طلسمات

خانه » همه » مذهبی » من هیچ موقع به شانس اعتقاد نداشتم و دوست داشتم چیزی به عنوان شانس نباشد ولی یک سؤال برای من پیش آمده. با توجه به اینکه انسان محدودیت دارد (به زمان، مکان، دانش و … ) پس نمی تواند بر همه اموری که برایش اتفاق می افتد تسلط داشته باشد. بنابراین گاهی اتفاقاتی برای انسان می افتد که از اختیار خارج است به این امور چه می توان گفت شانس یا نتیجه کار خود؟ مثال: انتخاب یکی از دو راهی که نمی دانیم کدام به مقصد می رسد.

من هیچ موقع به شانس اعتقاد نداشتم و دوست داشتم چیزی به عنوان شانس نباشد ولی یک سؤال برای من پیش آمده. با توجه به اینکه انسان محدودیت دارد (به زمان، مکان، دانش و … ) پس نمی تواند بر همه اموری که برایش اتفاق می افتد تسلط داشته باشد. بنابراین گاهی اتفاقاتی برای انسان می افتد که از اختیار خارج است به این امور چه می توان گفت شانس یا نتیجه کار خود؟ مثال: انتخاب یکی از دو راهی که نمی دانیم کدام به مقصد می رسد.

براى پاسخ به سؤال شما مطالبى طى چند بند ارائه مى شود:

1- شانس چیست؟

آیا شانس حقیقت دارد؟ شانس عموما از رویدادى تعبیر مى شود که علت آن معلوم نبوده و لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده مى شود. اگر مقصود از شانس تحقق پدیده اى بدون علت است بى شک در فلسفه اسلامى و براساس دلایل قطعى عقلى مردود مى شود زیرا هیچ پدیده اى (ممکن الوجود) بدون علت موجود نمى شود. براى مطالعه پیرامون قانون علیت نگا: 1- علامه طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم با تعلیقات شهید مطهرى، مقاله نهم 2- محسن جوادى، درآمدى برخداشناسى فلسفى، انتشارات معارف قم، ص 48 تا 86 T

اصل واژه «شانس» فرانسوى و به معناى فرصت است و در فارسى قدیم این واژه وجود نداشته است.
اما آیا شانس به معناى رایج آن حقیقت دارد یا نه؟ در توضیح آن باید گفت: هیچ چیز در عالم از روى تصادف و اتفاق رخ نمى دهد. همه چیز در نظامى متقن، متکى بر سلسله علل خویش هستند. ولى ما از آن جایى که علل را نمى شناسیم، نامش را تصادف و شانس مى گذاریم.اگر پرده از روى سلسله علل کنار رود، خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقى وجود ندارد، گرچه برخى از این علل از اختیار و علم ما خارج باشد. بنابراین باید کوشید تا با فراهم کردن اسباب و عوامل در هر زمینه اى، به ایجاد بخت و شانس پرداخت؟!
خوش شانسى و بد شانسى، بیشتر از آن که معلول علت هاى ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است. کسى که به هر دلیلی، خود را همواره بدشانس مى داند، طبیعتا عملى متناسب با آن بروز مى دهد و زمینه ساز بدشانسى خویش مى شود.
نکته دیگر آن که ممکن است رفتارهایى از ما سر بزند – که عواقب آن مدت ها بعد ظاهر مى گردد – ولى آدمى نتواند ریشه آن را دریابد. و قرآن قاعده اى کلى در این گونه موارد به دست مى دهد و آن این که: «ما اصابک من سیئه فمن نفسک ؛ آنچه از بدى ها به تو مى رسد، دستاورد عمل خودت مى باشد» (نساء، آیه 79).
البته گاهى در میان مردم، شانس به مقدرات الهى اطلاق مى گردد. مثلاً به شخصى که روزیش زیاد است و معمولاً در کارهاى اقتصادى سود مى کند مى گویند فلانى خوش شانس است که براى تحلیل این مطلب باید با نگاهى گسترده تر به عوامل پدیده ها نگریست و علاوه برفعالیت هاى ظاهرى شخص، به شرایط روحى و معنوى فرد و حتى تأثیر نسل هاى گذشته و تأثیر دعا یا نفرین دیگران در زندگى فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در هموارى یا ناهموارى زندگى توجه نمود که اگر منظور از شانس این معنا باشد ریشه در روایات و آیات دارد. زیرا از نظردین نیز این مسأله مورد قبول است. «والله فضّل بعضکم على بعض فى الرزق….»؛ (نحل، آیه 71).
امام على(ع) مى فرماید: خداوند روزى ها را مقدر فرمود و آن گاه آنها را زیاد و کم و به تنگى و فراخى عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزى و یا تنگى آن بیازماید و از این طریق سپاسگزارى و شکیبایى توانگر و تهیدست را به آزمایش گذارد،(نهج البلاغه، خطبه 91).
بنابراین همه اشخاص با توجه به فاکتورهاى یاد شده در بالا، در شرایط یکسان آفریده نشده اند و مقدرات آنها نیز یکسان نیست. اما در نگاه عموم مردم که بسیارى از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعالیت ظاهرى شخص توجه مى کنند از سودهاى کلان او تعبیر به خوش شانسى مى کنند، پس شانس به معناى تصادف ، در سنت پیامبر(ص) و مکتب اسلام جایگاه ندارد و درست نمى باشد چرا که با اصل علیّت منافات دارد. چون اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثى ضرورت و قطعیت وجود خود را و هم چنین شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى خود را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستنى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه اوهست. اما باید دیدگاه ما نسبت به علت ها گسترشیابد و علاوه بر علت هاى مادى و ظاهرى به علت هاى روحى و معنوى نیز توجه کنیم و حتى تأثیر نسل هاى گذشته در نسل آینده را نادیده نگیریم، (شهید مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 55).

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد