1- راه نظرى؛ در محبت، علم و شعور نهفته است و تا زمانى که انسان نسبت به چیزى شناخت پیدا نکند، آن را دوست نمى دارد.
2- راه عملى؛ حضرت على(ع) نیز مى فرمایند: «اگر خدا را دوست مى دارید محبّت دنیا را از قلب هایتان خارج کنید»، (میزان الحکمه، ج2، ص 228، ر 3167).
عبدالرزاق کاشانى (شارح کتاب منازل السائرین) مى نویسد: «عشق و محبّت به محبوب اقتضا مى کند وصال را، و وصال میسّر نمى شود مگر به بذل روح، و انس به جمال هم اقتضا مى کند که قلب از التفات به غیر او ممنوع شود. پس افراد محبّ وقتى در محبّت صادق اند که قلبشان تعلق به محبوب داشته باشد»، (شرح منازل السائرین، ص 168). (براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمدرضا کاشفى، آیین مهرورزى، صص 77 ـ 83).
در بحث روش تحصیل محبت خداوند، علاوه بر عنوان محبت به عنوان عبادت و اطاعت و معرفت نیز باید توجه نمود؛ زیرا این سه عنوان (معرفت، محبت و عبادت) کاملاً به هم مربوط اند و محبت ریشه در معرفت و عبادت دارد. این بحث از پیچیدگى خاصى برخوردار است؛ زیرا محبت نسبت به معرفت، گاهى قبل و گاهى بعد از آن قرار مى گیرد و همچنین، محبت نسبت به عبادت، گاهى قبل از آن و گاهى پس از آن قرار مى گیرد. به عبارت دیگر، گاهى محبت معلول معرفت است و گاهى علت آن و همچنین، محبت گاهى علت عبادت است و گاهى معلول آن. بنابراین براى روشن شدن بحث لازم است روابط این سه عنوان مورد بررسى قرار گیرد تا دقیقا آشکار شود که جایگاه محبت در کجا است و عوامل و اسباب تحصیل و تحریک آن کدام است.
رابطه معرفت و محبت
پرواضح است که محبت از جهتى فرع بر معرفت است، همانطور که نفرت که ضد محبت است نیز، ریشه در معرفت دارد. میل و نفرت انسان نسبت به چیزى ریشه در شناخت آن چیز دارد. انسان دوستدار زیبائى و گریزان از زشتى ها است و به هر مقدار که تحت جاذبه ى جمال چیزى قرار گیرد و زیبائى آن را درک نماید، نسبت به آن چیز علاقه نشان مى دهد. دوست داشتن و عاشق شدن انسان نسبت به کس یا چیزى که هرگز او را ندیده است و هیچگونه شناختى نسبت به او ندارد، کاملاً بى معنا است. انسان ابتدا مى شناسد و سپس طالب، محب و عاشق مى شود و معقول نیست کس که چیزى را ندیده و مزه ى آن را نچشیده است بگوید، دوست دارم یا ندارم. حتى نوع محبت هر کس نیز بستگى به نوع شناخت و نوع محبوبهاى او دارد. برخى آدمها حسى اند؛ شناخت آنها محدود به حس است و تنها مجذوب جمال طبیعت و زیبائى هاى حسى هستند و برخى علاوه بر حواس از ادراک عقلى نیز سود مى برند، این دسته از زیبائى هاى عقلى و مجرد نیز لذت مى برند و همین طور برخى ادراکات خیالى یا وهمى دارند. ایشان دوستدار صحنه هاى خیالى و یا معانى وهمى اند. مراتب ضعف و قوت محبت نیز بستگى به مراتب معرفت دارد، خصوصا نسبت به خداى متعال که بر هر مقدار درجه ى معرفت انسان بالا رود، به همان مقدار عشق و محبت او نیز اوج مى گیرد، به همین دلیل محبتى که انسان در ابتداى راه و در اثر معرفت علمى و ابتدائى تحصیل مى کند با محبتى که در انتهاى راه و در اثر معرفت حضورى و شهودى نصیب او مى شود یکسان و برابر نیست. «یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»بالا رفتن از درجات و مراتب قرب و محبت حق تعالى، بستگى به درجات ایمان و علم و دانش انسان دارد
رابطه محبت و عبادت
عبادت گر چه نیاز اساسى به معرفت و ایمان دارد و با انگیزه ى ترس از جهنم و یا طمع به بهشت نیز برگذار مى شود؛ ولى عبادتى که انسان را به اوج قله ى انسانیت، کمال و قرب الهى مى رساند، تنها عبادتى است که برخاسته از محبت به خداى متعال باشد. امام صادق(ع) در روایتى فرموده اند: «بندگان خداى سه گروه اند، گروهى عبادتشان از روى ترس است، ایشان بردگانند و گروهى عبادتشان از روى طمع است، ایشان مزدورانند و گروهى عبادتشان از روى محبت است، ایشان آزادگان اند. این گروه بهترین عبادت کنندگان اند»} از نظر اسلام، ارزش اخلاقى عمل و عبادت و تأثیر سازنده ى آن، بستگى به آگاهى و آزادى دارد و دو عنصر ترس و طمع، دقیقا دو عامل تهدید کننده ى آزادى هستند. از این دیدگاه تنها کسانى که با انگیزه ى محبت عبادت مى نمایند از عوامل تهدید کننده ى ترس و طمع به دور هستند و عبادتشان کامل است. این روایت بسیار حکیمانه به خوبى بیان مى کند که چگونه عبادت حقیقى ریشه در محبت خدا دارد و انگیزه ى واقعى عبادت، محبت به خداى متعال است.
رابطه ى عبادت و معرفت
همان گونه که معرفت، زمینه محبت و عبادت آگاهانه را فراهم مى آورد، عبادت نیز متقابلاً زمینه ساز حصول معرفتى عمیق تر مى شود و انسان در یک سیر متقابل صعودى میان معرفت، محبت و عبادت و دوباره معرفت بیشتر، محبت فزونتر و عبادت خالصانه تر، به سمت کمال و سعادت به پیش مى رود. و على(ع) در روایتى فرموده است «ثمرة الدین قوة الیقین» یعنى میوه و ثمره ى دین دارى، نیرو یافتن معرفت و یقین است.
عوامل تحصیل محبت خداوند
از مطالب گذشته به خوبى آشکار شد که عوامل اصلى تحصیل محبت خداوند، معرفت و عبادت است؛ زیرا در مراحل اولیه، محبت مستند به معرفت است و ریشه در شناخت محبوب دارد و در مراحل پیشرفته تر، عبادت موجب معرفت و محبت بیشتر مى شود. برنامه هایى عملى براى تقویت محبت در دل توصیه شده است که به صورت فهرست وار عبارتند از 1. تلاوت قرآن با صوت زیبا و حزین و شرایط مخصوص 2. تفکر و دوام یاد خدا 3. توجه به نعمت هاى الهى از آن جهت که آثار رحمت و محبت حق تعالى و مظاهر اویند 4. مطالعه در زیبائى ها و عجایب خلقت 5. ارتباط روحى و معنوى با اهل بیت(ع) و اولیاء و دوستداران خداوند 6. شرکت در مجالس ذکر و انس با اولیاء الهى. 7. مطالعه کتب و اشعار اهل معرفت و عشق.
شرط و مانع
مهمترین مانع ظهور محبت خدا در دل انسان، حب دنیا است. حب خدا در یک تضاد واقعى با حب دنیا، ممکن نیست که درون یک انسانى با هم جمع شود. هر انسانى یا اهل محبت دنیا است و یا اهل محبت خدا. بنابراین مهمترین شرط تحقق محبت در یک دل، اخراج حب دنیا از آن دل است. در این زمینه مولاى متقیان و امیرمؤمنان فرموده است «اگر دوستدار خداوند هستید پس لازم است که محبت دنیا را از دل خویش برایند. چگونه مدعى محبت خداى سبحان است کسى که قلبش مسکن حب دنیا است. همان گونه که خورشید با شب جمع نمى شود، حب خداوند نیز با حب دنیا جمع نمى شود.
براى توضیح بیشتر در این باره توجه شما را به مطالب زیر جلب مى کنیم.
اگر کسى بخواهد عاشق خداوند واولیاى او شود کافى است مقدارى از حجاب هاى دل خویش را کنار بزند و چشم دل را باز کند و مقدارى از آن همه نعمت هاى گوناگونى که خداوند به او داده است را ملاحظه نماید. آدمى اگر به خود و اطرافش نگاه کند، خواهد فهمید که غرق در نعمت ها و الطاف خداوند است. او با مهربانى تمام و با کمال بذل و بخشش و جود و کرم و در عین حال با چشم پوشى از بسیارى از بدى ها و ناسپاسى هاى انسان، مشغول تدبیر امور و اداره تمامى شؤون زندگى او است. اگر کارى کنیم که از خواب غفلت بیدار شویم، خود را غرق در محبت هاى خداوند و اولیاى او خواهیم دید. بعد از دیدن این احسان قلبا به اعطا کننده آن علاقه مند شده و خود را مدیون او خواهیم دید و علاقه و محبتمان نسبت به او افزون خواهد شد و اندک اندک و با گذشت زمان عشق به معبود پیدا خواهیم کرد. پس راه عاشق خدا شدن درک محبت ها و خوبى هاى او است که جز با رفع حجاب هاى درونى میسّر نمى گردد. امورى که مى توانند در رفع این حجاب ها مؤثر باشند، عبارت است از:
1- تفکر در صفات خداوند،
2- مطالعه کتاب هاى اعتقادى،
3- سخن گفتن فراوان با او چه در قالب ادعیه و مناجات هایى که از اهل بیت رسیده و چه به صورت درد دل هاى صمیمى با او،
4- شرکت دادن او در امور روزمرّه زندگى به طورى که هیچ کارى را بدون خواست و جلب توجه او انجام ندهیم،
5- مطالعه زندگى نامه و شرح حال عرفا و سالکان طریق و علمایى که سالیان سال عمر خویش را در این مسیر سپرى نموده اند،
6- به زیارت آنها رفتن (در مورد امامان و اولیاء)،
7- هدیه دادن مثلاً عمل خیرى مثل نماز و روزه و صدقه را انجام دهد و عمل را به آن ولىّ خدا به عنوان تحفه اى گرچه ناقص اهدا نماید.
عشق حقیقى، عشق اکبر یا محبت اول1، عشق به معشوق حقیقى و منحصر به فردى است که با عشق به خود جهان را آفرید و عشق را در تمام هستى، از جمله انسان، قرار داد2؛ محبوبى که قرآن کریم وى را محبوب حقیقى و اصلى مى داند3 و روایات بر محبت و عشق وى بسیار تأکید ورزیده اند.4؛ یعنى خداوند متعال.
ملامتم به خرابى مکن که مرشد عشقحوالتم به خرابات کرد روز نخست
عهد الست من همه با عشق شاه بودو ز شاهراه عمر بدین عهد بگذرم
این عشق حقیقى از دو راه کلى حاصل مى شود: نظرى و عملى.
الف( نظرى
از آن جا که عشق فرع معرفت و شناخت است5،نخستین قدم در تحصیل عشق به خدا، شناخت و معرفت به خالق بى همتا است. معرفت به سه روش حاصل مى شود:
1 – دل )فطرت(
2 – حس و علم )طبیعت(
3 – عقل )استدلال و فلسفه(
ب( عملى
آیات و روایات و گفتار عارفان در قالب رعایت موارد ذیل، انسان را به این عشق مى رساند:
1 – ترجیح دادن خداوند بر همه محبوب هاى دیگر، به ویژه حبّ دنیا7
2 – اطاعت ظاهرى و باطنى از اوامر و نواهى خداوند8
3 – ترجیح لقاى پروردگار بر بقاى خود9
4 – دوستى با اولیاى خدا و دشمنى با معاندان به خاطرِ خداوند10
5 – مجاهده با مال و جان در راه خدا11
6 – خشنودى و رضایت کامل از حضرت حق12
7 – حریص بودن بر خلوت و مناجات با پروردگار13
8 – اُنس با کلام خدا )قرآن(14
9 – در همه اوقات مستغرق در یاد پروردگار بودن15
10 – حقیر شمردن هر چیز دیگر در برابر محبت خداوند16
11 – دوست داشتن و مهربان بودن با همه بندگان مطیع و دشمنى با همه کافران و گنهکاران17
از آن جا که در عشق حقیقى معشوق یگانه است، انحصار معشوق در خداوند متعال از شرایط اصلى و اصیل حصول عشق به خدا است.
12- بهترین و کلی ترین راه تقویت محبت خداوند، انجام واجبات و مستحبات دینی و وارد شدن به منطقه قرب فرایض و نوافل است. در کتاب «محاسن » أحمد بن محمد بن خالد برقی روایت میکند از امام جعفر صادق علیه السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که : قَالَ اللَهُ: مَا تَحَبَّبَ إلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ. وَ إنَّهُ لَیَتَحَبَّبُ إلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ؛ فَإذَا أَحْبَبْتُهُ، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِی یَبصُرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَ رِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا. إذَا دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ إذَا سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ. وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی مَوْتِ مُؤْمِنٍ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَکْرَهُ مَسَآءَتَهُ.
«خداوند عزّوجل میفرماید: بنده من هیچگونه محبتش را در دل من جای نمیدهد و موجبات محبت مرا فراهم نمی کند که در نزد من محبوب تر باشد از آنچه من بر او لازم و واجب گردانیده ام .
و او پیوسته با بجا آوردن نوافل و مستحباتی که او را بدانها تکلیف نکرده ام محبت خود را در دل من بیشتر میکند تا جائی میرسد که من محب او میشوم ؛ و در اینصورت که من محب او شدم ، من گوش او میشوم که با آن می شنود، و چشم او میشوم که با آن می بیند، و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید، و دست او میشوم که با آن اخذ میکند، و پای او میشوم که با آن راه میرود.
زمانی که مرا بخواند، اجابت میکنم و هنگامی که چیزی از من مسألت کند به او عطا می نمایم .
و هیچگاه من در کاری که خود بدون واسطه و اسباب فاعل آن کار بوده ام ، برایم درنگ و تردید حاصل نشده است مانند وقتی که خود میخواهم روح بنده مؤمنی را قبض کنم که او از مرگ کراهت دارد و من از آزار و ناراحتی او کراهت دارم .»
عاشقان را شادمانى و غم اوستدستمزد و اجرت خدمت هم اوست
غیر معشوق ار تماشایى بودعشق نبود هرزه سودایى بود
عشق آن شعله است کاو چون برفروختهر چه جز معشوق باقى جمله سوخت
تیغ »لا« در قتل غیر حق برانددرنگر ز آن پس که بعد »لا« چه ماند
ماند »الا الله« باقى، جمله رفتشاد باش اى عشق شرکت سوز رفت18
با توجّه به آن که عشق امرى دو سویه است، در قبال عشق انسان به خداوند، خداوند نیز به آدمى عشق مى ورزد؛ البته عشق خداوند به بندگان خویش تفسیرى خاصّ دارد که پرداختن بدان مجالى دیگر مى جوید.19 در آیات و روایات از نشانه هاى عشق حق به بنده بسیار سخن رفته است. این نشانه ها که مى توان آن ها را معیار موفقیت در تحصیل عشق به خداوند دانست، به اجمال عبارت است از:
1. محبوب دوستان خدا شدن
2. توفیق اطاعت یافتن
3. برداشته شدن سنگینى خدمت از دوش
4. برخوردارى از عطاى خداوند به قدر نیاز
5. فزونى آزمون هاى الاهى
6. آشکار نشدن معایب و کاستى هاى انسان
7. برخوردارى از قلب سلیم و اخلاق نیک
8. مبغوض گشتن دنیا
9. برخوردارى از بردبارى و آرامش
10. بهره مندى از صدق و راستى
11. خطور دانش در ذهن
12. برخوردارى از عبادت نیکو
13. دوست داشتن امانت.2
یا رب ز شراب عشق سر مستم کنو زعشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه جز عشق خود تهى دستم کنیکباره به بند عشق پابستم کن
(بابا طاهر)
پى نوشت ها:
1. الاسفار الاربعه، صدرالدین شیرازى، ج 7، ص 184؛ شرح منازل السائرین عبدالرزاق کاشانى، على شیروانى، ص 222 و 223.
2. مقالات، محمد شجاعى، ج 2، ص 176 – 166.
3. بقره(165 :(2؛ توبه (24 :(9؛ هود(113 :(11؛ عنکبوت(4 (29؛ زمر(3 :(39؛ شورى (9 – 6 :(42.
4. المحبة فى الکتاب و السنة، محمد محمدى رى شهرى. ص 199؛ الاخلاق القرآنیة، زهیر الاعربى، ج 2، ص 15 – 11.
5. الاسفار الاربعة، ج 7، ص 152؛ رساله عشق، ابن سینا، تصحیح سید محمد مشکوة، ص 24 – 9.
6. ر. ک: اصول فلسفه و روش رئالیزم، سید محمد حسین طباطبایى، ج 5، ص 70 – 51.
7. میزان الحکمة، محمد محمدى رى شهرى، ج 2، ح 3167 – 3156 – 3162؛ شرح منازل السائرین، ص 168.
8. آیین مهروزى، محمد رضا کاشفى، ص 86 و 87؛ نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدى، نامه 69، ص 354.
9. میزان الحکمة، ج 8، حدیث 18030؛ آیین مهرورزى، ص 89 و 90.
10. اصول کافى، ج 3، ص 189.
11. مائده(54 :(5.
12. المیزان، محمدحسین طباطبایى، ج 9، ص 375؛ آیین مهرورزى، ص 94 – 92.
13. میزان الحکمة، ج 2، حدیث 3152 و 3160.
14. قوت القلوب، ابوطالب مکى، ص 8 و 105.
15. میزان الحکمة، ج 2، حدیث 3156.
16. نهج البلاغه، خطبه 193.
17. کیمیاى سعادت، محمد غزالى، تصحیح حسین خدیوجم، ج 2، ص 603 – 600؛ آیین مهرورزى، ص 98 – 85.
18. مثنوى.
19. احیاء علوم الدین، محمد غزالى، ج 4، ص 302 و 303؛ چهل حدیث، سید روح الله خمینى)ره(، ص 391 – 390؛ رساله عشق، ص 6 – 4.
20 – ر. ک: آیین مهرورزى، ص 103 – 102؛ عطف الالف، ابوالحسن دیلمى، ص 94 – 89؛ احیا ءعلوم الدین، ج 4، ص 304؛ میزان الحکمة ج 2، ص 224 – 222.