خانه » همه » مذهبی » در خطبه ۲۷۶ آمده: «والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه … ». اگر خلافت حق علی(علیه السلام) بوده چرا حضرت(ع) از قبول این مسئولیت سرباز می زدند؟ در حالی که ما امامت را خدایی می دانیم!؟

در خطبه ۲۷۶ آمده: «والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه … ». اگر خلافت حق علی(علیه السلام) بوده چرا حضرت(ع) از قبول این مسئولیت سرباز می زدند؟ در حالی که ما امامت را خدایی می دانیم!؟

در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود:
1 – نخست شایسته است تمام سخن علی (ع) و مخاطبان آن ذکر شوند تا در فضای کلی این سخن قرار بگیرید. طلحه و زبیر پس از بیعت با امام (ع) اعتراض کردند که چرا در امور کشور با آنان مشورت نکرده و از آنان کمک نگرفته است. حضرت علی (ع) در پاسخ به این اعتراض چنین فرمودند: به اندک چیزی خشمناک شدید و خوبی های فراوان را از یاد بردید. ممکن است به من خبر دهید که کدام حقی را از شما باز داشتم؟ یا کدام سهم را برای خود برداشته ام؟ و بر شما ستم کردم؟ و کدام شکایت حقی پیش من آورده شد که ضعف نشان دادم؟ و کدام فرمان الهی را آگاه نبوده و راه آن را به اشتباه پیموده ام؟ به خدا سوگند من به خلافت رغبتی نداشته و به ولایت بر شما علاقه ای نشان نمی دادم و این شما بودید که مرا به آن دعوت کردید و آن را بر من تحمیل نمودید، روزی که خلافت به من رسید در قرآن نظر دوختم، هر دستوری که داده و هر فرمانی که فرموده پیروی کردم، به راه و رسم پیامبر اقتدا نمودم، پس هیچ نیازی به رای و حکم شما و دیگران ندارم…(خطبه 205).
چنانکه از فرازهای مزبور بر می آید: افرادی همچون طلحه و زبیر که خود را کاندیدای خلافت بر مسلمین می دانستند و به این امید با علی (ع) بیعت نمودند که بتوانند پست های حساس و کلیدی را اشغال کنند و از مزایای بیشتری برخوردار باشند، پس از خلافت علی (ع) شروع به کار شکنی کردند و به ایشان اعتراض نمودند، گفتند چرا از ما در امر حکومت استفاده نمی شود؟ و چرا در مورد امور جامعه با ما مشورت نمی شود؟ آنها می پنداشتند علی (ع) برای خلافت کیسه ای دوخته و می خواهد همه ثروت ها و مزایا را به خودش اختصاص دهد و دیگران را از آن محروم کند. حضرت در پاسخ به این تصور نادرست آنها فرمودند: گمان نکنید که من نسبت به خلافت و مزایا و بهره های آن ( ثروت و قدرت آن ) رغبت و طمعی دارم حکومت در نظر من هدف و مطلوب غایی نیست بلکه من را از ابزار و وسیله ای برای زنده کردن حق و میراندن باطل می خواهم. چنانکه در نهج البلاغه طلیعه خطبه 33 چنین آمده است: « ابن عباس می گوید در سرزمین ذی قار خدمت امام(ع) رفتم که داشت کفش را پینه می زد تا مرا دید فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم بهایی ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است مگر این که حقی را با آن بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم.»
بنابراین خلافت دو جنبه دارد: 1- اینکه مسئولیت و وظیفه سنگین الهی است (جنبه الهی) چنانکه خداوند در مورد حضرت ابراهیم (ع) فرمود: « انی جاعلک للناس اماما » : من تو را امام مردم قرار دادم. ( بقره آیه 124 )
2- این که این خلافت به لحاظ بعد مادی و دستیابی به منابع ثروت و قدرت یک جنبه مادی دارد. (جنبه مادی خلافت )
حضرت علی (ع) بر اساس شواهد و قرائنی که در صدر کلامشان وجود دارد، بعد و جنبه دوم خلافت را نفی و انکار کردند و فرمودند من نسبت به بعد مادی و ثروت خلافت هیچ رغبتی ندارم. بنابراین چنین نگاه گزینشی و تقطیع فرازی از سخنان علی (ع) و برداشتی نادرست از آن، خارج از انصاف و روش عالمانه است.
چنانکه ازخطبه 92 نهج البلاغه استفاده می شود، زمانی که مردم پس از گذشت 25 سال از رحلت پیامبر سراغ علی(ع) می آیند تا با او برای امر خلافت بیعت کنند، حضرت علی (ع) به دلایلی از پذیرفتن خلافت امتناع ورزیدند و آن را در بدو امر نپذیرفتند.
ابتدا سخن حضرت را مطرح وسپس به تحلیل آن می پردازیم. حضرت علی (ع) در خطبه 92 می فرمایند: « مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید، زیرا ما به استقبال حوادث و اموری می رویم که رنگارنگ و فتنه آمیز است، و چهره های گوناگون دارد و دلها بر این بیعت ثابت و عقلها بر این پیمان استوار نمی ماند، چهره افق حقیقت ( در دوران خلافت سه خلیفه ) ابرهای تیره فساد گرفته، و راه مستقیم حق ناشناخته ماند.آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم بر اساس آنچه که می دانم با شما رفتار می کنم، و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمی دهم، اگر من را رها کنید چون یکی از شما ها هستم، که شاید شنواتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم، در حالی که من وزیر و مشاورتان باشم بهتر است امیر و رهبر شما گردم. »
امتناع ورزیدن علی (ع) با اینکه خود ایشان در مواضع متعددی از نهج البلاغه تاکید و پافشاری بر احقاق حق پایمال شده خود دارند و خود را مظلوم معرفی می کنند، در بر دارنده علل و دلایلی است.
خلافتی را که مردم به علی (ع) عرضه نمودند خلافتی بود که 25 سال از مسیر اصلی خود منحرف شده بود. خلافتی بود که در آن عدالت و موازین الهی نادیده گرفته شده بود خلفای گذشته بین عرب و عجم، مهاجر و انصار و … تبعیض قائل می شدند. حال آیا پذیرش چنین خلافتی که از خط مستقیم الهی خارج شده و برخی سود جویان به چرب و شیرین آن انس گرفته اند، بدون هیچ اتمام حجتی، صحیح بود؟ بطور یقین نادرست بود.
علی (ع) به دلایلی همچون:
الف) احتیاط در برابر شتابزدگی انقلابیون
ب) احتیاط برابر اغراض گوناگون طرفداران
ج) عدم آمادگی مردم نسبت به اصلاحات علوی
د) توجه دادن مردم به مشکلات آتی حکومت
ه) توجه دادن مردم به تیرگیهای گذشته ( دگرگونیهای زمان خلفاء )
و) توجه دادن مردم به عدم پایداری
ز) توجه دادن مردم به اینکه حکومت علی (ع) یک حکومت دین مدارانه است و هرگز بر اساس سیره خلفای گذشته نخواهد بود.
علی (ع) می دانست زمینه و بستری را که خلفای گذشته فراهم نموده اند بگونه ای است که مردم تاب و توان عدالت او را نخواهد داشت، حضرت (ع) می خواست با این امتناع ورزیدن چند چیز را به مردم بفهماند:
1- من طمع و رغبتی به زرق و برق ندارم.
2- حکومتی که در دست خلفای گذشته بود، به مقدار زیادی از خط مستقیم کتاب و سنت فاصله گرفته و منحرف شده است.
3- شما مردم تاب و توان عدالت دقیق و شدید و اصلاحات من را ندارید.
4- حکومت آینده من براساس سیره و روش خلفای گذشته نخواهد بود، لذا بدانید منافع و مزایایی که بطور ناشایست به برخی داده شده، متوقف می شود و حتی آنچه در ملک آنها در آمده باز پس گرفته شده و به بیت المال برگردانده می شود.
حضرت کارشکنی افرادی مثل طلحه و زبیر را با بینشی نافذ می دیدند، و از این رو در ابتدا از پذیرش خلافت امتناع ورزیدند و فرمودند اگر من وزیر و مشاور شما باشم برای شما بهتر است از اینکه رهبر شما باشم، (زیرا شما تحمل عدالت و اصلاحات من را ندارید ).
این سخن بسیار نادرستی است اگر بگوئیم علی (ع) از پذیرش خلافت و منصبی که خداوندبه وی داده است سر باز زده است، بلکه علی (ع) از پذیرش خلافتی انحرافی سر باز زد و در ابتدا برای اتمام حجت بر مردم آنرا نپذیرفت.شاهد بر اینکه علی (ع) از خلافت الهی رویگردان شدند این است که خود حضرت در مواضع متعددی از نهج البلاغه سخن از احقاق حق پایمال شده خود به میان می آورند و خود را شایسته ترین انسانها به خلافت می دانند. به عنوان نمونه به موارد ذیل مراجعه کنید:
1- ابتدای خطبه 3 موسوم به خطبه شقشقیه: « آگاه باشید، به خدا سوگند ابوبکر جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من در حکومت اسلامی، چون محور سنگ های آسیاب است که بدون آن آسیاب حرکت نمی کند.
2- امام علی (ع) در خطبه دوم در مورد شان و جایگاه اهل بیت – که خود اولین آنهاست- می فرماید:
ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آنها تعلق دارد. هم اکنون ( که خلافت را به من سپردید ) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد. »
3- و نیز در خطبه 6 فرمودند: « سوگند به خدا من همواره از حق خویش محروم ماندم، و از هنگام وفات پیامبرتا امروز حق من را از من باز داشتند و به دیگری اختصاص دادند. »
4- در خطبه 172 چنین آمده است: شخصی در روز شورا به من (علی) گفت: « ای فرزند ابوطالب نسبت به خلافت حریص می باشی. در پاسخ به او گفتم: به خدا سوگند شما با اینکه از پیامبر اسلام دور ترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته و نزدیکتر به پیامبر اسلامم، مهمانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید. »
5- در خطبه 216 چنین می فرمایند: « پس ا ستایش پروردگار خداوند سبحان برای من، بر شما به جهت سر پرستی حکومت، حقی قرار داده و برای شما همانند حق من،حقی تعیین فرموده است.» بنابراین اگر علی (ع) نسبت به خلافت رغبتی نداشتند پس چرا در مواضع مختلفی حق خلافت را مختص به خود می دانند و از آن دفاع می کنند.
خلاصه اینکه: خلافت دو بعد دارد: الف- بعد الهی: که همان مشروعیت و نصب الهی است. یعنی خلافت حقی است که خداوند ه هر کدام از بندگان که صلاح ببیند واگذار میکند.
ب- بعد مقبولیت و شرایط تحقق حکومت و خلافت
علی(ع) بر اساس موارد متعددی که خود را نسبت به خلافت ذی حق می دانستند هرگز از بعد الهی خلافت سر باز نزدند و از آن رویگردان نشدند. بلکه اعراض و رویگردانی علی(ع) در بعد مقبولیت و شرایط فعلیت یافتن یک حکومت بوده است. علت عدم رغبت ایشان به خلافت نبود شرایط تحقق آن حکومت بود. مردم آمادگی پذیرش واقعی حکومت علی (ع) را نداشتند. ( به دلایلی که ذکر شد )

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد