مهمترین برنامه هاى تأثیرگذار به این شرح است[1] :1. عبادت
به ویژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[2] ؛ «به راستى که مؤنان رستگار شدند، آنان که در نمازشان ترسان و فروتنند».
در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلب اختصاص دهیم و براى آن وقت و محل مناسبى را در نظر بگیریم:
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِى نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ»[3] ؛ «پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش!».
شکى نیست که اعتیاد و روزمرگى عامل مؤرى در برانگیختن تمایلات فطرى ارادى است، تا آنجا که چه بسا با انس گرفتن به لذتى، انسان از لذت هاى برتر نیز چشم مى پوشد و لذتى را که بدان خو گرفته مقدم مى دارد؛ گرچه مى پذیرد که لذت هاى دیگر بهتر و برترند. خوگرفتن به لذت ها، همان طور که مى تواند براى انسان زیان بار باشد، مى تواند ارزشمند و نجات بخش باشد. پس چه بهتر که ما به کارهاى خیر خو گیریم که در این صورت اگر به دلیلى از انجام کارهاى خیر بازماندیم؛ احساس ناراحتى و خسارت کنیم؛ چنان که کسى که به خواندن نماز شب انس یافته، اگر شبى نماز شبش قضا شود، روحش آزرده مى گردد و احساس مى کند سرمایه بزرگى را از کف داده است. در این بین، عالى ترین و برترین لذت ها، انس دل به خدا و چشیدن مناجات اوست که در استمرار و تکرار توجه قلبى به خداوند حاصل مى گردد و تداوم ذکر او، هم لذت انس با خدا را در دل انسان پدید مى آورد و هم باعث بى اعتنا شدن به لذت هاى مادى مى گردد. هم چنین نباید از انس یافتن به امورى که با خداوند ارتباط دارد غافل بمانیم، نظیر مشرف شدن به حج و زیارت مشاهد مشرفه و علما و رفت و شد با آنها؛ چون این امور باعث افزایش انس با حضرت حق مى گردند.
2. انفاق و ایثار
بى تردید انفاق و نیز ایثار و بخشش چیزى که محبوب و مورد نیاز انسان است، بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر و مصفا گشتن دل و مصون ماندن از آلودگى به دنیاست:
«وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[4] ؛ «کسانى که از بخل و آز نگاه داشته شوند ایشانند رستگاران».
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[5] ؛ «هرگز به نیکى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید».
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها…»[6] ؛ «از اموالشان صدقه اى (زکات) بگیر تا بدان وسیله ایشان را تطهیر و تزکیه کنى».
خداوند نمى فرماید از آنها زکات بگیر تا اموالشان پاک گردد که اگر حق فقرا و سایرین یا مال غصبى در آن است با زکات پاک گردد، بلکه مى فرماید از آنها زکات بگیر تا خودشان پاک و تزکیه گردند. شاید نکته نهفته در آن بیان این است که دل بستگى به مال و دنیا، دل انسان را آلوده و بیمار مى سازد و با پرداخت صدقه و زکات، از تعلق و دل بستگى انسان به دنیا کاسته مى شود و علاوه بر مال، روح انسان نیز پاک مى گردد. البته این توجیه با وجه تسمیه اى که براى زکات ذکر کرده اند و آن را باعث پاک گشتن مال معرفى کرده اند، منافاتى ندارد و با آن قابل جمع است.
نباید از نظر دور داشت که نماز و انفاق اثر یکدیگر را کامل مى کنند و شاید به همین مناسبت است که در قرآن شریف غالبا با هم ذکر شده اند:
«وَ جَعَلَنِى مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِى بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»[7] ؛ «حضرت عیسى، در گهواره در ضمن سخنان خود فرمود «و مرا هر جا باشم با برکت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زکات سفارشم کرده است».
3. تفکر
همه روزه، بخشى از وقت خود را به فکر کردن اختصاص دهیم و درباره صفات و آیات الهى و هدف آفرینش و نعمت ها و احسان هاى بى پایان او، و هم چنین درباره تشخیص راه صحیح و طولانى بودن مسیر و کم بودن وقت و نیرو و کثرت موانع و بى ارزشى اهداف دنیوى و محدود و مشوب بودن لذت هاى آن و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج ها و مصیبت ها، بیندیشیم. هم چنین درباره سایر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مى کند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مى دارد، فکر کنیم:
«إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[8] ؛ «همانا در این (امور) براى گروهى که بیندیشند نشانه هایى است».
4. تدبر در قرآن
از آنجا که استحضار مفاهیم و اندوخته هاى ذهنى تأثیر شایان در رفتار و نحوه عمل انسانى دارد، شایسته است جهت بهینه سازى و سالم سازى کردار و رفتار و نگرش هاى انسان، برنامه اى روزانه تنظیم کنیم براى قرائت و حفظ قرآن همراه با توجه و تدبر در آن، و هم چنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهى و دستورات اخلاقى؛ تا همواره هدف و راه صحیح برگرفته از آنها در خاطر ما بماند و تذکرى براى خواست کمال جوى ما باشد:
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»[9] ؛ «و هر آینه قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا یاد آرنده و پند گیرنده اى هست؟».
وقتى انسان سوره اى از قرآن را حفظ کرد و مفاهیم آن را به خاطر سپرد، پیوسته آن مفاهیم متعالى در ذهنش مرور مى کنند و تأثر و تحول فکرى او را برمى انگیزانند. هم چنین اگر دایما ذکر «الله اکبر» و «لا اله الا الله» که حاکى از عظمت، قدرت و احاطه وجودى خداوند و ستایش اوست، در گوش انسان طنین اندازد و شمیم جانفزاى آن بر دل سایه افکند، خط بندگى خداوند فراروى انسان ترسیم و هموار مى گردد و در آن صورت، او همواره مى کوشد که در راستاى خواست، اراده و رضایت خداوند حرکت کند. از این جهت، در احوالات امام باقر علیه السلام آمده است که به جز مواردى که به گفتگو با دیگران و پاسخ گفتن به پرسش هایشان مشغول بودند، همواره ذکر «لا اله الا الله» را بر زبان داشته اند.
5. دائم الوضو بودن
این عمل نورانیت و جلاى باطن را زیاد مى کند «والوضوء بَعد الوضوء نورٌ على النور»[10] . وضو بعد از وضو نیز همانند اضافه کردن و انباشتن نور بر روى نور است، لذا این کار توفیقات زیادى را دنبال خواهد داشت.
مهم ترین موانع برنامه خودسازى به شرح زیر است:
1. حب دنیا: نفس دنیا فریبنده است و دنیا به چیزى گفته میشود که صبغه الهى در آن راه ندارد یعنى هر کارى و عبادتى و فعلى و نیتى یا حرکتى… که در آن رنگ و بوى خدایى نباشد دنیاست.
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الاْخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ»[11] ؛ «بدانید که زندگى دنیا جز بازیچه و هوسرانى و آرایش و تفا و افزودن مال و فرزندان مال و فرزندان چیزى نیست. در مَثل مانند بارانى است که به موقع ببارد و گیاهى از زمین در پى آن بروید که کشاورز را به شگفت آرد سپس بنگرى که زرد و خشک و پوسیده شده و در آخرت عذاب سختى در پى خواهد داشت».
خداوند زندگى دنیا را در پنج الى شش موضوع خلاصه کرده و در واقع خطرات و موانع خودسازى نیز در این پنج مورد ناشى مى گردد ودر صورت پیروزى و غلبه مجاهد سالک بر این موارد خواهد توانست راه ورود به زندگى سعادتمند را هموار سازد.
دنیا جز بازیچه و هوسرانى چیز دیگرى نیست: کسى که این مطلب را در نفس خویش حَلّ کند با بصیرت و آگاهى که نسبت به دنیاى نیرنگ و شهوت پیدا مى نماید هرگز سراغ آن نخواهد رفت و خود را آلوده زندگى چند روزه آن نخواهد کرد.
2. آرایش و زینت: دنیا در نگاه موحد بجز تزویر و یا زینت و زرق و برق فریبنده نیست.
3. فخر فروشى: تبختر و فخ فروشى از مسائلى است که موجب کبر و خود برتربینى شده وانسان را از تواضع و فروتنى در برابر مولاى خویش دور مى نماید.
4. کثرت اموال: تلنبار کردن مال و منال دنیوى حرام و زندگى قارونى هر فردى را به غفلت از خدا و آخرت و پرهیز از معنویت وامى دارد.
5. کثرت اولاد: تولید نسل بشرى بر عهده تمام انسانها مى باشد و خداوند متعال به واسطه آن غرایز فطرى بنده گان را ارضاء مى نماید. اگر والدین بتوانند از حقوق فرزندان نسبت به تربیت و تعلیم آنها موفق عمل نمایند و از فخرفروشى و از سهل انگارى در این زمینه پرهیز نمایند و به عدالت در بین آنان رفتار کنند کثرت اولاد مشکل ساز نخواهد بود در غیر این صورت به جز جامعه ناهنجار و بزهکار و آلوده و فرزندان خیابانى چیزى عایدمان نخواهد شد.
6. ریا: ریا عملى است که جهت خوشایند دیگران آن را انجام دهیم و قصد و نیت خداوند در آن لحاظ نگردد ریا موجب حبط اعمال مى گردد و از آفات اصلى خودسازى است.
خداوند کسانى را که عبادت و بنده گى را وسیله کسب عنوان و محبوبیت بین مردم بدانند برایشان با دیده تنفر و غضب مى نگرد:
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُراؤنَ»[12] ؛ «و اى بر نمازگزاران که در نماز خود مسامحه مى کنند آن کسانى که ریا مى کنند».
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «هر ریایى شرک است همانا کسى که براى مردم کار کند ثواب آن بر عهده مردم است و کسى که براى خدا عملى انجام دهد ثواب او برعهده خداست»[13] .
نباید انسان کارى مرتکب شود بعد از مدتى متوجه شود که نه به درد دنیا و نه به درد آخرتش مفید واقع شد بلکه خستگى را دنبال داشته است.
1. سعى کنیم که تعلق خاطر و دل بستگى به دنیا و مادیات نداشته باشیم و روحیه زهد و بى اعتنایى به دنیا را در خویش بپرورانیم و توجه داشته باشیم که دل بستگى انسان به مادیات و دنیا، انسان را سست اراده و زبون و سرسپرده دنیا مى سازد و روحیه آزادگى و آزاداندیشى را از انسان مى گیرد و مجالى براى تفکر در فرجام کار براى انسان باقى نمى گذارد. اگر انسان به دنیا و لذت هاى آن انس گرفت، زایل ساختن آن انس و دل بستگى بسیار دشوار است و تنها افراد اندکى، با ریاضت و تلاش طاقت فرسا، بدان موفق مى گردند. پس لازم است که انسان از آغاز سعى کند انس و وابستگى به دنیا و لذت هاى آن پیدا نکند و از تجملات بپرهیزد و ساده زیست باشد و تعلق خاطرى به امکانات پیرامون خویش پیدا نکند، که اگر خسارتى به او وارد شد نگران و افسرده گردد. در پرتو آنچه ذکر شد، انسان، رفته رفته، به مقام زهد و بى اعتنایى به دنیا ـ که ویژگى و خصیصه ممتاز اولیاى خداست ـ دست مى یابد و به پاس آن، به نعمت هاى پایدار و جاودان خداوند نایل مى گردد؛ چنان که در طلیعه دعاى ندبه مى خوانیم:
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤکَ فِى أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِى لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا…»؛ «خداوندا، تو را بر آنچه بر دوستانت مقدر ساختى سپاس مى گویم؛ کسانى که براى خود و ترویج دینت برگزیدى. آن گاه از نعمت هاى باقى و زوال ناپذیرى که نزدت هست، بر آنان اختیار کردى؛ بعد از آن که زهد و بى اعتنایى به مقامات و لذت ها و زر و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط کردى».
از امام باقر علیه السلام روایت شده: «هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله آهنگ سفر داشتند، آخرین کسى که با او وداع مى کردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام بازگشت از سفر، اول به دیدار او مى شتافتند. روزى حضرت على علیه السلام غنیمتى به خانه آورد و به حضرت فاطمه علیهاالسلامسپرد. فاطمه آن را فروخت و با پولش دو دستبند نقره اى و پرده اى تهیه کرد و به سر در خانه آویخت. وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از سفر برگشتند و به خانه فاطمه علیهاالسلامرفتند و پرده و دستبندها را مشاهده کردند، بر جاى خود نشستند و مدتى خیره خیره به دختر خود نگریستند و با او سخن نگفتند و برگشتند. فاطمه غمگین شد و گریست و چون علت را دریافت، پرده را از سر در خانه برداشت و دستبندها را نیز از دست خارج کرد و به پسرانش، حسن و حسین علیهماالسلام سپرد تا آنها را نزد پیامبر صلى الله علیه و آلهببرند. پیامبر صلى الله علیه و آله نور دیده گانش را در آغوش کشید و بوسید و دستور داد تا دستبندها را قطعه قطعه کرده و بین مهاجرین فقیر تقسیم کنند. پرده را نیز قطعه قطعه کرد و به مهاجرین برهنه داد تا با آن خود را بپوشانند. سپس فرمود؛ خدا رحمت کند فاطمه را و از لباس هاى بهشتى به او بپوشاند و او را از زینت هاى بهشتى برخوردار سازد».[14]
2. در استفاده از لذت هاى مادى زیاده روى نکنیم که موجب انس و توجه نفس به لذت هاى حیوانى شود. بکوشیم که اعضا و جوارح و به خصوص شکم خود را در کنترل خود داشته باشیم، چون اگر انسان برنامه منظمى در کمیت و کیفیت بهره بردارى از لذت هاى حیوانى و استفاده از خوردنى ها نداشت و از جمله هر وقت خوردنى به دستش رسید، بدون حساب مصرف کرد؛ نمى تواند بر اراده خویش مسلط باشد و بى ارادگى در امر خوردن به عنوان یک عادت و شیوه مذموم به سایر کارها و برنامه هاى او نیز سرایت مى کند و از آن پس، در تمام زمینه ها، نمى تواند در برابر موانع و جاذبه هاى مادى و شهوانى اراده و تصمیمى مناسب ارائه دهد.
البته برنامه ریزى ما در این زمینه باید مبتنى بر اعتدال و میانه روى باشد، چون همان طور که زیاده روى و افراط به چموش گشتن نفس و سلطه هواهاى نفسانى و شهوات مى انجامد، تفریط در استفاده از نعمت ها، موجب ضعف و کسالت در انجام وظایف مى گردد. بنابراین، در همه امور، از جمله در عبادت، مطالعه، خوابیدن و استفاده از لذت هاى حیوانى، باید میانه روى و اعتدال داشت و از افراط و تفریط دورى گزید.
مهم این است که سعى کنیم داعى ما در استفاده از نعمت هاى دنیوى، تهیه مقدمات سیر؛ یعنى سلامت و قوت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى باشد. روزه گرفتن و سیر نخوردن و کم گفتن و کم خفتن، با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، براى توفیق در سیر الى الله و کاستن از انس به لذت هاى حیوانى نقش مهمى دارند.
3. قواى حسى و خیالى را که مى توانند با تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند کنترل کنیم؛ به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و صداهاى باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى از آنچه توجه ما را به چیزهایى جلب مى کند که مرضى خداوند نیستند، خوددارى کنیم:
«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤدَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤلاً»[15] ؛ «همه گوش و چشم و دل از همه اینها بازخواست خواهد شد».
4. اندیشه خود را از لغزش گاه هاى فکرى بازداریم، به خصوص از مطالعه و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم خوددارى کنیم. اگر احیانا این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت و یا به گوشمان خورد، فورا در صدد یافتن پاسخ قانع کننده براى آن برآییم:
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[16] ؛ «و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات الهى انکار و استهزاء مى شوند، با ایشان ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند (وگرنه) شما هم مثل آنان خواهید بود. همانا خداوند فراهم آرنده همه منافقان و کافران در دوزخ است».
هم چنین در حدیث وارد شده است: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[17] ؛ «کسى که به گوینده اى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است».
تأکید مى کنیم که نباید در تنظیم و اجراى برنامه عملى خودسازى، رعایت اصل تدریج و اعتدال را از نظر دور داریم؛ یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایى را بر خود تحمیل کنیم؛ زیرا علاوه بر اینکه موجب عصیان و سرکشى نفس مى شود ممکن است زیان هاى بدنى و یا روانى جبران ناپذیرى را به بار آورد. بنابراین، بایسته است در طرح برنامه با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت کنیم. از طرف دیگر، نباید در اجراى برنامه هاى حساب شده، سستى روا داریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنهاست. در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
پاورقی:
1- محمدتقى مصباح یزدى، به سوى خودسازى، قم: مؤسه پژوهشى آموزشى امام خمینى.
2- مومنون 23، آیات 1 و 2.
3- اعراف 7، آیه 205.
4- حشر 59، آیه 9.
5- آل عمران 3، آیه 92.
6- توبه 9، آیه 103.
7- مریم 19، آیه 31.
8- رعد 13، آیه 3.
9- قمر 54، آیه 17.
10- علامه حلى، تذکرة الفقها، مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 205.
11- حدید 57، آیه 5.
12- ماعون 107، آیات 6-4.
13- بحارالانوار، ج 2، ص 477، باب ایمان و کفر.
14- بحارالانوار، ج 43، ص 83.
15- اسرا 17، آیه 36.
16- نساء 4، آیه 140.
17- کافى، ج 6، ص 434.
به ویژه نمازهاى واجب را به موقع و با حضور قلب و اخلاص کامل انجام دهیم:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[2] ؛ «به راستى که مؤنان رستگار شدند، آنان که در نمازشان ترسان و فروتنند».
در صورت امکان، مقدارى از وقت خود را به توجه قلب اختصاص دهیم و براى آن وقت و محل مناسبى را در نظر بگیریم:
«وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِى نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ»[3] ؛ «پروردگارت را در دل خود، از روى تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن و از غافلان مباش!».
شکى نیست که اعتیاد و روزمرگى عامل مؤرى در برانگیختن تمایلات فطرى ارادى است، تا آنجا که چه بسا با انس گرفتن به لذتى، انسان از لذت هاى برتر نیز چشم مى پوشد و لذتى را که بدان خو گرفته مقدم مى دارد؛ گرچه مى پذیرد که لذت هاى دیگر بهتر و برترند. خوگرفتن به لذت ها، همان طور که مى تواند براى انسان زیان بار باشد، مى تواند ارزشمند و نجات بخش باشد. پس چه بهتر که ما به کارهاى خیر خو گیریم که در این صورت اگر به دلیلى از انجام کارهاى خیر بازماندیم؛ احساس ناراحتى و خسارت کنیم؛ چنان که کسى که به خواندن نماز شب انس یافته، اگر شبى نماز شبش قضا شود، روحش آزرده مى گردد و احساس مى کند سرمایه بزرگى را از کف داده است. در این بین، عالى ترین و برترین لذت ها، انس دل به خدا و چشیدن مناجات اوست که در استمرار و تکرار توجه قلبى به خداوند حاصل مى گردد و تداوم ذکر او، هم لذت انس با خدا را در دل انسان پدید مى آورد و هم باعث بى اعتنا شدن به لذت هاى مادى مى گردد. هم چنین نباید از انس یافتن به امورى که با خداوند ارتباط دارد غافل بمانیم، نظیر مشرف شدن به حج و زیارت مشاهد مشرفه و علما و رفت و شد با آنها؛ چون این امور باعث افزایش انس با حضرت حق مى گردند.
2. انفاق و ایثار
بى تردید انفاق و نیز ایثار و بخشش چیزى که محبوب و مورد نیاز انسان است، بهترین وسیله براى دل کندن از لذایذ مادى و تطهیر و مصفا گشتن دل و مصون ماندن از آلودگى به دنیاست:
«وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[4] ؛ «کسانى که از بخل و آز نگاه داشته شوند ایشانند رستگاران».
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[5] ؛ «هرگز به نیکى نخواهید رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید».
«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها…»[6] ؛ «از اموالشان صدقه اى (زکات) بگیر تا بدان وسیله ایشان را تطهیر و تزکیه کنى».
خداوند نمى فرماید از آنها زکات بگیر تا اموالشان پاک گردد که اگر حق فقرا و سایرین یا مال غصبى در آن است با زکات پاک گردد، بلکه مى فرماید از آنها زکات بگیر تا خودشان پاک و تزکیه گردند. شاید نکته نهفته در آن بیان این است که دل بستگى به مال و دنیا، دل انسان را آلوده و بیمار مى سازد و با پرداخت صدقه و زکات، از تعلق و دل بستگى انسان به دنیا کاسته مى شود و علاوه بر مال، روح انسان نیز پاک مى گردد. البته این توجیه با وجه تسمیه اى که براى زکات ذکر کرده اند و آن را باعث پاک گشتن مال معرفى کرده اند، منافاتى ندارد و با آن قابل جمع است.
نباید از نظر دور داشت که نماز و انفاق اثر یکدیگر را کامل مى کنند و شاید به همین مناسبت است که در قرآن شریف غالبا با هم ذکر شده اند:
«وَ جَعَلَنِى مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِى بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»[7] ؛ «حضرت عیسى، در گهواره در ضمن سخنان خود فرمود «و مرا هر جا باشم با برکت ساخته و تا زنده باشم به نماز و زکات سفارشم کرده است».
3. تفکر
همه روزه، بخشى از وقت خود را به فکر کردن اختصاص دهیم و درباره صفات و آیات الهى و هدف آفرینش و نعمت ها و احسان هاى بى پایان او، و هم چنین درباره تشخیص راه صحیح و طولانى بودن مسیر و کم بودن وقت و نیرو و کثرت موانع و بى ارزشى اهداف دنیوى و محدود و مشوب بودن لذت هاى آن و مسبوق و ملحوق بودن آنها به آلام و رنج ها و مصیبت ها، بیندیشیم. هم چنین درباره سایر چیزهایى که انسان را در پیمودن راه بندگى تشویق مى کند و از خودپرستى و دنیاپرستى باز مى دارد، فکر کنیم:
«إِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[8] ؛ «همانا در این (امور) براى گروهى که بیندیشند نشانه هایى است».
4. تدبر در قرآن
از آنجا که استحضار مفاهیم و اندوخته هاى ذهنى تأثیر شایان در رفتار و نحوه عمل انسانى دارد، شایسته است جهت بهینه سازى و سالم سازى کردار و رفتار و نگرش هاى انسان، برنامه اى روزانه تنظیم کنیم براى قرائت و حفظ قرآن همراه با توجه و تدبر در آن، و هم چنین مطالعه روایات و مواعظ و کلمات حکمت آمیز و احکام فقهى و دستورات اخلاقى؛ تا همواره هدف و راه صحیح برگرفته از آنها در خاطر ما بماند و تذکرى براى خواست کمال جوى ما باشد:
«وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»[9] ؛ «و هر آینه قرآن را براى پند گرفتن آسان ساختیم، پس آیا یاد آرنده و پند گیرنده اى هست؟».
وقتى انسان سوره اى از قرآن را حفظ کرد و مفاهیم آن را به خاطر سپرد، پیوسته آن مفاهیم متعالى در ذهنش مرور مى کنند و تأثر و تحول فکرى او را برمى انگیزانند. هم چنین اگر دایما ذکر «الله اکبر» و «لا اله الا الله» که حاکى از عظمت، قدرت و احاطه وجودى خداوند و ستایش اوست، در گوش انسان طنین اندازد و شمیم جانفزاى آن بر دل سایه افکند، خط بندگى خداوند فراروى انسان ترسیم و هموار مى گردد و در آن صورت، او همواره مى کوشد که در راستاى خواست، اراده و رضایت خداوند حرکت کند. از این جهت، در احوالات امام باقر علیه السلام آمده است که به جز مواردى که به گفتگو با دیگران و پاسخ گفتن به پرسش هایشان مشغول بودند، همواره ذکر «لا اله الا الله» را بر زبان داشته اند.
5. دائم الوضو بودن
این عمل نورانیت و جلاى باطن را زیاد مى کند «والوضوء بَعد الوضوء نورٌ على النور»[10] . وضو بعد از وضو نیز همانند اضافه کردن و انباشتن نور بر روى نور است، لذا این کار توفیقات زیادى را دنبال خواهد داشت.
مهم ترین موانع برنامه خودسازى به شرح زیر است:
1. حب دنیا: نفس دنیا فریبنده است و دنیا به چیزى گفته میشود که صبغه الهى در آن راه ندارد یعنى هر کارى و عبادتى و فعلى و نیتى یا حرکتى… که در آن رنگ و بوى خدایى نباشد دنیاست.
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الاْخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ»[11] ؛ «بدانید که زندگى دنیا جز بازیچه و هوسرانى و آرایش و تفا و افزودن مال و فرزندان مال و فرزندان چیزى نیست. در مَثل مانند بارانى است که به موقع ببارد و گیاهى از زمین در پى آن بروید که کشاورز را به شگفت آرد سپس بنگرى که زرد و خشک و پوسیده شده و در آخرت عذاب سختى در پى خواهد داشت».
خداوند زندگى دنیا را در پنج الى شش موضوع خلاصه کرده و در واقع خطرات و موانع خودسازى نیز در این پنج مورد ناشى مى گردد ودر صورت پیروزى و غلبه مجاهد سالک بر این موارد خواهد توانست راه ورود به زندگى سعادتمند را هموار سازد.
دنیا جز بازیچه و هوسرانى چیز دیگرى نیست: کسى که این مطلب را در نفس خویش حَلّ کند با بصیرت و آگاهى که نسبت به دنیاى نیرنگ و شهوت پیدا مى نماید هرگز سراغ آن نخواهد رفت و خود را آلوده زندگى چند روزه آن نخواهد کرد.
2. آرایش و زینت: دنیا در نگاه موحد بجز تزویر و یا زینت و زرق و برق فریبنده نیست.
3. فخر فروشى: تبختر و فخ فروشى از مسائلى است که موجب کبر و خود برتربینى شده وانسان را از تواضع و فروتنى در برابر مولاى خویش دور مى نماید.
4. کثرت اموال: تلنبار کردن مال و منال دنیوى حرام و زندگى قارونى هر فردى را به غفلت از خدا و آخرت و پرهیز از معنویت وامى دارد.
5. کثرت اولاد: تولید نسل بشرى بر عهده تمام انسانها مى باشد و خداوند متعال به واسطه آن غرایز فطرى بنده گان را ارضاء مى نماید. اگر والدین بتوانند از حقوق فرزندان نسبت به تربیت و تعلیم آنها موفق عمل نمایند و از فخرفروشى و از سهل انگارى در این زمینه پرهیز نمایند و به عدالت در بین آنان رفتار کنند کثرت اولاد مشکل ساز نخواهد بود در غیر این صورت به جز جامعه ناهنجار و بزهکار و آلوده و فرزندان خیابانى چیزى عایدمان نخواهد شد.
6. ریا: ریا عملى است که جهت خوشایند دیگران آن را انجام دهیم و قصد و نیت خداوند در آن لحاظ نگردد ریا موجب حبط اعمال مى گردد و از آفات اصلى خودسازى است.
خداوند کسانى را که عبادت و بنده گى را وسیله کسب عنوان و محبوبیت بین مردم بدانند برایشان با دیده تنفر و غضب مى نگرد:
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ. الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذِینَ هُمْ یُراؤنَ»[12] ؛ «و اى بر نمازگزاران که در نماز خود مسامحه مى کنند آن کسانى که ریا مى کنند».
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «هر ریایى شرک است همانا کسى که براى مردم کار کند ثواب آن بر عهده مردم است و کسى که براى خدا عملى انجام دهد ثواب او برعهده خداست»[13] .
نباید انسان کارى مرتکب شود بعد از مدتى متوجه شود که نه به درد دنیا و نه به درد آخرتش مفید واقع شد بلکه خستگى را دنبال داشته است.
1. سعى کنیم که تعلق خاطر و دل بستگى به دنیا و مادیات نداشته باشیم و روحیه زهد و بى اعتنایى به دنیا را در خویش بپرورانیم و توجه داشته باشیم که دل بستگى انسان به مادیات و دنیا، انسان را سست اراده و زبون و سرسپرده دنیا مى سازد و روحیه آزادگى و آزاداندیشى را از انسان مى گیرد و مجالى براى تفکر در فرجام کار براى انسان باقى نمى گذارد. اگر انسان به دنیا و لذت هاى آن انس گرفت، زایل ساختن آن انس و دل بستگى بسیار دشوار است و تنها افراد اندکى، با ریاضت و تلاش طاقت فرسا، بدان موفق مى گردند. پس لازم است که انسان از آغاز سعى کند انس و وابستگى به دنیا و لذت هاى آن پیدا نکند و از تجملات بپرهیزد و ساده زیست باشد و تعلق خاطرى به امکانات پیرامون خویش پیدا نکند، که اگر خسارتى به او وارد شد نگران و افسرده گردد. در پرتو آنچه ذکر شد، انسان، رفته رفته، به مقام زهد و بى اعتنایى به دنیا ـ که ویژگى و خصیصه ممتاز اولیاى خداست ـ دست مى یابد و به پاس آن، به نعمت هاى پایدار و جاودان خداوند نایل مى گردد؛ چنان که در طلیعه دعاى ندبه مى خوانیم:
«اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤکَ فِى أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِى لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا…»؛ «خداوندا، تو را بر آنچه بر دوستانت مقدر ساختى سپاس مى گویم؛ کسانى که براى خود و ترویج دینت برگزیدى. آن گاه از نعمت هاى باقى و زوال ناپذیرى که نزدت هست، بر آنان اختیار کردى؛ بعد از آن که زهد و بى اعتنایى به مقامات و لذت ها و زر و زیور دنیاى دون را بر آنها شرط کردى».
از امام باقر علیه السلام روایت شده: «هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله آهنگ سفر داشتند، آخرین کسى که با او وداع مى کردند فاطمه علیهاالسلام بود و هنگام بازگشت از سفر، اول به دیدار او مى شتافتند. روزى حضرت على علیه السلام غنیمتى به خانه آورد و به حضرت فاطمه علیهاالسلامسپرد. فاطمه آن را فروخت و با پولش دو دستبند نقره اى و پرده اى تهیه کرد و به سر در خانه آویخت. وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از سفر برگشتند و به خانه فاطمه علیهاالسلامرفتند و پرده و دستبندها را مشاهده کردند، بر جاى خود نشستند و مدتى خیره خیره به دختر خود نگریستند و با او سخن نگفتند و برگشتند. فاطمه غمگین شد و گریست و چون علت را دریافت، پرده را از سر در خانه برداشت و دستبندها را نیز از دست خارج کرد و به پسرانش، حسن و حسین علیهماالسلام سپرد تا آنها را نزد پیامبر صلى الله علیه و آلهببرند. پیامبر صلى الله علیه و آله نور دیده گانش را در آغوش کشید و بوسید و دستور داد تا دستبندها را قطعه قطعه کرده و بین مهاجرین فقیر تقسیم کنند. پرده را نیز قطعه قطعه کرد و به مهاجرین برهنه داد تا با آن خود را بپوشانند. سپس فرمود؛ خدا رحمت کند فاطمه را و از لباس هاى بهشتى به او بپوشاند و او را از زینت هاى بهشتى برخوردار سازد».[14]
2. در استفاده از لذت هاى مادى زیاده روى نکنیم که موجب انس و توجه نفس به لذت هاى حیوانى شود. بکوشیم که اعضا و جوارح و به خصوص شکم خود را در کنترل خود داشته باشیم، چون اگر انسان برنامه منظمى در کمیت و کیفیت بهره بردارى از لذت هاى حیوانى و استفاده از خوردنى ها نداشت و از جمله هر وقت خوردنى به دستش رسید، بدون حساب مصرف کرد؛ نمى تواند بر اراده خویش مسلط باشد و بى ارادگى در امر خوردن به عنوان یک عادت و شیوه مذموم به سایر کارها و برنامه هاى او نیز سرایت مى کند و از آن پس، در تمام زمینه ها، نمى تواند در برابر موانع و جاذبه هاى مادى و شهوانى اراده و تصمیمى مناسب ارائه دهد.
البته برنامه ریزى ما در این زمینه باید مبتنى بر اعتدال و میانه روى باشد، چون همان طور که زیاده روى و افراط به چموش گشتن نفس و سلطه هواهاى نفسانى و شهوات مى انجامد، تفریط در استفاده از نعمت ها، موجب ضعف و کسالت در انجام وظایف مى گردد. بنابراین، در همه امور، از جمله در عبادت، مطالعه، خوابیدن و استفاده از لذت هاى حیوانى، باید میانه روى و اعتدال داشت و از افراط و تفریط دورى گزید.
مهم این است که سعى کنیم داعى ما در استفاده از نعمت هاى دنیوى، تهیه مقدمات سیر؛ یعنى سلامت و قوت و نشاط بدن براى عبادت و شکرگزارى باشد. روزه گرفتن و سیر نخوردن و کم گفتن و کم خفتن، با رعایت اعتدال و حفظ سلامت، براى توفیق در سیر الى الله و کاستن از انس به لذت هاى حیوانى نقش مهمى دارند.
3. قواى حسى و خیالى را که مى توانند با تداعى، منشأ انگیزش امیال حیوانى شوند کنترل کنیم؛ به ویژه چشم و گوش را از دیدن مناظر شهوت انگیز و شنیدن سخنان و صداهاى باطل و سرگرم کننده حفظ کنیم و به طور کلى از آنچه توجه ما را به چیزهایى جلب مى کند که مرضى خداوند نیستند، خوددارى کنیم:
«إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤدَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤلاً»[15] ؛ «همه گوش و چشم و دل از همه اینها بازخواست خواهد شد».
4. اندیشه خود را از لغزش گاه هاى فکرى بازداریم، به خصوص از مطالعه و بحث درباره شبهاتى که قدرت پاسخ گویى به آنها را نداریم خوددارى کنیم. اگر احیانا این گونه شبهات به ذهنمان راه یافت و یا به گوشمان خورد، فورا در صدد یافتن پاسخ قانع کننده براى آن برآییم:
«وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[16] ؛ «و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه شنیدید آیات الهى انکار و استهزاء مى شوند، با ایشان ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند (وگرنه) شما هم مثل آنان خواهید بود. همانا خداوند فراهم آرنده همه منافقان و کافران در دوزخ است».
هم چنین در حدیث وارد شده است: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً»[17] ؛ «کسى که به گوینده اى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، پس اگر گوینده از طرف خدا باشد، خدا را پرستش کرده و اگر از طرف شیطان باشد، شیطان را پرستش کرده است».
تأکید مى کنیم که نباید در تنظیم و اجراى برنامه عملى خودسازى، رعایت اصل تدریج و اعتدال را از نظر دور داریم؛ یعنى هیچ گاه نباید فشار طاقت فرسایى را بر خود تحمیل کنیم؛ زیرا علاوه بر اینکه موجب عصیان و سرکشى نفس مى شود ممکن است زیان هاى بدنى و یا روانى جبران ناپذیرى را به بار آورد. بنابراین، بایسته است در طرح برنامه با شخص آگاه و قابل اعتمادى مشورت کنیم. از طرف دیگر، نباید در اجراى برنامه هاى حساب شده، سستى روا داریم و براى ترک آنها بهانه جویى کنیم؛ زیرا تأثیر قابل توجه این برنامه ها در ادامه آنهاست. در هر حال، باید اعتمادمان به خدا باشد و توفیق خود را از او بخواهیم.
پاورقی:
1- محمدتقى مصباح یزدى، به سوى خودسازى، قم: مؤسه پژوهشى آموزشى امام خمینى.
2- مومنون 23، آیات 1 و 2.
3- اعراف 7، آیه 205.
4- حشر 59، آیه 9.
5- آل عمران 3، آیه 92.
6- توبه 9، آیه 103.
7- مریم 19، آیه 31.
8- رعد 13، آیه 3.
9- قمر 54، آیه 17.
10- علامه حلى، تذکرة الفقها، مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 205.
11- حدید 57، آیه 5.
12- ماعون 107، آیات 6-4.
13- بحارالانوار، ج 2، ص 477، باب ایمان و کفر.
14- بحارالانوار، ج 43، ص 83.
15- اسرا 17، آیه 36.
16- نساء 4، آیه 140.
17- کافى، ج 6، ص 434.