این تشبیه معمولا در سه مورد به کار می رود . گاه برای بیان عظمت خداوند متعال و ناچیز بودن مخلوقات در مقابل خالق متعال به کار می برند ؛ وگاه این تشبیه را جهله صوفیه به کار می برند تا بگویند همانطور که قطره جزء دریا است ، مخلوقات نیز جزء وجود خدا هستند؛ گاه نیز این تشبیه را به کار می برند تا فناء فی الله را در عرفان توضیح دهند. لکن این تشبیه با نگاه دقیق و فلسفی در هر سه مورد نادرست است .
عظمت خدا را با این مثال نمی توان تبیین نمود ؛ چرا که خداوند متعال وجود صرف و منزّه از ماهیت است ؛ در حالی که مخلوقات دارای ماهیّتند؛ و قیاس وجود ماهوی با وجود صرف ، قیاس نادرستی است ؛ به عبارت دیگر خدا واجب الوجود بوده ، و عین وجود است ؛ ولی مخلوقات ممکن الوجودند ؛ و از خود وجودی ندارند ؛ و وجودشان از واجب الوجود است ؛ بنابراین بین آنها قیاس نتوان کرد . باز به عبارت دیگر خدا وجود نامحدود است ؛ درحالی که مخلوقات وجود محدودند؛ و محدود و نامحدود را نمی توان با هم مقایسه نمود ؛ اساسا نامحدود به فهم نمی آید که با چیزی مقایسه شود ؛ چون هرچه به فهم آید محدود به ذهن و عقل انسان شده است ؛ لذا خدا را به ذات نمی توان شناخت ؛ بلکه او را به تجلّیّات ذات می توان شناخت. بنا بر این ، این که گفته شود خدا از هر موجودی بزرگتر و عظیمتر است با نگاه عمیق فلسفی نادرست است ؛ « …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُ أَکْبَرُ فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ فَقَالَ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع حَدَّدْتَهُ فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَفَ » (الکافی ؛ج1 ؛ص117 ) ( مردی در نزد امام صادق (ع) گفت: الله اکبر ( خدا بزرگتر است ) ؛ امام صادق (ع) پرسیدند: خدا از چه چیزی بزرگتر است؟ مرد گفت : از هر چیزی . امام صادق (ع) فرمودند : خدا را محدود کردی . مرد گفت : چه بگویم ؟ امام(ع) فرمودند: بگو خدا بزرگتر از آن است که به وصف در آید. »
البته با تسامح اشکالی ندارد که گفته شود : خدا بی نهایت بار بزرگتر از هرموجودی است ؛ یا گفته شود : نسبت خدا به خلق مثل نسبت بی نهایت است به اعداد ؛ چون نسبت بی نهایت به هر عددی ــ چه عددبزرگ و چه عددکوچک ــ بی نهایت است .
همچنین نمی توان گفت همانطور که قطره جزء دریا است ،مخلوقات نیز جزء وجودخدا هستند ؛ چون خدا وجود واحد است ؛ و ترکیب بر نمی دارد ؛ چرا که هر مرکّبی نیازمند اجزاء خویش است ؛ و موجود نیازمند نمی تواند واجب الوجود باشد ؛ این تشبیه را بیشتر جهله صوفیه و دراویش نادان و عارف نمایان به کار می برند ؛ و غافلند از این که این اعتقاد عین کفر است ؛ عرفای واقعی برای تقریب به ذهن مثال دیگری می زنند؛ عرفا می گویند: نسبت خدا به خلق مثل نسبت آب است به قطره و دریا و موج و آبشار و یخ و برف و بخار آب و حباب و … ؛ یعنی همان طور که آب ؛ موج یا قطره یا دریا یا … نیست ؛ خدا هم انسان و فرشته و درخت و … نیست ؛ لکن همان طور که قطره و دریا و موج و حباب و … ظهورات مختلف آبند؛ مخلوقاتی مثل انسان و درخت و فرشته و… نیز ظهورات گوناگون اراده خدا هستند.
این مثال در بیان فناء فی الله نیز توسط عارف نمایان و جهله صوفیه و دراویش به کار می رود که باز درست نیست ؛ فناء فی الله در عرفان حقیقی معنای بسیار ژرفی دارد که تا کسی مقدّمات آن را فراهم نکند نائل به فهم آن نمی شود ؛ از همین روست که عارف نمایان در فهم آن دچار اشتباه شده و به چنین مثالهای سستی متوسّل می شوند. عارف حقیقی برای تبیین فناء فی الله می گوید : همانطور که صور ذهنی انسان در اراده او فانیند ؛ مخلوقات نیز در اراده فعلی خدا فانیند ؛ و همان طور که اراده انسان در روح او فانی است ، اراده فعلی خدا نیز در اسماء ذاتی او فانی است ؛ و همان طور که روح در « من » فانی است ، اسماء حق تعالی نیز در ذات او فانیند. اما این که عرفا از این مثال چه مقصودی دارند؟ نیازمند توضیحات فراوانی است که بیان آن در این مختصر نمی گنجد.