خانه » همه » مذهبی » اشغال عراق، اهداف و پیامدها

اشغال عراق، اهداف و پیامدها




پیشگفتار






دولت ایالات متحده آمریکا در 21 مارس 2003 میلادی (فروردین سال

1382) در سایه شعارهایی نظیر مبارزه با تروریسم، برقراری صلح جهانی




،


 اعطای

دموکراسی و آزادی به صورت غیر قانونی به کشور عراق لشکرکشی نمود و آن را به اشغال

نظامی خویش در آورد . این تهاجم وحشیانه، که به جنگ دوم خلیج فارس شهرت یافت،

پیامدهای غیر قابل تصور و ناگواری برای اشغالگران و مردم عراق به دنبال داشت تا

آنجا که این حادثه به عنوان یکی از بزرگترین اشتباهات تاریخی دولتمردان آمریکا

محسوب می گردد.


نوشتار حاضر در

صدد است تا در چهارمین سالگرد اشغال عراق


،


 ضمن بررسی میزان

موفقیت آمریکا در دستیابی به اهداف خود  از این تهاجم نظامی


،

 مروری مختصر بر

مهمترین


نتایج

و پیامدهای آن برای ملت عراق




و

آمریکا داشته باشد .




 




یکم . بررسی دلایل و اهداف اشغال نظامی

عراق




از

دیدگاه کارشناسان مسائل سیاسی و نظامی اشغالگران عراق در حمله به این کشور علاوه بر

شعارها ی فرینده خویش در زمینه مقابله با تروریسم


،

 تامنین صلح و

امنیت جهانی و گسترش دموکراسی


،




 اهداف و نیات پنهانی متعددی  را نیز تعقیب می نمودند ؛ از این منظر مهمترین علل و

اهداف ادعایی و واقعی  اشغالگران عبارت اند از :




 1.


انهدام سلاح های کشتار جمعی






مهم ترین دست آویز آمریکا در این تهاجم وحشیانه، ادعای رئیس جمهور

این کشور مبنی بر وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق بود.




مقامات کاخ سفید و انگلیس، برای کسب مشروعیت قانونی جنگ از سازمان ملل، خطر سلاح

های کشتار جمعی صدام را مطرح کردندو برای جلب افکار عمومی داخلی و بین الملل سعی در

برجسته کردن آن نمودند. با استفاده از بلندگوهای تبلیغاتی خویش، تأکید کردند که

جهان در معرفی خطر یک حمله قریب الوقوع توسط سلاح های انهدام جمعی است و مسأله خطر

«ابر قارچ مانند» اتمی را توسط عراق مطرح نمودند. اما واقعیت این بود که عراق در آن

زمان فاقد توانایی جنگی با «بمب اتمی» بود چنان که جورج تنت رئیس سازمان سیا اعتراف

کرد که «چنانچه عراق بخواهد برای تولید یک بمب اتمی به اندازه کافی مواد رادیو

اکتیو بسازد تا نیمه دوم دهه حاضر طول خواهد کشید».
[1]

کارشناسان و منتقدان سیاست های بین المللی بوش نیز با ارایه اسناد معتبر، تأکید

دارند که کاخ سفید در مورد عدم موجودیت تسلیحات کشتار جمعی اطمینان کامل داشت و

گزارش سازمان استخبارات آمریکا (سیا) بارها این موضوع را تأیید کرده بود: «تمام

اطلاعات پیش از جنگ عراق حاکی از این بود که برنامه های سلاح های کشتار جمعی و این

قبیل برنامه ها، دهه ها بود که متوقف شده و در واقع مرده بود»
[2]

و سلاح های بیولوژیک و شیمیایی موجود در عراق نیز ضمن بازرسی های سازمان ملل در سال

های 1991 تا 1998 عملا از بین برده شده بود.




از سوی دیگر دولتمردان آمریکا و

انگلیس در حالی به بزرگ نمایی توان تسلیحاتی کشتار جمعی عراق می پرداخت که خود

دارای بزرگترین زرادخانه های هسته ای و جهان می باشند و در تجهیز دولت عراق به سلاح

های  بیولوژیکی و شیمیایی نقش مهمی ایفا کرده بودند و از سوی دیگر از اسرائیل که

بزرگترین قدرت هسته ای و دارای سلاح های کشتار جمعی است با تمام توان حمایت می

کنند. به نظر ریچارد باتلر «آن چه دولت آمریکا مطلقا توان درکش را ندارد این است که

سلاح های نابودگر جمعی آنها به اندازه سلاح های عراق مشکل آفرین است» و «اسلحه

نابودگر جمعی خوب و بد ندارد.»
[3]




امروز دیگر تردیدی وجود ندارد که نابودی تسلیحات غیر متعارف انگیزه

و هدف اصلی حمله به عراق نبوده اند، چرا که علاوه بر شواهد متعدد بر اطلاع

دولتمردان آمریکا از فقدان چنین سلاحهایی در این کشور ،  بعد از اشغال نیز کوچکترین

آثار و نشانه از ساخت و ساز این نوع اسلحه به دست نیامد.




2. جنگ علیه تروریسم




پس از توطئه 11 سپتامبر، هیأت حاکمه و وسایل ارتباط جمعی ایالات

متحده و انگلیس، به طرز ماهرانه ای فرایند اطلاع رسانی پیرامون آن را به دلخواه خود

سامان بخشیدند و خواهان ایجاد یک ائتلاف جهانی علیه تروریسم شده و برخی کشورها از

جمله عراق را در لیست کشورهای حامی تروریسم قرار دادند و در سطح بین الملل این گونه

القاء نمودند که عراق با القاعده ارتباط و سلاح های کشتار جمعی را در اختیار آنان

گذاشته است .اما واقعیت ها به خوبی حاکی از این است که این ادعایی بیش نبود، زیرا

«آمریکایی ها در ماه ژانویه به دولت بلر اعلام کردند که در قالب مبارزه با تروریسم

دلیلی برای حمله به عراق وجود ندارد .» در پنجم فوریه 2002، نیویورک تایمز طی

گزارشی اعلام کرد: «سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) هیچ گونه شواهدی در دست

ندارد که ثابت کند عراق طی حدود یک دهه گذشته در فعالیت های تروریستی علیه آمریکا

دست داشته است. ضمنا این سازمان متقاعد شده است که صدام حسین، رئیس جمهور عراق،

سلاح های شیمیایی یا بیولوژیکی در اختیار القاعده نگذاشته است.»




تمامی شواهد و مدارک، مبین این واقعیت است که مبارزه با تروریسم در

عراق و ارتباط القاعده با صدام تنها ساخته و پرداخته کاخ سفید برای اشغال نظامی این

کشور بود چنانکه روزنامه واشنگتن پست اعتراف می نماید: «…. هیچ ارتباطی بین گروه

القاعده و صدام حسین وجود نداشت و این قضیه عمدتاً توسط کاخ سفید مطرح شده بود تا

حمایت مردم آمریکا را برای جنگ به دست آورد.»




3. تهدید کشورهای همسایه از طرف عراق






بوش و بلر با طرح این شعار که «عراق تهدیدی برای منطقه است»



،


به سوابق تاریخی این کشور در حمله به همسایگانش نظیر ایران، کویت و… استناد می

کردند و به گونه ای وانمود می کردند که گویی آنها ترس رهبران منطقه را بازگو می

کنند. حال آن که هرگز این چنین نبود. در ماه مارس، اجلاس اتحادیه سران عرب در

بیروت، طی پیام صریحی اعلام داشت : «تمام 22 دولت خواهان خاتمه مناقشه با عراق

هستند و دیگر عراق را تهدیدی برای خود نمی دانند.» از آن پس مرز مشترکی بین عربستان

سعودی و عراق بار دیگر گشوده شد. عراق با بازگرداندن اسناد تاریخی ملی کویت و گفتگو

پیرامون مسأله مفقودین موافقت نمود و سوریه و لبنان مناسبات همه جانبه خود را با

عراق از سر گرفتند. شرکت هواپیمایی ملی اردن پنج بار در هفته بین امان و بغداد

پرواز داشت و مناسبات بین عراق با ایران در حال گسترش و بهبودی بود.




4. آزادی مردم

عراق و اعطای دموکراسی






موضوعاتی نظیر دیکتاتور بودن صدام و نقض حقوق ملت عراق



،


 فقدان مشارکت

سیاسی اقلیت کرد و اکثریت شیعیان در ساختار سیاسی این کشور


،



 فشارهای اقتصادی و اجتماعی در قبال شیعیان جنوب و کردها و سرکوب همه جانبه

ناراضیان توسط بعثی ها
،



  وجود سیستم های بسیار قوی اطلاعاتی و جاسوسی مثل جهاز الامن الخاص، استخبارات،

مدیریه الامن و… که هرگونه امکان آزادی و استقلال را از مردم گرفته بود و مردم

عراق در فضایی آکنده از ترس و خفقان به سر می بردند


،


 همه

واقعیات عراق و




مورد اجماع و اتفاق ناظران بین المللی بود و اشغالگران با تمسک بدان در صدد توجیه

تهاجم نظامی غیر قانونی خویش به این کشور برآمدند.
[4]




و حال آنکه هیچ کدام از دیدگاه حقوق بین الملل به هیچ وجه نمی

توانست دلیلی موجه و قانونی برای اشغال سرزمین عراق و تغییر حکومت آن کشور باشد و

از سوی دیگر طرح این قبیل شعارها در صلاحیت دولت هایی آمریکا و انگلیس نبود زیرا :




اولاً، علیرغم نبودن حکومت دموکراتیک و نقض حقوق بشر در دوران های

طولانی و موارد متعدد توسط صدام در آن کشور، باز هم مشاهده می کنیم که تا قبل از

این تاریخ دولت صدام مورد حمایت و تشویق این دولت ها بود و حتی در جنایاتی نظیر

فاجعه شیمیایی حلبچه این موضوع با سکوت و اغماض کشورهای بزرگ مواجه شد و یا در

موارد همچون انتفاضه مردمی عراق، دولت های غربی دست دولت عراق را در سرکوب قیام

مردم عراق باز گذاشتند و…

ثانیاً، نقض حقوق بشر و یا فقدان حکومت مردم سالار و دموکراتیک مختص عراق نبوده و

نیست و مصادیق آن در بسیاری از کشورهای مورد حمایت آمریکا و انگلیس از جمله اسرائیل

به طور کامل وجود داشت و سوالی که مطرح می شد این بود که چرا از میان این همه

کشورها فقط سراغ عراق آمدند؟






ثالثاً


،  
برای

افکار عمومی جهان این ابهام مطرح بوده و می باشد
،





 که دولت آمریکا و انگلیس که خود از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در

سراسر جهان بوده و با سابقه منفی که در کارشکنی و توطئه علیه حکومت ها و نهضتهای

مستقل و آزادیخواه مردمی در سراسر جهان دارند و دستشان به خون میلیون ها انسان بی

گناه آلوده است ؛ چگونه با دروغ و نیرنگ و با استفاده از تبلیغات به مردم خویش و

جهانیان القاء می نمایند که در صدد ایجاد حکومت مردمی در عراق هستند!!






واقعیت این است که طرح شعارهای چهارگانه فوق از سوی اشغالگران عراق
،



  هیچ کدام دلیل اصلی در اشغال نظامی این کشور نبود بلکه صرفاً

ادعاهایی جهت توجیه و اقناع افکار عمومی جهان در جهت سرپوش گذاشتن بر نیات شوم آنان

از دست زدن به این اقدام غیرقانونی بود.




5. پیگیری و تحقق

طرح های سلطه جویانه






سیاست های تهاجمی و تجاوزکارانه ای که امروزه آمریکا در جهان تعقیب

می کند تابعی از استراتژی جدید آمریکاست ؛ ریشه های این طرح، به سالهای 1970 بر می

گردد




که ائتلاف




میان جناح های افراطی که دیگر در رأس حکومت بودند بطور مشخص شکل گرفت. برنامه سیاسی




آنان عبارت بود از : متحد ساختن جامعه آمریکا




از راه جنگ و بسیج




مداوم و تضمین برتری استراتژیک همه جانبه آمریکا. خطوط این طرح در سالهای 1980 و


سپس در

آغاز دهه 1990 رفته رفته مشخٌص تر شد و بالاخره در حدود 7 – 6 ماه قبل از واقعه

یازده سپتامبر به عنوان استراتژی ملی در آمریکا به تصویب رسید و مبنای حرکت آمریکا

در قرن 21 شناخته شد.
[5]

محورهای اصلی آن عبارتند از:




1. یک جانبه گرایی، ایجاد سلطه و

تثبیت رهبری آمریکا بر جهان، جهانی سازی اقتصاد، ایجاد همگرایی در اقتصاد جهانی تحت

حاکمیت نظام سرمایه داری حاکم بر آمریکا.

برای این منظور لازم بود که حاکمیت بر منابع انرژی، حاکمیت بر گردش منابع پول،

حاکمیت بر رسانه های ارتباط جمعی و حاکمیت بر افکار عمومی، یعنی در اختیار گرفتن

افکار عمومی و حاکمیت نظامی بر مناطق استراتژیک جهان، در دستور کار قرار بگیرد.

2. ممانعت از ایجاد و شکل گیری هرگونه ائتلاف علیه آمریکا و یا ممانعت از ایجاد و

شکل گیری و کانون رقیب برای آمریکا در عرصه سیاسی و اقتصادی. بدین منظور راه

کارهایی نظیر مبارزه با هر حکومت مستقل، گسترش دامنه منافع ملی آمریکا به کل جهان و

حفاظت از منافع آمریکا در اقصی نقاط جهان، تثبیت حضور نظامی آمریکا در مناطق

استراتژیک و سلب حق حاکمیت ملت ها بر سرنوشت خودشان سلب حق دستیابی به علم و

تکنولوژی از ملت های ضعیف و سلب حق افزایش توان ملی از کشورها، در دستور کار

دولتمردان آن کشور قرار گرفت.[6]






تحقق استراتژی جدید و


روند جنگ طلبی

و نظامی گری




آمریکا




بدون حوادث 11 سپتامبر امکان پذیر نبود، چرا که این حوادث در داخل آمریکا باعث بر

هم ریختن توازن نهادهای این کشور به نفع




«




راست نو » می گردید
.[7]

و بهانه های لازم را در سطح جهان مهیا می ساخت.


سرانجام به دنبال پیروزی انتخاباتی مورد مناقشه جرج بوش در سال 2000 ، و نیز اجرای

دقیق نقشه 11 سپتامبر 2001 شرایط و زمینه های مناسب برای تحقق این استراتژی تهاجمی

و توسعه طلبانه توسط بوش و راست گرایان افراطی فراهم آمد .




 بر این اساس اشغال نظامی عراق توسط دولت بوش در چارچوب مرحله ای از

استراتژی کلان آمریکا در زمینه بین المللی است که از مدت ها قبل طرح و برنامه ریزی

شده بود


. چنانکه

آناتول لیون از واشنگتن دی.سی. خاطرنشان می کند : « برنامه دولت بوش ، که از زمان

فرو پاشی اتحاد شوروی در آغاز دهه 1990 ، به تدریج




توسط گروهی از متفکرین نزدیک به دیک چنی و ریچارد پرل تکوین یافته است، سلطه




یکجانبه بر جهان ، از طریق تفوق نظامی مطلق، را هدف گرفته است
[8]




6. دستیابی و کنترل

نفت عراق




کشور عراق پس از عربستان با ذخایر

نفتی 112 میلیارد بشکه ای خود، دومین کشور دارنده منابع و ذخایر غنی نفتی است که

احتمال 100 میلیارد بشکه دیگر نیز وجود دارد و هزینه های تولید نیز در آن کشور در

مقایسه با سایر کشورها و مناطق بسیار پایین است.
[9]

با توجه به چنین ویژگی ممتازی بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند جنگ عراق بیانگر

یک واقعیت است و آن هم «عطش روز افزون آمریکا برای نفت» و تلاش برای تسلط و چپاول

منابع نفتی مهم  و به گفته پیرترزیان، مدیر مسؤول نشریه پترواستراتژیک فرانسه:

«نیروهای ارتش آمریکا و بریتانیا، تمام تلاش خود را جهت حفاظت از وزارت نفت به کار

بسته اند و این در حالی است که هیچ گونه اقدامی برای حفظ و نگهداری از سایر ادارات

دولتی، از جمله وزارت بهداشت، صورت نگرفته است… از این رو اولویت ها به خوبی مشخص

می شوند».
[10]

و پاسکال لورت نیز معتقد است که «برای تمام شرکت های خارجی، عراق زرستانی است از

نفت که به سختی می توان در برابرش بی تفاوت ماند».
[11]






از دیگاه خانم «کلر شورت» وزیر سابق دولت تونی بلر که در مخالفت با

حمله به عراق استعفا کرده بود، هدف اصلی واشنگتن از تحرکات در منطقه خاورمیانه



،



 تسلط بر منابع نفت خلیج فارس می باشد به گفته وی :« حقیقت این است

که جرج بوش، دیک چنی معاون وی و دونالد رامسفلد قبل از آن که به قدرت برسند طرح خود

را برای آینده جهان را در قالب کتابی منتشر کردند … و هدف از این امر نیز ایجاد

راهبردی جدید برای کنترل منطقه به ویژه خلیج فارس است. » این مسئول سابق انگلیس در

پاسخ به سؤالی درباره علت طولانی شدن اشغال عراق گفت: «مسئله واضح است. آنها

(آمریکا و انگلیس) می خواهند بر خلیج فارس و به ویژه ثروت های نفتی منطقه تسلط

یابند.»
[12]

نوام چامسکی محقق، و نویسنده

مشهور آمریکایی  نیز معتقد است : « برنامه­ریزان آگاه به خوبی از این امر اطلاع

دارند که اشغال عراق چه مزایایی در پی خواهد داشت. لوزنسی مشاور امنیت ملی رئیس

جمهور اسبق ایالات متحده (جیمی کارتر) اخیراً اشاره نمود که « پیروزی ما در جنگ

عراق و کنترل این کشور، می­تواند حاکمیت اقتصادی ایالات متحده را در دو قاره آسیا و

اروپا به ارمغان آورد.»
[13]




7. مقابله با جهان اسلام






فشارهای لابی صهیونیستی و القاآت دو استراتژیت مهم سیاست خارجی

آمریکا یعنی «فرانسیس فوکویاما» با نظریه «پایان تاریخ» و «ساموئل هانتینگتون» با

نظریه «برخورد تمدن ها»


،




 در معرفی اسلام به عنوان دشمنی جدی تمدن غرب و لزوم برخورد نظامی

با جهان اسلام از سوی غرب جهت استیلاء خویش و ایدئولوژی لیبرال – سرمایه داری، نقش

بسیار مهمی در طرح و شکل گیری سیاست خارجی جدید آمریکا داشت.
[14]

از

این رو بلافاصله بعد از سناریوی 11 سپتامبر


تعبیر «جنگ صلیبی» از

سوی جرج دبلیو بوش رئیس جمهورآمریکا مطرح می شود و مکنونات و نیات شوم قلبی خویش را

ظاهر می سازد او تلاش می نمود تا خاطرات تاریخی جهان مسیحیت (جنگ های صلیبی) را

دوباره تجدید نموده و با بهره گیری از آموزه های مسیحیت خود را منجی بشریت و مأموری

الهی برای نجات کل انسان ها اعلام نماید.
[15]

علاوه بر تهاجم نظامی به افغانستان


،

 اشغال

عراق به عنوان کشوری که از موقعیت بالایی از نظر تاریخی


،

 مذهبی

و ژئوپلوتیکی در جهان اسلام برخوردار است می توانست زمینه های خوبی را برای تحقق

اهداف شوم صهیونیسم بین الملل فراهم نماید. به گفته کارشناسان و اعترافات ضمنی دولت

آمریکا، حفاظت از اسرائیل و کمک به اجرای تسلط رژیم صهیونیستی در منطقه و اجرای

نقشه های توسطعه
طلبانه آن
،







[16]


کنترل نفوذ گسترده و روبه افزایش ایران بر جهان اسلام با حضور فیزیکی آمریکا در

مرزهای جمهوری اسلامی


،  تجزیه جهان اسلام

به واحدهای کوچک قومی و تباری و جلوگیری از شکل گیری یک بلوک قدرتمند اسلامی از

جمله اهداف اصلی اشغال نظامی عراق می باشد.
[17]




موضوع شماره آتی این مقاله، پیامدهای اشغال عراق است. نظرات خود را با ما در میان

بگذارید.




ادامه دارد

 


 




پی نوشت

ها:










[1]










مانتلی ریویو، پسا امپریالیسم، اهداف استراتژیک آمریکا و مسأله عراق، ترجمه

مرتضی محیط، باشگاه اندیشه، 29/1/1382










[2]






کتاب «

وضعیت جنگ، تاریخ پنهان سیا و دولت بوش»










[3]




همچنین در این زمینه ر.ک :


عراق

بازی دروغین، جان پیلگر، 11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، نوآم چامسکی،

بهروز جندقی، مؤسسه انتشاراتی عصر رسانه، چاپ اول 1381، ص 192 .










[4]






سقوط

بغداد، پیش زمینه ها و پیامدها، مصاحبه با دکتر مهدی ذاکریان، نشریه

راهبرد، مرکز تحقیقات استراتژیک، تابستان 1382، ش 28، ص 121 .










[5]


– مراجعه شود به جو کلن




، مجله

تایم، 10 فوریه2003، ص. 49 .










[6]


– فصلنامه راهبرد، مرکز تحقیقات استراتژیک، شماره 28،

تابستان 1382.










[7]






از جنگ

سرد تا جنگ باز دارنده
،

لوموند دیپلماتیک


،
 

مارس


۲۰۰۳


.










[8]


– آناتول لیون ،


« The push for war»



،



London Reviews of Books


، جلد

24 شمارۀ 19


3،



اکتبر

2002


.










[9]






صنعت

نفت عراق و آینده آن، مرتضی هاشمی، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 175 .










[10]






تصرف

زرستان و پاسخ به سه پرسش کلیدی، رضا نصری، فصلنامه راهبرد، ش 28، ص 177 .










[11]




همان


،


ص 181 .










[12]








روزنامه کیهان


،


17






فروردین 1385 .










[13]






آیا دولتی مستقل در عراق تشکیل خواهد شد؟ ، مصاحبه با نوام چامسکی ،

ماهنامه سیاحت غرب ، شماره 40 ،




ص 91 .
 










[14]






جنگ

جهانی چهارم و رفتارشناسی آمریکا پس از 11 سپتامبر، حسن عباسی، انتشارات

پارسایان، چاپ اول 1382 .










[15]






ر.ک:

11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، نوآم چامسکی، بهروز جندقی؛ موضوع

برقراری رابطه، علی اکبر ولایتی نشر معارف 1382










[16]










آمریکا و انگلیس در باتلاق عراق، ضیادانش ، باشگاه اندیشه ، 18/10/85 .










[17]




ر. ک :


جایگاه

ویژه عراق در خاور میانه بزرگ، دکتر امیر محمد حاجی یوسفی، فصلنامه سیاست

خارجی ، زمستان1383 ؛ روزنامه کیهان، شنبه 16 فروردین 1382، ص.14 .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد