فلسفه سختیها مشکلات بلاها
این پرسش از مسائل مهم در حوزه دین پژوهی است که همواره ذهن متفکران دینی را به خود مشغول ساخته است که چرا تبعیض وجود دارد؟ فناها و نیستی ها برای چیست ؟ نقصها وکاستی ها وآفات وبلاهاچرا وجود دارد؟وبطور کلی علت شرور(شرها)درعالم چیست؟
اندیشمندان دینی پاسخهای متعددی به این پرسش یا پرسشها داده اند .
1-سختیها(شرور) لازمه جهان مادی وطبیعی است
لازمه عالم ماده علاوه بر محدودیت وجودی,تزاحم وتضاد است.ممکن نیست که عالم ماده بی تزاحم وتضاد آفریده شود.وجود آتش در مجموع خیر است ومی تواندبرای زندگی آدمیان مفید باشد اما گاه زیان نیز می رساند ودرد ورنج نیز می آفریندونمی شود که آتش باشد ونسوزاند.
اگر خواهان زندگی دنیوی هستیم ومی خواهیم از نعمتها ولذایذ دنیوی بهرمند باشیم,بلکه آنراسکوی پرش خود به بهشت برین وکوی نیکبختی قرار دهیم,می بایست در این دنیا متحمل وپذیرنده لوازم آن نیز باشیم.اگر توقع داریم از آتش,حرارت بدست آید ,این حرارت ذاتی آتش است, در سرما وگرما هیچ گونه تبد ل وتغییری در آن ایجاد نمی شود, همین طوری که چوب را می سوزاند واز حرارت آن انسان به انواع مختلف بهره مند می گردد,نیز گاهی خانه ای رابه کام خود فرومی برد. نمی توان گفت در موارد ضرر آتش,حرارت وسوزندگی نداشته باشد.ونمی توان آتش را از چرخه زندگی حذف نمود بعلت مشکلاتی که در بعضی از موارد پیش می آورد همچنانکه اتومبیل رانیز نمی توان از زندگی حذف کرد با اینکه در مواردی حرکت اتومبیل تزاحم و تنازع با حرکت انسان پیدا می کند وسبب مرگ انسان می شود واین لازمه زندگی مادی است که ماشین باید حرکت کند وانسان نیز به فعالیت خود ادامه دهد وگاهی هم بایکدیگر تصادم داشته باشند آیا حرکت اتومبیل شر است یا حرکت ما ؟هیچکدام شر نیستند لکن اقتضای عالم مادی این است که مشکلی پیش بیاورد که ما از آن تعبیر به شر می کنیم بدیهی است رعایت مقررات می تواند در کاهش تصادفات موثر باشد اما بطور کلی نمی توان جلوی آنرا گرفت.
لازمه جهان مادی تزاحم وتضاد ,بیماری,تفاوت ,تصادف,محرومیت از بعضی منافع,پیری ومرگ و…وبسیاری دیگر از اموری است که ما با دید خود تعبیر به نقص وشر می کنیم.
مثال ساده وروشن انسانها کنار درخت سیبی قرار گرفته اند که هر کس برحسب استعداد وتوان خود از آن بهره مند می شود واگر کسی دیر بجنبد دست خالی بر می گرددالبته اگر انسانها رعایت عدل وانصاف را بکنند به همه می رسد ولی در هر صورت گاهی منافع افراد با هم تزاحم پیدا می کند حال کسی که محروم شده وخود را در سختی ورنج می بیند چه کسی مقصر است؟این خاصیت جهان مادی است که گاهی در تزاحم منافع عده ای محروم می شوند .
وجود تزاحم وتضاد در عالم مادی وحاکمیت سنتهای لا یتغیر الهی بر پدیده های جهان یعنی حاکمیت نظام علت ومعلول واینکه گردش کارهای جهان خارج از این شیوه نیست ,این دو موضوع اقتضائاتی دارد که تخلف نا پذیرند زیرا لازمه این جهان مادی است ونمی توان جلو تاثیر آنرا گرفت آتش اقتضای سوزاندن دارد گاهی ممکن خانه یا فردی را بسوزاند واو به رنج وسختی بیفتد اصل علیت وتزاحم سبب رنج این فرد شده است.
ازدواج دو فردی که ناسازگاری خونی دارند یا یکی از آنها به بیماری مسری مبتلا است باعث مشکلاتی برای آنها و فرزندانشان می شود وممکن است نقصی در خلقت آنها ایجاد شود که سبب رنج طولانی برای پدرومادروفرزند می گردد,تاثیر اصل علیت وسنخیت بین علت ومعلول این اقتضا را دارد ونمی توان مانع آن شد حال باید دید مسئول این رنج وسختی کیست؟
بدیهی است اگر والدین دقت می کردند این مشکل پیش نمی آمد.
فردی که در کنکور شرکت می کند وبدلیل کمی تلاش ,یا محدودیت ظرفیت پذیرش موفق به راهیابی به دانشگاه نمی شود ودچار رنج وسختی می شود ومی گوید چرا دعای من مستجاب نشد و… این فرد باید درست بررسی کند که علت نا کامی اوچه چیزی بوده است اگر خوب درس خوانده وبا آمادگی در آزمون شرکت کرده باید بداندتزاحم منافع ومحدودیت سبب این مشکل شده ومردم کنار درختی قرار گرفتند که میوه محدودی دارد وخواه ناخواه عده ای دست خالی بر میگردند وکسی مقصر نیست ومی توانست طوری برنامه ریزی کند که زودتر برسد میوه خود را بچیند.
در هر صورت کنار خیرهای فراوان,شرهای اندکی هم ایجاد می شود که لازمه جهان مادی است ونمی شود بخاطر شرور اندک از خلقت عالم ماده صرف نظر کرد.
آتش خیرات بی شماری دارد ,آیا درست است که بخاطر شر اندکی که ممکن است در پی داشته باشد آتش خلق نشود؟ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل ,با فیض الهی منافات دارد,زیرا ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل,خود شر کثیر محسوب می شود. جهان ماده تلازم اجتناب نا پذیربا شرور دارد وهمچنان که گفتیم اقتضای عالم ماده , بیماری ,محدودیت, پیری ,فقر,ضعف ومرگ است.بایدبا بررسی عمیق دید که کدامیک از اینها شر هستند .ومسئول ایجاد هر کدام چه کسی است؟
مسئول بسیاری از مشکلات خود ما هستیم که با رعایت بهداشت وبرنامه ریزی بهتر می توانیم از بروز آنها جلو گیری کنیم.
2-شر ناشی از جزئی نگری است.
عامل اصلى شبهات و ابهامات این است که از دیدگاه محدود و زمینى به نظام هستى بنگریم و لذا در سایه این نگرش قیاسى به بن بست مى رسیم زشتى و زیبایى – سختى و آسایش – فقر و ثروت – مفید و مضر – تقدم و تأخر و دهها امور مشابه آن حاصل قیاس و سنجش زمینى و محدود ما انسانهاست در حالیکه چه بسیار امور قیاسى که هیچ ارزش و مکانتى در کلیّت نظام هستى ندارند. براى کودکى که در باغى مشغول بازى است گل زیبا و لطیف است ولى خار و تنه درخت و سنگ سخت است و تیز و با صلابت و ناپسند و بى فایده چون آنها را در عرض هم قرار داده و مقایسه مى نماید و لکن از دیدگاه یک باغبان آگاه و انسان حکیم خار و گل و تنه و ساقه و ریشه مکمل یکدیگرند و اگر ساقه و سختى آن نباشد لطافت غنچه ها و طراوت شکوفه هاى درخت میسر نیست.
از دیدگاه ما پرندگان خوش الحان زیبا و پسندیده اند و لکن مار و عقرب حیوانات وحشى ناپسندند و مضر در حالیکه میزان مقایسه ما اندیشه و تفکرات ماست. و این میزان خود مهره اى است در کنار دیگر مهره هاى عالم هستى. نظام وجود معلول مشیت خداى حکیم و علیم است و نظرات و برداشت هاى ما نقشى در تدبیر خداوند ندارد. با در نظر گرفتن مطالب گذشته وقتى ظروف متفاوت قابلیت انسانها را مشاهده مى کنیم اولین پرسش در ذهن ما که حاصل مقایسه ظروف است این مى باشد که چرا این شخص اینگونه است و دیگرى به گونه اى دیگر؟ چرا این فرد در رنج است و دیگرى در آرامش؟ چرا این انسان مریض است و آن دیگرى سالم؟ و مسلماً فرد مریض نمى تواند همچون انسان سالم و تندرست تکالیف خویش را انجام دهد و روشن است که فقیر همچون مرفه نمى باشد. در حالیکه آفریدگار نخواسته که فقیر همچون غنى باشد یا مریض و معلول جسمانى همچون سالم و تندرست مسیر زندگى را طى نماید بلکه از هر شخص (ظرف وجودى خاص) مطابق با قابلیت و توان و استعداد او مسئولیت خواسته شده است (هر که بامش بیش برفش بیشتر) و خداوند از همه نخواسته که در کمالات و ارزش ها مساوى باشند چون ظروف متفاوت است. اما همه باید در مدت عمر خویش ظروف قابلیت خویشتن را مملو از کمالات تقواى الهى نمایند
– خوب و بد نسبی و مطلق حقایق مطلق را با حقایق نسبی نباید اشتباه کرد . مـطـالعات ما درباره سود و زیان حوادث و موجودات این جهان همواره نسبی است ,یعنی مقیاس سـنـجـش را در ایـن مـطـالعات وضع خود و کسانیکه سرنوشت آنها با ما ارتباط نزدیک دارد قرار مـی دهیم :آنچه به سود ما است خوب و مفید و آنچه به زیان ما است بد و مضر می دانیم , وحساب نـمی کنیم که فلان حادثه در سرنوشت سایر موجودات یا در صد سال آینده چه آثاری به بار خواهد آورد . در صـورتیکه ( مطالعات نسبی ) که در چهار چوب شرایط و موضوعات خاصی صورت می گیرد , هرگز نمی تواند ملاک ( قضاوت مطلق ) گردد
3-شر ناشی از آزادی انسان است
خداوند به انسان,نعمت آزادی واختیار ارزانی داشته تا مراحل کمال وسعادت رابا اختیار طی کند.برخی آدمیان,با اختیار خود,اعمال شرورانه ای انجام می دهندکه لازمه این اعمال ,رنج وعذاب دیگران است .بنابر این شر در جهان از شرارت انسان حاصل می شود وشرارت انسان نیز ناشی از آزادی واختیار او است.
براه انداختن جنگها,غارت منابع کشورها,استفاده بیش ازحد سوخت های فسیلی که باعث آسیب دیدن لایه ازن گردیده وسبب گرمای غیر طبیعی کره زمین شده وسیلهای ویرانگر را موجب گردیده ودر نتیجه مشکلات وسختیهائی برای انسانها ایجاد کرده وبیماریهای صعب العلاج را به ارمغان آورده همه وهمه از آزادی بشر سر چشمه گرفته است.
4-مشکلا ت وسختیها سازنده هستند
نکته دیگر اینکه فکرمی کنیم که: «آدمى در این جهان بایستى آسوده و راحت باشد»، وقتى این چنین نیست پس زندگى مفهومى ندارد.
ولى اگر قدرى عمیق تر به حیات انسان بنگریم، خواهیم دید که رشد و سازندگى و تکامل مادى و معنوى انسان در زمینه سختى ها و رنج ها شکل گرفته و مى گیرد.
سختى ها و گرفتارى ها مقدمه کمال ها و پیشرفت ها است. ضربه ها جمادات رانابودمی سازد واز قدرت آنها می کاهدولی موجودات زنده را تحریک ونیرومند می سازد رشد و سازندگى و تکامل مادى و معنوى انسان در زمینه سختى ها و رنج ها شکل گرفته و مى گیرد. تمدن ها در نقاطى به وجود آمده اند که شرایط زندگى دشوار بوده و انسان مجبور به مبارزه با طبیعت شده است.
رشد علمى مرهون درگیر شدن بشر با مشکلات است. اگر بشر، جهانى همواره روشن داشت، هیچ گاه به فکر کشف الکتریسته نمى افتاد و اگر بیمارى ها وجود نداشتند، هیچ گاه اندام خود و عوامل مؤثر بر سلامت و یا بیمارى آن را نمى شناخت.
این بناى کار جهان و متناسب با روندى است که براى بشر در نظر گرفته شده است: لقد خلقنا الانسان فى کبد؛ ما آدمى را در رنج و فشار آفریدیم، (البلد، آیه 4). پس کمال انسان در سختى ها است چه در عرصه مادى و چه در عرصه معنوى. اگر جهانى بدون مشکل در برابر انسان بود، آدمى به جهت خصوصیاتش آن را بر هم مى زد تا مشکلى پدید آورد و آن را حل کند.
برداشتن رنج و مشکلات از زندگى بشر، مساوى با رکود و سکون او است؛ پس وجود مشکل، زمینه ساز رشد و پیشرفت بشر است
5-سختیها جنبه تنبه وبیداری دارند
. سختى و گرفتارى هم تربیت کننده فرد و هم بیدار کننده ملت ها است. سختى، بیدار سازنده و هوشیار کننده انسان هاى خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. شدائد همچون صیقلى که به آهن و فولاد مى دهند. هر چه بیش تر با روان آدمى تماس گیرد او را مصمم تر و فعال تر و برنده تر مى کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختى مقاومت کند و به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختى همچون کیمیا، خاصیت قلب ماهیت کردن دارد جان و روان آدمى را عوض مى کند. اکسیر حیات دو چیز است: عشق و آن دیگر بلا. این دو نبوغ مى آفرینند و از موارد افسرده و بى فروغ گوهرهایى تابناک و درخشان به وجود مى آورند»5.
قرآن می فرماید: «هیچ پیامبری را به نقطه ای نفرستادیم مگر این که مردم آنجا را با سختی مواجه ساختیم تا تضرع کنند» (8) و فرمود: «و براستی قوم فرعون را به خشکسالی و کمی میوه دچار آورد»نمودیم تا متذکر شوند» و علی (ع) فرمود: «هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیری داشته باشد، پس آن بنده گناهی کند، به دنبال آن گرفتاری ای پیش می آید و استغفار را به یادش می آورد (9).
6-گرفتاریها نوعی آزمایش وامتحان الهی است
مصیبت ها و گرفتارى ها در زندگى انسان نوعى امتحان و آزمایش الهى است طبق آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) هیچ انسانى در دنیا خالى از آزمایش الهى نیست .آرى تا آزمایش نباشد و انسان در مقابل سختى ها قرار نگیرد ارزش مقاومت و تلاش او معلوم نمى گردد و مؤمن از غیر مؤمن تمییز داده نمى شود. اولیاء الهى از همه انسان هاى دیگر بیشتر با بلاها و گرفتارى ها دست و پنجه نرم کرده اند و هیچ یک از ما به اندازه آنها سختى نکشیده ایم در حالى که آنها محبوب ترین خلق خداوند هستند پس این گونه سختى ها و امتحان ها لطف خداوند کریم است.
7- بسیاری از مصائب وبلاها کفاره گناهان هستند.
براساس آنچه از احادیث استفاده می شود، خداوند گاهی مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا می کند تا این گرفتاری ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزی که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولی افرادی که کافر و مشرک هستند چنانچه برخی کارهای نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان می دهد; در نتیجه، در آن جهان با دست خالی حاضر خواهند شد
گاهی عامل بلاها و گرفتاری ها، برخی از گناهان و شکستن سدها و حریم های الهی است. هلاک شدن برخی اقوام گذشته در تاریخ مانند قوم نوح، عاد، ثمود و … از این قبیل است. قرآن کریم در این باره آیات زیادی دارد از جمله فرمود: «اگر اهل آبادی ها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند درهای رحمت را از آسمان و زمین به روی آنها می گشاییم، ولی آنها [آیات ما را] تکذیب کردند و ما هم آنها را به مجازات اعمال خودشان گرفتار ساختیم» (10).
و فرمود: «فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد تا خداوند نتیجه برخی از اعمال آنها را به خود آنها بچشاند، شاید برگردند» (11) و آیه مورد پرسش می فرماید: «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى گذرد» (12)
8–آفات وبلاها و سختیها سبب بالا رفتن درجه معنوی انسان می شود
گاهی بلاها و حوادث تلخ زندگی برای دست یافتن به مقامات و درجات برتر و عالی است. گرفتاری ها و رنج و بلای انبیاء، ائمه (ع)، اولیاء و پاکان از این طریق قابل توجیه است و جمله معروف «البلاء للولاء؛ بلا برای دوستی و [دوستان] است»، در این وادی قابل فهم و درک است. رنج های فراوان و بی شمار حضرت ابراهیم (ع) (14) و حضرت موسی (ع) (15)، یوسف صدیق و حضرت خاتم(ص) که فرمود: «هیچ پیامبری همچون من آزار ندید». با این دید قابل تفسیر و تبیین است و امام صادق (ع) فرمود: «براستی برای بنده [مؤمن] در پیشگاه الهی مقام و منزلتی است که بدان دست نمی یابد مگر با یکی از دو خصلت: یا از بین رفتن مال او و یا گرفتاری در جسم او (بر اثر سیل و زلزله و … )» (16)، به همین جهت مؤمنان بیشتر گرفتارند.
و در جای دیگر فرمود: «خداوند بلند مرتبه به موسی وحی نمود که موجودی نیافریدم که نزد من از بنده مؤمنم محبوب تر باشد، پس براستی او را گرفتار می کنم به آن چه برای او خوب است، او را عافیت می دهم به آنچه برای او خوب است … و من به آنچه باعث اصلاح امر بنده ام می شود آگاهترم» (17).
و همین طور فرمود: «براستی شدیدترین مردم از جهت بلا [و گرفتاری] پیامبران اند سپس کسانی که از [نظر رتبه] بعد از آنها قرار دارند، پس هر اندازه به انبیاء شبیه تر باشند بلاهای آنها نیز شبیه تر است» (18).
نتیجه این شد که هر کاری که برای انسان پیش می آید و هر گرفتاری را که دچار می شود از طریق اختیار و اراده خود انسان است چون خداوند در این عالم از طریق اسباب و وسیله کار می کند نه مستقیم، منتهی همان گرفتاری ها گاه بر اثر گناهان و نتیجه آن ذلت و رسوایی و دوری از خداوند است و گاهی همان کاری که انسان با دست خویش انجام می دهد با عنایت خداوند باعث تنبه و آگاهی و یا ترفیع درجه و … می شود.
9-بعضی ازگرفتاریها لطف وعنایت الهی هستند
. شخص گرفتار باید توجه داشته باشد که بلاها غالباً از الطاف خاص الهى است و خداوند براى این که عنایت و توجه خاصى به او داشته که او را مبتلا فرموده است. این مطلب قطع نظر از این که در قرآن و روایات ثابت است از مطالعه حالات مردم گرفتار به خوبى استفاده مى شود، زیرا بیشتر مردم خوب و صالح مبتلا به گرفتارى و بلاها هستند و بعداز پیغمبران هر کس ایمانش زیادتر باشد بلا و مصیبتش نیز زیادتر است.
عبدالرحمن بن حجاج مى گوید: ما نزد امام صادق(ع) بودیم صحبت بلا به میان آمد و این که بلاها از الطاف خاص خدا است که به مؤمنین عطا مى فرماید. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال شد که سخت ترین بلاها در دنیا براى کیست؟ حضرت فرمود: (اَلنَّبِیُّونَ ثُمَّ اْلأَمْثَلَ فَاْلأَمْثَلَ وَیَبْتَلَى الْمُؤمِنُ بَعْدَ ذلِکَ عَلى قَدْرِ اِیمانِهِ وَ حُسْنِ اَعْمالِهِ فَمَنْ صَحَّ اِیمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَله اشْتَدَّ بَلائُهُ وَمَنْ سَخِفَ اِیمانَهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلائُهُ )؛ سخت ترین و شدیدترین بلاها در دنیا براى پیغمبران است بعد از آنها هر کس ایمانش بیشتر باشد بلایش نیز بیشتر است. مؤمن به قدر ایمان و حسن عملش به بلا مبتلا مى شود. پس کسى که ایمانش صحیح و عملش نیکو باشد بلایش نیز شدیدتر است. و کسى که ایمانش ناقص و سست و عملش ضعیف باشد بلایش نیز کمتر است ، (الکافى، ج 2، ص 252).رسول خدا(ص) فرمود: بلای بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده می شود، و هر گاه خدا بنده ای را دوست بدارد، او را به بلای بزرگ گرفتار می سازد، پس هرکه به بلا راضى شود خدا از او راضى است. و هر که به بلا راضى نشود خدا از او راضى نمى شود. (عَنْ اَبى جَعْفَرٍ(ع) قالَ: اِنَّما یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ فِى الدُّنْیا عَلى قَدْرِ دِینِهِ اَوْ قالَ: عَلى حَسَبِ دِینِهِ )؛ امام باقر(ع) فرمود: مؤمن در دنیا به اندازه دینش یا فرمود، بر حسب دینش مبتلا مى شود (یعنى اگر دینش قوى باشد بلایش شدید است و اگر دینش ضعیف باشد بلایش نیز ضعیف و کم مى باشد)، (الکافى، ج 2، ص 253).(عَنْ عَبْدُاللَّهِ بْنِ اَبى یَعْفُورٍ قالَ: شَکَوْتُ اِلى اَبى عَبْدِ اللَّهِ(ع) ما اَلْقى مِنَ اْلأَوْجاعِ وَکانَ مِسْقاماً فَقالَ لى : یا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤمِنُ مالَهُ مِنَ اْلأَجْرِ فِى الْمَصائِبِ لَتَمَنّى اَنَّهُ اَنْ یُقْرَضَ بِالْمَقَاریضَ طُولَ عُمْرِهِ ) ؛ عبداللَّه بن ابى یعفور که همیشه مبتلا به بیمارى بود مى گفت: از دردهایى که به من مى رسد به امام صادق(ع) شکایت کردم، حضرت به من فرمود: اى عبداللَّه اگر مؤمن بداند که چه پاداشى در برابر مصیبت ها دارد آرزو مى کند که او را در طول عمرش با مقراض ها تکه تکه کنند، (الکافى، ج 2، ص 255). شما اکنون در امتحانى بزرگ هستید، یا باید شوهرتان را ترک کرده و راه دیگرى براى زندگى برگزینید که البته در این صورت گناهى مرتکب نشده اید ولى از میدان بزرگى براى صبر و فداکارى بازمانده اید.
عن امیرالمؤمنین(ع): عند تناهی الشده تکون الفرجه و عند تضایق حلق البلاء یکون الرخاء» وقتی شدت و سختی به نهایت خود می رسد، فرج حاصل می گردد و هنگامی که حلقه های بلا تنگ می گردد، امید آسانی و نجات هست.
روایاتی مانند این روایت نورانی که فراوان هم می باشند مثل: «اضیق الامر ادناه الی الفرج؛ دشوارترین کار به گشایش نزدیک تر است». «عند تناهی البلاء یکون الفرج؛ وقتی بلا به نهایت رسد، گشایش حاصل می شود». «اذا اضیفت البلاء کان من البلاء عافیه؛ هنگامی که بلا بر بلا افزوده گردد به دنبالش راحتی و عافیت است».
همه این روایات در صدد امیدوار ساختن و پرهیز دادن از یأس و ناامیدی می باشد. یعنی هر سختی و دشواری سرانجام به پایان می رسد و هر چند طولانی هم باشد ولی دارای نقطه اوجی است که وقتی به آنها برسد به دنبالش گشایش و راحتی است. پس این احادیث در صدد بیان مطلب نیست که هر مشکلی و بلا و گرفتاری بعد از ناامیدی برطرف می گردد و تا انسان ناامید نگردد فرج حاصل نمی شود بلکه برعکس به انسان می آموزند که در سخت ترین بلاها و شدیدترین گرفتاری ها ناامید نشوید چون این بلا دایمی و همیشگی نمی باشد و سرانجام به گشایش تبدیل می شود.
قرآن کریم مطلب را بسیار ظریف بیان کرده است: «فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا» (سوره انشراح). یعنی همراه با هر سختی و در درون و شکم هر بلا و گرفتاری، راحتی و گشایش نهفته است نه این که بلا و گرفتاری وقتی به پایان برسد، گشایش متولد می شود، خیر، بلکه سختی و راحتی مانند بچه های دوقلو با هم متولد می شوند و دو روی یک سکه اند، ولی معمولا وقتی سختی به پایان برسد انسان متوجه آن روی سکه که راحتی و گشایش است می شود وگرنه از ابتدا این گشایش با سختی همراه و همگام بوده است.
زندگی در مردن و در محنت استآب حیوان در درون ظلمت است
: «ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرین؛ حتما شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم و به انسان های صبور و با استقامت مژده بده» (بقره، آیه 155).
خداوند وقتی نسبت به بنده ای از بندگانش لطف خاصی داشته باشد او را گرفتار سختی ها می کند. در حدیثی حضرت باقر(ع) می فرماید: خداوند از بنده مؤمنش تفقد و دلجویی می کند و برای او بلاها را هدیه می فرستد همان طوری که انسان در سفر برای خانواده خود هدیه می فرستد (عدل الهی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 159).
در حدیث دیگری از حضرت صادق(ع) آمده است: «خداوند زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد» (عدل الهی، ص 159).
در حدیث دیگری از حضرت صادق آمده است: «گرفتارترین مردم پیامبران هستند. در درجه بعد کسانی که از نظر فضیلت بعد از ایشان قرار دارند و سپس هر کس که با فضیلت تر است» (عدل الهی، ص 160).
بلا برای دوستان خدا لطفی است که سیمای قهر دارد، همچنان که نعمت ها و عافیت ها برای گمراهان و دشمنان خدا ممکن است عذاب هایی باشد که سیمای لطف دارد. سختی و بلا بیدار کننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. سختی ها چون صیقلی است که به آهن و فولاد می دهند که هر چه بیشتر با روان و روح انسان تماس گیرد او را مصمم تر و فعال تر و کارسازتر می سازد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: عدل الهی، شهید مطهری
آفرینش شیطان:
((شیطان )) از طایفه ی ((جن )) است , چنان که قرآن می فرماید. ((و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم همه بر آدم سجده کنید و آنها همه سجده کردند; مگر ابلیس که از جنس جن بود و بدین جهت از اطاعت خدا سرپیچید)), (کهف , آیه ی 50). فرشتگان , امکان مخالفت با فرمان های الهی را ندارند, (تحریم , آیه ی 6); ولی جن مانند انسان مختار است و لذا امکان نافرمانی برای آنان وجود دارد. قرآن نیز آنها را به مؤمن , کافر , فاسق و صالح تقسیم می کند, (جن , آیه ی 14) و آنها را لایق پاداش و کیفر اخروی می دانید, (انعام , آیه ی 128; الرحمان , آیه ی 39; اعراف , آیه ی 179; هود, آیه ی 119; سجده , آیه ی 13).
بنابراین جن مانند هر موجود دیگری , لایق و شایسته ی آفرینش است ; چرا که از دیدگاه فلسفی , خدای فیاض , هر چیزی را می آفریند. این که شیطان – و نیز انسان های کافر و گنهکار – با اختیار خویش از مسیر اصلی و هدف نهایی آفرینش خود دور شده اند, باعث نمی شود آفرینش آنان لغو و مخالفت حکمت باشد. خداوند متعال , آنها را آفرید تا با اختیار خویش , اطاعت کنند. و لازمه ی اطاعت اختیاری این است که امکان مخالفت اختیاری را نیز به آنها اعطا کند. پس مخالفت آنان , ضرری و لطمه ای به حکیمانه بودن آفرینش شان نمی زند.
آنچه گفته شد فلسفه ی آفرینش شیطان با توجه به خود او و عملکرد خود او است و می تواند توجیه کننده ی آفرینش او باشد. اما اگر وجود شیطان را در رابطه با آفرینش انسان بسنجیم , این سؤال مطرح می شود که در آیا وجود شیطان برای آفرینش انسان لازم و ضروری است یا نه ؟)) ابلیس , پس از نافرمانی و رانده شدن از درگاه الهی , از خداوند متعال , مهلت خواست تا انسان را فریب دهد: ((قال انظرنی الی یوم یبعثون قال انک من المنظرین ; شیطان گفت ]حال که رانده ی درگاه شدم [ پس مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده ؟; خدا فرمود البته مهلت خواهی داشت )), (اعراف , آیه ی 14 و 15). از این که خداوند چنین فرصتی را به ابلیس داده است , در می یابیم که فریب انسان ها از سوی شیطان در نظام آفرینش , نه تنها با هدف آفرینش انسان ناسازگار نیست ; بلکه در مسیر آن هم است . قبل از بیان فلسفه وجودی شیطان برای آفرینش انسان باید تذکر داد که جزئیات برهان بردار نیستند و آنچه در اینجا ذکر می شود فوایدی برای وجود شیطان در آفرینش انسان است .
انسان برای رسیدن به کمال اختیاری – که هدف آفرینش او است – باید از دو نوع گرایش و تمایلات خوب و بد بهره مند باشد. اگر فقط گرایش به خوبی در او موجود باشد, مانند ملائکه خواهد شد و چنانچه تنها گرایش های مادی او را دعوت کنند, مانند حیوانات مجالی برای صعود اختیاری معنوی نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد, با انتخاب ((خوبی ها)), از ملائکه برتر و به کمال مطلوب خود نائل خواهد شد و اگر (بدی ها) را برگزید, از حیوانات پست تر خواهد بود. انسان در درون خود, دارای دو گرایش (حق و باطل ) است ; یعنی , ((نفس اماره )), او را به بدها و ((عقل و فطرت )) او را به خوبی ها می خواند و انسان در انتخاب هر یک از این دو راه مختار و مستقل است ; اما این استقلال در انتخاب , منافاتی ندارد. با این که شیطان از بیرون , وسوسه کننده و دعوت کننده ی او به بدی ها و ملائکه دعوت کننده ی او به خوبی ها هستند; انسان با اختیار خود, در ولایت شیطان یا ملائکه داخل می شود. در این رابطه خداوند متعال می فرماید: ((یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه … انا جلعنا الشیاطین اولیائ للذین لا یؤمنون ; ای فرزندان آدم ! مبادا شیطان شما را فریب دهد, چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد… ما نوع شیطان را اولیای آنان که به خدای ایمان نمی آورند قرار داده ایم )), (اعراف , آیه ی 27). و نیز فرمود: ((کتب علیه انه من تولاه فانه یضله ; در لوح تقدیر چنین فرض و لازم شرده که هر کس شیطان را پیشوای خود سازد وی او را گمراه کند)), (حج , آیه ی 4). در جای دیگر نیز می فرماید: ((ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه … نحن اولیائکم فی الحیاه الدنیا و فی الاخره ; آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و بر این ایمان پایدار ماندند, فرشتگان بر آنان نازل شوند… ما ]فرشتگان [ در دنیا و آخرت اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم .)) به عبارت دیگر, نفس اماره – که خود ((اماره بالسوئ)) است – انسان را آماده ی پذیرش وسوسه ها و دعوت های شیطان می کند و شیطان انسان را بیشتر گمراه می کند. ((و یعاضد لی الهوی …; خدایا من از شیطان شکایت دارم که … هوای نفس را تقویت می کند)), (بحار, ج 94, ص 143) پیروی از عقل و فطرت نیز که هدایت درونی هستند – انسان را لایق رحمت های خاص الهی از سوی ملائکه می کند. وجود شیطان برای دعوت به بدی ها و تحریک نفس اماره , مکمل بیرونی گرایش انسان به بدی هاست ; همان گونه که وجود ملائکه و دعوت آنان به خوبی ها و تقویت عقل و فطرت مکمل بیرونی گرایش انسان به خوبی است و از تعامل این دو, انسان کامل پرورش می یابد.
برخی ((وجود شیطان )) را عاملی برای انگیزه ی بیشتر انسان در پناه بردن به خدا می دانند و این پناه جویی او را در مسیر تکاملی قرار می دهد. تأکیدهای قرآن در این رابطه فراوان است : ((قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین , و اعوذ بک رب ان یحضرون ; ای رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فریب شیاطین به سوی تو پناه می آورم و هم به تو پناه می آورم بار خدایا از آن که شیاطین به مجلسم حضور به هم رسانند…)), (المؤمنون , آیه 97 و 98). ((فاذا قرائت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم ; چون خواهی تلاوت قرآن کنی , اول از شر شیطان مردود به خدا پناه بر)), (نمل , آیه ی 98).
برای توضیح بیشتر درباره وجود شیطان و مهلت یافتن او توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى به گونه اى رخ مى نماید و پاسخ به آن در گرو کاویدن جنبه هاى مختلف آن است.
در این پرسش سه طرف – خداوند، انسان و شیطان – قرار دارد که به طور مختصر به بررسى آنها مى پردازیم:
1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود که او را به کمال برساند؛ یعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مى شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از این رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم»؛ ذاریات (51)، آیه 56. زیرا با عبادت و معرفت خداوند کامل على الاطلاق، کمال انسان تحقق مى یابد.
3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب کرده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد:
«بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛ انبیاء (21)، آیه 26 و 27.
و چه زیبا سروده است خواجه شیراز در این باره:
جلوه اى کرد رُخش دید ملک عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. به همین جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان دادیم، حال یا سپاس گزار است و یا ناسپاس».انسان (76)، آیه 3.
5. از اینجا است که مسأله امتحان – به عنوان یکى از اهداف واسطه اى خلقت انسان – مطرح مى شود؛ زیرا امتحان تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسأله را به گونه هاى مختلف مشاهده کنیم؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ»؛ «ما انسان را از نطفه اى آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم»همان، آیه 2. همچنین مراجعه شود به آیات 31، سوره محمد؛ 35 سوره انبیاء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره کهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملک، 15 سوره فجر و… .
6. برقرارى یک «امتحان عادلانه» تنها در گرو وجود شرایط و امکانات براى گزینش هر یک از دو طرف مسیر خیر و شر به وسیله انسان است. اما خداوند از آن رو که انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبریک گفته است، «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 14. در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است؛ از جمله:
1-6. آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»؛ روم (30)، آیه 30.
2-6. ورود خداوند به صحنه براى کمک به هدایت انسان: «قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ یونس (10)، آیه 35.
3-6. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان به منظور گزینش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آیه 28.
4-6. محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان ها: «حَببَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِى قُلُوبِکُمْ»؛ حجرات (49)، آیه 7.
5-6. یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدنْیا»؛ غافر (40)، آیه 56. با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159.
6-6. و بالاخره گشودن راه هاى هدایت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»؛ ابراهیم (14)، آیه 12.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویى در جانب شر موجب مى شود که آزمایش الهى از صورى بودن در آید؛ یعنى، وجود نیروهایى وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند، در این صورت باعث مى شود که انسان واقعاً در میان دو راهى ها، قرار گیرد و خود با اراده و عزم خویش مسیرى را انتخاب کند.
به عبارت دیگر وسوسه هاى شیطانى باعث مى شود که انسان به مبارزه برخیزد و با استمداد از عنایات الهى نبردى سهمگین را آغاز کند و به این وسیله نفس او پرورش و تکامل یابد و عالى ترین مدارج کمال ممکن را کسب کند و چون در این صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقیقت شخصیت او خواه مثبت و ملکوتى یا منفى و منحط بروز پیدا مى کند، یعنى انسان نهان خود را نشان مى دهد.
از اینجا بود که با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت کرد و به او مهلت داد تا در مقابل نیروهاى الهى، وسوسه گر انسان به سمت شر باشد، اما در عین حال قدرت او در این زمینه را محدود ساخت و هیچ سلطه اى بر انسان ها به او نداد. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَکٍّ»؛ سبا (34)، آیه 21.
8. اغواگرى شیطان نیز تنها در انسان هایى مؤثر است که جانب شر را بر خیر ترجیح مى دهند، اما خالصان و خداجویان حقیقى اندک گزندى از او نمى بیند، چنان که شیطان خود بر ناتوانى خویش در این زمینه اعتراف کرده و مى گوید: «فَبِعِزتِکَ لَأُغْوِیَنهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».
بنابراین وسوسه گرى شیطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود کفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسان هاى روى زمین را از دست داده اند؛ سزاوار آن هستند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، آنان را شدیداً تحریک کنند؟!»مریم (19)، آیه 83.
این پرسش از مسائل مهم در حوزه دین پژوهی است که همواره ذهن متفکران دینی را به خود مشغول ساخته است که چرا تبعیض وجود دارد؟ فناها و نیستی ها برای چیست ؟ نقصها وکاستی ها وآفات وبلاهاچرا وجود دارد؟وبطور کلی علت شرور(شرها)درعالم چیست؟
اندیشمندان دینی پاسخهای متعددی به این پرسش یا پرسشها داده اند .
1-سختیها(شرور) لازمه جهان مادی وطبیعی است
لازمه عالم ماده علاوه بر محدودیت وجودی,تزاحم وتضاد است.ممکن نیست که عالم ماده بی تزاحم وتضاد آفریده شود.وجود آتش در مجموع خیر است ومی تواندبرای زندگی آدمیان مفید باشد اما گاه زیان نیز می رساند ودرد ورنج نیز می آفریندونمی شود که آتش باشد ونسوزاند.
اگر خواهان زندگی دنیوی هستیم ومی خواهیم از نعمتها ولذایذ دنیوی بهرمند باشیم,بلکه آنراسکوی پرش خود به بهشت برین وکوی نیکبختی قرار دهیم,می بایست در این دنیا متحمل وپذیرنده لوازم آن نیز باشیم.اگر توقع داریم از آتش,حرارت بدست آید ,این حرارت ذاتی آتش است, در سرما وگرما هیچ گونه تبد ل وتغییری در آن ایجاد نمی شود, همین طوری که چوب را می سوزاند واز حرارت آن انسان به انواع مختلف بهره مند می گردد,نیز گاهی خانه ای رابه کام خود فرومی برد. نمی توان گفت در موارد ضرر آتش,حرارت وسوزندگی نداشته باشد.ونمی توان آتش را از چرخه زندگی حذف نمود بعلت مشکلاتی که در بعضی از موارد پیش می آورد همچنانکه اتومبیل رانیز نمی توان از زندگی حذف کرد با اینکه در مواردی حرکت اتومبیل تزاحم و تنازع با حرکت انسان پیدا می کند وسبب مرگ انسان می شود واین لازمه زندگی مادی است که ماشین باید حرکت کند وانسان نیز به فعالیت خود ادامه دهد وگاهی هم بایکدیگر تصادم داشته باشند آیا حرکت اتومبیل شر است یا حرکت ما ؟هیچکدام شر نیستند لکن اقتضای عالم مادی این است که مشکلی پیش بیاورد که ما از آن تعبیر به شر می کنیم بدیهی است رعایت مقررات می تواند در کاهش تصادفات موثر باشد اما بطور کلی نمی توان جلوی آنرا گرفت.
لازمه جهان مادی تزاحم وتضاد ,بیماری,تفاوت ,تصادف,محرومیت از بعضی منافع,پیری ومرگ و…وبسیاری دیگر از اموری است که ما با دید خود تعبیر به نقص وشر می کنیم.
مثال ساده وروشن انسانها کنار درخت سیبی قرار گرفته اند که هر کس برحسب استعداد وتوان خود از آن بهره مند می شود واگر کسی دیر بجنبد دست خالی بر می گرددالبته اگر انسانها رعایت عدل وانصاف را بکنند به همه می رسد ولی در هر صورت گاهی منافع افراد با هم تزاحم پیدا می کند حال کسی که محروم شده وخود را در سختی ورنج می بیند چه کسی مقصر است؟این خاصیت جهان مادی است که گاهی در تزاحم منافع عده ای محروم می شوند .
وجود تزاحم وتضاد در عالم مادی وحاکمیت سنتهای لا یتغیر الهی بر پدیده های جهان یعنی حاکمیت نظام علت ومعلول واینکه گردش کارهای جهان خارج از این شیوه نیست ,این دو موضوع اقتضائاتی دارد که تخلف نا پذیرند زیرا لازمه این جهان مادی است ونمی توان جلو تاثیر آنرا گرفت آتش اقتضای سوزاندن دارد گاهی ممکن خانه یا فردی را بسوزاند واو به رنج وسختی بیفتد اصل علیت وتزاحم سبب رنج این فرد شده است.
ازدواج دو فردی که ناسازگاری خونی دارند یا یکی از آنها به بیماری مسری مبتلا است باعث مشکلاتی برای آنها و فرزندانشان می شود وممکن است نقصی در خلقت آنها ایجاد شود که سبب رنج طولانی برای پدرومادروفرزند می گردد,تاثیر اصل علیت وسنخیت بین علت ومعلول این اقتضا را دارد ونمی توان مانع آن شد حال باید دید مسئول این رنج وسختی کیست؟
بدیهی است اگر والدین دقت می کردند این مشکل پیش نمی آمد.
فردی که در کنکور شرکت می کند وبدلیل کمی تلاش ,یا محدودیت ظرفیت پذیرش موفق به راهیابی به دانشگاه نمی شود ودچار رنج وسختی می شود ومی گوید چرا دعای من مستجاب نشد و… این فرد باید درست بررسی کند که علت نا کامی اوچه چیزی بوده است اگر خوب درس خوانده وبا آمادگی در آزمون شرکت کرده باید بداندتزاحم منافع ومحدودیت سبب این مشکل شده ومردم کنار درختی قرار گرفتند که میوه محدودی دارد وخواه ناخواه عده ای دست خالی بر میگردند وکسی مقصر نیست ومی توانست طوری برنامه ریزی کند که زودتر برسد میوه خود را بچیند.
در هر صورت کنار خیرهای فراوان,شرهای اندکی هم ایجاد می شود که لازمه جهان مادی است ونمی شود بخاطر شرور اندک از خلقت عالم ماده صرف نظر کرد.
آتش خیرات بی شماری دارد ,آیا درست است که بخاطر شر اندکی که ممکن است در پی داشته باشد آتش خلق نشود؟ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل ,با فیض الهی منافات دارد,زیرا ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل,خود شر کثیر محسوب می شود. جهان ماده تلازم اجتناب نا پذیربا شرور دارد وهمچنان که گفتیم اقتضای عالم ماده , بیماری ,محدودیت, پیری ,فقر,ضعف ومرگ است.بایدبا بررسی عمیق دید که کدامیک از اینها شر هستند .ومسئول ایجاد هر کدام چه کسی است؟
مسئول بسیاری از مشکلات خود ما هستیم که با رعایت بهداشت وبرنامه ریزی بهتر می توانیم از بروز آنها جلو گیری کنیم.
2-شر ناشی از جزئی نگری است.
عامل اصلى شبهات و ابهامات این است که از دیدگاه محدود و زمینى به نظام هستى بنگریم و لذا در سایه این نگرش قیاسى به بن بست مى رسیم زشتى و زیبایى – سختى و آسایش – فقر و ثروت – مفید و مضر – تقدم و تأخر و دهها امور مشابه آن حاصل قیاس و سنجش زمینى و محدود ما انسانهاست در حالیکه چه بسیار امور قیاسى که هیچ ارزش و مکانتى در کلیّت نظام هستى ندارند. براى کودکى که در باغى مشغول بازى است گل زیبا و لطیف است ولى خار و تنه درخت و سنگ سخت است و تیز و با صلابت و ناپسند و بى فایده چون آنها را در عرض هم قرار داده و مقایسه مى نماید و لکن از دیدگاه یک باغبان آگاه و انسان حکیم خار و گل و تنه و ساقه و ریشه مکمل یکدیگرند و اگر ساقه و سختى آن نباشد لطافت غنچه ها و طراوت شکوفه هاى درخت میسر نیست.
از دیدگاه ما پرندگان خوش الحان زیبا و پسندیده اند و لکن مار و عقرب حیوانات وحشى ناپسندند و مضر در حالیکه میزان مقایسه ما اندیشه و تفکرات ماست. و این میزان خود مهره اى است در کنار دیگر مهره هاى عالم هستى. نظام وجود معلول مشیت خداى حکیم و علیم است و نظرات و برداشت هاى ما نقشى در تدبیر خداوند ندارد. با در نظر گرفتن مطالب گذشته وقتى ظروف متفاوت قابلیت انسانها را مشاهده مى کنیم اولین پرسش در ذهن ما که حاصل مقایسه ظروف است این مى باشد که چرا این شخص اینگونه است و دیگرى به گونه اى دیگر؟ چرا این فرد در رنج است و دیگرى در آرامش؟ چرا این انسان مریض است و آن دیگرى سالم؟ و مسلماً فرد مریض نمى تواند همچون انسان سالم و تندرست تکالیف خویش را انجام دهد و روشن است که فقیر همچون مرفه نمى باشد. در حالیکه آفریدگار نخواسته که فقیر همچون غنى باشد یا مریض و معلول جسمانى همچون سالم و تندرست مسیر زندگى را طى نماید بلکه از هر شخص (ظرف وجودى خاص) مطابق با قابلیت و توان و استعداد او مسئولیت خواسته شده است (هر که بامش بیش برفش بیشتر) و خداوند از همه نخواسته که در کمالات و ارزش ها مساوى باشند چون ظروف متفاوت است. اما همه باید در مدت عمر خویش ظروف قابلیت خویشتن را مملو از کمالات تقواى الهى نمایند
– خوب و بد نسبی و مطلق حقایق مطلق را با حقایق نسبی نباید اشتباه کرد . مـطـالعات ما درباره سود و زیان حوادث و موجودات این جهان همواره نسبی است ,یعنی مقیاس سـنـجـش را در ایـن مـطـالعات وضع خود و کسانیکه سرنوشت آنها با ما ارتباط نزدیک دارد قرار مـی دهیم :آنچه به سود ما است خوب و مفید و آنچه به زیان ما است بد و مضر می دانیم , وحساب نـمی کنیم که فلان حادثه در سرنوشت سایر موجودات یا در صد سال آینده چه آثاری به بار خواهد آورد . در صـورتیکه ( مطالعات نسبی ) که در چهار چوب شرایط و موضوعات خاصی صورت می گیرد , هرگز نمی تواند ملاک ( قضاوت مطلق ) گردد
3-شر ناشی از آزادی انسان است
خداوند به انسان,نعمت آزادی واختیار ارزانی داشته تا مراحل کمال وسعادت رابا اختیار طی کند.برخی آدمیان,با اختیار خود,اعمال شرورانه ای انجام می دهندکه لازمه این اعمال ,رنج وعذاب دیگران است .بنابر این شر در جهان از شرارت انسان حاصل می شود وشرارت انسان نیز ناشی از آزادی واختیار او است.
براه انداختن جنگها,غارت منابع کشورها,استفاده بیش ازحد سوخت های فسیلی که باعث آسیب دیدن لایه ازن گردیده وسبب گرمای غیر طبیعی کره زمین شده وسیلهای ویرانگر را موجب گردیده ودر نتیجه مشکلات وسختیهائی برای انسانها ایجاد کرده وبیماریهای صعب العلاج را به ارمغان آورده همه وهمه از آزادی بشر سر چشمه گرفته است.
4-مشکلا ت وسختیها سازنده هستند
نکته دیگر اینکه فکرمی کنیم که: «آدمى در این جهان بایستى آسوده و راحت باشد»، وقتى این چنین نیست پس زندگى مفهومى ندارد.
ولى اگر قدرى عمیق تر به حیات انسان بنگریم، خواهیم دید که رشد و سازندگى و تکامل مادى و معنوى انسان در زمینه سختى ها و رنج ها شکل گرفته و مى گیرد.
سختى ها و گرفتارى ها مقدمه کمال ها و پیشرفت ها است. ضربه ها جمادات رانابودمی سازد واز قدرت آنها می کاهدولی موجودات زنده را تحریک ونیرومند می سازد رشد و سازندگى و تکامل مادى و معنوى انسان در زمینه سختى ها و رنج ها شکل گرفته و مى گیرد. تمدن ها در نقاطى به وجود آمده اند که شرایط زندگى دشوار بوده و انسان مجبور به مبارزه با طبیعت شده است.
رشد علمى مرهون درگیر شدن بشر با مشکلات است. اگر بشر، جهانى همواره روشن داشت، هیچ گاه به فکر کشف الکتریسته نمى افتاد و اگر بیمارى ها وجود نداشتند، هیچ گاه اندام خود و عوامل مؤثر بر سلامت و یا بیمارى آن را نمى شناخت.
این بناى کار جهان و متناسب با روندى است که براى بشر در نظر گرفته شده است: لقد خلقنا الانسان فى کبد؛ ما آدمى را در رنج و فشار آفریدیم، (البلد، آیه 4). پس کمال انسان در سختى ها است چه در عرصه مادى و چه در عرصه معنوى. اگر جهانى بدون مشکل در برابر انسان بود، آدمى به جهت خصوصیاتش آن را بر هم مى زد تا مشکلى پدید آورد و آن را حل کند.
برداشتن رنج و مشکلات از زندگى بشر، مساوى با رکود و سکون او است؛ پس وجود مشکل، زمینه ساز رشد و پیشرفت بشر است
5-سختیها جنبه تنبه وبیداری دارند
. سختى و گرفتارى هم تربیت کننده فرد و هم بیدار کننده ملت ها است. سختى، بیدار سازنده و هوشیار کننده انسان هاى خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. شدائد همچون صیقلى که به آهن و فولاد مى دهند. هر چه بیش تر با روان آدمى تماس گیرد او را مصمم تر و فعال تر و برنده تر مى کند؛ زیرا خاصیت حیات این است که در برابر سختى مقاومت کند و به طور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده مقابله با آن گردد. سختى همچون کیمیا، خاصیت قلب ماهیت کردن دارد جان و روان آدمى را عوض مى کند. اکسیر حیات دو چیز است: عشق و آن دیگر بلا. این دو نبوغ مى آفرینند و از موارد افسرده و بى فروغ گوهرهایى تابناک و درخشان به وجود مى آورند»5.
قرآن می فرماید: «هیچ پیامبری را به نقطه ای نفرستادیم مگر این که مردم آنجا را با سختی مواجه ساختیم تا تضرع کنند» (8) و فرمود: «و براستی قوم فرعون را به خشکسالی و کمی میوه دچار آورد»نمودیم تا متذکر شوند» و علی (ع) فرمود: «هر گاه خداوند نسبت به بنده ای اراده خیری داشته باشد، پس آن بنده گناهی کند، به دنبال آن گرفتاری ای پیش می آید و استغفار را به یادش می آورد (9).
6-گرفتاریها نوعی آزمایش وامتحان الهی است
مصیبت ها و گرفتارى ها در زندگى انسان نوعى امتحان و آزمایش الهى است طبق آیات قرآن و روایات اهل بیت(ع) هیچ انسانى در دنیا خالى از آزمایش الهى نیست .آرى تا آزمایش نباشد و انسان در مقابل سختى ها قرار نگیرد ارزش مقاومت و تلاش او معلوم نمى گردد و مؤمن از غیر مؤمن تمییز داده نمى شود. اولیاء الهى از همه انسان هاى دیگر بیشتر با بلاها و گرفتارى ها دست و پنجه نرم کرده اند و هیچ یک از ما به اندازه آنها سختى نکشیده ایم در حالى که آنها محبوب ترین خلق خداوند هستند پس این گونه سختى ها و امتحان ها لطف خداوند کریم است.
7- بسیاری از مصائب وبلاها کفاره گناهان هستند.
براساس آنچه از احادیث استفاده می شود، خداوند گاهی مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا می کند تا این گرفتاری ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزی که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولی افرادی که کافر و مشرک هستند چنانچه برخی کارهای نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان می دهد; در نتیجه، در آن جهان با دست خالی حاضر خواهند شد
گاهی عامل بلاها و گرفتاری ها، برخی از گناهان و شکستن سدها و حریم های الهی است. هلاک شدن برخی اقوام گذشته در تاریخ مانند قوم نوح، عاد، ثمود و … از این قبیل است. قرآن کریم در این باره آیات زیادی دارد از جمله فرمود: «اگر اهل آبادی ها ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند درهای رحمت را از آسمان و زمین به روی آنها می گشاییم، ولی آنها [آیات ما را] تکذیب کردند و ما هم آنها را به مجازات اعمال خودشان گرفتار ساختیم» (10).
و فرمود: «فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد تا خداوند نتیجه برخی از اعمال آنها را به خود آنها بچشاند، شاید برگردند» (11) و آیه مورد پرسش می فرماید: «و هر [گونه] مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى درمى گذرد» (12)
8–آفات وبلاها و سختیها سبب بالا رفتن درجه معنوی انسان می شود
گاهی بلاها و حوادث تلخ زندگی برای دست یافتن به مقامات و درجات برتر و عالی است. گرفتاری ها و رنج و بلای انبیاء، ائمه (ع)، اولیاء و پاکان از این طریق قابل توجیه است و جمله معروف «البلاء للولاء؛ بلا برای دوستی و [دوستان] است»، در این وادی قابل فهم و درک است. رنج های فراوان و بی شمار حضرت ابراهیم (ع) (14) و حضرت موسی (ع) (15)، یوسف صدیق و حضرت خاتم(ص) که فرمود: «هیچ پیامبری همچون من آزار ندید». با این دید قابل تفسیر و تبیین است و امام صادق (ع) فرمود: «براستی برای بنده [مؤمن] در پیشگاه الهی مقام و منزلتی است که بدان دست نمی یابد مگر با یکی از دو خصلت: یا از بین رفتن مال او و یا گرفتاری در جسم او (بر اثر سیل و زلزله و … )» (16)، به همین جهت مؤمنان بیشتر گرفتارند.
و در جای دیگر فرمود: «خداوند بلند مرتبه به موسی وحی نمود که موجودی نیافریدم که نزد من از بنده مؤمنم محبوب تر باشد، پس براستی او را گرفتار می کنم به آن چه برای او خوب است، او را عافیت می دهم به آنچه برای او خوب است … و من به آنچه باعث اصلاح امر بنده ام می شود آگاهترم» (17).
و همین طور فرمود: «براستی شدیدترین مردم از جهت بلا [و گرفتاری] پیامبران اند سپس کسانی که از [نظر رتبه] بعد از آنها قرار دارند، پس هر اندازه به انبیاء شبیه تر باشند بلاهای آنها نیز شبیه تر است» (18).
نتیجه این شد که هر کاری که برای انسان پیش می آید و هر گرفتاری را که دچار می شود از طریق اختیار و اراده خود انسان است چون خداوند در این عالم از طریق اسباب و وسیله کار می کند نه مستقیم، منتهی همان گرفتاری ها گاه بر اثر گناهان و نتیجه آن ذلت و رسوایی و دوری از خداوند است و گاهی همان کاری که انسان با دست خویش انجام می دهد با عنایت خداوند باعث تنبه و آگاهی و یا ترفیع درجه و … می شود.
9-بعضی ازگرفتاریها لطف وعنایت الهی هستند
. شخص گرفتار باید توجه داشته باشد که بلاها غالباً از الطاف خاص الهى است و خداوند براى این که عنایت و توجه خاصى به او داشته که او را مبتلا فرموده است. این مطلب قطع نظر از این که در قرآن و روایات ثابت است از مطالعه حالات مردم گرفتار به خوبى استفاده مى شود، زیرا بیشتر مردم خوب و صالح مبتلا به گرفتارى و بلاها هستند و بعداز پیغمبران هر کس ایمانش زیادتر باشد بلا و مصیبتش نیز زیادتر است.
عبدالرحمن بن حجاج مى گوید: ما نزد امام صادق(ع) بودیم صحبت بلا به میان آمد و این که بلاها از الطاف خاص خدا است که به مؤمنین عطا مى فرماید. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) سؤال شد که سخت ترین بلاها در دنیا براى کیست؟ حضرت فرمود: (اَلنَّبِیُّونَ ثُمَّ اْلأَمْثَلَ فَاْلأَمْثَلَ وَیَبْتَلَى الْمُؤمِنُ بَعْدَ ذلِکَ عَلى قَدْرِ اِیمانِهِ وَ حُسْنِ اَعْمالِهِ فَمَنْ صَحَّ اِیمانُهُ وَ حَسُنَ عَمَله اشْتَدَّ بَلائُهُ وَمَنْ سَخِفَ اِیمانَهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلائُهُ )؛ سخت ترین و شدیدترین بلاها در دنیا براى پیغمبران است بعد از آنها هر کس ایمانش بیشتر باشد بلایش نیز بیشتر است. مؤمن به قدر ایمان و حسن عملش به بلا مبتلا مى شود. پس کسى که ایمانش صحیح و عملش نیکو باشد بلایش نیز شدیدتر است. و کسى که ایمانش ناقص و سست و عملش ضعیف باشد بلایش نیز کمتر است ، (الکافى، ج 2، ص 252).رسول خدا(ص) فرمود: بلای بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده می شود، و هر گاه خدا بنده ای را دوست بدارد، او را به بلای بزرگ گرفتار می سازد، پس هرکه به بلا راضى شود خدا از او راضى است. و هر که به بلا راضى نشود خدا از او راضى نمى شود. (عَنْ اَبى جَعْفَرٍ(ع) قالَ: اِنَّما یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ فِى الدُّنْیا عَلى قَدْرِ دِینِهِ اَوْ قالَ: عَلى حَسَبِ دِینِهِ )؛ امام باقر(ع) فرمود: مؤمن در دنیا به اندازه دینش یا فرمود، بر حسب دینش مبتلا مى شود (یعنى اگر دینش قوى باشد بلایش شدید است و اگر دینش ضعیف باشد بلایش نیز ضعیف و کم مى باشد)، (الکافى، ج 2، ص 253).(عَنْ عَبْدُاللَّهِ بْنِ اَبى یَعْفُورٍ قالَ: شَکَوْتُ اِلى اَبى عَبْدِ اللَّهِ(ع) ما اَلْقى مِنَ اْلأَوْجاعِ وَکانَ مِسْقاماً فَقالَ لى : یا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ یَعْلَمُ الْمُؤمِنُ مالَهُ مِنَ اْلأَجْرِ فِى الْمَصائِبِ لَتَمَنّى اَنَّهُ اَنْ یُقْرَضَ بِالْمَقَاریضَ طُولَ عُمْرِهِ ) ؛ عبداللَّه بن ابى یعفور که همیشه مبتلا به بیمارى بود مى گفت: از دردهایى که به من مى رسد به امام صادق(ع) شکایت کردم، حضرت به من فرمود: اى عبداللَّه اگر مؤمن بداند که چه پاداشى در برابر مصیبت ها دارد آرزو مى کند که او را در طول عمرش با مقراض ها تکه تکه کنند، (الکافى، ج 2، ص 255). شما اکنون در امتحانى بزرگ هستید، یا باید شوهرتان را ترک کرده و راه دیگرى براى زندگى برگزینید که البته در این صورت گناهى مرتکب نشده اید ولى از میدان بزرگى براى صبر و فداکارى بازمانده اید.
عن امیرالمؤمنین(ع): عند تناهی الشده تکون الفرجه و عند تضایق حلق البلاء یکون الرخاء» وقتی شدت و سختی به نهایت خود می رسد، فرج حاصل می گردد و هنگامی که حلقه های بلا تنگ می گردد، امید آسانی و نجات هست.
روایاتی مانند این روایت نورانی که فراوان هم می باشند مثل: «اضیق الامر ادناه الی الفرج؛ دشوارترین کار به گشایش نزدیک تر است». «عند تناهی البلاء یکون الفرج؛ وقتی بلا به نهایت رسد، گشایش حاصل می شود». «اذا اضیفت البلاء کان من البلاء عافیه؛ هنگامی که بلا بر بلا افزوده گردد به دنبالش راحتی و عافیت است».
همه این روایات در صدد امیدوار ساختن و پرهیز دادن از یأس و ناامیدی می باشد. یعنی هر سختی و دشواری سرانجام به پایان می رسد و هر چند طولانی هم باشد ولی دارای نقطه اوجی است که وقتی به آنها برسد به دنبالش گشایش و راحتی است. پس این احادیث در صدد بیان مطلب نیست که هر مشکلی و بلا و گرفتاری بعد از ناامیدی برطرف می گردد و تا انسان ناامید نگردد فرج حاصل نمی شود بلکه برعکس به انسان می آموزند که در سخت ترین بلاها و شدیدترین گرفتاری ها ناامید نشوید چون این بلا دایمی و همیشگی نمی باشد و سرانجام به گشایش تبدیل می شود.
قرآن کریم مطلب را بسیار ظریف بیان کرده است: «فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا» (سوره انشراح). یعنی همراه با هر سختی و در درون و شکم هر بلا و گرفتاری، راحتی و گشایش نهفته است نه این که بلا و گرفتاری وقتی به پایان برسد، گشایش متولد می شود، خیر، بلکه سختی و راحتی مانند بچه های دوقلو با هم متولد می شوند و دو روی یک سکه اند، ولی معمولا وقتی سختی به پایان برسد انسان متوجه آن روی سکه که راحتی و گشایش است می شود وگرنه از ابتدا این گشایش با سختی همراه و همگام بوده است.
زندگی در مردن و در محنت استآب حیوان در درون ظلمت است
: «ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس والثمرات و بشر الصابرین؛ حتما شما را با اندکی از ترس، گرسنگی و آفت در مال ها و جان ها و میوه ها می آزماییم و به انسان های صبور و با استقامت مژده بده» (بقره، آیه 155).
خداوند وقتی نسبت به بنده ای از بندگانش لطف خاصی داشته باشد او را گرفتار سختی ها می کند. در حدیثی حضرت باقر(ع) می فرماید: خداوند از بنده مؤمنش تفقد و دلجویی می کند و برای او بلاها را هدیه می فرستد همان طوری که انسان در سفر برای خانواده خود هدیه می فرستد (عدل الهی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 159).
در حدیث دیگری از حضرت صادق(ع) آمده است: «خداوند زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریای شدائد غوطه ور می سازد» (عدل الهی، ص 159).
در حدیث دیگری از حضرت صادق آمده است: «گرفتارترین مردم پیامبران هستند. در درجه بعد کسانی که از نظر فضیلت بعد از ایشان قرار دارند و سپس هر کس که با فضیلت تر است» (عدل الهی، ص 160).
بلا برای دوستان خدا لطفی است که سیمای قهر دارد، همچنان که نعمت ها و عافیت ها برای گمراهان و دشمنان خدا ممکن است عذاب هایی باشد که سیمای لطف دارد. سختی و بلا بیدار کننده انسان های خفته و تحریک کننده عزم ها و اراده ها است. سختی ها چون صیقلی است که به آهن و فولاد می دهند که هر چه بیشتر با روان و روح انسان تماس گیرد او را مصمم تر و فعال تر و کارسازتر می سازد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: عدل الهی، شهید مطهری
آفرینش شیطان:
((شیطان )) از طایفه ی ((جن )) است , چنان که قرآن می فرماید. ((و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ; و به یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم همه بر آدم سجده کنید و آنها همه سجده کردند; مگر ابلیس که از جنس جن بود و بدین جهت از اطاعت خدا سرپیچید)), (کهف , آیه ی 50). فرشتگان , امکان مخالفت با فرمان های الهی را ندارند, (تحریم , آیه ی 6); ولی جن مانند انسان مختار است و لذا امکان نافرمانی برای آنان وجود دارد. قرآن نیز آنها را به مؤمن , کافر , فاسق و صالح تقسیم می کند, (جن , آیه ی 14) و آنها را لایق پاداش و کیفر اخروی می دانید, (انعام , آیه ی 128; الرحمان , آیه ی 39; اعراف , آیه ی 179; هود, آیه ی 119; سجده , آیه ی 13).
بنابراین جن مانند هر موجود دیگری , لایق و شایسته ی آفرینش است ; چرا که از دیدگاه فلسفی , خدای فیاض , هر چیزی را می آفریند. این که شیطان – و نیز انسان های کافر و گنهکار – با اختیار خویش از مسیر اصلی و هدف نهایی آفرینش خود دور شده اند, باعث نمی شود آفرینش آنان لغو و مخالفت حکمت باشد. خداوند متعال , آنها را آفرید تا با اختیار خویش , اطاعت کنند. و لازمه ی اطاعت اختیاری این است که امکان مخالفت اختیاری را نیز به آنها اعطا کند. پس مخالفت آنان , ضرری و لطمه ای به حکیمانه بودن آفرینش شان نمی زند.
آنچه گفته شد فلسفه ی آفرینش شیطان با توجه به خود او و عملکرد خود او است و می تواند توجیه کننده ی آفرینش او باشد. اما اگر وجود شیطان را در رابطه با آفرینش انسان بسنجیم , این سؤال مطرح می شود که در آیا وجود شیطان برای آفرینش انسان لازم و ضروری است یا نه ؟)) ابلیس , پس از نافرمانی و رانده شدن از درگاه الهی , از خداوند متعال , مهلت خواست تا انسان را فریب دهد: ((قال انظرنی الی یوم یبعثون قال انک من المنظرین ; شیطان گفت ]حال که رانده ی درگاه شدم [ پس مرا تا به روزی که خلایق برانگیخته شوند مهلت ده ؟; خدا فرمود البته مهلت خواهی داشت )), (اعراف , آیه ی 14 و 15). از این که خداوند چنین فرصتی را به ابلیس داده است , در می یابیم که فریب انسان ها از سوی شیطان در نظام آفرینش , نه تنها با هدف آفرینش انسان ناسازگار نیست ; بلکه در مسیر آن هم است . قبل از بیان فلسفه وجودی شیطان برای آفرینش انسان باید تذکر داد که جزئیات برهان بردار نیستند و آنچه در اینجا ذکر می شود فوایدی برای وجود شیطان در آفرینش انسان است .
انسان برای رسیدن به کمال اختیاری – که هدف آفرینش او است – باید از دو نوع گرایش و تمایلات خوب و بد بهره مند باشد. اگر فقط گرایش به خوبی در او موجود باشد, مانند ملائکه خواهد شد و چنانچه تنها گرایش های مادی او را دعوت کنند, مانند حیوانات مجالی برای صعود اختیاری معنوی نخواهد داشت و اگر هر دو را داشته باشد, با انتخاب ((خوبی ها)), از ملائکه برتر و به کمال مطلوب خود نائل خواهد شد و اگر (بدی ها) را برگزید, از حیوانات پست تر خواهد بود. انسان در درون خود, دارای دو گرایش (حق و باطل ) است ; یعنی , ((نفس اماره )), او را به بدها و ((عقل و فطرت )) او را به خوبی ها می خواند و انسان در انتخاب هر یک از این دو راه مختار و مستقل است ; اما این استقلال در انتخاب , منافاتی ندارد. با این که شیطان از بیرون , وسوسه کننده و دعوت کننده ی او به بدی ها و ملائکه دعوت کننده ی او به خوبی ها هستند; انسان با اختیار خود, در ولایت شیطان یا ملائکه داخل می شود. در این رابطه خداوند متعال می فرماید: ((یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه … انا جلعنا الشیاطین اولیائ للذین لا یؤمنون ; ای فرزندان آدم ! مبادا شیطان شما را فریب دهد, چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد… ما نوع شیطان را اولیای آنان که به خدای ایمان نمی آورند قرار داده ایم )), (اعراف , آیه ی 27). و نیز فرمود: ((کتب علیه انه من تولاه فانه یضله ; در لوح تقدیر چنین فرض و لازم شرده که هر کس شیطان را پیشوای خود سازد وی او را گمراه کند)), (حج , آیه ی 4). در جای دیگر نیز می فرماید: ((ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه … نحن اولیائکم فی الحیاه الدنیا و فی الاخره ; آنان که گفتند پروردگار ما خدای یکتا است و بر این ایمان پایدار ماندند, فرشتگان بر آنان نازل شوند… ما ]فرشتگان [ در دنیا و آخرت اولیای شما در دنیا و آخرت هستیم .)) به عبارت دیگر, نفس اماره – که خود ((اماره بالسوئ)) است – انسان را آماده ی پذیرش وسوسه ها و دعوت های شیطان می کند و شیطان انسان را بیشتر گمراه می کند. ((و یعاضد لی الهوی …; خدایا من از شیطان شکایت دارم که … هوای نفس را تقویت می کند)), (بحار, ج 94, ص 143) پیروی از عقل و فطرت نیز که هدایت درونی هستند – انسان را لایق رحمت های خاص الهی از سوی ملائکه می کند. وجود شیطان برای دعوت به بدی ها و تحریک نفس اماره , مکمل بیرونی گرایش انسان به بدی هاست ; همان گونه که وجود ملائکه و دعوت آنان به خوبی ها و تقویت عقل و فطرت مکمل بیرونی گرایش انسان به خوبی است و از تعامل این دو, انسان کامل پرورش می یابد.
برخی ((وجود شیطان )) را عاملی برای انگیزه ی بیشتر انسان در پناه بردن به خدا می دانند و این پناه جویی او را در مسیر تکاملی قرار می دهد. تأکیدهای قرآن در این رابطه فراوان است : ((قل رب اعوذ بک من همزات الشیاطین , و اعوذ بک رب ان یحضرون ; ای رسول بگو: بار الها: من از وسوسه و فریب شیاطین به سوی تو پناه می آورم و هم به تو پناه می آورم بار خدایا از آن که شیاطین به مجلسم حضور به هم رسانند…)), (المؤمنون , آیه 97 و 98). ((فاذا قرائت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم ; چون خواهی تلاوت قرآن کنی , اول از شر شیطان مردود به خدا پناه بر)), (نمل , آیه ی 98).
برای توضیح بیشتر درباره وجود شیطان و مهلت یافتن او توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
این پرسش، پرسشى بنیادین است که براى هر اندیشمند مسلمانى به گونه اى رخ مى نماید و پاسخ به آن در گرو کاویدن جنبه هاى مختلف آن است.
در این پرسش سه طرف – خداوند، انسان و شیطان – قرار دارد که به طور مختصر به بررسى آنها مى پردازیم:
1. هدف خداوند از خلقت انسان آن بود که او را به کمال برساند؛ یعنى، هدف مربوط به فعل خداوند مى شود و نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.
2. تبلور کمال انسان، معرفت خداوند است و معرفت در گرو عبادت او است؛ از این رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم»؛ ذاریات (51)، آیه 56. زیرا با عبادت و معرفت خداوند کامل على الاطلاق، کمال انسان تحقق مى یابد.
3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان متحرک به سوى کمال به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب کرده باشد؛ نه آن که همانند فرشتگان به صورت تکوینى به عبادت بپردازد و قدرت بر عصیان و نافرمانى خداوند نداشته باشد:
«بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»؛ انبیاء (21)، آیه 26 و 27.
و چه زیبا سروده است خواجه شیراز در این باره:
جلوه اى کرد رُخش دید ملک عشق نداشت غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد
4. به همین جهت خداوند انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در گرو اختیار خودش قرار داد؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛ «ما راه را به انسان نشان دادیم، حال یا سپاس گزار است و یا ناسپاس».انسان (76)، آیه 3.
5. از اینجا است که مسأله امتحان – به عنوان یکى از اهداف واسطه اى خلقت انسان – مطرح مى شود؛ زیرا امتحان تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، مطرح شدن این مسأله را به گونه هاى مختلف مشاهده کنیم؛ چنان که مى فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ»؛ «ما انسان را از نطفه اى آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم»همان، آیه 2. همچنین مراجعه شود به آیات 31، سوره محمد؛ 35 سوره انبیاء؛ 155 سوره بقره؛ 7 سوره کهف؛ 165 سوره انعام؛ 7 سوره هود؛ 2 سوره ملک، 15 سوره فجر و… .
6. برقرارى یک «امتحان عادلانه» تنها در گرو وجود شرایط و امکانات براى گزینش هر یک از دو طرف مسیر خیر و شر به وسیله انسان است. اما خداوند از آن رو که انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبریک گفته است، «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 14. در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است؛ از جمله:
1-6. آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ التِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»؛ روم (30)، آیه 30.
2-6. ورود خداوند به صحنه براى کمک به هدایت انسان: «قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ یونس (10)، آیه 35.
3-6. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان به منظور گزینش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آیه 28.
4-6. محبوب قرار دادن ایمان به خداوند در نهاد انسان ها: «حَببَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِى قُلُوبِکُمْ»؛ حجرات (49)، آیه 7.
5-6. یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدنْیا»؛ غافر (40)، آیه 56. با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159.
6-6. و بالاخره گشودن راه هاى هدایت به تناسب تلاش انسان: «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنهُمْ سُبُلَنا وَ إِن اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»؛ ابراهیم (14)، آیه 12.
7. حال با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویى در جانب شر موجب مى شود که آزمایش الهى از صورى بودن در آید؛ یعنى، وجود نیروهایى وسوسه گر که در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه کنند، در این صورت باعث مى شود که انسان واقعاً در میان دو راهى ها، قرار گیرد و خود با اراده و عزم خویش مسیرى را انتخاب کند.
به عبارت دیگر وسوسه هاى شیطانى باعث مى شود که انسان به مبارزه برخیزد و با استمداد از عنایات الهى نبردى سهمگین را آغاز کند و به این وسیله نفس او پرورش و تکامل یابد و عالى ترین مدارج کمال ممکن را کسب کند و چون در این صورت امتحان جدى صورت گرفته است حقیقت شخصیت او خواه مثبت و ملکوتى یا منفى و منحط بروز پیدا مى کند، یعنى انسان نهان خود را نشان مى دهد.
از اینجا بود که با نافرمانى ابلیس و رانده شدن او از درگاه خداوند و سپس تقاضاى او براى مهلت داشتن به منظور اغواى نوع انسانى؛ خداوند با تقاضاى او به صورت اجمالى موافقت کرد و به او مهلت داد تا در مقابل نیروهاى الهى، وسوسه گر انسان به سمت شر باشد، اما در عین حال قدرت او در این زمینه را محدود ساخت و هیچ سلطه اى بر انسان ها به او نداد. «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمنْ هُوَ مِنْها فِى شَکٍّ»؛ سبا (34)، آیه 21.
8. اغواگرى شیطان نیز تنها در انسان هایى مؤثر است که جانب شر را بر خیر ترجیح مى دهند، اما خالصان و خداجویان حقیقى اندک گزندى از او نمى بیند، چنان که شیطان خود بر ناتوانى خویش در این زمینه اعتراف کرده و مى گوید: «فَبِعِزتِکَ لَأُغْوِیَنهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».
بنابراین وسوسه گرى شیطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است. چنین کسانى که با اختیار و انتخاب خود کفر ورزیده، قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسان هاى روى زمین را از دست داده اند؛ سزاوار آن هستند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند و این خود نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزهُمْ أَزًّا»؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، آنان را شدیداً تحریک کنند؟!»مریم (19)، آیه 83.