در پاسخ اين سوال مطلب زير قابل ارائه مي باشد:
1. مسيحيان هيچ دليل تاريخي نتوانسته و نمي توانند اقامه کنند که مسيح فرزند خداست بلکه يک سلسله توهمات پولس باعث اين عقيده در ميان آنان گشته است بنا بر اين مسيحيت پولسي که بر توهمات و خيالات پولس مبتني مي باشد غير از ديني است که حضرت مسيح آورده است و لذا در اناجيل همنوا (متي و لوقا و مرقس) هيچ اثري از تثليث و فرزندي مسيح ـ عليه السلام ـ ديده نمي شود. پس سزاوار نيست که انسان خود را در قيد و بند امري قرار دهد که اصلا واقع نشده است.
2. در اينکه قدرت و اراده خداوند مطلق و غير محدود است هيچ ترديدي در آن وجود ندارد لکن برخي از محل ها قابليت قدرت خدا را ندارند. يعني فقط ممکنات است که قابل و محل قدرت خدا مي باشند اما ممتنعات ذاتي و واجبات ذاتي اين قابليت را ندارند و عدم قابليت آنها دليل بر محدوديت قدرت خدا نيست.
مثلاً صفات ذاتي خدا از قبيل علم، قدرت، حيات و امثال آنها ذاتاً مثل خدا واجب هستند. چون عين ذات خدا مي باشند لذا اين اوصاف محل قدرت خدا قرار نمي گيرند پس اين سخن که آيا خدا مي تواند علم خودرا از بين ببرد يا قدرت خود را زايل کند و يا آنها را به وجود آورد سخن بي مبنا است و اصلاً چنين سوالي موضوعيت ندارد. همين گونه است ممتنات ذاتي. يعني اموري که تحقق آنها ذاتاً محال است و ذاتاً ناشدني است محل براي قدرت خداوند قرار نمي گيرند و ذاتاً اين قابليت را ندارند. مثلاً وجود خدايي غير از خداي واحد ذاتاً محال است و لذا قدرت خدا به آن تعلق نمي گيرد. به عبارت ديگر هر چيزي که به تناقض منتهي گردد ذاتاً تحقق آن چيز محال است. بنا بر اين اگر خداوند خدايي مثل خودش خلق کند تناقض آن اين است که اين خداي مخلوق بايد هم واجب بالذات باشد و هم ممکن بالذات زيرا چونکه قبلاً وجود نداشته است و بعداً حادث گرديده و تو سط خدا مانند ساير ممکنات خلق شده است از ين جهت ممکن بالذات خواهد بود و از طرف ديگر چون از تمام جهات مانند خداست بايد واجب الوجود باشد بنا بر اين قبل از اينکه خدا آن را خلق کند وجود داشته است و اين تناقض صريح است که با هيچ قانون و معياري قابليت تحقق را ندارد تا خداوند آن را خلق کند.
خداوند واضع و جاعل قانون تناقض نمي باشد تا گفته شود چون خدا آن را وضع نموده پس مي تواند آن را بردارد و در صورت برداشتن آن ديگر اجتماع نقيضين و ارتفاع نقيضين محال نخواهد بود. زيرا چيزي که ذاتاً تحققش محال است و يا ذاتاً تحققش واجب است قانون بردار نيست تا قابل جعل باشد يا نباشد. محدوده قانون و سنت الهي عالم ممکنات است و در اين عالم قدرت و اراده او بي نهايت مي باشد و هيچ نوع محدوديتي ندارد. در عالم ممکنات نيز کار هاي قبيح از خدا صادر نمي شود هر چند قدرت بر آن را دارد. مثلاً خداوند کسي را به چيزي که از طاقت او خارج است مکلف نمي گرداند با اينکه قدرت بر اين کار را دارد.
مساله حلول خدا در بدن حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و يا فرزندي حضرت مسيح براي خداوند از اموري است که تحقق آنها ذاتاً محال است و هيچ ربطي اثباتاً و نفياً به قانون و سنت الهي ندارد تا موجب محدوديت قدرت و اراده خدا گردد.
استحاله تناقض در برداشتن واجبات ذاتي و نيز در پديد آمدن ممتنعات ذاتي ربطي به عقل انساني ندارد بلکه اگر هيچ انساني هم نباشد اين استحاله در نفس الامر جايگاه خود را دارد.
خانه » همه » مذهبی » 1. خداوند قادر مطلق و صاحب اراده مطلق است. 2. سنت ها و قوانين ساخته و پرداخته خدا است. نتيجه: پس براي خدا هرکاري مقدور است و هيچ محدويتي ندارد و حتي مي تواند کار هاي مخالف عقل را انجام دهد . بنا بر اين مانعي ندارد که خدا در قالب حضرت عيسي ظهور کند ويا ازجنس آدمي فرزندي انتخاب کند ويا به سه شکل درآيد؟