
 

درباره اعتبار روايت، ديدگاه هاي گوناگوني وجود دارد كه محل بحث آن در اين جا نيست؛ محل بحث اين است كه برخي از فقيهان در قبول و معتبر دانستن روايت بسيار سهل گير، و در مقابل برخي از فقيهان در قبول روايت بسيار سخت گير بوده اند. به نظر مي رسد كه عوامل گوناگوني در اين زمينه مؤثر بوده است و نمي توان نقش خصلت هاي فقيه را در اين زمينه از نظر دور داشت. براي نمونه دانشوراني كه نوعي حسن ظن تا حدي افراطي داشته اند، به راحتي گفته اند احاديث كتب اربعه و غير آن از كتاب هاي حديثي رايج در زمان ما، قطعي الصدور از معصوم است.(46)
در مقابل دانشوراني كه چنين حسن ظني نسبت به روايات ندارند، گفته اند اين مطلب براي موافقان و مخالفان شيعه ي اماميه يقيني است كه شيعه در احكام شرعي به روايتي كه قطعي الصدور نيست عمل نمي كنند.(47)
شايد سخت گيري مكتب حديثي قم در قرن سوم و چهارم، و بررسي هاي دقيق آنان (48) در قبول حديث را بتوان نمونه اي از عدم وجود حسن ظن افراطي در ميان اين دانشوران به حساب آورد.

ب)نقش خصلت هاي اخلاقي فقيه در استظهار
 

يكي از مراحل مهم اجتهاد، «استظهار» است. استظهار تا حدي تابع قواعدي نظير اصالة العموم، اصاله الاطلاق و قاعده ي اولي در نفسي بودن(در مقابل غيري بودن)، تعييني بودن (در مقابل تخييري بودن)، عيني بودن (در مقابل كفايي بودن) و…است، ولي تشخيص مصاديق اين قواعد استظهاري است، مثلاً فقيه در تمسك به اطلاق بايد بفهمد كه آيا مولا از جهت قيدي كه درصدد نفي آن يا اطلاق است، در مقام بيان است يا نه؟ گاهي فقيهي با تمسك به قاعده ي اولي مي گويد قاعده ي اولي اين است كه مولا از جهت اين قيد هم در مقام بيان است، ولي فقيه ديگر مي گويد قرايني وجود دارد كه از اين جهت در مقام بيان نيست. از اين رو برداشت فقيه در نهايت نقش تعيين كننده اي دارد. از اين رو ممكن است تمايل (و شايد تعصب فقيه) نسبت به ديدگاه مشهور در استظهار وي از آيه و يا روايت مؤثر باشد(49)، يا اتكاي فوق العاده به برداشت خود و عدم مشورت و مباحثه با ديگر صاحب نظران ممكن است وي را به استظهاري غير متعارف بكشاند(50)، يا برعكس حسن ظن و اتكاي فوق العاده به برداشت ديگران، وي را از استظهار صحيح باز دارد.(51) از اين رو يكي دعاهاي فقيهان، قلب پيراسته از خصلت هاي ناپسند است تا بر استنباط تأثير منفي نگذارد.(52)

پي نوشت ها :
 

1.از آنجا كه بحث در اين مقاله از نقش فقه در اجتهاد است، موارد فوق را به اختصار ذكر كرديم.
2.اين تعبير از شهيد صدر است ر.ك: دروس في علم الاصول، الحلقة الثالثة، الجزء الثاني، ص 327، چاپ اول: دارالكتاب البناني، بيروت، 1978م.
3.افراد اندكي نظير آخوند خراساني به تخيير قائل است (ر.ك: كفاية الاصول، ص 445).
4.براي نمونه ر.ك: محمد باقر وحيد بهبهاني، الفوائد الحائرية، ص 209 به بعد. براي اطلاع بيشتر از مباني و ادله آن ر.ك: سعيد ضيائي فر، «قلمرو دين و ضوابط علوم ديني»، فصلنامه فلسفي ــ كلامي، شماره 1، تابستان 1387، ص 79 به بعد.
5.براي نمونه ر.ك: سيد محمد سرور حسيني بهسودي، مصباح الاصول (تقريرات دروس خارج اصول آيت ا…خوئي) ج3، ص 415ــ416، چاپ چهارم: مكتبة الداوري، قم، 1408ق.
6.براي نمونه ر.ك: سيد منير السيد عدنان قطيفي، الرافد في علم الاصول (تقريرات درس خارج اصول آيت ا..سيستاني) ج1، ص 11، چاپ اول: دارالمورخ العربي، بيروت، 1414ق؛ سيد محمد باقر حسيني سيستاني، قاعدة لاضرر(تقريرات درس خارج فقه آيت ا…سيستاني)، ص 206 و 213، چاپ اول: دار المورخ العربي، بيروت، 1414ق.
7.تنها برخي از فقيهان و نويسندگان در تأليفاتشان جنبه هاي اخلاقي احكام فقهي را بيان كرده اند. براي نمونه ر.ك: سيد محمد صدر، فقه الاخلاق، صبحي محمصاني، الدعائم الخلقية للقوانين الشرعية؛ علي تميمي، «التربية الاخلاقية في الفقه الاسلامي»، مجلة التوحيد ي، ش 34، ص 41 و 43؛ وهبة زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، ج1، ص 106.
8.برخي هم تلاش كرده اند تا احكام فقهي را با ظرافت هاي اخلاقي بيان كنند. براي نمونه ر.ك: حسين وحي خراساني، منهاج الصالحين، ج1، ص 540؛ عبدالكريم بي آزار شيرازي، رساله نوين.
9.براي نمونه ر.ك: سيد محمد سرور حسيني بهسودي، مصباح الاصول (تقريرات درس خارج اصول آية ا…خوئي)، ج3، ص 413ــ414. نگارنده هم برخي از علوم مقدماتي اجتهاد از ديدگاه فقها را در مقاله اي آورده است (ر.ك: «علوم مرتبط با فقه و ماوراء الفقه»، نشريه ي آينه پژوهش، شماره 107ــ 108، ص 73 به بعد.
10.ر.ك: محمد باقر وحيد بهبهاني، الفوائد الحائرية، ص 337، چاپ اول: مجمع الفكر الاسلامي، قم، 1415ق.
11.ر.ك: همان، ص 338.
12.ر.ك: همان، ص 339.
13.ر.ك: همان، ص 340.
14.ر.ك: همان، ص 34.
15.ر.ك: همان، ص 345. وي در جاي ديگر حصول قوه قدسيه اجتهاد را مشروط به جهاد نفس، تضرع و الحاح به درگاه الهي و استمداد از معصومان و فقيهان مي شمرد (ر.ك: همان، ص 509).
16.ر.ك: الاصول الاصلية، تصحيح مير جلال الدين حسيني ارموي، ص 154، سازمان چاپ دانشگاه تهران، 1349ش.
17.ر.ك: محمد محمدي ري شهري، العلم و الحكمة في الكتاب و السنة، ص 174 و ص 180، چاپ اول : دارالحديث، قم، 1376ش.
18.قرآن كريم مي فرمايد: ان الذين يجادلون في آيات الله بغير سلطان اتاهم ان في صدورهم الاكبر(سوره مؤمن، آيه 56) و در روايت آمده است: شرآفات العقل، الكبر(محمد محمدي ري شهري، العلم و الحكمة في الكتاب و السنة، ص 169 و نيز ر.ك: ملامحسن فيض كاشاني، النخبة، تحقيق مهدي انصاري قمي، ص 65، چاپ دوم: سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1418 ق؛ محمدتقي جعفري، شناخت از ديدگاه علمي و ديدگاه قرآن، ص 241، چاپ اول: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1360ش.
19.قرآن كريم درباره گروهي مي فرمايد: و جادوا بالباطل ليدحضوا به الحق (سوره غافر، آيه 5). در روايت هم آمده است: اللجاج يفسد الرأي (عبدالواحد آمدي. غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص 36، ش 1120، حرف الف، بي نا، بي جا، بي تا. براي اطلاع بيشتر ر.ك: سيد محمد حسيني بهشتي، شناخت از ديدگاه قرآن، ص 61، چاپ دوم: بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله دكتر بهشتي، تهران، 1380ش.
20.المستبد متهور في الخطاء و الغلط (ر.ك: محمد مهدي ري شهري، العلم و الحكمة في الكتاب و السنة، ص 173)؛ من استبد برأية ملك و من شاور الرجال شاركها في عقولها (نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 161، ص 113).
21.الحسد من عمي القلب (ملا محسن فيض كاشاني، المحجة البيضاء، ج5، ص 328، چاپ دوم: دفتر انتشارات اسلامي، قم، بي تا).
22.ايام و الظن فان الظن اكذب الكذب.(محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة، ج5، ص 625، چاپ اول: مركز نشر دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362ش).
23.العجب يفسد العقل (همو، العلم و المعرفة في الكتاب و السنة، ص 169).
24.ارفض الدنيا، فان حب الدنيا يعمي و يصم ويبكم (ر.ك: همان، ص 160).
25.افرأيت من اتخذ الهة هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه (سوره جاثيه، آيه 23). و نيز ر.ك: سوره ص(38)، آيه 26.
26.ر.ك: سوره احزاب (33)، ‌آيه 67ــ 68؛ و نيز ر.ك: محمد تقي جعفري، شناخت از ديدگاه علمي و از ديدگاه قرآن، ص 143؛ سعيد ضيائي فر، سيري در متون اسلامي، ص 53؛ چاپ اول: معاونت امور اساتيد، قم، 1378ش.
27.اين مطلب از آيه 8 سوره مائده استفاده مي شود: و لا يجر منكم شنآن قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي.
28.حديث حبك الشي يعمي و يصم (علامه مجلسي، بحار الانوار، ج77، ص 165) ، تأثير شگرف محبت (و نيز نفرت) را بر ابزارهاي شناخت انسان ــ كه چشم و گوش دو مصداق مهم آن هستند ــ نشان مي دهد. در حديث ديگري اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: من عشق شيئا اعمي بصره و امرض قلبة فهو ينظر بعين غير صحيحة و يسمع باذن غير سمعية (نهج البلاغه، ص190).
29.ر.ك: سوره كهف (18)، آيه 65.
30.اتقواالله و يعلمكم الله (سوره بقره، آيه 282).
31.يا ايهاالذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (سوره انفال آيه 29) ؛ و نيز ر.ك: سروه حديد، آيه 28. براي اطلاع بيشتر ر.ك : عبدالله جوادي آملي، شناخت شناسي در قرآن، ص 440، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1370ش.
32.مااخلص عبدالله عزوجل اربعين صباحاً الاجرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه (شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص 74، مؤسسة الاعملي، بيروت، 1404ق).
33.علامه محمدتقي جعفري مي نويسد: «يكي از اساسي ترين و با شرافت ترين عوامل شناخت اخلاق است»(شناخت از ديدگاه علمي و ازديدگاه قرآن، ص 42ــ43، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1360ش).
34.براي نمونه ر.ك: محمد حسين غروي اصفهاني، نهاينة الدراية، ج3، ص 425، چاپ اول: مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1414ق؛ سيد محمد جعفر مروج جزائري، منتهي الدراية، ج8، ص 377، چاپ اول: نشر مؤلف، قم، 1412ق.
35.نظير ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً (سوره انفال آيه 29) العلم نورو ضياء يقذفه الله في قلوب اوليائه. (محمد محمدي ري شهري، العلم و الحكمة في الكتاب و السنة، ص 36؛ مرتضي مطهري، شناخت در قرآن، ص 81، انتشارات سپاه، 1361ش).
36.براي نمونه ر.ك: ضياءالدين عراقي، مقالات الاصول، تحقيق مجتبي محمودي و سيد منذر حكيم، ج2، ص 176، چاپ دوم: مجمع الفكر الاسلامي، قم، 1423 ق.
37.براي نمونه ر.ك: سيد محسن طباطبائي حكيم، مستمسك العرقه الوثقي، ج6، ص 13.
38.براي نمونه ر.ك: محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، ج41، ص 143.
39.براي نمونه ر.ك: يوسف بحراني، الدرر النجفية، ج2، ص 351، چاپ دوم: شركةدار المصطفي لاحياء التراث، بحرين 1428ق؛ ملامحسن فيض كاشاني، الشهاب الثاقب، تحقيق رئوف جمال الدين، ص 12 و 93، چاپ دوم: مؤسسة الاعلمي، بيروت، 1401ق. بلكه گاهي فقها يكديگر را به لجاج و عناد متهم كرده اند كه نمونه روشن آن اختلافي است كه ميان محقق كركي و فاضل قطيفي در مسأله زمين هاي خراجيه رخ داد؛ محقق كركي رساله اي به نام «قاطعة اللجاج في تحقيق حل الخراج» نوشت (چاپ شده در: الخراجيات، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1403ق). فاضل قطيفي رساله «السراج الوهاج لدفع عجاج قاطعة اللجاج » را نوشت و در آن مي گويد: «كتاب قاطعة اللجاج بسيار اعوجاج و انحراف دارد و برپا كننده غوغاست»(ر.ك: السراج الوهاج، ص 20، چاپ شده در: الخراجيات).
شيخ ماجد شيباني هم مي گويد: «خدا رحمت كند…كسي كه گمشده اش را حقيقت قرار دهد و نفسش را از تعصب و جدال پاكيزه گرداند» (رساله «خراجيه»، ص 28، چاپ شده در: الخراجيات؛ و نيز ر.ك: محمد حسن آشتياني، كتاب القضا، ص 157، چاپ دوم: دارالهجره، قم، 1404 ق).
40.ر.ك: «قاطعة اللجاج»، چاپ شده در: الخراجيات، ص 39.
41.ر.ك: علامه حلي، مختلف الشيعة، ج9، ص 6، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1419ق.
42.ر.ك: سيدبن طاووس حلي، كشف المحجة، ص 185.
43.ر.ك: ماجد بحراني، «رسالة في الخراج» چاپ شده در: الخراجيات، ص 5 و 38؛ يوسف بحراني، الحدائق الناضرة، ج3، ص 68، ج7، ص 188 و 223، ج9، ص 406، ج11، ص 204 و ج24، ص 63؛ محمد حسن آشتياني، كتاب القضاء، ص 157.
44.ر.ك: شيخ طوسي، المبسوط، ج8، ص 107؛ سيد مصطفي خميني، تحريرات في الفقة، كتاب الخيارات، ج3، ص 278.
45.براي نمونه ر.ك: شيخ بهائي، مشرق الشمسين، ص 292، مكتبة بصيرتي، قم، 1398ق؛ سيد محمد آل بحرالعلوم ، بلغة الفقية، ج2، ص 109 و 225، چاپ چهارم: مكتبة الصادق (ع)، تهران، 1362 ش؛ موسي خوانساري، منية الطالب (تقريرات درس خارج فقه آيه ا…نائيني) ج1، ص 95؛ محمد علي توحيدي، مصباح الفقاهة (تقريرات درس خارج فقه آيه ا…خوئي) ج2، ص 729؛ عبدالله جوادي آملي، كتاب الصلاة (تقريرات درس خارج فقه آيه ا…محقق داماد ) ص122.
46.ر.ك : محمد امين استرآبادي، الفوائد المدنية، تحقيق رحمة الله رحمتي اراكي، ص 32، 79، 93، 118، 371 و 368، چاپ دوم: مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1426ق؛ يوسف بحراني، الحدائق الناضره، ج1، ص 15ــ16 و 25ــ26 و ج9، ص 256.
47.ر.ك: رسائل الشريف المرتضي، المجموعة الثالثة، ص 309 و المجموعة الثانية، ص 655؛ الذريعة، ج1، ص 25 و ج2، ص 308. يكي از انتقادهاي سيد مرتضي به اهل حديث اين است كه در احكام شرعي به روايت غير قطعي الصدور عمل مي كنند (ر.ك: همان، المجموعة الاولي، ص 211).
48.براي اطلاع بيشتر ر.ك: محمد رضا جباري، مكتب حديثي قم، ص 375 به بعد، چاپ اول: انتشارات زائر، قم، 1384ش.
49.براي نمونه ر.ك: حسين آل عصفور، تتمة الحدائق، ج1، ص 447، چاپ اول: مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1410ق.
50.از اين رو گاهي برخي فقها گفته اند: انا و ان لم نجعل هذه الاجماعات دليلاً لكن نراها مانعة عن الاستبداد بالرأي في تشخيص مداليل الفاظ الرواية(رضا همداني، مصباح الفقيه، ج1، ق2، ص 585. وحيد بهبهاني يكي از شرايط قوه قدسيه اجتهاد را عدم استبداد به رأي ذكر مي كند ر.ك: محمد باقر وحدي بهبهاني، الفوائد الحائرية، ص 339. ديگر فقها هم در لابلاي كلماتشان استبداد به رأي را غير جايز و موجب دور شدن از فهم حكم واقعي دانسته اند براي نمونه ر.ك: امام خميني، في التعادل و الترجيح، چاپ شده در الرسائل، ج2، ص 56 و كتاب الطهاره، ج3، ص 597.
51.مرحوم علامه وحيد بهبهاني آن چنان بر فهم مشهور اعتماد دارد كه مي گويد: لا يمكن فهم حكم من اول الفقه الي آخره الا بمعونه الاجماع.(مصابيح الظلام، ج1، ص37 و ص 271).
52.صاحب جواهر در يك بحث فقهي مي نويسد: أسأل الله تعالي تنوير البصيره و صفاء السريره،‌(جواهر الكلام ، ج29، ص 287).
 

منبع:کتاب فقه شماره 64

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد