طلسمات

خانه » همه » مذهبی » توسل

توسل

توسل

در این تحقیق برآنیم تا تشکیکات فرقه گمراه مشکک را که تحت عنوان «توسل»، مطرح کرده اند، مورد بحث و بررسی قرار داده و با استمداد از عنایات خداوند منان و اولیاء کرامش علیهم السلام از طریق استدلال به «ادله عقلیه» و «آیات قرآنیه» و «احادیث نبویه»، مطلب را روشن نماید.

e93fa893 d44e 46b0 9d6d ad6e51e5f39a - توسل
0009882 - توسل
توسل

نویسنده : خدیجه قربانی
منبع : راسخون

مقدمه

در این تحقیق برآنیم تا تشکیکات فرقه گمراه مشکک را که تحت عنوان «توسل»، مطرح کرده اند، مورد بحث و بررسی قرار داده و با استمداد از عنایات خداوند منان و اولیاء کرامش علیهم السلام از طریق استدلال به «ادله عقلیه» و «آیات قرآنیه» و «احادیث نبویه»، مطلب را روشن نماید.
تا مگر آن دلهائی که بر اثر وسوسه های عمال شیطان، تیره و تاریک گشته اند؛ و یا شبهه و اضطرابی در اعتقاداتشان بوجود آمده و در وادی حیرت افتاده اند، مجدداً رو بسوی خورشیدهای نور افشان الهی آورده و با عقیده و ایمانی محکم و ثابت، دست «توسل» به ذیل «ولایت» و عنایت آن «خزان علم» بزنند.
و با «اعتصام» به «حبل الله»، از چاه ظلمانی شرک و کفر و ضلال و تباهی که بدست ایادی ابلیس رجیم، آماده شده است، خلاصی یابند و در پرتو تعالین سازنده آن امامان بحق، در آسمان نورانی «توحید» و «اخلاص» و «توکل» و «تسلیم»، اوج گرفته و به عالی ترین مراتب «قرب خدا» نائل شوند.

چکیده

در این تحقیق به معنای واژه ی توسل پرداختیم و سپس آن را از منظر قرآن و روایات شیعه و سنی مورد بررسی قرار دادیم و همچنین به آثار توسل و شرط صحت اعمال و قبولیت آن پرداختیم.

توسل از نظر لغت

«توسل» یعنی اتخاذ «وسیله» برای نزدیک شدن به چیزی.
چنانکه دانشمندان لغت می گویند: تَوَسَّلَ اِلَیهِ بِوَسیلَۀٍ: اِذا تَقَرَّبَ اِلَیهِ بِعَمَلٍ(1). تَوَسَّلَ اِلَی اللهِ بِعَمَلَ اَو وَسیلَۀٍ: عَمِلَ عَمَلاً تَقَرَّبَ بِهِ اِلَیهِ تَعالی(2).
(«وسیله» در لغت به معانی مخلتف آمده است:
نزدیک شدن.
مقام و منزلت در پیش سلطان.
درجه.
چاره جویی برای رسیدن به چیزی با میل و رغبت.
هر چه که به سبب آن، نزدیک شدن به دیگری ممکن باشد.)(3)

توسل از نظر طبیعت و فطرت

تردیدی نیست در اینکه انسان برای تحصیل کمالات مقصوده خویش از هر قبیل که هست از مادیات و معنویات، به «غیر» خود یعنی به خارج از محدوده وجود خود، نیازمند است.
هزاران موجود از جماد و نبات و حیوان و انسان از زمین و آسمان باید دست در کار باشند تا ادمی بتواند در پرتور هستی این کائنات و آثار و خواص وجودی آنها قسمتی از نقائص و کمبودهای خود را برطرف سازد؛ و پاره ای از کمالات مادی یا معنویش را به دست آورد.
درباره سایر موجودات نیز جریان به همین منوال است؛ یعنی هر یک از آنها در رسیدن به کمالات نوعی خود، دست نیاز به سوی موجودات خارج از وجود خویش دراز کرده و از فعل و انفعال و تأثیر و تأثر اصناف گوناگون عالم خلق استمداد می نمایند.
و این، همان قانون «توسل» است که یک واقعیت تکوینی و یک ناموس مسلم طبیعی است که در نظام خلقت عالم و آدم برقرار بوده و در همه جا مشهود و عیان است.
و هیچ بشر با شعوری اعم از مادی و الهی، در جریان حتمی این قانون در نظام موجود جهان، تردیدی نمی کند؛ و خاصیت اثربخشی موجودات را منکر نمی شود.
چه آن که همه می دانیم که: انسان تشنه با آشامیدن آب خنک، سیراب می گردد، سرمازده با حرارت زائی آتش، گرم می شود؛ دارو، در بهبودی بیمار اثر می گذارد و ماده سمی آدم سالم را به خطر می افکند.
و همچنین شخص نادان، به تعلیم، استاد، دانا می گردد و نادار، از طریق احسان غنی، دارا می شود.
در بهاران، از ابر، باران فرو می ریزد و آن آب به زمین نیرو بخشیده و انواع گیاهان را می رویاند؛ حیوان، از نبات تغذی نموده و خود نیز سبب بقاء و ادامه حیات انسان می گردد.
و هکذا تمام حلقات سلسله کائنات، در یکدیگر اثر گذارده و از هم متأثر می شوند.
نهایت امر اینکه آدم مادی مسلک، تمام این آثار و خواص موجودات را بطور چشم و گوش بسته و مبهم، پیدا شده از تراکیب خاصه اجسام می پندارد و معلول طبیعت اشیاء می داند.
و بهر حال، نظام موجود در جهان و قانون حاکم بر آن، نظام «توسل» است و قانون «تسبب».
یعنی نیل به هر کمال و بدست آوردن هر مطلوبی، به حکم اصل طبیعت، در گرو اتخاذ «وسیله» است و موقوف به تحصیل «سبب».
و لذا انکار اصل «توسل» در واقع، انکار اصلی از اصول مشهوده در عالم طبیعت به حساب می آید و نادیده گرفتن قانونی از قوانین مسلم فطرت به شمار می رود.

توسل از نظر قرآن

و به همین جهت است که قرآن حکیم که بر اساس فطرت انسان نازل شده است، موضوع «توسل» را به عنوان یک طریق مسلم و روشن برای نیل به «قرب خدا» که عالیترین شرف و شریفترین کمال ممکن برای انسان در سمیر عبودیت و بندگی می باشد، نشان داده و می فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسیلَۀَ وَ جاهِدوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ»(4)
«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا نموده و (در سلوک) بسوی او (و برای نزدیک گشتن به او) «وسیله» بجوئید و در راه او مجاهده نمائید باشد که رستگار شوید». «اهل بیت همان ریسمان محکم و وسیله ی تقرب به خداوند هستند.»(5)
و همچنین در جای دیگر می فرماید:
«قُلِ ادعُوا الُّذینَ زَعَمتُم مِن دُونِهِ فَلا یَملِکُونَ کَشفَ الضُرِّ عَنکُم وَ لاتَحویلاً. اُولئِکَ الَّذینَ یَدعُونَ یَبتَغُونَ اِلی رَیِّهِمُ الوَسیلَۀَ اَیُّهُم اَقرَبُ وَ یَرجُونَ رَحمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ اِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحذُوراً»(6)
«بگو: بخوانید آنان (ملائکه و جن و انس از انبیاء و اولیا و دیگران) را که پنداشته اید (آنها) بدون خدا (مستقلاً دارای قدرت بر کاری هستند) پس (بدانید که) آنان (در حد ذات خود و بی اذن خدا) نه قادر بر رفع گرفتاری از شما می باشند و نه توانائی بر تغییر (حالتی) دارند.
اینان که (مشرکین آنها را به عنوان پرستش) می خوانند (خود) دنبال «وسیله» می گردند که به پروردگارشان نزدیک شوند (و می کوشند تا) کدام یک از آنها به خدا نزدیکتر گردد و امید به رحمت خدا دارند و از عذاب او می ترسند، چه آنکه عذاب پروردگارت ترسیدنی است».
این آیه شریفه نشان می دهد که تمام ماسوی الله از فرشتگان و پیامبران و دیگر اصناف و طبقات خلق از هر قبیل که هستند در مقام کسب فیض و اخذ برکات از حضرت باری جل شأنه العزیز «ابتغاء وسیله» می کنند (اعم از اضطراری و اختیاری) و برای جلب رحمت بیشتر و دفع عذاب رب از حومه وجود خود دنبال «وسیله» ای می گردند تا به قرب بیشتری نائل شوند (یبتغون الی ربهم الوسیلۀ ایهم اقرب).
امام امیرالمرمنین علی علیه السلام ضمن دعا برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خدا عرضه می دارد:
«وَ شَرِّف عِندَکَ مَنزِلَتَهُ وَ آتِهِ الوَسیلَۀَ …»(7)
«(خدایا) به منزلت او در پیشگاهت تشریف نما و «وسیله» را به او عطا فرما».
غرض آنکه تمام کائنات حتی اضرف آنان که رسول اعظم خدا است در مقام تقرب به خدا، «ابتغاء وسیله» می کنند و دنبال «وسیله» می گردند؛ هر چند «وسیله» آن جناب با «وسائل» سایر ممکنات تفاوت بسیار دارد و اکتناه آن، فوق طاقت ما است.
ولهذا، یعنی از آن جهت که تمامی موجودات در حد ذات خود، دست نیاز به خارج از وجود خود دارند و به فرموده قرآن حکیم: «یَبتَغُونَ اِلی رَبِّهِم الوَسیلَۀَ»(8) «به دنبال وسیله ای هستند تا به قرب ربشان نائل شوند»، آری به همین جهت است که هیچکدام از موجودات عالم امکان، دارای این صلاحیت و شایستگی نمی باشند که معبود، واقع شوند و یا آن که مستقلاً توانای بر رفع بلا و افاضه رحمت گردند.
چه آنکه معبودیت و استقلال در افاضه رحمت، به حکم عقل، از شئون قدرت مستقله و از خصائص موجود «قائم بذات» است و آن هم منحصر در ذات اقدس حضرت «حق» جل شانه العزیز می باشد و بس.
و سایر موجودات که در ذات خود، فاقد هستی و فاقد تمام کمالات وجود می باشند، باید از طریق «ابتغاء وسیله» و تحصیل دستاویز، از مبدأ هستی که منبع هر گونه کمال است استفاضه نمایند (اتُّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسیلَۀَ).(9) و «وسیله» چنانکه گفتیم در لغت به معانی مختلف آمده است؛ و منابترین آنها بر حسب استهظار از سیاق کلام در دو آیۀ شریفۀ گذشته (آیۀ 35 از سوره ی مائده و آیۀ 57 از سورۀ اسراء) همان معنای پنجم است. یعنی: «هر چه که به سبب آن، نزدیک شدن به دیگری ممکن باشد».
مخصوصاً در آیۀ نخستین که اولاً پس از امر به «ابتغاء وسیله»، دستور جهاد در راه خدا می دهد و ثانیاً نتیجۀ «تقوی» و «ابتغاء وسیله» و «جهاد» را به عنوان «فلاح» و رستگاری با جملۀ «لَعَلَّکُم تُفلِحونَ» بیان می فرماید.
و بدیهی است که فلاح و رستگاری، همان نیل به مقام «قرب» است؛ و به حکم لزوم مغایرت بین «مقدمه» و «نتیجه»، باید «وسیله»، غیر «قرب» باشد.
یعنی «وسیله» باید چیزی باشد که به سبب آن ممکن شود که آدمی به «قرب» و «منزلت» و «درجه» در پیشگاه خدا که همان «فلاح» و رستگاری است نائل گردد.
و همچنین امر به «جهاد» دنبال امر به تحصیل وسیله، ظاهر در این است که جهاد (اعم از اینکه به معنای قتال با کفار و یا مطلق کوشش و تلاش در راه خدا باشد) از مصادیق بسیار مهم «ابتغاء وسیله» است و چون مسلماً خود «جهاد»، تحقق خارجی و عینی «قرب» نیست بلکه سبب و مقدمۀ «قرب» است پس «وسیله» در این آیه به معنای «قرب» و «درجه» و «منزلت» و «چاره جویی» (که از معانی لغوی وسیله است) نخواهد بود.
بلکه معنای صحیح و مناسب آن در ایۀ شریفه همان معنای پنجم یعنی: «هر چه که موجب و سبب نیل به قرب خدا گردد» می باشد.
و آنگاه از نظر اینکه کلمۀ «وسیله» در آیۀ مبارکه، «مطلق» آمده و عاری از هر گونه تقیید است، طبعاً دارای معنای بسیار وسیع و گسترده و آزاد است؛ و با «اطلاق» خود، شامل هر نوع اعتقاد و هر قسم عمل و هر چیز و هر شخصی که به وجهی صلاحیت «تقریب» و نزدیک کردن به پیشگاه اقدس پروردگار را داشته باشد، می گردد؛ از قبیل:
ایمان و اعتقاد به وحدانیت پروردگار و رسالت پیامبران و حقیت روز جزا و همچنین پیروی از رسول خدا صلی اله علیه و اله و سلم و انجام وظائف و اعمال عبادی از: نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و ارشاد مردم نادان و صلۀ ارحام و عیادت بیماران و امثال این امور از کارهای خیر و خداپسند که تماماً وسائل و موجبات قرب به خدا هستند.
و هکذا ذوات مقدسۀ انبیاء و اولیاء و مقربین درگاه خدا و معرفت و محبت به آنها و دعا و شفاعت آنها و تقرب جستن به آن بزرگواران و تجلیل عناوین منسوبۀ به آنان از هر قبیل که باشد، و زیارت مراقد مطهره و قبور شریفۀ ایشان که مصداق مسلم «تعظیم شعائر الله» بوده و نشانۀ بارز دلبستگی و مودت و دوستی نسبت به آن بندگان مخلص پروردگار و گرامی شمردن مکتب و تعالیم عالیۀ آن هادیان راه حق است. در «سنن دارمی» از «اوس بن عبدالهی» روایت کنند که گفت: «مردم مدینه دچار قحطی شدید شدند و به عایشه شکوه کردند عایشه گفت: به سوی قبر پیامبر بروید و دریچه ای از آن به سوی آسمان باز کنید تا میان قبر و آسمان سقفی نباشد.
راوی می گوید: «چنین کردند، پس از آن چنان بارانی بر ما بارید که گیاهان روییدند و شتران فربه شدند»(10)
همچنین امیرمؤمنان می فرماید: هر کس شفاعت پیامبر خدا را دروغ بشمارد به آن دست نخواهد یافت(11)
بدیهی است که تمام اینها به لحاظ «اطلاق» کلمۀ « وسیله»، داخل در مفهوم عام و وسیع آن می باشند.
یعنی بر همۀ این امور، این عنوان صدق می کند که «ما یُقَرَّبُ بِهِ اِلَی اللهِ» یعنی: چیزهایی هستند که به سبب آنها می توان نزدیک شدن به خدا را تحصیل کرد و رضا و خوشنودی او را بدست آورد.
بنابراین، هیچ دلیل و موجبی در کار نیست که ما از «اطلاق» کلمۀ «وسیله» در آیۀ شریفه، چشم پوشیده و آن را اختصاص به یک یا چند مفهوم خاصی بدهیم آنچنانکه «ابن تیمیه» و دنباله روهای او (وهابیها) چنین تقیید و تخصیص بی دلیلی را مرتکب شده اند و کلمۀ «وسیله» را به دو معنای خاص، حمل کرده اند:
1ـ ایمان به رسول خدا صلی اله علیه و آله و سلم و پیروی آن حضرت.
2ـ دعا و شفاعت پیامبر اکرم صلی اله علیه و آله و سلم آن هم فقط در زمان حیات دنیوی آن جناب و د روز قیامت.
و گاهی هم آن را به معنای واجبات و مستحبات تفسیر می کنند.
در صورتی که علاوه بر «اطلاق» آیۀ شریفه که خالی از هر گونه تقییدی است در کتب حدیثی اسلامی نیز (چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل تسنن) در باب «توسل»، روایات فراوانی رسیده است که با کمال وضوح، همان معنای وسیع عام و شامل را برای کلمۀ «وسیله» اثبات نموده و در راه تقرب جویی به خدا و اخذ برکات از منبع فیاض (جل و علا) استمداد و استغاثۀ از صلحا و مقربین درگاه خدا را به هر گونه و در هر حال و تحت هر عنوانی که باشد تصذیق و تأیید می نمایند.
و ما از باب نمونه، روایاتی چند از کتب معروف اهل تسنن می آوریم.

توسل از نظر روایات سنی

1ـ «سمهودی» که از علمای معروف سنی شافعی است (متوفای 911 هجری) در کتاب «وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی» می گوید:
«الفصل الثالث فی توسل الزائر و تشفعه به صلی الله تعالی علیه و سلم الی ربه تعالی …»:
«فصل سوم در توسل زائر است به رسول خدا (ص) و شفیع قرار دادن وی به پیشگاه خدا».
سپس ـسمهودی» بیانی دارد که حاصل ترجمه اش این استک
«بدانکه استغاثه از پیامبر اکرم 0ص) و جاه و منزلت او را به پیشگاه هدا به شفاعت بردن، کار انبیاء و مرسلین بوده و سیره و رفتار صلحای پیشین در همه حال، استقرار بر همین داشته است چه در حال حیات آن ضرت و چه بعد از ممات، چه در عالم بزرخ و چه در عرصات قیامت؛ و حتی پیش از خلقت آن حضرت نی زتوسل و استشفاع به او، سیرۀ پیامبران بزرگ خدا بوده است».
آنگاه می گوید:
«در این باب، روایاتی رسیده است و ما اکتفا می کنیم به آنچه که جمعی که از جملۀ آنها است «حاکم» از عمربن خطاب نقل می کنند که رسول خدا (ص) فرمود: پس از اینکه آدم (ع) مرتکب خطیئۀ (ترک اولی) گردید، در مقام توبه برآمده و به پیشگاه خدا عرضه داشت:
«یا رَبَّ اَسأَلُکَ بِحَقّ مُحَمَّدٍ (ص) لَمّا غَفَرتَ لی»:
پروردگارا بحق محمد (ص) از تو خواستارم که مرا بیامرزی.
خدا فرمود: ای آدم چگونه محمد (ص) را شناختی و حال آنکه او را نیافریده ام؟
عرض کرد: پروردگارا پس از آنکه بدست قدرت خود، مرا آفریدی و از روح خود در من دمیدی، به پایه های عرش نظر کردم و دیدم این کلمات بر آن نوشته است: لا اله الا الله، محمد رسول الله؛ از آن، پی بردم که «محمد (ص)» محبوب ترین خلق تو در نزد تو است که نام او را قرین نام مقدست قرار داده ای.
فرمود: ای آدم، راست گفتی، او احب خلق من در نزد من است و چون به حق او از من تقاضای مغفرت نمودی، تو را بخشیدم؛ و اگر نبود «محمد (ص)»، تو را نمی آفریدیم».
و به همین توسل آدم علیه السلام اشاره شده است در قصۀ «مالک» و منصور دوانیقی در روضۀ منورۀ حضرت خاتم النبیین صلی اله علیه و آله و سلم که نوشته اند:
سالی که منصور، دومین خلیفۀ عباسی به حج رفت و به زیارت مرقد مطهر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شد، «مالک» که رئیس فرقۀ «مالکیه» از مذاهب چهارگانۀ اهل تسنن است و از شخصیت های بسیار بزرگ و مهم آنان به شمار می رود، در اثناء زیارت به او گفت:
ای امیر، اینجا حرم رسول خدا است؛ صدای خود را آهسته کن که خدا به منظور تأدیب مردم می فرماید:
«لا تَرفَعُوا اَصواتَکُم فَوقَ صَوتِ النَّبِی».(12)
یعنی: «صدای خود را بلند نکنید در حالتی که بالاتر از صدای پیامبر باشد».
و در مدح آنانکه صدای خویش را فرود آورند فرموده است:
«اِنَّ الَّذینَ یَغُضُنَ اَصواتَهُم عِندَ رَسُولِ اللهِ اُولئِکَ الَّذینَ امتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُم لِتَّقوی لَهُم مَغفِرَهٌ وَ اَجرٌ عَظیمٌ»(13)
«آنانکه صدای خود را (هنگام سخن گفتن) در حضور رسول خدا، کاهش می دهند (فریاد نمی کشند) آنها کسانی هستند که خداوند دلهای آنها را برای تقوا آزمایش کرده است؛ برای آنان مغفرتی (بزرگ) و اجرای عظیم است».
و همچنین در ذم قوم دیگری که رعایت ادب نمی کنند می فرمایند:
«اِنَّ الَّذینَ یُنادُونَکَ مِن وَراء اِلحُجُراتِ اَکثَرُهُم لایَعقِلُونِ»(14)
«آنانکه تو را (ای رسول مکرم) با صدای بلند از پشت حجره ها حیات است.
«منصور» از این سخن، تنبهی یافت و فروتن شد؛ سپس به «مالک» گفت: ای ابا عبدالله (کنیۀ مالک است) آیا در حال دعا و خواندن خدا، رو به قبله کنم یا رو به رسول خدا (ص) آورم؟ (یعنی رو به قبر مطهر آن حضرت نموده و خدا را بخوانم؟) مالک گفت:
چرا از رسول خدا (ص) روی خود را برگردانی و حال آنکه او «وسیلۀ» تو و «وسیلۀ» پدرت آدم (ع) به سوی خدا است در روز قیامت؟ بلکه رو به سوی او بنما و به شفاعت او رو به سوی خدا بر، تا مگر خدا به شفاعت وی تو را بپذیرد؛ چه آنکه خدا فرموده است:
«اگر آنان هنگامی که به خویشتن ستم کردند (مرتکب گناهی شدند) به سوی تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می نمودند و تو نیز (از خدا) برای آنان طلب مغفرت می نمودی، هر آینه خداوند را توبه پذیری مهربان می یافتند».
تذکر: اگر در روایت «مالکم می بینیم که ذکر «روز قیامت» شده است بدان جهت است که موقف «قیامت» دشوارترین مواقف حیاتی انسان است؛ و آدمی در آنجا به خطراتی عظیم مبتلا می شود و در معرض هلاک دائم و عذاب همیشگی قرار می گردد.
و لذا، وساطت و شفاعتی که در آن موقف پرخطر، موجب نجات انسان گردد، طبیعی است که در مواقف پایین تر در «برزخ» و «دنیا»، آن هم برای حوائج کوچک و رفع بلیات کوچکتر، راه نجات بخشیش سریعتر و اسانتر و قطعی تر خواهد بود.
ولهذا، «مالک» برای ترغیب «منصور» به توسل در دنیا، استدلال به «وسیله» بودن رسول خدا صلی اله علیه و اله و سلم در آخرت نموده و او را امر به استقبال قبر مطهر و استشفاع به آن حضرت می کند که نه تنها آن حضرت در دنیا و بزرخ، «وسیلۀ» تو و پدرت آدم (ع) به سوی خدا است، بلکه در روز قیامت کبری و وحشت عظمی نیز «وسیلۀ» آدم (ع) و آمزادگان برای نجات از خطرات عظیم و نیل به ستعادتهای بی پایان خواهد بود.
و همچنین استشهاد وی به آیۀ «وَ لَواَنَّهُم اِذ ظَلَمُوا اَنفُسَهُم …» (15)
در مقام ترغیب به استقبال قبر مطهر و توسل و استشفاع به رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات آن حضرت، دلالت روشن بر تعمیم امر «توسل» نسبت به عالم دنیا و بزرخ و محشر دارد.
چه آنکه می دانیم مورد نزول آیۀ شریفه، زمان حیات رسول خدا (ص) بوده است؛ و لذا اگر جواز «توسل» اختصاص به زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داشت و یا اگر وسیله بودن آن حضرت تنها در روز قیامت و محشر می بود، دیگر جا نداشت که «مالک» برای توجه دادن «منصور» به قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شفاعت طلبی از روح مقدس آن حضرت که در عالم برزخ است استدلال به موضوع «وسیله» بودن رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز قیامت کرده و استشهاد به آیه ای که مربوط به توسل به آن حضرت در زمان حیات دنیوی آن جناب است بنابراین، خدشۀ «ابن تیمیه» نسبت به دلالت این روایت از نظر قید «یوم القیامۀ» مخدوش است.
2ـ سوادبن قارب که از صحابه است در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان استشفاع و توسل، قصیده ای انشاء نموده و ضمن آن گفت:
تو (ای رسول معظم) در میان رسولان، نزدیکترین «وسیله» به درگاه خدا هستی ای فرزند گرامی تران پاکتران؛ تو شفیع من باش در روزی که هیچ شفاعت کننده ای قادر بر رفع کمترین بلا از سواد بن قارب نخواهد بود.
چنانکه پیداست آن مرد صحابی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را هم به عنوان «وسیله» تعبیر نموده و هم از آن حضرت تقاضای «شفاعت» کرده است؛ و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این کار وی (توسل و استشفاع) را با سکوت خود تقریر و امضاء فرموده است.
3ـ قصۀ استسقای «عمر» به «عباس» عموی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کتب اهل تشنن آمده است چنانکه «سمهودی» نقل می کند که هرگاه خشکسالی و قحطی پیش می آید، عمر از طریق توسل به عباس بن عبدالمطلب به استسقا می پرداخت و می گفت:
«اَلّلهُمِ اِنّا کُنّا اِذَا قَحَطنا تَوَسَّلنا اِلَیکَ بِنَبِینا (ص) فَتَسقینا وَ اِنّا نَتَوَسَّلُ اِلَیکَ بِعَمّ نَبیِنا (ص) فَاسقِنا».(16)
یعنی: «بار خدایا ما، در گذشته چنین بودیم که به هنگام قحطی زدگی، متوسل به پیغمبران می شدیم و تو ما را سیراب می نمودی؛ اکنون متوسل به عموی پیغمبران می شویم و از راه توسل به وی از تو باران می طلبیم اینک سیرابمان کن».
و همو گوید: در روایت دیگری آمده است که می گفت:
«آَلّلهُمَّ اِنّا نَستَقیکَ بِعمِّ نَبِیِّکَ (ص) وَ نَستَشفِعُ اِلَیکَ بِشَیبَتَهِ». (17)
یعنی: «خدایا ما به وسیلۀ عمّ پیامبرت از تو باران می خواهیم و موی سفید او را به درگاه تو شفیع می آوریم».
4ـ این عبدالبر مالکی در کتاب «استیعاب» آورده است که مردم در زمان عمر به قحطی مبتلا شدند؛ در آن ایام مردی از مسلمانان نزد قبر مطهر پیغمبر اکرم (ص) آمد و گفت:
«یا رسولَ اللهِ استَسق لِاُمَّتِکَ فَاِنَّهُم قَد هَلکُوا».
یعنی: «ای رسول خدا برای امتت طلب باران کن که هلاک شدند».
او با این سخن، توسل به آن حضرت جست و کسی هم به او اعتراضی ننمود.
5ـ از کتاب «شرح دلائل الخیرات» این سخن نقل شده است که ابوبکر کنار قبر رسول خدا (ص) می آمد و می گفت:
«یا مُحَمَّدُ (ص) اِنّی اَتَوَسَّلُ اِلَیکَ» (18):
ای محمد (ص) من به تو توسل می جویم».
این بیان، نشان می دهد که توسل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قبر مطهر آن حضرت، دأب و عادت ابوبکر بوده و مکرراً از وی صادر شده است.

6ـ «طبرانی» در «کبیر» آورده است:

مردی به خاطر حاجتی که به عثمان بن عفان داشت دفعاتی چند به دستگاه حکومت وی مراجعه کرد اما او توجهی به وی ننمود و اعتنائی به حرفش نکرد؛ تا آنکه روزی آن مرد به عثمان بن حُنیف (از اصحاب رسول خدا (ص)) برخورد و از بی مهری عثمان به او شکایت کرد.
ابن حنیف گفت: به محل وضو بر و و وضو بساز آنگاه در مسجد دو رکعت نماز بخوان و سپس بگو.
«اَلّلهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیکَ بِنَبِین مُحَمَّدٍ (ص) نَبِیّ الرَّحمۀِ یا مُحَمَّدُ اِنّی اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلی رَبِّکَ اَن تَقضّیَ حاجَتی» (19).
یعنی: «بار خدایا از تو می خواهیم و به وسیلۀ پیغمبرمان محمد (ص) پیامبر رحمت رو به تو می آورم؛ ای محمد 0ص)، من به وسیلۀ توبه درگاه پروردگار تو، رو می کنم که حاجتم را برآوری»؛ و حاجت خود را ذک کن.
مرد رفت و چنانکه او گفته بود عمل کرد؛ پس از آن به در خانۀ عثمان بن عفّان آمد و این بار، تا رسید، دربان جلو آمد و دست او را گرفت و نزد عثمان آورد و روی مسند عثمان، کنار وی نشانید.
عثمان از حاجت وی جویا شد و حاجتش را برآورد و ضمناً از او خواست که هر زمان، هر حاجتی داشتی نزد ما بیا و از ما بخواه.
مرد که حاجت روا از خانۀ عثمان خارج شده بود به دیدار ابن حنیف رفت و به او گفت: خدا به تو پاداش نیک عنایت کند که دربارۀ من نزد عثمان شفاعت نمودی.
ابن حنیف گفت: به خدا قسم من نزد عثمان دربارۀ تو سخنی نگفته و شفاعتی ننموده ام، ولی رمز کار این است که من روزی در حضور رسول خدا (ص) بودم، مرد نابینائی وارد شد و از زوال نور چشم خویش شکایت نمود.
رسو.ل اکرم (ص) فرمود: اگر بخواهی دعا می کنم (که بینائی به تو باز گردد) و اگر نه که صبر کن (و با همین نابینائی بساز تا اجر بیشتری نصیب شود)؛ گفت: ای رسول خدا کسی را ندارم که دستم بگیرد و راهم ببرد و لذا کار بر من دشوار شده است.
در این موقع بود که رسول اکرم (ص) به او فرمود: به محل وضو رفته و وضو بساز و دو رکعت نماز بجا آور و پس از آن، خدا را با این جملات بخوان.
«اَلّلهُمَ اَسأَلُکَ وَ اَتَوَجَّهُ اّلَیکَ بَنَبیَنا مُحَمَّدٍ (ص) …»
آنگاه ابن حنیف گفت: به خدا قسم، ما هنوز (در محضر پیامبر اکرم (ص) مشغول سخن گفتن بودیم و از یکدیگر جدا نشده بودیم که همان مرد وارد مجلس شد در حالتی که بینا شده بود و گوئی که اصلاً نابینا نبوده است.
نگارنده گوید: ما از این روایت، سه مطلب را به طور وضوح استفاده می کنیم:
1ـ جواز «توسل» و «استشفاع» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حیات آن حضرت چنانکه مرد نابینا عمل کرده است.
2ـ جواز «توسل» و «استشفاع» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات آن حضرت به طوری که مرد حاجتمند به «عثمان» از طریق راهنمایی «ابن حنیف» صحابی، انجام داده و حاجتروا شده است.
3ـ جواز خواندن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و طلب حاجت از وی چه در زمان حیات و چه پس از وفات آن حضرت؛ چنانکه جملۀ «یا محمد (ص) انی اتوجه بک الی ربک تقضی حاجتی» که شمن دعای مزبور آمده است، شاهد گویای مدعا است.
و مخصوصاً لازم است در جملۀ «اَن تَقضِیَ حاجَتی» دقت شود که به صیغۀ «مخاطب» است و از شخص رسول خدا (ص) درخواست قضاء حاجت شد است.
تذکر: لازم است یادآوری شود که منظور از نقل این روایات از طریق اهل تسنن، نه این است که صحت و قطعیت مدلولات آنها را ثابت کنیم؛ بلکه هدف، مجاب نمودن خصم از طریق «جدل» و احتجاج به روایات منقولۀ در مصادر مقبولۀ خودشان می باشد.
و عجیب آنکه «قَصیمی» صاحب کتاب «الصراع بین الاسلام و الوثنیه» با لحنی قاطع و عام می گوید: در زمینۀ «توسل» و «استشفاع» و طلب حاجات از رسول خدا (ص) روایتی نرسیده است نه به سند «صحیح» و نه به سند «ضعیف»!!.
و عین عبارت منقولۀ از وی چنین است:
«فما جاء لابسند صحیح و لا ضعیف انّ احداً من الصّحابۀ قال یا رسول الله …».
یعنی: «هیچ روایتی از صحیح و ضعیف به دست ما نرسیده است که احدی از صحابه گفته باشد ای رسول خدا … (دربارۀ حوائج ما چنین و چنان کن)».
و حال آنکه روایات کثیره ای در این باب از طریق خود اهل تسنن رسیده است و ما در اینجا به نقل نمونه ای از آن روایات اکتفا نمودیم.

توسل از نظر روایات شیعه

روایات «شیعه» در این باب از حد احصاء، بیرون است و ما، در اینجا به نقل نمونه ای از خروار و اندکی از بسیار آن می پردازیم و خواستاران بیشتر را به متون حدیثی اتباع اهل البیت علیهم السلام ارجاع می نماییم:
«از سلمان فارسی ـ رضی الله عنه ـ نقل شده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شندیم می فرمود: خداوند عزوجل می فرماید:
ای بندگان من، آیا چنین نیست که چه بسا کسی حاجات بزرگی از شما می خواهد و شما حوائج او را برنمی آورید مگر اینکه شفیع قرار دهد در نزد شما کسی را که محبوبترین مردم نزد شما است؛ آنگاه حاجات او را به احترام آن شفیع برمی آورید؟!
حال آگاه باشید و بدانید که گرامی ترین خلق و افضل آنان نزد من، محمد (ص) است و بردار وی علی (ع) و امامان پس از وی ـ علیهم السلام ـ همانان که «وسیله ها»ی (مردم) به سوی من هستند.
اینک توجه؛ که هر کس حاجتی دارد و نفعی را طالب است؛ و یا آنکه دچار حادثه ای بس صعب و زیانبار گشته و رفع آن را خواهان است، باید مرا به محمد (ص) و آل طاهرینش بخواند تا به نیکوترین وجه حاجت او را برآورم …».
ابن شهر آشوب از امام امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که ذیل آیۀ شریفه «وَابتَغُوا اِلَیهِ الوَسیلَۀَ» فرموده است: «اَنَا وَسیلَتُهُ» یعنی: «من هستم وسیلۀ خدا».
حضرت صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا سلام الله علیها ضمن خطبۀ شریفه اش می فرماید:
«وَ احمَدُوا اللهَ الَّذی لِعَظَمَتِهِ وَ نورِه یَبتَغی مَن فی السَّمواتِ وَالاَرضِ اِلَیهِ الوَسیلَۀَ وَ نَحنُ وَسیلَتُهُ فی خَلقِهِ …»:
«حمد کنید خدایی را که عظمت و نورش ایجاب می کند که اهل آسمانها و زمین (برای نزدیک گشتن به او) وسیله بجویند؛ و ما وسیلۀ او در میان خلقش هستیم».
«اَمالی ابنِ الشّیخ: المفید … عَن مُحَمَّد بنِ المُثَنی الاّزدی، اَنَّهُ سَمِعَ اَبا عَبدِالله علیه السلام یَقُولُ: نَحنُ السَّبَبُ بَینَکُم وَ بَینَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ»:(20)
«راوی شنید از امام صادق علیه السلام که می فرمود: مائیم سبب (و وسیلۀ نجات از هلاکت و نیل به سعادت) بین شما و خداوند عزوجل».
«اَبانُ بنُ تَغلِب، عَن جَعفَرِبن مُحَمَّد ـ عَلَیه السَّلام قالَ: نَحنُ حَبلُ اللهِ الَّذی قالَ اللهُ تَعالی: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَلا تَفَرَّقُوا»(21)
«آبان، از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: مائیم آن ریسمان خدا که خداوند متعال فرموده است: همگی چنگ به ریسمان خدا بزنید و پراکنده نشوید».
«مردی بادیه نشین به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و از آن حضرت تقاضا کرد که مراد از «حبل الله» در آیۀ «واعتصموا بحبل الله» را که به امر خدا باید عموم امت اسلام، معتصم به آن گردند و چنگ بدان بزنند، توضیح دهد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بی درنگ دست او را گرفت و بر روی شانۀ «علی» علیه السلام گذاشت و فرمود: ای اعرابی، این، ریسمان خدا و «حبل الله» است، به او، اعتصام بجوی؛ آن مرد اعرابی نیز از پشت سر «علی» علیه السلام چرخید و آن حضرت را در بغل گرفت و گفت: خداوندا من تو را شاهد می گیرم که چنگ به ریسمانت زدم؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر که می خواهد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این مرد بنگرد». (22)
لزوم تمسک به «حبل الله» از مسلمات قرآن است.
آیۀ شریفۀ «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» صریح در این است که خداوند حکیم برای نجات آدمیان، ای جانب خود، «حبل» و ریسمانی مقرر فرموده و آن را «وسیله» و سبب برای نیل به سعادت و رسیدن به قرب «االه» که نقطۀ نهایی سیر عبودی انسان است در دسترس ابناء بشر قرار داده و جملگی را امر به اعتصام و چنگ زدن به آن، فرموده است.
و این، همان دستور «توسل» و استمداد از غیر خدا است در راه رسیدن به «قرب خدا» که آیۀ مبارکه با کمال وضوح، امر به آن نموده است.
منتها، از نظر تعیین مصداق و بیان مراد، احتیاج به «سنت» یعنی گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلمو عترت آن حضرت علیهم السلام که به حکم خود قرآن کریم، مبین مجملات کتاب می باشد، پیدا می کنیم.
و «سنت» نیز چنانکه نمونه ای از آن، ارائه شد، در این مقام با اهتمامی تمام، «آل محمد (ص)» علیهم السلام را به عنوان «حبل الله» و «وسیله» ربط بین خدا و انسان، معرفی نموده است.
«شیخ صدوق (رحمه الله) به اسناد خود نقل کرده است از امام باقر علیه السلام و آن حضرت از آباء کرامش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
در روز قیامت پس از آنکه بهشتیان در بهشت مسکن گزیدند و دوزخیان به دوزخ درا»دند، بنده ای (که مستحق عذاب است)، هفتاد خر یف در میان آتش می ماند، و خریف، هفتاد سال است؛ سپس خدا را می خواند و می گوید:
پروزدگارا به حق محمد (ص) و اهل بیتش از تو می خواهم که بر من رحمت آوری.
آنگاه خداوند جل جلاله به جبرئیل (ع) دستور می دهد که به سوی بنده ام فرود آی و او را (از آتش) بیرون آور.
جبرئیل عرضه می دارد که چگونه من در میان آتش فرود آیم؟
خدا (تبارک و تعالی) می فرماید: من به آتش امر کرده ام که بر تو، سرد و سلامت گردد. می گوید: خدایا من جایگاه وی را نمی دانم (که در کدام نقطه از جهن است) می فرماید: در میان چاهی است از سجین.
پس جبرئیل میان آتش فرود می آید و او را در حالتی که به زنجیر بسته شده و به صورت (در میان آتش) افتاده است می یابد و بیرونش می آورد و در پیشگاه خدا می ایستد.
خدا می فرماید: ای بندۀ من، چه مقدار (از زمان) در اتش بوده و مرا با سوگند و قسم می خوانده ای (و از من، خواستار خلاصی خود بوده ای؟) عرض می کند ای خدای من، نمی دانم و از احاطۀ بر مقدار توقفم در آتش عاجزم.
خداوند (عزوجل) می فرماید:
اَما وَ عِزَّتی وَ جَلالی لَولا مَن سَأَلتَنی بِحَقِّهِم عِندی لَأطَلتُ هَو انَکَ فی النّارِ وَ لکِنَّهُ حَتمٌ عَلی نَفسی اَن لا یَسأَلنی عَبدٌ بِحَقِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ اَهلِ بَیتِهِ اِلاّ غَفَرتُهُ لَهُ ما کانَ بَینی وَ بَینَهُ وَ قَد غَفَرتُ لَکَ الیَومَ.
یعنی: آگاه باش، به عزت و جلال خودم سوگند، اگر نبودند آن کسانی که مرا به حقشان نزد من قسم دادی، هر آینه، بر مدت ذلت و خواریت در آتش می افزودم؛ ولکن بر خودم حتک کرده ام که هر بنده ای مرا به حق محمد (ص) و اهل بیتش قسم داده و سعادت خویش از من بخواهد، او را بیامرزم و از گناهانی که بین من و او است در گذرم؛ و اینک تو را آمرزیدم و از گناهت در گذشتم. آنگاه او را به امر خدا به بهشت می برند».
«چون دیدم مذاهب گوناگون، مردم را غرق در یای جهل و گمراهی ساخته اند، دست به دامن اهل بیت خاتم الانبیاء زده و با استمداد از خدا، سوار کشتی های نجات ولایتشان گردیدم. و چنگ به ریسمان خدا که ولاء و دوستی آن خاندان عظیم است زدم؛ چه انکه ما از جانب خدا مأمور به اعتصام به «حبل الله» گشته ایم.
زمانی که در دین، پراکندگی به وجود آمد، آنچنانکه در روایت (از پیامبر اکرم (ص)) به ما رسیده است که امت اسلامی به هفتاد و چند فرقه از هم متفرق می شوند و جز یک گروه از آنان، همه در ضلال و هلاک دائم می افتند، آیا در آن حال، به زعم تو ای کسی که خود را صاحب عقل و خرد می دانی، خاندان رسول (ص) از کدام یک از آن فرقه ها می باشند؟ از فرقۀ گمراهان و هلاک شدگان؟ یا از فرقۀ ناجیان و راه حق پویان؟
اگر بگوئی از گروه حق و اهل نجات اند، پس سخن ما و شما یکی خواهد بود و با هم منازعه ای نخواهیم داشت؛ و اگر بگویی از فرقه های باطل و گمراه هستند قطعاً و حتماً از صراط مستقیم منحرف گردیده و راه کج رفته ای. حال، این را بدان که من در زمرۀ آن جمعی هستم که پیرو خاندان رسول (ص) اند؛ تن به ولایت آنان داده و لایزال، عز و شرف و سعادت خویش را در ظل ولای آنها می دانم. من، علی (ع) و فرزندان علی (ع) را به امامت خویش پذیرفته ام و الحال این تو و این هم فرقه های باطل دیگر.
«توسل»، شرط صحت و مقبولیت اعمال عبادی است
و نیز از همین باب است موضوع منوط بودن صحت و مقبولیت اعمال عبادی به «ولایت» اهل بیت عصمت علیهم السلام که می بینم احادیث بسیاری در این زمینه وارد شده و اساساً مطلق فعالیت های دینی و اعمال عبادی را بدون «استشفاع» و «توسل» به ذیل عنایات اولیاء خدا و ائمه هدی علیهم السلام و بدون عرض «مودت» به آستان اقدسشان، عاری از فائده و قاصر از از وصول به هدف، نشان می دهند.
و اینک به نمونه هائی از اینگونه روایات توجه فرمائید:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: سوگند به کسی که جان محمد(ص) در دست او است اگر بنده ای در روز قیامت، عمل هفتاد پیغمبر بیاورد، خدا آن را از وی نمی پذیرد تا اینکه با «ولایت» من و «ولایت» اهل بیت من، خدا را ملاقات نماید». (23)
و همچنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«قسم به کسی که مرا براستی مبعوث به نبوت فرموده است اگر یک فرد از شما در روز قیامت، اعمالی (شایسته) همانند کوهها بیاورد و «ولایت» علی بین ابیطالب(ع)، را نیاورد، هر آینه خدا (عزوجل) او را به رو، در آتش می افکند». (24)
باز هم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که در شب معراج پس از آنکه سخن از شرافت انوار خمسه طیبه (محمد(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین) علیهم السلام و امتیاز خلقشان به میان آمد، خداوند منان فرمود:
«ای محمد(ص) به عزت و جلال خودم سوگند، اگر بنده ای مرا چندان بپرستد که (از زیادی رنج عبادت) تاب و توان از دست داده و از پای درآید و از کار بماند، یا همچون مشک آب کهنه و پوسیده ای (نحیف و لاغر) گردد، آنگاه بسوی من آید در حالی که «ولایت» آنان (خاندان نبوت) را منکر باشد، من او را به بهشت خود داخل نمی کنم و زیر سایه عرش خود جایش نمی دهم». (25)
از ابوحمزه ثمالی رسیده است که اما زین العابدین علیه السلام به ما فرمود: آیا کدام قطعه از قطعات زمین، افضل است؟ گفتیم: خدا و رسول و فرزند رسولش داناترند. فرمود:
«با فضیلت ترین بقاع زمین (در مسجد الحرام) مابین رکن و مقام (فاصله بین رکن حجرالاسود و مقام ابراهیم(ع)) است: و اگر مردی بقدر عمر نوح(ع) که در میان قومش گذرانید ـ نهصد و پنجاه سال ـ عمر کند در حالی که (تمام مدت عمرش را) در این مکان به روزه داری و شب زنده داری بپردازد و سرانجام بدون «ولایت» ما به لقاء خدا برسد، این همه عبادت، نفعی به حال او نخواهد داشت». (26)
راوی دیگر بنام «میسر» گوید: داخل شدم بر امام صادق علیه السلام و گفتم: قربانت شوم، من همسایه ای دارم که (شب ها) به صدای او از خواب بیدار می شوم (می بینم) یا به تلاوت قرآن مشغول است و با تکرار آیاتی از کتاب خدا می نالد و می گرید؛ و یا در حالدعا و مناجات با پروردگار است؛ از دیگران نیز از حال خلوت و آشکارش جویا شده ام می گویند از تمام گناهان پرهیز می کند.
اما(ع) فرمود: ای میسر، آیا از آنچه که شما بر آن هستید (از ولایت اهل البیت) آگاهی دارد گفتم: خدا می داند.
این جریان گذشت و سال دیگر که به حج رفت به تفحص از حال آن مرد پرداختم بدست آمد که چیزی از امر «ولایت» نمی داند.
در محضر امام صادق علیه السلام که مجدداً سخن از حال وی به میان آوردم بار دیگر آن حضرت سؤال سال گذشته را تکرار فرمود که: «یَعرِفُ شَیئاً مِمّا اَنتَ عَلَیهِ»؟: «آیا از آنچه که تو بر آن هستی چیزی می شناسد؟ گفتم: خیر.
فرمود: «یا مُیسرُ، اَیُّ البِقاعِ اَعظَمُ حُرمَۀً؟»
«ای میسر کدام یک از بقعه ها (قطعات زمین) از نظر احترام بزرگتر است؟».
گفتم: خدا و رسول خدا و فرزند رسولش داناترند.
«ای میسر، فاصله بین رکن و مقام (در مسجد الحرام) باغی از باغ های بهشت است؛ و فاصله بین قبر و منبر (در مسجد النبی(ص)) باغی از باغ های بهشت است؛ و اگر خدا به بنده ای عمر دهد که هزار سال مابین رکن و مقام و قبر و منبر به عبادت وی بپردازد و عاقبت امر نیز مظلوماً (بی هر گونه جرم گناه) در بسترش مانند گوسفندی خوشرنگ و زیبا، ذبح و سر بریده شود در حالی که عاری از «ولایت» ما بوده است، هر آینه بر خدا است که او را به رو در آتش دوزخ بیفکند». (27)
لازم است توجه داده شود که روایات در زمینه مشروط بودن صحت و مقبولیت اعمال عبادی به «ولایت» ائمه هدی علیهم السلام در حد «تواتر معنوی» است؛ و لذا دیگر مجالی برای خدشه سندی آحاد این گروه از روایات، باقی نمی ماند.
چنانکه مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله علیه) که حقاً غواص بحار الانوار اخبار ائمه علیهم السلام می باشد، در ضمن کلام شریف خویش می فرماید:
«بدان که طایفه امامیه بالاجماع و الاتفاق، اعتقاد به این دارند که صحت اعمال و مقبولیت آن، مشروط به ایمان است که از جمله ارکان آن، اقرار به «ولایت» و «امامت» تمام ائمه معصومین علیهم السلام می باشد؛ و اخبار دلالت کننده بر این مطلب بین خاصه و عامه (شیعه و سنی) در حد تواتر است» (28).
و البته پیداست که اشتراط صحت و مقبولیت اعمال عبادی به موضوع «ولایت» اهل بیت علیهم السلام، مصداقی از مصادیق بسیار روشن عنوان «توسل» و «استشفاع» است.
که بر هر انسان مکلفی لازم است در مقام عبودیت و تقرب به خدا ـ مطلق الکمال ـ دست به دامن آن وجودات مقدسه و «عباد مخلصین» خدا زده و از راه وساطت و شفاعت آن مقربان درگاه حضرت معبود، استضائه از «الله نورالسّموات و الارض» بنماید.
و در غیر این صورت، طبیعی است که دست رد، بر سینه هر انسان خودسر گستاخ می زنند و او را از در خانه خود می رانند.
«از امام صادق علیهم السلام منقول است که: عالمی از علمای بنی اسرائیل عبادت خدا کرد چندان که از ضعف و لاغری مانند چوب خشک باریکی شد؛ پس خدا به پیغمبر زمان او وحی نمود که به وی بگو: به عزت و جلال و جبروتم قسم اگر آنقدر در راه عبادت من، به خود، رنج دهی که همچون دنبه در میان دیگ آب شوی، مع الوصف از تو نخواهم پذیرفت تا آنکه از دری که امر کرده ام بر من وارد شوی» (29).
پس تا اینجا روشن شد که: مسئله «توسل» و «استشفاع» به هر موجود صلاحیت دار صاحب اثری به منظور رسیدن به انحاء طلبات و خواسته ها و حوائج، چه فردی و چه اجتماعی، اعم از دنیوی و اخروی، یک قانون مسلم طبیعی است که پیوسته د روابط بین کائنات عالم طبع، در جریان است.
و قرآن کریم نیز از نظر فطری بودن احکام و قوانینش با کمال وضوح، آن را تصویب فرموده و امت اسلامی را در راه نیل به عالیترین شرف که قرب مبدأ هستی است، امر به «اعتصام به حبل الله» و «ابتغاء وسیله» نموده است.
و هکذا، ائمه دین و پیشوایان راستین علیهم السلام نیز از طریق گفتار و رفتار خویش، آن قانون فطری و قرآنی را مورد تأیید و ترغیب قرار داده و با صراحت تمام، از پیروان خود خواسته اند که در راه تقرب جوئی به خدا و کسب فیض از منبع فیاض (جل جلاله) دست «توسل» به دامن اولیاء حق و «عِباد مُخلَصین» خدا بزنند و از طریق ارشاد و هدایت آنان به ساحت قرب خدا وارد شوند و به سعادت مطلوبه خود برسند.

آثار توسل به ائمه

1ـ شکوفایی استعدادها:

بی شک به سراغ ائمه و اولیاء رفتم، سعه صدر و مناعت طبع را برای انسان به ارمغان می آورد و انسان را از عدم شایستگی دور می سازد.

2ـ دروی از گناه:

اصولاً کسی که خود را نیازمند به عنایات ائمه می بیند و عرض ارادت به ایشان را لازمه کمال و ترقی می داند نفس خود را ملزم می کند که در همه حال دور از گناه زندگی کند، زیرا گناه عارضه بنیان برانداز و خطرناک است، که فرد گناهکار را به مسیر هلاکت قرار می دد.

3ـ دارا شدن روحی خاضع در برابر خدا:

ارادت به ائمه، سعه صدر و عظمت روح برای انسان به ارمغان می آورد. بویژه تدبردر زندگی آنها دل و روح طغیانگر آدم را به تفکر و حرکت سازنده گرایش می دهد.
و اما حدود «توسل» و «استشفاع» از موجدات جهان
بسیار روشن است که وجودات جهان، برحسب اختلاف در مراتب هستی و وجود که از جانب خالق منان به آنها افاضه شده است، دارای درجات گوناگون از توانائی و قدرت بر کار می باشند.
و هم بدیهی است که انسان عاقل، از هر موجودی به قدر توانائی وی بر کار، انتظار اثر خواهد داشت و نه بیشتر.
و لذا شخص خردمند، نه از یک فرد بیسواد، تقاضای تعلیم می کند و نه از یک شخص نابینا خواستار راهنمائی می باشد. ولی در عین حال از همان آدم بیسواد که جسمی نیرومند و بازوئی سطبر دارد، در حمل یک بار سنگین استدعای کمک می کند و از آن فرد نابینا که دلی روشن و قلبی پاک دارد تقاضای وعظ و ارشاد و هدایت روحی می نماید.
بنابراین، مسئله «توسل» و «استشفاع»، از تبعات شناسائی میزان قدرت در طرف مقابلی است که از وی انتظار وساطت و شفاعت در روا گشتن حاجت دارد.
و لذا تا آنجا که شعاع فعالیت یک مخلوق، از برکت نیروبخشی خالق منان، توانائی تابش دارد، تقاضای کار از وی، روی موازین طبع و عقل و شرع، کاملاً صحیح است و از هیچ جهت، تنافی با هیچ منطق درستی ندارد.
و روی همین پایه است که فرقه حقه «شیعه امامیه» پس از آنکه با ادله بسیار روشن عقلی و قرآنی، معتقد بر این شده است که رسول اعظم خدا صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان بر حق آن حضرت، ائمه هدی علیهم السلام از جانب خداوند حکیم علاوه بر اینکه به مقام مرجعیت دینی، منصوب گشته و واسطه در ایصال احکام و شرایع آسمانی به بشر معرفی شده اند، از نظر سیر و سلوک دادن روح انسان ها و تکامل بخشیدن به نفوس آدمیان در مسیر تقرب به خدا، و همچنین از لحاظ تصرف در سایر شئون تکوینی و حل مشکلات و قضاء حاجات و دفع بلیات نیز از فضل خدا، واجد قدرت گسترده خارق العاده می باشند.
آری، پس از تحصیل چنین اعتقاد مستدل از طریق عقل و قرآن و حدیث، بی هر گونه تأمل و تردید، دست «توسل» و «استشفاع» بسوی آن کارگشایان مأذون از جانب خدا، دراز کرده و از نیروی خدادادی آنان، در رفع شدائد و سختی ها کمک می طلبند و به شفاعت آن مقربین درگاه خداوندی، به اخذ فیض از مبدأ هستی نائل می شوند.
و البته، اثبات آنچنان قدرت خارق العاده موهوبه از جانب خدا به رسول مکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام و به عبارت دیگر، اثبات «ولایت تکوینیه» آن بزرگواران بر اساس براهین عقلیه و نقلیه، نیازمند به بحث مستقل جداگانه ای است که ما فعلاً در مقام طرح آن نمی باشیم؛ و بحمدالله آن مطلب عالی نیز در جای خود تحقیقاً به ثبوت رسیده و از جانب دانشمندان محقق، کتاب ها و مقالات در آن باب به رشته تحریر درآمده است.
و آنچه که فعلاً منظور ما، در این مرحله از بحث است این است که ثابت کنیم موضوع «توسل» و کمک خواهی از هر موجود و مخلوقی پس از اعتقاد به دارا بودن وی، قدرت کار و فعالیت اثربخشی را که از جانب خدا، به او اعطا شده است، یک قانونی طبیعی و فطری است که از نظر عقل و شرع، نیز نه تنها منع و ردعی نسبت به آن، نرسیده است، بلکه صریحاً مورد ترغیب و تأکید واقع شده و حتی در بعضی از امور، نسبت به برخی از وسائل، یگانه عامل نیل به هدف از خلقت، تعیین گردیده است.
مانند «توسل» به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و آل بیت آن حضرت علیهم السلام در رسیدن به حقایق شرع مبین و هکذا در وصول به مقام قرب خدا و تحصیل سعادت های مادی و معنوی در دنیا و عقبی، چنانکه در گذشته به قسمتی از آن، اشاره شد.
فهرست منابع و مآخذ :
قرآن کریم.
نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی، انتشارات ستاد اقامه نماز، چاپ اول، زمستان 1379.
المنجد، لویس معلوف، انتشارات فرحان، چاپ دوم، 1383.
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، انتشارات مؤسسه الوفا، چاپ 1403 هجری.
تفسیر نور، حاج شیخ محسن قرائتی، انتشارات وزارت فرهنگی و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، بهار 1383.
توسل، سیدمحمدضیاء آبادی، انتشارات بنیاد بعثت، چاپ ششم، 1386.
توسل به پیامبر خدا و تبرک به آثار ایشان، سید مرتضی عسکری، انتشارات مجمع علمی اسلامی، چاپ اول، 1378.
توسل در نگاه قرآن و حدیث، عباس شهیدی، انتشارات پارسایان، چاپ اول بهار 1377.
حکمت های درخشان، علیرضا صابری یزدی، مترجم: محمدرضا انصاری محلاتی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم، 1388.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، انتشارات اسماعلیان، چاپ اول، 1377.
نیاز و اجابت، محسن اکبری، سید محسن هاشمی، انتشارات کانون پژوهش، چاپ اول 1379.

پي نوشت ها:

1. لسان العرب، ج 11، ص 724.
2. المنجد.
3. لسان العرب المنجد.
4. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 35.
5.تفسیر نور، شیخ محسن قرائتی، جلد 3، ص 79.
6. قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 56 و 57.
7. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 7، ص 173.
8. قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 57.
9. قرآن کریم، سوره مائده، آیه 35.
10. توسل به پیامبر خدا و تبرک به آثار ایشان، سید مرتضی عسکری، ص 27.
11. حکمت های درخشان، علیرضا صابری یزدی، ص 337.
12. قرآن کریم، سورۀ حجرات، ضمن آیۀ 2.
13. قرآن کریم، سورۀ حجرات، آیۀ 3.
14. قرآن کریم، سورۀ حجرات، آیۀ 4.
15. قرآن کریم، نساء، آیه 64.
16. توسل، سیدمحمدضیاء آبادی، ص 43.
17. توسل، سیدمحمدضیاء آبادی، ص 44.
18. توسل، سیدمحمدضیاء آبادی، ص 45.
19. توسل، سیدمحمدضیاء آبادی، ص 46.
20. بحارالانوار، ج 23، ص 101، حدیث 5.
21. بحارالانوار، ج 24، ص 84، حدیث 3.
22. بحارالانوار، ج 36، ص 16.
23. بحارالانوار، ج 15، ص 172.
24. بحارالانوار، ج 27، ص 171، حدیث 12.
25. بحارالانوار، ج 26، ص 308.
26. بحارالانوار، ج 27، ص 172 و 173.
27. بحارالانوار، ج 27، ص 179 و 180، حدیث 27.
28. بحارالانوار، ج 27، ص 166.
29. بحارالانوار، ج 27، ص 176، حدیث 23.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد