سه مطلب اساسی در پاسخ سؤال شما می توان ذکر کرد: 1- انبیا و ائمه(ع) در روش زندگی و معاشرت و برخوردهای خود با مردم، غالبا براساس علوم عادی عمل می کردند و جز در موارد خاص و استثنایی براساس علم غیب عمل نمی کردند به همین جهت از راه علم غیب خود به دفع خطر و فقر و امراض و ابتلائات خویش نمی پرداختند.
2- در مورد مثال استاندار که ذکر کردید، باید گفت ممکن است امام(ع) با این که می دانستند که استاندار در ادامه کارش موفق نخواهد بود و صلاحیت نخواهد داشت اما در شرایط موجود، به طور موقت، چنین فردی مناسب ترین شخصی برای این امر بوده است (مثلاً به جهت مقبولیت و پذیرش مردم و یا با توجه به ساختار جغرافیایی و اجتماعی منطقه) بدین جهت وی را به عنوان استاندار گمارده اند.
3- به فرض این که امام در هر دو مسأله (نکشتن در جنگ و گماردن استاندار) براساس علم غیب عمل کرده باشند، حکمت اقتضا می کند که امام هم آن کافر را نکشد و هم آن استاندار را بگمارد. زیرا همان طور که حکمت اقتضا می کند که به آن کافر فرصت بدهد و او را نکشد، حکمت اقتضا می کند که به آن کارگزار هم که هنوز در معرض امتحان و منصب کارگزاری قرار نگرفته، فرصت دهد تا قابلیت خود را در معرض آزمایش قرار دهد. بنابراین اتفاقا هر دو عمل برآمده از یک نکته و براساس علم امام به غیب می باشد.
2- در مورد مثال استاندار که ذکر کردید، باید گفت ممکن است امام(ع) با این که می دانستند که استاندار در ادامه کارش موفق نخواهد بود و صلاحیت نخواهد داشت اما در شرایط موجود، به طور موقت، چنین فردی مناسب ترین شخصی برای این امر بوده است (مثلاً به جهت مقبولیت و پذیرش مردم و یا با توجه به ساختار جغرافیایی و اجتماعی منطقه) بدین جهت وی را به عنوان استاندار گمارده اند.
3- به فرض این که امام در هر دو مسأله (نکشتن در جنگ و گماردن استاندار) براساس علم غیب عمل کرده باشند، حکمت اقتضا می کند که امام هم آن کافر را نکشد و هم آن استاندار را بگمارد. زیرا همان طور که حکمت اقتضا می کند که به آن کافر فرصت بدهد و او را نکشد، حکمت اقتضا می کند که به آن کارگزار هم که هنوز در معرض امتحان و منصب کارگزاری قرار نگرفته، فرصت دهد تا قابلیت خود را در معرض آزمایش قرار دهد. بنابراین اتفاقا هر دو عمل برآمده از یک نکته و براساس علم امام به غیب می باشد.