به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع مى کند، و روح را به عالم ارواح مى برد و به هنگام خواب نیز این روح را مى گیرد، اما نه آن چنان که رابطه به کلى قطع شود، بنا بر این روح نسبت به بدن داراى سه حالت است:
ارتباط تام (حالت حیات و بیدارى) ارتباط ناقص (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ). خواب را چهره ضعیفى از مرگ و مرگ را نمونه کاملى از خواب تعریف نموده اند.
بعضى از ارواح هنگامى که در عالم خواب رابطه آنها با جسم ضعیف مى شود گاه به قطع کامل این ارتباط مى انجامد به طورى که صاحبان آنها هرگز بیدار نمى شوند، و اما ارواح دیگر در حال خواب و بیدارى در نوسانند تا فرمان الهى فرا رسد. توجه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام خواب در آستانه مرگ قرار مى گیرد درس عبرتى است که اگر در آن بیندیشد براى بیدارى او کافى است.
– تمام این امور به دست قدرت خداوند انجام مى گیرد، و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست ملک الموت و فرشتگان مرگ آمده، به عنوان این است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند و تضادى میان این دو وجود ندارد.
به هر حال این که در پایان آیه مى فرماید: در این موضوع نشانه هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى کنند منظور نشانه هایى از قدرت خداوند و مساله مبدء و معاد و ضعف و ناتوانى انسان در برابر اراده او است.
و به این ترتیب خواب برادر مرگ است و شکل ضعیفى از آن،چرا که رابطه روح با جسم به هنگام خواب به حد اقل مى رسد و بسیارى از پیوندهاى این دو قطع مى شود
عیاشى از حسن بن محبوب نقل کرده و وى از عمرو بن ثابت ابى مقدام و او از پدرخود که امام محمّد باقر صلوات اللَّه علیه فرمود که هیچکس بخواب نمیرود مگر که نفس او بآسمان عروج میکند و روح او در آن میماند و میان روح و نفس او شعاعى پیدا میشود چون شعاع آفتاب پس اگر اذن الهى تعلق میگیرد بقبض ارواح روح اجابت نفس میکند و اگر اذن او متعلق میشود ببقاء روح اجابت روح میکند این است معنى قوله تعالى اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها الایة در تورات نیز مذکور است که اى فرزند آدم بطریقى که در خواب میروى بمیرى و بر طرزى که بیدار میگردى زنده میشوى «2» .
در حدیثى از امام باقر علیه السلام چنین مى خوانیم:
اذا قمت باللیل من منامک فقل الحمد للَّه الذى رد على روحى لاحمده و اعبده:
هنگامى که در شب از خواب برمى خیزى بگو حمد خدایى را که روح مرا به من بازگرداند، تا او را حمد و سپاس گویم و عبادت کنم. «2»
و حدیث در این زمینه بسیار است.
__________________________________________________
(2) اصول کافى (مطابق نقل نور الثقلین جلد 4 صفحه 488).
2و 3 – خواب دیدن ربط به مکانت و شأن و موقعیت ِروح ِخواب بیننده دارد نه خواب دیده شونده . ولزومی ندارد که همزمان خواب بیننده و خواب دیده شده همدیگر را خواب ببینند.
4 – در هر بار خواب رفتن این قبض روح بیرون رفتن روح و ماندن شعاع آن بسان نور خورشید در بدن اتفاق می افتد اگر چه در روز بارها به خواب رفته باشید و یا خیلی سریع از خواب بیدار شده باشد.
مطلبی نیز در اینخصوص تقدیم میگردد :
در روایتى از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین مى خوانیم:
الرؤیا ثلاثة بشرى من اللَّه و تحزین من الشیطان و الذى یحدث به الانسان نفسه فیراه فى منامه
: خواب و رؤیا سه گونه است گاهى بشارتى از ناحیه خداوند است گاه وسیله غم و اندوه از سوى شیطان، و گاه مسائلى است که انسان در فکر خود مى پروراند و آن را در خواب مى بیند «1».
روشن است که خوابهاى شیطانى چیزى نیست که تعبیر داشته باشد، اما خوابهاى رحمانى که جنبه بشارت دارد حتما باید خوابى باشد که از حادثه مسرت بخش در آینده پرده بردارد.
بهر حال لازم است در اینجا به نظرات مختلف که در باره حقیقت رؤیا ابراز شده به طور فشرده اشاره کنیم:
در باره حقیقت رؤیا. تفسیرهاى زیادى شده است که مى توان آنها را به دو بخش تقسیم کرد:
1- تفسیر مادى. 2- تفسیر روحى.
مادیها مى گویند رؤیا چند علت میتواند داشته باشد:
الف- ممکن است خواب دیدن و رؤیا نتیجه مستقیم کارهاى روزانه انسان باشد، یعنى آنچه براى انسان در روزهاى گذشته روى داده به هنگام خواب در مقابل فکرش مجسم گردد.
ب- ممکن است یک سلسله آرزوهاى بر آورده نشده باعث دیدن خوابهاییشود، همانطور که شخصى تشنه، آب در خواب مى بیند و کسى که در انتظار سفر کرده اى است آمدن او را از سفر بخواب مى بیند
ج- ممکن است ترس از چیزى باعث شود که انسان خواب آن را ببیند زیرا مکرر تجربه شده است کسانى که از دزد وحشت دارند شب خواب دزد میبینند (ضرب المثل معروف دور از شتر به خواب و خواب آشفته نبین اشاره به همین حقیقت است).
فروید و پیروان مکتب فروید یک نوع تفسیر و تعبیر مادى دیگرى براى خواب دارند:
آنها طى مقدمات مشروحى اظهار مى دارند که: خواب و رؤیا عبارت است از ارضاى تمایلات واپس زده و سرکوفته اى که همیشه با تغییر و تبدیلهایى براى فریب من به عرصه خودآگاهى روى مى آورند.
بعد از قبول این مسئله که روان آدمى مشتمل بر دو بخش است بخش آگاه (آنچه به تفکرات روزانه و معلومات ارادى و اختیارات انسان ارتباط دارد) و بخش ناآگاه (آنچه در ضمیر باطن به صورت یک میل ارضا نشده پنهان گردیده است) مى گویند:
بسیار مى شود امیالى که ما داریم و به عللى نتوانسته ایم آنها را ارضا کنیم و در ضمیر باطن ما جاى گرفته اند، به هنگام خواب که سیستم خود آگاه از کار مى افتد براى یک نوع اشباع تخیلى به مرحله خودآگاه روى مى آورند، گاهى بدون تغییر منعکس مى شوند (همانند عاشقى که محبوب از دست رفته خود را در عالم خواب مشاهده میکند) و گاهى تغییر شکل داده و به صورتهاى مناسبى منعکس میشوند که در این صورت نیاز به تعبیر دارند.
بنا بر این رؤیاها همیشه مربوط به گذشته است، و از آینده هرگز خبر نمى دهد، تنها میتوانند وسیله خوبى براى خواندن ضمیر ناآگاه باشند، و به همین جهت براى درمان بیماریهاى روانى که متکى به کشف ضمیر ناآگاه است بسیار میشود که از خوابهاى بیمار کمک میگیرند.
بعضى از دانشمندان غذا شناس میان خواب و رؤیا و نیازهاى غذایى بدن رابطه قائل هستند و معتقدند که مثلا اگر انسان در خواب ببیند از دندانش خون میچکد لا بد ویتامین ث بدن او کم شده است! و اگر در خواب ببیند موى سرش سفید گشته معلوم میشود گرفتار کمبود ویتامین ب شده است!!.
و اما فلاسفه روحى تفسیر دیگرى براى خوابها دارند، آنها میگویند، خواب و رؤیا بر چند قسم است:.
1- خوابهاى مربوط به گذشته زندگى و امیال و آرزوها که بخش مهمى از خوابهاى انسان را تشکیل میدهد.
2- خوابهاى پریشان و نامفهوم که معلول فعالیت توهم و خیال است (اگر چه ممکن است انگیزه هاى روانى داشته باشد).
3- خوابهایى که مربوط به آینده است و از آن گواهى مى دهد.
شک نیست که خوابهاى مربوط به زندگى گذشته و جان گرفتن و تجسم صحنه هایى که انسان در طول زندگى خود دیده است تعبیر خاصى ندارند، همچنین خوابهاى پریشان و به اصطلاح اضغاث احلام که نتیجه افکار پریشان، و همانند افکارى است که انسان در حال تب و هذیان پیدا میکند نیز تعبیر خاصى نسبت به مسائل آینده زندگى نمیتواند داشته باشد، اگر چه روانشناسان و روانکاوان از آنها به عنوان دریچه اى براى دست یافتن به ضمیر ناآگاه بشرى استفاده کرده و آنها را کلیدى براى درمان بیماریهاى روانى میدانند، بنا بر این تعبیر خواب آنها براى کشف اسرار روان و سرچشمه بیماریها است نه براى کشف حوادث آینده زندگى.
و اما خوابهاى مربوط به آینده نیز داراى دو شعبه است، قسمتى خوابهاى صریح و روشن مى باشند که به هیچوجه تعبیرى نمى خواهند و گاهى بدون کمترین تفاوتى با نهایت تعجب، در آینده دور یا نزدیک تحقق مى پذیرد میباشد.
دوم خوابهایى است که در عین حکایت از حوادث آینده بر اثر عوامل خاص ذهنى و روحى تغییر شکل یافته و نیازمند به تعبیر است.
براى هر یک از این خوابها نمونه هاى زیادى وجود دارد که همه آنها را نمى توان انکار کرد، نه تنها در منابع مذهبى و کتب تاریخى نمونه هایى از آن ذکر شده بلکه در زندگى خصوصى خود ما یا کسانى که میشناسیم مکرر رخ داده است به اندازه اى که هرگز نمى توان همه را معلول تصادف دانست.
در اینجا چند نمونه از خوابهایى که بطرز عجیبى پرده از روى حوادث آینده برداشته و از افراد مورد اعتماد شنیده ایم یادآور مى شویم.
1- یکى از علماى معروف و کاملا مورد وثوق همدان مرحوم اخوند ملا على از مرحوم آقا میرزا عبد النبى که از علماى بزرگ تهران بود چنین نقل مى کرد:
هنگامى که در سامرا بودم هر سال مبلغى در حدود یکصد تومان از مازندران براى من فرستاده مى شد، و به اعتبار همین موضوع قبلا که نیاز پیدا مى کردم قرض هایى مینمودم و بهنگام وصول آن وجه، تمام بدهى هاى خود را ادا مى کردم.
یک سال بمن خبر دادند که امسال وضع محصولات بسیار بد بوده و بنا بر این وجهى فرستاده نمى شود! بسیار ناراحت شدم و با همین فکر ناراحت خوابیدم، ناگهان در خواب پیامبر اسلام ص را دیدم که مرا صدا زد و گفت: فلان کس! برخیز در آن دولاب را باز کن (اشاره به دولابى کرد) و یک صد تومان در آن هست بردار. از خواب بیدار شدم چیزى نگذشت در خانه را زدند بعد از ظهر بود دیدم فرستاده مرحوم میرزاى شیرازى مرجع بزرگ تقلید شیعیان است گفت
میرزا شما را مى خواهد. من تعجب کردم که در این موقع براى چه آن مرد بزرگ مرا مى خواهد رفتم دیدم در اطاق خود نشسته، (من خواب خود را بکلى فراموش کرده بودم) ناگاه مرحوم میرزاى شیرازى به من گفت: میرزا عبد النبى در آن دولاب را باز کن و یکصد تومان در آنجا هست بردار، بلا فاصله داستان خواب به نظرم آمد و از این حادثه سخت تعجب کردم خواستم چیزى بگویم، احساس کردم او مایل نیست سخنى در این زمینه گفته شود، وجه را برداشتم و بیرون آمدم.
2- دوستى که مورد اعتماد است نقل مى کرد نویسنده کتاب ریحانة الادب مرحوم تبریزى فرزندى داشت دست راست او ناراحت بود (شاید روماتیسم شدید داشت) به طورى که به زحمت مى توانست قلم به دست بگیرد، بنا شد براى معالجه به آلمان برود او مى گوید: در کشتى که بودم خواب دیدم مادرم از دنیا رفته است، تقویم را باز کردم و جریان را با قید روز و ساعت نوشته چیزى نگذشت که به ایران آمدم جمعى از بستگان به استقبال من آمدند دیدم لباس مشکى در تن دارند، تعجب کردم و جریان خواب به کلى از خاطرم رفته بود، بالآخره تدریجا به من حالى کردند که مادرم فوت کرده بلافاصله بیاد جریان خواب افتادم، تقویم را بیرون آوردم و روز فوت را سؤال کردم دیدم درست در همان روز مادرم از دنیا رفته بود!.
3- نویسنده معروف اسلامى سید قطب در تفسیر خود فى ظلال القرآن ذیل آیات مربوط به سوره یوسف چنین مى نویسد: اگر من تمام آنچه در باره رؤیا گفته اید انکار کنم هیچگاه نمى توانم جریانى را که براى خودم هنگامى که در آمریکا بودم واقع شد انکار نمایم، در آنجا من در خواب دیدم که خواهر زاده ام خون چشمانش را فرا گرفته بود و قادر به دیدن نیست (خواهرزاده ام با سایر اعضاى خانواده ام در مصر بودند) من از این جریان متوحش شدم، فورا نامه اى براى خانواده ام به مصر نوشتم و مخصوصا از وضع چشم خواهر زاده ام
سؤال کردم، چیزى نگذشت که جواب نامه بدستم رسید نوشته بودند که چشم او مبتلا به خون ریزى داخلى شده و قادر به دیدن نیست و هم اکنون مشغول معالجه است.
قابل توجه اینکه خون ریزى داخلى چشم او طورى بود که در مشاهده معمولى قابل رؤیت نبود و تنها با وسائل پزشکى دیدن آن میسر بود ولى به هر حال از بینایى چشم محروم گشته بود، من حتى این خونریزى درونى را در خواب به شکل آشکار دیدم!.
خوابهایى که پرده از روى اسرارى برداشته و حقایقى مربوط به آینده و یا حقایق پنهانى مربوط به حال را کشف کرده بیش از آن است که حتى افراد دیر باور بتوانند انگشت انکار روى همه آنها بگذارند، و یا آنها را حمل بر تصادف کنند.
با تحقیق از دوستان نزدیک خود غالبا مى توانید به نمونه هایى از این خوابها دست یابید، اینگونه خوابها از طریق تفسیر مادى رؤیا هرگز قابل تعبیر نیستند و تنها با تفسیر فلاسفه روحى، و اعتقاد به استقلال روح مى توان آنها را تفسیر کرد، بنا بر این از مجموع آنها به عنوان شاهدى براى استقلال روح مى توان استفاده کرد .
. )
برای مطالعه بیشتر به تفاسیر زیر مراجعه شود :
تفسیر نمونه ،آیه الله مکارم شیرازی ، ج9
تفسیر المیزان ،علامه طباطبایی ، ذیل آیه شریفه
تفسیر روان جاوید ،آیه الله ثقفی ج4ص501
تفسیر منهج الصادقین ،ج8ص107