خانه » همه » مذهبی » آیا آزادی موجب فساد است یا نه؟ چون خدا خودش این آدمیان را خلق کرده پس نباید همه مثل هم فکر کنند پس آزادی حق همه است پس نباید به آنها تحمیل کنیم که مثل ما فکر کنند؟

آیا آزادی موجب فساد است یا نه؟ چون خدا خودش این آدمیان را خلق کرده پس نباید همه مثل هم فکر کنند پس آزادی حق همه است پس نباید به آنها تحمیل کنیم که مثل ما فکر کنند؟

آزادی یکی از مهمترین و با ارزش ترین موهبت های الهی است که از جایگاه و نقشی مهم در رشد ، شکوفایی و تکامل ابعاد مختلف انسان و زندگی مادی و معنوی او برخوردار می باشد . هر چند این نعمت عظیم الهی با ارائه تفاسیری نادرست منجر به اسارت بشریت و ایجاد فساد و بحران های عظیم در زندگی بشر و جهان گردیده است . از این رو در تبیین و تفسیر هر موضوعی، ابتدا باید نوع رویکرد به آن را مشخص ساخت؛ چرا که هر رهیافتی، مبانی، پیش فرض ها و روش های خاص خود را می طلبد. بنابراین در بررسی اینکه « آیا آزادی موجب فساد است یا نه؟ » ابتدا باید نوع و رویکرد خود را به آزادی مشخص نمود . مبانی آزادی اسلامی و تفاوتهای آن با آزادی غربی :
از دید اسلام آزادی حقی است خدادادی که نباید از انسان سلب شود و نیز از لوازم رشد و تعالی او برای رسیدن به تکامل است .
آزادی در کنار تربیت و امنیت مفهوم کلی و بنیانی را از اسلام ارائه می دهد که زندگی دنیوی و اخروی او را تضمین می کند . تربیت برای شکوفا شدن استعدادهاست و امنیت و آزادی تضمین می کنند تا فرد بدون مانعی به رشد و تعالی خود ادامه دهد .
بنابراین آزادی بدان معناست که هیچ مانعی برای رشد بشر وجود نداشته باشد حالا این مانع درونی و یا بیرونی باشد فرقی نمی کند . بر همین مبناست که برخلاف غربی ها که آزادی را در عرصه اجتماع و سیاست صادق می دانند ، اسلام آزادی معنوی را مقدم بر آزادی اجتماعی می داند و علی رغم اینکه بر آن بخش هم تاکید فراوان داشته ولی ریشه آن را در خود فرد و رهایی او از قید و بندهای بندگی و اسارت می انگارد .
آزادی به مفهوم غربی انسان را در اجتماع صاحب اختیار می داند و برای او محدویتی قائل نیست مگر حد آزادی دیگران ، فلذا می بینیم قوانین سخت و پیچیده ای را برای حفظ و استحکام آزادی اجتماعی وضع می کنند ولی با این همه قوانین و تدابیری که اندیشیده شده می بینیم آزادی در همان کشورهای به اصطلاح مهد آزادی در معرض تهدید است چرا که ریشه دار نبوده و مفهومی که دارای بن و اساس نباشد در برابر تند بادهای مخالف سر خم فرود می آورد . شاهد مدعی محدویتهای است که پس از حوادث 11 سپتامبر در جامعه آمریکا ایجاد شده و آزادی شهروندان آمریکایی را در مخاطره انداخته است و یا کشتارهای دسته جمعی که هر از چند گاهی جامعه آمریکایی را در ترس و وحشت فرو می برد .
ولی در اسلام آزادی اجتماعی ریشه دارد و ریشه آن آزادی معنوی است که از تعالیم الهی و فطرت پاک انسانها سرچشمه می گیرد . آزادی معنوی یعنی رستن انسان از تعلقات درونی که او را در بند کرده و آزادگی او را سلب کرده است . انسانی که به مادیات و شهوات زود گذر دنیوی وابسته هست مجال آزاد اندیشی را نداشته و در اجتماع هم ، همان اسارتها گریبانگیر اوست و اجازه نمی دهد تا آزادی واقعی را بدست آورد . انسان متقی وارسته که خود را از قید و بندهای درونی رها ساخته توانایی مقابله با ظلم ستم را داشته و در برابر ستمگران قد علم می کند ولی انسان غربی در بندهای درونی گرفتار است و با کوچکترین تندی از جانب زورمداران از خواستهای خود دست برمیدارد . در طول تاریخ انسانهای آزداه تاریخ ساز بوده و توانسته اند مسیر زندگی مردم را تغییر دهند ولی انسانهای دیگر در سایه رشادت همین مردان شجاع نفس کشیده و هر قطعه تاریخ که آزادگان در آن بروز و ظهور نداشته اند استبداد و استکبار بر جوامع سایه افکنده است .
انسانی که در بند مادیات باشد توان مقابله با ظلم و ستم و بدست آوردن آزادی اجتماعی را ندارد و چون غربیها به این اصل مهم توجه نکرده اند تا به حال نتوانسته اند به آزادی اجتماعی ایده آل هم دست بیابند .
روح های بزرگ تربیت یافته مکاتب الهی می توانند خود و دیگران را از قید و بنده آزاد کرده و دنیایی آزاد و همراه با آسایش و آرامش را به ارمغان بیاورند .
مفاهیمی چون تقوا ، زهد ، عدالت ، عفت و پاکدامنی ریشه در آزادمنشی انسانها دارد . انسان در برابر عواملی که درون او را به اسارت می کشاند و او را ضعیف و خوار می کند باید طغیان کند و خود را از دست آنها رها سازد و آزاد بودن و آزادگی خود را به اثبات برساند . این انسان ،آزادی واقعی را تجربه کرده و در اجتماع هم آزادی اجتماعی و حقوق دیگران را محترم می شمارد ولی انسان خود محورِ خودپسند همه چیز از جمله آزادی را بر محور منافع خود می سنجد و آن را که خلاف خواستهای نفسانی خود است نفی می کند .
انسان در بند شهوات وقتی وارد اجتماع می شود آزادی را در بی بند و باری می یابد یعنی فراغت از هرگونه قیدی که او را مقید می کند تا به منافع خود دست نیازد و منافع او هم ریشه در نفسانیات و در واقع قیود درونی دارد و در اصل او که زندانی تن است در اجتماع هم خود را در زندان می بیند فلذاست که ساختار شکنی می کند و هنجارهای جامعه را به نفع خود تغییر می دهد .
از دید اسلام انسان کاملا آزاد آفریده شده تا حدی که در انتخاب دین نیز آزاد است و این خود از افتخارات اسلام است که پذیرش دین را نه از راه تقلید بلکه با تحقیق و تفحص توصیه کرده و بر آن پافشاری می کند البته این بدان معنا نیست که بعد از پذیرش دین به لوازمات آن ملزم نباشیم .
تعدد معنای آزادی:
به نظر می رسد تفاوت میان آزادی منفی و مثبت از باب اختلاف صرفا لفظی و بیان یک معنا به دو شکل مثبت و منفی نباشد، بلکه از باب اختلاف شرط و مقتضی است. به عبارت دیگر آزادی منفی در رهایی معنا شده که هماهنگ با معنای عرضی آن است. یعنی آزاد کسی است که مانع و محدودیتی در پیش رو نداشته باشد. حال آن که آزادی مثبت در خوداتکایی ، توانمندی در انتخاب عقلی و توجه به هدف معنا می یابد یعنی آزاد کسی است که بتواند با خرد خویش و وجدانش به انتخاب بپردازد و ارباب خویش باشد نه پیرو دیگری. ▪ آزادی مثبت یا آزادی منفی : انسان در زندگی نیازمند اندیشه ، خردورزی و حرکت براساس عقل در بستری است که محدودیت های آن مانع از رشد آدمی نباشد. از این رو هم به آزادی سلبی نیاز دارد و هم به آزادی مثبت. به عبارت دیگر هر دو نوع آزادی برای انسان ضروری است البته تفسیری که از آزادی منفی با آزادی مثبت شده است ، تفسیری ناقص و ناتمام است. ▪ بررسی آزادی منفی : این که آدمی باید آدمی رها باشد؛ سخن قابل پذیرشی است ولی اشکالی که به معنای آزادی منفی وارد شده است ، مشخص نبودن متعلق آن است یعنی مشخص نیست ما می خواهیم از این آزادی یعنی رهایی از مانع به چه منظور استفاده کنیم.
ابزار بودن آزادی و هدف بودن کمال آدمی در منطق قرآن ، آزادی در راستای رشد آدمی و سعادت حقیقی او پذیرفته شده است. آزادی قرآنی ، آزادی در راستای تحقق ارزشهای انسانی است. قرآن یکی از اهداف پیامبران را آزادسازی بشر معرفی می کند. یکی از تفاوت های اساسی میان آزادی قرآنی و آزادی لیبرالی آن است که از دیدگاه قرآن ، آزادی فی نفسه مطلوب و هدف مطلق و ذاتی نیست ، بلکه در حقیقت برخورداری از نیروی خلاقه حیات است تا آدمی بتواند به وسیله آن به حیات معقول نائل شود
جمع مصالح فردی و جمعی در آزادی قرآنی : از دیدگاه لیبرالیسم ، آزادی در حوزه رفتارهای فرد به طور کامل و محدود است. درحالی که در فلسفه سیاسی اسلام آزادی درصورتی ارزشمند تلقی می شود که برخلاف مصالح فرد نیز نباشد. نتیجه آن که آزادی قرآنی با پذیرش مصالح جمعی به مصالح فردی هم توجه کرده و مصالح فردی و جمعی را مبنای آزادی انسان قرار داده است.
عقل دینی اساس آزادی مثبت قرآنی : آزادی مثبت از دیدگاه قرآن مبتنی بر خرد غایت اندیش و رستگاربخش است و چنین عقلی در پرتو تعالیم انبیا شکل می گیرد. حال آن که آزادی مثبت از نظر لیبرالیسم مبتنی بر خردابزاری و دنیااندیشی است. کمترین اثر این تفاوت این است که مرزها و ابعاد این دو نوع آزادی با یکدیگر فرق دارد. آزادی لیبرالی در بهره گیری بیشتر از منافع مادی ارزش پیدا می کند ، حال آن که آزادی قرآنی در به فعلیت رسیدن بیشتر استعدادهای آدمی منزلت می یابد. نتیجه این که عقل دینی ، عقل غایت اندیش است نه عقل محاسبه گر و لذت طلب. خودگردانی قرآنی ، خودگردانی سعادت بخش است نه خودگردانی هلاکت ساز. به این ترتیب آزادی مثبت قرآنی ، آزادی عقل در هدایتگری آدمی به رشد استعدادها و به فعالیت رساندن آنها و وصول به سعادت است ؛ نه عقل لیبرالی که عبارت است از آزادی نفس و امیال حیوانی آدمی در رسیدن به اوج نفسانیات و لذتهای دنیایی. دو ضعف اساسی مفهوم سلبی آزادی آن است که روشن نمی سازد آزادی از چه؟ و آزادی برای چه؟ همین ابهام زمینه موجب شده تا آزادی ، تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی پیدا کند و نیز مایه سوءاستفاده قرار گیرد.
اشکال دیگر آن است که آزادی سلبی مطلق قابل دفاع نیست زیرا برخی محدودیت های آزادی ، لازمه تداوم حیات انسان است. ▪ بررسی آزادی مثبت : آزادی مثبت به معنای خودگردانی و فعالیت براساس عقل است. باید گفت : چنین معنایی از آزادی ، گامی به جلو در جهت شناخت درست مفهوم آن است ، چرا که عقل را به عنوان اساس و ریشه آزادی معرفی می کند اما از آن رو که عقلانیت و خردگرایی در نزد اینان در فلسفه مادی گری و دین گریزی ریشه دارد و جهتش ، سودطلبی و لذت جویی دنیوی است نمی تواند تصویر درست از آزادی ترسیم نماید. به عبارت دیگر عقلانیت غربی ابزاری است در دستان منفعت جویی ، آن هم سود مادی و دنیوی ؛ بدین جهت چنین عقلی ، از حیث شناختاری و کاشفیت یا حیثیت تحرک و انگیزش برخوردار نیست ، به این ترتیب نقش موثر و مستقلی در شکل گیری آزادی ایفا نمی کند زیرا عقل آن گاه می تواند نقش آفرین باشد و جهت آزادی را مشخص کند که در بند اهداف سودجویانه و خالی از حیثیت شناختاری و انگیزشی نباشد بلکه مبتنی به خود باشد و در پرتو وحی ، به کشف مشخصه ها و کاربردهای آزادی بپردازد.
مفهوم آزادی در قرآن از آزادی در زبان عربی با واژه های حریت ، استقلال و رهایی تعبیر شده است. به نظر می رسد حریت معادل آزادی در زبان عربی است و استقلال و رهایی لوازم آن هستند. مراد از استقلال ، خوداتکایی و خودگردانی است و رهایی به معنای عدم محدودیت است. واژه آزادی در قرآن : در قرآن واژه حریت به کار نرفته است ولی مفهوم حریت یعنی آزادی مورد توجه بوده است به گونه ای که هدف بعثت پیامبر اکرم ص آزادسازی مردم و رهانیدن آنان از زنجیرها و اسارت ها ذکر شده است. در تفاسیر به برخی زنجیرهایی که آزادی انسان را سلب می کنند و چگونگی رهایی انسان از آنها با توجه به تعالیم قرآن اشاره شده است ازجمله زنجیر جهل و نادانی که از طریق دعوت پیگیر و مستمر قرآن به علم و دانش برداشته شده است یا زنجیر بت پرستی و خرافات که از راه دعوت به شناخت خالق هستی و توحید از بین می رود یا زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی که از طریق دعوت قرآن به اخوت دینی ، برادری اسلامی و مساوات در برابر قانون از میان انسآنها رخت برمی بندد بنابراین هرچند واژه حریت در قرآن نیامده است ولی معنای حریت و آزادی در قرآن چنان منزلت یافته که نه تنها هدف پیامبراسلام ذکر شده بلکه هدف هر پیامبری ، رهانیدن انسان از عبادت غیر خدا و مبارزه با طاغوت بوده است.
آزادی قرآنی یعنی رهایی از هرگونه زنجیر و اسارت درونی و بیرونی و مبارزه با طاغوت درون و بیرون که نتیجه اش عبودیت ، خودیابی و بناکردن حیات و زندگی براساس معرفت خویش است. از دیدگاه قرآن ، میان خداپرستی و رستگاری و فراموشی خود در اثر فراموشی خدا تلازم وجود دارد. واژه آزادی در روایات : واژه حریت و حر در روایات به کار رفته و برای آن ویژگی های زیر ذکر شده است : آزادی حقیقی ، آزادی درونی است ؛ به این معنا که آدمی در بند نفسانیات و امیال نباشد در روایات آمده است که اگر کسی در بند نفسانیات نباشد، آزاد واقعی است هرچند در بندهای بیرونی گرفتار گردد و اسیر دست دیگران باشد از این رو از دیدگاه متون روایی ، کسی که شهوات را ترک کند، آزاد است. آزادی در بینش روایات ، ریشه الهی دارد یعنی آزادی ناشی از خلقت الهی است.
انسان به لحاظ وجودی ، آزاد است و باید از این آزادی تکوینی خود استفاده کند و زندگی و سرنوشت خویش را به دیگران واگذار نکند بلکه خودگردان باشد و با آگاهی حیات خویش را بسازد بنابر این انسان علاوه بر آزادی تکوینی ، دارای آزادی تشریعی و هرگونه محدودیتی نیازمند دلیل است. آزادی ذکر شده در روایات ، شامل آزادی درونی و بیرونی می شود. البته آزادی درونی مهمتر و اساسی تر از آزادی های بیرونی است ؛ شاهد بر اهمیت آن که در روایات ، بندگان به سه دسته تقسیم شده اند: بنده دیگری ، بنده شهوت و بنده طمع و بنده شهرت که آزادی درونی انسان را از بین می برد ، بدترین بندگی و اسارت شمرده شده است.
آزادی در قرآن و آزادی در اندیشه غرب از دیدگاه قرآن و روایت ، آزادی منزلتی بسیار والا دارد و به لحاظ تشریعی ، آزاد بودن همه انسان ها یک اصل است. این آزادی شامل آزادی مثبت (خودگردانی و حرکت براساس معرفت) و آزادی منفی (رهایی از محدودیت ها و زنجیرهای بیرونی و درونی) می شود. از این جهات آزادی قرآنی با آزادی رایج در فرهنگ غرب تفاوتی ندارد ولی آزادی قرآنی از ابعاد دیگری با آزادی غربی و لیبرالی متفاوت است تفاوت هایی که در ادامه بررسی می شود و غالبا از اختلاف مبانی و بینش های این فرهنگ سرچشمه می گیرد. ▪ آزادی بیرونی همراه با آزادی درونی : متعلق آزادی منفی در فرهنگ قرآن ، موانع رشد گوهر آدمی است چه این موانع از بیرون بر انسان تحمیل شود یا از درون سربرآورد.
ولی در فرهنگ لیبرالی ، تنها به رفع موانع بیرونی توجه شده است و سلب آزادی فرد از سوی دیگران یا مزاحمت آزادی فرد با آزادی های دیگران را برنمی تابد. این تفاوت در نوع نگرش متفاوت به انسان ریشه دارد. اگر از منظری بالاتر از منظر مادی به انسان و جهان نگاه کنیم در آن صورت آزادی معنا و محدوده ای دیگر می یابد. آزادی از این منظر به معنای آزادی گوهر آدمی و تکامل روح و جان اوست ، نه آزادی امیال طبیعی و تمایلات نفسانی. ▪ حق طلبی معیار آزادی بیرونی : حق طلبی و محوریت حق ، ویژگی دوم آزادی قرآنی است که با آزادی لیبرالی غرب متفاوت است. از دیدگاه قرآن ، آزادی بیرونی آن است که انسان ازسلطه و اسارت آنچه مایه گمراهی او از حق می شود رهایی یابد حال آن که در آزادی غربی تنها رهایی از دیگران اهمیت دارد.

آزادی اندیشه در اسلام

آزادی، اساسی ترین حق بشر است و در میان انواع آزادی ها، (آزادی فردی)، و در بین آزادی های فردی آزادی اندیشه برای دستیابی به کمالِ انسانی، ضروری ترین وسیله است. «آزادی اندیشه» به معنای آزادی در انتخاب و داشتن هر نوع اندیشه است؛ اما کتمان و اظهار آن نیز به طور معمول در همین بحث مطرح می شود.
به نظر برخی، آزادی اندیشه از فرهنگِ اروپا و غرب گرفته شده است. و منشأ افراط اروپاییان در این مسئله دو چیز است: 1. برخورد کلیسا با عقاید مردم در محاکم تفتیش عقاید. 2. نظر برخی از فلاسفه غرب در مورد مذهب که معتقدند مذهب یک سرگرمی لازم برای بشر است و برای آن حقیقتی قائل نیستند و به همین دلیل می گویند انسان آزاد است هر عقیده ای را برگزیند.
همان گونه که آزادی مطلق، عملی نیست; آزادی هر اندیشه نیز، در عمل به سلب خود می انجامد. از این رو هر جامعه ای آزادی اندیشه را به گونه ای محدود کرده است. به نظر می رسد اسلام به آزادی فردی قائل است و بنابر «اصل آزادی» ، انسان در عقیده، گفتار و رفتار خود آزاد است و نمی توان کسی را ملزم کرد که عقیده ای را بپذیرد یا اندیشه اش را اظهار کند و یا مخفی بدارد. این اصل بدون شک در مواردی قید خورده است. در این نوشتار پس از بیان گستره موارد آزادی اندیشه، به قیود آن نیز اشاره می شود.

موارد آزادی اندیشه

یک. انتخاب اندیشه

اسلام، مثل هر دین دیگر ـ به نظر پیروانش ـ خود را بهترین دین می داند؛ ولی به آزادی مردم در انتخاب یا عدم انتخاب آن احترام می گذارد و کسی را به پذیرش اسلام مجبور نمی کند. آیه « لا إِکْراهَ فِی الدِّین » دلیل بر این سخن است که پذیرش عقیده دینی قابل اجبار نیست و کسی را نباید مجبور به پذیرفتن دین حق کرد، چه اینکه ممکن نیست از راه اجبار به مقصود رسید. البته هر کس باید بکوشد دین حق را بشناسد و آن را انتخاب کند. هر کس دینی جز اسلام اختیار کند، از او پذیرفته نمی شود. البته این، به معنای مجبور کردن مردم به پذیرش آن نیست. خدا مردم را آزاد گذاشته است که هر دینی بخواهند انتخاب کنند؛ ولی او تنها دینِ حق را می پذیرد.

دو. کتمان اندیشه

اگر کسی مجبور شود اندیشه خود را اظهار کند، به همان اندازه از او سلب آزادی شده است که اجازة اظهار اندیشه به او داده نشود. تجسّس و تفتیش ـ به دلالت قرآن و روایات ـ به طور مطلق حرام است و لازمه این حرمت، آزادی مردم در کتمان هرگونه اندیشه دینی، فلسفی، علمی، سیاسی و… است.
قرآن برای نهی از تجسّس، مؤمنان را مخاطب و مکلّف قرار داده و تجسّس از یکدیگر را برای آنان حرام دانسته است؛ ولی از آنجا که کفّاری که در پناه حکومت اسلامی هستند در این گونه حقوق فردی و اجتماعی با مسلمین برابرند، تجسّس مسلمین از آنان نیز جایز نیست.
علاوه بر آن، تفتیش عقیده تجاوز به حقوق مردم است و به منظور هدایت آنان نیز نمی توان به درونشان راه یافت.
حاکم اسلامی نه تنها نباید تفتیش کنندة عقاید و اعمال مردم باشد؛ بلکه باید عیوب آنان را بپوشاند. حضرت امیر(ع) مالک اشتر را چنین راهنمایی می کند: «کسانی که بیش از دیگران در جست وجوی عیوب مردم اند، باید دورترین مردم از تو و پست ترین آنان نزد تو باشند. به راستی مردم عیوبی دارند که حاکم در پوشیدن آنها از همه سزاوارتر است».

سه. اظهار و تبلیغ اندیشه

اگر اندیشه را در رابطه با دین بسنجیم، یا سه حالت پیش می آید:
3ـ1. اندیشه دینی:
منظور از اظهار اندیشه دینی، بیان نظریه های مختلف عقیدتی، اخلاقی و فقهی است که می تواند به عنوان نظریه اسلامی مطرح شود و ممکن است با معارف و احکام واقعی اسلام مطابق باشد. باب اجتهاد و تلاش علمی باز است، تا هرکس در این دایره بزرگ به فراخور توان خود ـ نظر دهد و بی هیچ دغدغه آن را به صحنه تبلیغ و تعلیم بیاورد. در یک جامعه اسلامی ـ که افراد از مذاهب مختلف اسلامی زندگی می کنند ـ نه تنها همه در بیان عقاید مذهب خود برای پیروان آن مذهب آزادند؛ بلکه حکومت شیعی نیز در بیان آنها به آنان کمک می کند.
امام صادق(ع) به ابان بن تغلب ـ که به دستور امام در مسجد مدینه فتوا صادر می کرد ـ می فرماید: به آنچه از نظر آنان (مذاهب گوناگون) آگاهی داری به ایشان خبر بده». آن حضرت به مسلم بن معاذ هروی فرمود: «به من خبر رسیده که تو در مسجد می نشینی و برای مردم فتوا صادر می کنی. وی عرض کرد: آری و می خواستم به شما عرض کنم: گاهی فردی به من مراجعه می کند و من براساس نظر شما برای او فتوا صادر می کنم و گاهی فردی نزد من می آید و می بینم که غیر از مذهب شما دارد؛ لذا براساس مذهب خودش برای او فتوا صادر می کنم. گاهی نیز شخصی به من مراجعه می کند که از مذهبش آگاهی ندارم، لذا اقوال ائمه، از جمله اقوال شما را برای او باز می گویم. در این هنگام چهره امام جعفرصادق(ع) درخشید و فرمود: «آفرین، آفرین، من نیز چنین می کنم».
3ـ2. اندیشه ضددینی:
اندیشه ضد دینی به گونه های زیر اظهار می شود:
3ـ2ـ1. اظهار کفر
اظهار کفر از سوی کافران و مشرکانی که تابع نظام اسلامی اند، آزاد است. اهل کتاب حتی می توانند در محل کار یا سکونت خود با نصب علامتی، اعلام دارند که جزء اقلیت های دینی جامعه اسلامی اند و یا اینکه لباس همگون و هم رنگ بپوشند. بیان استدلال های آنان اگر همراه با نقد و ردّ باشد و یا به گونه ای باشد که موجب تضعیف دین مردم نشود و به ضلالت آنان منجر نگردد، آزاد است.
3ـ2ـ2. افترا به خدا، دین و رهبران دینی
دروغ بستن به خدا، پیامبر(ص) و ائمه(ع) حرام است و امر غیردینی را، آگاهانه، جزء دین معرفی کردن (بدعت و تشریع) نیز جایز نیست. بدعت کاری است که فردی بدون دلیل و مدرک شرعی آن را برای دیگران به عنوان یک عمل شرعی قلمداد کند؛ نظیر آنچه خلفای جور از پیش خود در دین داخل می کردند (مثل اذان سوم در روز جمعه). بنابراین افترا به خدا و معصومان(ع) و دین جایز نیست. مسئولان رسانه ها نیز موظّف اند از نشر افترا خودداری کنند و اگر کسی ناآگاهانه، به تحریف قرآن، سخنان ائمه(ع) یا ضروریات دینی پرداخت و پس از انتشار سخنانش، به طور مثال در روزنامه، از کذب آنها آگاه شد، باید ردّ آنان را نیز در همان سطح منتشر کند و توزیع کنندگان و فروشندگان آن ـ اگر به این دروغ یقین پیدا کردند ـ باید به مشتریان آن روزنامه اعلام نمایند؛ وگرنه فروش آنها نیز، به ظاهر در حکم نقل کذب است و جایز نیست. اهانت به مقدسات مذهبی و دشنام دادن به معصومان(ع) نیز همین حکم را دارد.
3ـ2ـ3. اظهار ارتداد
حکومت اسلامی باید زمینه دین داری را به گونه ای فراهم آورد که مردم مشتاقانه به اسلام روی آورند و مسلمانان صادقانه در حفظ و تعالی دین خود بکوشند؛ اما حکومت نمی تواند مردم را به حفظ دین خود مجبور کند؛ زیرا عقیده مستمر، مثل اعتقاد ابتدایی، قابل اکراه و تحمیل نیست و اگر دین آوردن منافقانه بدتر از کفر است، دین داری دو رویانه نیز بهتر از کفر نیست. حکومت اسلامی مسئول حفظ آزادی کافران و مسلمانان در عقیده خودشان است و اگر مسلمانی به دلیل شرایط اجتماعی و شخصی، در یک بحران روحی و فکری قرار گرفت و در مقابل شبهه های دینی، توان پاسخ گویی نداشت و برتری اسلام را بر ادیان دیگر و یا بر بی دینی مشکوک دانست و در حوزه بحث و تحقیق نیز، راه به جایی نبرد و مرتد شد؛ نمی توان او را به دین داری مجبور کرد. اجبار او به دین داری و اظهار آن، چیزی جز انداختن او در وادی نفاق نیست و مجازات او نیز جز بر ارتدادش نمی افزاید. او جاهل قاصر است و تنها راه خدمت به وی ارائه پاسخ مناسب به شبهاتش می باشد. اما اگر مسلمانی، بدون استناد به شبهه، برای تضعیف دین داری مردم و تضییع حقوق آنان از دین برگشت و یا باعث گمراهی دیگران شد، مستحق مجازات است.
3ـ2ـ4. اضلال (گمراه کردن)
اگر کسی به قصد گمراهی دیگران، بر ضد عقاید دینی و یا در وصف معاصی، کتابی منتشر یا سخنرانی کرد و علم یا اطمینان داشت و یا احتمال داد که در میان مخاطبان اش برخی از افراد گمراه می شوند و یا انگیزه انجام گناه در آنان پدید می آید و مرتکب آن می شوند، نوشتن و نشر این کتاب و یا ایراد سخنرانی، مصداقِ کمک به گناه است و جایز نیست. و اگر بدون قصد گمراهی چنین کرد و علم او به گونه ای نبود که به طور قهری در او قصد گمراهی پیدا شود، شاید کمک به گناه بر آن صادق نباشد.
راه های جلوگیری از اضلال
بر طبق آن چه گذشت، اندیشه ای که اظهار شده و برای اضلال جمعی معین و یا اکثر مردم سببیت دارد و در حکم القای در ضلالت است و یا مقدمه بی واسطه تحقق ضلالت آنان به حساب می آید، به حکم نهی از منکر، به معنای رفع آن، باید جلو ادامه اضلالش را گرفت. و اگر اندیشه ای هنوز اظهار نشده ولی عرف و مراجع صالح برای تشخیص مصالح مردم علم یا اطمینان دارند که اگر اظهار بشود همان اثر را خواهد داشت به حکم نهی از منکر، به معنای دفع آن، باید از اظهارش جلوگیری کرد.
اکنون سخن درباره راه های ممکن برای این نهی از منکر است:
1. جلوگیری از تألیف، اظهار، نگه داری، نشر و فروش بیان مضلّ، که به معنای بریدن زبان و شکستن قلم فرد و از بین بردن آثار او است.
2. جلوگیری از خرید، قرائت، استماع و رؤیت آن، که به معنای بستن چشم و گوش مردم است.
3. برگرداندن توجه مردم به چیزی غیر از آن بیان مضل، که با ایجاد راه های سرگرمی و… میسّر است.
4. تقویت بعد دین شناسی و دین داری مردم.
حضرت امیر(ع) می فرماید: «توانایی سلطانِ حجّت، بیش از توانایی سلطان قدرت است». و بیانگر این است که موثر ترین راه مبارزه با انحراف، تقویت بُعد دین شناسی مردم است.
قرآن نیز همین روش را برای جلوگیری از اضلال و گسترش شعاع هدایت ارائه می دهد: «…فَبَشِّرْ عِبادِ؛ الَّذینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ … ». زمر(39) آیة 18 «پس بندگان مرا که به سخن گوش می دهند، آن گاه بهترینش را پیروی می کنند، مژده بده. اینان هستند آن کسانی که خدا آنان را هدایت کرد و اینان همان خردمندانند». این آیه به طور معمول، برای اثبات «آزادی بیان» مورد استدلال قرار می گیرد؛ ولی به نظر می رسد فقط مجوّز استماع اقوال حق و باطل و هدایتگر و گمراه کننده است و البته این استماع را بر کسانی روا می دارد و مورد تشویق قرار می دهد که در خود توانایی شناخت و تبعیت از بهترین سخن را می یابند. هر چند در کل جامعه، باید افکار مختلف بتواند خودنمایی کند و امکان عرضه بر همگان را داشته باشد و نظام اسلامی باید مدافع این حق مشروع مردم باشد. اما بر هرکس ـ در هر موقعیت سنّی و فکری ـ روا نیست به هر سخنی گوش بسپارد و به هر کتابی چشم بدوزد.
3ـ3. اندیشه غیردینی
اسلام از نظریه های مختلف علمی ـ که در جهت اداره بهتر زندگی مردم ارائه می شود ـ استقبال می کند و به صاحبان آن به دیده احترام می نگرد و مسلمانان را به فراگیری آن ـ هر چند در دورترین نقاط ـ بر می انگیزد. اظهار نظر در موضوعات احکام فقهی و اخلاقی نیز مجاز است و ارشاد جاهلان به موضوع (همانند تبلیغ دین)، گاهی واجب است.

محدوده آزادی اندیشه

با نگاهی به محرمات شرعی چنین بر می آید که تنها موردی که آزادی اندیشه محدود می شود، جایی است که حقی تضییع گردد، آزادی اندیشه حق مسلّم یک فرد است؛ امّا فقط حق او نیست و در تزاحم با حقوق دیگر، باید دید کدام اولا است. احکام اسلام مبتنی بر مصالح و مفاسد واقعی است. این مصالح در امور تعبدی به روشنی برای ما معلوم نیست؛ جز آنکه خود شرع بیان کرده باشد. اما در مورد دیگر به طور عمده روشن است. از این رو هرجا آزادی اندیشه محدود می شود، بی شک پای مفسده ای شخصی و یا اجتماعی در کار است و غیر از آن به سختی می توان به حرامی ملتزم شد و به آسانی سلب آزادی کرد.

اندیشه مخلّ به جامعه اسلامی

جامعه اسلامی مجموعه ای متشکل از مردم و دولت است که برای حفظ اصول و ارزش های اسلامی تلاش می کنند و آزادی اندیشه از بهترین اصول و ارزش های اسلامی است که همگان باید برای حفظ و گسترش آن بکوشند. آزادی اصل تغییرناپذیر قانون اساسی ایران نیز هست؛ اما اگر اندیشه ای فتنه آفریند و برای ایجاد تفرقه بین مردم و بروز هرج ومرج باشد و یا بسیاری از مردم را به بی قانونی و اعمال حرام وادارد، مخلّ جامعه است و باید جلوی آن گرفته شود. از این رو آزادی باید قانون مند باشد تا آزادی همه مردم حفظ شود اظهارنظرها و انتقادها در موقعیت مناسبی صورت گیرد که نظم عمومی به هم نخورد و هر کس مسئولیت اظهارات خود را بر عهده بگیرد. البته تشخیص جرم هایی که از آزادی اندیشه بر می خیزد، کار آسانی نیست و باید گروهی از متخصصان عادل به آن اقدام کنند. فیلم، رمان، طنز و… زبان خاص خود دارد و به سادگی نمی توان به عنوان توهین به افراد و یا کمک به اختلال نظام جلوی آن را گرفت؛ بلکه باید آنها را در ظرف خود و با فرهنگ ویژه اش مورد نقد و بررسی قرار داد. جهت مطالعه بیشتر ر.ک : مهدی منتظر قائم، آزادی اندیشه، به نقل از فصلنامه حکومت اسلامی شماره 7
آیا مبارزه با فساد با آزادی بشر منافات دارد؟
در اجتماعی که من و شما در آن زندگی می کنیم، حساب من و شما از حساب جامعه جدا نیست اگر ضرر و ضربه ای و لو در اثر نادانی یک اقلیت، به جامعه وارد آید، همه آن جامعه متضرر می شوند حتی آنها هم که نقش تماشاگری داشته و عامل فساد و ضرر نبودند، زیرا اجتماع بسان یک پیکر و افراد به طور کلی اعضاء آن پیکرند، به هر نقطه ای از اعضاء بدن صدمه ای وارد آید همه اعضا در آتش آن می سوزند.
ضربه های اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی که در اثر جهالت یک اقلیت وارد می شود، دود آن به چشم همه می رود، گنهکاران و غیر گنهکاران در برابر آن یکسانند.
سقوط اخلاقی در قسمتی از اجتماع، بسان بیماری سرایت کننده است که دامنگیر همه می شود، ضررهای مالی و اقتصادی و فلج شدن کشاورزی در یک منطقة، هر فرد را به سهم خود بدبخت و تیره روز می سازد و هرگز نمی توان حساب فرد را از حساب اجتماع جدا ساخت و بنابر این سکوت در برابر مفاسد ، غلط و گناه است. این حقیقت را قرآن در ضمن یک آیة کوتاه بیان کرده است: «وَاتّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُم خاصّةً؛ انفال/25 ای مردم از بلاهایی بترسید که هنگامی که وارد می شود تنها دامنگیر گناهکاران نمی شود بلکه گناهکار و بی گناه در آتش آن می سوزند».
بنابراین مبارزه با فساد، راهنمائی و دعوت به کارهای نیک، جلوگیری از انحراف، هرگز با آزادی فردی منافات ندارد، زیرا آزادی در صورتی محترم است که سلب آزادی از دیگری نکند، منافع دیگری را در خطر نیفکند در حقیقت فرد مبارز از حقوق خود و دوستان خود که در سایه افراط و انحراف چند فرد مفسد در خطر میافتد، دفاع می کند.
پیامبر اکرم پاسخ این پرسش را در ضمن یک مثال روشن فرموده است او در پاسخ سؤال کننده مطلبی فرموده که توضیح آن چنین است: «اجتماع ما بسان یک کشتی است، سر نشینان کشتی تا آنجا آزادند که موجبات هلاک دیگران را فراهم نکنند، هر گاه مسافری از این آزادی سوء استفاده بنماید و بخواهد با میخ یا تیشه بدنه کشتی را سوراخ کند کلیه مسافران روی غریزه دفاعی که دارند، بشدت هر چه تمامتر با او مبارزه می نمایند و عمل او را یک نحوه سوء استفاده از آزادی تلقی می کنند».
جامعه نیز بسان کشتی است افراد جامعه، سرنشینان این کشتی هستند، آنها در ضرر و نفع یکسانند و نمی توان حساب ضرر یک فرد را از اجتماع جدا نمود.(آیة الله جعفر سبحانی،مربی نمونه ، به نقل از سایت تبیان )
جهت مطالعه بیشتر ر.ک :
1- سید محمد علی ایازی ،آزادی درقرآن / 21 ، چاپ اول ، تهران ، نشر ذکر ، 1379
2- منصور میراحمدی ، تحلیل مفهوم آزادی سیاسی ، فصلنامه علوم سیاسی / 73 ، سال سوم ، شماره 12 ، زمستان 1379
3- علیرضا فراهانی منش ، آزادی ازدیدگاه علامه طباطبایی / 86 – 89 ، چاپ اول ، قم ، دفترانتشارات اسلامی ، 1379
5- مرتضی مطهری ، آزادی معنوی / 17 ، چاپ بیستم ،تهران ،انتشارات صدرا ، 1378
6- داوود فیرحی ، مساله آزادی ، فصلنامه علوم سیاسی ، سال اول ، شماره 3/3 ، 1377
7 – عطایی اصفهانی ،آزادی ازدیدگاه اسلام ، چاپ اول ، قم ،انتشارات عصرظهور ،1378
8 – ناصرمکارم شیرازی ، پیام قرآن ، 15/ 443 ، چاپ دوم ، قم ، مدرسه امام علی (ع) ، 1375
9- سید محمد حسین طباطبایی ،اسلام واحتیاجات واقعی هرعصر / 106 – 107 ، بی جا ، بی تا .
10 – آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان ارگ .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد