انسان قبل از این که آفریده شود، وجودی نداشت که از او سوال شود یا از او اجازه گرفته شود و اگر گفته می شود که انسان قبل از وجود دنیوی وجودی دیگر در عالم ذر و میثاق داشته است ــــ آنگونه که شما در سوال به آن اشاره فرموده اید ــــ معنای خاص خود را دارد. قبلیت هشت قسم است که یک قسم آن قبل زمانی است و اولین چیزی که از کلمه قبل ، به ذهن می رسد همین قسم است؛ در حالی که روح قبل از جسم است اما نه به قبل زمانی بلکه به قبلیت وجودی ؛ به عبارت دیگر بدن نسبت به نفس (روح ) به نوعی تقدم زمانی دارد ؛ و در عین حال نفس (روح) نسبت به بدن تقدم وجودی و رتبی دارد. لذا چنین نیست که بگوییم ابتدا روحی آفریده شده است و بعد آن روح در این بدن جسمانی داخل شده است؛ بلکه روح یا نفس در اثر حرکت جوهری پدید می آید و صورت اخیر وجود انسان است.
پس چنین نیست که ابتدا در جایی بوده باشیم و ما را به زور به دنیا آورده باشند. ما نبودیم و خدا اراده کرد که خلق شویم، پس خلق شدیم و خلقت مادی ما همان و خلقت روحی ما همان. ما در واقع مرکب از دو جزء روح و بدن نیستیم ؛ بلکه یک موجود دارای دو بعد جسمانی و روحانی هستیم . پس کسی ما را به زور به دنیا نیاورده است اصلا آوردنی در کار نبوده است.
بلی ما آفریده شدیم ؛ و حال محکوم قوانین این جهانیم. ما جزئی از این جهانیم و نمی توانیم که جزئی از آن نباشیم ؛ لذا ما محکوم قوانین این ارتباط تکوینی هستیم ؛ اما ما در مقابل این قوانین مسئول نیستیم و کسی هم از ما درباره آن سوال نمی کند ما فقط درجایی مسئولیم که مربوط به فعل ارادی ما است ؛ ما فقط در اموری تکلیف داریم که مربوط به اختیار ما هستند ؛ در این مورد هم مراد از مسئولیت، مسئولیت تعریف شده از جانب دیگری نیست؛ ما وقتی خود را با هستی می سنجیم می یابیم که برخی امور و برخی افعال تأمین کننده کمال ما هستند و موقعیت ما را درعالم هستی بالا می برند و مرتبه وجودی ما را افزایش می دهند، ما این را امور خیر نامگذاری می کنیم ؛ و می یابیم که برخی امور و افعال مانع از تکامل وجودی نفس و روح ما می شوند لذا ما اینها را امور شر نامگذاری می کنیم. این گونه نیست که اموری ذاتا خیر باشند و اموری دیگر ذاتا شر تا ما به زور بین آنها قرار گرفته باشیم. امور نسبت به کمال مطلوب ماست که خیر و شر می شوند ؛ پس معیار سنجش خیر و شر ما ، کمال مطلوب ماست و کمال مطلوب ما ، رسیدن به قرب الهی و مظهر اسماء حق تعالی شدن است . لذا خدا خیرمحض است چون عین مطلوب ماست. پس خدا ما را به زور بین خیر و شر قرار نداده است. خدا ما را آفریده است و کمال مطلوبی برای ما قرار داده است و این جاست که خیر و شر برای ما معنی پیدا کرده است ؛ ما اگر به سمت کمال خود حرکت کردیم، به مطلوب خود رسیده ایم و این خیر ماست ؛ و اگر حرکت نکردیم یا در مسیر خلاف کمالمان حرکت کردیم و چیزی را که کمال نیست کمال تصور کردیم به کمالمان نمی رسیم و خود را ناقص می یابیم و این شرماست. سوال و جواب آخرت هم چیزی جز ظهور همین امر نیست. سوال و جواب آخرت شفاهی و کتبی نیست بلکه سوال و جوابی تکوینی است و نامه عمل هر کسی هم صفحه وجود خود اوست ؛ هر کسی به خود نگاه می کند و می یابد که کامل است یا ناقص؛ کمال او برایش بهشت است و نقص او برایش جهنم؛ مثل کسی که عضوی از بدنش را از دست داده است و زجر می کشد حتی با اینکه جای این عضو قطع شده دردی هم ندارد و مشکلی هم برای او ایجاد نمی کند باز شخص موقع توجه به آن نقص ، اذیت می شود. مثلا نبود یک گوش یا یک چشم برای انسان زجرآور است اگرچه درد هم نداشته باشد و مشکلی هم در زندگی برای انسان پیش نیاورد؛ جهنم نیز ظهور نقص های روحی انسان است ؛ لذا کسی ما را به زور به جهنم نمی برد؛ در آخرت ما هستیم و نقص خودمان که عین جهنم است؛ ما هستیم و جهل ما که عین ظلمت است، ما هستیم و خشم ما که عین آتش است، ما هستیم و حسد که عین آتش درونی است . علم کمال است و جهل نبود آن، حلم کمال است و خشم نبود آن، خیرخواهی برای دیگران کمال است وحسود بودن ، نبود آن ، دوست داشتن دیگران کمال است و کینه و بغض نبود آن ؛ و به طور کلی رو به خدا کردن ــ که کمال محض و نور محض است ــ رو کردن به کمال مطلوب است و پشت کردن به او رو کردن به هر نقصی و هر ظلمتی. پس خدا ما را آفرید و خودش نیز به عنوان کمال مطلوب همه موجودات از ازل بود و از همین جا خیر و شر معنی پیدا کرد و دو راهی ظهور یافت وراه سوم عقلا محال است و قابل تصور نیست. ما هستیم و خدا؛ نقص است و کمال؛ لذا شر است و خیر و حالت سوم محال است تصور شود؛ چون نقص و کمال و خیر و شر ، نقیض همند و بین دو نقیض وجود شیء سوم محال است ؛ و محال ذاتی به معنی جبر و زور نیست.
خلاصه مطلب این که : 1- خدا ما را آفرید ؛ و جبر و زور در این جا معنی ندارد ؛ چون ما قبل از خلقت وجودی نداشتیم که مجبور واقع شود. 2- ما در یک نظام و عالم آفریده شدیم و جزئی از آن هستیم لذا محال است محکوم احکام آن نباشیم. 3- ما فقط مسئول اموری هستیم که مربوط به اختیار ما باشند ( ما تنها مسئول اعمال اختیاری خود هستیم ) لذا در آن اموری که از اختیار ما خارج است ما تکلیفی نداریم . 4- وجود خیر و شر ناشی از وجود کمال و نقص است ؛ و معیار کمال خداست . خیر امر وجودی است و شر امر عدمی است ؛ لذا ما بین بودن و نبودن یا بین کامل بودن و ناقص بودن واقع شده ایم نه بین دو امر وجودی ؛ و کسی هم ما را مجبور نکرده که کامل باشیم . این خواست ذاتی ماست. 5- بهشت ظهور کمالات انسان و جهنم ظهور نقایص انسان است ؛ و وجود هر کسی نامه اعمال اوست ؛ و محاکمه به آن معنا که در دنیاست در آخرت معنی ندارد. « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى »« و اینکه براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست»(النجم : 39)
پس چنین نیست که ابتدا در جایی بوده باشیم و ما را به زور به دنیا آورده باشند. ما نبودیم و خدا اراده کرد که خلق شویم، پس خلق شدیم و خلقت مادی ما همان و خلقت روحی ما همان. ما در واقع مرکب از دو جزء روح و بدن نیستیم ؛ بلکه یک موجود دارای دو بعد جسمانی و روحانی هستیم . پس کسی ما را به زور به دنیا نیاورده است اصلا آوردنی در کار نبوده است.
بلی ما آفریده شدیم ؛ و حال محکوم قوانین این جهانیم. ما جزئی از این جهانیم و نمی توانیم که جزئی از آن نباشیم ؛ لذا ما محکوم قوانین این ارتباط تکوینی هستیم ؛ اما ما در مقابل این قوانین مسئول نیستیم و کسی هم از ما درباره آن سوال نمی کند ما فقط درجایی مسئولیم که مربوط به فعل ارادی ما است ؛ ما فقط در اموری تکلیف داریم که مربوط به اختیار ما هستند ؛ در این مورد هم مراد از مسئولیت، مسئولیت تعریف شده از جانب دیگری نیست؛ ما وقتی خود را با هستی می سنجیم می یابیم که برخی امور و برخی افعال تأمین کننده کمال ما هستند و موقعیت ما را درعالم هستی بالا می برند و مرتبه وجودی ما را افزایش می دهند، ما این را امور خیر نامگذاری می کنیم ؛ و می یابیم که برخی امور و افعال مانع از تکامل وجودی نفس و روح ما می شوند لذا ما اینها را امور شر نامگذاری می کنیم. این گونه نیست که اموری ذاتا خیر باشند و اموری دیگر ذاتا شر تا ما به زور بین آنها قرار گرفته باشیم. امور نسبت به کمال مطلوب ماست که خیر و شر می شوند ؛ پس معیار سنجش خیر و شر ما ، کمال مطلوب ماست و کمال مطلوب ما ، رسیدن به قرب الهی و مظهر اسماء حق تعالی شدن است . لذا خدا خیرمحض است چون عین مطلوب ماست. پس خدا ما را به زور بین خیر و شر قرار نداده است. خدا ما را آفریده است و کمال مطلوبی برای ما قرار داده است و این جاست که خیر و شر برای ما معنی پیدا کرده است ؛ ما اگر به سمت کمال خود حرکت کردیم، به مطلوب خود رسیده ایم و این خیر ماست ؛ و اگر حرکت نکردیم یا در مسیر خلاف کمالمان حرکت کردیم و چیزی را که کمال نیست کمال تصور کردیم به کمالمان نمی رسیم و خود را ناقص می یابیم و این شرماست. سوال و جواب آخرت هم چیزی جز ظهور همین امر نیست. سوال و جواب آخرت شفاهی و کتبی نیست بلکه سوال و جوابی تکوینی است و نامه عمل هر کسی هم صفحه وجود خود اوست ؛ هر کسی به خود نگاه می کند و می یابد که کامل است یا ناقص؛ کمال او برایش بهشت است و نقص او برایش جهنم؛ مثل کسی که عضوی از بدنش را از دست داده است و زجر می کشد حتی با اینکه جای این عضو قطع شده دردی هم ندارد و مشکلی هم برای او ایجاد نمی کند باز شخص موقع توجه به آن نقص ، اذیت می شود. مثلا نبود یک گوش یا یک چشم برای انسان زجرآور است اگرچه درد هم نداشته باشد و مشکلی هم در زندگی برای انسان پیش نیاورد؛ جهنم نیز ظهور نقص های روحی انسان است ؛ لذا کسی ما را به زور به جهنم نمی برد؛ در آخرت ما هستیم و نقص خودمان که عین جهنم است؛ ما هستیم و جهل ما که عین ظلمت است، ما هستیم و خشم ما که عین آتش است، ما هستیم و حسد که عین آتش درونی است . علم کمال است و جهل نبود آن، حلم کمال است و خشم نبود آن، خیرخواهی برای دیگران کمال است وحسود بودن ، نبود آن ، دوست داشتن دیگران کمال است و کینه و بغض نبود آن ؛ و به طور کلی رو به خدا کردن ــ که کمال محض و نور محض است ــ رو کردن به کمال مطلوب است و پشت کردن به او رو کردن به هر نقصی و هر ظلمتی. پس خدا ما را آفرید و خودش نیز به عنوان کمال مطلوب همه موجودات از ازل بود و از همین جا خیر و شر معنی پیدا کرد و دو راهی ظهور یافت وراه سوم عقلا محال است و قابل تصور نیست. ما هستیم و خدا؛ نقص است و کمال؛ لذا شر است و خیر و حالت سوم محال است تصور شود؛ چون نقص و کمال و خیر و شر ، نقیض همند و بین دو نقیض وجود شیء سوم محال است ؛ و محال ذاتی به معنی جبر و زور نیست.
خلاصه مطلب این که : 1- خدا ما را آفرید ؛ و جبر و زور در این جا معنی ندارد ؛ چون ما قبل از خلقت وجودی نداشتیم که مجبور واقع شود. 2- ما در یک نظام و عالم آفریده شدیم و جزئی از آن هستیم لذا محال است محکوم احکام آن نباشیم. 3- ما فقط مسئول اموری هستیم که مربوط به اختیار ما باشند ( ما تنها مسئول اعمال اختیاری خود هستیم ) لذا در آن اموری که از اختیار ما خارج است ما تکلیفی نداریم . 4- وجود خیر و شر ناشی از وجود کمال و نقص است ؛ و معیار کمال خداست . خیر امر وجودی است و شر امر عدمی است ؛ لذا ما بین بودن و نبودن یا بین کامل بودن و ناقص بودن واقع شده ایم نه بین دو امر وجودی ؛ و کسی هم ما را مجبور نکرده که کامل باشیم . این خواست ذاتی ماست. 5- بهشت ظهور کمالات انسان و جهنم ظهور نقایص انسان است ؛ و وجود هر کسی نامه اعمال اوست ؛ و محاکمه به آن معنا که در دنیاست در آخرت معنی ندارد. « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى »« و اینکه براى انسان بهره اى جز سعى و کوشش او نیست»(النجم : 39)