طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا واقعا جان کندن (لحظه مردن) سخت است یا درباره این مسئله اغراق شده؟

آیا واقعا جان کندن (لحظه مردن) سخت است یا درباره این مسئله اغراق شده؟

علّت‌ حقیقی‌ ترس‌ و فرار مردم‌ از مرگ‌

کسانیکه‌ در دنیا زندگی‌ می‌کنند و دل‌ به‌ ظاهر دنیا می‌دهند و ابداً با باطن‌ کاری‌ نداشته‌ و از وجدان‌ خود که‌ در حقیقت‌ مربوط‌ با خداست‌ نیرو نمی‌گیرند، و حواسّ خود را جمع‌ نمی‌کنند بلکه‌ سرسری‌ و بدون‌ حساب‌ و مسؤولیّت‌ و بدون‌ تعهّد زندگی‌ می‌نمایند، پیوسته‌ در دل‌ آنان‌ محبّت‌ دنیا و آثار آن‌ رو به‌ فزونی‌ می‌رود تا به‌ جائیکه‌ گوئی‌ هیچ‌ محبوبی‌ و مقصودی‌ غیر از آن‌ نمی‌پندارند.
مردن‌ برای‌ این‌ افراد بسیار سخت‌ است‌. چون‌ یک‌ عمر زندگی‌ کرده‌، و آن‌ عمر سرمایة‌ وجودی‌ او بوده‌ و ساعات‌ عمر را برای‌ بدست‌ آوردن‌ امور دنیویّه‌ از مال‌ و جاه‌ و اعتبار مصرف‌ کرده‌ و برای‌ داخل‌ کردن‌ موقعیّت‌ و هستی‌ وجودی‌ خود در دل‌ مردم‌ فعّالیّت‌ نموده‌ و زحمت‌ کشیده‌، برای‌ اولاد رنج‌ برده‌ و متحمّل‌ مشکلات‌ شده‌، سرمایه‌ای‌ گرد آورده‌ و بدان‌ اعتماد کرده‌، در سرما و گرما ایّام‌ و ساعات‌ عمر خود را برای‌ بدست‌ آوردن‌ این‌ امور مصرف‌ نموده‌ است‌؛ خلاصه‌ تمام‌ دوران‌ عمر خود را که‌ منطبق‌ است‌ بر قطعات‌ زمان‌ از سالها و ماهها و روزها و ساعت‌ها و دقیقه‌ها و لحظه‌ها، برای‌ بدست‌ آوردن‌ این‌ چیزها مصرف‌ کرده‌ است‌.
بنابراین‌ به‌ هر یک‌ از آنها قهراً محبّت‌ پیدا نموده‌ است‌ و هر یک‌ از آنها مانند زنجیری‌ دل‌ و خواست‌ او را به‌ خود می‌بندد؛ حالا می‌خواهد از دنیا برود، دل‌ خود را متّصل‌ به‌ هزاران‌ زنجیر می‌بیند که‌ از هر طرف‌ او را به‌ این‌ امور دوخته‌ است‌.
اموال‌ او هر یک‌ دل‌ او را بسوی‌ خود می‌کشند، دوستان‌ و احباب‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند، اولاد و زن‌ و عشیره‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند، آرزوهای‌ دراز که‌ در خیال‌ خود پروریده‌ و بر اثر توهّم‌ و تخیّل‌، موجودیّت‌ تخیّلی‌ و موهومی‌ پیدا کرده‌ به‌ سمت‌ خود می‌کشند؛ و این‌ شخص‌ می‌خواهد برود، حرکت‌ کند، یعنی‌ چه‌؟ یعنی‌ بار سفر آخرت‌ بندد، وداع‌ کند! رجوعی‌ نیست‌، دیگر حتّی‌ برای‌ یک‌ لحظه‌ روی‌ این‌ عالم‌ را نمی‌بیند، و تمام‌ این‌ اندوخته‌ها و محبوب‌ها و مقصودها به‌ خاک‌ نسیان‌ سپرده‌ می‌شود.

و حتّی‌ در مقابل‌ دیدگان‌ خود می‌بیند که‌ عشقی‌ که‌ با بدن‌ خود می‌ورزید و برای‌ خراش‌ پوست‌ دستش‌ به‌ طبیب‌ متوسّل‌ می‌شد، باید تمام‌ بدن‌ را در خاک‌ ببیند و طعمة‌ ماران‌ و موران‌ زمین‌ کند، و محلّ و مدفن‌ او جای‌ آمد و شد خزندگان‌ زیر زمین‌ گردد. سوراخهای‌ بدن‌ او محلّ رفت‌ و آمد مارها و عقربها شود، و خاک‌ سنگین‌ بر روی‌ پیکر او انباشته‌ گردد و خود در میان‌ آن‌ تبدیل‌ به‌ خاک‌ و خاکستر شود. همة‌ اینها را در مقابل‌ دیدگان‌ خود مجسّم‌ می‌بیند.
و از طرفی‌ هم‌ بر اساس‌ وجدان‌ و عقل‌ حرکت‌ نکرده‌، راه‌ آخرت‌ را روشن‌ ننموده‌، با ناموس‌ خدا آشنائی‌ پیدا نکرده‌، ‌، از راه‌ عدالت‌ منحرف‌ و به‌ حقوق‌ خود و سائر افراد مردم‌ که‌ در نزد مبدأ اصیل‌ عالم‌، خداوند عزّوجلّ محترمند تجاوز کرده‌، و در مقام‌ عبودیّت‌ خدا نبوده‌، سر به‌ سجدة‌ تسلیم‌ و خاکساری‌ در مقابل‌ ظاهرکنندة‌ این‌ مظاهر عجیب‌ و این‌ مناظر شگفت‌ عالم‌ نگذارده‌، ایثار نکرده‌، دستگیری‌ از بیچارگان‌ و درماندگان‌ ننموده‌، و با اعمال‌ صالحه‌ جان‌ خود را به‌ حیات‌ آن‌ عالم‌ زنده‌ نکرده‌، و برای‌ تاریکیها و عقبات‌ و کوره‌ راههای‌ طبعی‌ چراغی‌ نیفروخته‌ است‌.
با این‌ حال‌ و کیفیّت‌ می‌خواهد از دنیا برود! با این‌ مشکلاتی‌ که‌ از هر سو بدو روی‌ آورده‌ و او را احاطه‌ نموده‌ و درهم‌ پیچیده‌ است‌؛ حیرت‌ زده‌، خسران‌ زده‌ و زیانکار، با زیان‌ و ندامت‌ و حسرتی‌ که‌ از سر تا قدم‌ او می‌بارد می‌خواهد کوچ‌ کند. بانگ‌ رحیل‌ زده‌ شده‌ و دیگر وقت‌ درنگ‌ و تدارک‌ نیست‌.
بالاخصّ اگر به‌ این‌ امور فانیة‌ دنیا با رنج‌ و زحمت‌ رسیده‌ باشد و آنها را با مشقّت‌ تحصیل‌ کرده‌ باشد، در این‌ صورت‌ علاقه‌ بیشتر بوده‌ و بالنّتیجه‌ دل‌ کندن‌ از آنها مشکلتر است‌. چون‌ به‌ موازات‌ و به‌ نسبت‌ مستقیم‌، هرچه‌ کوشش‌ و تحمّل‌ زحمت‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ چیزی‌ بیشتر شود به‌ همان‌ میزان‌ محبّت‌ به‌ آن‌ بیشتر و دلبستگی‌ به‌ آن‌ شدیدتر و دل‌ کندن‌ از آن‌ ناهموارتر است‌.
با این‌ خصوصیّات‌ اگر به‌ کسی‌ بگویند: یک‌ سال‌ دیگر می‌میری‌ یا مثلاً ده‌ سال‌ دیگر می‌میری‌، دنیا در چشم‌ او تاریک‌ می‌شود؛ گوئی‌ تمام‌ عذاب‌ها را بر او وارد کرده‌ و کوهها را بر سر او خراب‌ می‌نمایند.

مؤمن‌ بواسطة‌ ربط‌ با خداوند هیچ‌ نگرانی‌ از مرگ‌ ندارد
امّا اگر به‌ مؤمن‌ که‌ ربط‌ با خدای‌ خود پیدا کرده‌ و در اثر تهذیب‌ نفس‌ و تزکیة‌ اخلاق‌ به‌ مدینة‌ فاضله‌ رسیده‌، و از ظاهر عالم‌ غرور به‌ باطن‌ دار خلود هجرت‌ کرده‌، و با موجودات‌ عالم‌ تجرّد و معنی‌ به‌علّت‌ عبودیّت‌ خدا مربوط‌ گشته‌، و در اطاعت‌ فرمان‌ خدا در صیقل‌ زدن‌ نفس‌ امّارة‌ بسوء با گذشت‌ و ایثار و انفاق‌ و اطعام‌ و جهاد و صلاة‌ و صیام‌ و انصاف‌ با خلق‌ و احسان‌ و دستگیری‌ از مستمندان‌ و غیره‌ کوتاهی‌ نکرده‌ است‌؛ اگر بگویند: در یک‌ روز دیگر یا مثلاً در یکساعت‌ دیگر می‌میری‌ در پاسخ‌ می‌گوید: الحمد للّه‌، از اینجا رخت‌ بر می‌بندم‌ به‌ مُلک‌ خلود، و از غرور به‌ عالم‌ ابدیّت‌، و از سراچة‌ حدود به‌ عوالم‌ لایتناهَی‌، و از خارج‌ حرم‌ به‌ داخل‌ حرم‌ لقاء احرام‌ می‌بندم‌ و جان‌ خود را در قدم‌ محبوب‌ ازلی‌ فدا می‌کنم‌.

این‌ جان‌ عاریت‌ که‌ به‌ حافظ‌ سپرده‌ دوست‌ روزی‌ رخش‌ ببینم‌ و تسلیم‌ وی‌ کنم‌
روزها حرف‌ من‌ اینست‌ و همه‌ شب‌ سخنم‌ که‌ چرا غافل‌ از احوال‌ دل‌ خویشتنم‌
از کجا آمده‌ام‌، آمدنم‌ بهر چه‌ بو د به‌ کجا می‌روم‌ آخر ننمائی‌ وطنم‌
مرغ‌ باغ‌ ملکوتم‌ نیم‌ از عالم‌ خاک ‌ دو سه‌ روزی‌ قفسی‌ ساخته‌اند از بدنم‌
خنک‌ آن‌ روز که‌ پرواز کنم‌ تا بر دوست‌ به‌ هوای‌ سر کویش‌ پر و بالی‌ بزنم‌
من‌ به‌ خود نامدم‌ اینجا که‌ به‌ خود باز روم‌ آنکه‌ آورده‌ مرا باز برد در وطنم‌

در آنجا عالم‌ فضای‌ واسع‌ است‌، عالم‌ عظیم‌ است‌. غصّه‌ نیست‌، خستگی‌ نیست‌، مرض‌ اعصاب‌ نیست‌، دغدغه‌ نیست‌، دشمن‌ نیست‌، تهدید نیست‌. آنجا عالم‌ حیات‌ است‌، حیات‌ محض‌ است‌، مرکز نشر حیات‌ به‌ عوالم‌ است‌، جمال‌ مطلق‌ است‌، تلالؤ نورانیّت‌ موجودات‌ پاک‌ و مجرّد است‌، ارواح‌ پاک‌ فرشتگان‌ و انبیاء و ائمّه‌ و اولیای‌ خداست‌. آنجا معدن‌ عظمت‌ و عزّ قدس‌ است‌، و نورمحض‌ و عرفان‌ خالص‌ است‌.
لذا مؤمن‌ هیچ‌ نگرانی‌ ندارد بلکه‌ ازچنین‌ مرگی‌ استقبال‌ میکند و پیشواز میرود.

اگر فرضاً مؤمنی‌ در دنیا در نهایت‌ آسایش‌ و اُبَّهت‌ و عظمت‌ زیست‌ کرده‌ و تمام‌ انواع‌ جمال‌ و اقسام‌ لذّات‌ شرعیّه‌ برای‌ او میسور بوده‌ است‌ به‌ او بگویند می‌میری‌، باز خوشحال‌ می‌شود زیرا می‌گوید: «وَ الاْخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَی‌؛[73]. «سرای‌ آخرت‌ مورد اختیار است‌ و آن‌ سرای‌ ابدیّت‌ و بقاء است‌.» آن‌ عالم‌ لقاء و عرفان‌ است‌. آنجا محلّ ادراک‌ حقائق‌ و کشف‌ دقائق‌ بدون‌ پرده‌ و حجاب‌ است‌. لذا با إخبار به‌ مرگ‌، زود حرکت‌ می‌کند و سبک‌ و سبکبار میرود.
و اگر فرضاً کافری‌ که‌ رابطة‌ خود را با باطن‌ و معنی‌ قطع‌ کرده‌ است‌، تمام‌ اقسام‌ مصائب‌ و بلاها و رنجها و مرض‌ها و فقرها و تنگدستیها به‌ وی‌ رو آورده‌ باشد، به‌ او بگویند می‌میری‌ راضی‌ نمی‌شود؛ زیرا می‌داند در جائی‌ می‌رود از اینجا تنگ‌تر و سخت‌تر و تاریکتر و ناخوشاینده‌تر؛ چون‌ در آن‌ عوالم‌ غریب‌ است‌، غریب‌ محض‌.
اگر انسان، مؤمن و با تقوا باشد و ره توشه آخرت را برگیرد، نه جان دادن هولى دارد و نه شب اول قبر هراسى و نه قیامت نگرانى دارد؛ از امام حسن(ع) پرسیدند: مرگ چیست که نسبت بدان نادانند؟ فرمود(ع): «اعظم سرور یرد على المؤمنین»؛ «بزرگترین شادمانى که بر مومنان وارد مى شود…» (بحارالانوار، ج 6، ص 153).
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پى جانان بروم
بر هواى لب او ذره صفت رقص کنان تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «القیامة عرس المتقین»؛ «قیامت زفاف و عروسى اهل تقوا است» (همان، ج 7، ص 176.)
امام صادق(ع) فرمودند: «اذا مات المومن، شیعه سبعون الف ملک الى قبره فاذا ادخل قبره، اتاه منکر و نکر، فیقعدانه و یقولان له: من ربک؟ و ما دینک؟ و من نبیک؟ فیقول: ربى الله و محمد نبى و الاسلام دینى. فیفسحان له فى قبره مدبصره و یاتیانه بالطعام من الجنة، و یدخلان علیه الروح والریحان و ذلک قوله عزوجل: «فاما ان کان من المقربین فروح و ریحان» یعنى، فى قبره «و جنة نعیم» یعنى فى الاخره»؛ «هرگاه مؤمن بمیرد، هفتادهزار فرشته؛ او را تا قبرش تشییع مى کنند؛ سپس وقتى در قبر داخل مى شود، نکیر و منکر به سراغش آمده، در کنارش نشسته و به او مى گویند: پروردگارت کیست؟ و دینت چیست؟ و پیغمبرت کیست؟ جواب مى دهد: پروردگارم خدا و محمد(ص) پیغمبرم و اسلام دینم است. [پس آن گاه ]قبرش را برایش به وسعت شعاع بصرش مى گشایند و به سویش از بهشت طعام مى آورند و روح و ریحان بر او وارد مى سازند و آن همان قول خداوند عزوجل است که در قرآن کریم فرمود: «اما اگر از مقربان باشد روح و ریحان برایش مى باشد»، یعنى، در قبرش چنین چیزى است. اما در آخرت او داخل در «بهشت همیشه پرنعمت» است». (همان، ج 6، ص 222، روایت 22.)
بنابراین، کسى که قبرش روح و ریحان و آخرتش رضوان پر نعمت فراوان است، نه هولى دارد و نه هراسى. آرى اگر نگرانى و ترس از لحظه جان دادن و بعد از آن باعث تلاش و جدیت در جهاد با نفس و ترک گناه و تحصیل ایمان و تقوا و تقرب شود و انسان را تحریک به عمل صالح کند، بسیار ترس خوبى است. همان گونه که در جبهه و مقابله با دشمن قدار، رزمنده واقعى، آمادگى رزمى کافى فراهم مى سازد؛ مومن واقعى نیز براى قبر و قیامت خود، توشه فراهم مى کند.
ناگفته نماند که منظور از «مرگ» رهایی از دنیاست و پیوستن به نظام پس از مرگ است که تمامی دوران برزخ و قیامت را شامل می شود که در مجموع مؤمن با ارواح مؤمنان هم نشین می شود و به بهشت جاویدان راه می یابد. اما منافات ندارد که در آستانه مرگ و در مدتی پس از مرگ جهت تسویه و پاکی از برخی لغزش ها، مکافات عمل را نبیند. علاوه بر این که گذر از یک مرحله به مرحله جدید برای همگان دارای سختی است هر چند هیچ گونه گناهی هم نداشته باشد چنان که خارج شدن بچه از جنین و پا گذاشتن به دنیا همراه با فشار و سختی می باشد.
برای مطالعه بیشتر به کتاب معاد شناسی علامه طهرانی مراجعه کنید.
http://www.maarefislam.com/doreholomvamaarefislam/bookscontent/maadshenasi/maad1/maad1.4.htm
در روایات شیعه در مورد کیفیت «موت مؤمن» چنین آمده است:
1. پیامبر اسلام فرمودند: «بیرون رفتن مؤمن از دنیا را تشبیه نکنم مگر به بیرون آمدن کودک از رنج و تاریکی شکم مادرش به خوشی و روشنی دنیا».
2. امام صادق علیه السلام: «مؤمن بیرون رفتن از دنیا را حس نمی کند. این حالت برای کسی است که پارسا باشد و با برادرانش همدردی و به آن ها رسیدگی کند».
در مقابل «موت کفار» بسیار سخت و رنج آور است. خداوند در این باره می فرماید: «فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم؛ (سوره محمد(ص) آیه 27)؛ پس چگونه تاب می آورند وقتی که فرشتگان [عذاب] جانشان را می ستانند و بر چهره و پشت آنان تازیانه می نوازند».
همچنین خداوند در سوره نساء آیه 97 و سوره انفال آیه 7، به تبیین کیفیت مرگ کافران پرادخته است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد