چرا برادران حضرت یوسف (علیه السلام ) ایشان را به چاه انداختند ؟

برادران یوسف غیر از بنیامین ، برهمین اساس ما نسبت به یوسف و بنیامین حسد می بردند می دیدند این دو فرزند مخصوصا یوسف در میان برادران امتیاز و نورانیت و محبوبیت خاصی دارند ولی آنان با اینکه زحمتکش هستند وبار کار و کوشش معاش خانه را تأمین می کنند این محبوبیت را ندارند از طرف دیگر یوسف و بنیامین از مادر دیگر بودند و این امر دیگر حسادت آنان را بیشتر به جوشش در می آورد . حس حسادت آنان را در کام خود فرو برده بود و شدید تر می شد تا آنکه برادران در یک جلسه محرمانه در پیش هم قرار گرفتند تا در این باره مشورت کنند . گاهی از قتل یوسف گاهی از تبعید او یکی از آنان پیشنهاد قتل و تبعید را رد کرد و چنین گفت مقصود ما این است که محبت پدر را به یوسف قطع کنیم این منظور نیازی به تبعید و قتل ندارد بلکه یوسف را به فلان چاه که سر راه کاروانها است می اندازیم تا بعضی از رهگذر ها وقتی می آیند از آن چاه آب بکشند وی را می یابند و با خود به نقاط دور دست می برند وبرای همیشه از چشم پدر پنهان خواهدشد واو را به چاه انداختند وقتی به خانه برگشتند به پدر گفتند یوسف را گرگ خورده است و پیراهن یوسف را آوردند . وقتی حضرت یعقوب به پیراهن نگاه کرد در آن پیراهن هیچ پارگی ندید فرمود این گرگ عجب گرگ مهربانی بوده است تا کنون چنین گرگی ندیده ام که پسرم را بدرد ولی به پیراهن اوکوچکترین آسیبی نرساند .وقتی حضرت یعقوب به پسرهای خود این را گفت آنها حرف خود را عوض کردند و گفتند اشتباه کردیم دزدها او را کشتند حضرت یعقوب گفت چگونه او را کشتند در حالی که پیراهنش سالم است .
«بل سولت لکم انفسکم امرا » او را گرگ ندرید و دزد ها نکشتند بلکه نفس های شما این کار را برایتان آراست من صبر می کنم و در برابر آنچه می گویید از خداوند یاری می طلبیم .
منابع :
1- داستانهایی از زندگی حضرت یوسف ، محمد محمدی اشتهاردی .
2- داستانهایی از25 پیامبر ، قاسم میر خلف زاده.
3- قصص الانبیاء ، ابو اسحق ابراهیم بن منصور بن خلف نیشابوری.
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی