عالم «برزخ» از عالم «تجرد» نشأت مى گیرد و معلول آن وقائم به آن است. عالم «مثال»، ظاهر عالم «تجرد» بوده وعالم «تجرد» باطن عالم «مثال» و محیط بر آن است. تفاوت عالم «تجرد» با عالم «مثال» این است که حقایق و موجودات در عالم «تجرد» به نحو کلیت و مجرد از ماده، آثار و لوازم آن وعارى از آنها است. ولى عالم «مثال» یا «برزخ»، حقایق مجرد موجود در عالم تجرد، را در حدود، اندازه ها، اشکال ودر کسوت قالب ها ودر عین حال مجرد از ماده و آثار آن دارد. بنابراین عالم «برزخ» صورت نازله عالم «تجرد»، معلول و ظهور محدود آن است. از طرفى عالم «مثال» در رتبه بالاتر واز عالم «ماده» قرار گرفته و مجرّد از آثار ماده است و نسبت به عالم «ماده» علیت دارد و باطن عالم و نظام مادى است. از این رو، عالم «ماده» در احاطه عالم «مثال» وبرزخ محیط بر عالم «مادى» است. «برزخ» را نباید جایى دیگر جست وجو کنیم و یا نباید جویاى آن در گوشه و قسمتى از عالم ماده باشیم. عالم «مثال» عالمى وسیع تر، لطیف تر و دقیق تر از عالم «مادى» و نافذ و محیط بر آن است.
«برزخ» از حواس ما، نامحسوس و نامرئى است؛ بلکه آنچه از مثال در صحیفه ماده مى تابد و جلوه مى کند، براى ما مرئى و محسوس است. آنچه ما در این دنیا مى بینیم، متصل و مرتبط به عالم «مثال» و ظهورى از آن است و در واقع آن سوى اینجا و باطن این جهان، عالم «مثال» است که به ما بسیار نزدیک، ولى از ادراک ما محجوب است. که اگر این حجاب در همین دنیا، کنار رود و آدمى قدرت اشراف بر آن عالم را پیدا کند، مى تواند آن را دریافت و مشاهده کند؛ مانند پیامبران و اولیاى الهى که بر آن اشراف دارند و در سلوک خود در همین دنیا، آن را طى کرده اند.
گفتنى است که هیچ تزاحمى، میان این سه نظام کلى، یعنى، «تجرد»، «مثال» و «مادى» وجود ندارد. علاوه بر آنکه با توضیحات پیشین روشن مى شود که این سه عالم، بر یکدیگر مترتب و محاط بوده واز هم جدا و منفصل نیستند. اما هر یک از این نظام ها داراى احکام، قوانین و سنن ویژه خود است که بیان تفصیلى آن در اینجا ممکن نیست.ر.ک: معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج 1، صص 213 – 226.
مرگ
مرگ نخستین منزل برزخ است. همه موجودات امکانى، داراى اجل معیّنى هستند که با مرگ فرا مى رسد. مى دانیم که منظور از اجل فنا و نیستى نیست؛ بلکه زمان و موعدى است که موجودات به آن منتهى مى شوند. به عبارت روشن تر زمانى است که موجودات سفر خود را به سوى خداوند متعال – پس از اندکى درنگ در دنیا – آغاز مى کنند تا در آن مقام جاى گیرند و استقرار یابند. پس مرگ نخستین منزلگاه سفر طولانى ما است: (ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ)؛ «سپس او را مى میراند و در قبر پنهان مى کند».عبس (80)، آیه 21.
مرگ پلى است که بین دنیا و آخرت زده شده فقال لهم الحسین(ع) صبراً بنى الکرام فما الموت إلا قنطرة یعبر بکم عن البؤس و الضراء إلى الجنان الواسطة و النعیم الدائمة فأیکم یکره أن ینتقل من سجن إلى قصر و ما هو لأعدائکم إلا کمن ینتقل من قصر إلى سجن و عذاب. إن أبى حدثنى عن رسول الله(ص) أن الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر و الموت جسر هؤلاء إلى جنانهم و جسر هؤلاء إلى جحیمهم؛ امام حسین در روز عاشوراء خطاب به یاران خود فرمودند: اى فرزندان بزرگوارى! صبر پیشه کنید، زیرا مرگ جزء پلى نیست که شما را از رنج و سختى به بهشت برگزیده و نعمت همیشگى عبور مى دهد. کدامین از شما گذر از زندان به قصر را نکوهیده مى دارد؟ اما مرگ براى دشمنان شما جز انتقال از قصر به زندان و عذاب نیست! بدانید که پدر من از جدم پیامبر خدا(ص) نقل کرد که فرمرمود: دنیا زندان مومن و بهشت کافر است. و مرگ پلى است که آنها را به بهشتشان رهنمون مى شود و اینها را آتششان مى کشاند» (بحارالأنوار، ج 6، ص 154). و انسان را از خانه دنیا که خانه فنا و گذر و عمل است – به خانه بقا – و ابدیت مى برد و هیچ کس از آن گریزى ندارد و همگان فرستاده پروردگار را ملاقات مى کنند و مرگ آنها را در مى یابد و سکرات موت و جان کندن از عقبه هاى سخت و دشوار مرگ است.
قرآن مرگ را چنین توصیف مى کند: (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ)؛ «پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد و شما در این حال نظاره مى کنید (کارى از دستتان ساخته نیست؟) و ما از شما به او نزدیک تریم ولى نمى بینید».واقعه (56)، آیات 83 – 85.
یعنى هنگامى که مرگ کسى – که همان اجل و زمان رجوع و سفر او به سوى خداست – فرا مى رسد، شما حالت او را مى بینید و نظاره مى کنید، اما هیچ کارى از دستتان بر نمى آید و نمى توانید، او را به دنیا برگردانید. دلیل آن روشن است؛ زیرا آن سکرات مرگ و امر حقى است که شما از آن تنفر دارید. اما چون از جانب خدا است کسى را در آن دخالتى نیست.ق (50)، آیه 19.
(کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِىَ وَ قِیلَ مَنْ راقٍ وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ)؛ چنین نیست؛ «تا موقعى که جان به گلوگاهش رسد و گفته مى شود: آیا کسى است که «او را از مرگ» نجات دهد و [در این هنگام ]به جدایى از دنیا یقین کند و ساق پاها [از سختى جان دادن ] به هم پیچد در آن روز مسیر همه به سوى پروردگارت خواهد بود».قیامة (75)، آیات 26 – 31.
آرى مرگ پرواز روح است از جسد خاکى به سوى پرودگار جهانیان و مردمان در این پرواز دو گروه هستند؛
1. یا پاک و طاهرند که در وصفشان فرمود: (الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)؛ «کسانى که فرشتگان روحشان را مى گیرند، در حالى که پاک و پاکیزه اند؛ به آنها مى گویند: سلام برشما! وارد بهشت شوید، به خاطر اعمالى که انجام مى دادید».نحل (16)، آیه 32.
اما آنهایى که دنیاى خود را با گناه آلوده کرده اند، مرگ برایشان بسیار سخت است. آرى جدا شدن از دنیا و همسر، فرزندان، دوستان و آنچه در طول زندگانى خود جمع کرده اند، بسیار سخت است و چه بسا موجب بى ایمانى و بدعاقبتى شود. قرآن در وصف مرگ این گروه مى فرماید:
(وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ)؛ «اگر ببینى هنگامى که ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند؛ و فرشتگان دست ها را گشوده، به آنان مى گویند: جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دورغ هایى که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبر ورزیدید، مجازات خوارکننده اى خواهید دید».انعام (6)، آیه 93.
(اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِى أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِى الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً)؛ «کسانى که فرشتگان روح آنان را گرفتند در حالى که [با انجام دادن گناهان ]به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم. (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟ آنها [عذرى نداشتند و ]جایگاهشان دوزخ است و سر انجام بدى است».نساء (4)، آیه 97.
(الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِى أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلون فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتِکَبِّرِینَ)؛ «کسانى که فرشتگان روح آنها را گرفتند، در حالى که [با انجام دادن گناهان ] به خویشتن ستم کرده بودند، در چنین حالتى تسلیم مى شوند [و به دورغ مى گویند] ما کار بدى انجام ندادیم! آرى خداوند به آنچه انجام مى دادید، عالم است. اکنون از درهاى دوزخ وارد شوید، در حالى که جاودانه در آن خواهید بود؛ چه جاى بدى است جایگاه مستکبران!»نحل (16)، آیه 28.
روشن است از مرگ گریزى نیست، اما از سختى آن مى توان گریخت و مرگ را به مثابه بوییدن گلى خوشبو تبدیل نمود. ایمان و عمل صالح – به ویژه دوستى اهل بیت عصمت و طهارت(ع) – و مواظبت بر نمازهاى اول وقت و احترام و نیکى به پدر و مادر و انجام دادن به دستورات الهى، باعث خواهد شد که ما منزل اول سفر خود را به سلامت طى کنیم.
2. قبر
در واقع «قبر» همان «برزخ» است.و برزخ عالم بین دنیا و آخرت است که انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن قرار دارد.منظور از قبر، همین قبر ظاهرى نیست که ما مى بینیم، زیرا این قبر که جسم ما را در خود جاى مى دهد، پس از چندى مى پوسد، بلکه منظور از قبر، باطن آن است که تا قیامت پا بر جاست و در روایات ما از آن به باغى از باغ هاى بهشت یا چاهى از چاههاى جهنم تعبیر مى کنند.
قرآن کریم پس از نقل تمنّاى باطل افراد بدکردارى که از دنیا رفته اند و درخواست بازگشت به دنیا را دارند تا شاید رفتارى شایسته پیشه کنند، ولى برآورده نمى شود؛ مى فرماید:
(وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ)؛ «و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند».مومنون (23)، آیه 100.
همچنین حال برزخ و برزخیان پس از مرگ را چنین بیان مى فرماید:
(وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِیدٌ فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ)؛هود (11)، آیات: 104 – 108. «و ما [مجازات ]را جز تا زمان محدودى تأخیر نمى اندازیم، آن روز که فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمى گوید؛ گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت. اما آنها که بدبخت شدند، در آتش اند؛ و براى آنان در آنجا «زفیر» و «شهیق» (ناله هاى طولانى دم و بازدم) است. جاودانه در آن خواهند ماند؛ تا آسمان ها و زمین بر پا است؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مى دهد. اما آنهایى که سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپا است؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. بخششى است قطع نشدنى».
عبارت «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» روشن مى سازد که منظور از «جنت» و «جهنم»، بهشت و دوزخ پیش از قیامت است؛ زیرا هر گاه قیامت برپا شود، بساط زمین و آسمان نیز برچیده مى شود. به همین دلیل امام على(ع) به این آیات در قبال کسى که ثواب و عقاب برزخى پیش از قیامت را انکار مى کرد، استناد کرده است:
«اما رد بر کسى که ثواب و عقاب در دنیا پیش از برپایى قیامت را انکار مى کند، سخن خداوند متعال است». آن گاه آیات بالا را قرائت مى کنند و در ادامه مى فرماید: «منظور از «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ» آسمان ها و زمین پیش از برپایى قیامت است؛ زیرا با قیامت، آسمان ها و زمین تبدیل مى شوند».اشاره به آیات 66 و 67 سوره مبارکه «زمر».
همانند آیه مذکور، این سخن خداوند است: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ) و برزخ عبارت است از امرى بین دو امر (دنیا و آخرت) که عبارت از ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت است و مثل آن آیه (النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ).مؤمن (23)، آیه 46: «آتش است که هر صبح و شام بر آن (خاندان فرعون) عرضه مى شوند». قیامت خانه جاودانگى است و صبحگاهان و شامگاهان در آن راه ندارد؛ بلکه آن دو در دنیا هستند. همچنین خداوند متعال درباره بهشتیان مى فرماید: (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَةً وَ عَشِیّاً).مریم (19)، آیه 62: «و هر صبح و شام روزى آنان در بهشت مقرر است». صبح و شب از صفات شبانه روز است که در بهشت زندگانى پیش از روز قیامت واقع مى شود. خداوند متعال درباره این گروه مى فرماید: (لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً).انسان (76)، آیه 13: «نه آفتاب را در آنجا مى بینند و نه سرما را». این همانند آن سخن خداوند است [که درباره شهیدان نازل شده است ]: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).آل عمران (3)، آیه 169: «و مپندار کسانى که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند؛ بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند».؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 245.
امام سجاد(ع) در تفسیر این آیه مى فرماید: «هو القبر و إن لهم فیه مَعِیشَةً ضَنْکاً و الله إن القبر لروضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النار»؛ «منظور از برزخ همان قبر است و براى مردگان در آن زندگى سختى است و به خدا قسم قبر یا باغى از باغ هاى بهشت است یا چاهى از چاههاى آتش».بحارالأنوار، ج 6، ص 159؛ امام صادق(ع) نیز چنین تفسیرى از برزخ دارند: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا و الآخرة. و الدلیل على ذلک أیضا قول العالم(ع) والله ما یخاف علیکم إلا البرزخ؛ امام صادق مى فرمایند: برزخ عبارت از قبر است که همان عقاب و ثواب بین دنیا و آخرت مى باشد. (آن گاه مرحوم مجلسى اضافه مى کند) دلیل آن سخن عالم (امام موسى کاظم(ع)) است که فرمودند: «به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ مى ترسم»: (بحارالأنوار، ج 6، ص 218).
آرى باطن و حقیقت برزخىِ قبر هر کسى یا باغى از باغ هاى بهشت است یا چاهى از چاه هاى جهنم. وحشت قبر به هنگام ورود بدان و شب اول قبر و فشار آن، سؤال منکر و نکیر از عقبه هاى بس خطرناک قبر است که کسى را از آنها گریزى نیست؛ مگر اینکه ایمان و عمل صالح را پیش از خود فرستاده باشد. روایت شده است: قبرى را مى کندند، پیامبر اکرم(ص) با شتاب به سوى آن رفتند و به شدت گریستند؛ به حدى که خاک از اشک ایشان تر شد و به یاران خود فرمودند: «إِخْوَانِى لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»؛ «برادران من! براى همانند آن مهیا شوید».مستدرک الوسائل، ج 2، ص 465. توصیه هاى بسیارى که در روایات شده است که میت را بلافاصله و با سرعت به درون قبر نگذارید و قبل از دفن مدتى او را در کنار قبرش نگاه دارید و در هنگام دفن بر او تلقین بخوانید و در شب دفن او، نماز شب اول قبر بخوانید، همگى براى کم شدن وحشت و اضطراب او و فشار قبر است.
فشار قبر قابل وصف نبوده و حقیقت آن براى ما روشن نیست. اجمالاً مى توان گفت: انسانى که از دنیا رفته است، به دلیل انس به دنیا و ناآشنایى به عالم برزخ ونظام جدید، فشار قرار مى گیرد.
سؤال منکر و نکیر نیز پرسش از حقیقت و باطن اعتقادات و اعمال ما است. امام صادق(ع) مى فرمایند: «یَجِى ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ إِلَى الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَ أَبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یَخُطَّانِ الْأَرْضَ بِأَنْیَابِهِمَا وَ یَطَئَانِ فِى شُعُورِهِمَا. فَیَسْأَلَانِ الْمَیِّتَ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ قَالَ فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللَّهُ رَبِّى وَ دِینِىَ الْإِسْلَامُ فَیَقُولَانِ لَهُ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى خَرَجَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ أَ عَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص تَسْأَلَانِى فَیَقُولَانِ لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیَقُولُ أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ فَیَقُولَانِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا وَ یُفْسَحُ لَهُ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ یَرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا وَ إِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیْهِ وَ أُقِیمَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ عَیْنَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُکَ وَ مَا تَقُولُ فِى هَذَا الرَّجُلِ الَّذِى قَدْ خَرَجَ مِنْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ لَا أَدْرِى فَیُخَلِّیَانِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الشَّیْطَانِ فَیُسَلِّطُ عَلَیْهِ فِى قَبْرِهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ تِنِّیناً لَو ْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فِى الْأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى النَّارِ وَ یَرَى مَقْعَدَهُ فِیهَا»؛ «دو فرشته منکر و نکیر نزد میت در هنگامى که دفن مى شود، مى آیند؛ در حالى که صداى آنها همانند رعد بلند آهنگ و چشمانشان همانند برقى سهمناک و خیره کننده است، در این حال زمین را با دندان هاى خود زیر و رو مى کنند و موهاى خود را مى کشند؛ پس از میت مى پرسند: پروردگار تو کیست؟ دین تو چیست؟
اگر او مؤمن باشد، مى گوید: الله پرودگار من است و اسلام دین من. آنان به او مى گویند: درباره مردى که از براى پشتیبانى شما بیرون آمده چه مى گویى؟ مى گوید: آیا از محمد(ص) پیامبر خدا مى پرسید؟ مى گویند: شهادت بده که او پیامبر خدا است. او مى گوید: شهادت مى دهد که او پیامبر خدا است.
[بدین ترتیب او از آزمون سربلند بیرون آمد و آن گاه ] به او مى گویند: بخواب! خوابى که در آن رویایى نیست. قبرش را به اندازه نه ذراع توسعه مى دهند و براى او، درى به سوى بهشت باز مى کنند و او جایگاهش را مى بیند.
اما اگر او کافر باشد، بر او وارد مى شوند؛ در حالى که شیطان چونان دودى در کنار دیدگان او نشسته است. از او مى پرسند: پرودگار تو کیست و دین تو چیست؟ درباره این شخص که برأى پشتیبانى شما بیرون آمده چه مى گویى؟
مى گوید: نمى دانم! [در این هنگام ] بین او و شیطان را خالى مى کنند و بر او در قبر 99 مار بزرگ را مسلط مى سازند که اگر یکى از این مارها در زمین نفس بکشد، هرگز درختى نخواهد رویید. و دیدگان او را به سوى آتش مى گشایند و او جایگاه خود را در آن مى بیند».کافى، ج 3، ص 236.
آرى برزخ باطن جهان ماده است و ما از ادراک آن عاجزیم. آنچه ما مى بینیم قبرى است در دورن زمین؛ اما حقیقت آن براى ما روشن نیست. این قبر یا باغى از باغ هاى بهشت است و آن براى انسان هایى است که در دنیا بهشتى زندگى کردند، یا چاهى از چاه هاى آتش و آن مخصوص انسان هایى است که زندگانى جهنمى داشته اند و این بهشت و دوزخ برزخى که غیر از بهشت و دوزخ قیامت است، براى ما مکشوف نیست و پس از مرگ عیان مى شود
مسأله عالم برزخ و چگونگى آن از مباحث دقیق در فرجام شناسى مى باشد و آیات و روایات متعددى به این بحث پرداخته است. انس با محسوسات و امور مادى، تصورى غلط از مسائلى مثل عالم برزخ ایجاد کرده، لذا نیازمند طرح مقدمات مختلفى براى توضیح مسأله مى باشیم. براى پاسخ به سؤال شما طى چند بند مطالبى عرضه همى شود. امید آن که مفید واقع شود:
1. بسیارى از حقایق هستى و خصوصا حقایقى که در ماوراء جهان طبیعت وجود دارد، براى ما مجهول است. البته این ندانستن، بیشتر در کم و کیف و چگونگى آن حقایق است؛ ولى اصل آن حقایق را عقل و وحى در جاى خود اثبات کرده اند و ما نسبت به آن آگاهى داریم. البته علم ما به کنه و ماهیت آن حقایق بسیار محدود است؛ مگر براى عده کمى که با سلوک عملى در همین دنیا به آن عوالم راه یافته باشند و علم اجمالى آنها به علم تفصیلى تبدیل شده باشد. از این رو، سنخیت و چگونگى بدن هاى برزخى براى ما به صورت کامل و دقیق روشن نیست؛ ولى در عین حال از مجموعه آیات و روایات و تحلیل هاى عقلى مى توان دورنمایى از کم و کیف بدن برزخى را تصویر کرد.
قبل از تفسیر اجمالى مطلب، توجه به چند مطلب ضرورى است:
الف) در تمام عوالم هستى (عالم مادى، برزخ و قیامت) انسان داراى بدن است و در هیچ عالمى بى بدن نیست؛ به دلیل این که روح حقیقتى است عین تعلق به بدن و در متن و ذات روح، تعلق به بدن خوابیده است. از این رو، ممکن نیست که روح باشد و بدنى در کار نباشد. پس اگر انسان در عالم طبیعت، برزخ و قیامت، داراى روح است ـ که هست ـ واجد بدن نیز خواهد بود.
ب ) هر یک از عوالم هستى داراى نظام، احکام، آثار و قوانین مخصوص به خود است؛ یعنى، در عالم طبیعت قوانینى حاکم است غیر از سننى که بر عالم برزخ حکم فرماست؛ و در عالم برزخ نظامى وجود دارد که در عالم قیامت وجود ندارد و در عالم قیامت، آثارى است که در دو عالم برزخ و ماده نیست. از این رو، بدنى که در عالم طبیعت است هم سنخ با قوانین حاکم بر این دنیا است؛ و این بدن غیر از بدن برزخى است. بدن برزخى، هم سنخ با احکام و آثار عالم برزخ است.
هم چنین بدن در قیامت غیر از بدن برزخى و بدن مادى است و بدنى است که هم سنخ با سنن ویژه عالم قیامت و آماده پذیرش آن قوانین مخصوص است. مثلاً بدن قیامتى، بدنى است که در عین سوختن مدام، از بین نمى رود؛ یا مثلاً بدن قیامتى یک فرد بهشتى، به صورتى است که در عین خوردن و آشامیدن، نیازى به تخلیه مواد تغذیه شده از بدن ندارد؛ و بدن طورى ساخته شده است که نیازمند چنین امرى نیست. بنابراین نباید تصور کرد که بدن مادى، برزخى و قیامتى یکسان هستند.
در جاى خود مستدل شده است که عالم تجرد و قیامت، عالم بالاتر و نزدیک تر به مبدأ متعال است و از این رو موجودات آن از مراتب وجودى بالاتر و کامل ترى برخوردارند. قبل از آن (یعنى در مرتبه فروتر) عالم مثال و برزخ است که مترتب بر عالم تجرد و متأخر از آن است. عالم آخر، عالم جسم و جسمانیات و یا نظام مادى است که دورترین عالم از مبدأ متعال است. از این رو، موجودات آن نیز از مراتب ضعیف تر و ناقص ترى برخوردارند. بنابراین، موجودات عالم برزخ از موجودات عالم مادى، کامل تر؛ ولى نسبت به موجودات عالم قیامت و تجرّد ناقص ترند.
براى اطلاع تفصیلى از سه نکته فوق نگا: استاد محمد شجاعى، معاد یا بازگشت به سوى خدا، ج اول، صص 141 ـ 128 و 226 ـ 212.
با دقت در مطالب پیشین، مشخص مى شود که:
اولاً، بدن برزخى غیر از بدن مادى و غیر از بدن قیامتى است.
ثانیا، بدن برزخى متناسب با احکام و آثار و قوانین عالم برزخ است.
ثالثا، بدن برزخى از بدن مادى کامل تر و بالاتر و از بدن قیامتى ناقص تر و پایین تر مى باشد.
بنابراین، بدن برزخى از آن جا که از بدن مادى بالاتر است، از سنخ ماده و جسم طبیعى نیست که احکام ماده بر آن غالب باشد. ولى از آن جا که از بدن قیامتى پایین تر است، واجد برخى لوازم ماده چون، شکل، اندازه و مقدار مى باشد.
روایات نیز به صراحت بیانگر این حقیقتند که بدن برزخى شبیه بدن دنیوى است. امام صادق(ع) مى فرماید: «ارواح مؤمنان (در برزخ) در بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روایت 119).
و در جمله اى دیگر مى فرماید: «ارواح انسان ها (در برزخ) به صورت جسدهاى دنیوى اند» (همان، ص 269، روایت 121).
امّا هر چند بدن برزخى بالاتر و کامل تر از بدن مادى است، در عین حال، از بدن قیامتى ناقص تر است. امام صادق(ع) فرمودند: «بدن هایى شبیه بدن هاى دنیوى» یا «در صورت جسدهاى دنیوى» که بیانگر شباهت، است نه یکسان بودن. شبیه آن است چون شکل، مقدار و اندازه دارد، و هر فرد مرده اى، مرده دیگر را در این قالب مشاهده کرده، او را مى شناسد؛ چنان که در خواب، آدمى صورت خود را به شکل دنیوى با دیگران در سرور یا رنج مى بیند. اما عین شکل دنیوى خود نیست؛ چون مى تواند بدون وسایل و ابزار مادى مثلاً مسافت طولانى را سیر کند و با اراده اى خود را در جاى دیگر قرار دهد چنان که در خواب، آدمى بدون استفاده از ابزار مادى سیر و سفرها مى کند. به همین جهت، در بسیارى از روایات خواب را نشان خوبى براى عالم برزخ و بدن برزخى دانسته اند.
در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، خواب و نشان هاى آن، صص 62 ـ 58.
پس بدن برزخى، در قالب جسم طبیعى دنیوى نمى باشد؛ و در عین حال، برخى از آثار جسم طبیعى چون شکل و اندازه و مقدار را دارد.
2. روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادى، خود را با بدن برزخى و قالب مثالى مى یابد و مى بیند. در واقع، روح آدمى با رفتن از حیات دنیوى به حیات برزخى، بدن مادى خود را رها کرده و با بدن مثالى خود متحد مى گردد؛ بدنى که متناسب با نظام برزخى بوده، اتحادش با روح، قوى تر از اتحاد آن با بدن مادى در زندگى دنیوى است. قالب مثالى موجود در خواب، مى تواند ما را به بدن برزخى تا حدودى هدایت کند چرا که هنگام خواب که تعلق روح به بدن مادى تا اندازه اى کم مى شود و از حدود مادى تا اندازه اى آزاد مى گردد، روح خود را با یک نوع تن مثالى ـ با بدنى شبیه بدن مادى و دنیوى ـ مى بیند و این، دلیل روشنى است که روح انسان در صورت عدم تعلق به بدن مادى یا تعلق کمتر، قدرت تمثّل به بدن مثالى را دارد. انسان در هنگام خواب دیدن، خودش را با همان بدن مى بیند با همان شکل و تصویر؛ و این حکایتگر وجود بدن مثالى و قالب برزخى است که با انتقال روح از این عالم مادى به نظام برزخى به وجود نیامده، بلکه قبلاً هم در آن نظام وجود داشته، ولى ما از آن محجوب بوده ایم و اگر این حجاب را ـ که تعلق و توجه به نظام مادى و مادیات است ـ کنار زنیم هم اکنون نیز خود را در آن قالب مثالى متمثّل مى بینیم؛ چنانکه درخواب تا حدودى که تعلق روح به بدن مادى کم مى شود، در حالى که بدن مادى ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدنى مشابه با این بدن یافته و سیرها و حرکت ها و فهم ها و دیدنى ها و شنیدنى ها و خوردنى ها و خواستن ها با آن داریم. (نگا: استاد محمد شجاعى، خواب و نشان هاى آن، صص 58ـ62).
ناگفته نماند که از نظر روایات، وجود بدن برزخى امرى مسلم و قطعى است چنان که امام صادق(ع) فرمودند: «اما [ارواح مؤمنان [در بدنهایى شبیه بدنهاى دنیوى آنان است» (بحارالانوار، ج 6، ص 268، روایت 119).
یا در جاى دیگرى فرموده اند: «ارواح انسان ها به صورت جسدهاى دنیوى در درختى در بهشت اند»( که هر دو حکایتگر وجود بدن برزخى و همان، ص 269، روایت 121.
مثالى در عالم برزخ است.
3. میان قبر برزخى و قبر خاکى ارتباط خاصى حاکم است؛ یعنى میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى ارتباط وجود دارد و این ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر یک نوع اتحاد داشته اند، سرچشمه مى گیرد که با قطع تعلق روح از بدن، پس از مرگ به کلى از میان نمى رود؛ بلکه یک نوع ارتباط در حد پایین ترى میان روح برزخى و بدن خاکى و مادى وجود دارد؛ البته نه در حد و اندازه اى که در زندگى دنیوى و در دوران تعلق روح به بدن بود و نه با آن کیفیت و کمیت؛ بلکه در میزانى ضعیف تر و با کم و کیفى دیگر. از همین رو قبر خاکى با قبر و عالم برزخى روح، ارتباطى دارد که در نقاط دیگر این ارتباط را ندارد؛ و به همین جهت است که على رغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مکان (برزخ) توجه خاصى به بدن مادى و به نقطه اى که بدن خاکى او در آن است، دارد؛ و بر اساس همین ارتباط میان قبر برزخى و قبر خاکى است که دستورها و احکام خاصى در باب قبر خاکى، تشییع جنازه، کفن، دفن، حرمت قبور، استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظایر آنها در شریعت اسلامى وجود دارد.
ناگفته نماند که این ارتباط میان روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى در ساعت و روزهاى اول مرگ، بیش از روزها و اوقات بعدى است و این به دلیل الفت شدیدى است که روح با بدن مادى در این دنیا داشته که البته به تدریج با انس گرفتن روح با بدن برزخى و قالب مثالى، از این توجه و ارتباط کاسته مى شود و ارتباط ضعیفى میان روح و بدن خاکى باقى مى ماند.
با توجه به این دو نکته، روشن مى شود که روح ما بعد از انتقال به عالم برزخ با بدن برزخى، یا در عذاب است اگر اهل عذاب باشد؛ یا در نعمت و بهجت است، اگر اهل نعمت باشد. عذاب و نعمت، متوجه به روح ما در قالب بدن برزخى است، نه به بدن مادى و خاکى ما که در این عالم مادى در زیر خاک مدفون مى باشد. این بدن مادى، پس از مرگ نه حرکتى دارد و نه احوالى؛ اما روح با قالب مثالى در همان حال، در عالم برزخ یا در عذاب وحشتناکى به سر مى برد و فریادش بلند است که تصورش بسیار مشکل است؛ یا در نعمت و ابتهاج بسر مى برد که تصویر آن هم بسى مشکل است.
اما از آن جا که گفتیم میان بدن مادى در زیر خاک با روح در قالب مثالى در عالم برزخ، ارتباط ضعیفى وجود دارد، آن عذاب ها یا نعمت ها تأثیر ضعیف و ناچیزى بر بدن مادى مى گذرد؛ ولى آنچه در اصل در عذاب یا در نعمت است روح با قالب مثالى در عالم برزخ است.
برخى مى گویند: این که گفته مى شود انسان پس از مرگ، یا معذب است یا متنعم؛ چرا هنگامى که بدن مادى را در قبر مى گذاریم و روى آن را مى پوشانیم، پس از مدتى قبر را مى شکافیم، هیچ خبرى نمى یابیم، نه از سوختن بدن و سوزش قبر خبرى است و نه از مصفّا گشتن آن. آنچه مى بینیم، تنها همان بدن خاکى است که در قبر با سکون کامل افتاده، هیچ اثرى از آثار وحشت یا نعمت در آن نیست. برخى نیز دوربین در درون قبر کار مى گذارند و مسائل آن را از هنگام دفن تا مدتى بعد دنبال مى کنند؛ ولى هیچ اثر و تغییر و تحولى که دلالت بر رنج یا شادى داشته باشد، نمى یابند. تنها آنچه آنها از طریق دوربین فیلم بردارى مشاهده مى کنند، همان بدن خاکى است که در کمال سکوت و سکون آرمیده است.
آیا این امور دلالت مى کند بر اینکه هیچ عِقابى (چه خوب و چه بد) در کار نیست؛ و فشار قبر، سؤال منکر و نکیر، عذاب ها و نعمت ها، پوچ است و غیرواقعى؟
با توجه به توضیحات گذشته، پاسخ این پرسش روشن است؛ ولى در عین حال براى بهتر روشن شدن اصل پرسش شما و نیز پاسخ به این پرسش، توجه به خواب دیدن بسیار راهگشاست. اگر در خواب دیدن تأمل کنیم، در خواهیم یافت که خواب دیدن چه حکایتگر عجیبى است از نسبت میان قبر خاکى و قبر برزخى؛ بدن شخصى که مى خوابد و خواب وحشتناکى مى بیند، به صورتى که اگر از خواب برخیزد، خدا را شکر مى کند که خواب بوده است، آیا بدن مادّى در این حالت که خواب مى بیند در سکون و آرامش نیست؟ البته چنین است. کسانى که کنار بدن این خواب بیننده حضور داشته باشند، بدن او را در هنگام خواب، در کمال سکون و سکوت مى یابند، به صورتى که اگر خواب بیننده، از خواب وحشتناک خود آنها را مطلع نکند، اینان آگاه نخواهند شد که در آن زمانى که آنها نظاره گر بدن ساکن و آرام این شخص بوده اند، او در چه عذاب و دهشتى بوده است.
بر عکسش را هم حساب کنید؛ بدن کسى که خواب فرحناک و دلپذیر مى بیند نیز در کمال آرامش و سکون است و افرادى که در کنار او حضور دارند این امر را تصدیق خواهند کرد. این بهترین نشان است میان نسبت قبر خاکى و قبر برزخى که به ما مى فهماند، انسان مى تواند در برزخ در حال نعمت یا وحشت باشد و در عین حال، اثرى در بدن خاکى او در قبر از عذاب یا ابتهاج نباشد. البته گاهى که انسان خواب ترسناک و ناراحت کننده اى مى بیند، بدن او عرق مى کند که اثرى از خواب او بوده است؛ ولى اولاً این امر همیشگى نیست. ثانیا میان عالم خواب و برزخ تفاوت است. در عالم خواب، ارتباط روح با بدن مادى کاملاً قطع نشده است؛ ولى در عالم برزخ، ارتباط روح با بدن مادى به کلى منقطع است؛ مگر ارتباط بسیار محدود و ناچیزى که حتى در صورت معذّب بودن روح در عالم برزخ نیز، تأثیر چندان قابل مشاهده بر بدن مادى در زیر خاک نخواهد گذاشت. (نگا: استاد محمد شجاعى، خواب و نشان هاى آن، صص 71ـ75).
4. براساس روایات و همچنین با توجه به ارتباط نسبى که بدن برزخى با بدن مادى پنهان در زیر خاک دارد؛ ارواح انسانى در برزخ، براساس منزلت و فضایلى که در دنیا داشته اند، امور دنیوى را درک کرده، حتى به خانواده خود سر مى زنند و آنها را زیارت مى کنند. این امر مى تواند در هر زمانى و براى هر فردى باشد؛ ولى روز جمعه کمترین و مشخص ترین زمانى است که در روایات وجود دارد. در این باب، تنها به ذکر دو روایت بسنده مى کنیم:
1 . اسحق بن عمار از امام کاظم(ع) پرسید: آیا مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند؟ فرمود: آرى. گفتم: چقدر؟ فرمود: بر حسب فضایلشان. پاره اى از آنان هر روز و پاره اى هر سه روز، خانواده خود را زیارت مى کنند.
اسحق بن عمار مى گوید: در اثناى کلام حضرت، دریافتم که مى فرمود: کم ترین آنان هر جمعه (خانواده خود را زیارت مى کنند) پس گفتم: در چه ساعتى؟ فرمود: هنگام زوال خورشید، یا مثل آن؛ پس خداوند فرشته اى را با او روانه مى کند تا چیزهایى را به او نشان دهد که شاد شود و از وى چیزهایى را بپوشاند که او را غمگین سازد. (محمد بن ابراهیم کلینى، کافى، به تصحیح على اکبر غفارى، ج 3، کتاب الجنائز، ص 231، روایت پنجم).
2 . امام صادق(ع) فرمود: «به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند. پس آنچه را دوست دارد، مى بیند و آنچه را ناخوشایند دارد از او پوشیده مى شود؛ و به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت مى کند. پس مى بیند آنچه ناخوشایند اوست و از او پوشیده مى شود آنچه را دوست دارد. امام(ع) فرمود: پاره اى از ایشان هر جمعه زیارت مى کنند و پاره اى بر حسب عمل خود زیارت مى کنند».(همان، ص 230، روایت اوّل).
در پاسخ به این پرسش، باید به سه مسأله پاسخ داد: 1. برزخ چیست؟ 2. برزخ با قیامت چه تفاوتى دارد؟ 3. آیا بعد از مردن انسان قیامتش شروع مى شود؟
یک. برزخ در لغت به چیزى گفته مى شود که بین دو چیز دیگر قرار گرفته و حائل شده باشد و همین معنا در فرهنگ لغات دیگر نیز آمده است. به عبارت دیگر برزخ مانع و حد و مرز بین دو امر است. اما منظور از آن در اصطلاح شرع چیست؟ در قرآن مجید آمده است: (و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون»؛ و پشت سر آنان برزخ است تا روزى که برانگیخته مى شوند» (مؤمنون (23)، آیه 100.)
امام صادق(ع) در حدیثى فرموده است: «البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بین الدنیا والاخره ؛ برزخ همان عالم قبر است و عبارت است از ثواب و عقابى که در بین دنیا و آخرت وجود دارد». (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 553.)
همچنین از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که فرمود: «القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران ؛ قبر باغى از باغ هاى بهشت یا حفره اى از حفره هاى دوزخ است» (بحارالانوار، ج 6، ص 205.)
بنابراین برزخ موقف او از هنگام مرگ انسان تا برپایى قیامت است؛ ایستگاهى که با مرگ شروع مى شود و با نفخه صور خاتمه مى یاید.
دو. تفاوت برزخ با قیامت در جهات گوناگونى است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
1-2. قیامت بعد از منقضى شدن این دنیا است، در حالى که برزخ با مردن افراد آغاز مى شود.
2-2. در عالم برزخ روح با بدن مثالى (اجساد لطیف) همراه است که نه به کلى مجرد است و نه مادى محض؛ بلکه داراى یک نوع «تجرد برزخى» است و بدین صورت به حیات خود ادامه مى دهد؛ در حالى که در قیامت روح با «بدن جسمانى» همراه است به گونه اى که متناسب با آن جهان است.
3-2. نعمت هاى بهشتى در قیامت، به مراتب از نعمت هاى برزخى والاتر است؛ هم چنان که عذاب دوزخى از عذاب برزخى بسى سخت تر است.
امام صادق(ع) مى فرماید: «مؤمنان در حالى که در عالم برزخ برخوردار از نعمت اند، پیوسته مى گویند: «ربنا اقم لنا الساعة وانجز لنا ما وعدتنا ؛ پروردگارا برای ما قیامت را برپا کن و وعده هاى خود را درباره ما محقق ساز».
و برعکس مشرکان در حالى که در برزخ معذب اند پیوسته مى گویند: «ربنا لاتقم لنا الساعة و لاتنجز لنا ما وعدتنا ؛ پروردگارا قیامت را بر ما برپا مساز و وعده هاى خود را درباره ما محقق نفرما» (بحارالانوار، ج 6، ص 269 و 270.)
در برزخ عمل کاملاً منقطع نمى شود؛ زیرا دنیا هنوز پابرجا است و کسى که سنت حسنه ای گذاشته، (مثل تألیف کتابى خوب و تأثیرگذار) یا صدقه جاریه اى داده و یا فرزندان صالحى دارد، تا زمانى که آنان به عمل نیک مشغول اند و به آن سنت عمل مى شود و آن صدقه به راه درست خرج مى شود، بر ثواب هاى او افزوده مى گردد. در مقابل هر کس سنت سیئه اى گذاشته باشد، یا فرزندان بدى تربیت کرده به اعمال ناشایست روى آورده است و یا پولى را در کار خلاف خرج کرده که هنوز به واسطه آن سرمایه خلاف مى شود، نامه عملش سیاه مى گردد؛ اما در قیامت به طور کل عمل منقطع مى شود؛ زیرا بساط دنیا برچیده شده است.
اما جواب این سؤال که آیا بعد از مردن قیامت انسان شروع مى شود یا نه؟ روشن شد که بین زندگى دنیوى و اخروى، «عالم برزخ» حایل است. بنابراین انسان بلافاصله پس از مرگ وارد صحنه قیامت نمى شود؛ بلکه مدتى را در برزخ درنگ مى کند. البته در بعضى از تعبیرات آمده است که با مرگ هر کس قیامت او شروع مى شود که این تسامح در تعبیر و قیامت و برزخ را یکى فرض کردن است؛ زیرا در عین تفاوت هایى که بین عالم برزخ و قیامت هست، چون هر دو از چشمان ما پنهان است و نسبت به ما غیب محسوب مى شود و هر دو جهان پس از مرگ هستند، آنها را در این تعبیر یکى فرض مى کنیم.
نکاتی را که در رابطه با طبقات جهنم , بهشت و برزخ می توان به صورت مختصر و مفید بیان کرد, به شرح ذیل است :
1. جهنم مکانی است که هفت طبقه یا هفت در دارد. به این موضوع در سوره های حجر آیه ی 44 و نحل آیه ی 29 و زمر آیه ی 71 – 73 و موئمن آیه ی 76 اشاره گردیده است .
اما در هیچ کدام از آنها بیان نشده که مراد از ((ابواب )) چیست ؟ مفسران پیرامون تفسیر ((ابواب )) چهار احتمال را مطرح نموده اند. احتمال اول این که ابواب به معنای طبقات و درکات مختلف است . گواه بر این مدعا آیه ی ((ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار)) و آیاتی دیگر است .
علامه ی طباطبایی در تائیید این که مراد از ابواب , طبقات و تنوع عذاب های متفاوت است , می فرماید: ((مؤید این احتمال فقره دوم آیه مورد بحث است که می فرماید ((لکل باب منهم جزئ مقسوم )) یعنی از ایشان برای هر دری قسمتی تقسیم شده است . چون ظاهر آن این است که خود جزئ, تقسیم شده بر درها است , و این وقتی معنای صحیح می دهد که ((باب )) به معنای طبقه باشد نه در ورودی )), (ر.ک : علامه طباطبایی , ترجمه تفسیر المیزان , ج 12, ص 251, دفتر انتشارات اسلامی ).
فخر رازی هم در تفسیر ((ان المنافقین فی …)) می فرماید: ((ظاهر این تعبیر قرآنی این است که جهنم دارای طبقاتی است , و ظاهر این است سخت ترین طبقات جهنم همان طبقه ی پایین است , (ر.ک : تفسیر فخررازی , ج 11, ص 87).
شاهد بر این احتمال , حدیث منقول از علی (ع ) پیرامون تفسیر آیه ی ((لها سبعه ابواب )) است که می فرماید: ((دوزخ دارای هفت باب , یعنی هفت طبقه است که هر طبقه ای بالای طبقه ی دیگری می باشد. بعدا” آن بزرگوار دست خود را روی دست دیگر نهاد و بدین وسیله طبقه بندی دوزخ را برای بینندگان مجسم نمود)). در حدیث دیگری از علی (ع ) می خوانیم که فرمود: جهنم هفت در دارد; بعضی فوق بعضی دیگر قرار دارد وقتی اولی پر شد دومی را پر می کنند, آن گاه سومی را تا همه اش پر شود, (ر.ک : حویزی , تفسیر نور الثقلین , ج 3, ص 18 – 19; سیوطی , الدر المنثور, ج 4, ص 99).
احتمال دوم این است که ابواب , اشاره به درهای ورودی دوزخ است همانند درهای متعددی که در ساختمان های معمولی این جهان وجود دارد. و در واقع هفت در به کثرت وارد شوندگان اشاره می کند. اما این فرض با توجه به روایات متعددی که در تفسیر این آیات آمده است بعید به نظر می رسد. احتمال سوم را مفسرانی مانند صاحب تفسیر روح المعانی و تفسیر جامع الاحکام مطرح و نقل کرده اند بدین صورت که تعدد این درها به لحاظ تعدد گروه های مختلفی است که از آنها وارد می شوند. قائلین به این احتمال به حدیث ذیل تمسک و استشهاد نموده اند که : در اول ویژه مسلمانان موحد گنهکار, و در دوم از آن یهود, و در سوم از آن مسیحیت , و در چهارم مخصوص ستاره پرستان , و در پنجم از آن مجوس , و در ششم از آن مشرکان , و آخرین در مخصوص منافقان است , (ر.ک : روح المعانی , ج 14, ص 48; جامع الاحکام , ج 5, ص 3646 به نقل از پیام قرآن ). احتمال چهارم این است که این درها اشاره به اعمال و گناهان مختلفی است که انسان را به دوزخ می کشاند. گواه این احتمال هم اولا” مقابله ای است که با درهای بهشت وجود دارد مثل باب المجاهدین که در بهشت است . ثانیا” روایاتی است که نشان می دهد که از بعضی از درهای جهنم فرعون و هامان و قارون , و از بعضی مشرکان , و از بعضی دشمنان خاندان پیامبر(ص ) وارد می شوند. این ها نیز دلیل رابطه درهای جهنم با گناهان مختلف است , (ر.ک : آیت الله مکارم شیرازی و همکاران , پیام قرآن , ج 6, ص 218).
2. به درهای بهشت , این کانون بزرگ رحمت الهی هم در سوره های زمر آیه ی 73, سوره ی ص آیه ی 50 و سوره ی رعد آیه ی 23 و 24 اشاره شده است . اما تعداد آن ها در هیچ کدام از آنها بیان نشده است . به نظر برخی از مفسرین , اولا” این درها اشاره به امور و اعمال و کارهای مفید و مخلصانه ای است که سبب ورود به بهشت می شوند. و ثانیا” اشاره نشدن به تعداد درها در آیات , خود تصریح به این نکته است که طرق وصول به سعادت از طرق سقوط در شقاوت بیشتر می باشد; چرا که رحمت واسعه ی الهی بر غضبش پیشی گرفته ((سبقت رحمته غضبه )), (ر.ک : پیام قرآن , ج 6, ص 307). در بیشتر احادیث اسلامی هم تصریح شده که بهشت دارای هشت در است , (ر.ک : مجلسی , بحارالانوار, ج 8, ص 121, حدیث 12 و ص 131, حدیث 32). ولی در عین حال از بعضی دیگر از احادیث استفاده می شود که عدد درهای بهشت هفتاد و یک در است , (همان , ج 8, ص 139, حدیث 55) چنان که در لسان مختلف روایات به اسامی مختلف درهای بهشت اشاره شده است مانند باب المجاهدین , باب الریان (سیراب کننده ی روزه داران ), باب المعروف (در نیکوکاران ), باب الصبر, باب الشکر و باب البلائ,
برای مطالعه بیشتر ر.ک : پیام قرآن , ج 6, ص 311