خانه » همه » مذهبی » آیا اصولی که داروین و دانشمندانی مثل او در مورد تکامل (و خلقت) دارند با اصول خلقت در دین ما مطابقت داره؟

آیا اصولی که داروین و دانشمندانی مثل او در مورد تکامل (و خلقت) دارند با اصول خلقت در دین ما مطابقت داره؟


نظریه تکامل )Evolution(داروین دیدگاه هاى گوناگونى را در میان زیست شناسان و عالمان دینى برانگیخته است؛ انگاره هاى موجود در فلسفه علم نیز گمانه هاى متفاوتى را درباره این نظریه رقم مى زند. تکامل باورى )Evolutionism( و به عبارت دقیق تر نظریه تبدل انواع )Transformism( از بدو پیدایش تاکنون، مراحل گوناگونى را پشت سر گذاشته و همواره مورد نقد و اصلاحاتى واقع شده که اهم آنها عبارت است از: 1. داروینیسم، 2. نئوداروینیسم، 3. لامارکیسم، 4. نئولامارکیسم، 5. موتاسیونیسم )Mutationism(.
داروین بر آن بود که جانوران و گیاهان، تولید مثل بسیار دارند؛ به طورى که پایایى آنها موجب اشغال همه زمین و کمبود غذا و مسکن براى آنها خواهد شد. در نتیجه هر موجودى براى بقاى خود در برابر دیگر رقیبان، باید بکوشد و در این تنازع مستمر، آنکه اصلح و داراى صفت برترى است، باقى خواهد ماند. این صفت برتر – که موجب بقاى یک فرد مى شود – از طریق وراثت به افراد دیگر منتقل شده و به این وسیله نسل موجودات ادامه مى یابد.
همچنین براساس نظریه «جهش» )Mutation(، گاهى صفات جدیدى به طور ناگهانى در موجودى پیدا مى شود و جاندار به وسیله آن مى تواند به حیات خود ادامه دهد. تجمع جهش هاى مساعد در طول زمان، موجب دگرگونى انواع جاندار و ادامه حیات به صورت نوع جدید مى شود.
اکنون به اختصار از سه منظر یاد شده، به بررسى نظریه مى پردازیم:

یک. زیست شناسى

از منظر زیست شناختى )Biologic( اشکالات چندى بر نظریه تکامل وارد است؛ از جمله اینکه:
1-1. اینکه چگونه عضو جدیدى به وجود مى آید، یا بعضى سازگارى هاى شگفت حاصل مى گردد، یا چگونه گونه هاى بزرگ جانوران و گیاهان تشکیل شده اند و… هنوز بر جهان دانش روشن نیست.
1-2. وجود نوع پیچیده، پس از نوع ساده و تشابه بعضى از موجودات با یکدیگر – که قائلان تحول انواع به آن استناد مى کنندبهزاد، محمود، آیا به راستى انسان زاده میمون است؟، (بى نا، چاپ سوم، 1354)، صص 117 – 118. – دلیل بر آن نیست که انواع پسین، از انواع پیشین مشتق شده باشندنگا: نصرى، عبداللَّه، مبانى انسان شناسى در قرآن، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول)، ص 68..
1-3. داروین از تفاوت هاى عمده و اساسى بین انسان و اجداد حیوانى مورد ادعا (میمون) غافل بوده است! بعضى از این تفاوت ها – که «والاس» )Wallace(به آنها اشاره کرده – عبارت است از:
الف. فاصله عمیق میان مغز و قواى دماغى انسان و میمون؛
ب. تمایز زبانى آشکار بین انسان و میمون؛
ج. استعداد و توانایى آفرینش هنرى در انسان؛
د. عدم تفاوت مغزى بین انسان متمدن کنونى و قبایل بدوى که داروین آنها را حلقه فاصل بین انسان متمدن و میمون خوانده است.ایان باربور Barbour()lan، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، (تهران: مرکز نشر دانشگاهى چاپ دوم 1375)، ص 141 – 99.
«فیزیکو» )Phisico(طبیعى دان آلمانى و متخصص در تاریخ طبیعى انسان )Antropology(مى گوید: «پیشرفت هاى محسوسى که علم تاریخ طبیعى انسان نموده ، روز به روز خویشاوندى انسان و میمون را دورتر مى سازد»وجدى، فرید، على اطلال المذهب المادى، صص 103 – 108..

دو. فلسفه علم

از منظر فلسفه علم)Philosophy of Science( – که معرفتى درجه دوم است و راهبردهاى علمى، روش هاى برگزیده از سوى دانشمندان، حاصل کار آنها و عوامل دخیل در نظرپردازى هاى علمى را مورد سنجش و داورى قرار مى دهد – دیدگاه هاى گوناگونى در باب چیستى و منطق دانش تجربى عرضه شده که عبارت است از:
الف. پوزیتویسم منطقى )Logical Positivism(،
ب. مینوگروى)ldealism( ،
ج. واقع گروى خام )Naive Realism(،
د. واقع گروى نقدى)Critical Realism( .
چهارمین نگرش بر آن است که اساساً تئورى هاى علمى، برآیند مشاهدات صرف و تحویل پذیر به داده هاى حسى نیست؛ بلکه اینها برآیند هم کنشى داده هاى حسّى و ساخته هاى ذهنى دانشمند است. بنابراین نظریات علمى، اکتشافات محض نیست و جنبه اختراعى نیز دارد. از این رو نمى توان این گونه نظریات را کاملاً مطابق با واقعیت و عینیت خارجى دانست.ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهى، صص 169 – 244.

سه. دین

در میان عالمان دینى و دیگر کسانى که در پى تبیین دیدگاه اسلام درباره نظریه تکامل بر آمده اند، روى کردهاى گوناگونى به شرح زیر وجود دارد:
3-1. ادعاى اینکه در قرآن به تکامل تدریجى و تحول انواع و پیوستگى نسلى اشاره شده است سحابى، یداللَّه، خلقت انسان، (تهران: شرکت سهامى انتشار، چاپ 13، 1375).؛
3-2. رد نظریه تحولى خلقت تفسیر المیزان، ج 4، ص 153 ؛ ج 9، ص 8 ؛ ج 16، ص 269.
؛
3-3. در صورت اثبات نظریه تکامل در مورد دیگر جانداران ، انسان حساب جداگانه و مستقلى دارد و پیوستگى نسلى با دیگر حیوانات نداردر.ک:
الف. سبحانى، جعفر، منشور جاوید، ص 94؛
ب. همو، داروینیسم یا تکامل انواع؛
ج. مکارم شیرازى، ناصر، فیلسوف نماها؛
د. مصباح یزدى، محمد تقى، خلقت انسان از نظر قرآن، معارف قرآن: خداشناسى، انسان شناسى، کیهان شناسى (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ سوم 1380).
؛
3-4. امکان برداشت هر دو نظریه از قرآن.على مشکینى اردبیلى، تکامل از نظر قرآن.
3-5. تفکیک زبانى علم و دین.مطهرى، مرتضى، مقالات فلسفى، علل گرایش به مادیگرى، (قم: صدرا).
نظریه دانشمندان، چنانچه گفتید نظریه و فرضیه علمى است نه سخن قطعى؛ بر فرض که درست باشد، مغایرتى بین آن و آیات آفرینش انسان نیست. زیرا بر اساس نظریه زیست شناسان، نسل انسان اولیه به میلیون ها سال پیش باز مى گردد؛ اما خلقت حضرت آدم مربوط به حدود 10 هزار سال پیش است. به عبارت دیگر بر اساس مدارک دین و برخى قرائن علمى، انسانهاى اولیه همگى از بین رفته اند؛ حتى آیه 30 سوره شریفه بقره که طبق آن ملائکه در برابر آفرینش حضرت آدم و انسان زمینى عرض کردند: «أ تجعل فیها مَن یفسدُ فیها و یَسفکُ الدماء» «آیا در آن (زمین) کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد؟» اشاره به انسانهاى اولیه داشته اند که بر اثر فساد و خونریزى نسلشان کلاً از زمین منقرض شد.- بعض روایات نیز این مطلب را تأیید مى کنند. براى نمونه نگا: تفسیر عیاشى ج: 1 ص: 29 از امام صادق (علیه السلام)؛ بحار الانوار ج: 60 ص: 224 از آن امام بزرگوار و قصص الانبیاء راوندى ص: 41 ـ 35 از امام امیرالمومنین(ع).
( بنابراین بر فرض اینکه فرضیه تکامل درست باشد، مربوط به انسانهاى اولیه مى باشد که پیش از انسان امروزى بر روى زمین مى زیسته اند و نسلشان منقرض شده است.
گذشته از آن دلایل و مستندات علمى که امروزه کشف شده است، اینکه نسل انسان از میمون یا حیوان دیگرى باشد، بکلى نفى مى کنند و نشان مى دهند که چنین تصورى غلط است و فرضیات جدید منشاء انسان را زمین و خاک مى دانند؛ همانگونه که در قرآن آمده است. فرضیه تکامل از روز اول دچار چالشهاى جدى از سوى دانشمندان زیست شناس بوده است و بسیارى از صاحب نظران و دانشمندان آن را نپذیرفتند. زیرا بنا در علوم آن است که بر اساس فرضیات ارائه شده امکان توجیه وضع موجود حاصل شود. و اگر نبود تلاش اشتباه. مغرضانه برخى مادیون که این نظریه را محمل خوبى براى تفکر مادى خود یافتند، شاید امروز به عنوان یک نظریه صرف علمى مورد پژوهش دانشمندان زیست شناس قرار مى گرفت و با مشاهدات بیشتر صورتى دیگر مى یافت.
واقعیت این است که داده هاى علمى هیچگاه تکامل تدریجى موجودات زنده را از یک نوع خاص به نوعى پیشرفته را نشان نداده، مخصوصاً کشف مولکول دى.ان.اى (DNA) جهت عکس فرضیه تکامل را نشان داده است. بنابراین نه داروینزیم و نه نئوداروینیزم و نه فرضیه(Punctuated Equilibulum) «تعادل معنادار» نتوانستند قوانین ژنیتک و بیوفیزیک و بیوشیمى را توجیه کنند و فرضیات آنها تا حدود زیادى مغایر و متناقض با قوانین و کشفیات این علوم است. گذشته از آن سنگواره ها فسیل هاى به جاى مانده نیز خلاف فرضیه تکامل در تمام انحاءاش است. حتى تکامل موجودات زنده از گونه هاى دریایى نیز نتوانست فرضیه تکامل را اثبات کند. چنانچه «استفان بنگستون» زیست شناس سوئدى که خود نیز تاحدودى طرفدار نظریه تکامل است، وضع زندگانى موجودات دریایى و تکامل آنها را براى داروین و داروینیزم امرى گیج کننده مى داند که هنوز نتوانسته اند از گیجى آن خلاص شوند.
مهمترین و ارزشمندترین مدرکى که طرفداران نظریه تکامل ارائه داده اند، فسیل ماهى اى با قدمت چهار صد و ده میلیون سال است، که آنها مدعى هستند که این فسیل نشان دهنده حالتى انتقالى ماهى است که از آب به خشکى منتقل شده است. اما پس از این ادعا طى پنجاه سال گذشته بیش از چهل نمونه از این ماهى صید شده و روشن شد که این ماهى نمونه اى کاملاً معمولى است و هم اکنون هم در دریاها زندگى مى کند. خلاصه کلام اینکه فرضیه تکامل بر اساس یکسرى بازسازى هاى باستانشناسانه صورت مى گیرد که به تعبیر «پرفسور ارنست اى هوتن» استاد زیست شناس دانشگاه هاروارد: «این بازسازى هاى ادعا شده از نوع باستانى انسان در صورتى که چنین بازسازیهایى صحیح باشد، ارزش علمى بسیار کمى دارند و احتمالاً صرفاً براى گمراهى مردم هستند… بنابراین به این بازسازى ها اعتماد نکنید».
بنابر این فرضیه تکامل در خود علم زیست شناسى هم نشان از پیشرفت ندارد و مورد نقض و ابرامهاى بسیارى قرار گرفته است و مثل دیگر فرضیات در علوم نیست که مورد تایید همه یا لااقل اکثریت دانشمندان آن رشته قرار گرفته باشد. چنانچه مثلاً نظریه نسبیت انیشتن و یا فرضیه کوانتوم مورد اقبال تمام فیزیکدانان است.
براى اطلاع بیشتر از تناقضات این فرضیه و اشکالات وارده بر آن به کتابهاى زیر مراجعه شود:

1- Thi Evolution Deceit, The Scientific Collapse Of Darwinism & Its Ideological Background , 2nd Editon, by Harun Yahya
2- For The Men Of Understanding, by Harun Yahya
In www Harunyahya.org

اما بر فرض که فرضیه تکامل درست باشد و همه زیست شناسان بر آن اتفاق داشته باشند.؛ ربطى به آفرینش انسان ندارد. زیرا چنانچه دیدیم فرضیه تکامل بر این باور است که موجودات زمینى از یک یا چند منشاء خاص به صورت تدریجى تکامل یافته اند. و این فعل و انفعالات در میلیون ها سال پیش اتفاق افتاده است و نمونه انسانهایى که بازسازى شده اند نیز متعلق به سال هاى بسیار دور است در حالى که حداکثر از هبوط حضرت آدم ده هزار سالى مى گذرد. ما نیز در متون روایى خود داریم که پیش از آفرینش حضرت آدم انسانهایى در روى زمین زندگى مى کردند که نسلشان منقرض شده است. آنچه از ظاهر قرآن بر مى آید این موضوع است که انسان فعلى از نسل آدم است و جسم آدم نیز از خاک آفریده شده است.
اصولاً چنانچه دیدیم زبان و روش فرضیات علمى روش خاص تجربه و مشاهده و آزمون است و اهداف عملى را نیز دنبال مى کند و هیچ ربطى به روش قرآن ندارد. قرآن و دین وارد مباحث خاص علمى نمى شوند؛ زیرا هدف آنها، چیزى غیر از هدف علوم است و جالب است که بدانیم که داروین صاحب فرضیه تکامل انواع خود موحد و مسیحى معتقدى بوده است و هیچ گاه نظریه خود را با دین حتى نظرات تورات درباره آفرینش انسان که متاسفانه آمیخته با خرافات است، متناقض نمى دیده است.
اکنون از میان آراى یاد شده، به اختصار دیدگاه علامه طباطبایى بیان مى شود:
یک. اساساً پیوستگى نسلى انسان با دیگر حیوانات، از نظر تجربى ثابت نشده و دلیل علمى قاطع و وفاق و اجماعى بر آن نیست.
دو. آیات قرآن با صراحت و نص قطعى از هیچ یک از دو نظریه ثبات انواع )Fixism(و تحول انواع )Transformism( دم نزده است؛ لیکن ظاهر آیات مربوط به خلقت انسان، با دیدگاه اول انطباق دارد.
سه. ظواهر کتاب و سنت تا زمانى که با حجت برتر دیگرى در تعارض نباشد، به حجیت خود باقى است.
چهار. نمى توان از مدلول ظاهرى آیات قرآن، در این باره دست کشید.
نتیجه آنکه انگاره «تحول انواع»، قابل انتساب به قرآن نیست. از آنجایى که نص قطعى و ضرورى نیز برخلاف آن وجود ندارد، در صورت اثبات پیوستگى نسلى انسان با اجداد حیوانى در زیست شناسى، مى توان ظواهر آیات قرآن را تأویل کرد؛ لیکن چنین چیزى در علوم اثبات نشده و حجتى معارض ظواهر قرآن وجود ندارد. بنابراین در حال حاضر دلیلى بر تأویل آیات دلالت کننده بر استقلال نسلى انسان وجود ندارد
طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، بى چا، بى تا)، ج 16، صص 382 – 391..
ذکر چند نکته در این باره بایسته است:
یکم. اینکه خداوند آفرینش خود را از طریق نظام علیت و اسباب و مسببات به انجام مى رساند، دلیل بر این نیست که لزوماً از طریق روند تحولى و از تک یاخته به سوپر سلولى یا از حیوان به انسان باشد؛ بلکه آن مسأله، قاعده اى فلسفى و کلى است که به انحاى گوناگون، قابل تصور و تحقق است. بنابراین قاعده علیت، به تنهایى نه اثبات کننده نظریه تکاملى داروین است و نه رد کننده آن.
دوم. مستفاد از ظاهر قرآن این است که انسان هاى کنونى، همه از نسل آدم علیهم السلام و حوا مى باشند و هیچ واسطه نسلى دیگرى بین آنها نیست، بنابراین حتى اگر انسان هاى دیگرى پیش از آدم بر زمین مى زیسته اند، آنان بین حضرت آدم و انسان هاى پس از وى اختلاط نسلى ندارند.
سوم. نفى نظریه تکامل داروین، لزوماً به معناى دفعى دانستن خلقت نیست؛ چنان که تدریجى بودن آفرینش نیز منحصر به نظریه تحول انواع نمى باشد. از سوى دیگر آیات قرآن بر اصل تدریجى بودن خلقت دلالت روشن دارند، ولى انطباق آنها نظریه تبدل انواع، نیازمند تأویل و دست کشیدن از ظواهر است و چنان که گذشت تا زمانى که این نظریه، در بوته نقض و ابرام است، تأویل آیات قرآن و کنار نهادن ظواهر کتاب آسمانى روا نیست.
براى توضیح نگا:
مقالات فلسفى استاد مطهرى ج: 1 ص: 61 – 83
مقاله توحید و تکامل و توحید استاد مطهرى ص: 223 – 278
تفسیر المیزان ج: 4 ص: 153 و ج: 9 ص: 8 و ج: 16 ص: 269
تفسیر تسنیم استاد آیت الله جوادى آملى ج: 3 ص: 511 – 514
فرامرز قراملکى، احمد؛ تعارض علم و دین در خلقت انسان ؛ مؤسسه فرهنگى آرایه، تهران 1373.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد