در اینجا چند مساله مطرح است :1- اینکه خدا چرا می آفریند ؟2-اینکه خدا چرا این گونه آفریده است ؟
3-چرا خدا گناهکاران را آفرید؟
چرا خدا جهان را آفرید؟ چه هدفى از این کار داشت؟ منظورم را بهتر بگویم: مگر خداى متعال از همه چیز بى نیاز نیست؛ پس چه نیازى به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید مى آید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد. آیا این نوعى نیاز نیست؟
براى روشن شدن این مسئله، باید به مطالب زیر توجه کرد:
یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مى خورد تا رفع گرسنگى و نیاز بدن کند؛ لباس مى پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مى کند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مى نماید. عبادت مى کند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مى کند، تا کمالات عالى را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالى را فاقد نیست، تا براى رسیدن به آن بکوشد.
دوم. هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.
از این رو هدف خداوند از آفرینش این است که هر ممکن الوجودى را به کمال ممکن و شایسته آن برساند؛ بدون آنکه در این کار، براى ذات پاک او نتیجه اى داشته باشد. هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى؛ جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد . سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى؛ چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.
اما از آنجا که خداوند هیچ کمالى را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات – از جمله فیاضیت على الاطلاق – است. بنابراین او با آفرینش نیز به فیاض بودن دست نمى یازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مى آفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان، لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»! این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است. دقت در توضیحات گذشته، نشان مى دهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است(1).
……………….) Anotates (……………..
1) جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. عبداللّه، نصرى، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1379)؛
ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛
پ. محمد تقى، جعفرى، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، چاپ دوم)، بى تا).
اما چرا خدا چنین آفرید و جور دیگر نیافرید؟
بر اساس پارهای مبانی و براهین فلسفی ثابت شده است که نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممکن نیست خلق شود . چون خدا کمال محض است ، و کمال محض بودن اقتضاء می کند که کاملترین موجود ممکن را بیافریند.
ما عالم را تکه تکه می بینیم و خیال می کنیم که دارای نقص است ؛ در حالی که کلّ عالم یک وجود به هم پیوسته و یکپارچه است . اگر همه ی اجزاء عالم در کنار هم دیده شوند آنگاه معلوم می شود که هر چیزی به جای خویش نیکوست ؛ به طوری که اگر یک ذرّه از اجزاء عالم از جای خود برداشته شود همه عالم به هم می ریزد .
اگر یک ذرّه را برگیری از جای ××××× همه عالم فرو ریزد سراپای
با این نگاه هیچ موجودی به خودی خود ناقص نیست. مثلا یک کرم خاکی در وجود خود کامل است و وجود آن برای بقای کل عالم لازم است .نقص و کمال موجودات در مقام مقایسه مطرح می شود. مثلا گفته می شود انسان موجودی کاملتر از میمون است و میمون کاملتر از اسب است و اسب کاملتر از کرم خاکی است و کرم خاکی کاملتر از درخت است. در بین انسانها نیز این مطلب صادق است مثلا چهارده معصوم (ع) از نظر کمالات وجودی کاملتر از انبیاء سابقند ؛ و انبیاء نیز بعضی برتر از برخی دیگرند « تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض » (بقره /253) و انبیاء(ع) برتر از افراد عادی هستند . بین افراد عادی نیز درجات وجودی مختلف است ؛ البته این درجات غالبا بالقوه و اختیاری هستند لذا در ابتدای تولد اکثر افراد تقریبا در یک رتبه وجودی قرار دارند ؛ لکن استعداد و تلاش برای تکامل در افراد متفاوت است و البته تکلیف هر کسی نیز به اندازه استعداد ذاتی اوست .
پس اگر در قرآن هم از ضعف انسان سخن رفته این مسأله را به طور نسبی اشاره کرده و در جای دیگر برترهای انسان حتی بر ملائک را نیز یادآور شده است. یعنی انسان موجودی مرکب از روح الهی و جسم مادی است. بعد جسمانی او ضعیف ترین مرتبه وجودی در نظام هستی است و بعد ملکوتی اش در رتبه فراتر است.
چرا خدا گنهکاران را آفرید؟
اولا خدا همه را به یکسان با قدرت عمل خوب و بد آفرید.
ثانیا چنانکه گذشت وجود همه افراد در نظام علیّ جهان ضروری و تخلف ناپذیر است . از نظر فلسفی در نظام علیت فقدان یک جزئ مساوی با فقدان کل است .مثلا عدم خلقت یزید در صورتی ممکن است که علت و جود او نباشد. عدم علت وجود یزید هم تابع عدم علت خودش می باشد و همینطور تا مرحله علت نخستین میلیاردها پدیده باید از صحنه خلقت حذف شود و همه نظام عالم فروریزد.
ثالثا خدا برای گناهکاران هم راه توبه و بازگشت و مغفرت را قرار داده و اصل در نظام هستی غلبه خیر است مگر برای کسی که با علم و عمد در برابر راه خدا موضعگیری کند و همه راه های خیر و نجات را به روی خود ببندد که در این صورت به نتیجه کردار خود باید برسد.
3-چرا خدا گناهکاران را آفرید؟
چرا خدا جهان را آفرید؟ چه هدفى از این کار داشت؟ منظورم را بهتر بگویم: مگر خداى متعال از همه چیز بى نیاز نیست؛ پس چه نیازى به آفرینش جهان داشت؟ اگر بگویید خدا فیاض است، این سؤال پدید مى آید که پس خداوند باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد. آیا این نوعى نیاز نیست؟
براى روشن شدن این مسئله، باید به مطالب زیر توجه کرد:
یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مى خورد تا رفع گرسنگى و نیاز بدن کند؛ لباس مى پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مى کند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مى نماید. عبادت مى کند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مى کند، تا کمالات عالى را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالى را فاقد نیست، تا براى رسیدن به آن بکوشد.
دوم. هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.
از این رو هدف خداوند از آفرینش این است که هر ممکن الوجودى را به کمال ممکن و شایسته آن برساند؛ بدون آنکه در این کار، براى ذات پاک او نتیجه اى داشته باشد. هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى؛ جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد . سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى؛ چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.
اما از آنجا که خداوند هیچ کمالى را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات – از جمله فیاضیت على الاطلاق – است. بنابراین او با آفرینش نیز به فیاض بودن دست نمى یازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مى آفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان، لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»! این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است. دقت در توضیحات گذشته، نشان مى دهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است(1).
……………….) Anotates (……………..
1) جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. عبداللّه، نصرى، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1379)؛
ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛
پ. محمد تقى، جعفرى، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، چاپ دوم)، بى تا).
اما چرا خدا چنین آفرید و جور دیگر نیافرید؟
بر اساس پارهای مبانی و براهین فلسفی ثابت شده است که نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممکن نیست خلق شود . چون خدا کمال محض است ، و کمال محض بودن اقتضاء می کند که کاملترین موجود ممکن را بیافریند.
ما عالم را تکه تکه می بینیم و خیال می کنیم که دارای نقص است ؛ در حالی که کلّ عالم یک وجود به هم پیوسته و یکپارچه است . اگر همه ی اجزاء عالم در کنار هم دیده شوند آنگاه معلوم می شود که هر چیزی به جای خویش نیکوست ؛ به طوری که اگر یک ذرّه از اجزاء عالم از جای خود برداشته شود همه عالم به هم می ریزد .
اگر یک ذرّه را برگیری از جای ××××× همه عالم فرو ریزد سراپای
با این نگاه هیچ موجودی به خودی خود ناقص نیست. مثلا یک کرم خاکی در وجود خود کامل است و وجود آن برای بقای کل عالم لازم است .نقص و کمال موجودات در مقام مقایسه مطرح می شود. مثلا گفته می شود انسان موجودی کاملتر از میمون است و میمون کاملتر از اسب است و اسب کاملتر از کرم خاکی است و کرم خاکی کاملتر از درخت است. در بین انسانها نیز این مطلب صادق است مثلا چهارده معصوم (ع) از نظر کمالات وجودی کاملتر از انبیاء سابقند ؛ و انبیاء نیز بعضی برتر از برخی دیگرند « تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض » (بقره /253) و انبیاء(ع) برتر از افراد عادی هستند . بین افراد عادی نیز درجات وجودی مختلف است ؛ البته این درجات غالبا بالقوه و اختیاری هستند لذا در ابتدای تولد اکثر افراد تقریبا در یک رتبه وجودی قرار دارند ؛ لکن استعداد و تلاش برای تکامل در افراد متفاوت است و البته تکلیف هر کسی نیز به اندازه استعداد ذاتی اوست .
پس اگر در قرآن هم از ضعف انسان سخن رفته این مسأله را به طور نسبی اشاره کرده و در جای دیگر برترهای انسان حتی بر ملائک را نیز یادآور شده است. یعنی انسان موجودی مرکب از روح الهی و جسم مادی است. بعد جسمانی او ضعیف ترین مرتبه وجودی در نظام هستی است و بعد ملکوتی اش در رتبه فراتر است.
چرا خدا گنهکاران را آفرید؟
اولا خدا همه را به یکسان با قدرت عمل خوب و بد آفرید.
ثانیا چنانکه گذشت وجود همه افراد در نظام علیّ جهان ضروری و تخلف ناپذیر است . از نظر فلسفی در نظام علیت فقدان یک جزئ مساوی با فقدان کل است .مثلا عدم خلقت یزید در صورتی ممکن است که علت و جود او نباشد. عدم علت وجود یزید هم تابع عدم علت خودش می باشد و همینطور تا مرحله علت نخستین میلیاردها پدیده باید از صحنه خلقت حذف شود و همه نظام عالم فروریزد.
ثالثا خدا برای گناهکاران هم راه توبه و بازگشت و مغفرت را قرار داده و اصل در نظام هستی غلبه خیر است مگر برای کسی که با علم و عمد در برابر راه خدا موضعگیری کند و همه راه های خیر و نجات را به روی خود ببندد که در این صورت به نتیجه کردار خود باید برسد.