جواب این سوال بستگی به این دارد که ما موفقیت و سرافرازی را چگونه معنا کنیم. برخی موفقیت را در این می دانند که به هرچه از مال دنیا می خواهند برسند ؛ و برخی دیگر موفقیت را در این می دانند که تحصیلات عالی داشته باشند و مورد احترام دیگران باشند و برخی دیگر در این می دانند که کشف و اختراعی انجام دهند و … اما سوال این است که کدام اینها موفقیت حقیقی است ؟ جواب این سوال وقتی به درستی داده می شود که ما بدانیم که آیا ما انسانها خالقی داریم یا نه ؟ و اگر خالقی داریم او ما را برای چه هدفی آفریده است ؟ چون موفقیت حقیقی برای هر موجودی آن است که به هدف ذاتی خود که برای آن خلق شده است دست یابد.
ما شکی نداریم که خالقی داریم ؛ و شک نداریم که خالق ما حکیم است ؛ پس یقین داریم که خالق متعال ، ما انسانها را برای هدفی آفریده است ؛ و او هدف از آفرینش انسان را عبودیت خود قرار داده و فرموده است ؛ « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ » (الذاریات/ 56) (من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند.) و مراد از عبودیت صرفا نماز خواندن و روزه گرفتن و امثال آن نیست ؛ بلکه مراد این است که انسان هدفش را فقط رسیدن به کمال محض (خداوند متعال) قرار دهد ؛ و تنها بنده او و در بند او باشد ؛ و از همه بندها حتی از بند خود برهد ؛ و به هر کاری که او را در این مسیر قرار می دهد اقدام نماید؛ و از هر کاری که او را از این هدف دور می کند بپرهیزد ؛ انبیاء وائمه (ع) و کتب آسمانی نیز برای این آمده اند که انسان را در رسیدن به این هدف یاری کنند ؛ کتب آسمانی در واقع نقشه رسیدن به چنین هدف و موفقیّتی هستند ؛ و انبیاء و ائمه (ع) کسانی هستند که خود بر اساس این نقشه عمل نموده و به مقصد رسیده اند؛ لذا این بزرگواران راهنمایانی هستند که خود راه را رفته اند ؛و الگوهایی هستند که وجودشان را از روی کتب آسمانی ساخته اند ؛ بنا بر این شکی نیست که اسلام به عنوان تنها دین تحریف نشده الهی آمده است تا انسان را به بزرگتر موفقیت و سعادت و سرافرازی رهنمون شود؛ و آن رسیدن به مقام عبودیت ،خلیفة اللّهی و مظهر اسماء حق تعالی شدن است ؛ و رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نمونه کامل عبدالله و خلیفة الله و مظهر تامّ اسماء خدایند.
پس اگر کسی موفقیت را به این معنا و دراین راستا معنا کند، و عالم را منحصر در همین دنیای فانی نبیند ، و هدف انسان را در موفقیّتهای کوچک و فانی دنیایی خلاصه نکند ، شکی نخواهد داشت که اسلام ، دین موفقیت ، و پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) الگوهای موفقیتند. اما متاسفانه اکثر انسانها از وجود عالمی فراتر از این عالم فانی در غفلتند ؛ و فراموش کرده اند که این دنیا چند صباحی بیش نیست ؛ و مقدمه ای برای آن عالم باقی است ؛ لذا رسیدن به اهداف صرفا این جهانی را موفقیت درجه اوّل خود قرار داده اند ؛ در حالی که موفقیت حقیقی آن است که هیچگاه از انسان جدا نگردد ؛ و در تمام عوالم وجود با انسان همراهی کند ؛ و عبودیت تنها موفقیتی است که همواره با انسان خواهد بود. انسانهای غافل از خدا و و برزخ و آخرت ، موفقیت را در این می دانند که خواسته های دنیایی خود را برآورده سازند ؛ اما انسانهای الهی همان موفقیتهای دنیایی را هم در مسیر عبودیت طلب می کنند؛ اگر دنبال علم می روند یا در کار اقتصادی یا سیاسی وارد می شوند یا … همه برای این است که از این راهها خود را به خدا نزدیکتر کنند؛ این گونه افراد حتی و خواب و خورشان را هم برای خدا انجام می دهند ؛ یکی از این گونه افراد خواجه نصیر الدین طوسی ـ قدس سرّه ــ است ؛ که در عرصه های گوناگونی مثل فقه ، فلسفه ،عرفان ، کلام ، ریاضیات ، نجوم ، سیاست و … سرآمد روزگار خود بود ؛ علامه حلّی (رحمة الله علیه) شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید: من یازده سال با خواجه نصیر الدین طوسی زندگی کردم و در این مدت هیچ عمل مباحی از او مشاهده نکردم . یعنی و نه تنها مرتکب حرام و مکروه نمی شده ، کار مباح انجام نمی داده است ؛ یعنی همه کارهایش یا واجب بوده یا مستحبّ ؛ یعنی حتی خواب و خور او هم برای خدا بوده است . چنین تفکری بود که خواجه طوسی ـ قدس سرّه ــ را تبدیل به انسان بی بدیل زمان خودش کرده بود . نمونه بارز دیگر ، که با چنین تفکری زندگی نمود ؛ و به موفقیتهای شگرف دست یافت، حضرت امام خمینی ــ قدّس الله سرّه الشریف ــ بود ؛ که همه چیز را برای خدا می خواست ؛ و جز برای خدا کار نمی کرد ؛ فرزند ایشان سید احمد خمینی ــ رحمة الله علیه ــ فرمودند: امام آب هم که دست بچه هایشان می دادندبرای خدا می دادند ؛ این مضمون از ایشان معروف است که می فرمودند: ما فقط به وظیفه عمل می کنیم ، ما مأمور به وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه . در سایه چنین تفکری است که ایشان با شجاعت تمام در برابر بزرگترین قدرتها می ایستند ؛ و هشت سال جنگ تحملی را ادره می کنند ؛ و در تمام امور فقط خدا را می بینند ؛ لذا آنگاه هم که خرمشهر از دست رژیم بعث آزاد می شود ؛ می فرمایند: خرمشهر را خدا آزاد کرد. این است موفقیت ؛ و این است ذره ای از قدرت عبودیت ؛ و شکی نیست که الگوی کامل چنین تفکری انبیاء و ائمه (ع) هستند.
اما الگو قرار دادن پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) به این معنا نیست که همه کارها و برنامه های جزئی و شخصی و اموری که مناسب شرایط زمانی و مکانی زمان پیامبر(ص) بود، در این زمان و در زندگی ما نیز اجرا گردد ؛ بلکه باید خطوط کلی و مسائل اساسی و راه کارهای عملی زندگی را از آنها فرا گرفت و در این راستا آنها را الگو قرار داد . مثلا باید از روحیات عالی، استقامت و شکیبایی،شجاعت و شهامت ، هوشیاری و درایت ، اخلاص و توجّه به خدا ، تسلّط آنها بر حوداث ، زانو نزدن آنها در برابر سختی ها ، سخت کوشی آنها در امور عادی زندگی ، احترام به حقوق دیگران ، نظم وانضباط در زندگی ، ظلم نکردن و زیر بار ظلم نرفتن آنها و … الگو گرفت ؛ ولی نحوه استقامت و مورد آن و نیز نوع هوشیاری و موضوع و چگونگی آن و نیز طرز تحمل و پایداری و موضوع آن باید متناسب با این زمان و این شرایط خاص باشد؛ در زمان آن بزرگواران مسائل و مشکلاتی بود که در زمان ما نیست ؛ و برعکس در زمان ما مسائلی هست که در آن زمان نبوده است ؛ لذا ما باید خطوط کلی اخلاق و رفتار معصومین را به دست آوریم ؛و در سایه آن خطوط کلی با مسائل جزئی مواجه شده و آنها را به نفع هدف نهایی خویش (عبودیت خدا ) حل نماییم .
در بحث الگوگیری ــ که یکی از مباحث مهم روانشناسی موفقیت است ــ دو محور اساسی وجود دارد. 1. محور ارزشها 2. محور روشها .
ارزشهای اساسی همواره ثابت و بدون تغییرند؛ ولی روشها با توجّه به شرایط مختلف زمانی و مکانی قابل تغییرند.
به طور مثال: ارزشهایی مثل عبادت خدا، اطاعت از حکم عقل ، ظلم ستیزی ، عدالت خواهی ، کسب علم ، فروخوردن خشم ، یاری محرمین ، سخت کوشی در راه حق ، نظم انضباط و… اموری هستند که مقیّد به زمان و مکان خاصی نیستند ؛ و همواره مطلوبند. اما روشها و ابزارهایی که برای نیل به این ارزشها مورد استفاده قرار می گیرند ،با توجه به موقعیت و شرایط افراد تغییر می پذیرند. مثلا در زمان ما می توان از راه کامپیوتر به علم دست یافت یا از راه مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی به مبارزه با ظلم پرداخت و عدالت را گسترش داد ؛ اما در زمان پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) چنین ابزارهایی در دست نبود؛ در این گونه از امور ما باید روشهای کلی معصومین را به دست آورده و آنها را به روز کنیم ؛ مثلا در صدر اسلام معصومین (ع) از ابزار خطابه و شعر ــ که وسائل ارتباط جمعی آن زمان بودند ــ برای ترویج افکارشان استفاده می کردند ؛ بنا بر این ما می توانیم در این مساله از ایشان الگو بگیریم و از وسائل ارتباط جمعی زمان خودمان برای ترویج اسلام استفاده کنیم ؛ بنا بر این ما در ارزشها ی ثابت باید عینا ارزشهای معصومین را الگوی خود قرار دهیم ؛ ولی در روشها باید خطوط کلی روشهای معصومین را به دست آورده و متناسب با زمان و مکان و شرائط از آنها استفاده نماییم .