خانه » همه » مذهبی » من سال گذشته دانشگاه آزاد قبول شدم و اونجا از یه دختر خانم خیلى خوشم اومد ولى من فقط چهرتا ایشونو انتخاب کردم و زیر نظر داشتمش دختر خوبى بود تا این که من یه ترم که اونجا بودم بعد دانشگاه دولتى قبول شدم و اومدم فقط هفته اى یک بار مى رفتم و از دور نگاش مى کردم تا دلم آروم بشه تا این که یک سال گذشت و من نرفتم جلو فقط یه کم از دوستش در موردش سؤال کردم که ببینم سطح خانوادگیش با ما یکى هست یا نه و بعدا که فهمیدم دوستش بهش گفته یه جورایى نگاهش نسبت به من تغییر کرد و مشخص بود که مى دونه تا این که من ۲ هفته پیش خواهرمو فرستادم جلو باهاش صحبت کرد و چون آمار همه کلاساشو داده بود فهمیدم موافقه ولى همه قضیه رو به مادرش گفته بود من ازش تقاضا کردم قبل از این که به خانواده ها بگیم باهاش صحبت کنم این موضوع رو هم به مادرش گفته بود ولى اون موافقت نکرده بود به هر حال بازم من سماجت کردم تا این که یک هفته گذشت و قرار شد من و اون با حضور خواهرم بریم با هم صحبت کنیم حالا من مى خواستم چى بهش بگم: چون من خدمت رفتم و ۱ سال دیگه مى رم سرکار مى خواستم ۱ الى ۲ سال برام واسته که من با دست پر برم خواستگارى چون بابام نمى تونه منو حمایت کنه به هر حال قرار شد یکشنبه برم باهاش صحبت کنم. خواهرم شب قبلش باهاش تماس گرفته بود که هماهنگ کنه اونم گفته بود داداش شما یه کم دیر جنبیده چون من ۲ هفته پیش یه خواستگار داشتم و اونا همین دیروز اومدن کار رو تموم کردن و آزمایش هم رفتیم و قراره عقد کنیم من سریع رفتم… تا باهاش صحبت کنم ولى نشد ببینمش ولى به خواهرم گفته بود من نمى دونستم که اونا میان فکر مى کردم خواستگارم منصرف شده من اگه مى دونستم که خواستگار داره همون روز مى رفتم خونشون ولى دوستش مى گفت که خیلى گریه کرده و از من گله کرده و گفته که چرا دیر اومده جلو. حالا که کار تموم شده و من تنها کارى که دارم اینه که هر روز گریه مى کنم و براى خوشبختیش از ته دل دعا مى کنم حالا خیلى ها به من میگن که تقصیر تو بوده که دیر رفتى جلو و من به خاطر این حرف حالم گرفته مى شه تازه من مى تونستم برم جلو چون گفته بود من مى تونم که قرار رو به هم بزنم ولى من باعث مى شدم که اون پسر ناراحت بشه و یه ازدواج رو به هم بزنم و مادرم گفت که اگه این کار و بکنى برات خیر نداره حالا حالم گرفته است چون عشق من توى ۲ سال به وجود اومده و نمى تونم به این راحتى فراموشش کنم کمکم کن من همیشه تصمیم داشتم تمام عشقمو به اون هدیه کنم براى همین به هیچ کس دیگه نگاه نمى کردم ولى حالا هى دنبال این هستم که یک ارتباط با یکى از دخترا داشته باشم که اونو فراموش کنم. یه راهى بگین تا اونو زودتر فراموش کنم.

من سال گذشته دانشگاه آزاد قبول شدم و اونجا از یه دختر خانم خیلى خوشم اومد ولى من فقط چهرتا ایشونو انتخاب کردم و زیر نظر داشتمش دختر خوبى بود تا این که من یه ترم که اونجا بودم بعد دانشگاه دولتى قبول شدم و اومدم فقط هفته اى یک بار مى رفتم و از دور نگاش مى کردم تا دلم آروم بشه تا این که یک سال گذشت و من نرفتم جلو فقط یه کم از دوستش در موردش سؤال کردم که ببینم سطح خانوادگیش با ما یکى هست یا نه و بعدا که فهمیدم دوستش بهش گفته یه جورایى نگاهش نسبت به من تغییر کرد و مشخص بود که مى دونه تا این که من ۲ هفته پیش خواهرمو فرستادم جلو باهاش صحبت کرد و چون آمار همه کلاساشو داده بود فهمیدم موافقه ولى همه قضیه رو به مادرش گفته بود من ازش تقاضا کردم قبل از این که به خانواده ها بگیم باهاش صحبت کنم این موضوع رو هم به مادرش گفته بود ولى اون موافقت نکرده بود به هر حال بازم من سماجت کردم تا این که یک هفته گذشت و قرار شد من و اون با حضور خواهرم بریم با هم صحبت کنیم حالا من مى خواستم چى بهش بگم: چون من خدمت رفتم و ۱ سال دیگه مى رم سرکار مى خواستم ۱ الى ۲ سال برام واسته که من با دست پر برم خواستگارى چون بابام نمى تونه منو حمایت کنه به هر حال قرار شد یکشنبه برم باهاش صحبت کنم. خواهرم شب قبلش باهاش تماس گرفته بود که هماهنگ کنه اونم گفته بود داداش شما یه کم دیر جنبیده چون من ۲ هفته پیش یه خواستگار داشتم و اونا همین دیروز اومدن کار رو تموم کردن و آزمایش هم رفتیم و قراره عقد کنیم من سریع رفتم… تا باهاش صحبت کنم ولى نشد ببینمش ولى به خواهرم گفته بود من نمى دونستم که اونا میان فکر مى کردم خواستگارم منصرف شده من اگه مى دونستم که خواستگار داره همون روز مى رفتم خونشون ولى دوستش مى گفت که خیلى گریه کرده و از من گله کرده و گفته که چرا دیر اومده جلو. حالا که کار تموم شده و من تنها کارى که دارم اینه که هر روز گریه مى کنم و براى خوشبختیش از ته دل دعا مى کنم حالا خیلى ها به من میگن که تقصیر تو بوده که دیر رفتى جلو و من به خاطر این حرف حالم گرفته مى شه تازه من مى تونستم برم جلو چون گفته بود من مى تونم که قرار رو به هم بزنم ولى من باعث مى شدم که اون پسر ناراحت بشه و یه ازدواج رو به هم بزنم و مادرم گفت که اگه این کار و بکنى برات خیر نداره حالا حالم گرفته است چون عشق من توى ۲ سال به وجود اومده و نمى تونم به این راحتى فراموشش کنم کمکم کن من همیشه تصمیم داشتم تمام عشقمو به اون هدیه کنم براى همین به هیچ کس دیگه نگاه نمى کردم ولى حالا هى دنبال این هستم که یک ارتباط با یکى از دخترا داشته باشم که اونو فراموش کنم. یه راهى بگین تا اونو زودتر فراموش کنم.

زدست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یادبسازم خنجرى نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزادبه نظر مى رسد على رغم آن که در این مدت دچار خطاهایى شده اید، ولى در عین حال فردى با روحیه منطقى و احساس حیاء و تا حدود زیادى خویشتن دار هستید. آن گونه که از نوشته شما بر مى آید تصمیم دارید عاقلانه و بدون غلبه هیجانات و احساسات زودگذر از این مشکل رهایى یافته به طورى که هم به خودتان کمترین ضربه روحى بخورد و هم به فرد مورد نظر آسیبى وارد نشود، بنابراین براى حل مشکلى که دارید و به منظور فراموش کردن هر چه سریع تر آن مورد به نکات و دستورالعمل هایى که در زیر مى آید توجه کرده و عمل نمایید:
1. مطمئنا مى دانید که فراموش کردن فردى که انسان به او علاقه دارد و دائم یاد او در ذهنش تداعى مى شود، کارى سخت و دشوار است. انسان مثل کامپیوتر یا آدم آهنى نیست که با تغییر یک برنامه، رفتارش تغییر کند. انسان موجودى است پر از عواطف و احساسات و همین احساسات و عواطف هستند که گاهى اوقات او را در تصمیم گیرى ها و اجراى برنامه هایش با مشکل مواجه مى سازند. بسیارى از اوقات فرد از لحاظ عقلى و منطقى به تصمیمى مى رسد، ولى به راحتى نمى تواند آن تصمیم را عملى کند. البته انجام کارهاى مهم و بزرگ بدون تحمل سختى ها و مشکلات امکان پذیر نیست، اما دیرى نمى پاید که شهد شیرین پیروزى و موفقیت، خستگى را از تن انسان بیرون مى کند.
2. فراموشى فردى که به او علاقه داشته و دائما فکر و ذکر شما به یاد او بوده است، نیاز به زمان دارد. نباید انتظار داشته باشید به راحتى بتوانید یاد او را از صحنه ذهنتان پاک کنید. به خود فرصت دهید تا به مرور زمان این علاقه یک طرفه را فراموش کنید.
3. از طرفى معلوم نیست که واقعا اگر با ایشان ازدواج مى کردید خوشبخت مى شدید، چرا که براى خوشبختى تنها دوست داشتن کافى نیست. پس بهتر است نیم نگاهى هم بر این احتمال بیندازید که امکان داشت اگر با ایشان ازدواج مى کردید و بعد از 6ماه مى فهمیدید که برخلاف آنچه که مى پنداشتید، هیچ تناسب واقعى با هم ندارید.
4. اگر امکان دیدن او را دارید، از نگاه کردن به او یا حرف زدن با او جدا خوددارى کنید باز هم تذکر مى دهیم نگاه خود را کنترل کنید اگر ما فقط به یک آیه قرآن که زنان و مردان را از نگاه کردن به یکدیگر نهى مى کند عمل مى کردیم هرگز اسیر این مشکلات نمى شدیم.
«قُلْ لِلْمُؤمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ»[1]
. از فکر کردن به او و ازدواج تخیّلى با او اجتناب کنید و هرگاه فکر او به ذهنش خطور کرد بلافاصله خود را به فکر دیگرى و کار دیگرى مشغول کنید.
6. سعى کنید حساسیت مثبت خود را نسبت به او از بین ببرید.
7. احتمالاً چند نکته یا ویژگى منفى هم در او هست، بنابراین هرگاه ذهنتان به سوى او معطوف مى شود بلافاصله به ویژگى هاى منفى او فکر کنید و به خود بگویید او به خاطر این اوصاف مناسب و شایسته من نیست.
8. به خود تلقین کنید که «من مى توانم راهى را که انتخاب کرده ام بپیمایم».
9. به خود تلقین کنید که «اگر او به من علاقه داشت، همه تلاش خود را انجام مى داد. من نباید به فردى که هیچ تمایلى به ازدواج با من نداشته، علاقه داشته باشم».
10. به خود تلقین کنید که «چرا من باید علاقه و انرژى عاطفى خودم را روى فردى هزینه کنم که با من ازدواج نمى کند، من باید این علاقه ها و عواطف را براى زندگى آینده خود حفظ کنم».
11. هرچه بیشتر درباره ازدواج موفق، شرایط و امکانات و معیارهاى لازم در انتخاب همسر تفکر و مطالعه کنید و زود تصمیم گیرى نکنید.
12. با افراد باتجربه، دلسوز و مورد اعتماد (به ویژه والدین) در این مورد مشورت کنید و از تجارب آنها (موفقیت ها و شکست هاى آنها) استفاده کنید. مطمئنا شکست ها و یا عدم موفقیت هاى آنان را مى تواند فراروى خود قرار داده تا مجددا شما آن را تجربه نکنید و دچار حسرت و خسران شوید.
13. یکى از نعمت هاى خداوند به انسان فرموشى است. شاید خودتان هم دیده باشید که بستگان نزدیک شخصى از دنیا مى روند در روزهاى اول او فکر مى کند که دیگر دنیا برایش غیرقابل تحمل است ولى به مرور زمان ممکن است روزها بگذرد ولى حتى براى چند ثانیه هم، یادى از آن مرحوم نکند. الان تنها کارى که مى توانید بکنید این است که سرعت این کار را افزایش داده تا از ضررهاى روحى روانى و مادى این افکار بکاهد.
14. سعى کنید به جایگزین بهترى براى ایشان بیندیشید. مطمئن باشید که «دست بالاى دست بسیار است» و حتما کسى هست که آن خصوصیاتى که ایشان داشته را دارا بوده و چه بسا با نقاط ضعف کمتر از ایشان.
15. با توجه به تمرکز روى مسائل معنوى به ویژه نماز و شرکت در مراسم مذهبى به خود آرامش دهید.
16. در اولین فرصت ممکن ازدواج کنید و عواطف و علاقه خود را در جهت صحیح هزینه کنید.
17. اگر از فعالیت هاى مثبت و تقویت کننده و لذت بخش استفاده کنید و به ورزش هاى کوهنوردى و فعالیت هاى بدنى روى بیاورید.
18. هرگاه فکر او به ذهنتان آمد، موضوع یا موضوعات مختلفى را در ذهن یا در دفترچه یادداشت خود داشته باشید، به سراغ آنها رفته و درباره آنها فکر کنید.
19. هرگاه متوجه شدید ذهنتان ناخودآگاه به یاد او مشغول شده به خود چنین تلقین کنید و بگویید: «بس است» و آهسته مشت خود را روى میز یا زمین بزنید. بدین ترتیب تغییر حالت به وجود آمده، فضاى ذهنى خود را تغییر خواهید داد.
20. انجام یک کار مهم و جدى که در راستاى تحصیلات و رشته درسى تان است را آغاز کنید. مثلاً روى یک موضوع علمى به طورى جدى به تحقیق بپردازید یا خود را براى مراحل بالاتر تحصیل آماده نمایید.
21. روابط اجتماعى و دوستانه بیشترى با هم سن و سالان خود برقرار کنید.
22. هر روز حداقل ده دقیقه قرآن (با توجه به معنا و ترجمه آن) تلاوت کنید.
23. با افراد مؤمن، موفق، با نشاط و اهل کار و فعالیت طرح دوستى بریزید که نقش بسیار زیادى در تقویت ایمان و اراده او دارند.
24. سعى کنید از بیکارى اجتناب کرده و خود را با موضوعات مورد علاقه مشغول کنید. مسائلى مانند مناجات با خدا، مطالعه، ورزش، کارهاى گروهى، کارهاى هنرى و…
25. سعى کنید از قرار گرفتن در تنهایى اجتناب کنید مگر در مواقع ضرورى. زیرا هنگام تنهایى آن فرد بیشتر در ذهنش مجسم مى شود و ذهن و دلش را به خود مشغول مى کند.
26. با مطالعه درباره خداوند و اولیاى الهى محبت به خداوند و اولیایش را در خود تقویت کنید، زیرا کمال واقعى انسان با عشق به خداوند و کمالات معنوى تأمین مى شود و عشق ورزیدن به امور دیگر همه زودگذر و موقتى است.
27. همواره از خداوند بخواهید که آنچه موجب خوشبختى و سعادت شماست نصیب و روزى تان کند و آنچه که خداوند برایتان مقدر فرمود به آن راضى باشید که سعادتان در همان نهفته است و خیر و صلاحش در آن قرار دارد.
28. توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار علیهم السلام را فراموش نکنید.
29. پیامبر خدا صلى الله علیه و آلهفرمودند: «آنچه از دنیا نصیب تو باشد، اگر ناتوان هم باشى، به تو مى رسد و آنچه به زیان تو باشد، به زور نمى توانى آن را از خود دور کنى. هر کس به آنچه از دستش رفته امید نداشته باشد، آسوده است و هر کس به آنچه خداوند روزى اش کرده، خرسند باشد، شادمان مى گردد».[2]
پاورقی:
1- نور 24، آیه 30.
2- شیخ صدوق، الامالى، ص 225 و 393.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد