عصراسلام: مانند بسیاری از ملل خاورمیانه، مشکلات سوریه از جایی شروع میشود که یک سری کشور اروپایی بعد از جنگ جهانی اول دور هم جمع شدند و بدون توجه به قومیت، مذهب و پیشینه تاریخی منطقه، با کشیدن چند خط بر روی یک تکه کاغذ ایده امروزی کشور را به بقایای امپراتوری عثمانی تحمیل کردند.
قبل از جنگ جهانی اول امپراتوران عثمانی با مفهومی به نام “ملة” (ملت) ثبات منطقه و وظائف حکومت نسبت به مردم را تضمین میکردند. هر گروه قومی/مذهبی یک ملة را تشکلیل میدادند و سران هر ملة وظائف اداره آن منطقه را به عهده داشتند. و همه کم و بیش حول هویت اسلامی با ثبات نسبی زندگی میکردند. در جنگ جهانی اول عثمانی به نفع آلمان و امپراتوریهای اتریش-مجارستان وارد جنگ میشود و از فرانسه و انگلستان شکست نسبتا سختی میخورد. فرانسه و انگلیس ابتدا در سال ۱۹۱۶ و در میانه جنگ قرارداد سری Sykes-Picot یا توافقنامه آسیای صغیر را امضا میکنند که طی آن توافق میکنند که بعد از جنگ قلمرو عثمانی را به شکل زیر با یک خط تقریبا راست از اردن تا ایران بین خودشون تقسیم کنند.
اما کشف نفت در موصل عراق در سال ۱۹۱۸ همه چیز را عوض میکند. این بار در انتهای جنگ یک توافق لفظی بین نخستوزیرهای فرانسه و انگلیس باعث میشه که فرانسویها در قبال تقریباً هیچ چیز، موصل و فلسطین را به انگلیس واگذار کنند. این توافق در سال ۱۹۲۰ با رسمیشدن کشورهای مختلف شکل امروزی خاورمیانه را رقم زدند: بعد از پایان جنگ و در ابتدای سال ۱۹۲۰ سوریه برای مدت کوتاهی زیر سلطه فیصل اول پادشاه وقت سوریه و بعدی عراق، اعلام استقلال میکند اما بعد از چند ماه فیصل سوریه را از دست میدهد، گرچه پادشاهیاش بر عراق تا سال ۱۹۳۳ ادامه پیدا میکند.
قیامهای پراکنده دیگری هم در این بازه رخ میدهند اما به زودی سوریه و لبنان تحت قیومیت فرانسه قرار میگیرند. سال ۱۹۳۶ با پایان مذاکرات استقلال سوریه هاشم الاتاسی اولین رئیسجمهور سوریه لقب میگیرد اما سوریه در عمل تا ۱۹۴۶ تحت سلطه فرانسه باقی میماند.
از آن زمان تا دو دهه بعد سوریه شاهد وقایع مختلفی است که خارج از موضوع این نوشتهاند. ولی چند نکته را باید مورد توجه قرار داد:
اولین نکته افزایش روزافزون قدرت نظامیهای سوری است، که حافظ الاسد هم جزئی از آنها است. نکته دوم تمایل شوروی به بازکردن جای پای خودش در سوریه. در دهههای ۵۰ و ۶۰ با درگیری آمریکا در ویتنام، شوروی با تامین نظامی رژیم وقت سوریه دسترسی خودش به آبهای استراتژیک مدیترانه رو تضمین میکند و همینطور متحد جدیدی برای خودش در منطقه پیدا میکند. همین باعث گسترش ایدههای سوسیالیستی و کمونیستی در سوریه میشود. حزب سوسیالیست بعث شروع به قدرت گرفتن روزافزون میکند، چندین کودتای ملی و درون حزبی در دهه ۶۰ رخ میدهد و نهایتا وزیر دفاع وقت، حافظ الاسد در سال ۱۹۷۰ قدرت را به دست میگیرد.
یک اتفاق مهم در سوریهی دهه ۶۰ اعلام “وضعیت اضطراری دائمی” در سال ۱۹۶۳ است. بر مبنای یکی از بخشهای این وضعیت اضطراری، پلیس امنیتی سوریه، مخابرات، اجازه دارد هر کس را هر وقت که خواست بازداشت کند. لغو وضعیت اضطراری یکی از خواستههای معترضین سوری در تظاهرات بهار عربی ۲۰۱۱ بود. در برحه سالهای ۱۹۶۳ تا همین امروز مخابرات، و برخی بخشهای دیگه رژیم سوریه مجموعهای از شنیعترین و غیرانسانیترین جنایتهای ممکن علیه بشریت را رقم میزنند که شرحش روان هر آدمی را آزار میدهد.
قبل از اینکه به سال ۲۰۰۰ و به قدرت رسیدن بشار برسیم، یک نکته بسیار مهم دیگر باید مورد توجه قرار بگیرد و آن ساختار قومی/مذهبی سوریه است. سوریه سه قومیت اصلی دارد، شیعیان علوی، سنیهای عرب و مسیحیها. حدود ۱۱ درصد جمعیت سوریه، شیعیان علویه یا همان Alawite هستند که علیرغم اینکه در اقلیت هستند اما مدتهاست که بر کشور حکومت دارند.
تبعیض علیه بقیه قومیتها و مذاهب سوریه در طی سالیان متوالی به طور سازمانیافته وجود داشته است. مشاغل مهم دولتی به علویون داده میشود، دولت با پیمانکارهای علوی قرارداد میبندد و حتی در بزرگراهها خطوطی وجود دارد که فقط علویون اجازه حرکت در آن را دارند.
البته که مانند خیلی از ظلمهای دنیا، تبعیضهای دولت سوریه نسبت به سایر مذاهب و قومیتها نه از نوع تبعیض آشکارا و قانونی بلکه از نوع de facto مثل تبعیض نژادی دهههای پیشین آمریکا و یا تبعیضهای علیه زنان. سال ۲۰۰۰ حافظ اسد میمیرد و بشار جانشین میشود. جلو میرویم تا سال ۲۰۱۱ و شروع بهار عربی. سال ۲۰۱۱ موج بهار عربی مصر و لیبی و تونس را فرا میگیرد. در بحبوحه گسترش بهار عربی، چند نوجوان روی دیوار یک مدرسه در جنوب سوریه، شهر درعا روی دیوار با اسپری مینویسند: “بعدی تویی، دکتر”.
این نوشته به آقای دکتر چشمپزشک سوری برمیخورد و مسئولان محلی همه اون نوجوونای ۱۴، ۱۵ ساله را بازداشت میکنند و زیر شکنجه از آنها اقرار میگیرند. یکی از آن بچهها در شرح نحوه اعتراف گرفتن توضیح میدهد که بعد از ساعتهای متوالی آویزان بودن همهمان را به دستشویی بردند و درحالی که دوش آب را روی ما باز کردند با شوک برقی شکنجهمان دادند تا اینکه نهایتا همه اعتراف کردیم به نوشتن آن شعار روی دیوار مدرسه.
بعد از این دستگیریها و وقتی پدران این بچهها برای پیگیری وضعیتشون به سراغ مقامات محلی میروند، در جواب میشنوند که آنها را فراموش کنید و به خانه برگردید و به فکر بچههای جدید باشید؛ اگر هم نمیتوانید همسرانتان را بیاورید اینجا تا ما برایتان ترتیب کار را بدهیم. بعد از این تظاهرات برای رها کردن این نوجوونها گسترش پیدا میکند. نیروهای ارتش هم با خشونت تمام به این تظاهرات جواب میدهند. کم کم دامنه تظاهرات به حمص و بانیاس هم میرسد. آنجا هم شاهد تظاهرات علیه اسد هست. حمص، بانیاس و درعا مثلث شرو ع انقلاب سوریه هستند.
اسد از ابتدا تظاهرات کنندهها را تروریستهای مزدور کشورهای بیگانه میداند و بر سرکوب آنها اصرار میکند. نیروهای اسد چند مرتبه به تظاهرکنندهها شلیک میکنند. در یکی از مشهورترین موارد، در ۱۸ آوریل ۲۰۱۱ به صدها نفر در میدان ساعت حمص شلیک میشود و چند ده نفر کشته میشوند. حتی در یک مورد هلیکوپترهای ارتش از یک مقر نظامی نزدیک دمشق پرواز میکنند و معترضان در درعا را به گلوله میبندند. در خیلی از موارد گروههای شبهنظامی وفادار به اسد معروف به “شبیهات” به کمک نیروهای ارتش میان و به تظاهرکنندهها شلیک میکنند.
نهایتا بشار در ظاهر نشان میدهد که صدای تظاهرکنندهها را شنیده و میخواهد اصلاحات سیاسی انجام بدهد. فرماندار درعا را اخراج میکند، وزرای کابینه را عوض میکند، وضعیت اضطراری را تمام شده اعلام میکند و اجازه میدهد که برای اولین بار یک حزب دیگر، غیر از حزب بعث در انتخابات پارلمان شرکت کند. به این نکته خوب توجه کنید. این یکی از تاکتیکهائی هست که رژِیم اسد خیلی خیلی خوب از آن استفاده میکند، “وعده اصلاحات ظاهری و تست تدریجی آستانه تحمل طرف مقابل”.
سیاست مشابه هم در قبال دولتهای غربی و هم در قبال کشورهای عربی چندین بار توسط بشار اسد و دولتش انجام میشود. نهایتا فردای لغو وضعیت اضطراری، اسد یک دستور ضد تجمع صادر میکند که عملا سختگیرانهتر از وضعیت فوق العاده است. اعضای حزب دیگر پارلمان هم قبل از انتخابات باید به تایید حزب بعث و شخص بشار برسند. عملا هیچ چیزی تغییر نمیکند. بعد از این وقایع کمکم یک دسته از نیروهای ارتش سوریه از شلیک به غیرنظامیها خودداری میکنند و Free Syrian Army یا FSA را ایجاد میکنند حتی نخستوزیر دولت اسد ریاد حجاب هم از دولت جدا میشود.
این در مقابل نیروهای دولت بشار است که Syrian Arab Army یا SAA نامیده میشوند. در ابتدا هر گروه از نیروهای SDF در منطقه خودشان و به طور جداگانه با نیروهای دولت مرکزی مبارزه میکنند، اما بعد از مدتی نیروهای محلی در مناطقی که به تصرف درآوردن شروع به سازماندهی میکنند. و بعد از مدتی National Coalition of Liberated Territories و یا “ائتلاف” را تشکیل میدهند، برای اولین بار در چندین نسل سوریها اجازه پیدا میکنند که رای بدهند و سرانشان را خودشان انتخاب کنند. تا فوریه ۲۰۱۲ حدود ۸۰۰۰ نفر در سوریه کشته شدهاند. اتحادیه کشورهای عرب به این ماجرا واکنش نشان میدهد. اسد یک بار دیگر سعی میکند زمان بخرد و طفره برود و در ابتدا قبول میکند که ناظران اتحادیه عرب به سوریه بیایند ولی هنگامی که این ناظران برمیگردند و شرایط را گزارش میکنند، حاضر به همکاری با کشورهای عرب نمیشود و آنها هم صندلی اسد را به ائتلاف میدهند.
از اینجای کار طرفهای جدید وارد جنگ میشوند. قبلا گفتیم که حدود ۵۰ درصد از ارتش ۲۲۰ هزار نفری اسد، FSA را تشکیل دادند. شاخه سوری PKK موسوم به YPG هم از شمال سوریه به مواضع نیروهای اسد حمله میکنند و بخشی از نیروهای مقابل اسد میشوند. کشورهای عضو ناتو نهادی را تشکیل میدهند به اسم Friends of Syria و به نیروهای اف اس ای تجهیزات سبک نظامی و بعضاً سلاح میدهند اما به دلایلی از جمله اینکه بعضی از گروههایی که از طرف اروپا و آمریکا تروریستی شناخته میشدند، مثل YPG، امکان دسترسی به این سلاحها را داشتند تجهیزات سنگینتر را ضدهوائی به نیروها اف اس ای داده نمیشود. (بررسی صحت این ادعا خارج از دامنه این مطلب است.)
در جبهه مقابل نیروهای حزب الله لبنان و نیروهای شبه نظامی طرفدار اسد در قالب National Defense Force یا مقاوت ملی سوریه با کمک لجستیک، مالی و بعدتر مستقیم ایران به کمک اسد میآیند.
تا ابتدای سال ۲۰۱۳ هر دو طرف شروع به تجدید قوا میکنند. ساختار نیروها مشخص میشود، اهداف احتمالی تعیین میشود و مسیر آینده جنگ را هر دو طرف طرحریزی میکنند. تا این زمان نیروهای مخالف اسد (FSA) هنوز از اتحاد و انسجام نسبی حول سرنگونی اسد و جایگزینیاش با یک دولت دموکراتیک برخوردارند. اما بعد از مدت اندکی بین آنها اختلاف رخ میدهد و هر کدام ساز خودشان را کوک میکنند. از طرف دیگر هم یک گروه از جنگجویان القاعده از خلا قدرت موجود در سوریه استفاده میکنند و جبهه النصره را تشکیل میدهند.
اینها وقایع تا سال ۲۰۱۳ سوریه هستند. از ۲۰۱۳ به بعد ۳ اتفاق مهم رخ میدهد که سرنوشت جنگ داخلی را عوض میکنند. استفاده اسد از سلاح شیمیایی، ورود جدی روسیه به جنگ و ظهور داعش.
۲۱ آگوست ۲۰۱۳ اتفاقی افتاد که سرنوشت آینده جنگ را عوض کرد. اولین حمله شیمیایی قرن به بیرحمانهترین شکل ممکن با گاز سارین به غُوْطَة، یک شهرک مسکونی در جنوب دمشق، انجام میشود. طی این حمله ۱۴۰۰ نفر از جمله تعداد قابل توجهی کودک و غیرنظامی کشته میشوند.
شدت حمله و تصاویر موجود از آن روح هر بینندهای را آزار میداد. جنازههای انباشته شده روی همدیگر، مردان و زنان و سالمندان غیرنظامی کشته شده و کودکانی که از دهانشون کف سفید بیرون زده. باید توجه کنیم که حملات شیمیایی در دولت سوریه یک “تاکتیک” جنگی هستند. یعنی یک ابزار برای رسیدن به اهداف استراتژیک بشار و رژیم او هستند و نه یک سری حملات تنبیهی یا از سر انتقام.
در مورد فجایای حمله و عمق وحشتناک خساراتش بسیار گفته شده و البته که روان ایرانیان با حملات شیمیایی ناآشنا نیست. اما قبل از گذر به بخش بعد، یک نکته باید مورد توجه قرار بگیرد و آن هم این است که در مورد انجام این حملات توسط رژیم اسد هیچ شکی نیست.
دلایل آنقدر مفصل و کامل و محکمهپسند هستند که هر کسی میتواند با اندکی جستجو از این قضیه اطمینان کامل حاصل کند. گزارش سازمان ملل و سازمان منع گسترش سلاحهای شیمیایی بسیار در این مورد صریح هستند و البته فیلمهای ویدئوهای کم و بیش آشکاری هم از ماجرا هست.
حملات فقط مناطق تحت کنترل مخالفین را هدف گرفتند و نه هیچ کدام از پایگاههای رژیم را. نیروهای رژیم بین خودشوگان ماسک ضدشیمیایی توزیع کردند و البته ورای همه اینها اینکه هیچ نیروی دیگری اصلا دسترسی به همچین تشکیلاتی را ندارد. البته مثل هر موضوع دیگری، راه حاشا برای این قضیه هم همیشه باز بوده و بشار و متحدانش مخالفان را محکوم به این حملات کردند.
این ادعاها همان قدر مضحک هستند که ادعاهای KKK در دهه ۶۰ میلادی که معتقدبودند سیاهپوستا خودشان برای بدنام کردن KKK سیاهپوستهای دیگر را لینچ میکردند و آتیش میزدن. بهرحال، درست یک سال قبل، ۲۰ آگوست ۲۰۱۲ باراک اوباما در یک جلسه پرسش و پاسخ صریحا به اسد هشدار میدهد که “خط قرمز ما استفاده از سلاحهای شیمیایی و رد و بدل شدن آنها در منطقه است و این میتواند محاسبات ما را عوض کند”.
بعد از حمله به غوطه تمام دنیا انتظار عکسالعمل قاطع و تنبیهی از جهان آزاد و آمریکا را دارند. اما در تعجب همه، اتفاقات دیگرب رقم میخورد. قبل از اظهار نظر اوباما، پارلمان وقت انگلستان علیرغم اصرارهای دیوید کامرون نخستوزیر وقت، قاطعانه مانع هرگونه دخالت در جنگ داخلی سوریه میشود.ا افکار عمومی در آمریکا واکنشهای بسیار متفاوتی راجع به حمله به سوریه نشهن میدهند. هم گروهی از محافظهکارها و هم پراگرسیوها در مورد دخالت نظامی اظهار تردید میکنند. تجمعهای پراکندهای هم در اطراف کشور در مخالفت با دخالت نظامی برگزار میشود. حتی مخالفان در جلسه کمیته روابط خارجی سنا هم وارد میشوند و فریاد میزنند که “ما پول یک جنگ دیگه را نداریم” و “نه به جنگ!”
پیام مشخص است؛ جامعه آمریکا به شدت از تجربه جنگ عراق و وقایغ لیبی وحشتزده است. سناتورهای جمهوریخواه بلافاصله مصاحبههای شدیداللحنی میکنند و اعلام میکنند که اوباما اختیارات لازم برای دخالت نظامی را ندارد. دموکراتها هم با لحن آرومتر این تردید را همنوایی میکنند. اوباما در جایگاه سختی قرار میگیرد، از یک طرف به قول خودش نه تنها وجهه دولت آمریکا و حرفی که زده در میان است، بلکه جهان آزاد اگر کاری نکند باید تا ابد این لکه ننگ را به دامن داشته باشد که در مقابل زیادهخواهی و جنایت یک دیکتاتور سکوت کرده است. بعد از بازگشت ناظر سازمان ملل از سوریه به لبنان و تسلیم گزارش خود، رهبران جمهوریخواه و دموکرات مجلس نمایندگان و سنا به کاخ سفید دعوت میشوند. در یک جلسه فوقالعاده مسئولان نظامی به همراهی پرزیدنت اوباما، جو بایدن، جان بونر، هری رید، نانسی پلوسی و میچ مککانل تصمیم نهائی را میگیرند.
در اوج انتظارها، اوباما و بایدن به میان خبرنگاران میروند و اعلام میکنند که به نظر آنها حمله نظامی باید انجام شود اما برای اهمیت به نظر همه لایحه حمله نظامی برای تایید باید به کنگره هم فرستاده شود. این کار غیرعادی یکی از بزرگترین قمارهای سیاسی باراک اوباما بود…
نهایتا رهبر دموکرات سنا، هری رید، طرحی را به نمایندگی از کاخ سفید به سنا میبرد که بر اساس آن برای یک دوره ۶۰ روزه به رئیسجمهور اختیار حمله هوائی به سوریه بدهد، و تحت هیچ شرایطی حمله زمینیای در سوریه شکل نگیرد. این رای در کمیته روابط خارجی سنا در یک رایگیری نزدیک رای نمیآورد.. بنابراین هیچ وقت در صحن علنی برای رایگیری کلی مطرح نمیشود. در این کمیته ۱۰ نفر با این طرح موافقت میکنند، ۸ دموکرات و ۲ جمهوریخواه، که یکی از آنها سناتور وارسته آریزونا جان مککین هست.
نظر سناتورهای آمریکایی را شاید این دو نقل قول کاملا مشخص کنند:
رند پال سناتور ج خواه از مخالفین سرسخت حمله میگوید “چرا آمریکائیها باید اهمیت بدهند؟”
و اِد مارکی دموکرات هم میگوید “من هنوز عذاب وجدان رای دادن به جنگ عراق را دارم و باید شواهد کافی برای دستور حمله داشته باشم”
البته بعضی هم طبق سنت دیرینه سیاست حزبی شدهی آمریکا سعی کردند از این اتفاق برای ضربه سیاسی به اوباما استفاده کنند. مارکو روبیو ج خ عملا با حمله نظامی مخالف میکند چون معتقد است دولت اوباما باید قبلا به طرح پیشنهادی مسلح کردن گروههای مسلح عمل میکرده! به هرحال، منوط کردن حمله به نظر کنگره از جنجالیترین تصمیمات اوباماست.
آنتونی بلینکن، و خارجه آینده در مصاحبهای میگوید که سیاست سوریه ما از اشتباهات بزرگمون بود که عمدتا تحت تاثیر لیبی و عراق بود و اذعان میکنه که تا آخر عمر باید با عذاب وجدانش کنار بیایم. تاکید میکنم که بررسی درستی یا غلطی و یا چگونگی این تصمیم در اون برحه، موضوع این نوشته نیست.
به هرحال بعد از عدم حمله تنبیهی، بحث راه حل دیپلوماتیک مطرح میشود. روسیه هم که به طور کلی به خاطر حمایتهای خود از حکومتهای بدنام دنیا و ساختار فاسد و غیردموکراتیک خودش بدش نمیآید ژست دیپلماتیک بگیرد از طرف اسد، طرح نابودی سلاحهای شیمیایی را با همکاری آمریکا تدوین و اجرا میکنند. صد البته بعدها مشخص میشود که رژیم اسد نه کل ذخایر شیمیاییاش را اعلام کرده و نه تمامش را نابود. در این بازه رژیم اسد با کمکهای حامیانش در خاورمیانه و البته حمایتهای دیپلماتیک حیاتی روسیه دست به پیشروی میزند. نیروهای SAF هم از دیدن بیعملی ایالات متحده و مللهای آزاد دنیا سرخوردهتر از قبل میشوند. سال ۲۰۱۴ با ظهور یک بازیگر جدید همه چیز مجددا همه چیز تغییر میکند.
کمی قبلتر، یک گروه شبهنظامی قدیمی که سالها قبل توسط ابومصعب الزرقاوی تشکیل شده بود و با مرگ شخص الزرقاوی در حمله ۲۰۰۶ آمریکا ضعیف شده بود. این گروه از اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی با پیوستن نظامیهای بیکار و فراموش شده ارتش قدیمی عراق کم کم قدرت میگیرد. از طرف دیگر اسد بار دیگر با زیرکی از یک تاکتیک جدید رونمایی میکند و وقتی میبیند که هیجانات بینالمللی علیه او زیاد شده به تدریج و از همان سالهای ابتدایی جنگ داخلی شروع به آزادی زندانیان جهادی و افراطی میکند که تا کار را برای حمایت بینالمللی از نیروهای مخالف سخت تر کند. سال ۲۰۱۲ ابوبکر البغدادی رهبر وقت نیروهای ISI (دولت اسلامی عراق) قائممقام خود را به سوریه میفرستد و بازیگر جدیدی به مخالفان دولت سوریه اضافه میشود، جبهه النصره. (در ان زمان الزرقاوی هنوز با القاعده عراق همپیمان بوده)
سال ۲۰۱۲ نیروهای البغدادی به زندانهای مناطق شمالی عراق حمله میکنند و جهادیهای زندانی را آزاد میکنند و همچنین با غارت هر چیزی که به دستشان میرسد قدرتمندتر میشه. کمی بعدتر البغدادی اعلام میکند که خودش را رهبر تمام نیروهای وفادار به القاعده در عراق و سوریه میداند و “داعش” را تشکیل میدهد.
سال ۲۰۱۴ و اوج وحشیگریهای داعش، در حالی که حتی جبهه النصره هم از داعش فاصله گرفته آنها در سوریه اعلام خلافت میکنند. داعش به سرعت در سوریه رشد میکند که خب بخش اصلی ان به خاطر بیتوجهی عمدی بشار به آنها است. اسد موفق میشود یکبار دیگر بازی را عوض کند. با موفقیت دنیا را در دو راهی انتخاب بین یک دیکتاتور سکولار مسلط به انگلیسی و کت و شلوار پوش و یک گروه شبهنظامی خونخوار که حتی جبهه النصره هم از آن فاصله میگیرد، قرار میدهد. داعش با تجهیزات کلاس بالایی که دارد و همچنین توان نظامی نیروهای جنگنده سابق و البته خستگی سنیهای شمال و شمال غرب عراق از حکومت شیعه به پیروزیهای سریعی دست پیدا میکند و تقریبا تمام طرفهای جنگ از جمله SAF و YPG در مقابلش قرار میگیرند.
در اواخر ۲۰۱۵ یک رویداد مهم دیگر رخ می دهد. روسیه به طور جدی وارد جنگ میشود، مخصوصا با نیروی هوایی. ازین به بعد بشار و سوریه یک سیاست مشخص را پیگیری میکنند. “بازپس گیری به هر قیمتی” یک الگوی متکی بر ۳ استراتژی در این حملات مرتبا تکرار میشود:
ابتدا شهر محاصره میشود. ورود و خروج افراد و غذا و دارو کاملا قطع میشود. سپس حملات شدید هوائی ارتش روسیه منطقه را زیرو رو میکند تا هیچ مقاومتی باقی نماند. و نهایتا با فشار بینالمللی راه برای غیرنظامیان و زخمیها باز میشود در بیعملی جامعه بین المللی که مشغول درگیری با داعش است، رژیم سوریه با همکاری نیروی هوائی ارتش روسیه و نیروهای شبهنظامی منسجم شده شروع به پیشرویهای مهمی میکند تا اینکه نهایتا در دسامبر ۲۰۱۶ همزمان با آخرین روزهای ریاست جمهوری باراک اوباما، شهر مهم حلب باز پس گرفته میشور.
نقش روسیه در این پیشروی مجدد بسیار پررنگتر از هر بازیگری در منطقه است. روسیه به بهانه مبارزه با داعش حملات هوائی خود را به سوریه شروع کرد اما به گزارش وزارت دفاع آمریکا، ۹۰ درصد حملات نیروهای هوائی روسیه به مواضع FSA بود. بدون این حملات بشار هیچ شانسی نداشت و البته اهمیت حضور داعش برای ظاهرسازی برای این حملات هم بیشتر از پیش مشخص شد.
سجاد