روح عبادات تعبد است، چون خداوند فرموده ما انجام می دهیم. اما چون خدا حکیم است حتما حکمتی در این کار است. اما توجه دارید که خود تعبد و پرورش روحیه بندگی در انسان یکی از مهمترین حکمت های عبادات است. البته باید به دو نکته توجه بیشتر شود:
1. اعمال ظاهری دارند و باطنی، باطن اعمال همان اسرار آنهاست نباید در ظاهر متوقف ماند بلکه باید از ظاهر عبور کرد و با توجه به آن باطن و اسرار اعمال را انجام داد تا عبادتی مقبول و برخوردار از آثار و برکات معنوی داشت گرچه به بهانه معنویت و اسرار باطنی نباید از ظاهر غفلت ورزید.
2. اگر تعبد در عبادات لحاظ نشود مسائل مهم تر از مورد سؤال قابل فهم نخواهد بود. اصلا طواف به دور یک خانه سیمانی یا گلی برای چه؟ استلام یک سنگ سیاه چه معنی دارد؟ چرا نماز صبح 2 رکعت و چراهای دیگر؟؟؟
با توجه به این دو نکته توجه شما را به برخی از اسرار طواف و رمی جمرات جلب می کنیم با این تذکر که عدد هفت خاصیتی ندارد جز آن که نماد کثرت است مثل عدد هفتاد و هفتصد و طواف که روح توحید است و حول محور خدا گشتن و فانی شدن و رمی جمرات که پناه از شیطان به خدا است باید همیشگی و مستمر باشد لذا عدد هفت در آن لحاظ شده است.
طواف یا رمی جمرات یا سعی اصلا جزئی از برنامه هدایت بخش انسان به سمت کمال است. حج بدون توجه به اسرار، عبادت بی روح است که بر حسب تعبد مجزی است ولی اثری عمیق در زندگی انسان ندارد.
طواف به عنوان یک رمز، آموزه ای است که به انسان می گوید باید در تمام زندگی خدا محور همان طور که جسم او به دنبال خانه گلی و سنگی می چرخد، دل او همراه با فرشتگان در عالم ملکوت طواف می کنند (مستفاد از روایاتی) همان طور که بدن خود را به تعب می اندازد و سعی انجام می دهد به خود تلقین می کند و در آنجا تمرین را شروع می کند که باید برای رسیدن به هدف صحیح سعی و تلاش جدی نماید تا خدا او را یاری کند.عدد شوط های طواف، هفت مرتبه است، مثل عدد رمی جمرات و سعی صفا و مروه، عدد زمین و آسمان نیز هفت است. تعداد روزها هفته نیز هفت است. یعنی مجذور عمر انسان است و انسان به نیابت هر روز هفته یک شوط طواف (تولی) و یا یک سنگ به شیطان (تبری) و یک سعی میان صفا و مروه (فرار از غیر خدا به سوی خدا) دارد. واقعیت این است که اسرار و خواص این اعداد به خوبی برای ما روشن نیست هر چند در مورد هر کدام احتمالاتی داده شده است ولی حقیقت آن را به درستی نمی دانیم. ممکن است چون عدد 7 در مورد برخی امور واقعی و تکوینی مثل طبقات آسمان و زمین به کار رفته است، سعی شده در امور تشریعی نیز این سنخیت و هماهنگی حفظ شود.
ابو حمزه ثمالى گوید: از حضرت على بن الحسین(علیهما السلام) ، پرسیدم: چرا طواف هفت شوط است؟ فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالى به فرشتگان فرمود: من در زمین براى خود جانشین و خلیفه قرار مى دهم.
فرشتگان به خدا عرض کردند: آیا کسى را در زمین قرار مى دهى که در آن فساد کرده و خون ها مى ریزد؟!
خداوند متعال فرمود: من آنچه را که شما نمى دانید مى دانم.
بارى، خداوند تبارک و تعالى قبلا فرشتگان را از نور خود محروم و ممنوع نکرده بود ولى پس از ایراد این سخن، آن ها را از آن محجوب و ممنوع داشت، این منع هفت هزار سال طول کشید و فرشتگان هفت هزار سال به عرش پناه بردند. خداوند بر ایشان ترحّم نمود و توبه ایشان را پذیرفت و بیت المعمورى را که در آسمان چهارم هست براى آن ها بازگشتگاه و مأمن قرار داد و بیت الحرام را برابر آن، براى مردم بازگشتگاه مأمن نمود. از این رو، طواف پیرامون آن، به مقدار هفت شوط بر بندگان واجب شد. براى هر هزار سال عبادت فرشتگان، یک شوط چرخیدن بربندگان واجب شد.
ابو خدیجه، گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود:
پدرم در حال طواف بود و مردى که از کنارش مى گذشت، دستش را روى شانه آن حضرت نهاد و گفت: سه پرسش از تو دارم که جز تو و مرد دیگرى جواب آن ها را نمى داند.
پدرم ساکت ماند و جوابش را نداند تا از طواف فارغ گردید، سپس داخل حِجر اسماعیل گشته، دو رکعت نماز گزارد و من هم همراهشان بودم. پس از فراغت از نماز، با صداى بلند فرمودند: مردى که پرسش داشت کجا است؟
آن مرد آمد و در مقابل آن حضرت نشست. پدرم به او فرمودند: پرسش هاى خود را بگو. آن مرد ابتدا از آیه: } ن ، وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ{ .(1) پرسید؟
پدرم جوابش را دادند.
سپس پرسید: وقتى فرشتگان بر حق تعالى اعتراض کرده و او را به غضب آوردند، چگونه حضرتش از ایشان راضى گردید؟
حضرت فرمودند: فرشتگان به مدّت هفت سال(2) اطراف عرش طواف کرده و خدا را خواندند و از او طلب آمرزش نموده، از جنابش درخواست مى کردند که از آن ها راضى و خشنود گردد.
پس از سپرى شدن چند سال، حق تعالى از آن ها راضى شد.
آن مرد گفت: درست فرمودید. پس از آن، عرض کرد: بفرمایید پروردگار چگونه از آدم(علیه السلام) راضى شد؟
فرمود: وقتى آدم از عالم بالا به پایین فرود آمد، به زمین هند نازل شد و از پروردگارش
جویاى بیت الحرام گردید. حق تبارک و تعالى به او فرمان داد که به بیت رفته، آن را هفت بار طواف کند و پس از آن، به منا و عرفات رود و مناسک و اعمال آن ها را انجام دهد. آدم(علیه السلام) از هند حرکت کرد و جاى دو قدمش همان جایى است که عمران قدم گذارده و میان هر قدم و قدم بعدى آدم، صحراهایى که در آن ها چیزى نبود و بدین ترتیب خود را به بیت رسانید. ابتدا هفت بار دور بیت چرخید و سپس مناسک و اعمال را آن گونه که حق تعالى به او فرمان داده بود، انجام داد و خدا توبه اش را پذیرفت و وى را آمرزید.
سپس امام(علیه السلام) فرمودند: چون فرشتگان در اطراف عرش، هفت سال(1) طواف نمودند، طواف آدم در اطراف بیت نیز هفت شوط قرار داده شد و پس از اتمام هفت شوط و انجام مناسک، جبرئیل به آدم(علیه السلام) بشارت داد و گفت: گوارا باد تو را اى آدم، حق ـ عزّ وجلّ ـ تو را آمرزید، سه هزار سال پیش از تو من این بیت را طواف کرده ام.
آدم به درگاه الهى عرضه داشت: پروردگارا! من و فرزندانم را پس از من بیامرز.
حق تعالى فرمود: باشد، هر کدام از ایشان که به من و رسولانم ایمان آورند، مى آمرزم.
آن مرد حضرت را تصدیق کرد و رفت و پدرم(علیه السلام) فرمودند: این جبرئیل است که نزد شما آمده تا معالم و شرایع دین شما را به شما بیاموزد.
علامه مجلسى مى گوید : یعنى علت این که طواف حضرت آدم(علیه السلام) ، وسیله قبول توبه اش شد، طواف فرشتگان پیش از این و توسّل آنان به این براى قبول توبه شان بود و در این نیز اشاره اى به علت قرار دادن هفت دور هست … و مى توان این دو حدیث را که یکى هفت سال و دیگرى هفت هزار سال مى گوید، اینگونه جمع کرد که اصل قبول متوقف بر هفت سال بود ، اما کمال آن در گروى هفت هزار سال . ( احادیث برگرفته از دو کتاب ارزشمند «حج و عمره در قرآن و حدیث» و «علل الشرایع» مى باشد.
اصولا درباره فلسفه حج با بهره گیری از روایات می توان گفت: سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گسترده خودسازی و جهاد اکبر است. مراسم حج در واقع، عبادتی را نشان می دهد که به طور عمیقی با خاطره مجاهدت های ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است. فلسفه مهم حج تقویت روحیه بندگی و جمع شدن مسلمانان گرد یکدیگر در یک کنگره عظیم بین المللی است تا شاید مشکلات جهان اسلام مورد توجه قرار گیرد.
1. اعمال ظاهری دارند و باطنی، باطن اعمال همان اسرار آنهاست نباید در ظاهر متوقف ماند بلکه باید از ظاهر عبور کرد و با توجه به آن باطن و اسرار اعمال را انجام داد تا عبادتی مقبول و برخوردار از آثار و برکات معنوی داشت گرچه به بهانه معنویت و اسرار باطنی نباید از ظاهر غفلت ورزید.
2. اگر تعبد در عبادات لحاظ نشود مسائل مهم تر از مورد سؤال قابل فهم نخواهد بود. اصلا طواف به دور یک خانه سیمانی یا گلی برای چه؟ استلام یک سنگ سیاه چه معنی دارد؟ چرا نماز صبح 2 رکعت و چراهای دیگر؟؟؟
با توجه به این دو نکته توجه شما را به برخی از اسرار طواف و رمی جمرات جلب می کنیم با این تذکر که عدد هفت خاصیتی ندارد جز آن که نماد کثرت است مثل عدد هفتاد و هفتصد و طواف که روح توحید است و حول محور خدا گشتن و فانی شدن و رمی جمرات که پناه از شیطان به خدا است باید همیشگی و مستمر باشد لذا عدد هفت در آن لحاظ شده است.
طواف یا رمی جمرات یا سعی اصلا جزئی از برنامه هدایت بخش انسان به سمت کمال است. حج بدون توجه به اسرار، عبادت بی روح است که بر حسب تعبد مجزی است ولی اثری عمیق در زندگی انسان ندارد.
طواف به عنوان یک رمز، آموزه ای است که به انسان می گوید باید در تمام زندگی خدا محور همان طور که جسم او به دنبال خانه گلی و سنگی می چرخد، دل او همراه با فرشتگان در عالم ملکوت طواف می کنند (مستفاد از روایاتی) همان طور که بدن خود را به تعب می اندازد و سعی انجام می دهد به خود تلقین می کند و در آنجا تمرین را شروع می کند که باید برای رسیدن به هدف صحیح سعی و تلاش جدی نماید تا خدا او را یاری کند.عدد شوط های طواف، هفت مرتبه است، مثل عدد رمی جمرات و سعی صفا و مروه، عدد زمین و آسمان نیز هفت است. تعداد روزها هفته نیز هفت است. یعنی مجذور عمر انسان است و انسان به نیابت هر روز هفته یک شوط طواف (تولی) و یا یک سنگ به شیطان (تبری) و یک سعی میان صفا و مروه (فرار از غیر خدا به سوی خدا) دارد. واقعیت این است که اسرار و خواص این اعداد به خوبی برای ما روشن نیست هر چند در مورد هر کدام احتمالاتی داده شده است ولی حقیقت آن را به درستی نمی دانیم. ممکن است چون عدد 7 در مورد برخی امور واقعی و تکوینی مثل طبقات آسمان و زمین به کار رفته است، سعی شده در امور تشریعی نیز این سنخیت و هماهنگی حفظ شود.
ابو حمزه ثمالى گوید: از حضرت على بن الحسین(علیهما السلام) ، پرسیدم: چرا طواف هفت شوط است؟ فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالى به فرشتگان فرمود: من در زمین براى خود جانشین و خلیفه قرار مى دهم.
فرشتگان به خدا عرض کردند: آیا کسى را در زمین قرار مى دهى که در آن فساد کرده و خون ها مى ریزد؟!
خداوند متعال فرمود: من آنچه را که شما نمى دانید مى دانم.
بارى، خداوند تبارک و تعالى قبلا فرشتگان را از نور خود محروم و ممنوع نکرده بود ولى پس از ایراد این سخن، آن ها را از آن محجوب و ممنوع داشت، این منع هفت هزار سال طول کشید و فرشتگان هفت هزار سال به عرش پناه بردند. خداوند بر ایشان ترحّم نمود و توبه ایشان را پذیرفت و بیت المعمورى را که در آسمان چهارم هست براى آن ها بازگشتگاه و مأمن قرار داد و بیت الحرام را برابر آن، براى مردم بازگشتگاه مأمن نمود. از این رو، طواف پیرامون آن، به مقدار هفت شوط بر بندگان واجب شد. براى هر هزار سال عبادت فرشتگان، یک شوط چرخیدن بربندگان واجب شد.
ابو خدیجه، گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که مى فرمود:
پدرم در حال طواف بود و مردى که از کنارش مى گذشت، دستش را روى شانه آن حضرت نهاد و گفت: سه پرسش از تو دارم که جز تو و مرد دیگرى جواب آن ها را نمى داند.
پدرم ساکت ماند و جوابش را نداند تا از طواف فارغ گردید، سپس داخل حِجر اسماعیل گشته، دو رکعت نماز گزارد و من هم همراهشان بودم. پس از فراغت از نماز، با صداى بلند فرمودند: مردى که پرسش داشت کجا است؟
آن مرد آمد و در مقابل آن حضرت نشست. پدرم به او فرمودند: پرسش هاى خود را بگو. آن مرد ابتدا از آیه: } ن ، وَالْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ{ .(1) پرسید؟
پدرم جوابش را دادند.
سپس پرسید: وقتى فرشتگان بر حق تعالى اعتراض کرده و او را به غضب آوردند، چگونه حضرتش از ایشان راضى گردید؟
حضرت فرمودند: فرشتگان به مدّت هفت سال(2) اطراف عرش طواف کرده و خدا را خواندند و از او طلب آمرزش نموده، از جنابش درخواست مى کردند که از آن ها راضى و خشنود گردد.
پس از سپرى شدن چند سال، حق تعالى از آن ها راضى شد.
آن مرد گفت: درست فرمودید. پس از آن، عرض کرد: بفرمایید پروردگار چگونه از آدم(علیه السلام) راضى شد؟
فرمود: وقتى آدم از عالم بالا به پایین فرود آمد، به زمین هند نازل شد و از پروردگارش
جویاى بیت الحرام گردید. حق تبارک و تعالى به او فرمان داد که به بیت رفته، آن را هفت بار طواف کند و پس از آن، به منا و عرفات رود و مناسک و اعمال آن ها را انجام دهد. آدم(علیه السلام) از هند حرکت کرد و جاى دو قدمش همان جایى است که عمران قدم گذارده و میان هر قدم و قدم بعدى آدم، صحراهایى که در آن ها چیزى نبود و بدین ترتیب خود را به بیت رسانید. ابتدا هفت بار دور بیت چرخید و سپس مناسک و اعمال را آن گونه که حق تعالى به او فرمان داده بود، انجام داد و خدا توبه اش را پذیرفت و وى را آمرزید.
سپس امام(علیه السلام) فرمودند: چون فرشتگان در اطراف عرش، هفت سال(1) طواف نمودند، طواف آدم در اطراف بیت نیز هفت شوط قرار داده شد و پس از اتمام هفت شوط و انجام مناسک، جبرئیل به آدم(علیه السلام) بشارت داد و گفت: گوارا باد تو را اى آدم، حق ـ عزّ وجلّ ـ تو را آمرزید، سه هزار سال پیش از تو من این بیت را طواف کرده ام.
آدم به درگاه الهى عرضه داشت: پروردگارا! من و فرزندانم را پس از من بیامرز.
حق تعالى فرمود: باشد، هر کدام از ایشان که به من و رسولانم ایمان آورند، مى آمرزم.
آن مرد حضرت را تصدیق کرد و رفت و پدرم(علیه السلام) فرمودند: این جبرئیل است که نزد شما آمده تا معالم و شرایع دین شما را به شما بیاموزد.
علامه مجلسى مى گوید : یعنى علت این که طواف حضرت آدم(علیه السلام) ، وسیله قبول توبه اش شد، طواف فرشتگان پیش از این و توسّل آنان به این براى قبول توبه شان بود و در این نیز اشاره اى به علت قرار دادن هفت دور هست … و مى توان این دو حدیث را که یکى هفت سال و دیگرى هفت هزار سال مى گوید، اینگونه جمع کرد که اصل قبول متوقف بر هفت سال بود ، اما کمال آن در گروى هفت هزار سال . ( احادیث برگرفته از دو کتاب ارزشمند «حج و عمره در قرآن و حدیث» و «علل الشرایع» مى باشد.
اصولا درباره فلسفه حج با بهره گیری از روایات می توان گفت: سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گسترده خودسازی و جهاد اکبر است. مراسم حج در واقع، عبادتی را نشان می دهد که به طور عمیقی با خاطره مجاهدت های ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است. فلسفه مهم حج تقویت روحیه بندگی و جمع شدن مسلمانان گرد یکدیگر در یک کنگره عظیم بین المللی است تا شاید مشکلات جهان اسلام مورد توجه قرار گیرد.