1- نخست باید به هستی و حقیقت وجود های عالم نظری بیفکنیم . آنها در مرحله اول به دو نوع وجود ممکن و واجب تقسیم می شوند , وجود ممکن وجودی است که وجودش از خود وجودی مسبقل ندارد , بلکه وجود و هستی خویش را از دیگری اخذ و اقتباس نموده , مانند سایه یا اشعه نور که هستی اش به صاحب سایه و منبع نور وابسته است . واجب الوجود وجودی است که وجودش از ذات می باشد و وجودش به وجود دیگری وابسته نیست . تفصیل این مطلب در براهین فلسفی مانند برهان امکان و صدیقین ارائه شده است . در اینجا ما باید مشخص کنیم که وجود خدا از کدام قسم است , وجود ممکن نمی تواند خدا باشد . پس واجب الوجود همان خداست لذا این که نز دارای قدرت یعنی هستی بخش همه وجود های ممکن است , جای استبعادی به نظر نمی رسد, چرا که وی هستی بخش و فیاض همه کمالات بلکه وجود های ممکن است و غیر او واجب الوجودی نیست تا قدرت تقسیم شود , وجود خدا مانند ذات خوشیدی است که همه نورها و وجود از آن سرچشمه می گیرند .
2- وجود ممکنات نسبت به خدا مانند صورت های ذهنی برای انسان است , انسان می تواند در ذهن خود هر صورتی که بخواهد تصویر و خلق کند , مثلا یک اسب بالدار یا یک کوه طلا تصور نموده سپس در این صورت خود دخل و تصرف مطلق نماید , مثلا به تعداد بال های اسب فرضی خود بیفزاید یا از آن بکاهد همچنین برداشتی یا جا بجا کردن وزنه یک یا هزار کیلویی در ذهن انسان هیچ تفاوتی ندارد چرا که نفس برای آن نوعی قدرت مطلق دارد.
عالم امکان نیز مانند صورت ذهن برای خداست , چون آن معلول و آفریده و به نوعی پرتو و سایه وجود الهی محسوب می شود و خدا هر گونه که می خواهد در آن تصرف می کند چرا که قدرت مطلق خدا از ذات غیر متناهی اش نشأت گرفته است و اگر چنین قدرتی نداشته باشد , واجب الوجود نخواهد بود و البته محال ذاتی مانند خلق یک دایره مربع از این قدرت استثناء و به تعبیر اصولیین تخصصاً خارج است که دلیل آن به عدم قابلیت شئ مورد بحث بر می گردد . مثلاً همه مان در رشته ورزش پرتاب دیسک که دیسک خاصی را صد ها متر پرت می کند , وقتی از او بخواهیم یک پر کاهی را یک و دو متر پرت کند اظهار عجز می کند و درست توجیه می کند که این مشکل نه به قدرت من بلکه به عدم قابلیت کاه برمی گردد .
3- نکته دیگر درباره فاعلیت و قدرت خدا اینکه آن در (صادر اول) به طور مستقیم اعمال می شود اما در پدیده های دیگر از طریق واسطه و علت های میانجی صورت می گیرد . پس از این حیث قدرت و حاکمیت تنها در خدا جمع و منحصر نشده است , بلکه خدا آن را به علت های واسطه ای اعطا نموده است . برخی این اصل را – که در فلسفه به قاعده الواحد معروف است- با انتقال آب شرب یک سد به منازل مردم منتقل شوند و اگر آب سد را بدون واسطه برای ثمر رها کنند ,سیل آن را فرا خواهد گرفت . از آنجا که قدرت و افاصه الهی بی نهایت است , برای درست معرفی نمودن و تنعم از آن باید آن به اندازه های مناسب تقلیل پیدا کند.
4- به تقریر فلسفی شاید شما قدرت خدا را یک امر اعتباری مانند قدرت و اختیارات حاکم فرض کردید که خدا آن را از راه های مختلف برای خود جمع نموده است . اما چنانکه گفته شد وجود خدا و صفت قدرتش به عنوان صفت ذاتی و بی نهایت یک امر حقیقی و تکوینی است که از این لحاظ فیاض و هستی بخش عالم امکان است و سایر وجود ها و به تعبیر عرفانی سایر « نمود ها » برابر وی مانند سایه و یا صورتهای ذهنی ما است که اصل هستی شان از وجود قدسی سرچشمه گرفته اند.همچنین خدا واجب الوجود است و در فلسفه مبرهن شده که واجب الوجوب یکی بیشتر نمی تواند باشد لذا رقیب و شریکی برایتان قابل تصور نیست تا بحث محدودیت قدرت یا تقسیم آن پیش آید . به دیگر سخن خداوند قدرتش را جمع نکرده بلکه از ازل و همراه ذاتش بوده است و با آن ممکنات ذیور هستی پوشانده است .
اگر منظور سؤال این است که خداوند این همه قدرت را از چه کسی یا از چه جائی و چگونه به دست اورده است، باید گفت: کسی و موجودی برتر و بالاتر از خداوند وجود ندارد تا این قدرت را به او داده باشد و او این قدرت را از آن موجود گرفته باشد. چرا که هر موجودی را نام ببرید، آن هم مخلوق خداوند خواهد بود.
و اگر منظور سؤال این است که به چه دلیل او را قادر می دانیم، باید گفت که: اگر ما درباره موجودی به نام خدا و صفات و کمالات او تعقل کنیم مسئله روشن می شود. عقل انسان، خداوند را موجودی می داند که شریک ندارد. موجودی که وجودش واجب است و هیچ جهت امکانی در او راه نمی یابد، به چیزی نیاز ندارد و برتر از او موجودی نیست، او علت هر آنچه غیر اوست، می باشد. البته عقل این صفات بسیار دیگر را بعد از اثبات وجود خداوند، از ذات او یا افعال او انتزاع می کند.
عقل، خداوند را قادر مطلق می داند چرا که دارای کامل ترین و برترین وجود است، هیچ نقضی در او راه ندارد، عالم به تمام اسرار و وقایع و موجودات است. خالقی است که هر چیزی وجودش را از او دارد، و بی نیازی است که نیاز غیر خود-یعنی مخلوقاتش را- رفع می کند.
خلاصه اینکه اگر چنین سؤالی در مورد خداوند راه داشته باشد که او قدرتش را از کجا و چگونه به دست آورده است باید گفت که: قدرت او از ذات وی ناشی می شود و علت قدرت و مظاهر نیرو و توان وی که در مخلوقاتش تجلی می یابد از ذات خود او سرچشمه گرفته است. ذات خداوند، دارای تمام صفات کمالی است و هیچ کمالی وجود ندارد مگر اینکه او به بهترین وجهی آن را دارا می باشد، چرا که وی اصلا خالق تمام کمالات و خوبی های این عالم است. او وجودی محض است و بی نهایت. خداوند موجودی واجب است، و تمام اینها اقتصای این را دارند که قدرتش نیز بی نهایت باشد چرا که افعالش بینهایت است. آسمان و کهکشانش را انسان توان پیمودن ندارد و دستان بشر اعماق زمین او را نکاویده است، و حتی به وجود انسان نیز نه در بعد روحانی و نه در بعد جسمانی به تمامه و کامل آگاهی ندارد. و در پایان باید تاکید کرد که قدرت بی پایان او را علتی جزء ذات خود او نیست.
2- وجود ممکنات نسبت به خدا مانند صورت های ذهنی برای انسان است , انسان می تواند در ذهن خود هر صورتی که بخواهد تصویر و خلق کند , مثلا یک اسب بالدار یا یک کوه طلا تصور نموده سپس در این صورت خود دخل و تصرف مطلق نماید , مثلا به تعداد بال های اسب فرضی خود بیفزاید یا از آن بکاهد همچنین برداشتی یا جا بجا کردن وزنه یک یا هزار کیلویی در ذهن انسان هیچ تفاوتی ندارد چرا که نفس برای آن نوعی قدرت مطلق دارد.
عالم امکان نیز مانند صورت ذهن برای خداست , چون آن معلول و آفریده و به نوعی پرتو و سایه وجود الهی محسوب می شود و خدا هر گونه که می خواهد در آن تصرف می کند چرا که قدرت مطلق خدا از ذات غیر متناهی اش نشأت گرفته است و اگر چنین قدرتی نداشته باشد , واجب الوجود نخواهد بود و البته محال ذاتی مانند خلق یک دایره مربع از این قدرت استثناء و به تعبیر اصولیین تخصصاً خارج است که دلیل آن به عدم قابلیت شئ مورد بحث بر می گردد . مثلاً همه مان در رشته ورزش پرتاب دیسک که دیسک خاصی را صد ها متر پرت می کند , وقتی از او بخواهیم یک پر کاهی را یک و دو متر پرت کند اظهار عجز می کند و درست توجیه می کند که این مشکل نه به قدرت من بلکه به عدم قابلیت کاه برمی گردد .
3- نکته دیگر درباره فاعلیت و قدرت خدا اینکه آن در (صادر اول) به طور مستقیم اعمال می شود اما در پدیده های دیگر از طریق واسطه و علت های میانجی صورت می گیرد . پس از این حیث قدرت و حاکمیت تنها در خدا جمع و منحصر نشده است , بلکه خدا آن را به علت های واسطه ای اعطا نموده است . برخی این اصل را – که در فلسفه به قاعده الواحد معروف است- با انتقال آب شرب یک سد به منازل مردم منتقل شوند و اگر آب سد را بدون واسطه برای ثمر رها کنند ,سیل آن را فرا خواهد گرفت . از آنجا که قدرت و افاصه الهی بی نهایت است , برای درست معرفی نمودن و تنعم از آن باید آن به اندازه های مناسب تقلیل پیدا کند.
4- به تقریر فلسفی شاید شما قدرت خدا را یک امر اعتباری مانند قدرت و اختیارات حاکم فرض کردید که خدا آن را از راه های مختلف برای خود جمع نموده است . اما چنانکه گفته شد وجود خدا و صفت قدرتش به عنوان صفت ذاتی و بی نهایت یک امر حقیقی و تکوینی است که از این لحاظ فیاض و هستی بخش عالم امکان است و سایر وجود ها و به تعبیر عرفانی سایر « نمود ها » برابر وی مانند سایه و یا صورتهای ذهنی ما است که اصل هستی شان از وجود قدسی سرچشمه گرفته اند.همچنین خدا واجب الوجود است و در فلسفه مبرهن شده که واجب الوجوب یکی بیشتر نمی تواند باشد لذا رقیب و شریکی برایتان قابل تصور نیست تا بحث محدودیت قدرت یا تقسیم آن پیش آید . به دیگر سخن خداوند قدرتش را جمع نکرده بلکه از ازل و همراه ذاتش بوده است و با آن ممکنات ذیور هستی پوشانده است .
اگر منظور سؤال این است که خداوند این همه قدرت را از چه کسی یا از چه جائی و چگونه به دست اورده است، باید گفت: کسی و موجودی برتر و بالاتر از خداوند وجود ندارد تا این قدرت را به او داده باشد و او این قدرت را از آن موجود گرفته باشد. چرا که هر موجودی را نام ببرید، آن هم مخلوق خداوند خواهد بود.
و اگر منظور سؤال این است که به چه دلیل او را قادر می دانیم، باید گفت که: اگر ما درباره موجودی به نام خدا و صفات و کمالات او تعقل کنیم مسئله روشن می شود. عقل انسان، خداوند را موجودی می داند که شریک ندارد. موجودی که وجودش واجب است و هیچ جهت امکانی در او راه نمی یابد، به چیزی نیاز ندارد و برتر از او موجودی نیست، او علت هر آنچه غیر اوست، می باشد. البته عقل این صفات بسیار دیگر را بعد از اثبات وجود خداوند، از ذات او یا افعال او انتزاع می کند.
عقل، خداوند را قادر مطلق می داند چرا که دارای کامل ترین و برترین وجود است، هیچ نقضی در او راه ندارد، عالم به تمام اسرار و وقایع و موجودات است. خالقی است که هر چیزی وجودش را از او دارد، و بی نیازی است که نیاز غیر خود-یعنی مخلوقاتش را- رفع می کند.
خلاصه اینکه اگر چنین سؤالی در مورد خداوند راه داشته باشد که او قدرتش را از کجا و چگونه به دست آورده است باید گفت که: قدرت او از ذات وی ناشی می شود و علت قدرت و مظاهر نیرو و توان وی که در مخلوقاتش تجلی می یابد از ذات خود او سرچشمه گرفته است. ذات خداوند، دارای تمام صفات کمالی است و هیچ کمالی وجود ندارد مگر اینکه او به بهترین وجهی آن را دارا می باشد، چرا که وی اصلا خالق تمام کمالات و خوبی های این عالم است. او وجودی محض است و بی نهایت. خداوند موجودی واجب است، و تمام اینها اقتصای این را دارند که قدرتش نیز بی نهایت باشد چرا که افعالش بینهایت است. آسمان و کهکشانش را انسان توان پیمودن ندارد و دستان بشر اعماق زمین او را نکاویده است، و حتی به وجود انسان نیز نه در بعد روحانی و نه در بعد جسمانی به تمامه و کامل آگاهی ندارد. و در پایان باید تاکید کرد که قدرت بی پایان او را علتی جزء ذات خود او نیست.