روح موجودیت زمانی ومکانی ندارد .ونمی تواند در قالب زمان ومکان قرار گیرد که در یک یا دو زمان یا مکان قرار گیرد .
توضیح بیشتر اینکه :اصولا زمان ومکان تعبیری است مربوط به عالم ماده که ظرف تغییرات تدریجی واقع در عالم مزبور را تشکیل می دهد. به دیگر سخن، زمان ومکان از حرکت ناشی می شود و حرکت نیز از ویژگی های عالم ماده است؛ چرا که حرکت به منظور تبدیل قوه به فعل انجام می گیرد، در حالی که عالم مجردات روح و عالم مثال که خود از رتبه های عوالم وجود هستند، عالم فعلیت می باشند و همانند مادیات تغییر و تحول نمی یابند. البته متناسب با عالم خود درجات و درکات دارند.
در مقابل زمان ومکان که ظرف حرکت در عالم ماده است، در اصطلاح فلسفی، واژه دهر به منزله ظرفی نسبت به مجردات محسوب می شود که نشانه مبری بودن آنها از امتداد زمانی است، چنان چه واژه سرمد را به مقام الهی اختصاص می دهند که نشانه تعالی وجود اقدس الهی از صفات همه مخلوقات می باشد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
– آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی
2. حکمت متعالیه، ملا صدرا شیرازی، ج 3
وجود انسان از دو بعد جسم و روح تشکیل شده است. آیاتى از قرآن مجید به این نکته اشارت دارد:
1- «انى خالق بشراً من طین فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین »؛ خداى سبحان به فرشتگان فرمود:من بشرى را از گل آفریدم، پس آن گاه که او را اعتدال بخشیدم و از روح خویش در او دمیدم، شما موظف هستید که به او سجده کنید(ص، آیه 71 – 72). ملاحظه کنید که انسان در بدو خلقت از دو بعد شکل گرفت: ابتدا جسم او که از خاک و گل است،سپس جان و روح او که توسط خدا آفریده شد و حیات و اساس وجود انسان نیز همین روح اوست و آن جاست که مسأله سجده فرشتگان مطرح مى شود.
2- در آیه دیگر مى فرماید: « یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى »؛ درباره روح از تو سؤال مى کنند. بگو روحیک امر ربانى است(اسراء، آیه 85) که درباره این آیه تفاسیر و نکات زیادى بیان کرده اند، ولى به هر حال اجمالاًمى رساند که روحى مطرح است.
3- در سوره مؤمنون آمده است که:«… فکسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر » از این که مى فرماید: آن گاه ما او راخلق دیگرى ایجاد نمودیم، فهیمده مى شود که علاوه بر مراتب جسمانى در اینجا چیز دیگرى که منشأ حیات انسانى اوست به وى عطا شده و آن روح انسان است.
در روایتى از امام على(ع) نقل شده که مى فرماید:« الروح فى الجسد کالمعنى فى اللّفظ »؛ روح در بدن نظیر معنا درلفظ است. هم چنین در فرمایش دیگرى از آن حضرت نقل شده است که: «و خرجت الروح من جسده فصار جیفة بین اهله »؛ و روح از جسدش خارج شده و به صورت جیفه و مردارى در بین اهلش در خواهد آمد(نهج البلاغه، خطبه 109). ازدو روایت مذکور برداشت مى شود که: بین روح و جسد دوگانگى هست. پس روح چیزى غیر از جسم انسان است وحیات انسان نیز به همین حقیقت وابسته است. به طورى که وقتى روح نباشد، بدن چونان لفظ مهمل و بى معنایى خواهد بود و جسم نیز هم چون سایر جمادات خواهد گشت.
و امّا دلایل عقلى: دلایل فلسفى و عقلى بسیارى بر تجرد نفس اقامه شده است که در این جا به دو دلیل اکتفامى کنیم:
1- بوعلى سینا برهانى به این کیفیت اقامه نموده که: اگر انسان در جایى قرار بگیرد که توجهش به بدن جلب نشود،به طورى که از همه جهت در اعتدال باشد و هیچ عاملى نظیر گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما و حتى وزش باد نظر او رابه بدن مادى جلب نکند، در این صورت اگر توجهش را به خودش متمرکز سازد، خود را مى یابد و مسلم این «خود»غیر از بدن است.
2- از خواص ماده تجزیه پذیرى است؛ یعنى، ماده را مى توان به دو قسم و سپس به چهار قسم و… تجزیه کرد؛ ولىشما هر چه در نفس خویش دقت کنید، درمى یابید که امکان ندارد حتى به تبع بدن به دو قسم و بیشتر تجزیه شود؛یعنى، هرگز «دو تا نیمه من» نخواهید داشت و این دلیل تجرد نفس و غیر مادى بودن آن است.
امّا از نظر علمى: وقتى روح مجرد شد، قابل ادراک باحواس و ابزار تجربى نخواهد بود و از این راه اثبات نمى شود. هم چنان که از این راه نمى توان به رد آن پرداخت واصولاً امور عقلى با تجربه نه قابل اثبات و نه قابل رد است. ناگفته نماند که مى توان از دستاوردهاى علم به عنوان مقدمه اى براى تجرد و روح کمک گرفت؛ مثلاً علم ثابت کرده است که سلول هاى بدن پیوسته در حال تبدیل و تغییراست که حتى سلول هاى مغز نیز از این قاعده مستثنى نیست و با سوخت و ساز و جذب مواد جدید غذایى تغییرمى پذیرد و این در حالتى است که نفس خود را همواره بدون تغییر و تبدیل مى یابیم و این مطلب نیز خود دلیل تجردروح انسان است.
امّا رابطه روح و جسم: رابطه روح و جسم یک تعلق تدبیرى است. روح نه به صورت مظروفى در جسم وجود دارد وبدن نه به صورت قلمى است که در دست نویسنده اى مى چرخد ـ اگر چه بدن ابزار روح به شمار مى رود؛ بلکه نوعى تعلق و وابستگى خاص است و از آن جا که نفس مدیر و مدبّر بدن است، این وابستگى را «تعلق تدبیرى» مى نامند. البته در این زمینه سخن بسیار است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
الف) روح و بدن اثر متقابل در یکدیگر دارند؛ یعنى، حالات روحى بر بدن اثر مى گذارد. ازاین رو از چهره انسان تاحدودى مى توان درک کرد که خوشحال است یا ناراحت و نظایر آن.
ب) از طریق بدن است که روح پیوسته به کمال مى رسد و بسیارى از کمالات روحى از این راه دست مى دهد. نظیر ملکه سخن، ملکه هنر و نویسندگى، کسب علوم و معارف از طریق گوش، چشم و… .
ج) در حالى که این مرکب (بدن) پیوسته فرسوده مى شود (آنتروپى)، برعکس روح دائماً تقویت مى شود. ازاین رومى بینیم یک پیر سالخورده نسبت به همان شخص در دوران نوجوانى و جوانى بسیار پخته تر و صاحب کمال فزون تراست. در حالى که بدن تحلیل رفته و پیوسته رو به فرسودگى است (دقت کنید که خود این مطلب نیز از دلایل تجردروح به شمار مى آید).
د) از شگفتى هاى روح این که بدن ابزارى است در اختیار روح، هم چون گویى براى چوگان هنگام ورزش. ببینیدچطور مثل پرِکاه بدن را به این طرف و آن طرف پرتاب مى کند. ولى همین انسان چالاک وقتى مرد، چند نفر حمال قوى هیکل باید آن را حرکت داده و به گور بسپارند.
. در زمینه مسائل روح و ابعاد آن ر . ک : ((اصالت روح از نظر قرآن )) آیت الله سبحانی , ((معرفت نفس )), آیت الله حسن زاده ئ آملی , ((روان شناسی از دیدگاه شفا)) و جلد 8 و 9 اسفار اربعه صدرای شیرازی .
توضیح بیشتر اینکه :اصولا زمان ومکان تعبیری است مربوط به عالم ماده که ظرف تغییرات تدریجی واقع در عالم مزبور را تشکیل می دهد. به دیگر سخن، زمان ومکان از حرکت ناشی می شود و حرکت نیز از ویژگی های عالم ماده است؛ چرا که حرکت به منظور تبدیل قوه به فعل انجام می گیرد، در حالی که عالم مجردات روح و عالم مثال که خود از رتبه های عوالم وجود هستند، عالم فعلیت می باشند و همانند مادیات تغییر و تحول نمی یابند. البته متناسب با عالم خود درجات و درکات دارند.
در مقابل زمان ومکان که ظرف حرکت در عالم ماده است، در اصطلاح فلسفی، واژه دهر به منزله ظرفی نسبت به مجردات محسوب می شود که نشانه مبری بودن آنها از امتداد زمانی است، چنان چه واژه سرمد را به مقام الهی اختصاص می دهند که نشانه تعالی وجود اقدس الهی از صفات همه مخلوقات می باشد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
– آموزش فلسفه، آیت الله مصباح یزدی
2. حکمت متعالیه، ملا صدرا شیرازی، ج 3
وجود انسان از دو بعد جسم و روح تشکیل شده است. آیاتى از قرآن مجید به این نکته اشارت دارد:
1- «انى خالق بشراً من طین فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحى فقعواله ساجدین »؛ خداى سبحان به فرشتگان فرمود:من بشرى را از گل آفریدم، پس آن گاه که او را اعتدال بخشیدم و از روح خویش در او دمیدم، شما موظف هستید که به او سجده کنید(ص، آیه 71 – 72). ملاحظه کنید که انسان در بدو خلقت از دو بعد شکل گرفت: ابتدا جسم او که از خاک و گل است،سپس جان و روح او که توسط خدا آفریده شد و حیات و اساس وجود انسان نیز همین روح اوست و آن جاست که مسأله سجده فرشتگان مطرح مى شود.
2- در آیه دیگر مى فرماید: « یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربى »؛ درباره روح از تو سؤال مى کنند. بگو روحیک امر ربانى است(اسراء، آیه 85) که درباره این آیه تفاسیر و نکات زیادى بیان کرده اند، ولى به هر حال اجمالاًمى رساند که روحى مطرح است.
3- در سوره مؤمنون آمده است که:«… فکسونا العظام لحماً ثم انشأناه خلقاً آخر » از این که مى فرماید: آن گاه ما او راخلق دیگرى ایجاد نمودیم، فهیمده مى شود که علاوه بر مراتب جسمانى در اینجا چیز دیگرى که منشأ حیات انسانى اوست به وى عطا شده و آن روح انسان است.
در روایتى از امام على(ع) نقل شده که مى فرماید:« الروح فى الجسد کالمعنى فى اللّفظ »؛ روح در بدن نظیر معنا درلفظ است. هم چنین در فرمایش دیگرى از آن حضرت نقل شده است که: «و خرجت الروح من جسده فصار جیفة بین اهله »؛ و روح از جسدش خارج شده و به صورت جیفه و مردارى در بین اهلش در خواهد آمد(نهج البلاغه، خطبه 109). ازدو روایت مذکور برداشت مى شود که: بین روح و جسد دوگانگى هست. پس روح چیزى غیر از جسم انسان است وحیات انسان نیز به همین حقیقت وابسته است. به طورى که وقتى روح نباشد، بدن چونان لفظ مهمل و بى معنایى خواهد بود و جسم نیز هم چون سایر جمادات خواهد گشت.
و امّا دلایل عقلى: دلایل فلسفى و عقلى بسیارى بر تجرد نفس اقامه شده است که در این جا به دو دلیل اکتفامى کنیم:
1- بوعلى سینا برهانى به این کیفیت اقامه نموده که: اگر انسان در جایى قرار بگیرد که توجهش به بدن جلب نشود،به طورى که از همه جهت در اعتدال باشد و هیچ عاملى نظیر گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما و حتى وزش باد نظر او رابه بدن مادى جلب نکند، در این صورت اگر توجهش را به خودش متمرکز سازد، خود را مى یابد و مسلم این «خود»غیر از بدن است.
2- از خواص ماده تجزیه پذیرى است؛ یعنى، ماده را مى توان به دو قسم و سپس به چهار قسم و… تجزیه کرد؛ ولىشما هر چه در نفس خویش دقت کنید، درمى یابید که امکان ندارد حتى به تبع بدن به دو قسم و بیشتر تجزیه شود؛یعنى، هرگز «دو تا نیمه من» نخواهید داشت و این دلیل تجرد نفس و غیر مادى بودن آن است.
امّا از نظر علمى: وقتى روح مجرد شد، قابل ادراک باحواس و ابزار تجربى نخواهد بود و از این راه اثبات نمى شود. هم چنان که از این راه نمى توان به رد آن پرداخت واصولاً امور عقلى با تجربه نه قابل اثبات و نه قابل رد است. ناگفته نماند که مى توان از دستاوردهاى علم به عنوان مقدمه اى براى تجرد و روح کمک گرفت؛ مثلاً علم ثابت کرده است که سلول هاى بدن پیوسته در حال تبدیل و تغییراست که حتى سلول هاى مغز نیز از این قاعده مستثنى نیست و با سوخت و ساز و جذب مواد جدید غذایى تغییرمى پذیرد و این در حالتى است که نفس خود را همواره بدون تغییر و تبدیل مى یابیم و این مطلب نیز خود دلیل تجردروح انسان است.
امّا رابطه روح و جسم: رابطه روح و جسم یک تعلق تدبیرى است. روح نه به صورت مظروفى در جسم وجود دارد وبدن نه به صورت قلمى است که در دست نویسنده اى مى چرخد ـ اگر چه بدن ابزار روح به شمار مى رود؛ بلکه نوعى تعلق و وابستگى خاص است و از آن جا که نفس مدیر و مدبّر بدن است، این وابستگى را «تعلق تدبیرى» مى نامند. البته در این زمینه سخن بسیار است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
الف) روح و بدن اثر متقابل در یکدیگر دارند؛ یعنى، حالات روحى بر بدن اثر مى گذارد. ازاین رو از چهره انسان تاحدودى مى توان درک کرد که خوشحال است یا ناراحت و نظایر آن.
ب) از طریق بدن است که روح پیوسته به کمال مى رسد و بسیارى از کمالات روحى از این راه دست مى دهد. نظیر ملکه سخن، ملکه هنر و نویسندگى، کسب علوم و معارف از طریق گوش، چشم و… .
ج) در حالى که این مرکب (بدن) پیوسته فرسوده مى شود (آنتروپى)، برعکس روح دائماً تقویت مى شود. ازاین رومى بینیم یک پیر سالخورده نسبت به همان شخص در دوران نوجوانى و جوانى بسیار پخته تر و صاحب کمال فزون تراست. در حالى که بدن تحلیل رفته و پیوسته رو به فرسودگى است (دقت کنید که خود این مطلب نیز از دلایل تجردروح به شمار مى آید).
د) از شگفتى هاى روح این که بدن ابزارى است در اختیار روح، هم چون گویى براى چوگان هنگام ورزش. ببینیدچطور مثل پرِکاه بدن را به این طرف و آن طرف پرتاب مى کند. ولى همین انسان چالاک وقتى مرد، چند نفر حمال قوى هیکل باید آن را حرکت داده و به گور بسپارند.
. در زمینه مسائل روح و ابعاد آن ر . ک : ((اصالت روح از نظر قرآن )) آیت الله سبحانی , ((معرفت نفس )), آیت الله حسن زاده ئ آملی , ((روان شناسی از دیدگاه شفا)) و جلد 8 و 9 اسفار اربعه صدرای شیرازی .