امروزه با تمدنى روبرو هستیم که نه تنها عنوان «جدید» دارد; بلکه با همه تمدنهاى گذشته متفاوت است. این تفاوت در بحث ما، از دو جهت باید به دقت مورد توجه قرار گیرد: یکى از آن جهت که این تمدن جدید، در عرض تمدنهاى دیگر نیست. این تمدن خود را – و تنها خود را – تمدن مى داند و بر تمدنهاى دیگر به دیده تحقیر مى نگرد. این تمدن تنها خود را از رشد و بلوغ لازم بهره مند دیده، دیگران را عقب مانده و اگر تعارف کند، در حال توسعه و رشد مى نامد. و لذا تقابل اسلام و مسیحیت قرون وسطى، در نیمه قرن هیجدهم، جاى خود را به تقابل تمدن و بربریت داده و در قرن نوزدهم به صورت تقابل شرق و غرب مطرح مى شود. اما نه شرق هندى، بلکه شرق اسلامى. اروپاى عصر روشنگرى، شرق اسلامى را مظهر همه چیزهایى مى دانست که خود پشت سر گذاشته است، از قبیل جهل و خودکامگى و رکود.تمدن جدید غرب، خود را محصول بعثت روشنفکرى آن دیار مى داند. بعثتى که همه چیز را وارونه کرد و وارونه دید و مى بیند، جاى زمین را به خورشید و جاى خداوند را به انسان بخشید. در این دعوت جدید، انواع سحرها را هم با خود دارد و به معرض نمایش مى گذارد. از فراوانى محصولات و رونق تجارت گرفته، تا پیشرفت علم و صنعت و از گسترش امنیت و آزادى تا ریشه کن شدن امراض مسرى! این بعثت، که بهشت نسیه کلیسا را نقد کرده بود، طبعا مردم مریدش مى شدند و شیخ کلیسا هم نباید مى رنجید. و دیگر اینکه این تمدن جدید، با همه داعیه ها و بدعتهایش، امکانات انتقال خود را به سرزمینهاى دیگر نیز با خود دارد. اگر درگذشته، تنها حضرت سلیمان بر قالیچه مخصوص نشسته و برباد سوار مى شد، یا دیوى در یک چشم برهم زدن تخت ملکه سبا را به حضورش مى آورد، امروزه محصولات تمدن جدید، حضور خود را نه تنها در زمین بلکه در کرات دیگر نیز اعلام مى دارد و نه تنها صداى خود، بلکه محصولات اعجاب انگیز و اعجازگونه خود را به خانه مردم جهان مى برد و لذا مى تواند، بتدریج زندگى روزمره آحاد مردم دنیا را در اختیار گرفته، سنت و فرهنگشان را تهدید کند; آن هم با چنان قوت و برترى محسوس و غیرقابل انکارى که دیگر جایى براى تعصب و غرور ملتها باقى نمى گذارد تا یکى بیاید و به برترى تمدن خود بیاندیشد. دیگر براى هیچکس، نه تنها خر، بلکه اسب و استر نیز با هواپیماهاى غول پیکر قابل مقایسه نیست، تا چه رسد به رقابت. «گر بگوئى که زاغ چون باز است نشنوندت که دیده ها باز است » به این دو ویژگى تمدن جدید غرب (طولى بودن و ابزار انتقال داشتن) هر چه کمتر توجه کنیم، در این برخورد، بیشتر زیان خواهیم کرد.چنانکه گفتیم تمدن جدید غرب، خود را در عرض تمدنهاى دیگر ندیده، بلکه در طول آنها و پیشاپیش همه شان مى بیند و بطور جدى درصدد نشر دعوت خود بوده، هدفى جز یکسان سازى تمدنهاى دیگر با خویشتن ندارد. از نظر تمدن جدید غرب، تمدنهاى دیگر، تنها با تحول تکاملى مى توانند به هدف والاى یکسانى و همسویى و همگامى با تمدن غرب دست یابند و تنها راه توفیق و کامیابى آنان نیز در همین حرکت و تحول تکاملى است، ورنه، در برابر قدرت و خودمختارى واقعیت، شکست خواهند خورد. چنانکه عملا در جاى جاى این کره خاکى شواهد این دیدگاه را آشکارا مى بینیم. عقب ماندگى جهان سوم، شکست فاشیزم و سرانجام شکست افتضاح بار اردوى پرطمطراق کمونیسم که اینک آخرین قربانى آن اوجالان، در یک حرکت سمبلیک، در پنجه شاهین تمدن غرب گرفتار است.
« پیامدهای منفی تمدن غرب»
دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است .
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن .
«حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13)
غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد.
اگر بخواهیم نگاهی گذار به بحران های نظام سکولار داشته باشیم می توان به پنج بحران عمده اشاره نمود .
1.بحران معرفت شناختی
معیار قرار گرفتن معرفت حسی و تجربی در دنیای امروز که ناشی از جهان بینی مادی و طبیعی است موجب شده تا معرفت های غیر حسی و غیر تجربی کنار گذاشته شود و معرفت در دایره حس و تجربه محدود گردد. و آنگاه که از محدوده حس و تجربه فراتر رفته , در حصار معرفت عقلی و چارچوب آن محصور گردیده است و این امر سبب شده تا انسان امروز به شناخت و معرفت صحیح وکامل دست نیابد .
اصالت دادن به علم و عقل بشری و مبنا قرار دادن آن در شناخت و بی اعتنایی به معارف متافیزیکی و اخلاقی ، بحران معرفتی را برای نظام سکولار به دنبال داشت .
پیامد چنین معرفت شناسی ناقصی , تفسیر نادرست از انسان و جهان هستی است و چنین شناخت محدودی , نگاه به انسان و جهان را نیز تحت تاثیر قرار داده و بر آنها سایه خواهد افکند .
«گروهی که خواسته ای برخاسته از حس و وهم را خرد پنداشتند و قداست حریت را در پای پلید شهوت و غضب پایمال کردند , سیاست و حکومت را که از شریف ترین شاخه های علوم انسانی است , بر اثر نشناختن گوهر انسان , به سلطنت بر مردم معنا و تفسیر می کنند , ( خواه بر مردم میهن خود و خواه بر مردم کشور دیگر ) چنین فرقه ای , هم دچار مشکل انسان شناسی و جهان بینی اند و هم مبتلا به معضل معرفت شناسی ؛ زیرا انسان از منظر اینان , بین میلاد و مرگ خلاصه می شود و جهان هستی نیز از قلمرو ماده و طبیعت نمی گذرد و معیار اندیشه صحیح , اثبات و ابطال حس است .
این عده , حس و وهم را در بخش اندیشه , و شهوت و غضب را در قسم انگیزه که عقال ترقی اند , عقل پنداشتند و علم حسی را که پشتوانه ابطال پذیری حسی دارد , معرفت صائب می انگارند ؛ غافل از آن که نه انسان را درست شناختند و نه جهان هستی را صحیح بررسی نمودند و نه به معیار اصیل معرفت , دست یازیدند.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشر از دین ، پیشین ، ص 142)
2. بحران انسان شناختی
انسان معاصر تعریف مشخصی از هویت حقیقی انسان ارائه نکرده است و همین امرموجب شده تا هویت انسان همچنان ناشناخته باقی بماند وانسانی که هویت خویش را به درستی نشناخته است , درک صحیحی از مصالح و نیازهای خویش نداشته و بالطبع در راه برآوردن آن گام برنمی دارد و تلاشی نمی کند .
از این رو « هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .» (دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19)
شناخت نادرست انسان و عطف توجه به بعد مادی انسان و غفلت و کنار گذاردن بعد روحی انسان از شاخصه های انسان شناختی دنیای معاصر است که بر پایه تفکر مادی استوار است و این امر , بحران انسان شناختی را برای آنان به همراه داشته است .
در این نگاه ، انسان در محدوده حس و طبیعت محصور گردیده و تنها به این جنبه زندگی انسان توجه می شود در حالی که انسان در این بعد خلاصه نشده و نه تنها دارای ابعاد فراطبیعی بوده که این بعد , بعد حقیقی و محوری او را تشکیل داده و بدین سان انسان از سایر حیوانات جدا می گردد و اگر بعد حقیقی انسان را بعد فراطبیعی او دانستیم , شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی او خواهد بود و این شناخت است که انسان پژوه را به شناخت نیازهای حقیقی انسان توجه می دهد و تنها مبدأیی که قادر است انسان را این گونه بشناسد , خالق وآفریننده اوست , چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد , به عهده دارد و هر شناختی جز از این راه به حقیقت دست نیافته وبه سر حد کمال راه نخواهد یافت .
نتیجه طبیعی شناخت نادرست انسان و توجه نکردن به تمام ابعاد وجودی او ومحصور نمودن او در حس و ماده و نیازهای مادی , شناخت متدانی از انسان و تنزل دادن او در حد یک حیوان خواهد بود .
«مشکل عمده غرب را می توان ناشی از دیدگاه ناصواب آنان در انسان شناسی دانست. آن ها با نگرش مادی گرایانه برای انسان، تنها زندگی نباتی یا حیوانی در نظر می گیرند؛ آن گاه همّ و غم او را به تأمین و پرورش همین دو نوع از زندگی محدود می کنند. انسان از نظر آنان موجودی است که باید صبح تا شب کار کند تا کالایی به دست آورد که جسمش همانند گیاه رشد و نمو کند یا همانند حیوان از لذت های وهمی و خیالی بهره مند شود.
این دید ناصحیح و نابخردانه از انسان و سیاست هایی که برای اِعمال این دیدگاه در هدایت زندگی او اخذ کردند، موجب شد که بُعد انسانی در زندگی بشر دچار نقصان و اضمحلال شود و حقیقت و فطرت واقعی او صدمه ببیند؛ به گونه ای که آدمی، با همهٴ استعدادهای انسانی اش موجودی خودخواه و کاملا ً منفعت طلب شود و هیچ چیزی برای او جز خودش و منفعتش اهمیت نداشته باشد.
« اگر مبادی معرفت شناختی , در محور حس وتجربه گرفتار آید و خلاصه شود , با تنزَل اصول اخلاقی و ارزشی و با تحقیر عدالت وآزادی , در حقیقت انسان شناسی تنزَل می یابد و تحقیر می شود .» (جوادی آملی ، عبد الله ، حیات حقیقی انسان در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم , ج 15، قم: مرکز نشر اسراء ، 1382 ، ص 358)
3. بحران در قوانین بشری
قوانین بشری برآمده از نگاه سکولار با دو مشکل اساسی روبرو است ؛ از یک سو با نقص روبرواست ، زیرا تنها برای انسانی که مدنی بالطبع تلقی می شود ,تنظیم یافته است و تنها حوزه اجتماعی انسان را در نظر گرفته است و حوزه شخصی و خانوادگی افراد را پوشش نمی دهد . در نتیجه بشر باید در محیط جامعه قانون را رعایت کند. اما در بحث اخلاق یا محیط خانواده آزاد است. این سخن بدین معناست که بین اخلاق و قانون هیچ پیوندی نیست در حالی که اخلاق ضامن و مکمل اجرای قانون است .
«آنچه متأسفانه در جهان معاصر رایج است , قانون و حکومتی است بر اساس رعایت اعمال مردم و نه اخلاق و عقاید آنان . از آنجا که اخلاق و عقاید, تعدیل کننده طبیعت و غریزه تجاوزگر انسان می باشند, قهراً شیرازه نظم اعمال , گسیخته می گردد و حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است , حیاتی حیوانی خواهد بود نه انسانی و این نقص و نارسایی قانون, مشکل جهان معاصر است که آن را به بن بستی بزرگ منتهی ساخته است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 52-53)
از سوی دیگر بشر امروز با ورود در عرصه قانون گذاری نه تنها خود را از قانون الهی بی بهره ساخته که به دلیل غلبه خواهش های نفسانی بر او , ارزش های اخلاقی و انسانی را نادیده گرفته و یا زیر پا گذارده است وآنچه بشر امروز با آن مواجه است , ناشی از این انحراف و از پیامدهای آن است .
«محرومیت جوامع از قانون الهی و ورورد در حریم قانون گذاری ، رمز انحطاط اخلاق و انسانیت در درون آن هاست؛ جوامعی که به سبب نبود هرگونه محدودیتی، حتّی نسبت به فطری ترین مسایل بشریت بی اعتنایی کرده و قوانینی پست را مانند جواز ازدواج با همجنس و محارم، ممنوعیت نیایش در مدارس، رواج فساد و ظلم به تهیدستان و سخت گیری بر متدینان و…، از تصویب گذرانده اند. پیامدهای چنین رفتارها و موضعگیری ها، به گونه ای است که در سطوح بالاتر، حتّی جهان را در مخاطره قرار می دهد؛ زیرا شیوهٴ بی قیدی، شیوه ای نیست که بخواهد به موارد خاصی محدود شود و تنها به درون کشورها منحصر شود، بلکه سیره ای را ترسیم می کند که براساس آن، غارت اموال و منافع دیگر کشورها امری موجه، حتّی ضروری قلمداد می شود؛ چون دولت مردانی که هیچ محدودیتی را برای امور داخلی کشورشان نمی پذیرند، هیچ گاه نمی توانند در برخورد با کشورهای ضعیف و ناتوان پذیرای محدودیّت باشند.» (جوادی آملی ، عبد الله ، نسبت دین و دنیا ، بررسی و نقد نظریه سکولاریسم ، پیشین ، ص 214)
4. بحران معنویت واخلاق
یکی دیگراز بحران هایی که بشر امروز با آن دست به گریبان است , بحران معنویت و اخلاق است . بشر امروز در ازای رسیدن به پیشرفت مادی , معنویت و اخلاق را به کنار گذارد و خلأ معنوی و اخلاقی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد . « نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .» (اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284)
« تمدن کنونى غرب بر اساس پاسداشت انسان بهوجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه این تمدن بنا شده است؛ معناى آن این است که «انسانیت»، عنصر اصلى و هدف اصلى و قبله اساسى براى این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنى غرب، انسانیت پامالشده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شدهاند. تا اندکى قبل از این، در لباس علمى و در ادبیات دانشگاهى این مسائل را جلوه می دادند و ضعفها را می پوشاندند، لکن بتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادى – که ضد انسان است، ضد فطرت الهى است – دارد خودش را نشان می دهد. یک نمونهاش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتلوغارتها اینقدر متراکم شده که امروز بر کسى پوشیده نیست… قتل و غارت و خشونت و شهوترانىهاى مسخکننده انسان ، ازدواج با همجنس ، این غیر از همجنسبازى است، بمراتب بالاتر است؛ یعنى علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگى خودشان راه بدهند ، امروز علناً و صریحاً به این اعتراف می کنند، و دو همجنس با یکدیگر ازدواج می کنند، و کلیساها این را ثبت می کنند، یعنى از پرده برون افتاده آن فساد باطنى و درونى در این زمینههاى شهوترانى و مانند اینها.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 15/12/1392)
و براستی « توحش جنگجویان و غارتگران اتمی را نمی توان تمدن نامید , زیرا نتیجه پیشرفت و ثمره ارتقای اجتماعی , ایجاد آرامش و امنیت و کاهش اضطراب و ناامنی است , در حالی که امروز کشورهای غربی ایجاد اضطراب فکری و اعتقادی و ناهنجاری های اخلاقی را پیشرفت جوامع بشری می نامند .آنچه غرب بدان دست یافته است , چون تهی از معنویت و اخلاق است , نوعی توحش به شمار می آید نه تمدن .» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج17، قم: مرکز نشر اسراء ، 1387، ص 456)
5. بحران سیاسی اجتماعی
با نگاهی به اوضاع امروز جهان درمی یابیم متأسفانه، افراد بشر، بیش از آن که به فکر فطرت الهی و انسانی خود باشند، با پیروی از امیال خود و دنبال کردن جهل علمی و جهالت عملی خویش، اکثر جلوه های فطرت الهی خویش را به ویژه در بعد اجتماعی به فراموشی سپرده اند . و صدمات جبران ناپذیری را به خود، جامعه و در سطح بین المللی وارد می کنند و این مسأله در عصر حاضر، بیش از گذشته نمایان است.
رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد به برخی از این پیامدها و بن بستهای تمدن جدید اشاره کرده ، مینویسد:کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندیهای تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست. (گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144)
بشریت با اینکه از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوق العاده بهرهمند است، ولی با رویکرد مادی گرایانه و دین گریزانه، به ورطه سقوط و انحطاط افتاده و به غفلت از خویش مبتلا شده است. علم و پیشرفت و امکانات مادی دنیای جدید هرگز نتوانستهاند جایگزین دین شوند، و بشریت را به سرمنزل خوشبختی و سعادت برسانند، و وجود این همه بحران در جوامع پیشرفته، نشان دهنده این واقعیت است که علم و پیشرفت، نمیتواند انسان را از دین بینیاز سازد.
در دنیای کنونی ارزش ها بیش تر در رفاه و سود بیش تر، آن هم به گونه ای مطلقاً فردی، خلاصه می شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود . اصل تفاهم و همکاری با دیگر انسان ها, به قدری رنگ باخته که امروز، ایجاد کوچک ترین نهاد اجتماعی (خانواده) با مشکل های فراوانی روبه روست؛ به طوری که انسان ها قادر نیستند به مقتضای فطرت خویش که حتی از سوی امیال فرد نیز حمایت می شود با فردی دیگر زیر یک سقف، زندگی مشترکی داشته باشند.
بحران در نهاد خانواده که پایه های مدنیّت جامعه را تشکیل می دهد آن قدر عمیق و ریشه دار است که جامعه شناسان و حقوق دانان جهان، نسبت به رفع آن ناتوان مانده اند. آنان، نه تنها توان حل بحران را ندارند، بلکه از توقف چنین روندی نیز ناتوانند , به گونه ای که هرقدر از عمر پیشرفت صنعت و ترقّی علمی جهان می گذرد , اهمیت نهاد خانواده، بیش تر رنگ می بازد و بر آمار طلاق، بی بند و باری، بچه های بی سرپرست و در نتیجه، بر میزان تعدّی، تجاوز و خشونت افزوده می شود.
از سوی دیگر، اگر بخواهیم پیامدهای آلودگی فطرت را در حوزه ای وسیع تر و در سطح بین الملل بررسی کنیم، با اوضاعی به مراتب خطرناک تر رو به رو خواهیم شد؛ به گونه ای که روز به روز، شدّت ظلم و جور کشورهای قوی تر بر کشورهای دیگر بیش تر می شود و کشورهای ضعیف، گرچه همانند گذشته، اسم «مستعمره» بر روی آن ها نیست، امّا به مراتب، بیش تر از گذشته از استعمار و استثمارکشورهای قوی رنج می برند.
«جامعه های به ظاهر مدنی دنیا که بشر امروزی به دام آن ها گرفتار آمده اند یک اصل و هدف را مبنای زندگی اجتماعی قرار داده و آن را برای خود منشأ سعادت به شمار می آورد و آن بهره برداری از منافع و مزایای دنیوی و بهره کشی از طبقه ضعیف برای سود بیشتر است و آن عامل مهمی که مایه هم آوایی مشئوم و یکپاچگی آنان شده است ، همین امر است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، پیشین ، ص 189)
مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: « به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست … آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است … با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .» (روزنامه کیهان ، 24/7/80)
مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی حکومت سکولار برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است .
در مقابل ما معتقدیم الگوی حکومت دینی به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود.
در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است .
در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و… می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد.
گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: « ما پیشرفت را به شکلى که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربى هیچ جاذبهاى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهاى پیشرفته غربى نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه ظلم و استعمار و غارت کشورهاى دیگر بنا شد… اینها پایه تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در کشورهاى خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بىنیازى برسانند؛ مىبینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ این انحطاط اخلاقى، این لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پیشرفت تمدن غربى، یک چنین پیشرفتى است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمىپسندیم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستیم، که یک الگوى اسلامى و ایرانى است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهاى ایرانى بهره می برد؛ یک الگوى مستقل.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92)
« پیامدهای منفی تمدن غرب»
دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است .
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن .
«حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13)
غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد.
اگر بخواهیم نگاهی گذار به بحران های نظام سکولار داشته باشیم می توان به پنج بحران عمده اشاره نمود .
1.بحران معرفت شناختی
معیار قرار گرفتن معرفت حسی و تجربی در دنیای امروز که ناشی از جهان بینی مادی و طبیعی است موجب شده تا معرفت های غیر حسی و غیر تجربی کنار گذاشته شود و معرفت در دایره حس و تجربه محدود گردد. و آنگاه که از محدوده حس و تجربه فراتر رفته , در حصار معرفت عقلی و چارچوب آن محصور گردیده است و این امر سبب شده تا انسان امروز به شناخت و معرفت صحیح وکامل دست نیابد .
اصالت دادن به علم و عقل بشری و مبنا قرار دادن آن در شناخت و بی اعتنایی به معارف متافیزیکی و اخلاقی ، بحران معرفتی را برای نظام سکولار به دنبال داشت .
پیامد چنین معرفت شناسی ناقصی , تفسیر نادرست از انسان و جهان هستی است و چنین شناخت محدودی , نگاه به انسان و جهان را نیز تحت تاثیر قرار داده و بر آنها سایه خواهد افکند .
«گروهی که خواسته ای برخاسته از حس و وهم را خرد پنداشتند و قداست حریت را در پای پلید شهوت و غضب پایمال کردند , سیاست و حکومت را که از شریف ترین شاخه های علوم انسانی است , بر اثر نشناختن گوهر انسان , به سلطنت بر مردم معنا و تفسیر می کنند , ( خواه بر مردم میهن خود و خواه بر مردم کشور دیگر ) چنین فرقه ای , هم دچار مشکل انسان شناسی و جهان بینی اند و هم مبتلا به معضل معرفت شناسی ؛ زیرا انسان از منظر اینان , بین میلاد و مرگ خلاصه می شود و جهان هستی نیز از قلمرو ماده و طبیعت نمی گذرد و معیار اندیشه صحیح , اثبات و ابطال حس است .
این عده , حس و وهم را در بخش اندیشه , و شهوت و غضب را در قسم انگیزه که عقال ترقی اند , عقل پنداشتند و علم حسی را که پشتوانه ابطال پذیری حسی دارد , معرفت صائب می انگارند ؛ غافل از آن که نه انسان را درست شناختند و نه جهان هستی را صحیح بررسی نمودند و نه به معیار اصیل معرفت , دست یازیدند.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشر از دین ، پیشین ، ص 142)
2. بحران انسان شناختی
انسان معاصر تعریف مشخصی از هویت حقیقی انسان ارائه نکرده است و همین امرموجب شده تا هویت انسان همچنان ناشناخته باقی بماند وانسانی که هویت خویش را به درستی نشناخته است , درک صحیحی از مصالح و نیازهای خویش نداشته و بالطبع در راه برآوردن آن گام برنمی دارد و تلاشی نمی کند .
از این رو « هرچند تمدن غرب به انسان معاصر امکانات مادی گوناگونی داده است که نسل گذشته خواب آن را هم نمی توانست ببیند ولی چون در این تمدن معنای انسان مفقود و مجهول است ، از این رو امیدها و آرزوهای ژرف او نادیده و ناشناحته مانده است و همه این امکانات مادی هم مانع از آن نیست که انسان در سیه روزی و نا امیدی فرو نرود .» (دو پاسکیه ، روژه ، سرگذشت اسلام ، سرنوشت انسان ، ترجمه علی اکبر کسمایی ، تهران: فرجام ، 1374، ص 19)
شناخت نادرست انسان و عطف توجه به بعد مادی انسان و غفلت و کنار گذاردن بعد روحی انسان از شاخصه های انسان شناختی دنیای معاصر است که بر پایه تفکر مادی استوار است و این امر , بحران انسان شناختی را برای آنان به همراه داشته است .
در این نگاه ، انسان در محدوده حس و طبیعت محصور گردیده و تنها به این جنبه زندگی انسان توجه می شود در حالی که انسان در این بعد خلاصه نشده و نه تنها دارای ابعاد فراطبیعی بوده که این بعد , بعد حقیقی و محوری او را تشکیل داده و بدین سان انسان از سایر حیوانات جدا می گردد و اگر بعد حقیقی انسان را بعد فراطبیعی او دانستیم , شناخت حقیقت انسان به شناخت روح الهی او خواهد بود و این شناخت است که انسان پژوه را به شناخت نیازهای حقیقی انسان توجه می دهد و تنها مبدأیی که قادر است انسان را این گونه بشناسد , خالق وآفریننده اوست , چنان که تأمین نیازهای او را خالق و آفریدگارش که به حقیقت او توجه دارد , به عهده دارد و هر شناختی جز از این راه به حقیقت دست نیافته وبه سر حد کمال راه نخواهد یافت .
نتیجه طبیعی شناخت نادرست انسان و توجه نکردن به تمام ابعاد وجودی او ومحصور نمودن او در حس و ماده و نیازهای مادی , شناخت متدانی از انسان و تنزل دادن او در حد یک حیوان خواهد بود .
«مشکل عمده غرب را می توان ناشی از دیدگاه ناصواب آنان در انسان شناسی دانست. آن ها با نگرش مادی گرایانه برای انسان، تنها زندگی نباتی یا حیوانی در نظر می گیرند؛ آن گاه همّ و غم او را به تأمین و پرورش همین دو نوع از زندگی محدود می کنند. انسان از نظر آنان موجودی است که باید صبح تا شب کار کند تا کالایی به دست آورد که جسمش همانند گیاه رشد و نمو کند یا همانند حیوان از لذت های وهمی و خیالی بهره مند شود.
این دید ناصحیح و نابخردانه از انسان و سیاست هایی که برای اِعمال این دیدگاه در هدایت زندگی او اخذ کردند، موجب شد که بُعد انسانی در زندگی بشر دچار نقصان و اضمحلال شود و حقیقت و فطرت واقعی او صدمه ببیند؛ به گونه ای که آدمی، با همهٴ استعدادهای انسانی اش موجودی خودخواه و کاملا ً منفعت طلب شود و هیچ چیزی برای او جز خودش و منفعتش اهمیت نداشته باشد.
« اگر مبادی معرفت شناختی , در محور حس وتجربه گرفتار آید و خلاصه شود , با تنزَل اصول اخلاقی و ارزشی و با تحقیر عدالت وآزادی , در حقیقت انسان شناسی تنزَل می یابد و تحقیر می شود .» (جوادی آملی ، عبد الله ، حیات حقیقی انسان در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم , ج 15، قم: مرکز نشر اسراء ، 1382 ، ص 358)
3. بحران در قوانین بشری
قوانین بشری برآمده از نگاه سکولار با دو مشکل اساسی روبرو است ؛ از یک سو با نقص روبرواست ، زیرا تنها برای انسانی که مدنی بالطبع تلقی می شود ,تنظیم یافته است و تنها حوزه اجتماعی انسان را در نظر گرفته است و حوزه شخصی و خانوادگی افراد را پوشش نمی دهد . در نتیجه بشر باید در محیط جامعه قانون را رعایت کند. اما در بحث اخلاق یا محیط خانواده آزاد است. این سخن بدین معناست که بین اخلاق و قانون هیچ پیوندی نیست در حالی که اخلاق ضامن و مکمل اجرای قانون است .
«آنچه متأسفانه در جهان معاصر رایج است , قانون و حکومتی است بر اساس رعایت اعمال مردم و نه اخلاق و عقاید آنان . از آنجا که اخلاق و عقاید, تعدیل کننده طبیعت و غریزه تجاوزگر انسان می باشند, قهراً شیرازه نظم اعمال , گسیخته می گردد و حیات جامعه که به دام طبیعت سرکش افتاده است , حیاتی حیوانی خواهد بود نه انسانی و این نقص و نارسایی قانون, مشکل جهان معاصر است که آن را به بن بستی بزرگ منتهی ساخته است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، ولایت فقیه ، ولایت فقاهت و عدالت ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1385، ص 52-53)
از سوی دیگر بشر امروز با ورود در عرصه قانون گذاری نه تنها خود را از قانون الهی بی بهره ساخته که به دلیل غلبه خواهش های نفسانی بر او , ارزش های اخلاقی و انسانی را نادیده گرفته و یا زیر پا گذارده است وآنچه بشر امروز با آن مواجه است , ناشی از این انحراف و از پیامدهای آن است .
«محرومیت جوامع از قانون الهی و ورورد در حریم قانون گذاری ، رمز انحطاط اخلاق و انسانیت در درون آن هاست؛ جوامعی که به سبب نبود هرگونه محدودیتی، حتّی نسبت به فطری ترین مسایل بشریت بی اعتنایی کرده و قوانینی پست را مانند جواز ازدواج با همجنس و محارم، ممنوعیت نیایش در مدارس، رواج فساد و ظلم به تهیدستان و سخت گیری بر متدینان و…، از تصویب گذرانده اند. پیامدهای چنین رفتارها و موضعگیری ها، به گونه ای است که در سطوح بالاتر، حتّی جهان را در مخاطره قرار می دهد؛ زیرا شیوهٴ بی قیدی، شیوه ای نیست که بخواهد به موارد خاصی محدود شود و تنها به درون کشورها منحصر شود، بلکه سیره ای را ترسیم می کند که براساس آن، غارت اموال و منافع دیگر کشورها امری موجه، حتّی ضروری قلمداد می شود؛ چون دولت مردانی که هیچ محدودیتی را برای امور داخلی کشورشان نمی پذیرند، هیچ گاه نمی توانند در برخورد با کشورهای ضعیف و ناتوان پذیرای محدودیّت باشند.» (جوادی آملی ، عبد الله ، نسبت دین و دنیا ، بررسی و نقد نظریه سکولاریسم ، پیشین ، ص 214)
4. بحران معنویت واخلاق
یکی دیگراز بحران هایی که بشر امروز با آن دست به گریبان است , بحران معنویت و اخلاق است . بشر امروز در ازای رسیدن به پیشرفت مادی , معنویت و اخلاق را به کنار گذارد و خلأ معنوی و اخلاقی را برای جامعه بشری به ارمغان آورد . « نظام هوشمندی که بمب هسته ای را ساخته است ، در ساختن مقوله های اخلاقی که بتواند چنین دانشی را متمدن کرده و در خدمت انسان قرار دهد ، شکست خورده است .» (اسکات ، پیتر ، فرهنگ و جامعه ، 1983، ص 284)
« تمدن کنونى غرب بر اساس پاسداشت انسان بهوجود آمد؛ بر اساس اومانیسم و اصالةالانسانیه این تمدن بنا شده است؛ معناى آن این است که «انسانیت»، عنصر اصلى و هدف اصلى و قبله اساسى براى این تمدن خواهد بود؛ امروز در نظام تمدنى غرب، انسانیت پامالشده است و حقاً و انصافاً دچار شکست شدهاند. تا اندکى قبل از این، در لباس علمى و در ادبیات دانشگاهى این مسائل را جلوه می دادند و ضعفها را می پوشاندند، لکن بتدریج این ضعفها آشکار شده و باطن این تمدن مادى – که ضد انسان است، ضد فطرت الهى است – دارد خودش را نشان می دهد. یک نمونهاش قتل و غارت و خشونت است که خب این خشونتها و قتلوغارتها اینقدر متراکم شده که امروز بر کسى پوشیده نیست… قتل و غارت و خشونت و شهوترانىهاى مسخکننده انسان ، ازدواج با همجنس ، این غیر از همجنسبازى است، بمراتب بالاتر است؛ یعنى علناً منکرِ ضد فطرت را در زندگى خودشان راه بدهند ، امروز علناً و صریحاً به این اعتراف می کنند، و دو همجنس با یکدیگر ازدواج می کنند، و کلیساها این را ثبت می کنند، یعنى از پرده برون افتاده آن فساد باطنى و درونى در این زمینههاى شهوترانى و مانند اینها.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى 15/12/1392)
و براستی « توحش جنگجویان و غارتگران اتمی را نمی توان تمدن نامید , زیرا نتیجه پیشرفت و ثمره ارتقای اجتماعی , ایجاد آرامش و امنیت و کاهش اضطراب و ناامنی است , در حالی که امروز کشورهای غربی ایجاد اضطراب فکری و اعتقادی و ناهنجاری های اخلاقی را پیشرفت جوامع بشری می نامند .آنچه غرب بدان دست یافته است , چون تهی از معنویت و اخلاق است , نوعی توحش به شمار می آید نه تمدن .» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، ج17، قم: مرکز نشر اسراء ، 1387، ص 456)
5. بحران سیاسی اجتماعی
با نگاهی به اوضاع امروز جهان درمی یابیم متأسفانه، افراد بشر، بیش از آن که به فکر فطرت الهی و انسانی خود باشند، با پیروی از امیال خود و دنبال کردن جهل علمی و جهالت عملی خویش، اکثر جلوه های فطرت الهی خویش را به ویژه در بعد اجتماعی به فراموشی سپرده اند . و صدمات جبران ناپذیری را به خود، جامعه و در سطح بین المللی وارد می کنند و این مسأله در عصر حاضر، بیش از گذشته نمایان است.
رنه گنون، منتقد مشهور فرانسوی، در کتاب بحران دنیای متجدّد به برخی از این پیامدها و بن بستهای تمدن جدید اشاره کرده ، مینویسد:کسانی که تنعّم و رفاه را آرمان خود ساخته بودند و از بهبودهایی که بر اثر پیشرفت و ترقّی حاصل گشته، برخوردارند، آیا خوشبخت تر از ابنای بشر در روزگاران پیشین هستند؟ امروزه وسایل ارتباطی سریع تر و امکانات بیشتری وجود دارند، ولی عدم تعادل و نابسامانی و احساس نیاز بیشتر، او را در معرض خطر فقدان قرار داده و امنیت او هر چه بیشتر در معرض تهدید قرار گرفته است؛ زیرا هدف تمدن جدید، چیزی جز افزایش نیازمندیهای تصنّعی، بهره گیری جنون آمیز از امکانات، مواهب طبیعی و لذت طلبی و ارضای هر چه بیشتر و غوطه ور ساختن انسان در زندگی ماشینی چیز دیگری نیست. (گنون، رنه ، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری ، تهران : امیر کبیر، 1372، ص 144)
بشریت با اینکه از قدرت مادی و علمی و اقتصادی و فناوری فوق العاده بهرهمند است، ولی با رویکرد مادی گرایانه و دین گریزانه، به ورطه سقوط و انحطاط افتاده و به غفلت از خویش مبتلا شده است. علم و پیشرفت و امکانات مادی دنیای جدید هرگز نتوانستهاند جایگزین دین شوند، و بشریت را به سرمنزل خوشبختی و سعادت برسانند، و وجود این همه بحران در جوامع پیشرفته، نشان دهنده این واقعیت است که علم و پیشرفت، نمیتواند انسان را از دین بینیاز سازد.
در دنیای کنونی ارزش ها بیش تر در رفاه و سود بیش تر، آن هم به گونه ای مطلقاً فردی، خلاصه می شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود . اصل تفاهم و همکاری با دیگر انسان ها, به قدری رنگ باخته که امروز، ایجاد کوچک ترین نهاد اجتماعی (خانواده) با مشکل های فراوانی روبه روست؛ به طوری که انسان ها قادر نیستند به مقتضای فطرت خویش که حتی از سوی امیال فرد نیز حمایت می شود با فردی دیگر زیر یک سقف، زندگی مشترکی داشته باشند.
بحران در نهاد خانواده که پایه های مدنیّت جامعه را تشکیل می دهد آن قدر عمیق و ریشه دار است که جامعه شناسان و حقوق دانان جهان، نسبت به رفع آن ناتوان مانده اند. آنان، نه تنها توان حل بحران را ندارند، بلکه از توقف چنین روندی نیز ناتوانند , به گونه ای که هرقدر از عمر پیشرفت صنعت و ترقّی علمی جهان می گذرد , اهمیت نهاد خانواده، بیش تر رنگ می بازد و بر آمار طلاق، بی بند و باری، بچه های بی سرپرست و در نتیجه، بر میزان تعدّی، تجاوز و خشونت افزوده می شود.
از سوی دیگر، اگر بخواهیم پیامدهای آلودگی فطرت را در حوزه ای وسیع تر و در سطح بین الملل بررسی کنیم، با اوضاعی به مراتب خطرناک تر رو به رو خواهیم شد؛ به گونه ای که روز به روز، شدّت ظلم و جور کشورهای قوی تر بر کشورهای دیگر بیش تر می شود و کشورهای ضعیف، گرچه همانند گذشته، اسم «مستعمره» بر روی آن ها نیست، امّا به مراتب، بیش تر از گذشته از استعمار و استثمارکشورهای قوی رنج می برند.
«جامعه های به ظاهر مدنی دنیا که بشر امروزی به دام آن ها گرفتار آمده اند یک اصل و هدف را مبنای زندگی اجتماعی قرار داده و آن را برای خود منشأ سعادت به شمار می آورد و آن بهره برداری از منافع و مزایای دنیوی و بهره کشی از طبقه ضعیف برای سود بیشتر است و آن عامل مهمی که مایه هم آوایی مشئوم و یکپاچگی آنان شده است ، همین امر است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، جامعه در قرآن ، تفسیر موضوعی قرآن کریم ، پیشین ، ص 189)
مایک دنیس برداین ، استاد تاریخ دانشگاه ایزونای آمریکا می گوید: « به عقیده من مدنیت و تمدن غرب به زودی به بن بست خواهد رسید و به جایش مدنیت و تمدن اسلامی خواهد نشست … آمریکا و همه دنیا امروز به چنان بحرانی دچار شده اند که مانند آن در تاریخ سابقه نداشته است . اگر بتوان دوره ای را با دوره جاهلیت پیش از ظهور پیامبر صلی الله علیه وآله مقایسه کرد همین دوره و عصر ما است … با این حال جهان و به خصوص آمریکا می توانند با پذیرش اسلام در خود انقلاب درونی ایجاد کنند ، تنها این دین است که می تواند کشور من و جهان را از قیدها برهاند و از نادرستی ها آزاد کند .» (روزنامه کیهان ، 24/7/80)
مجموعه این بحران ها و مشکلات موجب شده که بشر امروز با نوعی تحیّر وسردرگمی در حوزه های مختلف زندگی روبرو باشد و با وجود پیشرفت های علمی و مادی در عرصه های مختلف , شاهد پس رفت بشر امروز در ابعاد گوناگون زندگی هستیم و این شایستگی حکومت سکولار برای ترسیم الگویی قابل قبول برای اداره زندگی انسان ها با چالش و تردید جدی مواجه ساخته است .
در مقابل ما معتقدیم الگوی حکومت دینی به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود.
در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است .
در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و… می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد.
گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: « ما پیشرفت را به شکلى که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربى هیچ جاذبهاى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهاى پیشرفته غربى نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه ظلم و استعمار و غارت کشورهاى دیگر بنا شد… اینها پایه تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در کشورهاى خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بىنیازى برسانند؛ مىبینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ این انحطاط اخلاقى، این لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پیشرفت تمدن غربى، یک چنین پیشرفتى است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمىپسندیم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستیم، که یک الگوى اسلامى و ایرانى است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهاى ایرانى بهره می برد؛ یک الگوى مستقل.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92)