درباره این جریان منحرف که در زمان امیرمومنان(ع) از صف مسلمانان راستین خارج شدند و سبب پیدایش جنگ نهروان گشتند و همچنین نوع تعامل امیرمومنان (ع) با ایشان ، چند نکته بیان می شود:
اولا ً: شخصیتها و روحیات آنان :
یک طرف حضرت علی (علیه السلام) قرار دارد ؛ خلیفه وقت است و امام صاحب حق که فضایل ایشان بر کسی پوشیده نیست .امام علی (علیه السلام) به عبادت خدا آن هم به صورتی که در شان شخصیتی مانند علی(علیه السلام) بود مشهور بود تا آنجا که امام سجاد عبادت و تهجد شگفت انگیز خود را در برابر عبادتهای جد بزرگوارشان ناچیز می دانست.(1)
شجاعت و جنگاوری و صبر و حوصله و مدارا با مخالف ایشان هم در جای جای تاریخ نمود دارد . همانطور که در بستر خوابیدن به جای پیامبر اسلام و نزول حدیث: « لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار » و نمونه های دیگر بر شجاعت و جانبازی ان حضرت دلالت دارد و صبر و حوصله ایشان بر غصب ولایت و آن رفتارهای زنده مسلمین با بنی هاشم و خاندان وحی که دیگر نیازی به گفتن ندارد.
امیر المؤمنین (علیه السلام) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می کردند، طرفین استدلال می کردند، استدلال یکدیگر را جواب می گفتند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد می کردند.
روزی امیر المؤمنین (علیه السلام) بر منبر بود. مردی آمد و سؤال کرد. علی بالبدیهه جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتَلَهُ اللهُ ما اَفْقَهَهُ؛ خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!». دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی(علیه السلام) فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد. (2)
در طرف دیگر گروه خوارج و سران آنان مثل : حرقو ص و ذوالثدیه و … . که به گفته پیامبر قران از گلو سینه آنها فراتر نمی رفت و در محیط اندیشه آنان وارد نمی شد.
ریشه های خوارج به گونه ای به عصر رسوالله (صلی الله علیه و آله) بر می گردد. که سخنانی می گفتند که روح عدم تسلیم و پرخاشگری در آنها هویدا بود . برای مثال : به ماجرای حرقو ص در تقسیم غنائم جنگ حنین و اعتراض به نحوه تقسیم پیامبر می شود اشاره کرد .(3)
مارقین از مرق به معنی «پرتاب شده » در مورد حرقوص و یارانش از حدیث پیامبر گرفته شده : « یَمرقُون من الِّدینِ ما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمیَه» . زیرا این گروه به سبب اعوجاج و کجی در فهم دین به جایی رسیدند که از حقیقت دین دور ماندند و در میان مسلمانان مارقین لقب گرفتند.(3)
ریشه دیگر خوارج ذوالثدیه ( نافع ) است که آیه 58 سوره توبه در مورد این افراد نازل شده و اشاره به نفاق آنها دارد . (4)
به هر حال اینها بودند تا اینکه درزمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) به جهت جهل و سطحی نگری و نا آگاهی از مبانی اسلام با امام(علیه السلام) به مخالفت برخواستند . با اینکه خوارج از یاران دیرینه امام بودند که از شدت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قران آنان در همه جا می پیچید .
خوراج بیشتر عرب بودند و غیر عرب هم کم و بیش در میان آنها بود، ولی همة آنها, (اعم ازعرب و غیر عرب) جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند؛ همة کسری های خود را می خواستند با فشارآوردن بر روی رکوع و سجودهای طولانی جبران کنند. علی (علیه السلام) روحیة اینها را همین طور توصیف می کند, می فرماید: «جُفاهٌ طَغامٌ وَعَبیدٌ اَقْزامٌ، جُمِعوُا مِنْ کُلِّ اَوْبٍ وَ تُلُقِّطوُا مِنْ کًلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغی اَنْ یُفَقَّهَ وَیُؤَدَّبَ وَیُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُولَّی عَلَْیْهِ وَ یؤْخَذَ عَلّی یَدَیْهِ، لَیْسوا مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالْاَنْصارِ وَلامِنَ الَّذینَ تَبَوَّؤُاالدّارَ وَالایمانَ؛(5) مردمی خشن، فاقد اندیشة عالی و احساسات لطیف؛ مردمی پست، برده صفت، اوباش که از هر گوشه ای جمع شده اند و از هر ناحیه ای فراهم آمده اند. اینها کسانی هستند که باید اول تعلیمات ببینند. آداب اسلامی به آنها تعلیم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامی خبرویّت پیدا کنند. باید بر اینها قیّم حکومت کند و مچ دستشان گرفته شود نه اینکه آزاد بگردند و شمشیرها را در دست نگه دارند و راجع به ماهیت اسلام اظهار نظر کنند. اینها نه از مهاجرین اند که از خانه های خود به خاطر اسلام مهاجرت کردند و نه از انصار که مهاجرین را در جوار خود پذیرفتند».
عده ای دیگر از این تیپ متنسّک به وجود آمد که این هنر را هم نداشت. اینها اسلام را به سوی رهبانیت و انزوا کشاندند، بازار تظاهر و ریا را رایج کردند. اینها چون آن هنر را نداشتند که شمشیر پولادین بر روی صاحبان قدرت بکشند، شمشیر زبان را بر روی صاحبان فضیلت کشیدند؛ بازار تکفیر و تفسیق و نسبت بی دینی به هر صاحب فضیلت را رایج ساختند.
به هر حال یکی از بارزترین ممیّزات خوارج جهالت و نادانی شان بود. از مظاهر جهالتشان، عدم تفکیک میان ظاهر؛ یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن بود. لذا فریب نیرنگ سادة معاویه و عمروعاص را خوردند. در این مردم جهالت و عبادت توأم بود. علی می خواست با جهالت آنها بجنگد. اما چگونه ممکن بود جنبة زهد و تقوا و عبادت اینها را از جنبة جهالتشان تفکیک کرد، بلکه عبادتشان عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر علی ـ که اسلام شناس درجة اول است ـ ارزشی نداشت. لهذا آنها را کوبید و وجهة زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست سپری در مقابل علی قرار گیرد.
آنها از همان اول شروع به سرکشی و ترور و قتل و غارت کردند و امام (علیه السلام) باسخنرانی برای آنها وفرستادن ابن عباس و…. به قافله خوارج تلاشهای هدایتگرانه خود را برای بازگشت آنها انجام می داد ولی لجاجت و عناد و عدم تسلیم در روحیات آنها فراوان بود .
گذشته از خوارج که با همه عیبها از فضیلت شجاعت و فدارکاری بهره مند بودند. (6)
ثانیاً : علت تقابل این دو گروه
این گروه در جنگ امام (علیه السلام) با معاویه بر سر مسئله حکمیت با امام (علیه السلام) به مخالفت برخواستند و آن را بر خلاف کتاب خدا می انگاشتند ، با اینکه عدم تفکیک میان ظاهر؛ یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن باعث شد آنها فریب نیرنگ سادة معاویه و عمروعاص را بخوردند و امام (علیه السلام) را مجبور به حکمیت کنند ؛ و می گفتند: لا حکم الا لله ولی بعد از التفات به فریبی که خورده اند به سوی امام (علیه السلام ) برگشته و از او خواستند از گناه خود اتغفار کرده و به جنگ با معاویه ادامه دهد .
در بازگشت امام (علیه السلام) به آنها فرمودند : که جنگ دوباره با معایه خلاف عهد وپیمان است با توجه به اینکه خدا فرموده به عهد وپیمان خویش پایبند باشید.
ثالثاً :اعتقادات هر گروه
در مورد اعتقادات دو گروه توجه شما را به حدیث ذیل جلب می کنم که بطور کامل بیانگر تفاوتها و شباهتهای امام(علیه السلام) با خوارج هم میشود.
امام علی (علیه السلام) در حدیثی فرمودند : پس از من با خوارج جنگ نکنید ، زیرا آن کی که جوینده حق باد ولی به عللی به خطا برود با کسی که جوینده باطل باشد و به آن برسد یکسان نیست .(7)
البته مقایسه کردن،ظلم به علی علیه السلام است،والدهر انزلنی حتی قالوا علّی ومعاویه،روزگار مرا پائین آورد تا حدی که گفتند علی ومعاویه ،وعلی را با معاویه در یک ردیف آوردند.
هید مطهری ج14 ، ص 322.
7. نهج البلاغه خطبه 58 به نفل از فروغ ولایت ، ص 713
اولا ً: شخصیتها و روحیات آنان :
یک طرف حضرت علی (علیه السلام) قرار دارد ؛ خلیفه وقت است و امام صاحب حق که فضایل ایشان بر کسی پوشیده نیست .امام علی (علیه السلام) به عبادت خدا آن هم به صورتی که در شان شخصیتی مانند علی(علیه السلام) بود مشهور بود تا آنجا که امام سجاد عبادت و تهجد شگفت انگیز خود را در برابر عبادتهای جد بزرگوارشان ناچیز می دانست.(1)
شجاعت و جنگاوری و صبر و حوصله و مدارا با مخالف ایشان هم در جای جای تاریخ نمود دارد . همانطور که در بستر خوابیدن به جای پیامبر اسلام و نزول حدیث: « لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار » و نمونه های دیگر بر شجاعت و جانبازی ان حضرت دلالت دارد و صبر و حوصله ایشان بر غصب ولایت و آن رفتارهای زنده مسلمین با بنی هاشم و خاندان وحی که دیگر نیازی به گفتن ندارد.
امیر المؤمنین (علیه السلام) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو می شدند و صحبت می کردند، طرفین استدلال می کردند، استدلال یکدیگر را جواب می گفتند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد که حکومتی با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. می آمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی پارازیت ایجاد می کردند.
روزی امیر المؤمنین (علیه السلام) بر منبر بود. مردی آمد و سؤال کرد. علی بالبدیهه جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتَلَهُ اللهُ ما اَفْقَهَهُ؛ خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!». دیگران خواستند متعرضش شوند اما علی(علیه السلام) فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد. (2)
در طرف دیگر گروه خوارج و سران آنان مثل : حرقو ص و ذوالثدیه و … . که به گفته پیامبر قران از گلو سینه آنها فراتر نمی رفت و در محیط اندیشه آنان وارد نمی شد.
ریشه های خوارج به گونه ای به عصر رسوالله (صلی الله علیه و آله) بر می گردد. که سخنانی می گفتند که روح عدم تسلیم و پرخاشگری در آنها هویدا بود . برای مثال : به ماجرای حرقو ص در تقسیم غنائم جنگ حنین و اعتراض به نحوه تقسیم پیامبر می شود اشاره کرد .(3)
مارقین از مرق به معنی «پرتاب شده » در مورد حرقوص و یارانش از حدیث پیامبر گرفته شده : « یَمرقُون من الِّدینِ ما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمیَه» . زیرا این گروه به سبب اعوجاج و کجی در فهم دین به جایی رسیدند که از حقیقت دین دور ماندند و در میان مسلمانان مارقین لقب گرفتند.(3)
ریشه دیگر خوارج ذوالثدیه ( نافع ) است که آیه 58 سوره توبه در مورد این افراد نازل شده و اشاره به نفاق آنها دارد . (4)
به هر حال اینها بودند تا اینکه درزمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) به جهت جهل و سطحی نگری و نا آگاهی از مبانی اسلام با امام(علیه السلام) به مخالفت برخواستند . با اینکه خوارج از یاران دیرینه امام بودند که از شدت عبادت پیشانیهایشان پینه بسته بود و آهنگ تلاوت قران آنان در همه جا می پیچید .
خوراج بیشتر عرب بودند و غیر عرب هم کم و بیش در میان آنها بود، ولی همة آنها, (اعم ازعرب و غیر عرب) جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند؛ همة کسری های خود را می خواستند با فشارآوردن بر روی رکوع و سجودهای طولانی جبران کنند. علی (علیه السلام) روحیة اینها را همین طور توصیف می کند, می فرماید: «جُفاهٌ طَغامٌ وَعَبیدٌ اَقْزامٌ، جُمِعوُا مِنْ کُلِّ اَوْبٍ وَ تُلُقِّطوُا مِنْ کًلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغی اَنْ یُفَقَّهَ وَیُؤَدَّبَ وَیُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُولَّی عَلَْیْهِ وَ یؤْخَذَ عَلّی یَدَیْهِ، لَیْسوا مِنَ الْمُهاجِرینَ وَالْاَنْصارِ وَلامِنَ الَّذینَ تَبَوَّؤُاالدّارَ وَالایمانَ؛(5) مردمی خشن، فاقد اندیشة عالی و احساسات لطیف؛ مردمی پست، برده صفت، اوباش که از هر گوشه ای جمع شده اند و از هر ناحیه ای فراهم آمده اند. اینها کسانی هستند که باید اول تعلیمات ببینند. آداب اسلامی به آنها تعلیم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامی خبرویّت پیدا کنند. باید بر اینها قیّم حکومت کند و مچ دستشان گرفته شود نه اینکه آزاد بگردند و شمشیرها را در دست نگه دارند و راجع به ماهیت اسلام اظهار نظر کنند. اینها نه از مهاجرین اند که از خانه های خود به خاطر اسلام مهاجرت کردند و نه از انصار که مهاجرین را در جوار خود پذیرفتند».
عده ای دیگر از این تیپ متنسّک به وجود آمد که این هنر را هم نداشت. اینها اسلام را به سوی رهبانیت و انزوا کشاندند، بازار تظاهر و ریا را رایج کردند. اینها چون آن هنر را نداشتند که شمشیر پولادین بر روی صاحبان قدرت بکشند، شمشیر زبان را بر روی صاحبان فضیلت کشیدند؛ بازار تکفیر و تفسیق و نسبت بی دینی به هر صاحب فضیلت را رایج ساختند.
به هر حال یکی از بارزترین ممیّزات خوارج جهالت و نادانی شان بود. از مظاهر جهالتشان، عدم تفکیک میان ظاهر؛ یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن بود. لذا فریب نیرنگ سادة معاویه و عمروعاص را خوردند. در این مردم جهالت و عبادت توأم بود. علی می خواست با جهالت آنها بجنگد. اما چگونه ممکن بود جنبة زهد و تقوا و عبادت اینها را از جنبة جهالتشان تفکیک کرد، بلکه عبادتشان عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر علی ـ که اسلام شناس درجة اول است ـ ارزشی نداشت. لهذا آنها را کوبید و وجهة زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست سپری در مقابل علی قرار گیرد.
آنها از همان اول شروع به سرکشی و ترور و قتل و غارت کردند و امام (علیه السلام) باسخنرانی برای آنها وفرستادن ابن عباس و…. به قافله خوارج تلاشهای هدایتگرانه خود را برای بازگشت آنها انجام می داد ولی لجاجت و عناد و عدم تسلیم در روحیات آنها فراوان بود .
گذشته از خوارج که با همه عیبها از فضیلت شجاعت و فدارکاری بهره مند بودند. (6)
ثانیاً : علت تقابل این دو گروه
این گروه در جنگ امام (علیه السلام) با معاویه بر سر مسئله حکمیت با امام (علیه السلام) به مخالفت برخواستند و آن را بر خلاف کتاب خدا می انگاشتند ، با اینکه عدم تفکیک میان ظاهر؛ یعنی خط و جلد قرآن و معنی قرآن باعث شد آنها فریب نیرنگ سادة معاویه و عمروعاص را بخوردند و امام (علیه السلام) را مجبور به حکمیت کنند ؛ و می گفتند: لا حکم الا لله ولی بعد از التفات به فریبی که خورده اند به سوی امام (علیه السلام ) برگشته و از او خواستند از گناه خود اتغفار کرده و به جنگ با معاویه ادامه دهد .
در بازگشت امام (علیه السلام) به آنها فرمودند : که جنگ دوباره با معایه خلاف عهد وپیمان است با توجه به اینکه خدا فرموده به عهد وپیمان خویش پایبند باشید.
ثالثاً :اعتقادات هر گروه
در مورد اعتقادات دو گروه توجه شما را به حدیث ذیل جلب می کنم که بطور کامل بیانگر تفاوتها و شباهتهای امام(علیه السلام) با خوارج هم میشود.
امام علی (علیه السلام) در حدیثی فرمودند : پس از من با خوارج جنگ نکنید ، زیرا آن کی که جوینده حق باد ولی به عللی به خطا برود با کسی که جوینده باطل باشد و به آن برسد یکسان نیست .(7)
البته مقایسه کردن،ظلم به علی علیه السلام است،والدهر انزلنی حتی قالوا علّی ومعاویه،روزگار مرا پائین آورد تا حدی که گفتند علی ومعاویه ،وعلی را با معاویه در یک ردیف آوردند.
هید مطهری ج14 ، ص 322.
7. نهج البلاغه خطبه 58 به نفل از فروغ ولایت ، ص 713