سبک زندگی فاطمی (28)
یاران بیوفا
هشت سال دفاع مقدس، محک سنگینی بود برای کسانی که ادعای وفاداری به انقلاب را داشتند. چراکه کشور در روزهای آغازین انقلاب بسیار ملتهب بود؛ دشمنانی که حتی گمان هم نمیکردند روزی باید ذلیلانه از این خاک بیرون بروند، با خواری و خفت از کشور فرار کرده بودند و دلِپُری داشتند از انقلابی که آنها را ساقط کرده بود. از جمهوری اسلامی. ترورها و خرابکاریهای اول انقلاب، همه و همه برای این بود که مردم را پشیمان کنند از انقلابی که درراه آن، جان و مالشان را در طبق اخلاص گذاشته بودند. فشارهای اقتصادی هم از طرف دیگر، امتحانی شده بود برای وفاداری یاران انقلاب.
ولی تمامی این مشکلات یکطرف و آغاز جنگ تحمیلی و بالا گرفتن فشارهای معیشتی یکطرف. جنگ، سنگینترین مرحلهای بود که میزان وفاداری مردم را نشان میداد. وضعیتی که حتی ابتداییترین نیازهای مردم هم بهسختی تأمین میشد و این برای عدهای که منتظر بودند بعد از انقلاب، شروع خوشی و راحتیشان باشد، بسیار سخت بود و همیشه این سؤال در ذهنشان میچرخید که «پس چرا انقلاب کردیم؟»
البته بودند و کم هم نبودند کسانی که هدفشان از انقلاب، فروبردن نانشان در روغن نبود! کسانی که با ظلم و ظالم مشکل داشتند و نمیتوانستند تحمل کنند که دین مظلوم واقع شود. همانها که در زمان طاغوت تلاش کردند و بر ضد طاغوت فعالیت و در زمان انقلاب هم تمامی کارهای روی زمینمانده را انجام دادند و زمان جنگ هم پیش از همه برای دفاع از انقلاب جانشان را تقدیم کردند.
البته شاید برای آنها که آن روزها را ندیده بودند، باورکردنی نبود که عدهای برای حفظ عقایدشان، جانشان را در طبق اخلاص بگذارند؛ اما شهدای مدافع حرم که برای حفظ حریم اهلبیت (ع) دست از خانه و خانوادهشان شستند و خالصانه در راه دفاع از حرم اهلبیت (ع) دل از هر چه غیر از خدا بود بریدند، نشانهٔ روشنی شدند برای اینکه راه فدا شدن برای دین خدا، ادامه دارد.
و چقدر جای چنین یاران وفاداری در زمان اهلبیت (ع) خالی بود. حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه با یادآوری رشادتهایی که مسلمانان در راه استواری دین اسلام انجام داده بودند، از بیوفایی آنان پس از تثبیت نظام اسلامی، شکوه فرمودند.
خطبه فدکیه:
قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ وَ نَاطَحْتُمُ الْأُمَمَ وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ لَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّى إِذَا دَارَتْ بِنَا رَحَى الْإِسْلَامِ وَ دَرَّ حَلَبُ الْأَیَّامِ وَ خَضَعَتْ ثَغْرَةُ الشِّرْکِ وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْإِفْکِ وَ خَمَدَتْ نِیرَانُ الْکُفْرِ وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرْجِ وَ اسْتَوْسَقَ نِظَامُ الدِّینِ فَأَنَّى حُزْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْإِعْلَانِ وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْإِقْدَامِ وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْإِیمَانِ؛[1]
با عرب پیکار کرده و متحمل رنج و شدتها شدید و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه ما فرمانده بوده و شما فرمانبردار؛ تا آسیاب اسلام به گردش افتاد و سینه روزگار به شیر آمد و نعرههای شرکآمیز خاموش شده و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرجومرج آرام گرفت و نظام دین کاملاً ردیف شد. پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان، حیران شده و پس از آشکاری، خود را مخفی گرداندید و بعد از پیشقدمی، عقب نشستید و پس از ایمان، شرک آوردید؟
پینوشت:
[1] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 103.