یزید از نگاه نزدیکان معاویهادب و تربیت یزید به گونهای بود که حتّی دوستان نزدیک معاویه نیز به بی لیاقتی او اعتراف میکردند.
هنگامی که مغیره بن شعبه، به معاویه ولایت عهدی یزید را پیشنهاد کرد، گفت:
«لقد وضعت رِجْلَ معاویه فی غرز بعید الغایة علی امّة محمّد فَتَقتُ علیهم فتقاً لایرتق ابدا!»
«من پای معاویه را برای مدتهای طولانی بر فرق امت محمد (ص) گذاشتم و امور مسلمانان را، طوری «فتق» کردم که برای همیشه تاریخ قابل «رتق» نباشد.»
بیان این مطالب از سوی دوستان یزید در آن روزگار نشان دهنده این حقیقت است که شخصیت فاسد و تباه یزید برای آن دوستان نیز پوشیده نبوده و آنانی که خود ولایت عهدی یزید را پیشنهاد میکردهاند، از عواقب پیشنهاد خود و کردار یزید بی خبر نبودهاند.
پس از پیشنهاد مغیره بن شعبه، معاویه به زیاد بن ابیه، به نمایندهاش در بصره،نامهای نوشت و پیشنهاد مغیرة بن شعبه را به او یادآور شده و از او خواست که مردم را به ولایت عهدی یزید، تشویق کند.
زیاد پس از مشورت با یارانش در جواب معاویه نوشت:
«نامه تو با مضمون خود، بر من رسید. اما من که مردم را به بیعت با یزید دعوت کنم، چه بگویم در جواب آنها، در حالیکه یزید با سگ و میمون بازی میکند و لباسهای رنگین (گلدار، مد زنهای آن روز) میپوشد و شراب میخورد و در مراکز «فواحش» راه میرود.
با اینکه اشخاصی چون حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، در برابر او قرار دارند. اصحاب زیاد بن ابیه به او اشاره کردند که این نامه را به معاویه نفرستد زیرا او ناراحت میشود و سفارش کردند که در جواب معاویه بنویسد که یزید مدت یک سال – دو سال خود را به اخلاق این جماعت (افراد نام برده) بیاراید، و رفتارنیک او به مردم نشان داده شود.»
به گفته «عباس محمود عقاد» معاویه خود با وجود این که ولایت عهدی یزید، ازآرزوهای دیرین او بود، به توانمندی یزید برای عهده داری چنین منصبی هرگز باور نداشت و غیر از زیاد بن ابیه که به ولایت عهدی یزید، نظر نداده و خصلتهای مذموم و ناپسند یزید را دلیل بی لیاقتی او عنوان کرده، مروان بن حکم نیز با ولایت عهدی یزید،سخت مخالف بود.
سعید بن عثمان فرزند خلیفه سوم، پس از منصوب شدن یزید به ولایت عهدی،به معاویه خرده گرفت و صفات یزید را دلیل عمده ایرادهای خود عنوان کرد.
پس اگر مشاوران و بستگان نزدیک معاویه که بیشتر آنان، خود نیز به آموزههای دینی و اخلاق اسلامی پایبند نبودند، جرئت معرفی شدن یزید به عنوان ولیعهد معاویه را نداشتند، دیگر برای شناختن اندیشه و عقیده، صفتها و خصلتهای یزید، تدبیر و کارآیی و شخصیت او جای تردید نخواهد بود.
دوره حکومت یزید
اما دورههای سلطنت او، مملو از رسوایی و فجایع است. فجایعی که تاریخ اسلام را سیاه و لکه دار کرد.
یزید بن معاویه سه سال حکومت کرد و در ان مدت، جنایتهایی را مرتکب شد،که در تاریخ اسلام نظیر ندارد. در سال اول، سبط پیامبر و زینت آغوش آن حضرت، امامحسین را به شهادت رسانید و اهل بیت مکرّم آن حضرت را همراه سرهای بریده شهدا از کربلا تا شام و مجلس خود آن پلید، شهر به شهر و منزل به منزل با وضع فجیع گرداند و در مجلس خود که متشکل از اشراف شام و نمایندگان دولتهای خارجی بود، در حضور اهل بیت آن حضرت با چوبی که در دست داشت بر لبهای امام، میزد و اشعار کفرآمیزی را که از دوران جاهلیت حکایت میکرد، بر زبان میراند.
در سال دوم، به مردم مدینه حمله کرد و قتل عام شدید در آن شهر به وجود آورد تا جایی که جوی خون به حرم پیامبر خدا رسید. و تا مدت سه روز جان، مال و ناموس مردم مدینه را برای سپاهیان خود مباح اعلام کرد.
در سال سوم، به بهانه دستگیری ابن زبیر، خانه کعبه را به آتش کشید.
گرچه مدت حکومت یزید، طولانی نبود، ولی در همان مدت کوتاه جنایت هایی را انجام داد که به گفته «عباس محمود عقاد» این جنایتها، اساس حکومت امویها را لرزاند.
«لقد کانت ضربه کربلا و ضربه مدینه و ضربه بیت الحرام اقوی ضربات لتمکین سلطانهم و تثبیت بنیانهم و تغلیب ملکهم علی المنکرین و المنازعین فَلَم ینتصر علیهم المنکرون و المنازعون بشیء کما انتصروا علیهم بضربات ایدیهم و لم یذهبوا بها ضاربین حقیقة حتّی ذهبوا بها مضروبین الی آخر الزمان و تلک جریرة یوم واحد هو یوم کربلا فاذا بالدولة العریضه تذهب فی عمر رجل واحد مدید الایام.»
تحقیقاً ضربههایی که بنی امیه در کربلا، مدینه و مکه وارد ساختند، نیرومندترین ضربههایی بود که برای پایداری حکومت و تثبیت بنیان و چیرگی حکومتشان به مخالفان خود وارد ساختند و مخالفان هرگز نتوانستند از آن انتقام کشند بمانند ضربات دست خود آنان و بنی امیه در واقع زننده نبودند. بلکه ضربهای خوردند که تا پایان روزگارادامه دارد و همین جنایت یک روزه که در کربلا واقع شد، موجب گشت که یک دولتعریض و طویل آنچنانی تنها به اندازه عمر یک شخص عمر کند.
به گفته بعضی از محققان، یزید در 37 سالگی و پس از سه سال حکومت در «ذاتالجنب» با افتادن در بین زبالههای محل، مرد.
پژوهشگران احتمال دادهاند که افراط یزید در شراب خوردن و لذتهای جسمی،کبدش را از بین برده و سبب مرگ ننگین و شرم آور او شده باشد.
دفاعیات ابن تیمیه از یزید بن معاویه
ابن تیمیه به غرض ابراز کنیه توزی و دشمنی صریح با اهل بیت و خانواده پیامبرخدا، به قیام عزّت آفرین سید شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) و نیز به عزاداری امت اسلام در عزای آن گرامی که از روز شهادت آن حضرت تاکنون ادامه دارد، راههای گوناگون را طی نموده است. گاهی اصل حرکت و قیام امام را زیر سؤال میبرد و آن را ناشی از هواینفس و بر خلاف رضایت پیامبر بزرگوار اسلام پنداشته است و گاهی از زاویه دیگر به این واقعه نگریسته و در صدد دفاع از یزید بن معاویه و پاک نمودن کردار پلید وی برآمده و بیگناه نشان دادن وی و بلکه صاحب حق بودن او را در برابر امام حسین عنوان میکند.
او نه تنها از یزید به دفاع پرداخته است، بلکه از پدرش معاویه نیز در برابر امام حسن مجتبی (ع) و به شهادت رسانیدن آن حضرت و حتی دودمان امیه در برابر خاندان نبوّت به شدت جانبداری میکند.
او در مقام زیر سؤال بردن امام حسین (ع) در زمینه قیام در برابر یزید با اینکهصلح امام حسن را ستوده و آن را موافق با خشنودی پیامبر عنوان میکند، اما هنگامی که از اقدام معاویه بن ابی سفیان به قتل امام حسن مجتبی (ع) سخن به میان میآید، بازهم در محکمه خود طرف معاویه را میگیرد.
ابن تیمیه در دفاع از یزید و نیز در توجیه شهادت امام حسن مجتبی (ع) توسط معاویه میگوید:
«انّ بنی امیه لیسوا باعظم جرماً من بنی اسرائیل فمعاویه حین امر بسمِّ الحَسن فهو من باب قتال بعضهم بعضاً و یزید لیس باعظم جرماً من بنی اسرائیل، کان بنو اسرائیل تقتّلون الانبیاء و قتل الحسین لیس باعظم من قتل الانبیاء.»
همانا جرم بنی امیه سنگینتر و بزرگتر از جرم بنی اسرائیل نبوده است. معاویه که به مسموم ساختن امام مجتبی دستور داد، آنکار از جانب جنگ برخی با بعضی دیگر (قتال دو طرفه) بود و یزید نیز جرمی سنگینتر از بنی اسرائیل ندارد، زیرا بنی اسرائیل پیامبران را میکشتند و کشتن حسین بزرگتر از کشتن پیامبران نیست.»
ابن تیمیه به غرض زیر سؤال بردن قیام امام حسین (ع) و تبرئه یزید بن معاویه ازجنایت، به ویژه در حادثه خونین عاشورا، راههای دشوار و پر پیچ و خمی را پیموده، راههای ناملایم و صعب العبوری که پیمودن آن جز برای او و امثال وی، برای کس دیگر ممکننیست. او میگوید:
«در حادثه عاشورا (هر چه که هم رخ داده باشد) بر یزید کمترین تقصیری نیست.زیرا این حسین بود که در برابر خلیفه زمان خود و امام صاحب «سلطنت» و «سیف» خروج کرد و در نتیجه آن خروج ـ فسادی که نباید در جامعه اسلامی رخ میداد ـ به وقوع پیوست.»
او در توجیه مشروعیت حکومت یزید گوید:
«لم یتول علی جمیع بلاد المسلمین کما ان ولد العباس لم یتولوا علی جمیع بلادالمسلمین بخلاف عبدالملک و اولاده فانهم تولوا علی جمیع بلاد المسلمین و کذلک الخلفاء الثلاثه و معاویة تولوا علی جمیع بلاد المسلمین و علی(رضی الله عنه) لم یتول علی جمیع بلاد المسلمین فکون الواحد من هولاء امّا بمعنی انه کان له سلطان و معه السیف یولی و یعزل و یعطی و یجرم و یحکم و ینفذ یقیم الحدود و یجاهد الکفار و یقسم الاموال امر مشهور متواتر لایمکن جحده و هذا معنی کونه اماماً و خلیفة و سلطاناً»
«یزید بر تمام سرزمینهای اسلامی ولایت یافته بود با این که فرزندان عباس بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط نیافتند. تنها عبدالملک و فرزندانش بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط یافتند و علی (ع) بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط نیافت.
پس یزید یکی از کسانیاست که بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط داشته و این امر به معنای این است که برای او سلطنت و شمشیر هست که حقّ ولایت دارد و هر که را بخواهد میبخشد و هر که را بخواهد عزل میکند و هر که را بخواهد مجرم میکند و هر که را بخواهد محاکمه میکند و اقامه حدود را تنفیذ میکند و با کافران جهاد میکند و اموال را تقسیم میکند (این مطلب) امری مشهور و متواتر است که انکار آن نا ممکن است و این امر به معنای آن است که یزید سلطان و خلیفه مسلمانان است.
سپس میگوید:
«فیزید فی ولایته هو واحد من هولاء الملوک، ملوک المسلمین المستخلفین فی الارض»
پس یزید در ولایت خود یکی از پادشاهان بلاد اسلامی بود و یکی از آنانی بود که به عنوان خلیفه پیامبر بر روی زمین قرار گرفت.
او علاوه بر اینکه سلطنت یزید را مشروع میدانست، وی را در جریان قتل حسین بی گناه پنداشته و میگوید:
«انّ یزید لم یظهر الرضی بقتله، و انّه اظهر الالم لقتله و الله اعلم سریرته! و قدعلم انّه لم یأمر بقتله ابتداءً – و لکنّه مع ذلک ما انتقتم من قاتلیه و لا عاقبهم علی ما فعلواذ کانوا قتلوه لحفظ ملکه! و لا قام بالواجب فی الحسین و اهل بیته، و لم یظهر له من العدل و حسن السیرة ما یوجب حمل امره علی احسن المحامل و لانقل احد انّه کان علی اسوأ الطرائق التی توجب الحد! و لکن ظهر من امر فی اهل الحرّه ما لا نستریب انّه عدوان محرّم».
یزید هرگز به قتل حسین (ع) راضی نبود، او ناراحتی خود را از قتل حسین (ع) آشکار کرد و خداوند به نیت او آگاه بود.
و روشن است که یزید در ابتدا به قتل حسین دستور نداد، ولی با این همه از قاتلان حسین (ع) انتقام نگرفت و آنان را در برابر کردارشان مجازات هم نکرد و این هم بدان جهت بود که آنان (حسین را به سبب حفظ سلطنت یزید کشتند) یزید گرچه به خاطر امر واجب با حسین و اهل بیت او قیام نکرد و عدالت خود را نیز در حق حسین آشکار نکرد،ولی هیچ کس نگفته است که یزید با بدترین راهها با حسین رفتار کرده باشد.
لکن از رفتار یزید با اهل حرّه (مدینه) آشکار است که او بر اساس عداوت، فعلحرام، انجام داده است».
از این گفتار ابن تیمیه، به روشنی استفاده میشود که یزید در قتل حسین، کاری حرام نکرده و هیچ عمل خلافی را مرتکب نشده است و آنچه را که انجام داده به سبب حفظ ملک و سلطنت خودش بوده، ولی عمل یزید در برابر مردم «حره» عمل عدوانی و حرام بوده است.
امّا بعداً یاد خواهیم کرد که ابن تیمیه در همین عمل نیز یزید را صاحب حق پنداشته و این کار را از وظایف قانونی یزید میدانسته است.
ابن تیمیه، سپس از توبه یزید سخن به میان آورد، و چنین پنداشته است که برفرض، اگر یزید را در ماجرای قتل حسین بن علی (ع) مقصّر بدانیم، امکان توبه یزید را نمیتوانیم نادیده بگیریم.
«فمن این یعلم الانسان انّ یزید لم یتب من هذه او لم تکن له حسنات ماحیة».
پس انسان از کجا میداند که یزید در برابر قتل حسین توبه نکرده است، یا اینکه برای او حسناتی نبوده که سبب محو گناهان ناشی از قتل حسین شده باشد.
گذشته از اینها یزید اعمال خیر و حسناتی داشته که آن حسنات موجب محو گناهانش میشود:
«فالقول فی یزید کالقول فی اشباهه من الخلفاء الملوک من وافقهم فی طاعة الله تعالی کالصلاة و الحج و الجهاد و الامر بالمعروف و النهی من المنکر و اقامة الحدود کان ماجوراً علی ما فعله من طاعة الله و رسوله و کذلک کان صالحوا المومنین کعبد الله بن عمرو امثاله و لهذا کان الصحابه رضی الله عنهم یغزون مع یزید و غیره فی غزا القسطنطنیه فی حیاة ابیه معاویه رضی الله عنه و کان معه فی الجیش ابوایوب الانصاری (رضی اللهعنه) و ذلک الجیش اوّل جیش غزاء القسطنطنیه و فی صیحیح البخاری عن ابن عمررضی الله عنه عن النبی صل الله تعالی علیه و سلم قال: اوّل جیش یغزو القسطنطنیهمغفور لهم (و عامة الخلفاء الملوک)».
سخن در مورد یزید، مثل سخن در مورد دیگر خلفای اسلامی و پادشاهان است.آنهایی که در طاعت فرمان خدا، چون نماز، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود با یک دیگر موافق بودند، همه آنها در کردار خود که به قصد طاعت خدا و رسول انجام دهند اگر بر فرض مرتکب خطا هم شوند باز هم ماجور خواهند بود و مؤمنان صالح،همچون عبد الله بن عمر و امثال او در قلمرو همین حکم داخل اند… و بدینسان صحابه پیامبر با یزید و غیر او به جهاد میرفتند و یزید در زمان زندگی پدرش معاویه در جنگ قسطنطنیه شرکت کرد با این که ابوایوب انصاری از یاران پیامبر همراه یزید در آن سپاهبود و آن لشکر نخستین لشکری بود که به جنگ قسطنطنیه شتافت. و در صحیح بخاری از عبدالله ابن عمر از پیامبر بزرگوار اسلام روایت شده است که فرمود: نخستین لشکری که در جنگ با رومیان شرکت کند، گناهان آنها آمرزیده میشود و (عامه خلفا و پادشاهان نیز در این حکم داخلاند).
ما در فصل پیش در ضمن شمردن ویژگیهای شخصیت یزید بن معاویه شرکت کردن یزید در جنگ با رومیان و گرفتار آمدن او را در دام ام کلثوم از منابع معتبر عامّه به تفصیل یاد کردیم.
ابن تیمیه گاهی در برابر دفاع از یزید خود را عاجز دیده، به ناچار او را اهل اجتهاد و تأویل یاد میکند و اظهار میدارد که لازم نیست یک مجتهد همیشه به حق دست یابد.
«و اما اهل التأویل المحض فاولئک مجتهدون مخطئون خطوهم مغفور لهم و هم مثابون علی ما احسنوا فیه من حسن قصدهم و اجتهاد هم فی طلب الحق و اتباعه».
«و اما اهل تأویل محض، پس آنان مجتهدانی هستند که گرچه خطا میکنند،خطاهای آنان برای آنان بخشیده شده است و آنان به دلیل حسن قصد و اجتهادشان در طلب حق و پیروی از آن پاداش میگیرند به این دلیل که حسن نظر داشتهاند.»
اما آیا دادگاه تاریخ دفاعهای ابن تیمیه را از یزید میپذیرد یا خیر؟ آیا او به قتل حسین راضی نبود؟ آیا او حرمت حریم پیامبر را هتک نکرده؟ آیا او توبه کرد؟ و توبهاش قبول شده است؟ آیا او در قتل حسین به اجتهاد خود عمل کرد و لذا خطاهای او بخشیده شده؟ مطلبی است که پاسخ آن را از نزدیکترین افراد به یزید میشنویم:
«قال معاویة بن یزید: انّ اعظم الامور علینا علمنا بسوء مصرعه و قبح متقلبه و قد قتل عترة الرسول و اباح الحرمة و حرّق الکعبة.»
معاویه فرزند یزید میگوید: همانا عظیمترین امور بر ما، که کاشف از جنایتهای او باشد، زشتی مردن و قباحت دگرگونی در اوضاع او است. به تحقیق او عترت پیامبر را به شهادت رسانید و حرمت حریم مدینه را شکست و کعبه را اتش زد.
ولی ابن تیمیه یا همه این امور را انکار میکند و یا میپندارد که یزید توبه کرده و یا به اجتهاد خود عمل کرده و یا اعمال نیکش ـ که شاید منظور ابن تیمیه از اعمال نیک یزید، شرابخوری و قمار بازی و سگبازی و… او بوده ـ سبب محو گناهان او گردیده است.
پس از فرزند یزید نخستین کسی که هم مشرب و هم پیاله او بود و از اسرار و راز نهان یزید آگاهی داشت و در جرم و جنایتها با وی شریک بود، عبیدالله بن زیاد بود که خود مسئولیت شهادت حسین بن علی (ع) را به عهده داشت و آن کار را به فرجام رسانید و اینک عامل اصلی در قتل حسین بن علی را از زبان او میشنویم.
ابن اثیر در کامل خود مینویسد:
«عاش عبیدالله بن زیاد بعد موت یزید، فاضطربت علیه الاحوال فی العراق فخرج الی الشام و معه مئة رجل من الازد یحفظونه و فی بعض الطریق رأوه قد سکت طویلاً،فخاطبه احدهم و یدعی مسافر بن شریح الشکری: فقال له: انائم انت؟
قال: لاکنت احدّث نفسی
قال له مسافر: افلا احدثک بما کنت تحدّث به نفسک؟
قال: هات.
قال مسافر: کنت تقول: لیتنی لم اقتل حسیناً
فقال عبیدالله بن زیاد: امّا قتلی الحسین فانّه اشار الّی یزید تقتله او قتلی فاخترت علیه.»
عبیدالله بن زیاد مدّتی پس از مرگ یزید در کوفه زیست و در عراق شرایط زندگی برای او دشوار آمد. پس به طرف شام عزیمت کرد، در حالیکه صد نفر از قبیله «ازد» او را محافظت مینمودند و در قسمت هایی از راه به او مینگریستند که سکوتهای طولانی دارد. پس یکی از همراهان وی که «مسافر بن شریح یشکری» نام داشت او را مخاطب قرار داد و گفت: آیا با من اشاره کردی؟ عبیدالله گفت: خیر با خودم سخن میگفتم.
مسافر گفت: سخنی که با خود میگفتی، با من نمیگویی.
عبیدالله گفت: خیر.
مسافر گفت: با خودت نمیگفتی که کاش حسین را نمیکشتم؟
عبیدالله بن زیاد گفت: اما قتل حسین به اشاره یزید انجام شد که او مرا بین کشته شدن حسین و کشته شدن خودم مخیّر گذاشت و من کشته شدن حسین را برگزیدم.»
یعقوبی در تاریخ خود مینویسد:
یزید بن معاویه نامهای به ابن عباس نوشته و در آن نامه به وی اظهار نزدیکی کرده بود. ابن عباس نامه طولانی در جواب وی نوشت و در آن نامه گفت:
«لا تحسبنی لا – لا ابارک – نسیت قتلک حسیناً و فتیان بنی عبدالمطلب…. و ما انسی من الاشیاء فلیست بنا من المرادک الحیسن بن علیّ من حرم رسول الله (ص) الیحرم الله الیه الرجل لتفناله فاشخصته من حرم الله الی الکوفه ثم انّک الکارب الی ابنمرجانه – عبیدالله بن زیاد – ان یستقبل حسیناً بالرجال، و امرته بمعاجلته و ترک مطاولتهو لالحاح علیه حتّی تقیلته و من معه من بنی عبدالمطلب، اهل البیت الذین اذهب اللهعنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»
گمان نکن که من فراموش کردم که تو حسین و جوانان عبدالمطلب را کشتی. هرچیزی را اگر فراموش کنم، هرگز فراموش نمیکنم که تو حسین را از حریم پیامبر دورکردی و ناچار به حرم امن الهی پناه برد و با حیله و نیرنگ، کسانی را وادار کردی که او را ازحرم خدا به سمت کوفه، کوچ دهند، آنگاه به پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) نوشتی که بامردان جنگی از او استقبال کند و دستور دادی که کار با او به درازا و گفتوگو نکشد و بلکه با سرعت پایان پذیرد.
تا این که ابن زیاد، حسین و تمام کسانی را که از فرزندان عبدالمطلب با او همراه بودند کشت، در حالی که آنان اهل بیتی هستند که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و پاک کرده است آنان را، پاک کردنی.
بدینسان محققان اسلامی از شیعه و سنی کمترین تردیدی ندارند که یزید بن معاویه به قتل حسین بن علی (ع) دستور داد؛ چنان که نویسنده «الاتحاف بحب الاشراف» گوید:
«ولاشک عاقل انّ یزید بن معاویه هو القاتل الحسین لانّه هو الذی ندب عبیدالله بن زیاد لقتل الحسین».
«و هیچ عاقلی تردیدی ندارد که یزید بن معاویه شخصاً قاتل حسین بن علی است، زیرا او عبیدالله بن زیاد را به قتل حسین ترغیب کرد.»
و اما توبه یزید که ابن تیمیه از آن سخن گفته، سخنی عجیب و تازه است. یزید به گفته اکثریت قریب به اتفاق مورّخان اسلامی، دوران جوانی خود را با لهو و لعب به سر برد و دوران خلافت وی نیز سه سال بود که در سال اوّل فرزند پیامبر خدا و فرزندان او را به شهادت رسانید و اهل بیت رسول الله را به اسارت به شام برد و در سال دوم قتل عام و کشتار بی سابقهای در مدینه پیامبر به راه انداخت که جوی خون در حرم رسول خدا جاری گردید و زنان مردم مدینه را که همه یا از بستگان پیامبر خدا بودند و یا از یاران آن گرامی تا سه روز برای سپاهیان خود مباح اعلام کرد و در سال سوم، خانه کعبه را به بهانه دستگیری عبدالله بن زبیر که آنجا پناه برده بود به منجیق بست سپس به گفته پسرش معاویه در مزبلهای سقوط کرد و جان داد. حال معلوم نیست که در کدام یک از این دوران زندگی خویش توبه کرده باشد.
بنابراین، در تاریخ اسلام پس از یزید بن معاویه نخستین کسی که برخلاف سیر جریان تاریخ حرکت میکند، ابن تیمیه است. تفاوت کار یزید با ابن تیمیه در این نکته است که به گفته خود وی یزید به دلیل حفظ سلطنت و پادشاهی خودش امام حسین را به شهادت رسانید، ولی برای ابن تیمیه که به دنبال یزید راه افتاده، جز تعصب نسبت به اهلبیت پیامبر و در حقیقت جز ابراز کفر و نفاق باطنی خود عامل دیگری برای عداوت با اهلبیت پیامبر خدا و مخصوصاً فرزند گرامی آن حضرت، امام حسین (ع) نمیتوان سراغداشت.
دیدگاه ابن تیمیه در مورد انتقال سر مطهر امام حسین به شام
یکی از دفاعهای ابن تیمیه از یزید در مورد مقتل امام حسین، این است که میگوید: یزید سر امام حسین (ع) را به سمت شام انتقال نداده است:
«انّ نقل رأس الحسین الی الشام لااصل له فی زمن یزید.»
همانا انتقال سر امام حسین به سوی شام در زمان یزید، مطلبی است که هیچ اصالتی ندارد.»
آن گاه برای تفصیل بیشتر میگوید:
«انّ القصّة التی یذکرون فیها حمل الرأس الی یزید و نکته بالقضیب کذبوا فیها».
همانا داستانی را که در آن، حمل سر حسین به سوی یزید و زدن یزید با چوب بر لبهای حسین ذکر میکنند، کذبی است که به آن دست یازیدهاند.
از نظر ابن تیمیه یعنی داستان انتقال سر مقدس امام حسین از عراق به سوی شام و در مجلس یزید و بازی کردن یزید پلید با چوب، با لبهای مبارک امام حسین واقعیت ندارد.
ابن تیمیه ناشیانه دست به مغالطهای میزند که هرگز از پی آن بر نیامده است. اوبرای منحرف نمودن ذهن عوام، منابعی را به عنوان منابع تحقیقی در مقتل امامحسین (ع) معرفی میکند و میگوید:
«و المصنفون من اهل الحدیث فی ذلک کالبغوی و ابن ابی الدنیا و نحوهما، هم بذلک اعلم و اصدق بلا نزاع بین اهل العلم».
از اهل حدیث کسانی که در مقتل امام حسین کتاب تصنیف کردهاند، مانند بغوی و ابن ابی الدنیا و امثال آن دو به این داستان (عدم انتقال سر حسین به شام) بدون نزاع بین دانشمندان داناتر و راستگوترند.
«انّ الذین جمعوا اخبار الحسین و مقتله قبل ابن ابی الدنیا و البغوی و غیرهما لم یذکر احدٌ منهم انّ الرأس قد حمل الی عسقلان او القاهره».
آنانی که اخبار حسین و مقتل او را جمع کردهاند، مانند ابن ابی الدنیا غیر آن دو کسی از آنان ذکر نکردهاند که سر حسین از عراق به سمت عسقلان یا قاهره حمل شد.
سپس ابن تیمیه مصنفان دیگری را در مقتل امام حسین (ع) معرفی میکند و میگوید:
«من المعلوم انّ الزبیر بن بکّار و محمد بن سعد صاحب (الطبقات) و نحو هما من المعروف بالعلم و الفقه و الاطلاع اعلم بهذا الباب و اصدق فی ما ینقلونه من المجاهیل الکاذبین؛
معلوم است که زبیر بن بکّار و محمد بن سعد صاحب الطبقات و امثال آن دو از دیگر کسانی که به علم و فقه آگاهی و شهرت دارند، در زمینه مقتل امام حسین آگاهتر و راستگو ترند از کسانی که این داستان را از جاهلان و دروغگویان نقل میکنند».
از آنچه یاد شد، این مطلب روشن میشود که ابن تیمیه حمل سر مبارک امامحسین از عراق به شام را انکار میکند و در این زمینه منابعی را معرفی میکند و میپندارد که داستان حمل رأس امام حسین (ع) به سمت شام در آن منابع نیامده، این در حالی است که بغوی و ابن ابی الدنیا هر یک از حمل سر امام به سوی شام و مجلس یزید سخن گفتهاند.
شاید این بدان جهت است که میگویند: دروغگو حافظه ندارد. و اینک به نقل این موضوع از ابن ابی الدنیا میپردازیم:
«قال ابن الجوزی: قال ابن الدنیا: ثمّ دعا ابن زیاد زحر بن قیس، فبعث معه برأس الحسین و روؤس اصحابه الی یزید.»
«ابن جوزی گوید: ابن ابی الدنیا گفته است: ابن زیاد، زحر بن قیس را فراخواند و او را همراه سر حسین و سرهای اصحاب آن حضرت، به سوی یزید فرستاد.»
ابن ابی الدنیا تنها به حمل سر امام حسین به سوی شام بسنده نمیکند، بلکه چوب زدن یزید بر لبهای امام و خواندن اشعار کفرآمیز او را نیز یادآور میشود:
«و قال ابن ابی الدنیا: وضع رأس الحسین بین یدی یزید و عنده ابوبرزه: فجعل یزید فیکث بعصاه علی فیه.»
«ابن ابی الدنیا گوید: یزید سر حسین را در بین دو دست خود گذاشت، در حالی که «ابوبرزه» در نزد او بود. پس با چوبی که در دست داشت بر لبهای امام اشاره میکرد.»
ابن ابی الدنیا گوید:
«یزید در لحظهای که با چوب خود بر لبهای امام حسین میزد، این شعر را میخواند:
«یفلّقن هاماً من رجالٍ اعزّه علینا و هم کانوا اعقّ واظلما»
«آنگاه ابوبرزه به یزید گفت: چوبت را بردار به خدا سوگند! پیامبر را دیدم که لب برلبهای حسین گذاشته بود و آن را میبوسید.»
نیز ابن ابی الدنیا گوید:
«حسن بصری گوید: یزید بن معاویه از روی طعنه با چوب خیزران بر بوسه گاه پیامبر خدا (لبهای امام حسین) میزد.»
ابن جوزی از ابن ابی الدنیا و محمد بن سعد(صاحب طبقات) از مجاهد روایت کنند و گویند:
«چون سر حسین را وارد مجلس یزید نمودند، یزید بن معاویه آن سر بریده را در بین دو دست گذاشت و این اشعار کفرآمیز را میخواند:
«لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلّو و استهلّوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لاتشل
فجزینا هم ببدر مثلها
واقمنا میل بدر فاعتدل»
کاش بزرگان من که در بدر حاضر بودند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند، امروز در این مجلس حاضر بودند و شادمانی میکردند و میگفتند: یزید دست مریزاد! به آل علی کیفر روز بدر را چشاندیم و انتقام خود را از آنان گرفتیم.
اسارت خاندان محمد به شام از دیدگاه ابن تیمیه
یکی از پافشاریهای ابن تیمیه در مورد دفاع از یزید، این است که میگوید: اهلبیت پیامبر پس از شهادت امام حسین هرگز اسیر نشده و به شام منتقل نگردیده است.
«و یزید لم یسب للحسین حریماً بل اکرم اهل بیته؛
یزید حریم حسین را هرگز به اسارت نبرد و اهل بیت او را گرامی داشت.»
و نیز میگوید: «لایسبی اهل البیت احد، و لا سبی منهّن احد؛
هیچ کس اهل بیت پیامبر را اسیر نکرد و هیچ یک از آنان به اسارت نرفت.
ابن تیمیه برای اثبات گفتههای خود به سخنان مسخره آمیزی متوسل میشود و میگوید:
«اما ما یرویه من لاعقل له یمّیز به ما یقول، و لاله الامام بمعرفه المنقول، من انّاهل البیت بسبو، و انّهم حملوا علی البخاتی، و لانّ البخاتی بنت لها من ذلک الوقت سنامان!! فهذا من الکذب الواضح الفاضح لمن یقول به؛
اما آنانی که از اسارت اهل بیت سخن میگویند نه برای آنها عقلی است که به واسطه آن، آنچه را که میگوید تمیز دهد و نه به شناختن منقول توانایی دارند کسانی که میگویند اهل بیت پیامبر اسیر شدهاند و آنها را بر شتران بی جهاز سوار کردند از دروغهای واضح و فضاحت باری است که (از بعضی منابع) نقل میکنند.»
حال یک بار دیگر این دفاعیه ابن تیمیه را از محدثانی باز میپرسیم که ابن تیمیه آنان را به عنوان راستگوترین و داناترین محققان به مقتل حسین معرفی کرده بود:
«قال محمد بن سعد صاحب (الطبقات) و ابن ابی الدنیا بعد ذکر مقتل الحسین اتتها بهم ثیابه و سیفه و عمامته، قالا ما نصّه و اخذ آخر ملحفة فاطمه بنت الحسین، واخذ آخر حلّیها! و بعث عمر بن سعد برأس الحسین الی عبیدالله بن زیاد و حمل النساء والصبیان، فلمّا مرّوا بالقتلی صاحت زینب بنت علیّ یا محمدا! هذا الحسین بالعراء مزّملبالدماء، مقطع الاعضا… یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریّتک قتلی تصفی علیها الصباء قال: فما بقی صدیق و لا عدّو الّا بکی!؛
محمد بن سعد صاحب طبقات و ابن ابی الدنیا پس از ذکر مقتل حسین و به غارت بردن لباس و شمشیر و عمامه آن حضرت توسط سپاهیان ابن زیاد، مطلبی را گفته است که نصّش این است: آخرین ملحفه فاطمه دختر حسین را گرفتند و آخرین زیور آن دختر را غارت کردند و عمر بن سعد سر حسین را به نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد و زنان و کودکان را سوار شتران کردند و چون به قتلگاه رسید زینب دختر علی صدا زد: ای محمد! این حسین فرزند توست که برهنه و عریان با اعضای قطع شده در بین خاک و خون افتاده است.
ای محمد: دختران تو اسیر شدند و ذریه تو را کشتند باد صبا بر جنازههای آنها میورزد همو میگوید: در آن هنگام دوست و دشمن باقی نماند، جز اینکه همه به گریه درآمدند.
ابن جوزی از محمد بن سعد نقل میکند و میگوید: قال: ثُمّ دعا یزید بعلیّ بن الحسین و الصبیان و النساء و قد اوتقوا بالحبال! فادخلوا علیه، مقال علی بن الحسین یا یزید اظّنک برسول الله (ص) مقوّنین بالحبال، ما کان یرقّ لنا.
فقال یزید: یا علیّ ابوک الذی قطع رحمی و نازعنی سلطانی، مضنع الله بما رأیت!
و دعا بالنساء و الصبیان فاجلسوا بین یدیه، فقام رجل من اهله الشام فقال:
یاامیرالمومنین هب لی هذه، یعنی فاطمه بنت الحسین و کانت وضینة، فارعدت و ظنّت انّهم یفعلون، فاخذت ثیاب عمتّها زینب، فقالت زینب: کذّبت و الله ما ذلک لک ولا له.
فغضب یزید: قال لذلک و قال: کذّبت ان ذلک لی لوشئت لفعلته!
قالت: کلّا و الله ما جعل الله عزّ و جلّ ذلک لک الّا ان خرج من ملّتنا او تدین بغیر دیننا. ثمّ بعث بهم الی المدینه ثمّ قال ابن الجوزی، هکذا قال محمد بن سعد».
«آنگاه ابن زیاد، حرز بن قیس را فراخواند. سپس سر حسین و سرهای یاران حسین را همراه او به سوی یزید فرستاد و قاصدی از سوی یزید آمد به عبیدالله بن زیاد دستور داد که دارایی حسین و باقی ماندگان اهل بیت او را به سمت شام بفرستد.
گوید: آنگاه یزید علی بن الحسین، و کودکان و زنان را فراخواند، در حالیکه ریسمان به گردن آنها انداخته بودند. پس اهل بیت بر یزید داخل شدند و علی بن الحسین فرمود: ای یزید! تو به پیامبر خدا چه نظر داری؟ آیا ریسمان به گردن ما بستهای ما را مستحق آن میدانی؟
یزید گفت: ای علی! پدرت کسی بود که رحم من را قطع کرد و با سلطنت من به نزاع برخاست و خداوند آنچه را که اکنون میبینی انجام داد.
آنگاه زنان و کودکان را فراخواند، پس آنان در کنار یزید نشستند. مردی از اهل شام بلند شد، گفت: یا امیرالمومنین (با اشاره به فاطمه دختر حسین) این کنیز را به من ببخش. فاطمه گمان کرد که آنها این کار را انجام میدهند. از جا بلند شد دامن عمهاش زینب را محکم گرفت. زینب فرمود: دروغ میگوید به خدا سوگند! نه یزید، این توانایی را دارد نه آن مرد شامی.
پس یزید به خشم آمد و گفت: تو دروغ میگویی، اگر من بخواهم این کار را انجام میدهم.
زینب فرمود: هرگز، به خدا سوگند! خداوند این قدرت را به تو نداده است، مگراینکه از ملّت ما خارج شوی. یا به غیر دین ما ایمان آوری. آنگاه آنان را به سمت مدینه فرستاد. سپس ابن جوزی گوید: محمد بن سعد صاحب طبقات عین این مطلب را نقلکرده است.
حال وقت آن رسیده است از ابن تیمیه خبیث و بنده بی مزد و سر سپرده یزید بن معاویه ـ لعنت الله علیهما ـ بپرسیم که آیا ابن ابی الدنیا اسارت اهل بیت پیامبر را به سوی شام و اهانت یزید به اهل بیت را در مجلس خود، نقل کرده است یا خیر؟
ظاهراً اگر ابن تیمیه خود هم زنده میبود، سفسطهای را با این گونه سطحی نگری از سوی خودش انکار میکرد.
لعن یزید بن معاویه از دیدگاه ابن تیمیه
ابن تیمیه، لعن یزید بن معاویه را جایز و روا نمیشمارد و فرد لعن کننده را از بدعتگذاران در دین میخواند. او در کتاب خود به نام «منهاج السنة» سخنان زیادی در حرمت لعن یزید گفته است که در این نوشتار فقط به نقل دو مورد از کردار و گفتار اعجاب برانگیزش اکتفا میکنیم:
مورد اول، گفتهاند ابن جوزی، در لعن یزید کتابی نوشته است که مورد تعجب و اعتراض ابن تیمیه قرار گرفت.
ابن تیمیه پس از نگریستن به کتاب ابوالفرج ابن جوزی، خود در منع لعن یزیدمطالب بی شماری نقل کرده است و در کتاب خود به نام فضائل معاویه در فضیلت یزید واینکه یزید شایسته لعن نیست. سخن گفته است. گذشته از آن کتاب، در کتاب «منهاجالسنة» خود جملهای را به نام روایت نقل میکند:
«المومن لایکون لعانا».
مومن نباید کسی را لعنت کند.
آن گاه در مورد یزید، یکی از جملات خود را ـ که قبلاً یاد کردیم ـ اظهار میدارد و میگوید:
انسان از کجا میداند که یزید از قتل حسین توبه نکرد یا برای او حسناتی باشد که گناهان او را از بین ببرد».
ابن تیمیه به دلیل اینکه بیش از اندازه به یزید اعتماد کرده است، از ابوالفرج بنالجوزی گله میکند و میگوید:
«امّا ابوالفرج بن الجوزی فله کتاب فی اباحة لعنته»
اما ابوالفرج بن الجوزی در لعن یزید کتابی نوشته است.
مورد دوم، ابن تیمیه با این که خود را از پیروان امام احمد بن حنبل میدانست، در عین حال به دلیل وابستگی فکری و اعتقادی بیش از حدی که به یزید داشت، روایتی را که در لعن یزید از امام احمد بن حنبل نقل شده است تحریف میکند. او میگوید:
«و یزید بن معاویه قد اتی اموراً منکره منها وقعة الحرّة… و لهذا قیل للامام احمد:اتکتب حدیث یزید؟
فقال: لا و لاکرامة او لیس هو الذی فعل باهل الحرّة ما فعل؟!
و قیل له: انّ قوماً یقولون انا نحب یزید!
فقال: و هل یحب یزید احد یومن بالله و الیوم الاخر؟
فقال له: (ابنه صالح) فلماذا لا تلعنه؟!
فقال الامام احمد: و متی رأیت اباک یلعن احداً. انتهی»
یزید بن معاویه امور زشت بی شماری را انجام داده است. از آن جمله داستان حرّه است. از این جهت، از امام احمد سؤال شد آیا حدیثهای یزید را مینویسد؟
گفت: خیر، کرامتی برای او نیست، آیا او همان کسی نیست که با اهل حرّه انجام داد آنچه را که انجام نمیداد؟ به امام احمد بن حنبل گفته شد: دستهای میگویند، ما یزید را دوست داریم.
او گفت: آیا کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد، یزید را دوست خواهد داشت؟
پسرش صالح گفت: پس چرا او را لعنت نمیکنی؟
امام احمد گفت: در چه زمان پدرت را دیدی که کسی را لعنت کند؟
ما در سطور بعد، به صورت صحیح، روایت احمد بن حنبل را که محدثان بزرگ نوشتهاند نقل میکنیم تا خوانندگان دریابند که چگونه ابن تیمیه روایتهای کسی را که از باب دسیسه او را امام و پیشوای خود میداند، تحریف میکند.
تهمت زدن ابن تیمیه به امام احمد بن حنبل که خود، او را پیشوای مذهبی خود میشمارد، امری عجیب وبی سابقه است و ما در فصل بعد (لعن یزید از منظر کتاب وسنت) اصل گفتگوی احمد بن حنبل با پسرش را به تفصیل نقل خواهیم کرد.
لعن یزید از منظر کتاب و سنت
فرهیختگان و صاحب نظران اسلامی، بر اساس حکم «طیف گستردهای از آیاتکریمه قرآن مجید» یزید بن معاویه را مستحق لعن و نفرین میدانند و معتقدند که خداوند و فرشتگان و پیامبران، افرادی مانند یزید را لعن کردهاند.
اینک بعضی از آیاتی را که بسیاری از اندیش وران اسلامی، لعن یزید را از آنها استنباط کردهاند ذکر میکنیم:
(لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون – کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون).
از بنی اسرائیل، کسانی که کافر شدند، خداوند آنها را بر زبان داود و عیسی بنمریم،
لعنت کرده است و این بدان جهت است که آنان معصیت کرده بودند و ستم میکردند و نهی از منکر نمیکردند و منکر را انجام میداند و بد است آنچه انجام میدادند.
چگونه ممکن است که خداوند، بنی اسرائیل را در زمان پیامبران خود، به دلیل معصیت و اعمال زشت و منکر آنان لعنت کند، ولی یزید بن معاویه را با اعمال منکر سرسام آورش لعنت نکند؟
(ان الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب ألیم – اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین)
آنانی که به آیات خدا، کفر ورزیدند و پیامبران را بدون جرم و گناه کشتند و از مردم،آنانی را که امر به قسط میکردند، به قتل رسانیدند. آنان را به عذاب دردناک بشارت ده،آنان کسانی هستند که اعمال آنان در دنیا و آخرت ضایع شد و برای آنها هیچ یاری کنندهای نیست.
به راستی، بنی امیه و در رأس آنها معاویه و پسرش یزید، به راست و چپ نگریستند و چون پیامبری نیافتند، به قتل فرزندان آخرین پیامبر خدا همّت گماشتند.اینان، گام به گام از سنت بنی اسرائیل پیروی کردند؛ چنان که پیامبر خدا از پیروی این قوم از بنی اسرائیل، خبر داده بودند.
«لتبعثنّ سنن من کان قبلکم بشراً ببشٍر و دراعاً بدراعٍ حتی لو سدکوا حجر ضبٍّ لسلکمتوه، قال الیهود و النصاری؟ قال فمن اذن بی»
شما سنتهای کسانی را پیش از شما بودند. وجب به وجب و ذراع به ذراع پیروی میکنید، حتی اگر آنان خانههای سوسمار را (برای پیدا کردن و کشتن پیامبران) را جستوجو کردند، شما نیز آن سوراخها را میگردید.
گفتند: یهود و نصاری؟ فرمود: پس در این هنگام چه کسی.
پیامبر عظیم الشان اسلام در تفسیر آیه کریمه 78 سوره مائده ـ که یاد شد ـ به همان دلایلی که لعن خدا و فرشتگان را متوجه بنی اسرائیل میداند، متوجه امت اسلامی نیز یاد میکند؛ چنان که میفرماید:
«انّ من کان قبلکم من بنی اسرائیل اذا عمل فیهم العامل الخطیئة فنهاه النّاهی تعذیراً فاذا کان من الغد جالسه و اکله و شرابه کانّه لم یره علی خطیئه بالامس، فلمّا رأیالله تعالی ذلک منهم ضرب قلوب بعضهم علی بعض و لعنهم علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کافر یعتدون.
و الذی نفسی بیده لتأمرون بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، و لتأخذنّ علی أیدی المسیء و لتأمرنّه علی الحق اطراً او لیضربنّ الله بقلوب بعضکم علی بعض او یلعنکم کما لعنهم.»
همانا از بنی اسرائیل کسانی که پیش از شما بودند، هرگاه گناهی را مرتکب میشدند، پس نهی کنندهای از باب تعذیر، او را از گناه باز میداشت. پس چون فردا میشد دوباره با او مجلس میکرد و اکل و شرب مینمود؛ گویی که دیروز از گناهان او چیزی را ندیده بود. پس چون خدای تعالی این اعمال را از آنان دید، قلوب بعضی از آنها رابر برخی دیگر زد و آنها را بر زبان داود و عیسی بن مریم لعنت کرد و این به دلیل عصیان وتعدی بود که آنها انجام میدادند.
سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یا باید امر به معروف و نهی از منکر نمایند و دست گنهکاران را گرفته از گناهشان باز دارید و سمت حق هدایت کنید یا این که اگر آن کار را انجام ندادید، خداوند قلوب بعضی از شما را بر برخی دیگر میزند و شما را لعنت میکند؛ چنان که بنی اسرائیل را لعنت کرد.
اما خود امام حسین (ع) اعمال یزید و عمّال و دستیاران او را اینگونه تعریف میکند:
«ایها الناس، انّ رسول الله قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیّر ما علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله.
الاو انّ هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و ظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرّموا حلاله و انا احق من غیر.»
ای گروه مردم همانا پیامبر خدا فرمود: هر کس پادشاه ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میکند و پیمان خدا را میشکند و مخالف سنت پیامبر خدا عمل میکند و در بین بندگان خدا با گناه و دشمنی رفتار میکند. پس اگر با فعل و قول در صدد تغییر آن برنیاید برخداوند حق است که شما را در اقامتگاه دائمی او (جهنم) داخل کند.
آگاه باشید! یزید و عاملانش، طاعت شیطان را لازم و طاعت خدای رحمان را ترک کردهاند. فساد را آشکار و حدود را تعطیل نمودهاند. حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند و من در تغییر این اوضاع از دیگران شایسته ترم.
بدینسان «عمر عبد السلام» از پژوهشگران معاصر اهل سنت در کتاب خود به نام «مخالفة الوهابیة للقرآن و السنة» پس از ذکر آیاتی از قرآن کریم مبنی بر لعن بنی اسرائیل از سوی خدا و انبیا و فرشتگان و روایاتی از پیامبر در تفسیر آیات و فلسفه قیام امام حسین میگوید:
«فتحصل ان یزید بن معاویه هو الذی حکم بغیر ما أنزل الله و بقتل الصحابة مناهل المدینة حتی الحسین بن علی من اهل بیت النبی الذین أذهب الله عنهم الرجس و اوجب مودتّهم اظلماً و عدواناً و افتضامن الفروج المحرمه فلعیه لعنةالله و الملائکه و الناس اجمعین لما وردت الاحادیث عن النبی (ص) فی لعن الامراء الظلمة.
و کان علی معاصریه امره بالمعروف و نهیه عن المنکر کما عمل مهما الحسین بن علی و انشهد فی سبیل الله لذلک فمن بکی للحسین کان متأسیاً بالنبی (ص) فی بکائه الحسین عند اخبار جبرئیل بقتله. مسند احمد فی مسند عائشه و مسند ام سلمه.»
پس از آنچه که یاد کردیم، به دست میآید که یزید بن معاویه کسی است که به غیرما انزل الله حکم کرد و صحابه پیامبر از اهل مدینه، حتی حسین بن علی از اهل بیت پیامبر را به شهادت رسانید. آن اهل بیتی که خداوند آنان را از رجس و پلیدی پاک گردانید و دوستی آنان را واجب قرار داده است. یزید با ستم و دشمنی آنان را کشت و حرمت اهل بیت را نادیده گرفت. پس لعنت خدا و ملائکه و مردم جمعیاً بر او، زیرا حدیثهای زیادی از پیامبر در لعن فرمانروایان ستمگر وارد شده است.
و بر معاصران یزید لازم بود که او را امر به معروف و نهی از منکر نماید، چنان که حسین بن علی به این وظیفه عمل کرد و در راه خدا شیهد شد. از این رو، هر کس برایحسین گریه کند، به پیامبر خدا در گریهاش برای حسین اقتدا کرده است. زیرا مسند احمد بن حنبل در مسند عائشه و مسند ام سلمه روایتهای زیادی را از پیامبر نقل کرده که جبرئیل از قتل حسین خبر داده است.
و به این ترتیب، صاحب نظران اسلامی، یزید بن معاویه را بالاتفاق لعن کرده و روایتهای زیادی را در این باب از پیامبر خدا نقل کردهاند؛ چنان که ابن عمار حنبلی شافعی نیز گوید:
«قال التفتازانی فی (شرح العقائد النفسیه): اتّفقوا علی جواز اللعن علی من قتل الحسین او امر به، او اجازه، او رضی به و الحق انّ رضا یزید بقتل الحسین و استبشارهبذلک و اهانته اهل البیت رسول الله مما تواتر معناه و ان کان تفصیله آحاداً فنحن لانتوقف فی شأنه، بل فی کفره و زوال ایمانه لعنة الله علیه و علی انصاره و اعوانه.»
تفتازانی در شرح عقاید نفسیه گوید: علما بر جواز لعن کسانی که حسین را کشتهاند یا کسی که به قتل امر کرده یا اجازه قتل حسین را داده و یا راضی به قتل حسین بوده است، اتفاق کردهاند و حق، این است که یزید به قتل حسین راضی بود و خوشحالی او به این مطلب و اهانت او به اهل بیت پیامبر خدا از مسائلی است که به تواتر معنوی نقلشده، اگر چه همه این حوادث در اخبار مختلف به تفصیل یاد شده است. پس ما به جواز لعن در حق یزید کمترین تردیدی نداریم، بلکه به کفر یزید و زوال ایمان او هیچ شکی نداریم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش.»
قبلاً اشاره شد که ابن تیمیه، روایت امام احمد ابن حنبل را بر لعن یزید تحریف کرده و مدّعی شده بود که امام احمد ابن حنبل از لعن یزید خودداری کرده، ولی جستار و تکاپو در منابع معتبر اهل سنت نشان میدهد که امام احمد بن حنبل، خود بارها یزید را لعنت کرده و بر لعنش فتوا داده است. اینک روایت صحیحهای را از امام احمددر این باب نقل میکنیم:
«شبراوی از ابن جوزی نقل کرده است: یزید بن معاویه امور زشت بی شماری انجام داده است. بعضی از آن امور، داستان حرّه است. از این جهت، از امام احمد سؤال شد آیا حدیثهای یزید را مینویسد؟
گفت: خیر، کرامتی برای او نیست. آیا او همان کسی نیست که با اهل حرّه انجام داد، آنچه را که انجام نمیداد؟ به امام احمد بن حنبل گفته شد: دستهای میگویند: ما یزید را دوست داریم.
او گفت: آیا کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد، یزید را دوست خواهد داشت؟ پسرش صالح گفت: پس چرا او را لعنت نمیکنی؟…»
ابن جوزی تتمه روایت امام احمد ابن حنبل در لعن یزید را که ابن تیمیه آن را تحریف و به جای آن جملات دیگر اضافه کرده بود، به شرح زیر نقل میکند:
«احمد گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خدای تعالی در کتاب خود، او را لعن کرده است؟ پسرش صالح گفت: لعن خدا بر یزید در کتاب خدا در کجا وجود دارد؟ احمد گفت: در قول خدای تعالی (پس آیا امید دارید اینکه فراموش کنید آنانی را که بر روی زمین فساد میکنند و رحمها را قطع میکنند. آنان کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است.پس آنان را لال و چشمهای آنها را کور گردانید.) آیا فسادی بزرگتر از قتل حسین پیدا میشود؟ و خدای تعالی فرمود: (آنانی که پیامبر خدا و رسول او را اذیت میکنند، خداوند در دنیا و آخرت، آنها را لعنت میکند.) و چه اذیتی به محمد (ص) از قتل حسین شدیدتراست؟ یعنی آن حسینی که برای دختر او فاطمه بتول، نور چشم بود؟»
روایتهای امام احمد بن حنبل بر لعن یزید، از روایتهای مفصلی است که بسیاری از محدثان با تقارب مضمونی آن را نقل کرده است. از جمله میتوان آن را در منابع زیر یافت:
1- الرد علی المتعصب العنید، صفحه 16 به تحقیق محمودی؛
2- الصواعق المحرقه نوشته ابن حجر هیثمی صفحه 222 از کتاب ابن جوزی؛
3- شبراوی در کتاب الاتحاف بحب الاشراف، صفحه 63و4.
چنانکه ابن تیمیه، خود نیز گفته است ابن جوزی در لعن یزید کتاب مفصلی نوشته و در آن کتاب، از لعن یزید توسط امام احمد بن حنبل و سایر سران مذاهب فقهی به تفصیل سخن گفته است.
ابوالفرج جوزی حنبلی در کتاب خود به نام «التعصب العنید» که بر رد ابن تیمیه نوشته است، میگوید:«ان انکاره علی من استجاز ذمّ المذموم و لعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه کبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل و قد ذکر احمد فی حق یزید ما یزید علی اللعنة.»
همانا انکار لعن یزید از سوی کسی که آدمهای شایسته مذمت را نکوهش میکند و ملعون را لعنت میکند، از جهل آشکار است و به تحقیق بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل لعن یزید را تجویز کردهاند و احمد بن حنبل در حق یزید چیزی را ذکر کرده است که از لعن هم بیشتر است.»
همچنین ابوالفرج جوزی در کتاب خود، به کتابهایی اشاره میکند که در لعن یزید نگارش یافتهاند.
«صنّف القاضی ابوالحسین محمد بن القاضی ابی یعلی بن الفراء کتاباً فی بیان من یستحق اللعن و ذکر فیهم یزید و قال: الممتنع من ذلک اما ان یکون غیر عالم بجواز ذلک او منافقاً یرید ان یوهم بذلک و ربّما استفزّ الجهال بقوله «المومن لایکون لعانا» و هذا محمول علی من لایستحق اللعن».
قاضی ابوالحسین محمد بن قاضی ابو علی بن فرا در بیان کسانی که مستحق لعن میباشند، کتابی تصنیف کرده است و در بین آنان یزید را ذکر کرده و گفته است. کسی که لعن یزید را جایز نمیداند؛ یا از جواز لعن یزید آگاهی ندارد، یا منافقی است که جواز لعن یزید را نمیپذیرد و بسیارند از جاهلان که به گفته ابن تیمیه «مؤمن شایسته لعنت نیست». اعتماد میکنند و این مطلب اگر بر فرض روایت هم باشد، بازبر کسی حمل میشود که مستحق لعن نیست.
عمر عبدالسلام، پس از نقل روایت هایی چند در فضیلت عزاداری بر امامحسین (ع) و جواز لعن یزید گوید: «فلا نعلم بعد هذا کیف لا یحزن الوهابیون علی مقتل الحسین و علی ما ظَهَرَ من ظلم یزید و امثاله و حکمه بغیر ما انزل الله من اختصاص الخروج المحرمه و قتل النفوس المحترمة بل و الاسراف فی القتل و قد قال الله تعالی:
(فلا یسرف فی القتل انه کان منصوراً).
(…الا لعنة الله علی الظالمین…).
(او من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون).
پس از آنچه که یاد شد، نمیدانیم که فرقه وهابیت چگونه بر کشته شدن حسین و بر آنچه که از ظلم یزید آشکار گردید و امثال آن محزون نمیشود با اینکه یزید به غیر ما انزل الله حکم کرد و حرمت حریم پیامبر را نادیده گرفت و نفوس محترمه را به قتل رسانید و بلکه اسراف در قتل کرد. خدای تعالی فرموده است:(در کشتن انسانها اسراف نکنید که اسراف در قتل نفرت آور است).
(آگاه باش لعنت خدا بر ستمگران است…) و کسی که حکم به ما انزل الله ننماید، پس او کافر است.
از آنچه که یاد شد به روشنی و وضوح در مییابیم که از نظر قرآن و سنت و علمای دین، یزید بن معاویه مستحق لعن و بلکه به گفته ابوالفرج ابن جوزی استحقاق بیشتر از لعن را دارد.
هنگامی که مغیره بن شعبه، به معاویه ولایت عهدی یزید را پیشنهاد کرد، گفت:
«لقد وضعت رِجْلَ معاویه فی غرز بعید الغایة علی امّة محمّد فَتَقتُ علیهم فتقاً لایرتق ابدا!»
«من پای معاویه را برای مدتهای طولانی بر فرق امت محمد (ص) گذاشتم و امور مسلمانان را، طوری «فتق» کردم که برای همیشه تاریخ قابل «رتق» نباشد.»
بیان این مطالب از سوی دوستان یزید در آن روزگار نشان دهنده این حقیقت است که شخصیت فاسد و تباه یزید برای آن دوستان نیز پوشیده نبوده و آنانی که خود ولایت عهدی یزید را پیشنهاد میکردهاند، از عواقب پیشنهاد خود و کردار یزید بی خبر نبودهاند.
پس از پیشنهاد مغیره بن شعبه، معاویه به زیاد بن ابیه، به نمایندهاش در بصره،نامهای نوشت و پیشنهاد مغیرة بن شعبه را به او یادآور شده و از او خواست که مردم را به ولایت عهدی یزید، تشویق کند.
زیاد پس از مشورت با یارانش در جواب معاویه نوشت:
«نامه تو با مضمون خود، بر من رسید. اما من که مردم را به بیعت با یزید دعوت کنم، چه بگویم در جواب آنها، در حالیکه یزید با سگ و میمون بازی میکند و لباسهای رنگین (گلدار، مد زنهای آن روز) میپوشد و شراب میخورد و در مراکز «فواحش» راه میرود.
با اینکه اشخاصی چون حسین بن علی (ع) و عبدالله بن عباس و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، در برابر او قرار دارند. اصحاب زیاد بن ابیه به او اشاره کردند که این نامه را به معاویه نفرستد زیرا او ناراحت میشود و سفارش کردند که در جواب معاویه بنویسد که یزید مدت یک سال – دو سال خود را به اخلاق این جماعت (افراد نام برده) بیاراید، و رفتارنیک او به مردم نشان داده شود.»
به گفته «عباس محمود عقاد» معاویه خود با وجود این که ولایت عهدی یزید، ازآرزوهای دیرین او بود، به توانمندی یزید برای عهده داری چنین منصبی هرگز باور نداشت و غیر از زیاد بن ابیه که به ولایت عهدی یزید، نظر نداده و خصلتهای مذموم و ناپسند یزید را دلیل بی لیاقتی او عنوان کرده، مروان بن حکم نیز با ولایت عهدی یزید،سخت مخالف بود.
سعید بن عثمان فرزند خلیفه سوم، پس از منصوب شدن یزید به ولایت عهدی،به معاویه خرده گرفت و صفات یزید را دلیل عمده ایرادهای خود عنوان کرد.
پس اگر مشاوران و بستگان نزدیک معاویه که بیشتر آنان، خود نیز به آموزههای دینی و اخلاق اسلامی پایبند نبودند، جرئت معرفی شدن یزید به عنوان ولیعهد معاویه را نداشتند، دیگر برای شناختن اندیشه و عقیده، صفتها و خصلتهای یزید، تدبیر و کارآیی و شخصیت او جای تردید نخواهد بود.
دوره حکومت یزید
اما دورههای سلطنت او، مملو از رسوایی و فجایع است. فجایعی که تاریخ اسلام را سیاه و لکه دار کرد.
یزید بن معاویه سه سال حکومت کرد و در ان مدت، جنایتهایی را مرتکب شد،که در تاریخ اسلام نظیر ندارد. در سال اول، سبط پیامبر و زینت آغوش آن حضرت، امامحسین را به شهادت رسانید و اهل بیت مکرّم آن حضرت را همراه سرهای بریده شهدا از کربلا تا شام و مجلس خود آن پلید، شهر به شهر و منزل به منزل با وضع فجیع گرداند و در مجلس خود که متشکل از اشراف شام و نمایندگان دولتهای خارجی بود، در حضور اهل بیت آن حضرت با چوبی که در دست داشت بر لبهای امام، میزد و اشعار کفرآمیزی را که از دوران جاهلیت حکایت میکرد، بر زبان میراند.
در سال دوم، به مردم مدینه حمله کرد و قتل عام شدید در آن شهر به وجود آورد تا جایی که جوی خون به حرم پیامبر خدا رسید. و تا مدت سه روز جان، مال و ناموس مردم مدینه را برای سپاهیان خود مباح اعلام کرد.
در سال سوم، به بهانه دستگیری ابن زبیر، خانه کعبه را به آتش کشید.
گرچه مدت حکومت یزید، طولانی نبود، ولی در همان مدت کوتاه جنایت هایی را انجام داد که به گفته «عباس محمود عقاد» این جنایتها، اساس حکومت امویها را لرزاند.
«لقد کانت ضربه کربلا و ضربه مدینه و ضربه بیت الحرام اقوی ضربات لتمکین سلطانهم و تثبیت بنیانهم و تغلیب ملکهم علی المنکرین و المنازعین فَلَم ینتصر علیهم المنکرون و المنازعون بشیء کما انتصروا علیهم بضربات ایدیهم و لم یذهبوا بها ضاربین حقیقة حتّی ذهبوا بها مضروبین الی آخر الزمان و تلک جریرة یوم واحد هو یوم کربلا فاذا بالدولة العریضه تذهب فی عمر رجل واحد مدید الایام.»
تحقیقاً ضربههایی که بنی امیه در کربلا، مدینه و مکه وارد ساختند، نیرومندترین ضربههایی بود که برای پایداری حکومت و تثبیت بنیان و چیرگی حکومتشان به مخالفان خود وارد ساختند و مخالفان هرگز نتوانستند از آن انتقام کشند بمانند ضربات دست خود آنان و بنی امیه در واقع زننده نبودند. بلکه ضربهای خوردند که تا پایان روزگارادامه دارد و همین جنایت یک روزه که در کربلا واقع شد، موجب گشت که یک دولتعریض و طویل آنچنانی تنها به اندازه عمر یک شخص عمر کند.
به گفته بعضی از محققان، یزید در 37 سالگی و پس از سه سال حکومت در «ذاتالجنب» با افتادن در بین زبالههای محل، مرد.
پژوهشگران احتمال دادهاند که افراط یزید در شراب خوردن و لذتهای جسمی،کبدش را از بین برده و سبب مرگ ننگین و شرم آور او شده باشد.
دفاعیات ابن تیمیه از یزید بن معاویه
ابن تیمیه به غرض ابراز کنیه توزی و دشمنی صریح با اهل بیت و خانواده پیامبرخدا، به قیام عزّت آفرین سید شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) و نیز به عزاداری امت اسلام در عزای آن گرامی که از روز شهادت آن حضرت تاکنون ادامه دارد، راههای گوناگون را طی نموده است. گاهی اصل حرکت و قیام امام را زیر سؤال میبرد و آن را ناشی از هواینفس و بر خلاف رضایت پیامبر بزرگوار اسلام پنداشته است و گاهی از زاویه دیگر به این واقعه نگریسته و در صدد دفاع از یزید بن معاویه و پاک نمودن کردار پلید وی برآمده و بیگناه نشان دادن وی و بلکه صاحب حق بودن او را در برابر امام حسین عنوان میکند.
او نه تنها از یزید به دفاع پرداخته است، بلکه از پدرش معاویه نیز در برابر امام حسن مجتبی (ع) و به شهادت رسانیدن آن حضرت و حتی دودمان امیه در برابر خاندان نبوّت به شدت جانبداری میکند.
او در مقام زیر سؤال بردن امام حسین (ع) در زمینه قیام در برابر یزید با اینکهصلح امام حسن را ستوده و آن را موافق با خشنودی پیامبر عنوان میکند، اما هنگامی که از اقدام معاویه بن ابی سفیان به قتل امام حسن مجتبی (ع) سخن به میان میآید، بازهم در محکمه خود طرف معاویه را میگیرد.
ابن تیمیه در دفاع از یزید و نیز در توجیه شهادت امام حسن مجتبی (ع) توسط معاویه میگوید:
«انّ بنی امیه لیسوا باعظم جرماً من بنی اسرائیل فمعاویه حین امر بسمِّ الحَسن فهو من باب قتال بعضهم بعضاً و یزید لیس باعظم جرماً من بنی اسرائیل، کان بنو اسرائیل تقتّلون الانبیاء و قتل الحسین لیس باعظم من قتل الانبیاء.»
همانا جرم بنی امیه سنگینتر و بزرگتر از جرم بنی اسرائیل نبوده است. معاویه که به مسموم ساختن امام مجتبی دستور داد، آنکار از جانب جنگ برخی با بعضی دیگر (قتال دو طرفه) بود و یزید نیز جرمی سنگینتر از بنی اسرائیل ندارد، زیرا بنی اسرائیل پیامبران را میکشتند و کشتن حسین بزرگتر از کشتن پیامبران نیست.»
ابن تیمیه به غرض زیر سؤال بردن قیام امام حسین (ع) و تبرئه یزید بن معاویه ازجنایت، به ویژه در حادثه خونین عاشورا، راههای دشوار و پر پیچ و خمی را پیموده، راههای ناملایم و صعب العبوری که پیمودن آن جز برای او و امثال وی، برای کس دیگر ممکننیست. او میگوید:
«در حادثه عاشورا (هر چه که هم رخ داده باشد) بر یزید کمترین تقصیری نیست.زیرا این حسین بود که در برابر خلیفه زمان خود و امام صاحب «سلطنت» و «سیف» خروج کرد و در نتیجه آن خروج ـ فسادی که نباید در جامعه اسلامی رخ میداد ـ به وقوع پیوست.»
او در توجیه مشروعیت حکومت یزید گوید:
«لم یتول علی جمیع بلاد المسلمین کما ان ولد العباس لم یتولوا علی جمیع بلادالمسلمین بخلاف عبدالملک و اولاده فانهم تولوا علی جمیع بلاد المسلمین و کذلک الخلفاء الثلاثه و معاویة تولوا علی جمیع بلاد المسلمین و علی(رضی الله عنه) لم یتول علی جمیع بلاد المسلمین فکون الواحد من هولاء امّا بمعنی انه کان له سلطان و معه السیف یولی و یعزل و یعطی و یجرم و یحکم و ینفذ یقیم الحدود و یجاهد الکفار و یقسم الاموال امر مشهور متواتر لایمکن جحده و هذا معنی کونه اماماً و خلیفة و سلطاناً»
«یزید بر تمام سرزمینهای اسلامی ولایت یافته بود با این که فرزندان عباس بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط نیافتند. تنها عبدالملک و فرزندانش بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط یافتند و علی (ع) بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط نیافت.
پس یزید یکی از کسانیاست که بر همه سرزمینهای اسلامی تسلط داشته و این امر به معنای این است که برای او سلطنت و شمشیر هست که حقّ ولایت دارد و هر که را بخواهد میبخشد و هر که را بخواهد عزل میکند و هر که را بخواهد مجرم میکند و هر که را بخواهد محاکمه میکند و اقامه حدود را تنفیذ میکند و با کافران جهاد میکند و اموال را تقسیم میکند (این مطلب) امری مشهور و متواتر است که انکار آن نا ممکن است و این امر به معنای آن است که یزید سلطان و خلیفه مسلمانان است.
سپس میگوید:
«فیزید فی ولایته هو واحد من هولاء الملوک، ملوک المسلمین المستخلفین فی الارض»
پس یزید در ولایت خود یکی از پادشاهان بلاد اسلامی بود و یکی از آنانی بود که به عنوان خلیفه پیامبر بر روی زمین قرار گرفت.
او علاوه بر اینکه سلطنت یزید را مشروع میدانست، وی را در جریان قتل حسین بی گناه پنداشته و میگوید:
«انّ یزید لم یظهر الرضی بقتله، و انّه اظهر الالم لقتله و الله اعلم سریرته! و قدعلم انّه لم یأمر بقتله ابتداءً – و لکنّه مع ذلک ما انتقتم من قاتلیه و لا عاقبهم علی ما فعلواذ کانوا قتلوه لحفظ ملکه! و لا قام بالواجب فی الحسین و اهل بیته، و لم یظهر له من العدل و حسن السیرة ما یوجب حمل امره علی احسن المحامل و لانقل احد انّه کان علی اسوأ الطرائق التی توجب الحد! و لکن ظهر من امر فی اهل الحرّه ما لا نستریب انّه عدوان محرّم».
یزید هرگز به قتل حسین (ع) راضی نبود، او ناراحتی خود را از قتل حسین (ع) آشکار کرد و خداوند به نیت او آگاه بود.
و روشن است که یزید در ابتدا به قتل حسین دستور نداد، ولی با این همه از قاتلان حسین (ع) انتقام نگرفت و آنان را در برابر کردارشان مجازات هم نکرد و این هم بدان جهت بود که آنان (حسین را به سبب حفظ سلطنت یزید کشتند) یزید گرچه به خاطر امر واجب با حسین و اهل بیت او قیام نکرد و عدالت خود را نیز در حق حسین آشکار نکرد،ولی هیچ کس نگفته است که یزید با بدترین راهها با حسین رفتار کرده باشد.
لکن از رفتار یزید با اهل حرّه (مدینه) آشکار است که او بر اساس عداوت، فعلحرام، انجام داده است».
از این گفتار ابن تیمیه، به روشنی استفاده میشود که یزید در قتل حسین، کاری حرام نکرده و هیچ عمل خلافی را مرتکب نشده است و آنچه را که انجام داده به سبب حفظ ملک و سلطنت خودش بوده، ولی عمل یزید در برابر مردم «حره» عمل عدوانی و حرام بوده است.
امّا بعداً یاد خواهیم کرد که ابن تیمیه در همین عمل نیز یزید را صاحب حق پنداشته و این کار را از وظایف قانونی یزید میدانسته است.
ابن تیمیه، سپس از توبه یزید سخن به میان آورد، و چنین پنداشته است که برفرض، اگر یزید را در ماجرای قتل حسین بن علی (ع) مقصّر بدانیم، امکان توبه یزید را نمیتوانیم نادیده بگیریم.
«فمن این یعلم الانسان انّ یزید لم یتب من هذه او لم تکن له حسنات ماحیة».
پس انسان از کجا میداند که یزید در برابر قتل حسین توبه نکرده است، یا اینکه برای او حسناتی نبوده که سبب محو گناهان ناشی از قتل حسین شده باشد.
گذشته از اینها یزید اعمال خیر و حسناتی داشته که آن حسنات موجب محو گناهانش میشود:
«فالقول فی یزید کالقول فی اشباهه من الخلفاء الملوک من وافقهم فی طاعة الله تعالی کالصلاة و الحج و الجهاد و الامر بالمعروف و النهی من المنکر و اقامة الحدود کان ماجوراً علی ما فعله من طاعة الله و رسوله و کذلک کان صالحوا المومنین کعبد الله بن عمرو امثاله و لهذا کان الصحابه رضی الله عنهم یغزون مع یزید و غیره فی غزا القسطنطنیه فی حیاة ابیه معاویه رضی الله عنه و کان معه فی الجیش ابوایوب الانصاری (رضی اللهعنه) و ذلک الجیش اوّل جیش غزاء القسطنطنیه و فی صیحیح البخاری عن ابن عمررضی الله عنه عن النبی صل الله تعالی علیه و سلم قال: اوّل جیش یغزو القسطنطنیهمغفور لهم (و عامة الخلفاء الملوک)».
سخن در مورد یزید، مثل سخن در مورد دیگر خلفای اسلامی و پادشاهان است.آنهایی که در طاعت فرمان خدا، چون نماز، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود با یک دیگر موافق بودند، همه آنها در کردار خود که به قصد طاعت خدا و رسول انجام دهند اگر بر فرض مرتکب خطا هم شوند باز هم ماجور خواهند بود و مؤمنان صالح،همچون عبد الله بن عمر و امثال او در قلمرو همین حکم داخل اند… و بدینسان صحابه پیامبر با یزید و غیر او به جهاد میرفتند و یزید در زمان زندگی پدرش معاویه در جنگ قسطنطنیه شرکت کرد با این که ابوایوب انصاری از یاران پیامبر همراه یزید در آن سپاهبود و آن لشکر نخستین لشکری بود که به جنگ قسطنطنیه شتافت. و در صحیح بخاری از عبدالله ابن عمر از پیامبر بزرگوار اسلام روایت شده است که فرمود: نخستین لشکری که در جنگ با رومیان شرکت کند، گناهان آنها آمرزیده میشود و (عامه خلفا و پادشاهان نیز در این حکم داخلاند).
ما در فصل پیش در ضمن شمردن ویژگیهای شخصیت یزید بن معاویه شرکت کردن یزید در جنگ با رومیان و گرفتار آمدن او را در دام ام کلثوم از منابع معتبر عامّه به تفصیل یاد کردیم.
ابن تیمیه گاهی در برابر دفاع از یزید خود را عاجز دیده، به ناچار او را اهل اجتهاد و تأویل یاد میکند و اظهار میدارد که لازم نیست یک مجتهد همیشه به حق دست یابد.
«و اما اهل التأویل المحض فاولئک مجتهدون مخطئون خطوهم مغفور لهم و هم مثابون علی ما احسنوا فیه من حسن قصدهم و اجتهاد هم فی طلب الحق و اتباعه».
«و اما اهل تأویل محض، پس آنان مجتهدانی هستند که گرچه خطا میکنند،خطاهای آنان برای آنان بخشیده شده است و آنان به دلیل حسن قصد و اجتهادشان در طلب حق و پیروی از آن پاداش میگیرند به این دلیل که حسن نظر داشتهاند.»
اما آیا دادگاه تاریخ دفاعهای ابن تیمیه را از یزید میپذیرد یا خیر؟ آیا او به قتل حسین راضی نبود؟ آیا او حرمت حریم پیامبر را هتک نکرده؟ آیا او توبه کرد؟ و توبهاش قبول شده است؟ آیا او در قتل حسین به اجتهاد خود عمل کرد و لذا خطاهای او بخشیده شده؟ مطلبی است که پاسخ آن را از نزدیکترین افراد به یزید میشنویم:
«قال معاویة بن یزید: انّ اعظم الامور علینا علمنا بسوء مصرعه و قبح متقلبه و قد قتل عترة الرسول و اباح الحرمة و حرّق الکعبة.»
معاویه فرزند یزید میگوید: همانا عظیمترین امور بر ما، که کاشف از جنایتهای او باشد، زشتی مردن و قباحت دگرگونی در اوضاع او است. به تحقیق او عترت پیامبر را به شهادت رسانید و حرمت حریم مدینه را شکست و کعبه را اتش زد.
ولی ابن تیمیه یا همه این امور را انکار میکند و یا میپندارد که یزید توبه کرده و یا به اجتهاد خود عمل کرده و یا اعمال نیکش ـ که شاید منظور ابن تیمیه از اعمال نیک یزید، شرابخوری و قمار بازی و سگبازی و… او بوده ـ سبب محو گناهان او گردیده است.
پس از فرزند یزید نخستین کسی که هم مشرب و هم پیاله او بود و از اسرار و راز نهان یزید آگاهی داشت و در جرم و جنایتها با وی شریک بود، عبیدالله بن زیاد بود که خود مسئولیت شهادت حسین بن علی (ع) را به عهده داشت و آن کار را به فرجام رسانید و اینک عامل اصلی در قتل حسین بن علی را از زبان او میشنویم.
ابن اثیر در کامل خود مینویسد:
«عاش عبیدالله بن زیاد بعد موت یزید، فاضطربت علیه الاحوال فی العراق فخرج الی الشام و معه مئة رجل من الازد یحفظونه و فی بعض الطریق رأوه قد سکت طویلاً،فخاطبه احدهم و یدعی مسافر بن شریح الشکری: فقال له: انائم انت؟
قال: لاکنت احدّث نفسی
قال له مسافر: افلا احدثک بما کنت تحدّث به نفسک؟
قال: هات.
قال مسافر: کنت تقول: لیتنی لم اقتل حسیناً
فقال عبیدالله بن زیاد: امّا قتلی الحسین فانّه اشار الّی یزید تقتله او قتلی فاخترت علیه.»
عبیدالله بن زیاد مدّتی پس از مرگ یزید در کوفه زیست و در عراق شرایط زندگی برای او دشوار آمد. پس به طرف شام عزیمت کرد، در حالیکه صد نفر از قبیله «ازد» او را محافظت مینمودند و در قسمت هایی از راه به او مینگریستند که سکوتهای طولانی دارد. پس یکی از همراهان وی که «مسافر بن شریح یشکری» نام داشت او را مخاطب قرار داد و گفت: آیا با من اشاره کردی؟ عبیدالله گفت: خیر با خودم سخن میگفتم.
مسافر گفت: سخنی که با خود میگفتی، با من نمیگویی.
عبیدالله گفت: خیر.
مسافر گفت: با خودت نمیگفتی که کاش حسین را نمیکشتم؟
عبیدالله بن زیاد گفت: اما قتل حسین به اشاره یزید انجام شد که او مرا بین کشته شدن حسین و کشته شدن خودم مخیّر گذاشت و من کشته شدن حسین را برگزیدم.»
یعقوبی در تاریخ خود مینویسد:
یزید بن معاویه نامهای به ابن عباس نوشته و در آن نامه به وی اظهار نزدیکی کرده بود. ابن عباس نامه طولانی در جواب وی نوشت و در آن نامه گفت:
«لا تحسبنی لا – لا ابارک – نسیت قتلک حسیناً و فتیان بنی عبدالمطلب…. و ما انسی من الاشیاء فلیست بنا من المرادک الحیسن بن علیّ من حرم رسول الله (ص) الیحرم الله الیه الرجل لتفناله فاشخصته من حرم الله الی الکوفه ثم انّک الکارب الی ابنمرجانه – عبیدالله بن زیاد – ان یستقبل حسیناً بالرجال، و امرته بمعاجلته و ترک مطاولتهو لالحاح علیه حتّی تقیلته و من معه من بنی عبدالمطلب، اهل البیت الذین اذهب اللهعنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»
گمان نکن که من فراموش کردم که تو حسین و جوانان عبدالمطلب را کشتی. هرچیزی را اگر فراموش کنم، هرگز فراموش نمیکنم که تو حسین را از حریم پیامبر دورکردی و ناچار به حرم امن الهی پناه برد و با حیله و نیرنگ، کسانی را وادار کردی که او را ازحرم خدا به سمت کوفه، کوچ دهند، آنگاه به پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) نوشتی که بامردان جنگی از او استقبال کند و دستور دادی که کار با او به درازا و گفتوگو نکشد و بلکه با سرعت پایان پذیرد.
تا این که ابن زیاد، حسین و تمام کسانی را که از فرزندان عبدالمطلب با او همراه بودند کشت، در حالی که آنان اهل بیتی هستند که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور کرده و پاک کرده است آنان را، پاک کردنی.
بدینسان محققان اسلامی از شیعه و سنی کمترین تردیدی ندارند که یزید بن معاویه به قتل حسین بن علی (ع) دستور داد؛ چنان که نویسنده «الاتحاف بحب الاشراف» گوید:
«ولاشک عاقل انّ یزید بن معاویه هو القاتل الحسین لانّه هو الذی ندب عبیدالله بن زیاد لقتل الحسین».
«و هیچ عاقلی تردیدی ندارد که یزید بن معاویه شخصاً قاتل حسین بن علی است، زیرا او عبیدالله بن زیاد را به قتل حسین ترغیب کرد.»
و اما توبه یزید که ابن تیمیه از آن سخن گفته، سخنی عجیب و تازه است. یزید به گفته اکثریت قریب به اتفاق مورّخان اسلامی، دوران جوانی خود را با لهو و لعب به سر برد و دوران خلافت وی نیز سه سال بود که در سال اوّل فرزند پیامبر خدا و فرزندان او را به شهادت رسانید و اهل بیت رسول الله را به اسارت به شام برد و در سال دوم قتل عام و کشتار بی سابقهای در مدینه پیامبر به راه انداخت که جوی خون در حرم رسول خدا جاری گردید و زنان مردم مدینه را که همه یا از بستگان پیامبر خدا بودند و یا از یاران آن گرامی تا سه روز برای سپاهیان خود مباح اعلام کرد و در سال سوم، خانه کعبه را به بهانه دستگیری عبدالله بن زبیر که آنجا پناه برده بود به منجیق بست سپس به گفته پسرش معاویه در مزبلهای سقوط کرد و جان داد. حال معلوم نیست که در کدام یک از این دوران زندگی خویش توبه کرده باشد.
بنابراین، در تاریخ اسلام پس از یزید بن معاویه نخستین کسی که برخلاف سیر جریان تاریخ حرکت میکند، ابن تیمیه است. تفاوت کار یزید با ابن تیمیه در این نکته است که به گفته خود وی یزید به دلیل حفظ سلطنت و پادشاهی خودش امام حسین را به شهادت رسانید، ولی برای ابن تیمیه که به دنبال یزید راه افتاده، جز تعصب نسبت به اهلبیت پیامبر و در حقیقت جز ابراز کفر و نفاق باطنی خود عامل دیگری برای عداوت با اهلبیت پیامبر خدا و مخصوصاً فرزند گرامی آن حضرت، امام حسین (ع) نمیتوان سراغداشت.
دیدگاه ابن تیمیه در مورد انتقال سر مطهر امام حسین به شام
یکی از دفاعهای ابن تیمیه از یزید در مورد مقتل امام حسین، این است که میگوید: یزید سر امام حسین (ع) را به سمت شام انتقال نداده است:
«انّ نقل رأس الحسین الی الشام لااصل له فی زمن یزید.»
همانا انتقال سر امام حسین به سوی شام در زمان یزید، مطلبی است که هیچ اصالتی ندارد.»
آن گاه برای تفصیل بیشتر میگوید:
«انّ القصّة التی یذکرون فیها حمل الرأس الی یزید و نکته بالقضیب کذبوا فیها».
همانا داستانی را که در آن، حمل سر حسین به سوی یزید و زدن یزید با چوب بر لبهای حسین ذکر میکنند، کذبی است که به آن دست یازیدهاند.
از نظر ابن تیمیه یعنی داستان انتقال سر مقدس امام حسین از عراق به سوی شام و در مجلس یزید و بازی کردن یزید پلید با چوب، با لبهای مبارک امام حسین واقعیت ندارد.
ابن تیمیه ناشیانه دست به مغالطهای میزند که هرگز از پی آن بر نیامده است. اوبرای منحرف نمودن ذهن عوام، منابعی را به عنوان منابع تحقیقی در مقتل امامحسین (ع) معرفی میکند و میگوید:
«و المصنفون من اهل الحدیث فی ذلک کالبغوی و ابن ابی الدنیا و نحوهما، هم بذلک اعلم و اصدق بلا نزاع بین اهل العلم».
از اهل حدیث کسانی که در مقتل امام حسین کتاب تصنیف کردهاند، مانند بغوی و ابن ابی الدنیا و امثال آن دو به این داستان (عدم انتقال سر حسین به شام) بدون نزاع بین دانشمندان داناتر و راستگوترند.
«انّ الذین جمعوا اخبار الحسین و مقتله قبل ابن ابی الدنیا و البغوی و غیرهما لم یذکر احدٌ منهم انّ الرأس قد حمل الی عسقلان او القاهره».
آنانی که اخبار حسین و مقتل او را جمع کردهاند، مانند ابن ابی الدنیا غیر آن دو کسی از آنان ذکر نکردهاند که سر حسین از عراق به سمت عسقلان یا قاهره حمل شد.
سپس ابن تیمیه مصنفان دیگری را در مقتل امام حسین (ع) معرفی میکند و میگوید:
«من المعلوم انّ الزبیر بن بکّار و محمد بن سعد صاحب (الطبقات) و نحو هما من المعروف بالعلم و الفقه و الاطلاع اعلم بهذا الباب و اصدق فی ما ینقلونه من المجاهیل الکاذبین؛
معلوم است که زبیر بن بکّار و محمد بن سعد صاحب الطبقات و امثال آن دو از دیگر کسانی که به علم و فقه آگاهی و شهرت دارند، در زمینه مقتل امام حسین آگاهتر و راستگو ترند از کسانی که این داستان را از جاهلان و دروغگویان نقل میکنند».
از آنچه یاد شد، این مطلب روشن میشود که ابن تیمیه حمل سر مبارک امامحسین از عراق به شام را انکار میکند و در این زمینه منابعی را معرفی میکند و میپندارد که داستان حمل رأس امام حسین (ع) به سمت شام در آن منابع نیامده، این در حالی است که بغوی و ابن ابی الدنیا هر یک از حمل سر امام به سوی شام و مجلس یزید سخن گفتهاند.
شاید این بدان جهت است که میگویند: دروغگو حافظه ندارد. و اینک به نقل این موضوع از ابن ابی الدنیا میپردازیم:
«قال ابن الجوزی: قال ابن الدنیا: ثمّ دعا ابن زیاد زحر بن قیس، فبعث معه برأس الحسین و روؤس اصحابه الی یزید.»
«ابن جوزی گوید: ابن ابی الدنیا گفته است: ابن زیاد، زحر بن قیس را فراخواند و او را همراه سر حسین و سرهای اصحاب آن حضرت، به سوی یزید فرستاد.»
ابن ابی الدنیا تنها به حمل سر امام حسین به سوی شام بسنده نمیکند، بلکه چوب زدن یزید بر لبهای امام و خواندن اشعار کفرآمیز او را نیز یادآور میشود:
«و قال ابن ابی الدنیا: وضع رأس الحسین بین یدی یزید و عنده ابوبرزه: فجعل یزید فیکث بعصاه علی فیه.»
«ابن ابی الدنیا گوید: یزید سر حسین را در بین دو دست خود گذاشت، در حالی که «ابوبرزه» در نزد او بود. پس با چوبی که در دست داشت بر لبهای امام اشاره میکرد.»
ابن ابی الدنیا گوید:
«یزید در لحظهای که با چوب خود بر لبهای امام حسین میزد، این شعر را میخواند:
«یفلّقن هاماً من رجالٍ اعزّه علینا و هم کانوا اعقّ واظلما»
«آنگاه ابوبرزه به یزید گفت: چوبت را بردار به خدا سوگند! پیامبر را دیدم که لب برلبهای حسین گذاشته بود و آن را میبوسید.»
نیز ابن ابی الدنیا گوید:
«حسن بصری گوید: یزید بن معاویه از روی طعنه با چوب خیزران بر بوسه گاه پیامبر خدا (لبهای امام حسین) میزد.»
ابن جوزی از ابن ابی الدنیا و محمد بن سعد(صاحب طبقات) از مجاهد روایت کنند و گویند:
«چون سر حسین را وارد مجلس یزید نمودند، یزید بن معاویه آن سر بریده را در بین دو دست گذاشت و این اشعار کفرآمیز را میخواند:
«لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلّو و استهلّوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لاتشل
فجزینا هم ببدر مثلها
واقمنا میل بدر فاعتدل»
کاش بزرگان من که در بدر حاضر بودند و گزند تیرهای قبیله خزرج را دیدند، امروز در این مجلس حاضر بودند و شادمانی میکردند و میگفتند: یزید دست مریزاد! به آل علی کیفر روز بدر را چشاندیم و انتقام خود را از آنان گرفتیم.
اسارت خاندان محمد به شام از دیدگاه ابن تیمیه
یکی از پافشاریهای ابن تیمیه در مورد دفاع از یزید، این است که میگوید: اهلبیت پیامبر پس از شهادت امام حسین هرگز اسیر نشده و به شام منتقل نگردیده است.
«و یزید لم یسب للحسین حریماً بل اکرم اهل بیته؛
یزید حریم حسین را هرگز به اسارت نبرد و اهل بیت او را گرامی داشت.»
و نیز میگوید: «لایسبی اهل البیت احد، و لا سبی منهّن احد؛
هیچ کس اهل بیت پیامبر را اسیر نکرد و هیچ یک از آنان به اسارت نرفت.
ابن تیمیه برای اثبات گفتههای خود به سخنان مسخره آمیزی متوسل میشود و میگوید:
«اما ما یرویه من لاعقل له یمّیز به ما یقول، و لاله الامام بمعرفه المنقول، من انّاهل البیت بسبو، و انّهم حملوا علی البخاتی، و لانّ البخاتی بنت لها من ذلک الوقت سنامان!! فهذا من الکذب الواضح الفاضح لمن یقول به؛
اما آنانی که از اسارت اهل بیت سخن میگویند نه برای آنها عقلی است که به واسطه آن، آنچه را که میگوید تمیز دهد و نه به شناختن منقول توانایی دارند کسانی که میگویند اهل بیت پیامبر اسیر شدهاند و آنها را بر شتران بی جهاز سوار کردند از دروغهای واضح و فضاحت باری است که (از بعضی منابع) نقل میکنند.»
حال یک بار دیگر این دفاعیه ابن تیمیه را از محدثانی باز میپرسیم که ابن تیمیه آنان را به عنوان راستگوترین و داناترین محققان به مقتل حسین معرفی کرده بود:
«قال محمد بن سعد صاحب (الطبقات) و ابن ابی الدنیا بعد ذکر مقتل الحسین اتتها بهم ثیابه و سیفه و عمامته، قالا ما نصّه و اخذ آخر ملحفة فاطمه بنت الحسین، واخذ آخر حلّیها! و بعث عمر بن سعد برأس الحسین الی عبیدالله بن زیاد و حمل النساء والصبیان، فلمّا مرّوا بالقتلی صاحت زینب بنت علیّ یا محمدا! هذا الحسین بالعراء مزّملبالدماء، مقطع الاعضا… یا محمداه! و بناتک سبایا و ذریّتک قتلی تصفی علیها الصباء قال: فما بقی صدیق و لا عدّو الّا بکی!؛
محمد بن سعد صاحب طبقات و ابن ابی الدنیا پس از ذکر مقتل حسین و به غارت بردن لباس و شمشیر و عمامه آن حضرت توسط سپاهیان ابن زیاد، مطلبی را گفته است که نصّش این است: آخرین ملحفه فاطمه دختر حسین را گرفتند و آخرین زیور آن دختر را غارت کردند و عمر بن سعد سر حسین را به نزد عبیدالله بن زیاد فرستاد و زنان و کودکان را سوار شتران کردند و چون به قتلگاه رسید زینب دختر علی صدا زد: ای محمد! این حسین فرزند توست که برهنه و عریان با اعضای قطع شده در بین خاک و خون افتاده است.
ای محمد: دختران تو اسیر شدند و ذریه تو را کشتند باد صبا بر جنازههای آنها میورزد همو میگوید: در آن هنگام دوست و دشمن باقی نماند، جز اینکه همه به گریه درآمدند.
ابن جوزی از محمد بن سعد نقل میکند و میگوید: قال: ثُمّ دعا یزید بعلیّ بن الحسین و الصبیان و النساء و قد اوتقوا بالحبال! فادخلوا علیه، مقال علی بن الحسین یا یزید اظّنک برسول الله (ص) مقوّنین بالحبال، ما کان یرقّ لنا.
فقال یزید: یا علیّ ابوک الذی قطع رحمی و نازعنی سلطانی، مضنع الله بما رأیت!
و دعا بالنساء و الصبیان فاجلسوا بین یدیه، فقام رجل من اهله الشام فقال:
یاامیرالمومنین هب لی هذه، یعنی فاطمه بنت الحسین و کانت وضینة، فارعدت و ظنّت انّهم یفعلون، فاخذت ثیاب عمتّها زینب، فقالت زینب: کذّبت و الله ما ذلک لک ولا له.
فغضب یزید: قال لذلک و قال: کذّبت ان ذلک لی لوشئت لفعلته!
قالت: کلّا و الله ما جعل الله عزّ و جلّ ذلک لک الّا ان خرج من ملّتنا او تدین بغیر دیننا. ثمّ بعث بهم الی المدینه ثمّ قال ابن الجوزی، هکذا قال محمد بن سعد».
«آنگاه ابن زیاد، حرز بن قیس را فراخواند. سپس سر حسین و سرهای یاران حسین را همراه او به سوی یزید فرستاد و قاصدی از سوی یزید آمد به عبیدالله بن زیاد دستور داد که دارایی حسین و باقی ماندگان اهل بیت او را به سمت شام بفرستد.
گوید: آنگاه یزید علی بن الحسین، و کودکان و زنان را فراخواند، در حالیکه ریسمان به گردن آنها انداخته بودند. پس اهل بیت بر یزید داخل شدند و علی بن الحسین فرمود: ای یزید! تو به پیامبر خدا چه نظر داری؟ آیا ریسمان به گردن ما بستهای ما را مستحق آن میدانی؟
یزید گفت: ای علی! پدرت کسی بود که رحم من را قطع کرد و با سلطنت من به نزاع برخاست و خداوند آنچه را که اکنون میبینی انجام داد.
آنگاه زنان و کودکان را فراخواند، پس آنان در کنار یزید نشستند. مردی از اهل شام بلند شد، گفت: یا امیرالمومنین (با اشاره به فاطمه دختر حسین) این کنیز را به من ببخش. فاطمه گمان کرد که آنها این کار را انجام میدهند. از جا بلند شد دامن عمهاش زینب را محکم گرفت. زینب فرمود: دروغ میگوید به خدا سوگند! نه یزید، این توانایی را دارد نه آن مرد شامی.
پس یزید به خشم آمد و گفت: تو دروغ میگویی، اگر من بخواهم این کار را انجام میدهم.
زینب فرمود: هرگز، به خدا سوگند! خداوند این قدرت را به تو نداده است، مگراینکه از ملّت ما خارج شوی. یا به غیر دین ما ایمان آوری. آنگاه آنان را به سمت مدینه فرستاد. سپس ابن جوزی گوید: محمد بن سعد صاحب طبقات عین این مطلب را نقلکرده است.
حال وقت آن رسیده است از ابن تیمیه خبیث و بنده بی مزد و سر سپرده یزید بن معاویه ـ لعنت الله علیهما ـ بپرسیم که آیا ابن ابی الدنیا اسارت اهل بیت پیامبر را به سوی شام و اهانت یزید به اهل بیت را در مجلس خود، نقل کرده است یا خیر؟
ظاهراً اگر ابن تیمیه خود هم زنده میبود، سفسطهای را با این گونه سطحی نگری از سوی خودش انکار میکرد.
لعن یزید بن معاویه از دیدگاه ابن تیمیه
ابن تیمیه، لعن یزید بن معاویه را جایز و روا نمیشمارد و فرد لعن کننده را از بدعتگذاران در دین میخواند. او در کتاب خود به نام «منهاج السنة» سخنان زیادی در حرمت لعن یزید گفته است که در این نوشتار فقط به نقل دو مورد از کردار و گفتار اعجاب برانگیزش اکتفا میکنیم:
مورد اول، گفتهاند ابن جوزی، در لعن یزید کتابی نوشته است که مورد تعجب و اعتراض ابن تیمیه قرار گرفت.
ابن تیمیه پس از نگریستن به کتاب ابوالفرج ابن جوزی، خود در منع لعن یزیدمطالب بی شماری نقل کرده است و در کتاب خود به نام فضائل معاویه در فضیلت یزید واینکه یزید شایسته لعن نیست. سخن گفته است. گذشته از آن کتاب، در کتاب «منهاجالسنة» خود جملهای را به نام روایت نقل میکند:
«المومن لایکون لعانا».
مومن نباید کسی را لعنت کند.
آن گاه در مورد یزید، یکی از جملات خود را ـ که قبلاً یاد کردیم ـ اظهار میدارد و میگوید:
انسان از کجا میداند که یزید از قتل حسین توبه نکرد یا برای او حسناتی باشد که گناهان او را از بین ببرد».
ابن تیمیه به دلیل اینکه بیش از اندازه به یزید اعتماد کرده است، از ابوالفرج بنالجوزی گله میکند و میگوید:
«امّا ابوالفرج بن الجوزی فله کتاب فی اباحة لعنته»
اما ابوالفرج بن الجوزی در لعن یزید کتابی نوشته است.
مورد دوم، ابن تیمیه با این که خود را از پیروان امام احمد بن حنبل میدانست، در عین حال به دلیل وابستگی فکری و اعتقادی بیش از حدی که به یزید داشت، روایتی را که در لعن یزید از امام احمد بن حنبل نقل شده است تحریف میکند. او میگوید:
«و یزید بن معاویه قد اتی اموراً منکره منها وقعة الحرّة… و لهذا قیل للامام احمد:اتکتب حدیث یزید؟
فقال: لا و لاکرامة او لیس هو الذی فعل باهل الحرّة ما فعل؟!
و قیل له: انّ قوماً یقولون انا نحب یزید!
فقال: و هل یحب یزید احد یومن بالله و الیوم الاخر؟
فقال له: (ابنه صالح) فلماذا لا تلعنه؟!
فقال الامام احمد: و متی رأیت اباک یلعن احداً. انتهی»
یزید بن معاویه امور زشت بی شماری را انجام داده است. از آن جمله داستان حرّه است. از این جهت، از امام احمد سؤال شد آیا حدیثهای یزید را مینویسد؟
گفت: خیر، کرامتی برای او نیست، آیا او همان کسی نیست که با اهل حرّه انجام داد آنچه را که انجام نمیداد؟ به امام احمد بن حنبل گفته شد: دستهای میگویند، ما یزید را دوست داریم.
او گفت: آیا کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد، یزید را دوست خواهد داشت؟
پسرش صالح گفت: پس چرا او را لعنت نمیکنی؟
امام احمد گفت: در چه زمان پدرت را دیدی که کسی را لعنت کند؟
ما در سطور بعد، به صورت صحیح، روایت احمد بن حنبل را که محدثان بزرگ نوشتهاند نقل میکنیم تا خوانندگان دریابند که چگونه ابن تیمیه روایتهای کسی را که از باب دسیسه او را امام و پیشوای خود میداند، تحریف میکند.
تهمت زدن ابن تیمیه به امام احمد بن حنبل که خود، او را پیشوای مذهبی خود میشمارد، امری عجیب وبی سابقه است و ما در فصل بعد (لعن یزید از منظر کتاب وسنت) اصل گفتگوی احمد بن حنبل با پسرش را به تفصیل نقل خواهیم کرد.
لعن یزید از منظر کتاب و سنت
فرهیختگان و صاحب نظران اسلامی، بر اساس حکم «طیف گستردهای از آیاتکریمه قرآن مجید» یزید بن معاویه را مستحق لعن و نفرین میدانند و معتقدند که خداوند و فرشتگان و پیامبران، افرادی مانند یزید را لعن کردهاند.
اینک بعضی از آیاتی را که بسیاری از اندیش وران اسلامی، لعن یزید را از آنها استنباط کردهاند ذکر میکنیم:
(لعن الذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان داوود و عیسی بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون – کانوا لایتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون).
از بنی اسرائیل، کسانی که کافر شدند، خداوند آنها را بر زبان داود و عیسی بنمریم،
لعنت کرده است و این بدان جهت است که آنان معصیت کرده بودند و ستم میکردند و نهی از منکر نمیکردند و منکر را انجام میداند و بد است آنچه انجام میدادند.
چگونه ممکن است که خداوند، بنی اسرائیل را در زمان پیامبران خود، به دلیل معصیت و اعمال زشت و منکر آنان لعنت کند، ولی یزید بن معاویه را با اعمال منکر سرسام آورش لعنت نکند؟
(ان الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب ألیم – اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخرة و ما لهم من ناصرین)
آنانی که به آیات خدا، کفر ورزیدند و پیامبران را بدون جرم و گناه کشتند و از مردم،آنانی را که امر به قسط میکردند، به قتل رسانیدند. آنان را به عذاب دردناک بشارت ده،آنان کسانی هستند که اعمال آنان در دنیا و آخرت ضایع شد و برای آنها هیچ یاری کنندهای نیست.
به راستی، بنی امیه و در رأس آنها معاویه و پسرش یزید، به راست و چپ نگریستند و چون پیامبری نیافتند، به قتل فرزندان آخرین پیامبر خدا همّت گماشتند.اینان، گام به گام از سنت بنی اسرائیل پیروی کردند؛ چنان که پیامبر خدا از پیروی این قوم از بنی اسرائیل، خبر داده بودند.
«لتبعثنّ سنن من کان قبلکم بشراً ببشٍر و دراعاً بدراعٍ حتی لو سدکوا حجر ضبٍّ لسلکمتوه، قال الیهود و النصاری؟ قال فمن اذن بی»
شما سنتهای کسانی را پیش از شما بودند. وجب به وجب و ذراع به ذراع پیروی میکنید، حتی اگر آنان خانههای سوسمار را (برای پیدا کردن و کشتن پیامبران) را جستوجو کردند، شما نیز آن سوراخها را میگردید.
گفتند: یهود و نصاری؟ فرمود: پس در این هنگام چه کسی.
پیامبر عظیم الشان اسلام در تفسیر آیه کریمه 78 سوره مائده ـ که یاد شد ـ به همان دلایلی که لعن خدا و فرشتگان را متوجه بنی اسرائیل میداند، متوجه امت اسلامی نیز یاد میکند؛ چنان که میفرماید:
«انّ من کان قبلکم من بنی اسرائیل اذا عمل فیهم العامل الخطیئة فنهاه النّاهی تعذیراً فاذا کان من الغد جالسه و اکله و شرابه کانّه لم یره علی خطیئه بالامس، فلمّا رأیالله تعالی ذلک منهم ضرب قلوب بعضهم علی بعض و لعنهم علی لسان داود و عیسی ابن مریم ذلک بما عصوا و کافر یعتدون.
و الذی نفسی بیده لتأمرون بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، و لتأخذنّ علی أیدی المسیء و لتأمرنّه علی الحق اطراً او لیضربنّ الله بقلوب بعضکم علی بعض او یلعنکم کما لعنهم.»
همانا از بنی اسرائیل کسانی که پیش از شما بودند، هرگاه گناهی را مرتکب میشدند، پس نهی کنندهای از باب تعذیر، او را از گناه باز میداشت. پس چون فردا میشد دوباره با او مجلس میکرد و اکل و شرب مینمود؛ گویی که دیروز از گناهان او چیزی را ندیده بود. پس چون خدای تعالی این اعمال را از آنان دید، قلوب بعضی از آنها رابر برخی دیگر زد و آنها را بر زبان داود و عیسی بن مریم لعنت کرد و این به دلیل عصیان وتعدی بود که آنها انجام میدادند.
سوگند به کسی که جانم در دست اوست، یا باید امر به معروف و نهی از منکر نمایند و دست گنهکاران را گرفته از گناهشان باز دارید و سمت حق هدایت کنید یا این که اگر آن کار را انجام ندادید، خداوند قلوب بعضی از شما را بر برخی دیگر میزند و شما را لعنت میکند؛ چنان که بنی اسرائیل را لعنت کرد.
اما خود امام حسین (ع) اعمال یزید و عمّال و دستیاران او را اینگونه تعریف میکند:
«ایها الناس، انّ رسول الله قال: من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله، مخالفاً لسنة رسول الله، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیّر ما علیه بفعل و لاقول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله.
الاو انّ هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و ظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرّموا حلاله و انا احق من غیر.»
ای گروه مردم همانا پیامبر خدا فرمود: هر کس پادشاه ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میکند و پیمان خدا را میشکند و مخالف سنت پیامبر خدا عمل میکند و در بین بندگان خدا با گناه و دشمنی رفتار میکند. پس اگر با فعل و قول در صدد تغییر آن برنیاید برخداوند حق است که شما را در اقامتگاه دائمی او (جهنم) داخل کند.
آگاه باشید! یزید و عاملانش، طاعت شیطان را لازم و طاعت خدای رحمان را ترک کردهاند. فساد را آشکار و حدود را تعطیل نمودهاند. حرام خدا را حلال و حلال او را حرام کردهاند و من در تغییر این اوضاع از دیگران شایسته ترم.
بدینسان «عمر عبد السلام» از پژوهشگران معاصر اهل سنت در کتاب خود به نام «مخالفة الوهابیة للقرآن و السنة» پس از ذکر آیاتی از قرآن کریم مبنی بر لعن بنی اسرائیل از سوی خدا و انبیا و فرشتگان و روایاتی از پیامبر در تفسیر آیات و فلسفه قیام امام حسین میگوید:
«فتحصل ان یزید بن معاویه هو الذی حکم بغیر ما أنزل الله و بقتل الصحابة مناهل المدینة حتی الحسین بن علی من اهل بیت النبی الذین أذهب الله عنهم الرجس و اوجب مودتّهم اظلماً و عدواناً و افتضامن الفروج المحرمه فلعیه لعنةالله و الملائکه و الناس اجمعین لما وردت الاحادیث عن النبی (ص) فی لعن الامراء الظلمة.
و کان علی معاصریه امره بالمعروف و نهیه عن المنکر کما عمل مهما الحسین بن علی و انشهد فی سبیل الله لذلک فمن بکی للحسین کان متأسیاً بالنبی (ص) فی بکائه الحسین عند اخبار جبرئیل بقتله. مسند احمد فی مسند عائشه و مسند ام سلمه.»
پس از آنچه که یاد کردیم، به دست میآید که یزید بن معاویه کسی است که به غیرما انزل الله حکم کرد و صحابه پیامبر از اهل مدینه، حتی حسین بن علی از اهل بیت پیامبر را به شهادت رسانید. آن اهل بیتی که خداوند آنان را از رجس و پلیدی پاک گردانید و دوستی آنان را واجب قرار داده است. یزید با ستم و دشمنی آنان را کشت و حرمت اهل بیت را نادیده گرفت. پس لعنت خدا و ملائکه و مردم جمعیاً بر او، زیرا حدیثهای زیادی از پیامبر در لعن فرمانروایان ستمگر وارد شده است.
و بر معاصران یزید لازم بود که او را امر به معروف و نهی از منکر نماید، چنان که حسین بن علی به این وظیفه عمل کرد و در راه خدا شیهد شد. از این رو، هر کس برایحسین گریه کند، به پیامبر خدا در گریهاش برای حسین اقتدا کرده است. زیرا مسند احمد بن حنبل در مسند عائشه و مسند ام سلمه روایتهای زیادی را از پیامبر نقل کرده که جبرئیل از قتل حسین خبر داده است.
و به این ترتیب، صاحب نظران اسلامی، یزید بن معاویه را بالاتفاق لعن کرده و روایتهای زیادی را در این باب از پیامبر خدا نقل کردهاند؛ چنان که ابن عمار حنبلی شافعی نیز گوید:
«قال التفتازانی فی (شرح العقائد النفسیه): اتّفقوا علی جواز اللعن علی من قتل الحسین او امر به، او اجازه، او رضی به و الحق انّ رضا یزید بقتل الحسین و استبشارهبذلک و اهانته اهل البیت رسول الله مما تواتر معناه و ان کان تفصیله آحاداً فنحن لانتوقف فی شأنه، بل فی کفره و زوال ایمانه لعنة الله علیه و علی انصاره و اعوانه.»
تفتازانی در شرح عقاید نفسیه گوید: علما بر جواز لعن کسانی که حسین را کشتهاند یا کسی که به قتل امر کرده یا اجازه قتل حسین را داده و یا راضی به قتل حسین بوده است، اتفاق کردهاند و حق، این است که یزید به قتل حسین راضی بود و خوشحالی او به این مطلب و اهانت او به اهل بیت پیامبر خدا از مسائلی است که به تواتر معنوی نقلشده، اگر چه همه این حوادث در اخبار مختلف به تفصیل یاد شده است. پس ما به جواز لعن در حق یزید کمترین تردیدی نداریم، بلکه به کفر یزید و زوال ایمان او هیچ شکی نداریم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش.»
قبلاً اشاره شد که ابن تیمیه، روایت امام احمد ابن حنبل را بر لعن یزید تحریف کرده و مدّعی شده بود که امام احمد ابن حنبل از لعن یزید خودداری کرده، ولی جستار و تکاپو در منابع معتبر اهل سنت نشان میدهد که امام احمد بن حنبل، خود بارها یزید را لعنت کرده و بر لعنش فتوا داده است. اینک روایت صحیحهای را از امام احمددر این باب نقل میکنیم:
«شبراوی از ابن جوزی نقل کرده است: یزید بن معاویه امور زشت بی شماری انجام داده است. بعضی از آن امور، داستان حرّه است. از این جهت، از امام احمد سؤال شد آیا حدیثهای یزید را مینویسد؟
گفت: خیر، کرامتی برای او نیست. آیا او همان کسی نیست که با اهل حرّه انجام داد، آنچه را که انجام نمیداد؟ به امام احمد بن حنبل گفته شد: دستهای میگویند: ما یزید را دوست داریم.
او گفت: آیا کسی که به خدا و روز رستاخیز ایمان داشته باشد، یزید را دوست خواهد داشت؟ پسرش صالح گفت: پس چرا او را لعنت نمیکنی؟…»
ابن جوزی تتمه روایت امام احمد ابن حنبل در لعن یزید را که ابن تیمیه آن را تحریف و به جای آن جملات دیگر اضافه کرده بود، به شرح زیر نقل میکند:
«احمد گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خدای تعالی در کتاب خود، او را لعن کرده است؟ پسرش صالح گفت: لعن خدا بر یزید در کتاب خدا در کجا وجود دارد؟ احمد گفت: در قول خدای تعالی (پس آیا امید دارید اینکه فراموش کنید آنانی را که بر روی زمین فساد میکنند و رحمها را قطع میکنند. آنان کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده است.پس آنان را لال و چشمهای آنها را کور گردانید.) آیا فسادی بزرگتر از قتل حسین پیدا میشود؟ و خدای تعالی فرمود: (آنانی که پیامبر خدا و رسول او را اذیت میکنند، خداوند در دنیا و آخرت، آنها را لعنت میکند.) و چه اذیتی به محمد (ص) از قتل حسین شدیدتراست؟ یعنی آن حسینی که برای دختر او فاطمه بتول، نور چشم بود؟»
روایتهای امام احمد بن حنبل بر لعن یزید، از روایتهای مفصلی است که بسیاری از محدثان با تقارب مضمونی آن را نقل کرده است. از جمله میتوان آن را در منابع زیر یافت:
1- الرد علی المتعصب العنید، صفحه 16 به تحقیق محمودی؛
2- الصواعق المحرقه نوشته ابن حجر هیثمی صفحه 222 از کتاب ابن جوزی؛
3- شبراوی در کتاب الاتحاف بحب الاشراف، صفحه 63و4.
چنانکه ابن تیمیه، خود نیز گفته است ابن جوزی در لعن یزید کتاب مفصلی نوشته و در آن کتاب، از لعن یزید توسط امام احمد بن حنبل و سایر سران مذاهب فقهی به تفصیل سخن گفته است.
ابوالفرج جوزی حنبلی در کتاب خود به نام «التعصب العنید» که بر رد ابن تیمیه نوشته است، میگوید:«ان انکاره علی من استجاز ذمّ المذموم و لعن الملعون من جهل صراح، فقد استجازه کبار العلماء، منهم الامام احمد بن حنبل و قد ذکر احمد فی حق یزید ما یزید علی اللعنة.»
همانا انکار لعن یزید از سوی کسی که آدمهای شایسته مذمت را نکوهش میکند و ملعون را لعنت میکند، از جهل آشکار است و به تحقیق بزرگان علما از جمله احمد بن حنبل لعن یزید را تجویز کردهاند و احمد بن حنبل در حق یزید چیزی را ذکر کرده است که از لعن هم بیشتر است.»
همچنین ابوالفرج جوزی در کتاب خود، به کتابهایی اشاره میکند که در لعن یزید نگارش یافتهاند.
«صنّف القاضی ابوالحسین محمد بن القاضی ابی یعلی بن الفراء کتاباً فی بیان من یستحق اللعن و ذکر فیهم یزید و قال: الممتنع من ذلک اما ان یکون غیر عالم بجواز ذلک او منافقاً یرید ان یوهم بذلک و ربّما استفزّ الجهال بقوله «المومن لایکون لعانا» و هذا محمول علی من لایستحق اللعن».
قاضی ابوالحسین محمد بن قاضی ابو علی بن فرا در بیان کسانی که مستحق لعن میباشند، کتابی تصنیف کرده است و در بین آنان یزید را ذکر کرده و گفته است. کسی که لعن یزید را جایز نمیداند؛ یا از جواز لعن یزید آگاهی ندارد، یا منافقی است که جواز لعن یزید را نمیپذیرد و بسیارند از جاهلان که به گفته ابن تیمیه «مؤمن شایسته لعنت نیست». اعتماد میکنند و این مطلب اگر بر فرض روایت هم باشد، بازبر کسی حمل میشود که مستحق لعن نیست.
عمر عبدالسلام، پس از نقل روایت هایی چند در فضیلت عزاداری بر امامحسین (ع) و جواز لعن یزید گوید: «فلا نعلم بعد هذا کیف لا یحزن الوهابیون علی مقتل الحسین و علی ما ظَهَرَ من ظلم یزید و امثاله و حکمه بغیر ما انزل الله من اختصاص الخروج المحرمه و قتل النفوس المحترمة بل و الاسراف فی القتل و قد قال الله تعالی:
(فلا یسرف فی القتل انه کان منصوراً).
(…الا لعنة الله علی الظالمین…).
(او من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون).
پس از آنچه که یاد شد، نمیدانیم که فرقه وهابیت چگونه بر کشته شدن حسین و بر آنچه که از ظلم یزید آشکار گردید و امثال آن محزون نمیشود با اینکه یزید به غیر ما انزل الله حکم کرد و حرمت حریم پیامبر را نادیده گرفت و نفوس محترمه را به قتل رسانید و بلکه اسراف در قتل کرد. خدای تعالی فرموده است:(در کشتن انسانها اسراف نکنید که اسراف در قتل نفرت آور است).
(آگاه باش لعنت خدا بر ستمگران است…) و کسی که حکم به ما انزل الله ننماید، پس او کافر است.
از آنچه که یاد شد به روشنی و وضوح در مییابیم که از نظر قرآن و سنت و علمای دین، یزید بن معاویه مستحق لعن و بلکه به گفته ابوالفرج ابن جوزی استحقاق بیشتر از لعن را دارد.